ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صدٌ عن فی سبیل الله
صدٌ عن فی سبیل الله
حاجیانِ رفته در بیت الْحرام زائران کعبه و حِجر و مَقام
سعی تان مشکور، حجتان قبول اجرتان با حضرت ربُّ اَلکِرام
جای ما را سبز بنمایید و پُر در حرم بر گفته لبیک و سلام
یاد ما باشید در رَمی و جَمَر در منا و مشعر و اندر خیام
شِکوه ی ما را نموده نزد حق آه ما را خوانده با سوز کلام
حج نمادقدرت است ووحدت است حج بُود اسباب تحکیم و قوام
حج کند تفسیر ایمان و یقین حج تجلّای صلاة است و صیام
حج نمیدارد تمیز رنگ و پوست حج یکی پندارد ارباب و غلام
حج به معنای جهاد است و دفاع حج بُود شمشیر بیرون از نیام
حج کند تنویرعقل و رای و هوش حج نباشد جای افکار ظلام
حج برائت بوده ازشیطان وشرک حج نموده مشرکین را انهدام
حج نمبباید کسی تحقیر شد حج بُود اسباب عزّ و احترام
حج سرآمد بوده در آسودگی امنیت با حج همی گیرد قوام
حج به هرمسلم بُودنصب العیون شدعجین باخون وبا لَحم وعِظام
حج نباید بوده اندر انحصار می نشاید کرده تسخیر و لگام
ویحک! حکامان حج ، افتاده لج خادمان بی لیاق ومست و خام
حاجیانِ گشته قربان در منا داغشان هرگز نیابد التیام
مرد و زن ، پیر و علیل و ناتوان تشنه لب گردیده لِه در ازدحام
این نشان ازبی کفایت بودن است بهر حکامان بد خوی و مرام
عُذرها آورده بدتر از گناه حاجیان راخوانده یک مشتی عوام
این چه توجیه وچه استدلال هست پیچد و آرد بهانه ، مستدام
مرگ بادا بر شما آل سعود ننگ بر نیرنگ تان بادا مدام
آنکه دارد ادٓعا بر امنیت در یمن بی پرده کرده قتل عام
پرورانده داعش و تکفیر را قصد تخریب عراق افتاد و شام
یارب این خدٌام بی دین واساس کن تو رسوا و نموده انهدام
انتظارش می کشدهر دَم «حیبب» لعن و نفرینش شده حُسن اَلخِتام
نیک نژاد نیاکی ۱۳۹۵/۶/۱۶
سخنران : سرداردکترحاج حمیدرضامقدم فر
مشاورارشدفرهنگی ورسانه ای فرمانده کل سپاه
مداح : حاج مهدی سلحشور
مجری : حاج مجیدیراقبافان
زمان: جمعه 15 مرداد ساعت 10 الی 14
مکان : آمل /لاریجان/ حسینیه سیدالشهدای روستای نیاک
ستاد یادواره شهدای نیاک
********************************************************************************************
نام آور بی نام
نـام آور بـی نـام،ای نــازل شــده از افــــــــــــلاک خـــــوش آمـــده ای جـــانـا بر خـاک نیــاک پــــاک
گشتـــی تـــو مُشـــــرف بـــر سیّــدحســـــــن والا(ع) این روضه ی رضوان است،این تربت بی خـاشـاک
ایـن مهـد نیـاکـان اســت،اینجـاســــت سیــادتـــــگه ایــن گنبـــد نــــورانــی اســت بـر اهـل یقیـن بساک
اینجــاست تــورا مَحــرم دل شــــاد و زَهــی خــــرّم بــر زخـــم تـــــو شـــد مـــــرهـم ،قرآن ودعا آواک
ایـن خـاک شهیـــدان اســت، شــاهد طلبـــی بنگـــر در ســوگ تـــو ســـی و هشــت آلالـه شـده غمناک
هــرگــز نــه غــریبــیّ وحـاشــا نــه تـویـی بـی کس بــر دیــــده ضیــــایـــی و بــــر سینــه ی ما ادراک
در دل تو«حبیـــب» هستی،بر جان تو طبیب هستی بـر مـا تــو شفــاعــت کــن در محــشر و روز بـاک
نیک نژاد نیاکی
شـایـد ایـن اصـغر ما هسـت کـه آمـد ز سـفـر(در رثای شهید مفقودالاثر علی اصغرغلامی نیاکی
قِصّه ی غُصّه ی هجران به گمان گشته سپر
شـایـد ایـن اصـغر ما هسـت کـه آمـد ز سـفـر مـژده ایـن پیـک امـیـد اسـت ز مفـقـودالاثـر
سـالـهـا بــود کـه بـابـا شــده بـی تـاب شـهـیـد یـوسـفـش نـآمـده کـنـعـان،جـامه بوید ز پـسر
چشـم مـادر ز فــراغ عـلـی اصـغر شـده تـار روزوشـب خـیـره کـه آیـد سـفـری کـوبـَد در
سینه سوزان،دیده گریان دل پرازشوق وصال کـی شـب ظـلـمت هـجران بشود صبح سحر؟
وَه چـه دشـوار بُـود طـاقــت گـم کـرده جـوان بس چه سخت است فرو بردن دندان به جگـر
چاره ای نیست به جز صبر و شـکیـبـایی دل حکم حـق بـایـد تـسـلــیـم قــضـا بــود و قــدر
عاقــبــت سـوز دعـا وصـل جـوان داده نـویـد شده نـازل ز سـمـاء، کُـشـته ی بـی پیکروسر
مـدفـن شــاهـد گــمـنـام نــگــر خــاک نـیـاک اسـتــخــوانـی شــده تـشـیـیـع ولـی نــام دگــر
بـه ضـمـیـرم شـده آگــه ، دل مـن داده برات فـهـم این حکمـت از آنی است که بیند ز بَصر
آری او اصـغـر مـاهـست غلامی نسب است خـفـتـه گـمـنـام، جــوار شــــهـدا کــرده مـقــر
نیک نژاد نیاکی
شعریادیاران سفرکرده بخیر(شاعرحاج حبیب ا..نیک نژاد)
این اشعار در22یادواره شهدای نیاک توسط شاعر عزیز تلاوت واجراشد
السلام ای شاهدان سینه چاک
لاله های رسته از خاک نیاک
حالیا در بزمتان خوانم سرود
زین جماعت بر شما بادا درود
باز مرغم در هوای جنگ شد
دل برای خاک جبهه تنگ شد
مردمان جبهه حال دیگرند
ساکنان خاکریز و سنگرند
سنگر و سجاده و سوز و گداز
در دل شب حفره ها بود و نماز
جبهه جای اوج و هم معراج بود
سینه ها بر تیغ کین آماج بود
تیر بود و ترکش و باروت و دود
گه ظفر گاهی فراز و گه فرود
یاد باد هنگامه ی جنگ و گریز
یاد بادا حمله و رزم و ستیز
قصه ی پر غصه ی حنگ و نبرد
زنده ماند در دل مردان مرد
یادتان آید غریو یا حسین(ع)
یک اشارت می شد از پیر خمین(ره)
یادت آید نعره ی تکبیر و بانگ
گوشت های له شده در زیر تانگ
یک شب و یک حمله و یک یا علی
بس شرف دارد به دنیای دنی
کاش یک بار دگر اعلام شد
وقت هجرت موقع اعزام شد
می شدیم راهی بستان و جفیر
فکه و همرزم گردان زهیر
با طلاییه طلایی می شدیم
در شلمچه کربلایی می شدیم
جسم و جانم شوق در پرواز شد
سوی آبادان و هم اهواز شد
گویم از شهری که خونین شهر شد
زخمی یغما و کین و قهر شد
داغ خرمشهر جان را کاستی
فتح خاکش فتح ارزشهاستی
وعده ی ما پاسگاه زید بود
شوق حمله اشتیاق عید بود
کله قندی ,دهلران, بازی دراز
همچو مهران و هویزه سرفراز
یاد صدها لاله ی یاس آورید
یاد کوشک و دشت عباس آورید
تنگه ی چزابه و سومار و حرب
عشق و حال داشته گیلا نغرب
هفت تپه, تپه هایش یاد باد
هان دو کوهه, خاطرم آیی زیاد
ای زمان ما را ببر والفجر شش
گیر و دار بی امان و کشمکش
دشت خون چنگوله و چیلات شد
قتل عام بچه ها هیهات شد
مرغهای آن جهان با قلب صاف
هفت وادی طی رسیده کوه قاف
دیده ی لیلی به ره, پر خون نگر
عشق مجنون در دل مجنون نگر
نی نوایی داشته در هور و شط
می کند مست و شده میخانه خط
ای خوش آنروزی ابوالفضلی شدن
رهسپار بانه و دزلی شدن
سوی سردشت و مریوان می شدیم
سرو آباد و چناران می شدیم
سنگر سرد و نمور و تنگ و تار
بر فراز قله ها دشمن شکار
یادتان آید ز تامین و کمین
پیکر صد تکه گشته روی مین
ما سر ببریده دیدیم از گلو
پوست ها را زنده می کنده عدو
این بسیجی ها ذبیح حق شدند
پور ابراهیم را ملحق شدند
از حلبچه می نخواهم گفت بیش
سینه گردد زآن جنایت ریش ریش
نهر عنبر, نهر جاسم یاد باد
صد حنابندان قاسم یاد باد
حاج بخشی,حاج جوشن خاطر هست؟
شربت و نقل و نباتش حاضر است؟
جسم همرزمم خوراک کوسه گشت
کی رود از خاطرم والفجر هشت؟
گوییا دریاچه ی فاو و نمک
مهبط دریاییان بود و ملک
یاد کن دزفول و سوسنگرد و شوش
کرخه و کارون و اروند و خروش
گفتم از اروند , دل بی تاب شد
یاد پیکرهای غرقه آب شد
یاد غواصان دریا دل شدم
جزر و مد و قایق و ساحل شدم
کربلای چهار شد دریای رنج
مدعایم, یکصدو هفتاد و پنج
یکصدو هفتاد و پنج سرو غرور
چنگ دشمن زنده زنده شد به گور
ای شما دریادلان بسته دست
ای شما قالوا بلا گوی الست
کاش مادر نآید استقبال تو
چون کند آغوش , بسته بال تو
ای زمان و ای زمین و آسمان
خون بگریید زین مصیبت زین فغان
حال بگشایید دست بسته اش
تا نبیند مادر دلخسته اش
دور بنمایید از دستش طناب
می برد شاید ز بابا صبر و تاب
اینک ای غواص خوش نام و مرام
ما شدیم غرق گناه و بند دام
ما به دستان شما دل بسته ایم
مانده ایم اندر گل و هم خسته ایم
بحر دنیاکرده ما را کیش و مات
واندر این گرداب ما را ده نجات
ناجی ما باش شوق ساحلیم
غوطه ور اندر هواهای دلیم
با دو دست بسته گیرید دست ما
وردتان محشر شود پیوست ما
مهدوی,منصور, ای غواص دل
سینه ها بوده ز هجرات مشتعل
آمدی,دیرآمدی هیهات و هات
نی پدر هست و نه مادر در حیات
چشمشان در راه گردیده سپید
تا که آید استخوانی از شهید
یوسف ما سوی کنعان آمده
دردها را جمله درمان آمده
یاد یاران سفر کرده بخیر
جسم و جان را در خطر کرده بخیر
ای شهیدان از شما شرمنده ایم
ما رفیقان ز ره وامانده ایم
خصم تدبیر دگر آهنگ کرد
قصد دین و مذهب و فرهنگ کرد
او بتازد بی امان در جنگ نرم
ما به دینار و به دنیا گشته گرم
از اصول خویش غافل گشته ایم
در فرایض سست و کاهل گشته ایم
اندک اندک کوخهامان کاخ شد
نفس سرکش از درون گستاخ شد
پست پست و مست نام وشهرتیم
فارغ از ناموس و عرق و غیرتیم
زرق و برق شهر چشمان خیره کرد
حرص دنیا را به دینم چیره کرد
دام تزویر و ریا افتاده ایم
از دو چشم کبریا افتاده ایم
رفت ایمان و زما اخلاص رفت
حفظ بیت المال و حق الناس رفت
ما در این وادی بسی حیران شدیم
بند مال و بند آب و نان شدیم
ای شهیدان از کرم کاری کنید
دوستان مانده را یاری کنید
دست ما گیرید در بیگاه و گاه
شمع ما گردید در بیراه و راه
ای شما معنا گر امن یجیب
چشم دارد بر دعایتا ن (حبیب)
« فهم من از عشق می باشد حسین »
یـک گــروهــی از جـــوانــان مُـخِــــل
دیــده در ره پیــر مـــردی ســـــاده دل
گفتــــه بـا خــود: شــد گهِ طنز و طَرَب
تــا بـخنـدیــــم و شــود رفــع کـِسِــــــل
پرسشــش بنمـــــوده بـا عِلــــم غـــــرور
عشــق را چنـدیــن حرف است مُشـتمل
پیــــر در پـاســـخ بگفتـــا بیـــدرنــــگ:
عشــق دارد چهــــار حـرف متّـصــــل
جملــــه خنـدیـدنـد،گفتنــــد :ای عـــــوام
در شمـــار حــرف وامــانـــدی به گِــل
عیـن و شین و قـاف ،باشد از سه حرف
این چه ترکیب و چه تقطیع است مُـدل؟
پیــر بـنمــــوده جـــوانـان راخطــــــاب:
مـــن نِیَـــــم بـــا عشـق دور و منـفصـل
عشـق بـاشـد حـا و سیـــن و یـا ونــــون
جـــز حسیـــن نَبـــوَد وجــودم مشتعـــل
مــا فقـط عشــق حسیــن بنمــوده مشـــق
ایــن هجـــاء از کــربــلا شــد منـتقــــل
عشــق را بــا معــرفـــت دریــافتیــــــــم
فــارغ از ریــــب و ریــا، طبـل و دُهِـل
عشــق مــن تفسیــر دنیـا هسـت و دیــن
عشــق مــن آمــوخــت درس مستقــــــل
فهــــم مــن از عشــق مـی بـاشـد حسیـن
غیـــــر از او عـاشـــق نگــردم،منفعـــل
عشــــق بــایـــد نــردبــان وصـــل شـــد
وَرنــه رســوایـــت نمـایــد،ســر خجـــل
روز و شـب دارم ز معشـوق التمـــــاس
عـاشق ومجنون «حبیـب» ات کن بِحِــل
تاسوعای 1435 نیک نژاد نیاکی
1392/8/22
مراسم یادیاران ( هیئت رزمندگان اسلام ) بخش لاریجان