مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى - عارف معروف و مشهور و فقیه
بزرگوار - در کتاب شریف «المراقبات»شان میفرمایند: روزه یک هدیهى الهى است
که خداى متعال این را به بندگان خود و به مؤمنین هدیه کرده است. تعبیر
ایشان این است که: «الصّوم لیس تکلیفا بل تشریف»؛ روزه را به چشم یک تکلیف
نگاه نکنید؛ به شکل یک تشریف و تکریم نگاه کنید، که «یوجب شکرا بحسبه»؛ این
توجه به فریضهى روزه - که تکریم الهى نسبت به بندگان است - خودش مستوجب
شکر است؛ باید خدا را سپاسگزارى کرد. ایشان براى گرسنگى و تشنگى که مؤمنین
در ماه رمضان خودشان را ملتزم به آن میدانند، فوائد متعددى را بیان میکنند
که متخذ از روایات و برخاستهى از دل نورانى این مرد بزرگ است. از جملهى
آنها، یا اهمّ آنها - که ایشان خودشان میگویند این خاصیت از همه مهمتر است -
این است که میگویند این گرسنگى و تشنگى یک صفائى به دل میبخشد که این صفاى
قلبى زمینه را فراهم میکند براى تفکر، که «تفکّر ساعة خیر من عبادة
سنة».(1) این تفکر از نوع تفکرِ مراجعهى به باطن و روح و دل انسان است که
حقایق را روشن میکند و باب حکمت را بر روى انسان میگشاید. از این باید
استفاده کرد.
دربارهى عمر فکر کنیم. عمر سرمایهى اصلى هر انسانى است. همهى خیرات به
وسیلهى عمر - همین ساعات زودگذر - به دست مىآید؛ این سرمایه است که
میتواند سعادت ابدى و بهشت جاودان را براى انسان تدارک ببیند. دربارهى این
عمر فکر کنیم. گذر عمر را ببینیم. ناپایدارى ساعات زندگى و روزها و شبهاى
اوقات عمر را احساس کنیم. به این گذر زمان توجه کنیم؛ «عمر، برف است و
آفتاب تموز». لحظه به لحظه از این سرمایه دارد کاسته میشود؛ و این در حالى
است که این سرمایه، همه چیز ماست براى کسب سعادت اخروى؛ چه جورى مصرفش
میکنیم، در کجا مصرفش میکنیم، در چه راهى آن را خرج میکنیم؟
تفکر در باب مرگ، عبور از این عالم، لحظهى خروج روح از بدن و ملاقات جناب
ملکالموت؛ این لحظه براى همهى ما پیش مىآید؛ «کلّ نفس ذائقة الموت»؛(2)
همه، این را میچشیم. حالِ ما در آن لحظه چگونه است؟ دل ما در آن لحظه در
چه حال است؟ اینها نکاتى است که در خور تدبر و تأمل است. فکر در این
زمینهها، از جملهى تفکر لازم و اساسى و ضرورى است.
یک زمینهى دیگر براى تفکر، همین دعاهاست. مضامینى که در دعاهاى مأثور
هست، فوقالعاده است. ایشان در همین «مراقبات» میفرمایند: حقایق و معارفى
که در ادعیهى رسیدهى از معصومین (علیهمالسّلام) وجود دارد، یک دهم آن در
همهى روایات و خطبِ رسیدهى از معصومین (علیهمالسّلام) وجود ندارد؛ جز
آن روایات توحیدى و خطب توحیدى. این دعاها خیلى اهمیت دارد.
من حالا فقرهاى از یک دعائى را در نظر گرفتهام که چند دقیقهاى بعضى از
جملات آن را عرض بکنم و تکرارى باشد براى آن کسانى که شنیدهاند، و تذکرى
باشد براى آن کسانى که نشنیدهاند: دعاى بیستم صحیفهى سجادیه؛ دعاى شریف
معروف به مکارمالاخلاق.
اولِ این دعا میفرماید: «اللّهمّ صلّ على محمّد و ءال محمّد و حلّنى بحلیة
الصّالحین و البسنى زینة المتّقین»؛ آرایش بندگان صالح را به من عنایت کن،
من را زینت بده به زینت صالحین، و زیور متقین را به من عنایت بفرما. یعنى
من را جزو بندگان صالح و متقین و پرهیزگاران قرار بده. بعد دربارهى متقین
خصوصیاتى را ذکر میکند، که اینکه میگوئیم زیور متقین را به من عنایت کن، من
را مزین به زینت متقین کن، یعنى چه. در چه چیزى ما به زینت متقین و
پرهیزگاران زیور پیدا کنیم و نزدیک شویم؟ معمولاً وقتى صحبت تقوا به نظر
مىآید، اجتناب از گناهان فردى و انجام عبادات و این چیزها به ذهن متبادر
میشود - که البته آنها یقیناً هست؛ شکى نیست - اما اینجا امام سجاد (علیه
الصّلاة و السّلام) بیست و دو سه مطلب را در ذیل این فقره بیان میکنند که
ماها را متوجه به ابعاد جدیدى از معناى تقوا، مفهوم تقوا و مصداق تقوا
میکند.
«و البسنى زینة المتّقین» در این چیزها: اول، «فى بسط العدل»؛ گستردن
عدالت. عدالت را در میان جامعه مستقر کنیم؛ عدالت قضائى، عدالت به معناى
تقسیم منابع حیاتى کشور میان آحاد مردم، عدالت به معناى تقسیم درست فرصتها
میان مردم. تقوائى که از ما انتظار میرود، جزو پایهها و مبانى این تقواست.
«و کظم الغیظ»؛ فرو خوردن خشم. یک وقت هست که شما یک فرد معمولىِ متعارفى
هستید، خشم شما نسبت به یک برادر دینى است، نسبت به یکى از اهل خانواده
است، نسبت به یکى از کارکنانتان است - کظم غیظ خیلى فضیلت دارد؛ «و
الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس»(3) - یک وقت هم هست که شما یک مسئول
اجتماعى هستید، جایگاهى دارید؛ حرکت شما، اثبات و نفى شما، قول و فعل شما
در جامعه اثر میگذارد؛ در یک چنین شرائطى، خشم شما دیگر با خشم یک آدم
معمولى برابر نیست. علیه کسانى، علیه جریانى خشمگین میشویم و حرفى میزنیم؛
آثار اینچنین خشمى با آثار یک خشم معمولى که حالا انسان بر فرض خشمگین
میشود و یک نفر را کتک میزند، خیلى متفاوت است. کظم غیظ؛ خشم را فرو
بخورید؛ کار از روى خشم انجام نگیرد. ممکن است شما با یک کسى، با یک
جریانى، با یک مجموعهاى موافق نباشید؛ اینجا استدلال و منطق حاکم باشد؛
اگر این استدلال و منطق آمیخته شد با خشم، کار را خراب میکند؛ تجاوز از حد
انجام میگیرد، اسراف به وقوع میپیوندد؛ «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى
امرنا».(4) اسراف یعنى زیادهروى.
«و اطفاء النّائرة»؛ یکى از کارهائى که لازمهى تقواى ماست، فرو نشاندن
آتش است. این شعلهور شدن آتش - مراد، همین آتشهاى اختلافاتى است که بین
مجموعهها هست، بین گروهها هست، بین دستگاهها هست - در حکم آتش سوزان
است. سعى همه باید این باشد که اطفاء کنند. نباید بر روى آتش بنزین پاشید،
نباید آتشها را مشتعل کرد. اینکه ما مکرر در مکرر توصیه میکنیم به دوستان،
به مسئولین، به کسانى که تریبون دارند، به کسانى که حرفشان یا به طور عموم
یا در بخشى از فضاى کشور منعکس میشود، که گفتهها را، زبانها را، اظهارات
را، تعبیرات را کنترل و مراقبت کنند، به خاطر این است. گاهى اوقات یک
تعبیرى نه فقط ضد اطفاء نائره است، بلکه مشتعل کردن هرچه بیشتر نائره است؛
اطفاء نیست، بلکه ضد اطفاء است.
«و ضمّ اهل الفرقة»؛ این کسانى که از جماعت مسلمین جدا میشوند، از جماعت
کشور فاصله میگیرند، کوشش کنید اینها را نزدیک کنید، منضم کنید. کسانى که
میانهى راه هستند، اینها را به منزل مطلوب برسانید. نگذاریم با رفتار ما،
با عمل ما، با اظهارات ما، با منش ما، کسانى که یک ایمان نیمهکارهاى
دارند، بکلى از ایمان ببُرند؛ کسانى که نیمهارتباطى با نظام دارند، از
نظام منقطع شوند. عکس این عمل کنیم؛ کسانى که در نیمهى راه هستند، اینها
را جذب کنیم. مصداقهاى تقوا و شعب تقوا اینهاست.
«و اصلاح ذات البین»؛ میانهى افراد را اگر اختلافى وجود دارد، اصلاح
کنیم. «و افشاء العارفة و ستر العائبة»؛ دربارهى اشخاص، نقاط مثبت را،
نقاط خوب را افشاء کنیم، منتشر کنیم. از کسى، از مسئولى کار خوبى سراغ
دارید، این را بیان کنید و بگوئید. نقطهى مقابل: اگر چنانچه نقطهى
منفىاى سراغ دارید، این را افشاء نکنید. افشاء نکردن معنایش این نیست که
نهى از منکر نکنید؛ چرا، به خود آن کسى که به کارش اشکالى وارد است و باید
ایراد گرفته شود، گفته بشود؛ اما افشاء کردن این چیزها مصلحت نیست. در این
باره صحبتهاى زیادى هست. این یک بخشى از این دعاست. بیست و دو سه مطلب بود
که حالا این شش هفت تایش را اجمالاً عرض کردیم. دلهامان را به این سمت
ببریم. از خدا بخواهیم که «البسنى زینة المتّقین»؛ آرایش متقین را به ما
بدهد. بالاخره چاره جز این نیست. روزه هم در قرآن «لعلّکم تتّقون»(5) است؛
روزه را واجب فرمود براى اینکه ما تقوا پیشه کنیم. از جملهى موارد تقوا
اینهاست. این، آن بخش اوّلى که عرض کردیم.
بخش دوم، یک برآورد کلى از وضع کشور است. خب، این گزارش بسیار خوب و
مبسوطى که رئیس جمهور محترم دادند، گویا بود. نقاط برجسته و روشنى در این
گزارش وجود داشت و چقدر خوب است که این مطالب و این اطلاعات به گوش مردم
برسد و همه بدانند چه زحماتى کشیده شده، چه خدماتى انجام گرفته. من با یک
نگاه دیگرى مسائل کلى کشور را مطرح میکنم، و این براى ما مهم است. چرا مهم
است؟ اولاً اطلاع از وضع کلى کشور و اینکه ما کجا قرار داریم، به کجا
رسیدهایم، از کدام طرف باید برویم، خیلى مهم است، همیشه مهم است؛ لیکن
امروز بالخصوص اهمیت بیشترى دارد و شاید بشود گفت به خاطر اوضاعى که بر
دنیا حاکم است، اهمیت مضاعفى دارد. اولاً اوضاع منطقه یک اوضاع کاملاً
بىسابقهاى است. بیدارى اسلامى و حادثهى عظیمى که در منطقه به وجود آمده
است، این یک چیزى است که از اول انقلاب تا امروز در حیات جمهورى اسلامى
شبیه این یا چیزى نزدیک به این مطلقاً سابقه ندارد؛ کار بزرگى انجام گرفته،
حادثهى بزرگى اتفاق افتاده. این که ملتى مثل ملت مصر، این حرکت عظیم را
انجام بدهند، رژیم را ساقط کنند، بعد شعارهاى اسلامى بدهند، موجودیت حکومت
جعلىِ یهودى و صهیونیستى را اوضاع منطقه اینجور تهدید کند، اینها چیزهائى
است که اصلاً در ارزیابىهاى متعارف نمیگنجد؛ خیلى چیز عظیمى است. خب، ما
در یک چنین شرائطى قرار گرفتیم که براى جمهورى اسلامى یک افق روشنِ عجیبى
را ترسیم میکند.
وضع دنیا هم فراتر از منطقه، باز یک وضع بىسابقهاى است. بحران اقتصادى
عجیبى که گریبان دولتهاى مستکبر غربى را اینجور محکم چسبیده و دارد تکان
میدهد، این هم چیز فوقالعادهاى است؛ این هم چیزى است که بهآسانى نمیشود
از آن گذشت. این تحلیلهائى که شما ملاحظه میکنید غربىها راجع به بحران
اقتصادى آمریکا و بعضى از کشورهاى اروپا و اعلام خطرى که نسبت به آینده
میکنند، بخشى از قضایاست؛ همهى مطالب گفته نمیشود. اتاقهاى فکر و
سیاستسازان پشت پرده، طراحان مسائل جهانى در کشورهاى قدرتمند عالم - که
عمدهى رسانهها هم دست آنهاست - راضى نیستند که ابعاد این بحران براى مردم
دنیا آشکار شود؛ والّا ابعاد بحران خیلى بالاتر از این حرفهاست؛ که حالا
اگر انشاءالله در آخر صحبت وقت باقى ماند، من چند جملهاى عرض خواهم کرد.
یک مسئلهى دیگر، رشد جریانهاى افراطى و جریانهاى تروریستى در غرب و بخصوص
در اروپاست؛ از نئونازىهاى اروپا بگیرید تا نئوکانهاى آمریکا، که دولت
قبلى آمریکا از همینها بود؛ اینها صریحاً اعلام افراطىگرى میکنند. رئیس
جمهور سبکسر قبلى آمریکا علناً اعلام کرد که جنگ صلیبى در پیش است؛ آغاز
جنگ صلیبى را اعلام کرد! دیگر از این افراطىگرى بالاتر معنى ندارد. بعد هم
حمله کردند به دو تا کشور اسلامى. کارهاى دیگرى هم در برنامههاشان بود که
خداوند به آنها مهلت نداد و شکست خوردند. خب، اینها مسائل مهمى است. این
حادثهاى که در نروژ اتفاق افتاد، نباید آن را به صورت یک حادثهى موردى
دید. اینجور حوادث غالباً معلول جریانهاى طولانىاى است که یک جا خودش را
نشان میدهد و بروز میکند، و بروز کرد. حالا چقدر بتوانند کنترل کنند، جلویش
را بگیرند، از ادامهاش جلوگیرى کنند، این موکول به آینده است؛ باید دید و
مطمئن شد؛ که نمیتوانند هم. کمااینکه نئونازىها اول در یک نقطهى از
اروپا شروع کردند، بعد یواش یواش توسعه پیدا کردند و امروز در خیلى از
کشورهاى اروپا این جریانهاى نئونازى با روشهاى تروریستى، با روشهاى خشن
دارند اظهار وجود میکنند.
خب، در یک چنین شرائطى، ما باید خودمان را یک بازشناسى بکنیم، ببینیم ما
در چه وضعى هستیم. شرائط مهمى بر دنیا حاکم است که اینها میتواند فرصتهاى
بزرگى را در پیش روى ما قرار بدهد. این فرصتها را اگر نبینیم، اگر نشناسیم،
اگر از آن درست استفاده نکنیم، اگر بهنگام به سراغ این فرصتها نرویم، ضرر
خواهیم کرد. گاهى هم هست که از دست دادن یک فرصت، خودش میشود یک تهدید،
خودش موجب عقبماندگى است. لذا بد نیست که از این جهت یک نگاه جمعى و کلى و
عمومى به مسائل کشور بکنیم. البته در این نگاه کلى بایستى واقعبینانه
نگاه کنیم؛ خودمان را نبایستى دچار خطا کنیم؛ یکسونگرى نکنیم. ما نقاط
مثبتى داریم، نقاط منفىاى هم داریم؛ هر دو را ببینیم. گاهى فقط نگاه منفى
غلبه داده میشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده میکند که در بین برخى
مسئولین و نخبگان سیاسى و غیره کأنه مد شده است که نگاه، نگاه بدبینانه
باشد؛ نگاه منفى باشد؛ نقاط مثبت را نبینند؛ روى نقاط منفى تکیه کنند. در
رسانهها و غیررسانهها مرتباً منفىبافى میشود. تا انسان میگوید هم چرا،
میگویند آقا شما نمیگذارید ما واقعیات را بگوئیم. میگوئید سیاهنمائى است،
میگوئید فلان است؛ ما میخواهیم حقایق را بگوئیم. نه، این یکسونگرى است. خب،
اگر فرض بفرمائید یک واحد تولیدى دچار یک اشکالى میشود و شما میخواهید به
عنوان یک نگاه واقعبینانه آن را بیان کنید، بسیار خوب، در کنارش مثلاً دو
تا واحد تولیدى هم ایجاد شده. اگر این نقطهى مثبت را بیان کنیم، یک جور
مسائل کشور را میفهمیم؛ اگر این نقطهى مثبت را بیان نکنیم، مسائل کشور را
جور دیگرى خواهیم فهمید. اگر فقط نقاط منفى را مشاهده کنیم - که البته نقاط
منفى وجود دارد - این طبعاً واقعبینى نیست؛ این برآورد درستى از اوضاع
کشور به ما نخواهد داد؛ منجر به ناامیدى میشود؛ ضرر اجتماعىاش هم این است.
بنده روزها ده بیست تا روزنامه را معمولاً همین طور یک مرورى میکنم. بعضى
از روزنامهها هر روزى چهار تا، پنج تا تیتر دارند که هر کدام از این
تیترها کافى است دل یک آدم ضعیف را بلرزاند؛ منفى، منفى، منفى، منفى! این
کار را دوست میدارند. حالا اغراض سیاسى است، اغراض جذب مشترى است؛ هرچه
هست، نمیدانیم؛ کسانى را متهم نمیکنیم؛ اما این واقعیت است، این غلط است.
غلبه دادن نگاه منفى، خلاف واقعبینى است؛ موجب ناامیدى است.
نقطهى مقابلش هم همین جور است. یعنى غلبه دادن نگاه مثبت، بدون دیدن
نقطهى منفى، این هم گمراه کننده است؛ موجب یک رضایتى در انسان میشود که
احیاناً این رضایت، رضایت کاذب است؛ این هم درست نیست. نقاط منفى را هم
باید در کنار نقاط مثبت دید. این کار را کشور و نظام توانسته انجام بدهد،
این کار را نتوانسته انجام بدهد؛ این دو تا را در کنار هم ببینیم. بنابراین
اگر بخواهیم اوضاع کشور را درست به دست بیاوریم، باید نقاط منفى و نقاط
مثبت را در کنار هم مشاهده کنیم.
خب، این بحث طولانىاى لازم دارد. من خواهشم این است که مسئولان، نخبگان،
دانشگاهیان و حوزویان بنشینند روى این بحث کار کنند. من امروز یک سررشتهى
مختصرى را مطرح میکنم، اما این کارِ طولانىاى لازم دارد. بنشینند یک
فهرستى از نقاط مثبت، یک فهرستى از نقاط منفى تهیه کنند. این نقاط مثبت
ظرفیتها را به ما نشان خواهد داد که ما چه ظرفیتها و چه امکاناتى در کشور
داریم. آن ستون نقاط منفى اولویتها را به ما نشان خواهد داد که چه کارهائى
را باید بکنیم. وقتى که این دو تا را در کنار هم گذاشتیم، این میتواند راه
ما را روشن کند؛ بفهمیم چه کار کنیم.
من اینجا پنج شش نقطه را نوشتم، که اینها محصول یک حرکت مستمرِ
بههمپیوستهى نظام جمهورى اسلامى در طول سى و دو سال است، که البته فراز و
نشیب داشته است؛ یعنى بعضى سالها، بعضى دورهها، بعضى دولتها بهتر،
بعضىها عقبتر؛ لیکن مجموعاً در طول این مدت، ما این نقاط مثبت را داشتیم.
اولین نقطهى مثبت و نقطهى قوت نظام این است که نظام ثابت کرده است که
توانائى غلبهى بر تهدیدها را دارد؛ این خیلى چیز مهمى است. ما در طول این
سى و دو سال تهدیدهاى فراوانى داشتیم - تهدید سیاسى، تهدید امنیتى، تهدید
نظامى، تهدید اقتصادى - لازمهى این تهدیدها این بوده است که نظام ضربه
بخورد. البته آنها میخواستند نظام را ساقط کنند - حالا این، دور از
دسترسشان بود - لااقل نظام را عقب نگه دارند، کشور را عقب نگه دارند. نظام
بر همهى این تهدیدها غلبه پیدا کرده است؛ یک نمونهاش جنگ تحمیلى بود، یک
نمونهاش حرکات آمریکائىها بود، یک نمونهاش تحریمهاى گوناگون بود. بعضى
از اینها مستقیماً از طرف بیگانگان بود؛ مثل تحریمها. تحریمها سالهاى
متمادى وجود داشته است، اما سالهاى اخیر شدت پیدا کرده؛ خودشان گفتند تحریم
فلجکننده. چه به کمک سازمان ملل - که در اختیار خودشان بود - و چه
مستقلاً، این تحریمها را تحمیل کردند. اینها مربوط به بیگانگان بود، که
مستقیماً آنها دخالت داشتند. تهدیدهائى هم بود که زمینههاى داخلى داشت؛
اگرچه دشمن هم میتوانست از آنها استفاده کند؛ مثل مسئلهى قومیتها در کشور.
نظام بر همهى اینها غلبه کرد. امروز قومیتهاى گوناگون کشور ما، همه
برادروار در کنار هم دارند زندگى میکنند؛ احساس اتصال به نظام و دلبستگى به
نظام در همهى آنها محسوس و مشهود است. به نظر من این یکى از مهمترین نقطه
قوتهاست. ما در محاسبهى نقاط قوت نظام باید این را در نظر بگیریم. نظامى
تنها، بدون پشتیبان بینالمللى، با دشمنىِ قدرتمندترین قدرتمندان مادى
جهانى، در طول سى و دو سال با تهدیدهاى متوالى و پىدرپى مواجه بوده، اما
بر همهى این تهدیدها فائق آمده؛ این خیلى نقطهى مهمى است. به نظر من
نقطهى قوت درجهى اول نظام این است.
دوم: اعتماد میان مردم و نظام. کمتر کشورى در دنیا وجود دارد که اعتمادى
را که مردم ایران نسبت به نظام جمهورى اسلامى دارند، نسبت به نظام حکومتى
خود داشته باشند. دلیل این اعتماد هم همین پدیدههاى روشنى است که جلوى چشم
همه است. باز یک عدهاى اینها را نمىبینند، هى دم از بىاعتمادى مردم
میزنند؛ نخیر، مردم به نظام اعتماد دارند. یک دلیل، همین انتخابات دو سال
قبل است که بیش از هشتاد درصد از مردمى که حق رأى داشتند و قادر به رأى
دادن بودند، در انتخابات شرکت کردند. کجاى دنیا چنین چیزى هست؟ یک نمونه،
همین دو راهپیمائىاى است که ما هر سال داریم؛ راهپیمائى بیست و دوى بهمن و
راهپیمائى روز قدس. این راهپیمائىها مربوط به نظام است؛ مربوط به هیچ
دولتى، مربوط به هیچ جریان خاصى نیست؛ مال نظام است. شما ببینید مردم در
این حرکت عظیم چه میکنند؛ در سرماى بیست و دوى بهمن، در ماه رمضان با دهان
روزه؛ چه اوقاتى که هوا سرد بود، چه حالا که هوا گرم است. انشاءالله
خواهید دید روز قدس باز مردم چه عظمتى را از خودشان نشان میدهند. این نشان
دهندهى علاقهمندى و دلبستگى مردم به نظام است. اعتماد به نظام، از این
بهتر و روشنتر نمیشود. این حضور، حضور بسیار پرمعنائى است. علاوه بر این،
در موارد خاص، مثل نهم دى سال 88، بمجرد اینکه مردم احساس کردند حرکتى که
شروع شده است، متوجه به نظام است، متوجه به انقلاب است، متوجه به شخص خاص و
دولت خاصى نیست، آن حرکت عظیم را از خود نشان دادند. اینجور نبود که فقط
جوانهاى پرشور به میدان بیایند؛ همه آمدند. حادثهى نهم دى یک حادثهى
عجیبى است؛ به خاطر دلبستگى مردم به نظام بود. اینها نشان دهندهى اعتماد
مردم است. متأسفانه میشنویم همین طور در اظهارات مصلحتجویانه، مکرر
میگویند: آقا اعتمادِ از دست رفتهى مردم را برگردانید! کدام اعتمادِ از
دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع
میکنند؛ اینها نمونههایش بود که عرض کردیم.
سوم: پیشرفت در شرائط تحریم. یکى از نقاط مهم قوت کشور این است. در
سختترین شرائط تحریم، کشور پیشرفت کرده. در چه چیزى پیشرفت کرده؟ یکى در
مقولهى علم و فناورى، که آقاى رئیس جمهور در گزارششان به این مسئله اشاره
کردند. ما در زمینهى هستهاى پیشرفت کردیم، در زمینهى فناورى زیستى
پیشرفت کردیم، در فناورى نانو پیشرفت کردیم، در فناورى انرژىهاى نو پیشرفت
کردیم، در صنایع هوافضا پیشرفت کردیم، در ساخت ابررایانهها پیشرفت کردیم،
در مسئلهى بسیار مهم سلولهاى بنیادى پیشرفت کردیم، مسئلهى شبیهسازى
همین جور، در رادیوداروها همین جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همین جور؛
اینها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنیاست. این چند موردى که من گفتم و بعضى
از موارد دیگر، جزو دانشهاى درجهى یک سطح بالاى دنیاست، که بعضى از اینها
را پنج تا کشور، ده تا کشور در دنیا بیشتر ندارند؛ ما در اینها پیشرفت
کردیم؛ این در حالى بود که درهاى انتقال دانش از همه سوى دنیا روى ما بسته
است.
من مقالهاى را میخواندم که از یک روزنامهى آمریکائى نقل کردند که همین
دو سه روزه منتشر شده. میگوید ایران در مسئلهى هستهاى یک استثناء است.
چین به مسئلهى هستهاى رسید، از کى گرفت؛ پاکستان رسید، از کى گرفت؛ هند
رسید، از کى گرفت؛ ایران از کى گرفت؟ آن مقاله مینویسد: از هیچ کس. این در
شرائطى بود که هم تحریم بود و امکانات پیشرفت هستهاى به او نمیدادند، و هم
با او مبارزه میکردند؛ مثل همین ویروس رایانهاى که داخل تشکیلات ما
فرستادند. دانشمندان ما، جوانهاى ما در مقابل اینها ایستادند، پیش رفتند و
نقشهى دشمن را خنثى کردند. او حتّى به ترور دانشمندان هستهاى ما اشاره
میکند. اینها چیزهائى است که دشمنان ما دارند میگویند. این مقاله در
روزنامهى واشنگتن پست درج شده است. خب، این پیشرفت در علم و فناورى است.
پیشرفت در ایجاد زیرساختهاى کشور - همین آمارهائى که شنیدید - در جاده،
بزرگراه، سد، سیلو، کارخانجات، تولید فرآوردههاى مهم صنعتى، فولاد، سیمان و
امثال اینها. ایجاد زیرساختهاى فراوان در کشور، توانمندىهاى فنى و مهندسى
در صنایع گوناگون، پیشرفت است.
پیشرفت در اعتماد به نفس ملى. امروز بخصوص جوانهاى ما اعتماد به نفسشان از
ده سال پیش، از بیست سال پیش بیشتر است. ایشان درست گفتند، بنده هم اطلاع
دارم؛ در زمینههاى علمى، هر کارى که زیرساخت آن در کشور موجود باشد،
جوانهاى ما آماده هستند آن را انجام دهند. یعنى هیچ چیزى نیست که ما به
جوانهاى دانشمندمان بگوئیم این را دنبال کنید و اینها بعد از اندکى
نتوانند؛ مشروط بر اینکه زیرساختش موجود باشد. ما بحمدالله یک چنین وضعى
داریم. کارهاى عمرانى گستردهاى در کشور انجام گرفته؛ اینها پیشرفت است. در
این زمینهها پیشرفتهاى خیلى زیادى داشتیم.
چهارم از نقاط مثبت: اعتبار بینالمللى. بنده موافق نیستم با این نظر که
امروز وضع ما از لحاظ بینالمللى وضع منفى است؛ به هیچ وجه. گاهى این مسئله
در بعضى از اظهارات شنیده میشود، گفته میشود. نخیر، امروز وضع ما از لحاظ
بینالمللى بسیار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سیاست بینالمللى،
به عنوان یک کشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنیا شناخته شده است.
این عزت بینالمللى را که ناشى از عوامل خاص خودش است - حضور مردم،
ایستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولین -
فلان حرکت یک دولتى در یک گوشهى دنیا که حالا یک دهنکجىاى میکند، یک
حرفى میزند، نمیتواند خدشهدار کند. این حرکتها همیشه بوده. بعضى خیال
میکنند اگر امروز فلان دولت مستکبر، چه در اروپا، چه در غیر اروپا، نسبت به
جمهورى اسلامى یک حرفى میزند، یک چیزى میگوید، یک اظهارنظرى میکند که
اهانتآمیز به جمهورى اسلامى است، این معنایش تنزل رتبهى جمهورى اسلامى
است؛ نه، اینها هر وقت توانستند، کردند. آن زمانى هم که ما متأسفانه یک
مقدارى در مقابل دشمن کوتاه مىآمدیم، از این کارها میکردند. اینجور نیست
که ما حالا چون ایستادگى کردیم، چون استقامت به خرج دادیم، بگوئیم اینها را
سر لج آوردیم؛ نه. یک روزى در خطابههاى مسئولینمان مناقب آمریکا ذکر
میشد؛ همان روزها رئیس جمهور وقت آمریکا با سبکسرى تمام، ایران را به عنوان
محور شرارت معرفى کرد! یک روزى یکى از دولتهاى اروپائى نسبت به جمهورى
اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اینها میکرد؛ همان دولت سر قضیهى
قهوهخانهى میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجهى یک کشور را در آن
دادگاه متهم کرد! دولتهاى اروپائى با آنها همدست شدند، همهشان سفراى خود
را از تهران فراخوانى کردند؛ اینها که یادمان نرفته. خواستند سیلى بزنند،
البته سیلى سختترى خوردند. از همین حسینیه آنچنان سیلىاى خوردند که بعد
تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلى زدن
برآمدند. هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خردهاى سست برخورد کردیم، آنها پرروتر
شدند. نخیر؛ ایستادگى جمهورى اسلامى، تصریح به شعارهاى انقلاب، تصریح به
مبانى انقلاب، عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است.
امروز بحمدالله اعتبار بینالمللى ما بسیار خوب است. متقابلاً دولت آمریکا
- که دشمن قلدرِ صریحِ مقابل ما بود - امروز منفورترین کشور در منطقهى
اسلامى است. در دنیا نظرسنجى میکنند - این را خودشان دارند اعلام میکنند -
میگویند اعتبار و آبروى آمریکا در کشورهاى اسلامى، در این منطقه، روزبهروز
سقوط کرده و پائین رفته. البته اگر ملتهاى اروپا بفهمند که مشکلاتشان ناشى
از آمریکا و ناشى از تسلط رژیم صهیونیستى بر سیاستهاى آنهاست، این افت
محبوبیت آمریکا در اروپا هم بمراتب بیشتر خواهد بود و همهى این حرکات علیه
آمریکا بسیج خواهد شد؛ و این چیزى است که در آیندهى نه چندان دورى اتفاق
مىافتد.
نقطهى روشن دیگر، مسئلهى ثبات کشور است؛ علىرغم این همه توطئه، این همه
دسیسه. البته ثبات غیر از رکود است. ما در کشور رکود نداریم؛ حرکت داریم،
پیشرفت داریم، جوشش داریم؛ اما نظام، نظام ثابت و مستقرى است؛ استحکام
دارد. اینها نقاط مثبت ماست. البته نقاط مثبت فراوان دیگرى هست:
الهامبخشى، الگوسازى، ضعیف شدن دشمنانمان در صحنهى بینالمللى، ناامیدى
دشمن از منفعل کردن انقلاب. با اینکه روشهاى دشمنان ما پیچیدهتر شده،
امکاناتشان بیشتر شده - این اینترنت و این تشکیلات گوناگون عجیبى که در
دنیا وجود دارد، شبکهاى که بر دنیا حاکم است - در عین حال از انفعال
جمهورى اسلامى مأیوس شدهاند.
تجربهى متراکم در قانونگذارى، در اجرا؛ این هم جزو نقاط درخشان کشور است.
جمعیت کشور، هفتاد و پنج میلیون. البته بنده همین جا عرض بکنم؛ من معتقدم
که کشور ما با امکاناتى که داریم، میتواند صد و پنجاه میلیون نفر جمعیت
داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعیتم. هر اقدام و تدبیرى که میخواهد براى
متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد!
خب، اینها نقاط مثبت و درخشانى بود که بحمدالله وجود دارد. البته نقاط
مثبت ما بیشتر از اینهاست. اما نقاط ضعف هم داریم. اگر نقاط منفى را
نبینیم، ضعفهاى خودمان را نشناسیم، یقیناً ضربه خواهیم خورد. نقاط ضعف ما،
هم در زمینههاى اقتصادى است، هم در زمینههاى فرهنگى است. ما خطاها
داشتیم، ضعفها داشتیم، بر بعضى از چالشها نتوانستیم غلبه کنیم؛ این واقعیتى
است. حتّى در همان تهدیدهائى که مستقیماً از طرف دشمن هست، اگر ما ضربهاى
خوردیم، تقصیر خود ماست، کوتاهىهاى خود ماست. قرآن کریم در قضیهى جنگ
احد میفرماید: «ا و لمّا اصابتکم مصیبة قد اصبتم مثلیها قلتم انّى هذا قل
هو من عند انفسکم».(6) در قضیهى احد، آن حادثهى تلخ اتفاق افتاد:
مسلمانها اول پیروز شدند، بعد یک عدهاى مأموریتها را فراموش کردند، تنگه
را رها کردند، رفتند سراغ غنیمت جمع کردن؛ دشمن هم توانست نیروهاى اسلام را
دور بزند، بیفتد به جانشان، تعدادى از آنها را بکشد، آنها را منهزم کند؛
به طورى که مسلمانها از ترسشان مجبور شدند به کوه پناه ببرند. جان مبارک
پیغمبر به خطر افتاد، به پیغمبر ضربه وارد آمد. بعد مسلمانها گفتند: خب،
چرا اینجورى شد؟ خدا به ما وعدهى پیروزى داده بود. خداى متعال میفرماید که
ما شما را پیروز کردیم، وعدهى خدا عملى شد، اما شما خودتان هستید که کار
را خراب کردید. اولاً اگر دشمن به شما ضربه زد، شما هم متقابلاً به دشمن
ضربهها زدید - «قد اصبتم مثلیها» - تعجب نکنید؛ بالاخره در میدان جنگ، زدن
و خوردن، هر دو هست. در عرصهى جنگ بزرگِ میدان سیاست و اقتصاد جهانى،
آدم، هم میزند، هم میخورد؛ نباید خلاف انتظار باشد. اما «قلتم انّى هذا»؛
میگوئید ما از کجا این ضربه را خوردیم. بعد قرآن میفرماید: «قل هو من عند
انفسکم»؛ از خود شما بود، خودتان خطا کردید. ما یک جاهائى خطا کردیم - «انّ
الله على کلّ شىء قدیر»(7) - یک جاهائى طبق وظیفه عمل نکردیم؛ یک جاهائى
مراقبتهائى که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم؛ یک جاهائى دلبستگىهاى
خودمان را زیر پا نگذاشتیم؛ اینها منجر شده به اشکالاتى - این را هم باید
در نظر داشته باشیم - به چیزهائى که باید از آن پرهیز کرد و برحذر بود،
سرگرم شدیم؛ به منازعات سیاسى، به مشاجرات سرگرم شدیم؛ به رفاهطلبى سرگرم
شدیم، به منشهاى اشرافى سرگرم شدیم؛ اینها نقاط ضعف است. وقتى من و شما
زندگىمان را زندگى رفاهطلبانه و اشرافى قرار بدهیم، مردم از ما یاد
میگیرند. یک عدهاى منتظر بهانهاند؛ به ما نگاه میکنند، میگویند آقا
ببینید اینها چه جورى زندگى میکنند، ما هم میخواهیم همین جور زندگى کنیم.
اینها کسانى هستند که دستشان میرسد. یک عدهاى معتقدند که باید در زندگى
مقتصد بود، نباید اسراف کرد، نباید افراط کرد؛ اینها وقتى نگاه میکنند
مىبینند من و شما اسراف میکنیم، میگویند خب، ما از اینها که بالاتر
نیستیم؛ اینها که رؤساى ما هستند. این کارها خطر دارد. روش انقلاب و
انقلابیون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگى رفاهطلبانه براى خود بود.
براى مردم هرچه میتوانید، رفاه ایجاد کنید؛ هرچه میتوانید، درآمد ملى را
زیاد کنید؛ هرچه میتوانید، در کشور ثروت تولید کنید؛ اما خودتان نه.
مسئولین لااقل تا وقتى مسئولند، به زندگى رفاهطلبى رو نکنند. غفلت از
روحیهى جهادى و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگى دشمن، غفلت از در کمین بودن
دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضاى رسانهاى کشور، بىمبالاتى نسبت به حفظ
بیتالمال؛ اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.
میل به رفتارهاى قبیلهاى در میدان سیاست، در میدان اقتصاد، از دیگر نقاط
ضعف ماست. رفتار قبیلهاى معنایش این است که تخطئه یا تأییدى که نسبت به
کار کسى میکنم، ناشى نباشد از ماهیت عمل او؛ ناشى باشد از نحوهى ارتباط او
با من. اگر از قبیلهى ما کسى کار خطائى انجام داد، راحت قابل اغماض باشد؛
اما از قبیلهى مقابل اگر همان کار را انجام داد، این قابل پیگیرى و تعقیب
میشود. کار خوب اگر از کسى که مربوط به قبیلهى ماست، انجام گرفت، قابل
تحسین و تشویق باشد؛ اگر از قبیلهى دیگر بود، نه. رفتار قبیلهاى این است.
این رفتار، اسلامى نیست، انقلابى نیست. ما متأسفانه اینگونه رفتار را در
میان خودمان داریم. نمیگویم همهگیر است، فراگیر است؛ اما وجود دارد.
در زمینهى اقتصاد فعالیتهاى زیادى شده، باارزش هم هست؛ اما مسئلهى
اشتغال حلنشده است، مسئلهى تورم حلنشده است، مسئلهى فرهنگ کار حلنشده
است، مسئلهى ساعات مفید کار حلنشده است. فرهنگ کار باید در کشور یک جورى
باشد که مردم کار را عبادت بدانند؛ هر یک ساعت کار را با شوق بیفزایند در
مدت و مقدار کارى که انجام میدهند. باید کار کرد. با بیکارى و بىمیلى به
کار و تنبلى و وادادگى، کشور پیش نخواهد رفت.
در زمینهى فرهنگ، اخلاق عمومى و عدم رواج فضائل اخلاقى، مشکلاتى داریم.
باید روزبهروز فضائل اخلاقى در بین ما رشد کند. صبر ما، شکر ما، ذکر ما،
احسان ما، مروت ما نسبت به دیگران، اجتناب ما از ایذاء دیگران، میل ما به
خدمت به دیگران، روزبهروز باید در بین جامعه رشد پیدا کند. اینها به خودى
خود پیش نمىآید؛ اینها کار لازم دارد، تلاش لازم دارد. در این زمینهها
کوتاهى داریم. رواج فرهنگ اسراف و تجملگرائى در جامعه، رشد یا عدم توقف
میل به خشونت در برخى از بدنهى جوان کشور، مضر است. ما فیلمهائى پخش
میکنیم که خود آن کسانى که سازندهى این فیلمها هستند، به خودشان هشدار
میدهند و میخواهند خطر این فیلمها را که تولید خشونت در جامعه است، متوقف
کنند؛ ولى ما حالا داریم اینها را منتشر میکنیم! اینها مضر است. بچههاى ما
از اول با خنجر و با قمه و با اسلحهى گرم - البته پلاستیکىاش - آشنا
بشوند، انس پیدا کنند، یاد بگیرند؛ خب، اینها خطرات دارد، اشکالات دارد،
تبعات دارد، در جامعه آثارش را هم مىبینیم؛ این جزو ضعفهاى ماست.
چند سال پیش من در یکى از مجلات آمریکائى دیدم که مصلحینى در آنجا پیشنهاد
کرده بودند که این فیلمهاى رائجِ غالبِ هالیوودى را که در آنها یا شهوت
بود یا خشونت، یواش یواش کم کنند و فیلمهاى خانوادگى، فیلمهاى معصومانه و
نجیبانه را رائج کنند. آنها به فکرند، حالا ما تازه از آنها یاد گرفتهایم!
عدم مقابلهى درست و منطقى با تباه کردن نسل جوان، یکى دیگر از مشکلات
ماست. یک نقشه، تباه کردن نسل جوان است. ما در این خصوص تا حالا مقابلهى
درستى نداشتهایم و موفق نشدهایم. همچنین مواد مخدر صنعتى و تهییج غریزهى
جنسى و از این چیزها. طرح درست مبانى اعتقادى؛ چه مبانى اعتقادى مربوط به
اسلام، چه آنچه که مربوط به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است. عرض کردیم؛
نقاط قوت، امیدهاى ما را افزایش میدهد، ظرفیتها را به ما نشان میدهد؛ نقاط
منفى اولویتها را به ما نشان میدهد که چه کار باید بکنیم.
در مورد مسائل منطقه وقت گذشت؛ به نظرم الان باید حدود اذان باشد. در یک
کلمه باید عرض بکنم که اوضاع منطقه درست عکس سیاستهاى قدرتهاى غربى و
آمریکا و صهیونیسم بینالملل دارد پیش میرود. آنها راجع به ایران
برنامههائى داشتند؛ درست عکس آنچه که آنها میخواستند، خداى متعال مقدر کرد
و پیش آمد. آنها ایران را تحریم کردند، اما بحران اقتصادى گریبان خودشان
را گرفت. آنها فتنهى 88 را براى زمین زدن جمهورى اسلامى تقویت کردند - یا
تدارک کردند، یا لااقل پشتیبانى و تقویت کردند - اما نظامها و رژیمهاى
وابستهى به خودشان یکى پس از دیگرى زمین خورده یا متزلزل شده. آنها به
عراق و افغانستان حمله کردند، براى اینکه ایران را محاصره کنند - بزرگانشان
گفتند که این براى محاصرهى ایران است - اما خودشان محاصره شدند؛ پاشان در
گل فرو رفته، به دام افتادند. آنچه که آنها دربارهى ما تدبیر و عمل
کردند، خداى متعال عکسش را مقدر کرد و نشد.
در مورد منطقه هم حوادث - همین طور که گفتم - فوقالعاده است. واقعاً
ابعاد آنچه که در مصر و در تونس و در یمن و در بعضى از مناطق دیگر دارد
اتفاق مىافتد، الان قابل محاسبه نیست؛ ابعاد این خیلى عظیم است. این آوردن
نامبارک مصر توى قفس و وارد دادگاه کردن، اصلاً یک حادثهى پرمعناى عجیبى
است. مسئله فقط مسئلهى اینکه یک رژیمى رفت یا یک قدرتى رفت و یکى دیگر
جایش مىآید، نیست؛ از این خیلى عمیقتر است. امروز رژیم اشغالگر قدس
محاصره است در بین کشورهائى که براى مقابلهى با او انگیزه دارند. حوادث،
حوادث عجیبى است. البته مرتب دارند تلاش میکنند براى اینکه بر امواج بحران
در این منطقه سوار شوند و بیدارى را به نحوى کنترل کنند؛ اما نتوانستند و
انشاءالله به برکت بیدارى ملتها نخواهند توانست؛ کمااینکه حالا همین
شعارهاى اسلامىاى که در مصر داده شد، باز مجدداً خواب اینها را پریشان
کرد.
البته من در مورد مسائل لیبى نگرانم. در لیبى، سیاست غرب، سیاست بسیار
رذیلانه و موذیانهاى است. اینها از قیام مردم سوءاستفاده کردند. براى
آنها، ماندن و جا پا باز کردن در لیبى خیلى مهم است. اولاً مسئلهى نفت
لیبى است که برایشان مهم است، ثانیاً فضاى وسیع این کشور است که میتوانند
در جاهاى مختلفش پایگاه بزنند، ثالثاً اشراف بر کشور مصر و کشور تونس؛ دو
تا کشور انقلابى. در شرق لیبى مصر است، در غرب لیبى تونس است؛ علاوه بر
اینکه از آنجا میتوانند بر سودان و بر الجزائر و بر همهى کشورهاى این
منطقه مسلط باشند. میخواهند آنجا جاپا محکم کنند. میخواهند زیرساختهاى این
کشور را ویران کنند تا بعد اگر راههاى دیگر ممکن نشد، از این طریق خودشان
را در لیبى تثبیت کنند. الان دارند زیرساختها را ویران میکنند. به اسم
حمایت از مردم، جادهها ویران میشود؛ پالایشگاهها ویران میشود؛ مختصر
کارخانجاتى که دارند، ویران میشود. باید اینها ساخته بشود. مردم لیبى
خودشان این توانائى را ندارند؛ اینها به بهانهى ساختن، آنجا مىآیند. من
از مسئلهى لیبى نگرانم.
پروردگارا! مردم لیبى را نجات بده؛ مردم یمن را نجات بده؛ مردم بحرین را
نجات بده؛ مردم منطقه و مسلمانان منطقه را روزبهروز بیدارتر و استوارتر
بفرما. پروردگارا! ما را مشمول رضایت خودت قرار بده. از آنچه کردیم، از
آنچه گفتیم، از آنچه شنیدیم، راضى باش و آن را از ما قبول بفرما.
پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن. زندگى ما و مرگ ما
را براى اسلام و در راه اسلام قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1) مستدرک، ج 11، ص 183
2) آل عمران: 185
3) آل عمران: 134
4) آل عمران: 147
5) بقره: 183
6) آلعمران: 165
7) همان
**********************************************