این معنا ـ معناى پاسدارى ـ با همهى ابعاد آن، با همهى ابزارها و وسائل
ممکن، در وجود مقدس سیدالشهداء (سلام الله علیه) متجسد است؛ نه اینکه
دیگران نکردند یا نخواستند بکنند، بلکه به این معنا که خانهى پُرِ این
حرکت در رفتار دوران دهسالهى امامت سیدالشهداء (سلام الله علیه) تحقق
پیدا کرده است. تمام راههائى که میشود فرزند پیغمبر از آن راهها استفاده
کند براى حفظ میراث عظیم اسلام ـ که میراث جد او و پدر او و پیروان راستین
آنهاست ـ در زندگى سیدالشهداء محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک
تبلیغاتى، از بیدار کردن و حساس کردن وجدانهاى عناصر خاص ـ همین خواص که ما
تعبیر میکنیم ـ در آن خطبهى منا، اینها همه در طول زندگى سیدالشهداء است.
بعد هم ایستادگى در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اینکه
امام حسین از سرنوشت این حرکت بىاطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند.
مسئلهى معرفت امام و علم امام و آگاهى وسیع امام بالاتر از این حرفهائى
است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معناى ترسیم یک دستورالعمل
مىایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یارى میطلبد، بعد هم وقتى یک عدهاى
پیدا میشوند ـ که همان اهل کوفه باشند ـ و اظهار میکنند که حاضرند در کنار
آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به
طرف آنها میرود؛ بعد هم در میانهى راه پشیمان نمیشود. بیانات امام را که
انسان نگاه میکند، مىبیند حضرت عازم و جازم بوده است براى این که این کار
را به پایان ببرد. اینکه در مقابلهى با حرکت انحرافى فوقالعاده خطرناک
آن روز، امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) مىایستد، این میشود یک درس،
که خود آن بزرگوار هم همین را تکرار کردند؛ یعنى کار خودشان را به دستور
اسلام مستند کردند: «انّ رسول الله قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلاّ
لحرمات الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسولالله یعمل فى عبادالله
بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقاّ على الله ان یدخله
مدخله»؛(1) حضرت این را بیان کردند. یعنى من وظیفهام این است، کارى که
دارم انجام میدهم، بایستى ابراز مخالفت کنم، باید در جادهى مخالفت و
ایستادگى قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پیروزى بود، چه
بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. یعنى اینجورى امام حسین (علیه
السّلام) حرکت کردند.
این شد ایثار کامل و اسلام را هم حفظ کرد. همین حرکت، اسلام را حفظ کرد.
همین حرکت موجب شد که ارزشها در جامعه پایدار بشوند، بمانند. اگر این خطر
را نمیپذیرفت، حرکت نمیکرد، اقدام نمیکرد، خونش ریخته نمیشد، آن فجایع عظیم
براى حرم پیغمبر، دختر امیرالمؤمنین و فرزندان خاندان پیغمبر پیش نمىآمد،
این واقعه در تاریخ نمیماند. این حادثهاى که میتوانست جلوی آن انحراف
عظیم را بگیرد، باید به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاریخ، شوک
ایجاد میکرد و کرد. این فداکارى امام حسین است.
البته به زبان هم گفتن اینها آسان است. کارى که امام حسین (علیه السّلام)
کردند، یک کار فوقالعادهاى است. یعنى ابعاد آن از آنچه که ما امروز
محاسبه میکنیم، خیلى بالاتر است. ما جوانبش را، ریزهکارىهایش را غالباً
ندیده میگیریم. من یک بار در یک صحبتى، صبر امام حسین (علیه السّلام) را
تشریح کردم. صبرش فقط این نبود که بر تشنگى صبر کند، بر کشته شدن یاران صبر
کند؛ اینها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر این است که دیگران، افراد صاحب
نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هى بگویند آقا نکنید، این کار غلط است، این
کار خطرناک است. هى ایجاد تردید کنند. کىها؟ افرادى مثل عبدالله جعفر،
عبدالله زبیر، عبدالله عباس؛ این شخصیتهاى برجستهى بزرگ آن روز دنیا،
آقازادههاى مهم اسلام، اینها هى بگویند نکن این کار را. هر که باشد، اگر
چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فکر میکند که من
دیگر تکلیفى ندارم، اینها که دارند اینجورى میگویند، دنیا هم که دارد
آنجورى حرکت میکند، بگوئیم و بگذریم. آن که در مقابل این اظهارات، در واقع
وسوسهها، تردیدافکنىها، راه شرعى درستکردنها بایستد و دلش نلرزد و قدم
در این راه بگذارد، او همان کسى است که میتواند این تحول عظیم را به وجود
بیاورد. و امام بزرگوار ما در این جهت تشبّه کردند و اقتفاء کردند به سید و
سالار شهیدان، که من یک وقتى گفتم و حالا نمیخواهیم وارد این مقوله بشویم؛
شرحش مفصل است. این پاسدارىِ امام حسین است.
سپاه در واقع با این نامگذارى، با لطافت میخواهد بگوید که من در این راه
قدم میگذارم؛ خیلى خب مبارک است و خیلى بزرگ و مهم است، جا هم دارد. میشود
آدمهاى عیبجو و نکتهبین و نکتهسنج بیایند بگویند فلان جا این اشتباه بود،
فلان جا غلط بود، فلان کس اینجورى رفتار کرد. بر همهى جریانها و واحدها و
آدمها و شخصیتهاى حقیقى و حقوقى میشود ایراد گرفت؛ اما اگر منصفانه به
حرکت سپاه پاسداران نگاه کنیم، از روز اول تا امروز، مىبینیم انصافاً سپاه
به قول خودش عمل کرده؛ حقاً و انصافاً سپاه در این راه ایستاده است. آدمها
مىآیند و میروند؛ اما آن هویت جمعى محفوظ میماند؛ یکسان است.
من در آخرین دیدارى که با عزیزان سپاهى داشتم، یک نکتهاى را عرض کردم که
آن نکته مهم است؛ فقط اشارهاى میکنم و آن این است که گفتم نسلهاى متجدد
سپاه، متبدل سپاه، نسلهاى آیندهى سپاه باید سعى کنند یک قدم جلوتر و
بالاتر از نسلهاى گذشته بردارند. یعنى عالَم رو به رشد است، رو به تکامل
است؛ حرکت، حرکت تکاملى است، پس جا دارد اگر ما انتظار داشته باشیم، توقع
داشته باشیم که جوانِ وارد شدهى در سپاهِ امروز، از لحاظ معرفت، بصیرت،
آگاهى، فداکارى، آمادهبهکارى، درست کار انجام دادن، بجا کار انجام دادن،
بهنگام کار انجام دادن ـ که اینها خصوصیاتى است که سپاه از خودش در طول این
سالها نشان داده است ـ یک قدم سپاه را از نسل گذشته بالاتر ببرد. به سپاهِ
امروز که انسان نگاه کند، ببیند که کیفیت بالاست. این ممکن هم هست؛ نگوئید
چطور چنین چیزى ممکن است. نه، کاملاً ممکن است. یعنى شما نگاه کنید به
شرائطى که آن روز بود: جنگى وجود داشت و حضور دشمن در خاک ما؛ چه قبل از
جنگ تحمیلى هشت ساله، حضور ضد انقلاب مسلح، چه بعد هم که جنگ شروع شد، خود
این یک عامل و انگیزهى قوىاى بود که آدمهاى بىتفاوت را هم حرکت میداد و
مىآورد داخل آن صحنهى عجیب و پرشور. امروز آن جنگ نیست؛ یک جنگ ظریفترى
هست و البته خطرناکترى. آگاهى از اعماق این جنگ یک توانائى بیشتر و
هوشمندى بیشترى را میطلبد. اگر ما دیدیم امروز کسانى وارد این میدان هستند و
تلاش میکنند و مبارزه میکنند و با بصیرت در وسط میدان مىایستند، پس جا
دارد که بگوئیم این از لحاظ انگیزه، از لحاظ عمل، کمتر از او نیست. اگر
بهتر عمل کند، بهتر هم هست. در آینده هم همین جور میتواند باشد؛ همت را این
باید قرار داد.
امروز من عرض میکنم هویت سپاه که هویت پاسدارى است، به معناى یک مفهوم
محافظهکارانه تلقى نشود. پاسدارى یعنى نگه داشتن، حفظ کردن. این حفظ کردن
را میتوان با یک تفسیر محافظهکارانه معنا کرد. یعنى بگوئیم وضع موجود
انقلاب را حفظ کنیم؛ من این را نمیگویم. حفظ انقلاب به معناى حفظ وضع موجود
نیست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود یک حرکت پیشرونده است، آن هم پیشرفت
پرشتاب. به کجا؟ به سمت هدفهاى ترسیم شده. هدفها عوض نمیشوند. این اصول و
ارزشهائى که بر روى آن بایستی ایستادگى کرد و براى آن جان داد، اصول و
ارزشهائى هستند که در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائى، تعالى و تکامل و قرب
الهى است. هدف پائینتر از آن، انسانسازى است؛ هدف پائینتر از آن، ایجاد
جامعهى اسلامى است با همهى مشخصات و آثار، که استقرار عدالت در آن باشد،
توحید باشد، معنویت باشد. اینها اهداف هستند. این اهداف عوضشدنى نیستند؛
یعنى ما نمیتوانیم بیائیم مایه بگذاریم تا از هدف کم کنیم. بگوئیم خیلى خب،
یک روز میخواستیم عدالت برقرار کنیم، حالا میگوئیم عدالت که نمیشود، یک
نیمهعدالتى برقرار کنیم! نه، عدالت. این، هدف است. توحید، استقرار شریعت
اسلامى به طور کامل، اینها اهداف است، اینها تغییرپذیر نیست. لیکن در جهت
حرکت به سمت این اهداف، سرعتها قابل کم و زیاد شدن است، شیوهها قابل تغییر
یافتن است، تدابیر ممکن است جورواجور باشد. در این جهت، انقلاب پیشرونده و
پیشبرنده است. حفظ انقلاب یعنى حفظ همین حالت پیشروندگى و پیشبرندگى.
پاسدارى از انقلاب، به این معناست. اگر ما اینجور نگاه کردیم و مفهوم
پاسدارى را اینجور فهمیدیم، آن وقت آن طراوت و شور و هیجانى که در حرکت
پاسدارى هست، مضاعف خواهد شد.
جوانِ امروز اکتفا نمیکند به ظواهرى که حالا در جامعهى ما به هر حال تا
حدود زیادى هست، بلکه اعماق را، مغزها را، سیرتها را مورد توجه قرار میدهد؛
دنبال آنها حرکت میکند. ایمانهاى عمیق، آگاهىهاى بیشتر؛ اینها چیزهائى
است که ما باید دنبالش باشیم. پس این پاسدارى است به معناى صحیح، به معناى
کامل، به معناى درست؛ پاسدارى از حرکت انقلابى و پیشرفت انقلابى.
خب اگر بخواهیم این کار بشود، دو حرکت در سپاه باید انجام بگیرد: یک حرکت،
حرکت درونى سپاه است؛ در درون خود، یعنى خود را تکامل ببخشد. یک حرکت،
حرکت به معناى یک جزء پیشبرندهى مجموعهى کل نظام و انقلاب است، یعنى
تأثیرگذارى در بیرون. این دو تا حرکت به موازات هم باید پیش برود. اگر ما
از آن حرکت اول غافل بودیم، در درون مجموعهى سپاه و خانوادهى سپاه آن
حرکت پیشرونده و ترقىبخش و تعالىبخش را انجام ندادیم، حرکت دوم، یعنى
تأثیر سپاه در پیشبرد مجموعهى انقلاب، ناکام خواهد ماند. دست و پائى هم
اگر بزند، دست و پاى غلطى خواهد بود؛ چون:
ذات نایافته از هستى بخش
کى تواند که شود هستىبخش
پس دو تا حرکت لازم است: آن حرکت درونى، همانى است که فرماندهى محترم
سپاه، به ابعادى از آن اشاره کردند، که درست است؛ من تأیید میکنم، همین
کارها باید انجام بگیرد. این حرکت درونى یک بعد مادى و یک بعد معنوى دارد.
بعد معنوى همین پرداختن به ارزشها به معناى حقیقى کلمه، یعنى مشخص کردن
شاخصهاى ارزشى پاسدارى و عرضه کردن خود و دیگران بر این شاخصها به قصد
پیشرفت، به قصد صیرورت صحیح و کامل به سمت آن هدفها است. این بعد معنوىاش
است، بعد مادىاش هم همین کارهاى خوبى است که در سپاه دارد انجام میگیرد؛
بعد تشکیلات، بعد علمى و تحقیقاتى، بعد ساخت و ساز و تولید، بعد آموزشهاى
نظامى و نظامیگرى و از این قبیل. اینها همه باید در کنار هم انجام بگیرد.
یک مجموعهى زندهى پرنشاطِ همیشهجوان که فرسودگى و پیرى در آن راه ندارد،
آن وقت از سپاه به وجود خواهد آمد که خوشبختانه امروز زمینههایش آماده
است، زیرساختهایش آماده است، تجربیاتش موجود است، انگیزههایش بحمدالله
هست. این میشود حرکت درونى. این مجموعه به عنوان یک مجموعهى شاخص، یک خط
الگوى روشن وجود خواهد داشت. ممکن است کسانى از جوانهاى ما، از مردم ما
وارد سپاه هم نشوند، اما این الگو را براى زندگى خودشان انتخاب کنند؛ الگوى
معنویت درست، و الگوى فکر و تدبیر و راه درست و حرکت صحیح در زمینههاى
سازندگى.
بعد نوبت به تأثیر این حرکت در حرکت مجموعهى انقلاب میرسد. این هم به
خودى خود حاصل خواهد شد. وقتى یک مجموعهى زنده، پرنشاط، باطراوت،
پیشرونده، بشدت پایبند به مبانى و اصول و ارزشها در نظام وجود دارد و دارد
حرکت میکند و زنده است و همه جا را مىبیند و آگاهى دارد و بصیرت دارد و
تأثیر میگذارد، این قهراً در پیشبرد مجموعه اثر تعیین کننده خواهد داشت ـ
البته این مخصوص سپاه هم نیست؛ من این حرف را عیناً براى حوزههاى علمیه هم
میگویم، براى نهادهاى دولتى هم میگویم، منتها اندازهها و وزن اینها با هم
یکسان نیست؛ هر کدام جایگاهى دارند، وزنى دارند. حالا فعلاً دربارهى سپاه
صحبت میکنیم ـ و ما به این حرکت سازنده و پیشرونده و متکامل احتیاج مبرم
داریم. یعنى اسلام، امروز نیازمند به این حرکت است.
حرکت نظام جمهورى اسلامى اثر خودش را در دنیا بخشیده است، تأثیرات عمیقى
گذاشته است، قدرتهاى استکبارى و شیطانى را تضعیف کرده است، راههاى تازهاى
در مقابل ملتها باز کرده است. یک فصل تازهاى در دنیا شروع شده است، یعنى
هرچه انسان نگاه میکند، دیگر نظیرى براى آن نیست. البته بنده، هم در عمر
خودم در دورهى جوانى، هم در تاریخ، تحولات گوناگونى را که در جاهاى
گوناگون دنیا از جمله در منطقهى ما اتفاق افتاده است، یا دیدهام یا
خواندهام. این انقلابهائى که در کشورهاى آفریقائى، آمریکاى لاتین،
انقلابهاى چپ در دههى 60 میلادى ـ یعنى پنجاه سال قبل مثلاً ـ اتفاق
افتاد، اینها را دیدیم؛ نه اینکه ندانیم که سابقهى تاریخى این تحولات
چیست و چه جورى است؛ نه، اینها را دیدهایم. اما این که امروز دارد اتفاق
مىافتد، بیسابقه است؛ این دیگر نظیر ندارد. در آن حوادثى که در دههى 60
میلادى پیش مىآمد ـ چه در آفریقا، چه در آمریکاى لاتین، چه در برخى از
کشورهاى آسیا ـ آنچه که اتفاق مىافتاد، غلبهى یک حزب و یک تشکیلات بود بر
سرنوشت یک ملت؛ با یک گرایش مادى و مارکسیستى، که معنویت و خدا در آن وجود
نداشت. میگفتند مردمى؛ اما مردمى بودنش به این بود که یک حزبى غالباً هم
با کودتا مىآمد سر کار. همین احزاب و رژیمهاى به اصطلاح انقلابى که در
شمال آفریقا سر کار آمدند، همهشان با کودتا سر کار آمدند؛ مثل جمال
عبدالناصر، مثل همین قذافى و دیگران. حرکتِ مردمى و انقلاب به معناى حقیقى
نبود. آنچه امروز دارد اتفاق مىافتد، حضور مردم است با تنشان، با جانشان؛
اینها مردمند. ممکن است احزاب هم به معنائى حضور داشته باشند یا تأثیر هم
داشته باشند؛ اما آن که توى میدان است، یک مجموعهى نظامى نیست، یک
مجموعهى کودتاگر نیست؛ مجموعههاى مردمىاند، تودههاى مردمىاند، آن هم
با گرایش توحیدى و خدائى و الهى؛ با الله اکبر، با نماز جماعت. حالا
تبلیغات آمریکائى و صهیونیستى بگذار انکار کنند ؛ خب بکنند، واقعیت که با
انکار آنها عوض نمیشود. واقعیت این است. این اصلاً سابقه ندارد. تا آنجائى
که ما در دورانهاى انقلابها دیدهایم و شنیدهایم و خواندهایم، یک چنین
چیزى با این فراگیرى اصلاً سابقه ندارد. این یک چیز جدید است. یعنى واقعاً
تاریخ منطقه و به تبع آن تاریخ دنیا ورق خورده است؛ یک فصل جدیدى آغاز
شده. ما اینجا چه کارهایم؟ من هیچ نمیخواهم ادعا کنم و بگویم انقلاب
اسلامى همهکاره بود ـ حالا بعضى هم حساسند از اینکه گفته بشود منشأ این
انقلابها، انقلاب اسلامى است ـ نه، اصلاً چنین ادعائى هم نمیکنیم، لازم هم
نیست چنین ادعائى بکنیم؛ اما مسئله این است که امروز همان حرکتى که ما ملت
ایران سى سال قبل، سى و دو سال قبل شروع کردیم، عیناً همان حرکت را با یک
تفاوتهاى منطقهاى و بومى و جغرافیائى و تاریخى، در دنیاى اسلام در چندین
کشور داریم مشاهده میکنیم. و من عرض کردم موج بعدى این کار در مناطق خیلى
دوردستتر هم وجود دارد و چنین چیزى پیش خواهد آمد، که این براى ما
تشویقآمیز است، این براى ما مبشّر است، مژدهبخش است؛ نشان میدهد که ما
امیدمان به آینده باید بیشتر باشد.
البته دشمن با همهى توان روى همین نقطه دارد کار میکند. نمیخواهد این
الگو جلوى چشم ملتهاى مسلمان گرفته بشود، بگویند ببینید ایران به کجا رسید.
اما چه بخواهند، چه نخواهند؛ بپسندند، یا نپسندند، این اتفاق افتاده است.
همین کارهاى علمى و فنى و تحقیقاتىاى که شماها و سازمانهاى دیگرِ نیروهاى
مسلح دارند میکنند و آنچه که در خارج از نیروهاى مسلح، در دانشگاهها، در
مراکز گوناگون تحقیقاتى، امروز دارد در کشور انجام میگیرد، اینها چیزهائى
است که آیندهها را به طور دقیق تصویر و ترسیم میکند؛ یعنى مهرههاى آینده
را، یکى یکى دارد میچیند. اینهاست که معین میکند آینده مال کیست. این البته
به برکت اسلام و روحیهى انقلابى است، این روحیه را بایستى تقویت کرد.
بنابراین، پاسدارى از انقلاب را به این معنا بگیریم. به این معناى متحول،
متطور، پیشرونده.
یکى از چیزهائى هم که حالا در عرصه و در میدان لازم است به آن توجه کنیم،
این است که: مراقب باشیم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ کارهاى غیرمفید و
احیاناً مضر در این حرکت پیشرونده نشود، که یکى از اینها، همین مسئلهى
اختلافات است، که من اگر روى اینها تکیه میکنم، به خاطر این است. یک وقت
هست که یک جریانى در مقابل انقلاب مىآید قد علم میکند به قصد کوبیدن
انقلاب، خب، وظیفهى هر کسى است که دفاع کند. انقلاب از خودش دفاع میکند،
مثل هر موجود زندهى دیگرى. انقلابى که نتواند در دوران فتنه، در دوران
ایجاد کودتاهاى گوناگون ـ سیاسى و نظامى و امثال اینها ـ از خودش دفاع کند،
زنده نیست. این انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع میکند، غالب هم میشود،
پیروز هم میشود، برو برگرد هم ندارد؛ کمااینکه در سال 88 دیدید این کار
اتفاق افتاد. یک وقت این است قضیه، یک وقت نه، قضیه، قضیهى ایستادگى در
مقابل یک حرکت براندازانه و اینچنین نیست؛ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه،
اختلاف عقیده احیاناً است. اینها را بایستى هرچه ممکن است فرو کاست. اینجور
چیزها را هرچه ممکن است باید کم کرد. مشتعل کردن این اختلاف نظرها مضر
است.
یک مسئله این است که اگر یک کسى یک حرف غلطى زد، آیا کسى باید به او جواب
بدهد یا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شیوهى خودش را
دارد، راه خودش را دارد، کار خاص خودش است. یک وقت هست که حالا که کسى یک
حرف غلطى زد، ما بیائیم مثلاً صدجا این حرف غلط را تابلو کنیم، شعار کنیم
که آقا، فلانى این حرف غلط را زد، تا همه بدانند. این است که اشتباه است،
خطاست. من با حرکت روشنگرانه از سوى هر کسى، از سوى هر نهادى، هیچ مخالفتى
ندارم، بلکه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبیین. یعنى اصلاً جزو
راهبردهاى اساسى کار ما از اول، مسئلهى تبیین بوده است. تبیین لازم است؛
اما این معنایش این نیست که ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنیم. مراقب
باشید. این را همه باید مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در
جریانهاى سیاسى، در جریانهاى گوناگون فکرى و سلیقهاى مطلقاً مشتعل کردن
فضا مناسب نیست. حالا شماها الحمدلله همهتان بصیرید، آگاهید، لابد از
جریانات خبر دارید و الان همین اوضاعى را که توی کشور هست، مىبینید که
متأسفانه این علیه آن، آن علیه این؛ و دستگاههاى خارجى چه خوشحالىاى
میکنند؛ تحلیل میگذارند رویش: بله، بینشان اختلاف افتاد، نابود شدند، از
بین رفتند(!) آرزوهاى خودشان را هى مرتباً تکرار میکنند. خب، پیداست که این
مسئله نقطهى ضعف ماست. نباید بگذاریم این نقطه ضعف ادامه پیدا کند یا
افزایش پیدا کند. اینها را باید توجه داشت. حرکت، حرکت متین، مستدل و مستند
باشد. اگر کسانى اختلافنظرهائى دارند، با استدلال بیان کنند. عرض کردم،
من معتقد به تبیین هستم. در دوران مبارزات هم، اختلاف ما با چپیها و
مارکسیستهائى که آن وقت مبارزه میکردند، سر همین بود که ما میگفتیم باید
تبیین کرد، آنها به تبیین اعتقاد نداشتند؛ یک چیز دیگرى میگفتند، یک تفسیر
دیگرى داشتند. کار انقلاب از اساس با تبیین، روشنگرى، بیان منطقى، مستدل و
دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب
خواهد کرد. ممکن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع
میشوند. این، حرف ماست؛ این، عرض ماست.
حرکت، حرکت پیشرونده باشد. به خیلى چیزها نیاز هست. من اینجا یادداشت
کردم؛ از جمله صفِّ واحد بودن، که همین مسئلهى وحدتى است که عرض کردیم.
«انّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فى سبیله صفّا کانّهم بنیان مرصوص»؛(2) مثل
یک ستون مستحکم، مثل یک دیوار حصین و نفوذناپذیر در مقابل تهاجم دشمن
بایستى ایستاد.
حالا شما جوانهاى عزیز که در سپاه هستید؛ روحانیون عزیز، علما، طلاب جوان و
مؤمن و فعال که در دفتر نمایندگى مشغول به کار هستید، دو چیز را بدانید:
یکى اینکه همهتان خیلى کار دارید؛ هم جوانهاى سپاهى، هم روحانیون محترم؛
خیلى کار جلوتان دارید که باید انجام بدهید. دوم اینکه بدانید که همت اگر
بکنید، این کارها را حتماً میتوانید انجام بدهید و یک برههاى از زمان که
بگذرد، ناگهان مىبینید در یک نقطهى بالاترى قرار دارید؛ یعنى پیشروندگى
حتمى است. تلاش که بود، همت که بود، امید که بود، حتماً پیشروندگى هست؛
یعنى برو برگرد ندارد. این را بایستى مجموعهى سپاه در نظر داشته باشند.
البته برنامهریزىهاى گوناگون در صدر تشکیلات سپاه یک امر لازم و دائمى و
همیشگى است که بایستى انجام بگیرد، دارد هم انجام میگیرد و خوب هم هست. و
امیدواریم انشاءالله خداى متعال کمکتان کند. امروز همین مقدار بس است.
امیدواریم خداوند شماها را مشمول لطف خودش قرار بدهد.
این را هم به مسئولین محترم سپاه، چون حالا اغلب اینجا هستید، عرض کنم، که
یکى از کارهاى خیلى لازم که من الان به آقاى سردار فرماندهى کل سپاه هم
این را تذکر دادم، این است که به خانوادههاى شهدایتان رسیدگى کنید. رسیدگى
هم مهمترینش و بهترینش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگیرى؛ همهاش
کمک نیست، خیلىها هم به کمک احتیاج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى
و همدلى، همه احتیاج دارند؛ از بالا تا پائین همه دوست میدارند که مورد
ملاطفت قرار بگیرند. بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند،
همه اینها را میشناسند؛ خیلىها هم هستند که نه، پیش اهل آسمانها البته
مشهورند؛ آنها را ملائکهى خدا خوب میشناسند؛ اما در بین ماها، شاید خیلى
معروف نیستند؛ به اینها بپردازید، سراغ اینها بروید و امیدواریم انشاءالله
دوستان یک عملکرد منسجم و مدونى در این زمینه پیشبینى کنند.
امیدواریم خداوند شماها را محفوظ بدارد، باقى بدارد و مشمول ادعیهى ولى
عصر (ارواحنا فداه) باشید و روح مطهر امام بزرگوار و روح مطهر شهدا از
همهى شما و ما راضى باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1) مقتل ابیمخنف، ص 85
2) صف: 4