خط حزبالله ۴۸۸ | شلیک کاغذی به ذهن و معیشت مردم
امام خامنهای: مبانی تمدن غربی مخالف اسلام است/ جمهوری اسلامی ایران توقعات دولتهای قلدر را نخواهد پذیرفت
امام خامنهای: راه حل همه مسائل امروز جامعه در قرآن است
در اوّلین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۶(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خدای متعال را بر تشکیل مجدّد این جلسه و دیدار و شنیدار شیرین و زیبایی که این جلسه برای این حقیر دارد سپاسگزارم. و همچنین حمد میکنم خدا را، شکر میکنم خدای متعال را بر افزایش مستمرّ قرآنخوانان. امروز چشم ما و گوش ما روشن شد، حقیقتاً لذّت بردیم از تلاوتهایی که انجام گرفت؛ از شهرهای مختلف، در سنین مختلف، با شیوههای مختلف، و همه قرآنی و همه تلاوتگر. از دیدن آقای روحانینژاد(۲) هم خیلی خوشحال شدم؛ بعد از چهل و چند سال، دوباره صدای ایشان را شنیدیم؛ ایشان صدای فوقالعادهای داشتند آن وقت در دورهی جوانیشان، در آن سنینی که ایشان شاگرد آقای مختاری(۳) بودند ــ خدا رحمت کند مرحوم آقای مختاری را ــ و آن صدای کذائی[شان]؛ الحمدلله. تبریک عرض میکنم ورود ماه مبارک رمضان را که حقیقتاً برای مؤمنین و قدرشناسان عید بزرگی است؛ از خدای متعال میخواهیم که این ماه رمضان را به معنای واقعی کلمه برای همهی ملّت ایران، برای همهی شماها عید کند و مبارک کند.
آنچه به نظر بنده مهم است، این است که ما بتوانیم جامعه را ــ جامعهی خودمان را در درجهی اوّل ــ از سرچشمهی تمامنشدنی قرآن سیراب کنیم. ما به این احتیاج داریم، بشدّت هم محتاجیم. هم در زندگی فردیمان، زندگی شخصیمان، اخلاقمان، رفتارمان، سلوکمان اشکالاتی وجود دارد که با قرآن برطرف میشود، هم در زندگی جمعیمان که در زندگی جمعی هم، یک بخشی ارتباطات درون جامعه است ــ ارتباطاتمان با هم، همکاریهایمان، تعاملمان، محبّتهای طرفینیمان ــ یک بخشی هم مربوط به مواجههی با بیرون از جامعه است؛ اینها مسائل ما است. در همهی اینها، هم در مسائل شخصی، هم در مسائل اجتماعیِ درونجامعهای، و هم در مسائل اجتماعیِ مربوط به بیرون جامعه، در همهی اینها ما ابتلائاتی داریم که این ابتلائات با قرآن برطرف میشود؛ قرآن میتواند ما را در این زمینه راهنمایی کند و دست ما را بگیرد.
حالا در زمینهی ارتباط با بیرون جامعه، امروز ملّت ایران مواجه است با یک جبههی وسیعی از قدرتمداران کافر یا منافق؛ این[جور] است. [ما] با ملّتها مشکلی نداریم. ملّتها با همدیگر یا برادرند، یا اگر هم بیگانه هستند کاری به هم ندارند. آن که کار به کار کشورها و ملّتها دارد، قدرتمدارانند. ما امروز جزو آن کشورهایی هستیم که با یک جبههی وسیعی از این قدرتمداران مواجهیم؛ چگونه با اینها رفتار بکنیم؟ قرآن متضمّن چگونگی رفتار با اینها است: در چه مرحله با اینها حرف بزنیم؟ در چه مرحله دستِ همکاری بدهیم؟ در چه مرحله مشت به دهان اینها بکوبیم؟ در چه مرحله شمشیر بکشیم؟ همهی اینها در قرآن مشخّص است.
در زمینهی مسائل اجتماعیِ درونجامعهای ــ مسائل ارتباطات ــ خب میدانید از نظر اسلام در تشکیل جامعهی اسلامی، بعد از توحید و معارف و ارتباط با خدا، مهمترین مسئله عدالت است، عدالت اجتماعی است. پیغمبران بعد از توحید، به هیچ چیز به قدر عدالت دعوت نکردند. ما در زمینهی عدالت اجتماعی مشکلاتی داریم، راهحلّش در قرآن است. در زمینهی شخصی خودمان، احوال شخصی خودمان دچار امراض اخلاقی و روحی هستیم؛ نهفقط ما، همهی بشریّت امروز دچار این امراض روحانی و اخلاقی و معنوی هستند؛ دچار حسدند، دچار بخلند، دچار سوءظنّند، دچار تنبلیاند، دچار هواپرستیاند، دچار خودخواهیاند، دچار ترجیح منافع خود بر منافع جمعند؛ اینها هست؛ اینها در بین ما هم هست؛ ما هم جامعهی اسلامی هستیم. در یک جاهایی پیشرفتهایی هم کردهایم امّا در عین حال از این بیماریها هم داریم؛ علاجش در قرآن است. اگر تلاوت قرآن درست انجام بگیرد ــ که حالا مختصری یک اشارهای خواهم کرد ــ تلاوت انجام بگیرد و استماع انجام بگیرد، این امراض برطرف میشود.
قرآن، هم علاج را به ما میگوید ــ درست توجّه کنید ــ هم علاج را به ما میگوید و راه را به ما نشان میدهد، هم در ما انگیزه ایجاد میکند؛ این مهم است. خیلیها هستند راه را بلدند [امّا] انگیزه در آنها نیست و دستگاههای فکری و اخلاقی قادر نیستند در اینها انگیزه به وجود بیاورند؛ قرآن انگیزه به وجود میآورد. وقتی قرآن را خوب تلاوت کنند و خوب استماع کنیم و خوب در آن دقّت کنیم، آن وقت این نتایج بزرگ برای ما حاصل خواهد شد، این بیماریها برطرف خواهد شد. خود قرآن این را متذکّر شده: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم آیاتِه؛ تلاوت؛ آیات را تلاوت میکند. نتیجهی تلاوت آیات چه میشود؟ وَ یُزَکّیهِم؛ این آیات را که تلاوت میکند، اینها موجب تزکیه است. تزکیه یعنی چه؟ یعنی شفای روح و دل؛ این معنای تزکیه است. دل انسان، روح انسان، جان انسان از آن بیماریهایی که به بعضیاش اشاره کردم، شفا پیدا میکند؛ این میشود تزکیه؛ قرآن این کار را میکند، تلاوت قرآن، تزکیه ایجاد میکند. وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتاب؛ کتاب را به آنها تعلیم میدهد. کتاب چیست؟ کتاب عبارت است از آن قوارهی زندگی فردی و اجتماعی؛ آنچه خدای متعال اسم آن را در تعبیرات قرآنی و دینی گذاشتهاند «حق». کتاب یعنی قوارهی کلّی زندگی فردی و اجتماعی؛ شکل زندگی اجتماعی و فردی، مجموعهای است که «کتاب» متضمّن آن است، مبیّن آن است، عبارةٌاُخرای آن است. وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة؛(۴) حکمت چیست؟ معارف، شناخت حقایق عالم وجود؛ که حقایق عالم وجود را انسان بشناسد؛ تلاوت کتاب، اینها را به ما یاد بدهد.
یَتلوا عَلَیهِم؛ پیغمبر قرآن را بر مردم تلاوت میکند، برای اینکه این چند کار انجام بگیرد: «تزکیه، تعلیم کتاب، تعلیم حکمت». شما چه کار میکنید؟ شما قرّاء همان کار پیغمبر را میکنید؛ شما هم تلاوت میکنید. کار تلاوت، کار پیامبرانه است؛ تلاوت قرآن اینقدر اهمّیّت دارد؛ اینکه شما بتوانید مفاهیم قرآنی را به مسلّمات فکری آحاد مردم تبدیل کنید. هزاران عنوان و سرفصل مهم در قرآن وجود دارد؛ مثلاً فرض بفرمایید «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»(۵) یا «خُذِ العَفو»(۶) یا «اُذکُرُوا اللهَ ذِکراً کَثیرا»؛(۷) همهی اینها عناوین و سرفصلها است. یکی از وظایف و یکی از کارکردهای تلاوت شما ــ اگر درست انجام بگیرد ــ این است که این مفاهیم را تبدیل میکند به مسلّمات فکری جامعه؛ برای جامعه جا میافتد که باید قیام به قسط کرد؛ باید ذکر خدا کرد: اُذکُرُوا اللهَ ذِکراً کَثیراً؛ باید در بین برادران عفو کرد: خُذِ العَفو؛ باید «فَلیُقاتِل فی سَبیلِ الله»؛(۸) و بقیّهی مفاهیمی که در قرآن وجود دارد. این مبالغه نیست: هزاران عنوان و مطلب و سرفصل در قرآن وجود دارد که اینها میتواند تبدیل بشود به معارف فکریِ عامّهی مردم و عموم مردم؛ چه چیزی این کار را میکند؟ تلاوت خوب. [آن وقت] سواد قرآنی مردم بالا میرود و آنجوری فکر میکنند که قرآن دستور داده.
معمولاً انسان هر جور که فکر میکند، همانجور حرکت میکند و راه میرود. بنابراین، تلاوت قرآن و قرائت قرآن و این کاری که شما میکنید، یک چنین اهمّیّتی دارد، یک چنین معجزهای میکند، یک چنین کار بزرگی را انجام میدهد؛ امّا با رعایت آداب تلاوت؛ شرطش این است. این، آن چیزی است که تکلیف شما را سنگین میکند؛ باید آداب تلاوت را مراعات کنید.
اوّلین ادب این است که وقتی تلاوت میکنید قرآن را ــ چه خودتان در خانه، یا در بین جمع در اینجا و هر جای دیگر ــ بدانید که در حضور خدا هستید، دارید کلام او را بر ما میخوانید؛ توجّه داشته باشید که در حضور خداوند، دارید گفتهی او را به ما میرسانید، حرف او را به ما میرسانید. این یک احساسی به شما میدهد؛ این خیلی مهم است. اوّل این است.
قرآن را با توجّه به معنا بخوانید. من امروز دیدم بعضی از برادران این را خوب رعایت کردند و این تلاوتهایی که انجام گرفت، با توجّه به معنا بود. گاهی اوقات توجّه به معنا نیست، تلاوت اثر نمیگذارد. توجّه به معنا که داشته باشید و بدانید که چه حقیقتی دارد از حنجرهی شما خارج میشود ــ توجّه به معنا یعنی این ــ این اثر میگذارد. ممکن است کسی عربزبان باشد و عربی زبان مادریاش باشد، امّا توجّه نداشته باشد که چه دارد میگوید؛ یعنی این مهم است که بدانیم چه داریم میگوییم؛ توجّه به معنا یعنی این.
و با ترتیل بخوانید قرآن را. ترتیل البتّه امروز در اصطلاح رایج بین ماها همین تلاوتهایی است که در این جلسات قرآنی، چند نفر مینشینند ترتیل میخوانند، میگویند ما ترتیل میخوانیم؛ ترتیل این نیست. [اینکه میفرماید] «وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلًا»،(۹) ترتیل به معنای این است که قرآن را با فهم، با تدبّر، با مکث [بخوانیم]: وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلیٰ مُکث؛(۱۰) ترتیل این است. ترتیل یک امر معنوی است. بدانید که چه کار دارید میکنید، چه دارید میخوانید، چه دارید تحویل طرف مقابل میدهید و با چه قالبی دارید آن را تحویل میدهید؛ این هم مهم است که حالا به این هم شاید اشاره بکنم. ترتیل این است. البتّه به شیوهی متعارفی که حالا در بین قرّاء معروف و کسانی که در قرائت کتاب نوشتهاند [رایج است]، تلاوت قرآن یا به صورت «تحقیق» است یا به صورت «تدویر» است یا به صورت حَدر یا «تحدیر» است. تدویر همان حدّ وسط است، همان که ما امروز به آن میگوییم ترتیل؛ اسم علمی و فنّیِ این، تدویر است؛ بالاتر از این، تحقیق است که همین تلاوتهایی است که شما میکنید؛ پایینتر از آن، حَدر یا تحدیر است که تند خواندن و بسرعت خواندن قرآن است. اگر قرآن با ترتیل خوانده بشود ــ به همین معنایی که عرض کردیم، نه به آن معنایی که رایج است ــ آن اثر را خواهد گذاشت. حالا من اینجا داخل پرانتز بگویم که قرآن خواندن به همین شکل تدویر که ما به آن میگوییم ترتیل، خیلی کار مهمّی است، خیلی کار جالبی است. اینکه الان رایج شده در همهی کشور، در مشهد، در قم، در جمکران، در خوزستان در اهواز، در طبس، در همهجا میخوانند قرآن را که در تلویزیون پخش میکنند، این کار خیلی باارزشی است، کار خیلی خوبی است. شاید من نتوانم آن شادی و خرسندی فوقالعادهی خودم را تصویر کنم برای شما، آن وقتی که میبینم قرّاء مختلف و گوناگون میآیند مینشینند قرآن را میخوانند، هم تجویدی، هم با وقف و ابتداء صحیح، هم با مخارج حروف زیبا و صحیح؛ این خیلی فوقالعاده است، این خیلی خوب است؛ این هر چه بیشتر رواج پیدا کند خوب است. علیایّحال، بنابراین ترتیلِ به آن معنایی که عرض کردیم، آن شرط تأثیرگذاری تلاوت ما است.
نکتهی سوّم، هدف قاری در تلاوت اوّلاً عبارت باشد از بهرهمندی خودش. شما که قرآن میخوانید، در درجهی اوّل در نظر بگیرید که خودتان را بهرهمند کنید. در درجهی بعد مخاطبتان را بهرهمند کنید. در درجهی سوّم آرایشهای لازم قالبی و لفظی را متناسب با قرآن ارائه بدهید؛ این آرایشها، اینهایی که میخوانند، صداهای خوب، اصوات زیبا و شیوههای خوبی که میخوانند، عیبی ندارد. که خب خوشبختانه من میبینم در بین قرّاء خودمان، کسانی که حالا در تلویزیون یا اینجوری پخش میشود که ما احیاناً مشاهده میکنیم، خیلیشان تلاوتهایشان، لحنهایشان، لحنهای تقلیدی نیست؛ لحنهایی است که خودشان ابتدائاً این لحن را دارند ابداع میکنند. قدیمها ــ اوایل انقلاب ــ قرّاء ما بایستی از یکی از این قرّاء معروف مصری تقلید میکردند؛ یا از عبدالباسط، یا از مصطفیٰ اسماعیل و منشاوی و امثال اینها؛ امروز میبینم نه، [اینجور نیست.] البتّه تقلید هم اشکالی ندارد؛ یعنی کسانی که از یک صوتی تقلید میکنند و لحن یک قاری خوبی را تکرار میکنند و فرامیگیرند و آن را تقلید میکنند، این اشکالی ندارد، این هیچ عیبی ندارد؛ امّا امروز در کشورمان بحمداللٰه قراءمان خودشان ابداع لحن میکنند؛ انسان این را در بعضی از قرّاء مشاهده میکند. خب پس بنابراین اگر چنانچه شما هدفتان در درجهی اوّل خودتان باشد، که خودتان تحت تأثیر قرار بگیرید، در درجهی بعد هدف این باشد که مخاطب تحت تأثیر قرار بگیرد ــ اگر این شد ــ آن وقت آن مستمع شما هم خشوع پیدا میکند. خشوع مستمع در مقابل قرآن، ناشی از نوع تلاوت شما است؛ شما وقتی خوب تلاوت میکنید ــ «خوب» به همین معنایی که عرض کردم ــ دل مستمعتان را خاشع میکنید. این خشوع خیلی چیز باارزش و مهمّی است؛ حالت ذکر پیدا میشود؛ اُذکُرُوا اللٰهَ ذِکرًا کَثیرًا * وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصیلاً؛(۱۱) این تسبیح و این ذکر و این خشوعی که بر اثر تلاوت در دل شما به وجود میآید، این خیلی چیز باارزشی است، ما به این احتیاج داریم.
البتّه یک مسئله در کشور ما و کشورهای غیر عرب، مسئلهی فهم معانی است، که این مشکل را باید یک جوری حل کنیم؛ این جزو مشکلاتی است که ما مبتلا هستیم. حالا امروز خوشبختانه خیلی فرق کرده؛ قرّاء ما که میخوانند، آدم میفهمد که توجّه دارند به معانی، معانی را میفهمند و دارند حرف میزنند با انسان. در اوایل انقلاب اینجور نبود؛ تلاوت میکردند، معنایش را هم نمیفهمیدند؛ نتیجه این میشد که در کیفیّت خواندن، در قوارهی خواندن، در وقف و ابتداء و امثال اینها، خیلی اشکال به وجود میآمد. امروز بحمدالله خوب است، منتها باید این عمومیّت پیدا کند؛ یعنی باید مستمع شما هم وقتی که قرآن را میشنود، بفهمد شما چه میگویید؛ ولو فیالجمله متوجّه بشود که شما چه میگویید. این احتیاج دارد به کار، کارش هم به عهدهی آموزشوپرورش و سازمان تبلیغات و دستگاههای قرآنی است که به کار قرآن اشتغال دارند. اینها بنشینند فکر کنند شیوههایی را حقیقتاً پیدا کنند. البتّه یکی از راهها نوشتن ترجمه است که مینویسند و خوب است؛ راههای دیگری هم وجود دارد که بایستی بگردند و آنها را کشف کنند. این سیرتِ قاری بود، دلِ قاری بود؛ گفتیم قاری با شرایطش باید قرآن بخواند.
صورت قاری هم مهم است؛ اوّلاً حالت اهل صلاح در قاری باشد. اوّل انقلاب هر قاریای که از فلان کشور میخواست بیاید اینجا، یکی از شرطهایی که ما گفته بودیم باید با او بشود، این است که ریش بگذارد؛ چون آنها تراشیدن ریش را حرام نمیدانند، میتراشند ریش را؛ آخوند است، امّا ریشتراش است. شرط میکردیم که تهران که میآیید، ممنوع است؛ همهشان قبول کردند؛ یعنی من یادم نمیآید موردی را که [قبول نکرده باشد]. قاریهای متعدّدی آمدند؛ قرّاء معروف، بهاصطلاح قرّاء نامدارِ امروزِ که غالباً هم از دنیا رفتهاند، اینها همه ریش گذاشتند؛ هیچ کدامشان هم در آنجایی که میخواندند و جاهای دیگر و کشورهای دیگر، ریش نداشتند، اینجا ریش داشتند. این اهل صلاح بودن خیلی مهم است. قاری خود ما این را باید رعایت بکند. چون محاسن، شکل اهل صلاح است، شکل صالحین است؛ این را قاری حتماً رعایت کند؛ بخصوص آن قاریای که در تلویزیون یا در مجامع عمومی یا در مسجد و جای دیگر میخواهد بخواند.
مسئلهی لباس هم همینجور است. من به یکی از دوستانی که در مسافرتها میرفتند، خب در کشورهای مختلف، از قرّاء ما استقبال میشود، خیلی تحسین میکنند و استقبال میکنند؛ بعضی از قرّاء ما لباس آنها را میپوشند؛ گفتم چرا؟ چرا لباس آنها را میپوشید؟ شما ایرانی هستید؛ همین کت و شلوار خودتان را بپوشید؛ حدّاکثر این است که مثلاً یک عبا بر دوش بیندازید. یا کلاه آنها را سرشان میگذارند، لباس آنها را تنشان میکنند؛ یا لباس فلان قاریِ مصری را که حالا آن هم خودش محلّ حرف است، مثلاً تنش میکند! چه لزومی دارد؟ این ظواهر را حفظ کنید؛ [یعنی] امتیاز ایرانی بودن.
یک مسئله هم در این صورت قرائت، نپرداختن به الحان حرام است. توجّه داشته باشید؛ من آن جلسهی گذشته، به نظرم سال گذشته بود(۱۲) که اسم آوردم از بعضی از قرّاء؛ گفتند این [شخصی که] شما اسم آوردید طرفدار زیاد دارد؛ خب بله میدانیم طرفدار زیاد دارد؛ ما خودمان هم از خواندنش خوشمان میآید منتها گاهی اوقات خواندن او جوری است که انسان میبیند مثلاً فرض بفرمایید که با خواندن فلان خوانندهی مصری هیچ تفاوتی ندارد؛ مثل همان است، همانها را دارد میخواند. خب، این الحانِ قرآنی نیست؛ لحن قرآنی لحن دیگری است، منافات هم ندارد با خوبخوانی. الان همین شماها که اینجا خواندید، همین قرّاء خوب ما و کسانی که خوبتر از اینها میخوانند، الحان بسیار خوبی دارند، خوب هم میخوانند، زیبا هم هست، شیرین هم هست، انسان دلش میخواهد گوش بدهد، حرام هم نیست؛ بنابراین، میشود از الحان حرام اجتناب کرد.
عرض کردیم تقلید در شیوهی تلاوت عیب ندارد، ولیکن اینکه ما تلاش کنیم و جشنواره بگذاریم برای تربیت مقلّد، این را من حقیقتاً نفهمیدم؛ نمیدانم این ابتکار کجا است که مثلاً حالا ما بنشینیم یاد بدهیم که اگر میخواهید مثل شیخ مصطفیٰ اسماعیل بخوانید، باید اینجایش را اینجوری بخوانید! من نمیفهمم این یاد دادن چه لزومی دارد؛ حالا خودش یاد گرفت، خیلی خوب است، عیب ندارد. ضمناً نوارهای مصطفیٰ اسماعیل را در مشهد، اوّل بنده آوردم؛ یعنی سفارش کردم از کشورهای عربی آوردند پخش کردیم. مصطفیٰ اسماعیل را نمیشناختند در مشهد. [یعنی] من علاقهمندم به خواندن او و تلاوت او، امّا اینکه ما بیاییم به بچّهمان یاد بدهیم بگوییم تو بیا از او تقلید کن یا از منشاوی یا احمد شبیب یا از آن دیگری، این به نظر من یک کاری نیست که خیلی منطقی باشد.
یک نکته این است که دستگاههای مختلفی متولّی مسئلهی قرآنند و با قرآن سروکار دارند؛ وزارت ارشاد با قرآن سروکار دارد، سازمان تبلیغات سروکار دارد، اوقاف سروکار دارد، صداوسیما سروکار دارد، دستگاههای مختلف دیگر هم هستند، آحاد مردم و گروههای مردمی هم سروکار دارند؛ خب اینها همافزایی کنند. راه همافزاییاش هم این است که این شورای عالی قرآن که تشکیل شده، سیاستگذاری میکند؛ این سیاستگذاریها را مورد توجّه قرار بدهند؛ این کار مهمّی است، کار مفیدی است؛ یعنی جوری باشد که در سراسر کشور، کار قرآنی که پیش میرود، با توجّه به جهات مختلف و مسائل مختلف [باشد]. من دیدم بعضی از اساتید قرآن مذاکراتی کرده بودند ــ که آقایان در اختیار من گذاشتند بعضیاش را ــ مطالب مهمّی، مطالب قابل توجّهی از مسائل قرآنی را، مسائل تلاوت را اینها در میان گذاشتند، به آن توجّه داشتند، روی آن تکیه کردند، اهتمام ورزیدند؛ خب اینها مورد استفاده قرار بگیرد. بخصوص، صداوسیما باید از تولیدات فاخر قرآنی استقبال کند؛ یعنی بایستی واقعاً پشتیبانی کند. ما واقعاً در زمینهی تلاوت قرآن، الان تولیدات خیلی خوبی داریم، تولیدات برجستهای داریم؛ از اینها استفاده بشود و مردم استفاده کنند.
خوشبختانه پیشرفت کشور ما از لحاظ قرآن یک پیشرفت سریع و به نسبت کشورهای دیگری که ما میبینیم، بمراتب سریعتر بوده؛ یعنی در کشوری که قرآن در آن مهجور بود، تلاوت قرآن محدود بود و در شهرهای بزرگ، دو جلسه، سه جلسه یا پنج جلسهی قرآن بود و حدّاکثر مثلاً شش هفت قاری قرآن وجود داشتند که قرآن را خوب میخواندند، تجویدی میخواندند، امروز خوشبختانه در سراسر کشور، حتّی در شهرهای کوچک و شاید در بعضی از روستاها قرّاء خوبی هستند، قرّاء برجستهای هستند که تلاوت میکنند. خب اینها برجستگی ما است و نمیتوانند ادّعا کنند که جمهوری اسلامی از لحاظ قرآنی نتوانسته کار بکند؛ نه، بحمدالله خیلی خوب کار شده و بیشتر از این هم باید کار بشود. منتها این نکاتی که عرض کردم، باید مورد توجّه قرار بگیرد؛ یعنی عمده این است که چشمهی معنوی قرآن سرازیر بشود به افکار مردم، به دلهای مردم و در نتیجه به عملهای ما مردم سرازیر بشود؛ عمده این است. خداوند انشاءالله این توفیق را به شماها و همهی ما عنایت کند.
مجدّداً از همهی شماها تشکّر میکنم. از تشکیلدهندگان این جلسه تشکّر میکنم. از مجری محترم(۱۳) که خیلی خوب جلسه را اجرا کردند تشکّر میکنم. از یکایک کسانی که تلاوت کردند یا برنامه اجرا کردند تشکّر میکنم. انشاءالله همهی شما موفّق باشید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار، تعدادی از قاریان و گروههای قرآنی به تلاوت قرآن و اجرای برنامه پرداختند.
(۲ آقای جواد روحانینژاد
(۳ آقای علی مختاری امیرمجدی
(۴ سورهی جمعه، بخشی از آیهی ۲
(۵ سورهی حدید، بخشی از آیهی ۲۵؛ «... با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ...»
(۶ سورهی اعراف، بخشی از آیهی ۱۹۹؛ «گذشت پیشه کن ...»
(۷ سورهی احزاب، بخشی از آیهی ۴۱؛ «... خدا را یاد کنید؛ یادى بسیار.»
(۸ سورهی نساء، بخشی از آیهی ۷۴
(۹ سورهی مزّمّل، بخشی از آیهی ۴؛ «... و قرآن را شمردهشمرده بخوان.»
(۱۰ سورهی اسراء، آیهی ۱۰۶؛ «و قرآنى [باعظمت را] بخشبخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را بهآرامى بر مردم بخوانى، و آن را بتدریج نازل کردیم.»
(۱۱ سورهی احزاب، بخشی از آیهی ۴۱ و آیهی ۴۲؛ «... خدا را یاد کنید، یادی بسیار؛ و صبح و شام او را به پاکی بستایید.»
(۱۲ بیانات در جمع قاریان قرآن کریم، در اوّلین روز ماه مبارک رمضان (۱۴۰۲/۱۲/۲۲)
(۱۳. آقای مجید یراقبافان
خط حزبالله ۴۸۶ | روح سید و راه ما
صفیالدین: کلید هر موفقیتی در مقاومت به دست سماحةالقائد است
«سید مجاهد رشید و فداکار، جناب سیدهاشم صفیالدین رضواناللهعلیه... از برجستهترین شخصیتهای بزرگ حزبالله و یار و همراه همیشگی جناب سید حسن نصرالله بود. حزبالله با تدبیر و شجاعت رهبرانی چون او بود که باز هم توانست لبنان را از خطر تجزیه و فروپاشی مصون دارد و تهدید رژیم غاصب را که ارتش شقی و ظالم آن، گاه تا بیروت را لگد مال میکرد خنثی سازد. شهامت و فداکاری او و دیگر فرماندهان و مجاهدان محور نصرالله بود که خطر غصب و اشغال جنوب لیطانی و صور و دیگر شهرهای آن ناحیه و انضمام آن به فلسطین مغصوب و اشغال شده را از سر لبنان رفع کرد و جان و مال و آبروی ارزشمند حزبالله را در راه حفظ تمامیت ارضی آن کشور به میدان آورد، و رژیم صهیونی متجاوز و جنایتکار را ناکام گذاشت.» ۱۴۰۳/۰۸/۰۳
سیّدهاشم صفیالدین که پیشتر ریاست شورای اجرایی حزبالله را بر دوش داشت، بعد از شهادت سیّدحسن نصرالله بهعنوان دبیرکل انتخاب شد؛ اما تنها چند روز بعد و در اواسط مهرماه ۱۴۰۳ در بمباران رژیم صهیونیستی در ضاحیه جنوبی بیروت به شهادت رسید و پیکر مطهرش امروز به همراه شهید سیّدحسن نصرالله بهعنوان دو دبیرکل شهید حزبالله تشییع خواهد شد.سیّدهاشم صفیالدین که پیشتر ریاست شورای اجرایی حزبالله را بر دوش داشت، بعد از شهادت سیّدحسن نصرالله بهعنوان دبیرکل انتخاب شد؛ اما تنها چند روز بعد و در اواسط مهرماه 1403 در بمباران رژیم صهیونیستی در ضاحیه جنوبی بیروت به شهادت رسید و پیکر مطهرش امروز، دوشنبه، به خاک سپرده خواهد شد.
رسانه KHAMENEI.IR بهمناسبت تشییع دو دبیرکل شهید حزبالله، متن مشروح گفتوگویی را که با شهید حجتالاسلام والمسلمین سیّدهاشم صفیالدین در ایام چهلسالگی پیروزی انقلاب اسلامی ایران انجام داده بود، برای نخستین بار منتشر میکند. شهید صفیالدین در این گفتوگو خاطراتی را درباره روابط حزبالله لبنان و حضرت آیتالله خامنهاى بیان کرده است.
در ابتدا، خواهش میکنم جنابعالی یک معرّفی مختصری از خودتان بفرمایید تا راجع به نحوهی آشنایی شما با حضرت آیتالله خامنهای وارد گفتوگو شویم و در ادامهی مسیر، به مقاطع مختلف و مهمّی که در طول سالهای بعد از انقلاب، حزبالله با آنها مواجه بوده است بپردازیم و درحالی که به چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی رسیدهایم، به تدابیر رهبر معظم انقلاب در طول این مدّت و دستاوردهای این تدابیر اشاره کنیم.
شهید صفیالدین: این مناسبت، مناسبت ارزشمند، بزرگ و عزیزی است؛ مناسبت چهلسالگی پیروزی انقلاب اسلامیِ مبارک. من این مناسبت را به شما، سماحةالقائد، ملّت ایران و جهان اسلام تبریک عرض میکنم. باید حمد و سپاس خداوند را بهجای آوریم که سی سال از رهبری امام خامنهای (مدّ ظلّه العالی) در این مسئولیّت بزرگ سپری شده است. این مدّتزمان از تصدّی مسئولیّت، بهخودیِخود، نشاندهندهی شایستگی ایشان است. وجود ایشان و نیز رهبریشان و رهنمودهایشان، جملگی متضمّن برکات الهی است. باید خداوند را شاکر باشیم که چنین نعمتی در اختیار ما قرار داد و ملّت ایران و همهی جهان اسلام را از رهبریِ الهی، نظیر رهبریِ امام خامنهای (دام ظلّه)، بهرهمند ساخت.
در رابطه با شناخت شخصی از شخصیّت سماحةالقائد باید بگویم که من در دوران ابتدایی تشکیل حزبالله، در شهر مقدّس قم بودم و بهعنوان یک طلبه، در جمهوری اسلامی تحصیل میکردم. من بهعنوان یک طلبه، علوم دینی را توسّط اساتید و علما فرا میگرفتم امّا ازآنجایی که مرحلهی تشکیل حزبالله مرحلهای بسیار سخت بود، بهدلیل وابستگیام به حزبالله، از همان ابتدای امر، تحوّلات لبنان را دنبال میکردم. در آن زمان، با آن دسته از برادرانی که در قم بودند و در مرحلهی تأسیس حزبالله مشارکت داشتند، تمامی جزئیّات و مسائل مرتبط با تشکیل حزبالله و شکلگیری فعّالیّتهای مقاومتی را پیگیری میکردیم. شناخت شخصی من از سیّدالقائد، نه بهواسطهی ملاقات شخصی که بهواسطهی حضورم در قم و اهتمامم به حزبالله و مسائل مرتبط با جمهوری اسلامی بود. افتخار من این بود و هست که به خطّ مبارک ولایت فقیه و خطّ امام خمینی (رحمة الله علیه) گرایش داشتم. از زمان حضورم در جمهوری اسلامی، شخصیّت سماحةالسیّد را دنبال میکردم و مانند هر انسان دیگری در قم، با شخصیّت ایشان آشنا شدم و در طول تمام سالهای سخت، مسائل مرتبط با جمهوری اسلامی را دنبال کردم. من حدود بیست روز پیش از اینکه ایشان بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شوند، در ایران بودم.
در ادامهی حضورم در ایران، زبان فارسی را یاد گرفتم و تحوّلات ایران را در سایهی رهبری شجاعانه و حکیمانهی سیّدعلی خامنهای و پیش از آن، در سایهی رهبری امام خمینی (رحمة الله علیه) دنبال کردم. بسیار به خطبههای نماز جمعهی ایشان بهعنوان یک جانباز، عالم و سیّد، علاقهمند بودم و زبان ایشان در خطبهها را حاوی یک فرهنگ بسیار عمیق و گسترده میدانستم. در آن زمان، دربارهی محوری که سیّدعلی خامنهای ــ بهعنوان رئیسجمهور ــ نمایندگیاش را بهعهده داشتند، حرفهای زیادی را میشنیدیم، حضور سیاسی ایشان در سطح جهان و درعینحال حضور فعّال و قدرتمندانهشان در جبهه ملموس بود، ایشان حضوری جدّی در این عرصهها داشتند.
همزمان با مراحل ابتدایی تشکیل حزبالله، من تحوّلات لبنان را بهطور دائم پیگیری میکردم. در آن زمان، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) مسئولیّت رسیدگی به امور حزبالله را به سماحةالقائد، سیّدعلی خامنهای، سپرده بودند. من پیگیر امور لبنان بودم و بهطور مستقیم با ایشان ارتباطی نداشتم. پس از آنکه امام خمینی (رحمة الله علیه) رحلت کردند و رهبری به سماحةالقائد سپرده شد، من به لبنان بازگشتم و بهعنوان عضو شورای حزبالله، بهطور مستقیم پیگیر امور بودم، البتّه مقصودم دههی 90 میلادی است، نه دههی 80.
در ابتدای انقلاب اسلامی، زمانی که انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت و نظام جمهوری اسلامی برپا شد، آمریکا و صهیونیسم برنامههای درازمدّت و گستردهای را برای ایران و غرب آسیا و نیز جهان اسلام طرّاحی و پیشبینی کردند، انقلاب اسلامی اختلالهایی را در برنامههایشان ایجاد کرد، امّا آنها در صدد بودند که بههرترتیب، سیاستهایشان را اِعمال کنند، لطفاً یک تصویر کلّی و مختصر از آنچه آمریکا و صهیونیسم میخواستند در غرب آسیا اجرا کنند ارائه بفرمایید تا به این نقطه برسیم که با رهبری حضرت آیتالله خامنهای، چه اتّفاقاتی افتاد که آن سیاستها و برنامهها به آن نقطهای که آنها میخواستند نرسید.
یکی از اقداماتی که امام خمینی (رحمة الله علیه) در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد، مواجهه با پروژههای آمریکایی در منطقه و قطع دست آمریکا از ایران و جهان اسلام بود؛ این یک مواجههی سخت در نقاط مختلف بود. جنگ هشتسالهی جمهوری اسلامی، در حقیقت، عمق چنین مواجههای بود. این جنگ، خواستهی آمریکا بود که توسّط صدّام و برخی از کشورهای حاشیهی خلیج فارس اجرا شد. این جنگ، در حقیقت، پروژهی آمریکا برای تنگ کردن عرصه بر جمهوری اسلامی و پایان دادن به حیات آن بود. همانطور که همه میدانیم، سعی آمریکا این بود که مردم ایران پیروز نشوند، امّا آنها پیروز شدند.
پس از پیروزی، آمریکاییها تصمیم به محاصرهی ایران و مهار آن گرفتند. در طول هشت سال جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران، دشمنان، امام خمینی را استوار و ثابتقدم یافتند. ایشان با برخورداری از عمق فقهی، عرفانی، فکری و نیز با بهرهمندی از اراده و شجاعتِ بسیار، یک نیروی انقلابی بهنام «سپاه پاسداران» را تأسیس کردند، همچنین، امام خمینی (رحمة الله علیه) نیروهای بسیج را ایجاد کردند و ظرفیّتهای پنهان ملّت ایران در حوزههای فکری، عقلی، علمی و مانند اینها را به منصّهی ظهور رساندند. من اعتقاد دارم که آمریکاییها در مواجههی طولانیمدّت خود با جمهوری اسلامیِ نوظهور در آن زمان، به یأس و ناامیدی در برابر امام خمینی (رحمة الله علیه) دچار شدند. در طول هشت سالی که از جنگ تحمیلی سپری شد، امام نهتنها خود در نبرد حضور یافتند، بلکه کاری کردند که همهی اقشار ملّت نیز در نبرد حاضر شوند. امام خمینی (رحمة الله علیه) همهی اقشار مردم از زن و مرد و کودک را برای حضور در جنگ و مواجهه با پروژهی آمریکاییِ صدّام و کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس، بسیج کردند.
پس از رحلت امام، آمریکاییها احساس کردند که ایران متزلزل میشود. آنها اعتقاد داشتند که امام ستون فقرات جمهوری اسلامی بوده است و پس از ایشان، این ستون فقرات دچار اختلال شده است و جمهوری اسلامی قابل تجزیه خواهد بود، از همین روی، طمعورزی آمریکا برای نفوذ به داخل جمهوری اسلامی بیشتر شد. طبیعتاً، تلاشهای پیشین آنها برای مواجهه با جمهوری اسلامی شکست خورده بود و محاصره و تنگ کردن عرصه بر ایران هم این کشور را تضعیف نکرده بود، خلاصه اینکه آمریکاییها از مواجهه با امام مأیوس شده بودند امّا پس از رحلت ایشان، آنها این امید را پیدا کردند که میتوانند روی ناامنسازی ایران و شکافهای داخلی آن حساب باز کنند. محاسبهی آمریکاییها این بود که با رحلت امام، ایران مشغول اوضاع داخلی سیاسی و اجتماعی خود خواهد شد. برآورد آمریکاییها این بود که در چنین شرایطی میتوانند بهعنوان رهبر اقتصاد جهان، ایران را تحت محاصرهی اقتصادی و سپس محاصرهی اجتماعی، فرهنگی و فکریِ داخلی و خارجی قرار دهند تا بدین ترتیب، نظام حاکم ساقط گردد.
یکی از مسائل اصلی در این برهه، موضوع رهبری سماحةالقائد، امام خامنهای (دام ظلّه) بود. من بهخوبی بهیاد دارم که در آن زمان، در شرایطی که مردم ایران بهدلیل رحلت امام در حزن و اندوه بزرگ بهسر میبردند، آیتالله سیّدعلی خامنهای در تلویزیون حاضر شدند و این آیه را قرائت کردند: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِىن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی اَعقابِکُم».(1) ایشان سپس گفتند که ملّت ایران قدرتمند است و گامهایش سست نمیشود و امام قدرت را نزد ما قرار داد. خود من شخصاً به ذهنم هم خطور نمیکرد که مجلس خبرگان رهبری، سماحةالقائد را به عنوان رهبر ایران انتخاب کند، هرچند که پیشتر از برخی علما و عرفا چنین چیزی را شنیده بودم. پس از انتخاب ایشان و شنیدن سخنانشان، احساس یک آرامش فراگیر کردم؛ احساس کردم که این آرامش در کلام ایشان ــ پیش از برگزاری انتخابات ــ به همهی ملّت ایران منتقل شده است.
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران، نوعی آرامش در کشور حاکم شد؛ همه، از جمله مراجع عالیقدر، مجلس خبرگان، مردم ایران، سیاستمداران، رؤسا، شوراهای منتخب و مانند اینها، تحت رهبری سیّدالقائد قرار گرفتند. در این زمان، آمریکاییها متوجّه شدند که در برابر مشکل جدیدی قرار گرفتهاند و آن، این بود که امام خمینی (رحمةالله علیه) یک ملّتِ پایبند به ولایت را تربیت کرده است، یک ملّتِ ولایتمدار را پرورش داده است. معتقدم که در این مرحله، آمریکاییها خود را در برابر مرحلهی جدیدی دیدند. پیشتر، آنها معتقد بودند که ایران ضعیف شده است و پس از هشت سال جنگ، دیگر نمیتواند اجزای مختلف جمهوری اسلامی را بازسازی کند. بااینحال، آمریکاییها متوجّه شدند که مجلس خبرگان یک نهاد قدرتمند است، پارلمان یک نهاد قدرتمند است و امام، پیش از رحلت خود، تصمیماتی اتّخاذ کرده بود که تمام نهادها و مؤسّسات جمهوری اسلامی، استوار، قدرتمند و ثابتقدم باقی بمانند. در حقیقت، آمریکاییها خود را در برابر یک ناامیدی جدید یافتند و گزینهی دیگری را در دستور کار قرار دادند و آن نفوذ اقتصادی و فرهنگی بود. در داخل جمهوری اسلامی، مباحثات زیادی در خصوص مسیر اقتصادیای که کشور باید طی کند مطرح شد و در نهایت هم قدرت سماحةالقائد در برقراری ثبات و مدیریّت این امور مشخّص گشت.
برخی برای ایجاد شکافهای داخلی تلاش کردند. تلاش آنها این بود که از آزادیِ موجود در جمهوری اسلامی ــ در سایهی وجود آراء و گرایشات سیاسی راستگرایانه، چپگرایانه، اصلاحگرایانه و اصولگرایانه ــ برای اختلافافکنی استفاده کنند. این افراد سعی کردند اختلافات را تشدید کنند، زیرا تصوّر میکردند در یک کشور عادی مانند یکی از کشورهای عربی یا اسلامی رفتار میکنند. آمریکاییها معمولاً گمان میکنند از طریق مزدورانشان و یا به واسطهی سفارتهایشان، افسرهایشان و کانالهای بینالمللیشان و نیز از طریق هیمنهشان بر اقتصاد بینالمللی و شورای امنیّت، میتوانند در هر کشور عربی یا اسلامی و یا هر کشور دیگری در جهان نفوذ پیدا کنند. در مرحلهی سوّم، آمریکاییها دریافتند که این ابزارها در ایران وجود ندارد. اینکه آمریکا در ایران سفارت نداشت، یکی از نعمتهای خداوند برای تهران بود. این بدان معنا است که نفوذ فیزیکی مستقیم آمریکا در ایران وجود نداشت و ایران به افسران آمریکایی، کارشناسان نظامی آمریکایی و مدیریّت اقتصادی آمریکا و فرهنگ آمریکا هیچ نیازی نداشت. آمریکاییها همچنین متوجّه شدند که اگر بخواهند در راستای اختلافافکنی میان مردم و جامعهی ایران حرکت کنند، در این زمینه بسیار ضعیف و عاجز هستند.
آمریکاییها تلاش کردند از طریق سازوکارهای بینالمللی و سیاسی، روشهای جدیدی را برای مواجهه با ایران در پیش گیرند. همهی ما به یاد میآوریم که سازمان تجارت جهانی به ایران وعده داد که آمریکا میتواند تهران را وارد جامعهی جهانی و بازار اقتصادی بینالمللی سازد. هدف، این بود که ایران جذب این سازمان شده و اولویّتها، گزینهها، اصول و مبانی خود را فراموش سازد، به گونهای که دیگر ولیّفقیه قدرتی برای تصمیمگیری نداشته باشد. در آن زمان، جامعهی ایران از لحاظ اقتصادی و اجتماعی تحت فشار قرار داشت.
یأس دیگر آمریکاییها مواجه شدن با تأثیر فکری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بنیادینِ عمیقِ سماحةالقائد بر تمامی تصمیمات جمهوری اسلامی بود. ایشان از قدرت بالایی در مدیریّت اختلافات در داخل جمهوری اسلامی برخوردار بودند. ایشان توانایی هضم آسیبهایی را که ممکن بود در نتیجهی فشارهای اقتصادی یا اجتماعی به جامعهی ایران وارد شود، داشتند. مهمتر از همهی اینها، آمادگی ذهنی ایشان و آگاهیشان از پروژههای آمریکا در منطقه بود. هرگاه آمریکاییها قصد داشتند از راهی وارد ایران شوند، سماحةالقائد را در برابر خود میدیدند. هرگاه خواستند از پنجره وارد شوند، پنجره را در برابر خود قفلشده دیدند. بنابراین، در تجربهی سوّمی که آمریکاییها داشتند، خود را در برابر سدّ «خمینی جدید» دیدند. این «خمینی جدید» در یک تجربهی فوقالعاده، یعنی تجربهی رهبری، ظهور و بُروز پیدا کرد؛ تجربهی فکری عمیق، تجربهی فقه اصیل، تجربهی شجاعت و بصیرت و حضور ذهنی که تأثیر بزرگی نهتنها در جامعهی ایران، که در جوامع عربی و اسلامی داشت.
همهی اینها باعث شد تا رهبری سماحةالقائد رنگوبوی جدیدی به خود بگیرد. در زمان امام خمینی (رحمةالله علیه) فرصت برای این نوع رهبری فراهم نبود. شیوهی رهبری سیّدالقائد، مبتنی بر شیوهی تأثیرگذاری گسترده در داخل ایران ــ پس از پایان جنگ و بعد از رحلت امام ــ و نیز خارج از ایران بود. ما بهیکباره در برابر ایرانی قرار گرفتیم که هشت سال مقاومت کرده بود و کشوری که پس از رحلت امام خمینی (رحمةالله علیه) رهبر جدیدی برای خود داشت. ایران از لحاظ اقتصادی، علمی، شناختی و مانند اینها توسعه پیدا کرد. جمهوری اسلامی در فرهنگ و اعتقاد جوانان ایرانی ریشه یافت و نسلهای جدیدی را تربیت کرد. جمهوری اسلامی از لحاظ تأثیرگذاری بر جهان عرب ــ از فلسطین گرفته تا حزبالله در لبنان و تمام منطقه ــ گسترش یافت تا اینکه بیداری اسلامی رقم خورد و تمامی جوانان مؤمن به دین و صلح و حقیقت و عدالت، بیش از پیش با جمهوری اسلامی قرابت پیدا کردند و به آن نزدیک شدند.
اینجا بود که آمریکا در مرحلهی جدیدی قرار گرفت و آن، مرحلهی ایجاد فتنهی مستقیم در ایران بود؛ این، مرحلهی چهارم مواجههی آمریکا با تهران بود. من نمیخواهم دربارهی مسائلی نظیر فتنهی مستقیم در مرحلهی چهارم صحبت کنم، زیرا که شما اطّلاعات بیشتری نسبت به من دربارهی آن دارید. بههرحال، در این مرحله نیز آمریکاییها خود را در برابر سدّی مستحکم به نام سماحةالقائد دیدند که با عقل و فکر و مدیریّت و بصیرت و روحیّهی خود، در برابر آمریکاییها ایستادند. همهی ما سخنرانی مشهور سماحةالقائد در نماز جمعه(2) را به یاد داریم که ــ حسب فهم ما ــ ایشان از ظرفیّت معنوی از طریق ارتباط با صاحب العصر و الزّمان (عجّل الله تعالی فرجه) استفاده کردند و گفتند این کشورِ شما است. ایشان همچنین خیلی واضح و صریح با ملّت ایران صحبت کردند و توانستند پروژهی فتنهی جدید را ناکام بگذارند.
من بهخوبی به یاد دارم که پس از این نبردهای متوالی آمریکا به اَشکال مختلف، سماحةالقائد با آن مقابله میکردند. مؤسّسهی «راند» آمریکا که یک نهاد بینالمللی است، یک پژوهش تقریباً نودصفحهای را پس از فتنهی سال 88 ایران انجام داد و در آن آورد که «باید بررسی کنیم که بعد از دوران رهبر فعلی چه کاری میتوانیم در ایران انجام دهیم»! زیرا با وجود شخصی مانند امام خامنهای در ایران، آمریکا از امکان بازگشت به این کشور و تأثیرگذاری بر سیاست آن مأیوس شده بود. این نشاندهندهی شکستشان است، زیرا بهخوبی به این نتیجه رسیدند که در سایهی وجود شخصی مانند امام خامنهای (دام ظلّه)، آمریکا نمیتواند بر جمهوری اسلامی پیروز شود.
میخواهم مقداری به عقب بازگردم تا تحلیلی را که ارائه کردید، در بستر خاطراتتان مرور کنیم. از زمان رحلت حضرت امام (رحمةالله علیه) شروع کنیم. امام یک شخصیّت بسیار برجسته در جهان اسلام بودند، آمریکا را در منطقه به زانو درآوردند و نقشههای آنها در منطقه را باطل کردند. آمریکاییها از امام عصبانی بودند و در دلِ پلیدِ خود، این آرزو را داشتند که حضرت امام نباشند تا بتوانند به مسیر خود ادامه دهند. طبیعتاً، هم مردم ایران و هم همهی دوستداران امام در سراسر جهان و هم جنبش مقاومت حزبالله، نسبت به اینکه بالاخره زمانی حضرت امام رحلت بکنند نگرانیهایی داشتند و این در ذهنشان بود که پس از حضرت امام چه خواهد شد و چه کسی رهبری را بر عهده خواهد گرفت و امور به چه سمتوسویی پیش خواهد رفت. شما در حزبالله، در آن زمان، چه نگرانیها و دلواپسیهایی داشتید و حسّوحال خودتان و دوستانتان در حزبالله را زمانی که شنیدید حضرت آیتالله خامنهای به رهبری انتخاب شدند، تشریح بفرمایید.
همانطور که میدانید، ما در حزبالله، فرهنگی قائم بر راه و روش امام خمینی (رحمةالله علیه) داریم. از ابعاد فرهنگ ما عشق به امام است. شاید ما از نسلی باشیم که فکر میکردیم محال است زندگی، در سطح عاطفی و معنوی، بدون امام باقی بماند! این یک امر طبیعی است و من شخصاً به یاد میآورم که یکی از غمانگیزترین روزهای زندگیام روز رحلت امام بود. فکر نمیکنم روز دیگری در زندگیام باشد که اینگونه غمگین شده باشم. برای همهی ما از دست دادن دوستان و خانوادههایمان یک طرف قرار دارد و فقدان امام یک طرف دیگر. البتّه همهی اینها در حالی است که ما در هنگام بیماری امام، خود را برای آن روز آماده کرده بودیم. جمهوری اسلامی از طریق تلویزیون اوضاع ویژهی امام در روزهای آخر را تشریح میکرد و یک نوع آمادگی برای روز رحلت وجود داشت. بااینحال، در روز اعلام رحلت امام، احساس کردم که دنیا متوقّف و تمام شده است. من در آن زمان در جمهوری اسلامی بودم و آن روز را تقریباً به یاد میآورم. ما به خیابانها میآمدیم، مردم همه گریان بودند و هیچ کس لبخند به لب نداشت و همه به یکدیگر تسلیت میگفتند. از جملهی امور عجیب این بود که زمانی که از مکانی به مکان دیگر میرفتیم، میدیدیم که رانندهی تاکسی غمگین است، صاحب مغازه غمگین است، همهی مردم اینگونه بودند و همهی ما در مراسم تشییع پیکر امام شرکت کردیم.
امّا هنگامی که خبر انتخاب سماحةالقائد به عنوان رهبریِ جدید را اعلام کردند، احساس کردیم که روحمان به بدنمان بازگشت و احساس اطمینان داشتیم. طبیعتاً، این یک مسئلهی درونی و فکری است. البتّه کاملاً هم یک مسئلهی درونیِ صرف نیست و این احساس و عاطفه سراغ شخصی میآید که از ویژگیهای ایشان مطّلع است و خیر و برکاتش را میشناسد. احساس کردیم که دست خداوند عزّوجل به سمت ما بلند شده است و بدون مبالغه و تعارف عرض میکنم که احساس کردیم همان قدرتی که در ایّام حیات امام وجود داشت، با رهبری ایشان هم موجود است. من بهخوبی به یاد دارم که ما نهتنها از همان ابتدا رهبری سماحةالقائد را باور داشتیم، بلکه در حزبالله مطمئن بودیم که این گزینه پیش از هر چیزی یک گزینهی الهی است و بحمدالله یک گزینهی موفّق است و اعتقاد داشتیم که الطاف صاحبالزّمان به طور قطعی در این موضوع دخیل بوده است. ما در حزبالله چنین باوری داشتیم و این باور تأثیر عمیقی در تمام تشکیلات حزبالله، از رهبری گرفته تا سطوح پایینتر، داشت.
بنابراین، نوعی از این باور و اطمینان در ما وجود داشت. شما میدیدید که از زمان رهبری شهید سیّدعبّاس موسوی (رضوان الله تعالی علیه)، او چگونه با شور و اشتیاق از این رهبر بزرگ سخن میگفت. شهید سیّدعبّاس موسوی و سایر رهبران حزبالله، ایشان را بهخوبی میشناختند و برکاتشان برای مقاومت و در زمان مواجههی مقاومت با چالشها، در طول سالیان متمادی مشخّص بود. سماحةالقائد (اطالالله عمره) همواره قدرتمندانه در کنار ما حضور داشتند و ما از برکات رهنمودهای ایشان، اولویّتهایشان و توجّهاتشان بهرهمند میشدیم. حزبالله در دههی 80 میلادی، یعنی در زمان ریاست جمهوری ایشان و پیش از انتخابشان به عنوان رهبری، تجارب زیادی از این همکاری داشت. زمانی که ایشان رهبری را بر عهده گرفتند، در ماهها و سالهای اوّل، چالشهای سختی وجود داشت و در تمام طول این مدّت، سیّدالقائد همواره راه خلاص و نجات را در برابر حزبالله و مقاومت لبنان قرار میدادند. ایشان درهایی را باز میکردند که در برابر ما قفل بودند. ایشان ما را هدایت میکردند و راه را به ما نشان میدادند و میگفتند این مسیر را بروید، ما نیز آن مسیر را میرفتیم و به مقصد میرسیدیم.
در هیچ یک از تجارب همکاریمان با سماحةالقائد، چه پیش از دوران رهبری ایشان و چه پس از دوران رهبریشان در دوران ولایت فقیه، ایشان هیچ موضعی در رابطه با حزبالله و هدایت آن نگرفتند، مگر اینکه موضعی درست و کامل بود؛ ما این مواضع را کاملاً درست میدیدیم. از همین روی، امروز که از این موضوع سخن میگوییم، برخی از مردم تصوّر میکنند از آنجایی که ایشان رهبرمان هستند، در حال مبالغه یا تعارف هستیم؛ خیر، اینطور نیست. ما به رهبر خود افتخار میکنیم، او را دوست داریم و به او عشق میورزیم، در سخنان و رهنمودهایش ذوب هستیم، امّا در آنچه پیرامون ایشان میگوییم مبالغه یا تعارف نداریم؛ آنچه میگوییم مستند به ادلّهی واقعیِ بسیار از زمان تشکیل حزبالله تا کنون است.
ما دوران سختی را پشت سر گذاشتیم؛ از جمله، میتوان به سطوح مواجهات نظامی و امنیّتی سخت اشاره کرد؛ در سطح فشارهای سیاسی سخت که منطقه و مقاومت لبنان و فلسطین با آن مواجه هستند نیز همینطور. ما امروز با فشارهای بینالمللی بسیاری مواجه هستیم. اساساً، مقاومت از ابتدای تشکیل آن تا به امروز با این فشارهای بینالمللی مواجه است. در این مرحله، در هر سال، در هر برهه، این فشارها وجود داشته است و در طول تمام آنها، سماحةالقائد مداخله و ما را هدایت کردهاند. ایشان به ما میگفتند من فکر میکنم باید این راه را بروید، ما نیز آن راه را رفتیم و متوجّه شدیم که بهترین راه است. اگر بخواهیم در یک کلام به طور خلاصه سخن بگوییم، باید گفت که کلید عزّت، کلید پیروزی، کلید توفیق، کلید هدایت، در هر تجربهای در مقاومت لبنان، به دست سماحةالقائد است.
اگر بخواهید به موارد مشخّصی اشاره کنید، با توجّه به خاطرات و تجربیّاتتان، به چه مواردی اشاره میکنید که رهنمودهای ایشان برای حزبالله بسیار راهگشا بوده است؟
همانطور که در جزئیّات اشاره کردم، شواهد زیادی وجود دارد؛ امّا من از برخی مراحل و برهههای زمانیِ اصلی سخن میگویم که حیاتی هستند. به عنوان مثال، در رابطه با بنیهی حزبالله ــ یعنی روح حزبالله ــ زمانی بحث بر سر این موضوع بود که آیا حزبالله فعّالیّت سیاسی داشته باشد یا خیر. اساساً، حزبالله یک گروه مقاومتی بود امّا در نتیجهی تحوّلاتی که در لبنان رخ داد، لازم شد که حزبالله در امور سیاسی نیز مشارکت داشته باشد. گروههای مقاومت، در سراسر دنیا، معمولاً با این بحثها مواجه هستند. زمانی که برخی دستاوردها از جمله پیشرفت و توسعه در سطوح مردمی، اجتماعی و سیاسی حاصل میشود، میان فعّالیّت سیاسی و مقاومتی تداخل به وجود میآید. بحثهای زیادی پیرامون این مسئله در حزبالله انجام شد و نظرات مختلفی وجود داشت. در نتیجه، سماحةالقائد گفتند که این موضوع کاملاً واضح است؛ ماهیّت حزبالله مقاومتی است. این رویکرد کلّی که سماحةالقائد مشخّص کردند، تا به امروز نتیجهبخش بوده است. بنیهی حزبالله، هویّت آن و ترکیب و اولویّت آن «مقاومت» است؛ لذا فعّالیّت سیاسی نیز در خدمت فعّالیّت مقاومتی قرار میگیرد. تمام اینها رهنمودهای سماحةالقائد است. این رویکرد، مسیرهای بزرگی را در سطح فعّالیّت مقاومتی در برابر ما گشود و موجب شد تا فعّالیّت مقاومتی با گامهایی بلند پیش برود. متأسّفانه، در آن مرحله، ما بیش از حدّ لازم غرق فعّالیّت سیاسی شدیم؛ امّا بههرحال، اگر مسیر مقاومت را گم کرده بودیم و در دههی 80 و اوایل دههی 90 مقاومت ضعیف شده بود، نمیتوانستیم تمامیِ نتایجی را که امروز میبینیم مشاهده کنیم.
مثال دوّم این است که زمانی که مسئلهی فلسطین وارد مرحلهی سازش سیاسی در دوران حکمرانی کلینتون شد و توافقنامههای سیاسی مانند اُسلو با فلسطینیان و وادیعربه با اردن به امضا رسید، همگان گفتند که همه چیز پایان یافت. جهان عرب، جهان اسلام و همچنین همهی جهانیان اعتقاد داشتند که مسیر سازش ایستگاه پایانی است. ما در اوایل و اواسط دههی 90 و در مراحل تحوّلات سیاسی مختلف، نزد سماحةالقائد میرفتیم. در تمامی مراحل مذاکرات طولانی که تحت نظارت دولت آمریکا میان عربها و اسرائیلیها انجام میشد، هر بار خدمت سماحةالقائد میرسیدیم و دربارهی تحوّلات منطقه با ایشان گفتوگو میکردیم، ایشان لبخند میزدند و میگفتند باید به مسیر مقاومت ادامه دهیم وانشاءالله سازش اتّفاق نخواهد افتاد. در آن زمان، کسی که میگفت سازش اتّفاق نخواهد افتاد، برخلاف جریان حاکم بر تمام دنیا صحبت میکرد. بااینحال، سیّدالقائد میگفتند این اتّفاق نخواهد افتاد؛ نترسید و به فعّالیّتهای مقاومتی خود ادامه دهید؛ نگران نباشید، این مرحله نیز تمام میشود.
در یک مرحلهی بسیار حسّاس، اندکی پیش از درگذشت رئیسجمهور حافظ اسد و در دوران پایان ریاست جمهوری کلینتون در آمریکا، جلساتی سریع و پیدرپی برگزار شد. در آن زمان، برداشت ما این بود که حافظ اسد با پایان مشکلات در جولان موافقت کرده و در خصوص مرزهای منطقهی جولان با آمریکاییها به توافق رسیده است. مقصودم توافق در رابطه با دریاچهی طبریا و اختلافات پیرامون آن است. استنباط ما این بود که همه چیز تمام شده است. در آن زمان، دیدار مشهور میان کلینتون و حافظ اسد در ژنو انجام شد و به نظر رسید که همه چیز نهایی شده است. پیش از آن، سماحةالقائد گفته بودند نگران نباشید، چنین اتّفاقی رخ نمیدهد. مذاکرات ژنو شروع شد و همهی جهانیان پیشبینی میکردند که نتایجی در پی داشته باشد. بااینحال، بهیکباره این مذاکرات شکست خورد، زیرا حافظ اسد کوتاه نیامد و عقبنشینی نکرد. دیدگاه و نگرش سماحةالقائد این بود که سازش در منطقه راه به جایی نخواهد برد.
طبیعتاً، امروز لبنان و فلسطین و تمام منطقه با نتایج و انعکاسات تحوّلات آن مرحله مواجه هستند. متأسّفانه، حکّام عرب و برخی از رهبران لبنان در آن زمان، روی این مسئله حساب باز کرده بودند که سازش سیاسی سرنوشت نهایی منطقه است؛ بدان معنا که بر سر مسئلهی فلسطین سازش صورت خواهد گرفت، کار گروههای مقاومت در منطقه پایان خواهد یافت، نقشآفرینی حزبالله تمام خواهد شد، مقاومت در فلسطین جایی نخواهد داشت و ملّتهای عربی هیچ امیدی برای دستیابی به راهکارهای عادلانه برای مسائل نخواهند داشت و نمیتوانند از چهارچوب تصمیمگیریهای آمریکا خارج شوند. شخصیّت اوّلی که جبههی مقابل را مدیریّت میکرد، سماحةالقائد بود. سماحةالقائد، در مواجهه با رویکرد و نگرش حاکم بر جهان در عرصهی سیاسی، ایستادند و مواضع شجاعانه و مبتنی بر مقاومت اتّخاذ کردند. در آن لحظات، ایشان دستور به دفاع از مسئلهی فلسطین دادند و تأکید کردند که تسلیح مقاومت و افزایش توانمندیها و امکانات آن در فلسطین باید ادامه یابد. سماحةالقائد، بهتنهایی، در عرصهی سیاسی ایستادند و محور و جبههی مقاومت را در برابر جبههی جهانی رهبری کردند و تجربه ثابت کرد که سازش سیاسی چیزی جز دروغ، ادّعا و توهّم نیست و هیچ دستاوردی را محقّق نخواهد کرد.
پس از آن، برخی از سیاستمداران عالیرتبه در فلسطین، لبنان و منطقه ــ که نمیخواهم به اسامیشان اشارهای کنم ــ نزد ما آمدند و گفتند که در نهایت، مسیر شما مسیر درستی بود و ما اشتباه کردیم؛ آنها گفتند ما گمان میکردیم که آمریکا یک راهحلّ سیاسی در مقابلمان قرار میدهد، امّا چنین کاری نکرد. تمام اینها بیست سال قبل رخ داد؛ لذا زمانی که از این مشکلات و یا آنچه از آن تحت عنوان «معاملهی قرن» یاد میشود صحبت میکنیم، میدانیم اتّفاقی که بیست سال پیش رخ نداد، اکنون نیز رخ نمیدهد. این مثال دوّمی بود که عرض کردم.
مثال سوّم این است که من اکنون بهخوبی به یاد میآورم که پس از عقبنشینی اسرائیل از لبنان در سال 2000 و پیروزی بزرگی که حاصل شد ــ که بزرگترین پیروزی در جهان عرب در تاریخ مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی بود ــ ما به جمهوری اسلامی رفتیم و با سماحةالقائد ملاقات کردیم و پس از بحث و بررسی مسائل و ارائهی برخی گزارشها به ایشان، مثل همیشه از رهنمودهایشان بهرهمند شدیم. ایشان صحبت میکردند و من مینوشتم؛ هنوز هم سخنان ایشان را بهخوبی به یاد دارم. در تابستان سال 2000 نزد ایشان بودیم؛ یعنی حدوداً دو ماه بعد از عقبنشینی اسرائیل. به یاد دارم که ایشان گفتند آنچه رخ داد پیروزی حزبالله بود و شما نتایج و انعکاسات آن را در منطقه و به طور مشخّص در داخل فلسطین مشاهده خواهید کرد؛ نتایج این پیروزی در لبنان را برای فلسطینیان دستکم نگیرید؛ ملّت فلسطین، در انتفاضهای جدید، به خیابانها خواهد آمد و از این پس، از رهبران و سیاستمداران خود تنها راهکاری مبتنی بر انتفاضه را با تمامی ابعاد و معانیاش خواهد پذیرفت.
هنوز حدود یک ماه ــ کمی کمتر یا کمی بیشتر ــ از سفرمان به جمهوری اسلامی و دیدار با سماحةالقائد نگذشته بود که انتفاضهی فلسطین شعلهور شد. من حقیقتاً زمانی که تصاویر کرانهی باختری و یا تصاویر انتفاضه در تمام فلسطین را میدیدم، احساس میکردم که سیّدالقائد با چشمانشان در حال مشاهدهی همین صحنهها از تلویزیون بودند؛ احساس کردم طوری سخن میگفتند که گویی تصاویر تلویزیون در برابر دیدگانشان قرار دارد؛ برخی از جزئیّات را به گونهای بیان میکردند که گویی با چشمان خود، آنها را میدیدند. همهی اینها حاکی از وجود یک نگرش صحیح بود. اکنون، میتوانیم چنین چیزی را بر مبنای اطّلاع از عالم غیب و یا برخورداری از امداد الهی تفسیر کنیم و یا آن را حاصل یک نگرش سیاسی ژرف بدانیم. چنین رویکردی چه بر اساس امداد الهی و چه بر اساس نگرش سیاسی عمیق تفسیر شود، بسیار بزرگ و عظیم است. بههرحال، این دو نوع تفسیر از یکدیگر جدا نیستند. عقل اولیاءالله سرشار است؛ یعنی فردی اگر جزو اولیاءالله باشد، عقل سیاسی او سرشار خواهد بود.
همینطور، سالبهسال بیشتر دریافتیم که نگرش سیّدالقائد یک نگرش بسیار عمیق بوده است. حتّی جزئیّات نبرد سال 2006 ــ یعنی جنگ سیوسهروزه ــ در پیشبینی سیّدالقائد بسیار جزئیّات قابل توجّهی بود. ایشان، در ابتدای نبرد، روحیّهی زیادی به ما در میدان اعطا کردند. ما در جنگ سیوسهروزه با یک جنگ بسیار سخت و طاقتفرسا مواجه بودیم. تصوّر کنید یک میلیون نفر از حامیان مقاومت ــ از مجموع چهار میلیون جمعیّت لبنان ــ آواره شدند! بگذارید بگویم که هشتاد درصد حامیان مقاومت آواره شدند، خانههایشان ویران شد، مناطق محلّ سکونتشان بمباران شد، شهید و مجروح شدند و ویرانی همهجا اتّفاق افتاد. این اتّفاقات در برابر دیدگان همهی جهان رخ داد و حزبالله، بهتنهایی، برای سرنوشت خود جنگید. در چنین شرایطی، کلمات و سخنان سماحةالقائد به منزلهی مرهمی برای ما بود.
من بهخوبی پیام مشهور اوّل ایشان را که برای جناب دبیرکل ارسال شد، به یاد دارم. جناب سیّدحسن نصرالله تلفنی با من تماس گرفت و گفت «بشارتی دارم»؛ از وی پرسیدم بشارت چیست، او نیز گفت «سماحةالقائد برای ما پیامی فرستادند و در آن دربارهی اتّفاقاتی که برای ما رخ خواهد داد سخن گفتند و این سخنان سرشار از بشارت است. ایشان از روزهای سختی سخن گفتند که پیش روی خواهیم داشت.» سیّدحسن در ادامه گفت «سماحةالقائد نبرد ما را به جنگ خندق تشبیه کردند که بسیار سخت بود.» جناب سیّد، هنگام مکالمهی تلفنی، میخندید و میگفت «ایشان خبر وقوع یک نبرد سخت را به ما دادند.» طبیعتاً، این مکالمه برای هفتهی اوّل نبرد بود. در نهایت هم در پیام سماحةالقائد آمده بود که «انشاءالله خیر شما در چیزی است که برایتان رخ داده است. اگر این اتّفاق نمیافتاد، ممکن بود اسرائیل شما را غافلگیر کند و به طور ناگهانی به شما هجوم بیاورد.» ما هیچ اطّلاعاتی مبنی بر اینکه اسرائیل خود را برای حملهی غافلگیرانه به حزبالله آماده میکند نداشتیم. پس از پایان نبرد، طرف اسرائیلی به این موضوع اذعان کرد و آمریکاییها و افراد مطّلع نیز به این مسئله اشاره کردند که اسرائیل خود را برای یک حملهی غافلگیرانه آماده میکرد. من جزئیّات تماس خود با جناب سیّدحسن را بهخوبی به یاد دارم. با تمام صراحت و وضوح، به شما میگویم که حتّی سخنان سیّدحسن به ما روحیّه میداد؛ یعنی ما را به سمت جلو حرکت میداد و روحیّهی شجاعت را در ما به وجود میآورد. حتّی نوع لحن کلام خود سیّد هم بعد از پیام سماحةالقائد تغییر کرد؛ یعنی سخنانش پس از آن پیام، متفاوت شد، به گونهای که نوعی اطمینان خاطر در کلامش نمایان شد و تأکید کرد که پس از ارسال پیام توسّط سماحةالقائد، اطمینان خاطر یافته و این مسئلهی مهمّی است. یکی از نکات مهم در پیام سماحةالقائد به جناب نصرالله ــ که مفید است برای مردم تشریح شود ــ این بود که اگر نبرد سال 2006 در این برهه اتّفاق نمیافتاد، اسرائیل حزبالله را غافلگیر میکرد. بعدها جناب نصرالله این موضوع را برای مردم تشریح کردند.
سؤالی که مطرح میشود این است: رهبری که در ایران زندگی میکند و جمهوری اسلامی را با وجود تمام چالشها و سختیها هدایت میکند، چگونه متوجّه شد که اسرائیل خود را برای یک جنگ غافلگیرانه آماده میسازد؟ ما چنین چیزی را نمیدانستیم و از آن اطّلاع نداشتیم. ما اساساً هیچ اطّلاعی نسبت به این موضوع نداشتیم. سماحةالقائد چگونه متوجّه این امر شدند؟ چطور به این باور رسیدند؟ مسئلهای که وجود دارد این است که ما در سطح معنوی هرگز از اهمّیّت این باور و پیشبینی درست نکاستیم و این مسئله در مدیریّت نبرد و پیشبرد آن برای ما بسیار مؤثّر بود.
همینطور سماحةالقائد، ایشان جناب نصرالله را «ای رهبر عربی» خطاب کردند. ایشان به حزبالله و جناب نصرالله تبریک گفتند و عبارات قابل توجّهی را در مخاطب قرار دادن وی استفاده کردند. به عنوان مثال، از تعبیر «ایّها القائد العربی» ــ «ای رهبر عربی» ــ استفاده کردند. ما از رهگذر تجربهی خود با سماحةالقائد دریافتیم که جناب سیّدحسن نصرالله، در سطح جهان عرب، در برابر آیندهای بزرگ قرار دارد. امروز ما در مرحلهی «سیّدحسن نصرالله؛ رهبر عربی»، که جناب امام خامنهای حدود سیزده سال پیش دربارهی آن سخن گفته بودند، زندگی میکنیم. این موضوع، در تمامی ابعاد و معانی، قابل توجّه است.
بنابراین، سماحةالقائد همواره در کنار حزبالله حضور معنوی داشتهاند و ما همیشه از رهنمودها، هدایتها و سخنرانیهای عجیب و فوق تصوّر ایشان بهره بردهایم. واقعاً نمیدانم چه توصیفی را باید دربارهی سخنرانیهای ایشان به کار ببرم! توصیف «کرامت» یا «معجزه». سخنرانیهای سماحةالقائد از جنس سخنرانیهایی است که شما در آن بیش از وقایع عادی، الهامات را میبینید، زیرا ایشان به همهی وقایع اشراف دارند، از همهی وقایع سخن میگویند و مدام الهامبخش هستند. ایشان دائماً همگان را به حرکت درمیآورند، تبیین میکنند، توضیح میدهند و تشریح میکنند. حتّی خود من همیشه این سؤال بزرگ را در ذهن دارم که سماحةالقائد چگونه به چنین سخنرانیهایی میرسند؛ چگونه به چنین سخنرانیهای عجیبِ سرشار از عمق و ابعاد میرسند؛ مقصودم عمق فکری، معنوی، سیاسی و تحلیلی است. من تنها دربارهی مراحل اصلی مسیر فعّالیّتهای مقاومتی صحبت کردم و با اطمینانِ تزلزلناپذیر میتوانم به شما بگویم که طبیعتاً پس از امام حجّت (عجّل الله تعالی فرجه)، جناب امام خامنهای (دام ظلّه) تنها فرد در جهان بودند که روند روبهرشد مقاومت را با وضوح و شفّافیّت میدیدند.
انقلاب اسلامی، تا اینجا، دو رهبر را به خود دیده است؛ رهبر اوّل حضرت امام خمینی (رحمةالله علیه) بود و پس از ایشان حضرت آیتالله خامنهای رهبریِ انقلاب را به دست گرفتند. اگر بخواهیم نامی بر دوران امام خمینی و آیتالله خامنهای بگذاریم، چه نامی را میشود برای این دو دوران گذاشت؟
طبیعتاً اگر بخواهیم دربارهی امام خمینی (رحمةالله علیه) هم صحبت کنیم، اگر شخصی مانند من بخواهد ایشان را توصیف کند، نوعی تعرّض به ساحت مقدّسشان خواهد بود، چرا که نمیتوانیم حقّ مطلب را اداء کنیم. امّا در سطح درک عقلی ساده و اندک خود میتوانیم بگوییم که امام خمینی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی، از طریق بنیان نهادن «ولایت فقیه» و با نگرشی که به نقش ولیّفقیه ــ یعنی فقیه جامعالشّرایط ــ داشتند، درها را به معنای واقعی گشودند. در واقع، ایشان درها را به سمت خیر و برکت گشودند. ایشان با فتح قلبها زمینه را برای ظهور امام حجّت (عجّل الله تعالی فرجه) فراهم کردند. ایشان فاتح عقلها بودند و توانستند همگان را با اسلام محمّدی اصیل (صلّی الله علیه و آله) و اهلبیت (علیهم السّلام) آشنا سازند. در یک تعبیر واضح باید گفت که امام خمینی (رحمةالله علیه) بانیِ جمهوری اسلامی، بنیانگذار آن و سرمنشأ خیر و برکات فراوان آن بودند. هر آنچه جمهوری اسلامی و مسلمانان بدان دست پیدا کردند و هر خیر و برکتی که ما در لبنان و مقاومت اسلامی در سراسر جهان اسلام بدان دست پیدا کردیم، یک منشأ دارد و آن امام خمینی (رحمةالله علیه) است. سماحةالقائد، امام خامنهای (دام ظلّه) نیز اصول و ارزشها را در سازهی بلند جمهوری اسلامی و جنبشِ اسلامیِ بینالمللی نهادینه ساختند. این بدان معنا است که امام خمینی در را گشودند و امام خامنهای مرحلهبهمرحله ارزشها و اصول را نهادینه کردند. آنچه امام خامنهای گفتهاند و آنچه در طول سی سال رهبری ایشان اتّفاق افتاده، کافی است که یک قانونِ کامل و شامل برای بنای تمدّن اسلامی که ایشان از آن سخن گفتهاند، شکل بگیرد.
ما از خداوند متعال مسئلت داریم که در فرج امام عصر تعجیل فرماید. انشاءالله تمدّن اسلامی در سایهی پُربرکت حضور امام زمان (علیه السّلام) تشکیل میشود و ما در این زمینه هیچ شکّی نداریم. امام خامنهای بانی پروژهی اسلامی نوین و گسترده هستند. ایشان برای تعمیق فکری، عقیدتی، فرهنگی، ساختاری و اداری این پروژه تلاش میکنند. ایشان این مسیر را ادامه میدهند و بر تداوم مسیر نیز مداومت دارند. همانطور که میدانید، از حضرت عیسیٰ (علیه السّلام) نقل شده است که اهمّیّت استمرار یک عمل از اهمّیّت شروع آن کمتر نیست. بنابراین، امام خمینی (رحمةالله علیه) آغازگر این مسیر بودند و امام خامنهای (دام ظلّه) ادامهدهندهی باثبات و تزلزلناپذیر این مسیر شدند.
شما به این مسئله اشاره کردید که مسیرِ سیاسیِ پیمودهشده در موضوع فلسطین نتیجهبخش نبوده و تنها راه، راه مقاومت است؛ امّا ما میشنویم که برخی این را تبلیغ میکنند که خود فلسطینیها به دنبال سازش هستند! دیدگاه شما در این خصوص چیست و آیا واقعاً وضعیّت به این صورت است یا جنبش مقاومت در میان ملّت فلسطین هم یک جنبش قوی و زنده است؟
من یک مثال عینی برای شما میآورم. ملّت فلسطین یک ملّت مقاوم است که هیچگاه دست از مقاومت و سلاح نمیکشد. بااینحال، باید به میزان فشارها علیه ملّت فلسطین نیز واقف باشیم. این فشارها بسیار زیادند و ما آنها را دستکم نمیگیریم. کوچ دادن اجباری فلسطینیان، بیرون راندن آنها از اراضیشان، توطئهی جهانیان ــ از جمله آمریکاییها و غربیها ــ علیه فلسطینیان، پشت کردن اکثر دولتهای عربی ــ یعنی حکّام عرب ــ به آنها، بخشی از این فشارها است؛ کمااینکه اموال جهان عرب نیز در خدمت منافع اسرائیل هزینه میشود و نه برای مقاومت. با تمام اینها، مقاومت فلسطین در طول هفتاد سال متوقّف نشد؛ این مقاومت هرگز متوقّف نشد. علیرغم اینکه مقاومت محاصره شد و عرصه بر آن تنگ گشت، امّا باز هم حاضر به تسلیم نشد. با وجود ترور رهبران برجستهی مقاومت فلسطین، این مقاومت متوقّف نشد. امروز مقاومت فلسطین بسیار قدرتمندتر از سی، چهل یا پنجاه سال قبل است. اکنون مقاومت فلسطین در مرحلهی جدید خود است؛ یعنی مرحلهی مقاومتِ گستردهتر و قدرتمندانهتر. مقاومت فلسطین امروز موشکهایی در اختیار دارد که تهدیدی برای تلآویو است؛ چنین قدرتی پیشتر وجود نداشت. متأسّفانه کشورهای عربی اقدامی در این زمینه نکردند، امّا با کمک جمهوری اسلامی موشکهایی در اختیار مقاومت قرار گرفته است که میتوانند تلآویو را هدف قرار دهند.
امروز مقاومت فلسطین مقاومت حزبالله را کنار خود میبیند و مقاومت حزبالله نهتنها تهدیدی برای تلآویو که تهدیدی برای تمامی نقاط در رژیم صهیونیستی محسوب میشود. اسرائیل از مقاومت حزبالله میترسد و از آن هراس دارد. مقاومت حزبالله حامی و پشتیبان مقاومت فلسطین است. پافشاری دائمی مردم فلسطین در پیشبرد مقاومت خود و نیز تقویت این مقاومت، دلیل آشکاری بر مقاوم بودن فلسطینیان است و نشان میدهد که ملّت فلسطین یک ملّت مقاوم است؛ ملّتی که تسلیم نشده و نخواهد شد، ملّتی که زیر بار زور نرفته و نخواهد رفت. بله، در این میان، برخی از سیاستمداران ضعیف هستند که تسلیم میشوند. حتّی در زمان حیات رسولالله (صلّی الله علیه و آله) در مدینهی منوّره نیز نقش این افراد، ناامید کردن مردم و سست کردن گامهایشان بود و میگفتند چرا باید بجنگیم، چرا باید به جنگ ادامه دهیم؛ قریش با یهودیان و تمامی دشمنان اسلام و قبایل عرب متّحد شد تا مدینهی منوّره را محاصره کند و مردم را به تسلیم دعوت نماید. امروز نیز این افراد ضعیف، بزدل و منافق، هم در میان فلسطینیان و هم در میان عربها و حکّام عرب وجود دارند. آنها مردم را به فرهنگِ تسلیم و زانو زدن دعوت میکنند. بااینحال، مردم فلسطین هرگز از این مسیر خسته نشده و هیچگاه سلاحِ مقاومت از دستشان رها نشده است. این خود یکی از مهمترین دستاوردهای مسیر مقاومت و جبههی مقاومت است؛ جبههای که امام خامنهای (دام ظلّه) آن را به عنوان یک تفکّر، به عنوان یک خطّمشی و یک گزینه هدایت میکنند.
ملّت فلسطین امروز قوی است و برخلاف آنچه برخی از ضعیفان تصوّر میکنند، ضعیف نیست؛ یعنی برخی از سیاستمداران که سر سفرهی وعدههای آمریکا نشستند و زمانی که سفره از مقابلشان کشیده شد، احساس کردند دستشان خالی شده است. بله، دست آنها خالی مانده و ما دستخالی نماندهایم. ما قدرتمند هستیم؛ سلاح داریم، موشک داریم، در مسیر مقاومت هستیم، اسلام را داریم، دین را داریم، آینده را داریم، امید داریم و فلسطین باذنالله آزاد خواهد شد، قدس آزاد خواهد شد و در اختیار مقاومین در لبنان و فلسطین قرار خواهد گرفت. انشاءالله قدس آزاد خواهد شد و اوّلین رهبر آزادسازی قدس و فلسطین، ولیّفقیه، یعنی امام خامنهای (دام ظلّه) خواهند بود. این همان آیندهای است که آن را به طور واضح و شفّاف در برابر دیدگانمان میبینیم. تجربه، چنین چیزی را به ما آموخته است؛ وقایع، چنین چیزی را به ما آموختهاند.
الحمدلله ما امروز قوی هستیم، ملّت فلسطین قوی است، مقاومت در منطقه قوی است. اگر برخی تصوّر میکنند که فریادهای آمریکا میتواند به نتیجه برسد، بدانند که این فریادها چیز جدیدی نیست. آنها میروند؛ پیش از ترامپ، دهها رئیسجمهور در آمریکا روی کار آمدند که همگی رفتند و مقاومت باقی ماند. انشاءالله مقاومت در منطقه ــ از حزبالله گرفته تا مقاومت در فلسطین و منطقه ــ باقی خواهد ماند؛ زیرا از یک سو، پشتوانهی این مقاومت یک قدرت عظیم است، ایمان است و از سوی دیگر، این مقاومت به یک تفکّر اصیل در تاریخ و نیز به قدرت جمهوری اسلامی تکیه دارد.
یک زمانی صهیونیستهای جنایتکار، هرگاه اراده میکردند، وارد خاک لبنان میشدند. سال 1982 تا بیروت آمدند و جنایات بسیاری هم انجام دادند؛ پس از آن هم این منطقه را در اختیار داشتند و قتلعام بسیاری انجام دادند؛ یک نوار امنیّتی را هم در جنوب لبنان تا سالها برای خود ایجاد کردند. مقاومت حزبالله با همان رویکردی که اشاره کردند ــ حفظ نقش جهادی خود ــ به مقابله با صهیونیستها پرداخت و آنها را مجبور به عقبنشینی از خاک لبنان کرد. امروز، وضعیّت چگونه است؟ آیا اسرائیلیها باز هم میتوانند وارد خاک لبنان شوند و مردم لبنان را به خاکوخون بکشند؟ اعتباری که امروز مقاومت حزبالله برای لبنان و مردم لبنان و جهان اسلام کسب کرده چیست و شما آیندهی این مقاومت را چگونه میبینید؟
من با سخنی از امام خامنهای (دام ظلّه) به سؤال شما پاسخ میدهم. پس از پیروزی سال 2000، جناب دبیرکلّ حزبالله، سیّدحسن نصرالله، برای سماحةالقائد تشریح کرد که چه اتّفاقی رخ داد. وی وضعیّت میدانی و اتّفاقات را برای ایشان تشریح کرد، سماحةالقائد لبخند زدند و گفتند «من از کلام شما اینگونه متوجّه میشوم که صهیونیستها زیر پاهای مقاومت اسلامی قرار گرفتند.» حقیقتاً، این اتّفاقی بود که رخ داد. امروز صهیونیستها زیر پاهای مجاهدان مقاومت اسلامی لبنان قرار گرفتهاند و نمیتوانند کاری انجام دهند و نخواهند توانست کاری انجام دهند.
طرف اسرائیلی، در طول پنجاه سال، یک نگرانی استراتژیک در مرزهای کشورهای عربی و ملّتهای جهان عرب، از جمله جنوب لبنان، داشته است. ما جزو نسلی هستیم که یاد گرفتیم و آموختیم که جنوب لبنان همواره در معرض تهدید اسرائیل است، زیرا خانوادهها و اعضای جامعهی ما همواره در سایهی تهدیدات اسرائیل، نگران و مضطرب بودند. بااینحال، امروز شرایط تغییر کرده است. امروز شما به جنوب لبنان بروید؛ جنوب لبنان، آرام، قوی و شجاع است. نگرانی و اضطراب در کجای جنوب لبنان دیده میشود؟ ساکنان الجلیلالاعلیٰ، کریاتشمونه و حیفا از اینکه موشک به آنجا و یا به اسرائیلیهای آنجا اصابت کند، میترسند. حتّی تلآویو و یافا نیز نگران و مضطرب هستند. نظامیان اسرائیلی، افسران اسرائیلی، رهبران اسرائیلی و حتّی سیاستمداران، همگی از نقشههای دفاعی حرف میزنند. این نقشهها تنها یک هدف دارد و آن، ایجاد اطمینان خاطر در صهیونیستها است. یکی از نعمات خداوند به ما این بود که آنها در سال 2018 رزمایشی را برگزار کردند و سپس گفتند که این رزمایش نتیجهبخش نبود، زیرا شهرکنشینان صهیونیست همچنان دچار ترس و نگرانی هستند.
ما امروز میبینیم که وضعیّت «نگرانی استراتژیک» به یک فرهنگ اسرائیلی در نزد نظامیان، سیاستمداران و خبرنگاران اسرائیلی تبدیل شده است. امروز، سخنرانیهای جناب سیّدحسن نصرالله ــ که اکثر افکار عمومی صهیونیستها آن را میشنوند و تحت تأثیر آن قرار میگیرند ــ منعکسکنندهی همین صحنه است. پیش از این، عربها به سخنرانیهای اسرائیلیها گوش فرا میدادند تا آیندهشان توسّط آنها رقم بخورد، امّا امروز این سخنان سیّدحسن نصرالله است که آینده را رقم میزند؛ این، رهنمودهای سماحةالقائد، رهنمودهای شورای عالی امنیّت ملّی جمهوری اسلامی و رهنمودهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که آینده را رقم میزند. امروز میبینیم که اسرائیلیها از سخنرانیهای سیّدالقائد سخن میگویند، از سپاه پاسداران، از ایران و اولویّتهای آن سخن میگویند. بنابراین، همه چیز کاملاً معکوس شده است. ما امروز پیروزیهای استراتژیک بزرگی را محقّق ساختهایم و از همین روی، آیندهی مقاومت آیندهی درخشان و سرشار از دستاوردهای بزرگ خواهد بود. بله، اگر فداکاریها و جانفشانیها نبود، این پیروزیها رقم نمیخورد.
ما همواره مصمّم به حرکت در مسیر سیّدالشّهداء اباعبداللهالحسین (علیه السّلام) بودهایم. جامعهی ما امروز یک جامعهی کربلایی شده است. امروز با یک جامعهی کربلایی در لبنان مواجه هستیم، با یک جامعهی حسینی مواجه هستیم. سلام و درود خداوند بر سیّدالشّهداء (علیه السّلام)! مردان و زنان و جوانان در لبنان، در مسیر مقاومت هستند، زیرا با عشق و محبّت مقاومت تربیت میشوند. دختران ما، پسران ما، مردان ما، زنان ما، فرهنگ ما، مدارس ما، حوزههای ما، علمای ما، رسانههای ما، الحمدلله از مقاومت هستند و همگان برای جانفشانی در مسیر مقاومت آمادهاند. آنچه در سوریه مشاهده کردیم، کاملاً واضح بود. سوریه تجربهی بزرگی بود که عظمت محور مقاومت را نشان داد. در سطوح فکری، عقلی، دینی، فقهی و اخلاقی، مجموعهای از ارزشها در مقاومت شکل گرفت که باید اعتراف کنیم تفکّر و اندیشهی امام خمینی (رحمةالله علیه) و رهنمودهای دائمی و مستقیم امام خامنهای (دام ظلّه)، این ارزشها را در ما به وجود آورد. بنابراین، ما در برابر یک مقاومتِ سرگردان و بیهدف قرار نداریم؛ مقاومتی که وجود دارد، تنها یک مقاومت نظامی و عادی نیست؛ ما، در برابر خود، یک تجربهی مقاومتیِ کربلایی، ولایی و مهدوی را میبینیم که به اندیشهی مقاومت اعتقاد دارد. بر اساس این تجربه، فعّالیّت مقاومتی میتواند اَشکال مختلفی داشته باشد؛ از جمله اینکه خطر را از لبنان دور کند یا انشاءالله قدس را آزاد سازد. مقاومت میخواهد که همهی ملّتهای عربی و اسلامی از زیر یوغ ظلم و ستم حکّام ظالم و ستمگریِ آمریکا نجات یابند.
ما ایمان داریم که جبههی مقاومت و این جریانِ امتدادیافته در سطح جهان اسلام و جهان عرب، به رهبری امام خامنهای (دام ظلّه) به مسیر خود ادامه میدهد و دستاوردهایش را با تمام تواضع و فروتنی در اختیار امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) قرار میدهد. یا صاحبالزّمان! آیا کافی است؟ ما از ایشان میخواهیم دستاورد ناقابلی را که در عرصهی فعّالیّت مقاومتی در منطقه محقّق کردهایم، از ما بپذیرند. یا صاحبالزّمان! کسی که رهبری مقاومت را بر عهده دارد، نایب شما است؛ او ولیّفقیه است؛ آیا این کافی است یا باید دستاوردهای بیشتری ارائه دهیم؟ ما آمادهایم تا به منظور فراهم کردن شرایط برای قدوم مبارک شما، فداکاریهای بیشتری کنیم. فرج صاحبالزّمان (علیه السّلام) به دست خداوند است و او است که میداند چه زمانی اتّفاق میافتد. از خداوند میخواهیم که فرج ایشان را نزدیک قرار دهد.
امام خامنهای: حوزه علمیه وامدار آیتالله جوادی آملی است