شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

آغاز تحول با غذای حضرت عباس (ع)/ نمی‌دانستم بین‌الحرمین کجاست؟

آغاز تحول با غذای حضرت عباس (ع)/ نمی‌دانستم بین‌الحرمین کجاست؟

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: زمانی‌که به کربلا می‌رسی، هم‌چون تشنه‌ای خواهی بود که به آب می‌رسد. اگر رو به قبله بایستی، همان‌طور که محو تماشای ضریح ارباب هستی، آیه‌ای را می‌بینی که بالای شبکه‌های ضریح خودنمایی می‌کند. «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ. أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ. فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» «و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، (بدانند که) من به آن‌ها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا (و پیغمبران مرا) بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند.»

«ساناز شایان» دختری که در گذشته خود همیشه در پی آن بود که بهترین باشد و تصور می‌کرد که داشتن اعتقاد قلبی به امام حسین (ع) کفایت می‌کند و تناسب ظاهر و باطن بی‌معناست، تمام تلاش خود را می‌کند تا روزی استاد موسیقی شود؛ در این بین، در شرایط یک انتخاب سخت قرار می‌گیرد؛ انتخاب بین سفر تفریحی یا معنوی. ساناز سفری را انتخاب می‌کند که مسبب تولد دوباره وی می‌شود. ساناز اکنون (به گفته خودش) چهار ساله است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس، با «ساناز شایان» را می‌خوانید:

دفاع پرس: در ابتدا کمی از گذشته خود بگویید؟

اعتقادی به حجاب نداشتم. به سبب رفتار‌های برخی خانم‌های چادری از آن‌ها دوری می‌کردم. احساس می‌کردم، فقط خودشان را قبول دارند و تصور می‌کنند، خدای ما با پروردگار آن‌ها متفاوت است. اقدامات گشت ارشاد تاثیر به سزایی در تفکرات من داشت. ظاهر ناپسند من در کشوری که نام آن اسلامی است و قوانین خود را دارد، سبب شد چندین مرتبه دستگیر شوم.

دفاع پرس: با مفاهیم دینی آشنایی داشتید؟

از کودکی در یک خانواده سنتی رشد کردم. همیشه به امام حسین (ع) ارادت داشتم و شعر‌های مداحی یکی از اقوام را می‌نوشتم. تصور می‌کردم، علاقه قلبی کافی است؛ حتی اگر ظاهر مناسب نباشد. کاهل به نماز بودم. گاهی یک ماه نماز می‌خواندم و چند ماه نمی‌خواندم. گاهی مواقعی که گرفتار می‌شدم، نماز می‌خواندم. مثل شب‌های امتحان و... .

دفاع پرس: انگیزه شما برای انجام کار‌های خود چه بود؟

ظاهرم هرروز متفاوت و تفریحاتم بیش‌تر می‌شد. تصور می‌کردم جوان باید جوانی و بسیاری از کار‌ها را تجربه کند. ساعات بسیاری را در برابر آینه می‌گذراندم. دلم می‌خواست همه تاییدم کنند.

دفاع پرس: حجاب را مانع می‌دانستید؟

فکر می‌کردم افراد با حجاب، چون بلد نیستند جوانی کنند، این‌گونه در جامعه حاضر می‌شوند. برای آن‌ها اهمیتی ندارد که چه ظاهری داشته باشند. رنگ لباس‌های آن‌ها باهم تناسب نداشته باشد و... تصور مناسبی از این قشر نداشتم. اکنون هم متعقد هستم افراد چادری الگو هستند، بنا بر این باید ظاهر و باطن آن‌ها موجه باشد.

دفاع پرس: هدف شما در زندگی چه بود؟

دوست داشتم همه جا دیده شوم و برای رسیدن به این هدف هرکاری می‌کردم. غرور کاذبی سراسر وجودم را گرفته بود. خود را بهترین می‌دانستم. دائم غیبت می‌کردم. به کار‌های دیگران می‌خندیدم و... نه تنها در ظاهر، بلکه در تمام موضوعات هم‌چون تحصیلات، هنر و... می‌خواستم اول باشم. بنا بر این موفقیت در موسیقی هم به دغدغه‌های من افزوده شد. تمام تلاش خود را می‌کردم که روزی استاد موسیقی شوم.

دفاع پرس: برسیم به ماجرای تحول؟

سال ۱۳۹۳ با خانواده تصمیم گرفتیم به ترکیه برویم. هنگام تمدید گذرنامه، یکی از کارمندان اداره گذرنامه از مادرم پرسید، «کجا می‌روید؟» مادرم پاسخ داد: «کربلا». با تعجب گفتم، «چرا گفتید کربلا؟» گفت، «خجالت کشیدم بگویم ترکیه می‌رویم.» مهیای رفتن بودیم که برادرم گفت، «کاروانی را می‌شناسم که عازم کربلا هستند. دوست داری بروی؟» گفتم، «ما که آن زمان ترکیه هستیم!» یک هفته ذهن من درگیر بود. یکی از دوستانم می‌گفت، «کربلا جای خوبی است، مثل بهشت است». با شنیدن توصیف‌های وی کنجکاو شدم که به کربلا بروم. احساس می‌کردم امام حسین (ع) دعوتم کرده است. تصمیم سختی بود. با این‌که هیچ‌گاه در صفحه مجازی خود مطلب مذهبی نمی‌گذاشتم، اما در یک نظرسنجی از دوستان خود پرسیدم، «برای سفر، کربلا را انتخاب می‌نمایید یا آنتالیا را؟» مشخص بود که چه کسانی و با چه عقایدی تصاویر من را می‌بینند. هر چند که رای اکثریت آنتالیا بود؛ اما پس از یک هفته به خانواده گفتم، «تصمیم گرفتم به کربلا بروم.» مادرم بسیار استقبال کرد، اما خواهرم مخالف بود. در نهایت راهی کربلا شدیم. اگر اکنون نیز در موقعیت مشابهی فرار بگیرم، بدون تردید انتخاب من کربلا خواهد بود.

دفاع پرس: از حال و هوای اولین زیارت خود بگویید؟

اولین مرتبه تنها برای زیارت امام حسین (ع) از هتل راهی شدم. حتی نمی‌دانستم بین‌الحرمین کجاست؛ درحالی‌که در بین‌الحرمین ایستاده بودم، از فردی پرسیدم، «بین‌الحرمین کجاست؟» به سمت ضریح امام حسین (ع) رفتم. با اولین نگاه به ضریح حالم دگرگون شد. گویا امام حسین (ع) بالای ضریح ایستاده و به زائران خود خوش‌آمد، می‌گوید. ابهت فضا مانع از ادامه حرکتم شد. همان‌جا نشستم و گریه کردم. حال خوبی داشتم که هیچ‌کجا آن‌را تجربه نکردم.

دفاع پرس: خیلی‌ها از اولین نگاه به ضریح حضرت امام حسین (ع) خاطرات شیرینی دارند. شما چطور؟

زمانی‌که برای اولین مرتبه نگاهم به پرچم امام حسین (ع) افتاد، ناخودآگاه خواسته بزرگی را مطرح کردم. دوستم از حجاب و امنیت آن گفته بود. کسی از امام حسین (ع) طلب حجاب می‌کرد که به سبب ظاهرش چندین مرتبه از خادمان حرم حضرت اباعبدالله (ع) تذکر شنیده بود.

دفاع پرس: در این سفر چه اتفافات خوب دیگری برای شما افتاد؟

مادربزرگم را برای زیارت با ویلچر می‌بردیم. نمی‌توانستم هم چادرم را نگه دارم و هم ویلچر را برانم. دائم چادر زیر چرخ‌های ویلچر می‌ماند. گرمای هوا سختی سفر را بیش‌تر کرده بود. هر چند که کلافه بودم، اما تا وارد حرم می‌شدم همه سختی‌ها را فراموش می‌کردم. هم‌سفر‌ها از ظاهرم متوجه شدند که چادری نیستم. از اشتیاقی که برای زیارت داشتم، تعجب می‌کردند.

دفاع پرس: اولین تلنگری که در تغییر ظاهرتان اثر داشت، چه بود؟

به همراه مادرم در بین‌الحرمین نشسته بودیم. جوانی به سمت ما آمد، پرسید، «شب جمعه کربلا هستید؟» پاسخ مثبت ما سبب شد، ادامه دهد، «این غذای حضرتی حضرت عباس (ع) است. ما کربلا نیستیم، شما آن‌ را دریافت کنید.» فیش را داد و رفت. خیلی خوشحال شدم؛ غرور کاذبی من را گرفت که بین این همه جمعیت من را برگزیده‌اند. برگه را در کیف مادرم گذاشتم و برای زیارت راهی حرم امام حسین (ع) شدیم. پس از زیارت، مادرم گفت «ساناز! کیفم نیست.» یاد غذای حضرتی افتادم. تمام باورهایم فرو ریخت. با گلایه گفتم، «خیلی بی‌معرفت هستید، زائرتان را دعوت می‌کنید، وی را با غذای حضرتی خوشحال می‌کنید، اما آن را نمی‌دهید؟» تا هتل گریه کردم. حال بدی داشتم. دقایقی بعد، یکی از همسفر‌های ما همراه با کیف مادرم وارد اتاق شد. گفت «این کیف به درب حرم امام حسین (ع) آویزان بود.» نمی‌دانم چه طور تشخیص داد که شاید کیف مادر من باشد!

دفاع پرس: از نوع رفتار خود در قبال یک فیش غذا ناراحت بودید؟

برای من فقط فیش غذای حضرتی اهمیت داشت. با دیدن آن در کیف گریه کردم. حضرت عباس (ع) هدیه‌ام را برگردانده بود. اولین تلنگر زندگی من این اتفاق بود. با خود می‌گفتم، «این اتفاق یعنی حضرت عباس (ع) ما را می‌بیند. روی همه ما تعصب دارد؛ به نحوی‌که نمی‌تواند حتی اشک زائر خود را ببیند.» با حال خوب راهی نجف شدیم. تصمیم گرفتم موسیقی را کنار بگذارم. دختری که عاشق «ساز» خود بود، حالا تصمیم داشت آن را رها کند. می‌خواستم از صفر به صد برسم و ساناز دیگری بشوم.

دفاع پرس: واکنش خانواده به تصمیم شما چگونه بود؟

زمانی‌که برگشتیم به خانواده گفتم، «من چادر عربی می‌خواهم.» همه تعجب کردند. انتخابی کاملا احساسی داشتم. حتی برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتم. پس از گذشت دو هفته سختی‌ها ظاهر شد. دختری که هر لباسی را که دوست داشت، می‌پوشید؛ در خیابان می‌دوید، بلند بلند حرف می‌زد و می‌خندید و...، اکنون چادری شده و حرمت چادر سبب ترک برخی از کار‌های وی می‌شد. خیلی سخت بود.

دفاع پرس: چه انگیزه‌ای سبب می‌شد سختی‌ها را تحمل کنید؟

تمام تلاش خود را می‌کردم که بنده خوبی برای خدا باشم. زائری باشم که قبولی زیارت کربلای وی امضا شده است. نمی‌خواستم ساناز گذشته دوباره زنده شود. نشانه‌های بسیاری را هم درک کردم. در رویایی صادقانه دیدم، شهیدی پس از معرفی خود به من چادر هدیه می‌دهد. چند روز بعد بر اساس نشانه‌های شهید به دنبال وی رفتم و شهید «محمدحسین احمدوند» را پیدا کردم.

دفاع پرس: با توجه به سختی هایی که در این را ه وحود دارد، چه نیرویی سبب شد به انتخاب خود پای‌بند بمانید؟

سختی‌ها روز به روز بیش‌تر می‌شد. کم‌کم تفکراتی در ذهنم شکل می‌گرفت که می‌توانست من را از مسیر منحرف کند. تفکراتی همچون، «اول ساناز درونت را اصلاح کن، سپس به ظاهر خود بپرداز.» تا این‌که خواب دیدم، «مادرم می‌گوید: ساناز برادرِ امام حسین (ع) منتظر تو است. وقتی خدمت ایشان رسیدم، گفتم: سلام. عمو از من راضی هستید؟ پاسخ دادند: از حجابت راضی نیستم.» از خواب پریدم. این خواب تلنگر دیگری برای من شد. با خود گفتم، «می‌دانم حجاب سخت‌ترین مرحله است؛ اما حجاب ظاهر زمینه‌ساز حجاب باطن می‌شود.»

دفاع پرس: حجاب چه تاثیری در زندگی شما داشت؟

حجاب اراده ترک بسیاری از گناهان را افزایش می‌داد و مانع از انجام آن‌ها می‌شد. حجاب برای حضور در جامعه محدودیتی به وجود نمی‌آورد. من فکر می‌کنم، چادر فقط نشان‌دهنده حجاب نیست. خداوند در قرآن حدود حجاب را تعریف کرده است. یک مرتبه هنگام رانندگی همراه با چادر مثل همیشه آرایش داشتم. واکنش یکی از رانندگان به ظاهر من سبب شد، پی ببرم که چادر به تنهایی کافی نمی‌باشد.

دفاع پرس: حرف آخر شما به مخاطبین خبرگزاری دفاع پرس؟

به دوستانی که هم‌چون گذشته ساناز زندگی می‌کنند و تصور می‌کنند اراده تغییر ندارند، پیشنهاد می‌کنم نقش خود را در دنیا پیدا کنند. هر چند که انتخاب من از روی احساس بود؛ اما سبب شد در جستجوی این باشم که «اسلام از من چه می‌خواهد؟ برای چه به دنیا آمده‌ام؟ نقش من در این دنیا چیست؟ برای چه باید بعضی از کار‌ها را انجام بدهم؟ برای چه باید مورد تایید همه باشم؟ به چه چیزی می‌خواهم برسم؟» دنیا اهداف زیباتری دارد. ما برای اهداف بزرگ آفریده شده‌ایم، نه برای رسیدن به لذت‌های پوچ و زودگذر. از دوستانم می‌خواهم راجع به دین اسلام تحقیق کنند که «چرا خداوند بعضی از کار‌ها را در قرآن نهی کرده است؟ چرا حجاب را باید رعایت کنیم؟» سال‌های زیادی را صرف رسیدن به حقیقت کردم، اما سرانجام موفق شدم. من به دوستانم پیشنهاد می‌کنم در جست‌و جوی پاسخ برای سوال‌های ذهن خود باشند.

شرح حدیث اخلاق | تقوی و مراقبت در گفتار

شرح حدیث اخلاق | تقوی و مراقبت در گفتار

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای جلسات درس خارج فقه خود، به شرح یک حدیث اخلاقی می‌پردازند. جلسات درس خارج ایشان از سال ۱۳۶۹ تاکنون ادامه داشته و هم‌اکنون روزهای یکشنبه، دوشنبه و سه‌شنبه‌ی هر هفته در حسینیه‌ی امام خمینی رحمه‌الله برگزار می‌گردد. «تقوی و مراقبت در گفتار» موضوع شرح حدیثی اخلاقی از حضرت امام موسی بن جعفر علیه‌السلام است که پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR فیلم و متن آن را منتشر می‌کند. متن بیانات معظم‌له که در این فیلم مشاهده می‌کنید به شرح زیر است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
الحمدلله رب العالمین

عن سُلیمان بن جعفرِ الجَعفری قالْ سَمِعتُ موسی بن جعفرٍ علیه‌السلام یَقولْ مَرَّ أمیرالمؤمنین علیُّ بنُ ابی‌طالبٍ علیه‌السلام بِالرَّجُلٍ یَتَکَلَّمُ بِفُضولِ الکلام (۱)
[سلیمان بن جعفر می‌گوید شنیدم از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام که می‌فرمود حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر مردی عبور کرد که او به فضول کلام سخن می‌گفت.] سخنان زیادی، سخنان بیهوده، سخنانی که برای گوینده و شنونده هیچ سودی به همراه ندارد، داشت اینجور حرف‌هایی می‌زد.

فَوَقَفَ عَلیه
امیرالمؤمنین دارد در راه عبور می‌کند، می‌بیند که یک نفری ایستاده، دارد همین‌طور حرف بی‌خود می‌زند؛ حرف‌هایی که هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نیست؛ نه برای گوینده و نه برای شنونده. حضرت ایستاد.

ثُمَّ قالْ إنَّکَ تُملی عَلی حافِظَیکَ کتاباً إلی رَبِّک
[و به آن مرد فرمود:] تو داری [حرف‌هایت را] املاء می‌کنی بر این دو فرشته‌ای که محافظ و مراقب تو هستند. داری نوشته‌ای را بر اینها املاء می‌کنی؛ تو می‌گویی و اینها هم می‌نویسند.
کلمه به کلمه‌ی آنچه که از زبان من و شما خارج می‌شود نوشته می‌شود. این نوشته بعداً ممکن است به ضرر ما تمام بشود. بدانیم چه داریم می‌گوییم.

فتَکَلَّم بِما یَعنیک
به آن چیزی که برای تو مهم است سخن بگو و زبان باز کن.

وَ دَعْ ما لا یَعنیک
آنچه که برای تو مهم نیست، گفتنش فایده‌ای ندارد یا ضرر دارد، آن را رها کن.
بدان چه داری می‌گویی.

۱) الامالی شیخ صدوق، صفحه‌ی ۸۵

ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام

ویژه نامه سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه علیهما السلام

پیش از عروسی

بزرگان به خواستگاری زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌روند .
شهر مدینه از آرامش نسبی برخوردار بود و مهاجران وا نصار می‌توانستند در پرتو این آرامش، به زندگی روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را به جنگ با دشمنان دین اسلام فرا می‌خواند، ولی آن نیز برای شان شیرین بود.
در این میان، علی(علیه‌السلام) با کار در نخلستان‌های مدینه، به تنهایی روزگار می‌گذراند. با این همه، در اداره حکومت اسلامی، هیچ گاه از همکاری با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دریغ نمی‌ورزید.
در خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) دختر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به سن بلوغ رسیده و افزون بر رشد جسمانی، به رشد عقلی و روحی دست یافته بود. برتری‌های دختر محبوب و نور چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صدد خواستگاری از او برآیند. با این حال، هرگاه بزرگی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌آمد، ایشان می‌فرمود:
امرها الی ربها ان شاء ان یزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که او را شوهر دهد، خود چنین می‌کند.
گاهی نیز می‌فرمود: انی انتظر بها القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهی هستم.[1]
روزی ابوبکر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، روبه‌روی آن حضرت نشست و گفت: ای رسول خدا! شما از ویژگی‌ها و پیشینه من در اسلام آگاهی و.... وی همین گونه ویژگی‌های خود را بر می‌شمرد تا این که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه می‌خواهی؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور! پیامبر(صلی الله علیه و آله) ساکت شد واز وی روبرگردانید.
ابوبکر با ناامیدی و ناراحتی از خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیرون رفت. در راه به عمر برخورد و داستان خود را برای او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌روم و همانی را که تو می‌خواستی، می‌طلبم. با این حال، پیامبر(صلی الله علیه و آله) همانند پیش رفتار کرد و عمر نیز ناامید بازگشت.[2]
هم چنین عبدالرحمن بن عوف که یکی از سرمایه‌داران زمان خود بود، به خواستگاری فاطمه(سلام‌الله‌علیها) رفت. وی، صد شتر با باری از پارچه‌های گران‌بهای مصری به همراه 10 هزار دینار طلا را به عنوان مهریه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) پیشنهاد کرد.[ 3] پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این سخن خشمگین شد و حتی سنگریزه به سویش پرتاب کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو پنداشتی من بنده‌ی پول وثروتم!
هنگامی که همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) پاسخ رد شنیدند، با خود گفتند که به یقین پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) را برای دختر دردانه‌اش برگزیده است. از این رو، بر آن شدند تا علی(علیه‌السلام) را به این کار، تشویق کنند.
علی(علیه‌السلام) و خواستگاری

امام علی(علیه‌السلام) در نخلستان‌های مدینه سرگرم آبیاری بود و با شترش، آب می‌کشید. ناگاه دید ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوی او می‌آیند. آنان چون به علی(علیه‌السلام) رسیدند، گفتند: برای چه از فاطمه خواستگاری نمی‌کنی؟ علی(علیه ‌السلام) که از مدت‌ها پیش به خواستگاری از حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌اندیشید، فرمود:
میلی را که در من، ساکن و بی‌حرکت بود، به حرکت در آوردید و امری را که در من خفته بود، بیدار کردید. به خدا سوگند! فاطمه در اندیشه من، جایگاه بزرگی دارد. همانند من، چگونه در برابر [مسأله‌ی ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساکت بنشیند، جز این که کمی مال، مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است[4].
آنان گفتند: اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه را به تو ندهد، پس می‌خواهد به ازدواج چه کسی درآورد؟ در حالی که تو نزدیک‌ترین فرد به او هستی. این مسأله نشان می‌دهد که علی(علیه‌السلام) از مدت‌ها پیش، به چنین پیوندی، مایل بوده، ولی به دلیل کمبودهای اقتصادی و شرم داشتن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را بازگو نکرده است.
علی(علیه‌السلام) با توکل به خدا ره سپار خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) گشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه ام سلمه بود که علی(علیه‌السلام) در خانه را به صدا درآورد. در همین زمان، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسید: این مرد کیست که پیش از دیدار، او را می‌ستایی؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری‌ها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و پسر عمو و محبوب‌ترین مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا این سخن را شنید، با شتاب در را باز کرد. علی وارد شد و روبه‌روی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشست. با این حال، به دلیل جلال و هیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمی‌توانست مطلبش را بگوید. از این رو، به زمین چشم دوخته بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا برای حاجتی آمده‌ای؟ حاجتت را بگو. علی(علیه‌السلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! می‌دانی در کودکی، مرا از ابی‌طالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. آن گاه مرا به غذای خود تغذیه کردی و با ادب خود، پروراندی. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر بودی و خداوند، مرا به دست تو، هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره من در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده‌ام، آیا شما می‌پذیرید؟[6] در این هنگام، پیامبر(صلی الله علیه و آله) که گویا از پیش منتظر چنین درخواستی بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا یا علی! پیش از تو نیز مردان دیگری آمدند و هر بار من به فاطمه می‌گفتم، ولی نشانه‌ی کراهت در صورتش می‌دیدم.[ 7]
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاری علی(علیه‌السلام) خبردار سازد. البته دیگر نیازی به آن نبود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ویژگی‌های علی(علیه‌السلام) برای او سخن بگوید؛ زیرا علی(علیه‌السلام) بالاتر از آن بود که برای فاطمه ناشناخته باشد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به همین سخن بسنده کرد که: یا فاطمه! علی کسی است که خویشاوندی او و جایگاهش را در اسلام می‌دانی. من از خدا خواستم که تو را به ازدواج بهترین آفریده‌اش درآورد. پس نظر و تصمیم تو چیست؟ [8]
فاطمه ساکت شد، ولی رویش را برنگرداند. حیا نیز او را از تصریح به موافقت باز می‌داشت، پس سکوت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون نارضایتی و خودداری را در چهره‌ی مبارک زهرا نیافت، با خوشحالی برخاست و فرمود: الله اکبر! سکوتها اقرارها؛ خداوند بزرگ است. سکوت او نشانه‌ی رضایت اوست. [9]
علی(علیه‌السلام) همچنان در اتاق پذیرایی، منتظر پاسخ دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شد و به علی(علیه‌السلام) مژده داد که فاطمه پذیرفته است. علی که با شنیدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادی غرق شده و به آرزوی خود رسیده بود، فرمود: مرا به دست یابی به آرزو بشارت دادی، شما همیشه نیکو خوی و ستوده نفس و مبارک بخت بوده‌اید. سلام خدا بر شما باد.[10]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا چیزی داری که با آن، شما را به ازدواج هم درآورم؟ علی گفت: پدر و مادرم به فدایت! چیزی از من بر تو پوشیده نیست، تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می‌کنم.[11] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی از شمشیرت بی‌نیاز نیستی؛ چون با آن در راه خدا جهاد می‌کنی و دشمنان خدا را می‌کشی. با شتر نیز نخلستان‌ها را آب می‌دهی و با آن، مسافرت‌ می‌کنی و روزی اهل خانه‌ات را فراهم می‌سازی. سپر را می‌پذیرم؛ آن را بفروش و به نزد من آی.[12] سپس افزود: ای علی! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نکاح تو درآورد پیش از آن که من، او را در زمین، به همسری تو درآورم. پیش از این که تو بیایی، فرشته‌ای از اسمان نزد من آمد که بیش‌تر از حد معمول، صورت و بال داشت و هرگز مثل او را ندیده بودم. پس بر من سلام کرد و گفت: ای محمد! شاد باش برای سامان یافتن کارهای پریشان و به هم ریخته و پاکی نسل.[13]
خطبه عقد در مسجد

به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه‌السلام) به سوی مسجد رفت تا پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در پی او بیاید. در بین راه، ابوبکر و عمر را دید و داستان خود را برای آنان بازگو کرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنین پیامبر(صلی الله علیه و آله) به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتی کوتاه، همگی در مسجد بودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خداوند فرمود:
ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من خواستگاری کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرده است.[14]
در همین حال، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت:
خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمی‌شد.[15]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز پیام جبرئیل را ابلاغ کرد و فرمود:
ای مردم! جبرئیل بر من نازل شد و مرا آگاهی داد که خداوند جلیل، علی و فاطمه را در آسمان‌ها به نکاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نیز در روی زمین، فاطمه را به نکاح علی درآورم و شما را گواه بگیرم. پس فاطمه را به ازدواج علی درآوردم. ای علی! راضی شدی؟[16]
علی ایستاد و با چهره‌ای شاداب فرمود:[17]
خدا را بر نعمت‌های او سپاس‌گزارم و گواهی می‌دهم که جز او، خدایی نیست. درود بر محمد(صلی الله علیه و آله)؛ درودی که مقام و درجه‌اش را بالا برد. ای مردم! خداوند، ازدواج را برای ما پسندیده دانسته و بدان دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حکم کرده است. ای مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زره‌ام را بابت مهر پذیرفت. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
پس از این که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود:
بارک الله لهما و علیهما و جمع شملهما؛ خداوند برای شما مبارک گرداند و اجتماع‌تان را پاینده بدارد.[18]
مهریه

درباره‌ی مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)، روایت‌های گوناگونی رسیده است. برای نمونه 400 درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفته‌اند که در ظاهر، 500 درهم درست است؛ زیرا در روایت‌هایی، اهل بیت(علیهم‌السلام) مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را 500 درهم عنوان کرده‌اند. علامه مجلسی در بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(علیه‌السلام) و ام فضل آورده است که مهر ام فضل را مهریه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) قرار دادند که 500 درهم است.[21]
باید دانست این 500 درهم، جنبه مالی و ظاهری مهریه آن حضرت است؛ زیرا در عالم ملکوت و ماوراء این طبیعت مادی، مهر گران بهاتری برای ایشان در نظر گرفته‌اند. برای نمونه، در روایت‌های فراوانی تصریح شده است که شفاعت گناه کاران امت محمد(صلی الله علیه و آله) مهریه‌ی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) است.[22]
هنگامی که حضرت زهرا شنید پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای او، مهری قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت من و دختران مردم چیست؟ از شما می‌خواهم که از خدا بخواهی مهریه‌ی مرا، شفاعت از گناه کاران امت شما قرار دهد. در این هنگام، جبرئیل نازل شد. نوشته‌ای از حریر در دستش بود که بر آن چنین نقش بسته بود:
جعل الله مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبین من امة ابیها؛ خداوند، مهریه فاطمه زهرا را شفاعت از گناه کاران امت پدرش قرار داد.[23]
جهیزیه‌ی با برکت

علی(علیه‌السلام) به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) سپر خود را که حطیمیه[24] نامیده می‌شد و هدیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) از غنیمت‌های غزوه بدر بود، به 400 یا 480 یا 500 درهم فروخت. بنابر قولی، عثمان زره را خرید، ولی بعد به علی(علیه‌السلام) پس داد.[25] علی(علیه‌السلام) پول را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورد. ایشان نیز پول را سه بخش کرد؛ بخشی برای خریدن جهیزیه، بخشی برای خریدن عطر و بوی خوش شب عروسی و بخش دیگر برای غذای ولیمه عروسی، آن گاه پول غذا را نزد ام سلمه به امانت نهادند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) پول جهیزیه را به ابوبکر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شایسته است برای دخترش بخرند. آنان به بازار رفتند و جهیزیه‌ای بسیار مختصر، ولی با برکت برای این تازه عروس و داماد خریدند. این وسایل عبارت بود از: روسری بزرگ به 4 درهم. یک قواره پیراهن به 7 درهم، یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوش بوی اذخر پر شده بود، یک پرده‌ی پشمی، یک قطعه حصیر، یک مشک چرمی، یک عدد آسیاب کوچک دستی، یک تشت مسی، یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ.[26]
البته در برخی منابع،[27] مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 کوزه و در برخی دیگر،[28] عبای خیبری، ریسمانی که از پوست خرما بافته شده، سفره پوستی و فرشی بافت مصر را که لا به لای آن از پشم بود، به شمار جهیزیه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) افزوده‌اند. هنگامی که جهیزیه حضرت فاطمه را نزد پیامبر بردند، حضرت بر آن وسایل دست کشید و فرمود: بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت(علیهم‌السلام) مبارک گرداند.[29] بنابر گفته آیت الله مکارم شیرازی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) گریست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانواده‌ای که مهم‌ترین ظروف آن ظرفی سفالین است، مبارک گردان.[30]
عروسی مبارک
فاصله افتادن میان عقد و عروسی

پس از مراسم عقد در مسجد، میان عقد و عروسی، فاصله‌ای افتاد که برخی آن را یک ماه[31] و برخی دیگر تا چند ماه دانسته‌اند.[32]
دلیل این فاصله افتادن، آن بود که علی(علیه‌السلام) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را برای آغاز زندگی مشترک به خانه او بفرستد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کرامت و شأن دخترش را حفظ می‌کرد و منتظر گفتن علی(علیه‌السلام) بود. از این رو، هر بار که علی(علیه‌السلام) را می‌دید، از فاطمه و از جمال و کمالش سخن می‌گفت.
روزی عقیل نزد برادرش ـ علی(علیه‌السلام)ـ آمد و او را برای برپایی عروسی تشویق کرد. علی(علیه‌السلام) شرم و حیای خود از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با عقیل در میان گذاشت. عقیل تدبیری اندیشید و به همراه علی(علیه‌السلام) به سوی خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به راه افتادند. در راه، ام ایمن را دیدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهده‌دار این کار کردند.
ام ایمن پیش ام سلمه و دیگر زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و آنان را از شرم و حیای علی(علیه‌السلام) درباره‌ی عروسی آگاه ساخت. آن گاه همگی با هم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتند و گفتند: ای رسول خدا! پدر و مادرمان فدایت باد! برای امری گرد آمدیم که اگر خدیجه زنده بود، چشمانش به آن روشن می‌گشت.[33] پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون اسم خدیجه را شنید، گریست. سپس فرمود: چه کسی همتای خدیجه است و می‌تواند جای خالی او را برای من پر کند؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب می‌کردند و در راه دین خدا، آزار می‌دادند، مرا تصدیق کرد، و با مال خویش، مرا یاری داد.[34] ام سلمه گفت: خداوند بین ما و او را در درجه‌های بهشت و رضوان و رحمتش جمع کند. ای رسول خدا! علی(علیه‌السلام) برادر تو در دنیاست و در نسب، پسر عموی توست و دوست دارد که زنش را به خانه ببرد.[35]
به روایتی، ام ایمن که سخن گوی آنان بود گفت: ای رسول خدا! اگر خدیجه زنده بود، دیدگانش به زفاف علی(علیه‌السلام) و فاطمه روشن می‌شد. همانا علی(علیه‌السلام)، همسرش را می‌خواهد و چشمان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نیز به دیدن شوهرش روشن می‌گردد و نیز چشمان ما.[36] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس چرا علی(علیه‌السلام) نمی‌خواهد؟ گفتند: ای رسول خدا! حیا او را باز می دارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام ایمن فرمود: به سوی علی(علیه‌السلام) برو و او را نزد من بیاور.
ام ایمن بیرون رفت و ماجرا را به علی(علیه‌السلام) بازگو کرد. آن گاه هر دو نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) فرمود: آیا دوست داری همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببری؟ علی(علیه‌السلام) فرمود: آری. آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: امشب یا فردا شب، فاطمه را به تو می‌دهم تا زندگی خود را آغاز کنید، ان شاء الله خانه‌ات را آماده کن.[37]
آراستن خانه

علی(علیه‌السلام) به پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که من جز خانه حارث بن نعمان جای دیگری سراغ ندارم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پذیرفت. حارث نیز خانه‌اش را به علی(علیه‌السلام) و فاطمه داد.[38] نخستین کار، آماده ساختن و پاکیزگی حجله‌ی عروس بود. برای این کار، علی(علیه‌السلام) وسایلی را خرید که عبارت بود از: یک چوب برای آویزان کردن لباس یا مشک آب، یک متکا، یک مشک آب و یک غربال آرد. بدین ترتیب، خانه علی(علیه ‌السلام) برای گام نهادن فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) آماده گشت.
ولیمه

ولیمه از سنت‌های نیکو و پسندیده اسلام است که نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز به آن دستور داده است؛ زیرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت انسان‌ها به یکدیگر می‌شود. ام سلمه، پول فروش زره را به علی(علیه‌السلام) داد تا با آن، ولیمه و مهمانی عروسی را برپا کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) فرمود: ما نان و گوشت داریم. تو نیز خرما و روغن و کشک را فراهم کن.[39] سعد برای کمک به ولیمه عروسی، یک گوسفند آورد. برخی دیگر از اصحاب نیز به اندازه توانایی خود، کمک کردند.[40] غذای ولیمه آماده شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه‌السلام) دستور داد که مردم را برای ولیمه دعوت کند. علی(علیه‌السلام) به مسجد رفت، ولی مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود. او نمی‌خواست برخی را دعوت کند و برخی دیگر را دعوت نکند. بنابراین، بربلندی ایستاد و صدا زد: اجیبوا الی ولیمة فاطمة بنت محمد؛ به ولیمه‌ی فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) بیایید.[41] مسلمانان گروه گروه راه خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در پیش گرفتند. غذا اندک بود و به همه نمی‌رسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست مبارک خود را بر غذا نهاد و دعا کرد. به برکت دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله) همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند، غذا نیز کم نیامد.[42]
عروس نور در خانه

علی(علیه‌السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای بهتر شدن عروسی، هرگونه تدبیری را اندیشیده بودند. جابر می‌گوید: ما در عروسی علی(علیه‌السلام) و فاطمه حاضر بودیم و هیچ مجلس عروسی را بهتر از آن ندیدیم.[43]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بیارایند. آنان، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را با بوهای خوش عطر آگین ساختند[44] و در حالی که شعر می‌خواندند،[45] لباسی را که از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند.
داستان لباس بهشتی این گونه است[46] که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای عروسی دخترشان لباسی زیبا خرید. پس از مدتی، فقیری به در خانه نبی آمد و گفت: لباسی کهنه می‌خواهم. با این حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را به او بخشید. آن گاه جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند بر تو سلام می‌رساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و برای او، پیراهن بهشتی از سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتی را بر تن عروس بهشتی کردند تا این که غروب شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه(علیه‌السلام) را طلبید. فاطمه(سلام‌الله‌علیها) در حالی که عرق شرم و حیا بر جبینش نشسته بود، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد، ولی پاهایش در راه رفتن می‌لغزید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند در دنیا و آخرت، لغزش را از تو بگرداند.[47]
پس او را در آغوش گرفت و بر استری و به روایتی بر شهبا سوار کرد.[48] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیشاپیش جمعیت گام می‌سپرد و مردان بنی هاشم نیز پشت مرکب فاطمه راه می‌رفتند. در روایت است که جبرئیل در سمت راست، میکائیل در سمت چپ و 7000 ملک در پست سر حضرت فاطمه بودند که تا طلوع فجر، خداوند را تسبیح و تقدیس می‌کردند.[49]
دختران عبدالمطلب و بنی هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پیشاپیش آنان، زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) عروس نور را در این راه همراهی می‌کردند. ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای این عروس و داماد شعر می‌خواندند. دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می‌کردند و تکبیر می‌گفتند. این شعر زیبا را ام سلمه سروده است:
دوسـتـان و هـمـسـایگان! به یاری خدا، شادی کنید.
هـــمـــاره خـــدا را ســپــاس گــویــیــد
نعمتهای فراوان پروردگار بزرگ را به یاد بیاورید
که دشواری‌ها و آفت‌های بسیاری از ما زدود
پس از آن که کافر شده بودیم، خداوند ما را هدایت فرمود
پــروردگـار آسـمــان ها، ما را شادمان ساخت
ای همراهان بهترین زنان جهان! شادی کنید
کـه عـمـه‌هـا و خاله‌هایشان به فدایشان گردند
ای دختر پیامبری که خدای بزرگ او را
به وسیله وحی و رسالت‌های آسمانی خود برتری داده است[50]
بدین ترتیب کاروان عروس در هاله‌ای از شور و شوق مردم، وارد خانه علی(علیه ‌السلام) شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیه‌السلام) و زهرا(سلام‌الله‌علیها) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارک الله فی ابنة رسول الله! ای علی(علیه ‌السلام)! این فاطمه امانت من است. ای علی(علیه‌السلام)! فاطمه خوب زنی است و ای فاطمه! علی(علیه‌السلام) خوب شوهری است.[51] پس دعا کرد و فرمود: مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان؛ آفرین بر دو دریایی که با هم آمیختند و دو ستاره‌ای که به هم رسیدند.[52] در این هنگام، به زنان و مردان دستور داد بیرون بروند. همه بیرون رفتند جز اسماء بنت عمیس، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر نگفتم همه بیرون بروند؟ اسماء گفت: آری، ای رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلکه پیمانی است که خدیجه با من کرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زیرا دختران در این شب، نیازهایی دارند که زنی آگاه باید آن را برآورده سازد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای اسماء، خداوند نیازهای دنیا و آخرتت را برآورده سازد.[53]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حال بیرون رفتن از خانه بود، چوب پهلوی در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاک و پاکیزه آفرید و نسل شما را پاک ساخت. من در صلح و آشتی هستم با هر کسی که با شما در آشتی است و با کسی که با شما در جنگ است، در جنگم.[54]
بدین ترتیب علی و فاطمه، دو خورشید بی‌همتای زمین و زمان، زندگی مشترک و پربرکت خود را آغاز کردند. در بامداد شب زفاف[55] یا بامداد روز چهارم عروسی،[56] پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خانه‌ی تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبی طلبید که حاضر کردند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با نفس مبارک خویش، 3 بار در آن آب دمید و برخی آیات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علی(علیه‌السلام) فرمود که جرعه‌ای از آن بنوشد. باقی آن را نیز بر سینه‌ی علی(علیه‌السلام) ریخت و فرمود: ای ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلایش ناشایسته، پاک و پاکیزه بدارد. دوباره آب خواست و همین کار را درباره‌ی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) تکرار کرد[57].
سال ازدواج و سن ازدواج

درباره‌ی تاریخ عقد و عروسی امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌ علیها) نظر‌های گوناگونی ارایه شده است. چون درباره تاریخ ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز تاریخ نگاران و راویان، اختلاف نظر دارند.
شیخ مفید و ابن طاووس، شب زفاف را شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجری می‌دانند و حتی قایل به استحباب روزه‌‌ی این روز هستند.[58] علامه مجلسی در روایتی ازدواج ایشان را 16 روز پس از درگذشت رقیه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ یعنی پس از جنگ بدر در سال دوم هجری می‌داند.[59] آیت الله امینی، عقد را در ماه رمضان و عروسی را در اول یا ششم ذی الحجه سال دوم یا سوم هجری می‌داند.[60] صاحب کشف الغمه نیز تاریخ ازدواج را اندکی پس از جنگ بدر در سال دوم برمی‌شمارد.[61] هم چنین مرحوم سپهر، ازدواج ایشان را در اول ماه رجب سال دوم هجری می‌داند و ماه صفر سال اول هجری را نیز بیان می‌دارد. [62]
با وجود همه اختلاف نظرهای دانشمندان و تاریخ نگاران شیعی در این باره، اکثریت آنان اتفاق نظر دارند که این نکاح مبارک پس از جنگ بدر در سال دوم هجری، رخ داده است. تولد امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) در سال سوم هجری نیز این سخن را تأیید می‌کند. درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) اختلاف نظر بیشتری وجود دارد؛ زیرا اختلاف نظر شدیدی که در تاریخ تولد ایشان به چشم می‌خورد، به سن ازدواج و شهادت ایشان نیز سرایت می‌کند. برخی دانشمندان اهل سنت[63] چون تاریخ تولد آن حضرت را پنج سال پیش از بعثت می‌دانند، ازدواج ایشان را در 18 سالگی و شهادت ایشان را در 28 سالگی فرض می‌کنند. آنان درباره چنین برداشتی می‌گویند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگی بدانیم، پس امام حسن در 10 سالگی به دنیا آمده است که این امر، پدیده شگفتی است.
در پاسخ باید گفت از نظر علمی، این سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دخترانی در سن‌های پایین‌تر از آن، بچه‌دار می‌شوند.[64] با این حال، بیشتر دانشمندان امامیه مانند: ابن شهر آشوب، محدث قمی، محمد تقی سپهر و... بر این باور هستند که حضرت فاطمه، 5 سال پس از بعثت به دنیا آمده است.[65] با توجه به این گفته‌ها، باید سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج علی(علیه‌السلام) را 25 سال بدانیم.
پی نوشت ها
[1] - بحارالانوار: ج 43، ص 125.
[2] - از دیگر خواستگاران فاطمه(سلام‌الله‌علیها)، عثمان بن عفان بوده است. بانوی نمونه اسلام: ص 64.
[3] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها): ص 47.
[4] - کشف الغمه، ج1، ص 354.
[5] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 39 ـ کشف الغمه: ج 1، ص 355.
[6] - علی(علیه‌السلام) من المهد الی اللحد: ص 93-94.
[7] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها): دکتر یمانی: ص 132.
[8] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[9] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[10] - ناسخ التواریخ ج 3، ص 41.
[11] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 172-173.
[12] - همان.
[13] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 41.
[14] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 46-48.
[15] - همان.
[16] - همان.
[17] - بحارالانوار: ج 43، ص 129.
[18] - موسوعة آل نبی(صلی الله علیه و آله): ص 576.
[190] - بحارالانوار: ج 43، ص 105- 112.
[20] - همان.
[21] - همان.
[22] - بهجة قلب المصطفی(صلی الله علیه و آله): ص 464.
[23] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد ص 184.
[24] - حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زره‌های خوبی می‌ساختند.
[25] - بحارالانوار: ج 43، ص 130.
[26] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها): ص 52-53.
[27] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 54.
[28] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 180.
[29] - همان: ص 181.
[30] - زندگانی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها): ص 53.
[31] - کشف الغمه: ص 360 ـ بیت الاحزان: ص 34.
[32] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[33] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[34] - همان.
[35] - همان.
[36] - بیت الاحزان: ص 34.
[37] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[38] - البته این خانه‌ی نخستین ایشان است که بعدها، پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را در کنار خود، سکونت داد. همان: ص 187.
[39] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 187.
[40] - بانوی اسلام: ص 84.
[41] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 190.
[42] - همان.
[43] - همان.
[44] - همان: ص 193.
[45] - همان: ص 195.
[46] - همان: ص 190.
[47] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 60.
[48] - بحارالانوار: ج 43، ص 115.
[49] - کشف الغمه: ص 353، فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها)، علی(علیه‌السلام) محمد علی(علیه‌السلام) دخیل: ص 54.
[50] - بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[51] - بحارالانوار: ج 43، ص 114.
[52] - بهجة قلب المصطفی: ص 483.
[53] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 198.
[54] - همان.
[55] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 65.
[56] - بهجة قلب المصطفی: ص 484.
[57] - ناسخ التواریخ، ج 3، ص 65.
[58] - فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) من المهد الی اللحد: ص 199 ـ انوار الزهرا(سلام‌الله‌علیها): ص 33.
[59] - بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[60] - بانوی نمونه اسلام: ص 90.
[61] - کشف الغمه: ج 1، ص 501.
[62] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 36.
[63] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 36.
[64] - درباره آگاهی از تحقق این نظریه نک: 9 ماه انتظار، دکتر شعاع فروغی: ص 8.
[65] - بانوی نمونه اسلام: ص 38-41.

منبع:موسسه جهانی سبطین

چشم چرانی، آثار و راه های درمان آن

چشم چرانی، آثار و راه های درمان آن

چشم چرانی در مقابل غض بصر و چشم پوشی، به معنای نگاه خیره و شهوت آلود به نامحرم است که با انگیزه لذت طلبی جنسی انجام می شود. ما در روابط اجتماعی خود با دیگران چه جنس مخالف یا موافق به طور طبیعی با آن ها ارتباط حضوری و کلامی داریم و به آن ها نگاه می کنیم. نگاهی که به هیچ وجه در آن بحث تحریک شهوت و لذت جنسی مطرح نیست. این نگاه ها داخل در مقوله چشم چرانی نیستند؛ ولی نگاه های ادامه داری که با انگیزه لذت جنسی انجام می شود و به تحریک شدن غریزه و میل جنسی می انجامد؛ تحت عنوان چشم چرانی تعریف می شوند.

در قرآن آمده است: «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم» به مومنین بگو چشم های خویش را بپوشانند. یغضوا از ماده “غض” به معنی نگاه و صوت کوتاه می باشد و نقطه مقابل آن خیره نگاه کردن و صدا را بلند کردن است. منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعی را زیر نظر می گیرد؛ هرگاه نامحرمی در حوزه دید قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن نامحرم از منطقه دید مستقیم و عمیق او خارج شود؛ یعنی به او نگاه خیره نکند اما راه و چاه خود را نیز ببیند.

چشم چرانی نوعی بیماری است

از نظر روانشناسان و عالمان اخلاقی، چشم چرانی هنگامی که به صورت یک عادت مزمن در می آید؛ یک بیماری روانی تلقی می شود و همان طوری که بیماری سادیسم نقطه مقابل بیماری مازوشیسم است؛ شهوت و بیماری چشم چرانی نیز نقطه مقابل بیماری خودنمایی است. خودنما فردی است که خود را در معرض دید دیگران قرار می دهد و چشم چران کسی است که از تماشا و نگاه به دیگران لذت می برد. خودنمایی در زن ها به نسبت بیشتری دیده می شود. در حالی که بیماری چشم چرانی در مردها بیشتر رایج است. زن ها بیشتر از لمس و مردها از نگاه لذت می برند و این مربوط به تفاوتی است که در آستانه تحریک آن ها وجود دارد.

عوامل بروز بیماری چشم چرانی

◄ محرومیت جنسی: ویلهم اشتگل محرومیت های جنسی را عامل این بیماری دانسته و می گوید: محرومیت های جنسی باعث می شود که (لی یبدو) در اعصاب چشم متمرکز شود. با این تمرکز، بستگی عصب چشم با اعصاب جنسی توسعه یافته و شخص از چشم چرانی لذت می برد و با دیدن اندام جنس مخالف تحریک می شود.(۱)

◄ خود نمایی زنان: بیشترین عامل بروز این بیماری در مردان حس خودنمایی در زنان است. مردان به طور طبیعی نسبت به زیبایی و اندام جنس مخالف حساس اند و زنان بد حجاب با خودنمایی در عرصه جامعه این گرایش مردان را تحریک می نمایند. در تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیه ۳۰ سوره نور، نقل کرده اند که: «روزی در هوای گرم مدینه، زن جوانی در حالی که روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوش او پیدا بود، از کوچه ای عبور می کرد. مرد جوانی از انصار، آن حالت را مشاهده کرد و چنان غرق تماشا شد که از خود و اطرافش غافل گردید و به دنبال آن زن حرکت نموده تا این که صورتش به شی ای اصابت کرد و مجروح گردید. هنگامی که به خود آمد؛ خدمت پیامبر(ص) رفت و جریان را برای او بیان داشت، این جا بود که آیات سوره مبارکه نور در مورد پوشش زنان نازل گردید.(۲)
قرآن کریم برای رفع این معضل اجتماعی در آیات شریفه سوره نور، از یک طرف مؤمنان اعم از زنان و مردان را مخاطب قرار داده و دستور می دهد که نگاه های خود را کوتاه ساخته و به نامحرم خیره نشوند و از فساد و آلودگی دوری کنند و از سوی دیگر به خانم ها دستور می دهد پوشش مناسب را رعایت کنند. در سوره احزاب نیز به خانم ها سفارش می کند: «در محاورات روزمره حالت عادی داشته و با ناز و کرشمه و طنازی صحبت نکنید و در کوچه و خیابان با بدن های نیمه عریان و لباس های بدن نما، ظاهر نشوید.»(۳) چند آیه بعد می فرماید: «با چادر و مقنعه اندام خود را بپوشانید.»(۴) تمام این برنامه و تأکیدها برای آن است که: مردم، زن ها را به عنوان افراد عفیف و پاکدامن بشناسند و موجبات آزار و اذیت آنان را فراهم نسازند.(۵) و چشم طمع ندوزند.(۶) و در نتیجه امنیت و آرامش قشر خانم ها در سایه چادر و رعایت ضوابط شریعت و پوشش اسلامی تأمین شود.

عواقب و آسیب شناسی چشم چرانی

◄ عامل غفلت و فراموشی: چشم چرانی یکی از مصادیق حب دنیا و عامل مهمی برای بروز غفلت از یاد خدا و خود است. غفلت همان چالش اساسی است که انسان در سر راه کمال و سعادت خود دارد و بیداری اولین نیاز او برای حرکت در این مسیر است. چشم چرانی باعث می شود که انسان هر چه بیشتر به خواب رود و از بیداری و یاد خدا دور ماند. حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشم ها فرمود: چیزی در بدن کم سپاس تر از چشم نیست. خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد.(۷)

◄ اولین گام انحراف عملی: چشم چرانی و نگاه به نامحرم، گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی است. نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته و صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا می کند.
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد.

◄ حسرت و اندوه طولانی: امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: چه بسا نگاه هایی که غصه های طولانی را در پی دارد. چشم قوی ترین ابزار حسی است و میدان آستانه تحریک چشم از بقیه حواس بیشتر است. چشم بیشترین تحریکات حسی را دریافت می کند و این دل است که بعد از نگاه به کار می افتد یعنی آنچه را دیده، می بیند، دل طلب می کند و چون امکان رسیدن به آنچه دیده شده فراهم نمی شود؛ افسردگی و رنجوری عاید انسان می شود.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
از فحوای حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ که فرمود: همه چشم ها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد. فهمیده می شود که علاوه بر حسرت دنیوی، فرد چشم چران در آخرت از فرط حسرت و پشیمانی چشمانی گریان خواهد داشت.(۸)

◄ به خطر افتادن امنیت و سلامت جامعه: در واقع نگاه های آلوده، مسموم و شهوت انگیز، آتش درون را شعله ور می سازد که فرایند و محصولی جز فحشا، سیاهی دل، مشکلات و نارسایی هایی اجتماعی، نخواهد داشت.
لذا چشم چرانی، این تیر مسموم و زهرآلود شیطانی اگر بدون قید و بند، رها شود یقیناً سلامت و امنیت طرفین را به خطر می اندازد. جوان و نوجوانی در فضای نامناسب جامعه امروز اگر نگاهش را کوتاه نکند چشمش به صحنه های شهوت انگیز خواهد افتاد و نیروی قدرتمند شهوت به جوشش و غلیان آمده و تحریک خواهد شد. درچنین شرایط حساس و خطرناکی، این جوان، یا باید به عیاشی، فساد و تجاوزگری روی آورد و به خواسته های قوه شهوانی جواب مثبت دهد و با این کار امنیت خود و دیگران را به خطر اندازد، و یا با تخیل و تصور، با حالت افسرده و پریشان، زندگی بیمار گونه خود را ادامه داده آسایش و آرامش خانواده را برهم زند.

◄ ایجاد نگرانی و اضطراب: آنچه از مجموع آیات، روایات و تجربیات کارشناسان به دست می آید این است که چشم چرانی های هوس آلود و بدحجابی و بی حجابی زنان و دختران بی بند و بار از جمله عوامل مؤثر در ایجاد اضطراب و نگرانی افراد و خانواده ها و هرج و مرج و ناامنی در جامعه به حساب می آید. در طرف مقابل اگر اصول و ارزش های اسلامی از جمله حجاب و پوشش اسلامی، رعایت شود از چشم چرانی و نگاه های آلوده جلوگیری به عمل آید و خانم ها در نشست و برخواست و صحبت ها و مکالمات روزمره، دستورات شرع مقدس را رعایت کنند یقیناً زمینه های فساد زدوده شده و دام های شیاطین برچیده خواهد شد. آرامش روحی و روانی برای افراد و خانواده ها، نظم، ثبات و امنیت در جامعه پدید خواهد آمد. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که نگاهش را کاهش دهد، قلبش آرام می گیرد.»(۹) و نعمتی بالاتر از آرامش قلب، وجود ندارد. این موهبت بزرگ اگر در اعضا و افراد جامعه، محقق شده و تجلی پیدا کند؛ جامعه نیز به طبع اعضا و افراد خود، دارای امنیت و آرامش خواهد شد.
این همه آفت که به تن می رسد از نظر تو به شکن می رسد

◄ عذاب اخروی: علاوه بر ابتلا به عواقب دنیوی، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند؛ روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند.(۱۰)

چشم پاکی و نتایج آن

هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است.
چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد:
۱- دیدن شگفتی ها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: چشم هایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتی ها را ببینید. (۱۱)
۲- راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است.(۱۲)
۳- نیک خویی:‌ همچنین آن حضرت فرمود: کسی که نگاه هایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد.(۱۳)
۴- پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر کسی زنی را ببیند و بلافاصله دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر اینکه خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد.(۱۴)
۵- چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند.(۱۵)
۶- بروز صفت شجاعت: شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود.(۱۶)

معالجه چشم چرانی

از خداوند استمداد بگیرید
قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند؛ از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاع ترین مرد روزگار خود در مخالفت با هوای نفس و شیطان بود پیروی کنند.
نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ”استمداد” از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد.

مراقب عکس العمل رفتارتان باشید
از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند: به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفی گاهت آگاه است.(۱۷)
نکته ظریف دیگری که در مسأله ناموس ‌نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده اند: آن طور که جزا دهی جزا بینی. «کَما تُدینُ تُدانُ»(۱۸)
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس اش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند.(۱۹)
بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.
هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان
شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زن هایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند، خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می خواهید.(۲۰)

به مقدار ضرورت اکتفا کنید
یکی دیگر از راه های پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند. چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است.
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود. (۲۱)
اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون بروند.(۲۲)
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی آن دو شیطان است.(۲۳)

منابع
مقاله : چشم چرانی ، آثار و در مان آن _ سید مصطفی علم خواه
۱-اصول روانکاوی فروید ، صص ۲۵۷ ـ ۲۵۹
۲-ر.ک: تفسیر صافی، ج۳، ص ۴۳۰؛ الدر المنثور، ج۵، ص ۴۰؛ کافی، ج۵، ص .۵۲۱
۳- برداشت از آیه ۳۲ و ۳۳ سوره احزاب
۴- قرآن کریم، احزاب/ ۵۹: ترجمه آزاد
۵- برداشت از آیه ۵۹ سوره احزاب
۶- قرآن کریم، احزاب/ ۳۲
۷- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۵
۸- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۵
۹- غررالحکم و درر الکلم، ج۵، ص ۴۴۹
۱۰- ثواب الاعمال، ص ۳۳۸
۱۱- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۴۱
۱۲- شرح غررالحکم، آمدی،‌ج ۵، ص ۴۴۹
۱۳- میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۷
۱۴- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۷
۱۵- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۸
۱۶- نهج‌ الفصاحه، پاینده، حدیث ۲۹۹، ص ۵۸
۱۷- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۴۱۱
۱۸- فروع کافی،‌ج ۵، ص ۵۵۳
۱۹- همان
۲۰- مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۵۵۵
۲۱- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۵۰
۲۲- رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)، مسأله ۲۴۵۲
۲۳- مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۶۵
۳۴- تفسیر نورالثقلین، ج ۳

منبع:سایت باحجاب

عشق دختر آمریکایی به شهدا

عشق دختر آمریکایی به شهدا

ایرانیان فکر نکنند که کاری که برادران و پدران و عموهایشان کردند ناچیز و کوچک است

منبع:سایت روشنگری