خیلى خوش آمدید آقایان محترم، برادران عزیز. این دیدارِ شش ماه یک بار،
علاوه بر جنبههاى قانونى و موقعیتى، براى ما این حسن را هم دارد که دوستان
و رفقا و اعزّه و برادران خوبمان را از نزدیک زیارت میکنیم؛ که این هم
براى من مغتنم است.
خوشبختانه این اجلاس شما در دنبالهى فضاى معنوى ماه رمضان اتفاق افتاد، که
خود این حتماً بر فضاى این جلسه حاکم بوده؛ و آنطورى که از گزارشها
برمىآمد و بنده هم قبلاً تا حدودى در جریان قرار گرفتم، نکاتى که آقایان
تذکر دادند، نکات خوب و مهمى بود؛ که اینها همه نشانهى رحمت الهى است و
باید خدا را شکر کرد.
ماه رمضانِ امسال با یک نگاه اجمالى که انسان نگاه میکند، باز هم بهتر و
شیرینتر و باصفاتر از ماه رمضانهاى گذشته بود؛ و ما این را بحمداللَّه هر
سال احساس میکنیم. جلسات تلاوت قرآن، که گاهى در یک روز شاید هزار نفر یا
بیشتر مىنشینند و تلاوتها را استماع میکنند، این نه در یک شهر، نه در دو
شهر، در بسیارى از شهرهاى کشور تکرار میشود. واقعاً انسان نمیداند چطور خدا
را شکر کند که کشورِ دورافتادهى از قرآن و تلاوت قرآن و انس با قرآن در
دوران طاغوت، امروز اینجور آمیخته باشد با آیات کریمهى الهى. انسان
مىبیند جوانهائى را، نوجوانهائى را که آنجا نشستهاند و یک ساعت تلاوت
میکنند؛ چه تلاوت شیوائى؛ صحیح، دقیق، متوجه به معنا، و مردم هم گوش
میکنند. اگر در سطح کشور انسان ملاحظه کند، میتوان گفت این انس با قرآن و
تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان، اعداد میلیونى دارد.
همین طور، جلسات دعا. شما تصور بفرمائید که در شبهاى ماه رمضان و سحرهاى
ماه رمضان، یک جمعیت میلیونى دارند دعاى ابوحمزه میخوانند؛ چه آنهائى که در
جلسات حضور دارند، چه آنهائى که از طریق تلویزیون و رادیو این دعا را
میشنوند و داخل منزل حال میکنند، صفا میکنند، اشک میریزند؛ اینها چیزهاى
کمى نیست؛ اینها نشانههاى لطف الهى است.
بعد نوبت میرسد به حضور سیاسى مردم در روز قدس. باز انسان دست قدرت الهى
را مشاهده میکند که اینطور دلهاى مردم را جذب میکند و مىآورد توى آن هواى
گرم، با دهان روزه، وسط خیابانها؛ وفادارى خودشان را به انقلاب، به
آرمانهاى انقلاب نشان میدهند، فریاد میکنند؛ پیرمرد مىآید، بچهى کوچک
مىآید، زنها مىآیند، مردها مىآیند.
بعد نوبت میرسد به روز عید فطر و نمازهاى عید. این تضرع و دعائى که در روز
عید فطر در سرتاسر کشور خوانده میشود، مردم جمع میشوند، دعا میخوانند،
تضرع میکنند، از خداى متعال عالىترین خواستهها را درخواست میکنند، با
حالت توجه، با حالت تضرع، ما کِى این چیزها را داشتیم؟ کِى در طول تاریخ -
تاریخ قرنها، نه تاریخ سالها - کشور ما اینجور مشحون به آیات الهى و کلمات
تضرعآمیز در مقابل پروردگار و دعا و توجه و ذکر بوده؟ کِى این همه مردم در
این وادى وارد میشدند؟ براى کى مىآیند؟ به کى میخواهند خودشان را نشان
بدهند؟ جز اخلاص، جز ایمان، جز علاقه و عقیدهى به مبانى اسلامى، هیچ عامل و
انگیزهى دیگرى در اینجا قابل تصور نیست. خب، اینها همهاش موجبات رحمت
الهى است؛ «اللّهمّ انّى اسئلک موجبات رحمتک».(1) اینها همان چیزهائى است
که باران فیض الهى را بر سر ما میبارد.
البته ما اشتباه میکنیم؛ گاهى نمیفهمیم این تفضل الهى را، نمىبینیم دست
عطوفت الهى را در قضایاى مختلف که بر سر ما گذاشته میشود. گاهى هم از این
جهت اشتباه میکنیم که خیال میکنیم مائیم که داریم این کارها را میکنیم، در
حالى که ما نیستیم؛ «لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم و
لیکنّ اللَّه الّف بینهم».(2) «قلب المؤمن بین اصبعى الرّحمن». کى این
مؤمنین را میکِشد مىآورد توى این میدانها، اینجور اینها را متوجه به خدا
میکند؟ جز دست الهى، جز قدرت الهى، چیز دیگرى نیست. اینهاست که ما را
امیدوار میکند.
من نمیخواهم فقط شرح ماوقع را عرض کنم - که خب، این ماوقع را همه داریم
مىبینیم - من میخواهم این استنتاج را بکنم: «هو الّذى ایّدک بنصره و
بالمؤمنین»؛(3) خداى متعال تأیید خودش را در کنار نصرت به وسیلهى مؤمنین
میگذارد، که علىالظاهر مراد در اینجا نصرتهاى معنوى است؛ مثل همان «انّى
ممدّکم بألف من الملائکة مردفین»(4) و امثال اینها. «هو الّذى ایّدک بنصره و
بالمؤمنین»؛ مؤمنین هستند که موجب نصرت میشوند؛ مؤمنین هستند که نظام را
پابرجا نگه میدارند؛ مؤمنین هستند که در میدانهاى مختلف، جاده را صاف
میکنند تا نظام اسلامى بتواند کارهاى بزرگى را انجام دهد. ما اینها را
«انّما اوتیته على علم عندى»(5) نباید تصور کنیم؛ خیال نکنیم ما هستیم
داریم میکنیم؛ اینها را خدا دارد میکند. این نکتهى اول؛ که به نظر من مردم
ما به توفیق الهى، به لطف پروردگار، مردم خوبى هستند؛ خوبىشان هم به
وفادارى آنها به ایمان است، به رسوخ ایمان در دلهاست.
شما ببینید امروز وسائلى که براى اغواى دل جوانها هست، چقدر است؛ قابل
مقایسهى با گذشته نیست. این ماهوارهها، این اینترنتها، این انواع و
اقسام وسائل ارتباطات، اینها دلها را اغوا میکند، جذب میکند، از راه به در
میبرد، انگیزههاى معنوى را در انسان سست میکند، شهوات را در انسان بیدار
میکند. با وجود همهى اینها، این مجالسى که اشاره شد و شما دیدید، اکثرشان
همین جوانهایند. بعضى اوقات شاید ظواهرشان هم نشان نمیدهد که اینها دل در
گرو محبت الهى دارند، اما دارند؛ مىآیند، با خدا حرف میزنند، اشک میریزند.
اشک آنها مایهى غبطهى انسان است. انسان نگاه میکند، مىبیند این جوان
آنجا نشسته، همینطور اشک بر روى چهرهى او جارى است. انسان به حال اینها
غبطه میخورد. اینها دلهاشان پاک است، اینها صافند، نزدیک به خدایند؛ همین،
مایهى نصرت است؛ «هوالّذى ایّدک بنصره و بالمؤمنین».
مطلبى که من امروز میخواهم عرض بکنم - که انشاءاللَّه سعى کنم کوتاه عرض
بشود - این است که فقه سیاسى در شیعه، سابقهاش از اولِ تدوین فقه است.
یعنى حتّى قبل از آنکه فقه استدلالى در قرن سوم و چهارم تدوین بشود - در
عهد روایات - فقه سیاسى در مجموعهى فقه شیعه حضور روشن و واضحى دارد؛ که
نمونهاش را شما در روایات مىبینید. همین روایت «تحفالعقول» که انواع
معاملات را چهار قسم میکند، یک قسمش سیاسات است - امّاالسّیاسات - که خب،
در آنجا مطالبى را بیان میکند. در این روایت و روایات فراوان دیگر، شاخصها
ذکر میشود. این روایت معروف صفوان جمّال: «کلّ شىء منک حسن جمیل الّا
اکرائک الجمال من هذا الرّجل» و دیگر روایاتى که فراوان است، از این قبیل
است. بعد که نوبت به عصر تدوین فقه استدلالى میرسد - دوران شیخ مفید و بعد
از ایشان - باز انسان مشاهده میکند که فقه سیاسى در آنجا وجود دارد؛ در
ابواب مختلف، آن چیزهائى که مربوط به احکام سیاست و ادارهى جامعه است، در
اینها هست.
بنابراین سابقهى فقه سیاسى در شیعه، سابقهى عریقى است؛ لیکن یک چیز جدید
است و آن، نظامسازى بر اساس این فقه است؛ که این را امام بزرگوار ما
انجام داد. قبل از ایشان کس دیگرى از این ملتقطات فقهى در ابواب مختلف، یک
نظام به وجود نیاورده بود. اولْ کسى که در مقام نظر و در مقام عمل - توأماً
- یک نظام ایجاد کرد، امام بزرگوار ما بود؛ که مردمسالارى دینى را مطرح
کرد، مسئلهى ولایت فقیه را مطرح کرد. بر اساس این مبنا، نظام اسلامى بر سر
پا شد. این، اولین تجربه هم هست. چنین تجربهاى را ما در تاریخ نداریم؛ نه
در دوران صفویه داریم، نه در دورههاى دیگر. اگرچه در دوران صفویه کسانى
مثل «محقق کرکى»ها وارد میدان بودند، اما از این نظام اسلامى و نظام فقهى
در آنجا خبرى نیست؛ حداکثر این است که قضاوت به عهدهى یک ملائى، آن هم در
حد محقق کرکىِ با آن عظمت بوده است؛ ایشان میشود رئیس قضات، تا مثلاً قضات
را معین کند؛ بیش از اینها نیست؛ نظام حکومت و نظام سیاسى جامعه بر مبناى
فقه نیست. ایجاد نظام، کارى است که امام بزرگوار ما انجام داد. همان طورى
که جناب آقاى مهدوى در نطقشان اشاره کردند - که من اجمالاً اطلاع پیدا کردم
- امام مسئلهى ولایت فقیه را در نجف استدلالى کردند و بحث کردند؛ بعد هم
در مقام عمل، این را پیاده کردند و آوردند، شد یک نظام اسلامى. خب، اینجا
دو تا مطلب وجود دارد که ما باید به این دو مطلب توجه کنیم.
یک مطلب این است که یک چالش بزرگى همواره بر سر راه حفظ هویت این نظام
وجود داشته است؛ الان هم وجود دارد، بعد از این هم خواهد بود. آن چالش
عبارت است از چالش بین وفادارى و حفظ خطوط اصلى - یعنى اصول و مبانى نظام -
از یک طرف، و دستاوردهاى پیشرفت مادى و معنوى براى نظام از طرف دیگر. این
فکر گاهى اوقات پیش مىآید؛ البته دلیل هم دارد که این فکر پیش مىآید؛ چون
آن هدفهاى مترتب بر آن مبانى، اینجور نیست که هدفهاى زودرسى باشد، که حالا
در ظرف ده سال و بیست سال حتماً این هدفها تأمین شود؛ گاهى اوقات باید
نسلها بگذرد تا این اهدافى که بر مبناى آن اصول ترسیم شده است، تحقق پیدا
کند. وقتى که این اهداف در میانمدت یا در کوتاهمدت تحقق پیدا نکرد، این
وسوسه به سراغ نخبگان و زبدگان و مسئولان مىآید که نکند پایبندى ما به این
اصول است که مانع میشود ما به این اهداف دست پیدا کنیم. این یک چالش بسیار
مهمى است.
من مدتها قبل در یک صحبتى اشاره کردم که یکى از مظاهر عظمت امام بزرگوار
عبارت بود از صبر در این قضیه. البته دوران ایشان، دوران کوتاهى بود - ده
سال بیشتر طول نکشید - اما در همین دوران، ایشان پایهها را محکم چید. یکى
از کارهاى امام این بود که به خاطر مشکلاتى که احیاناً پیش مىآمد - چه در
زمینهى مسائل داخلى، چه در زمینهى چالشهاى بینالمللى - ایشان از مبانى و
اصول کوتاه نیامد؛ یعنى صبر کرد. من تعبیر کردم به صبر امام. صبر ایشان به
این معنا بود که تحمل کرد. در برابر فشارهائى که مىآمد، که آقا اگر
چنانچه این حکم را نکنید، اگر قضیهى سلمان رشدى را مطرح نکنید، اگر چه
نشود، اگر چه نشود، ممکن است ما به این موفقیتها دست پیدا کنیم، ایشان
تسلیم نشد؛ ایشان پافشارى کرد. این چالش تا امروز هم وجود دارد.
خب، عدهاى ممکن است به این فکر بیفتند که پایبندى ما به اصول موجب شده
است که ما به این اهداف دست پیدا نکنیم؛ ناکامىهائى در سطح ادارهى داخلى
یا در سطح مسائل بینالمللى، ما را دچار مشکل کند. این چالش مهمى است؛ با
این چالش باید هوشیارانه برخورد کرد. نه، درست، عبارت است از اینکه ما هر
دو هدف را به موازات یکدیگر دنبال کنیم و بدانیم که این دو هدف با یکدیگر
سازگار است؛ یعنى حفظ اصول و مبانى نظام و در واقع حفظ هویت نظام از یک
طرف، و از طرف دیگر، دست یافتن به آن اهدافى که نظام تعریف کرده است؛ چه
اهداف مادى و پیشرفتهاى مادى و علمى و معیشتى و تمدنى و امثال اینها، و چه
اهداف معنوى مثل استقرار عدالت و از این قبیل چیزها. باید بدانیم اینها
سازگار است. و ما نمیتوانیم به آن اهداف برسیم، مگر اینکه به این اصول
پابند باشیم. یعنى به خاطر اینکه مشکلاتى در رسیدن به آن هدفها پیش مىآید،
از اصول دست برنداریم، حالت قناعتِ حداقلى پیدا نکنیم؛ و بدانیم که اگر ما
از اصول دست برداشتیم، حتّى هویت نظام که از بین خواهد رفت، به آن هدفها
هم نمیرسیم. ما در همین انقلابهاى گوناگون، نظائرش را دیدیم. البته اصول
آنها، اصول باطلى بود؛ اما تنازلهاى آنها به هیچ وجه به آنها کمک نکرد.
اینکه ما بیائیم مسئلهى عقلانیت را مطرح کنیم و بگوئیم «بر سر عقل آمدن
انقلاب»، این ما را به نتیجه نمیرساند. من یادم هست آن سالهاى اول انقلاب،
از جملهى حرفهائى که زده میشد، این بود که بایستى ما انقلاب را سر عقل
بیاوریم! یعنى عقلانیت را به عنوان یک وسیله، بهانه قرار بدهند و از اصول و
مبانى و پایههاى اصلى صرف نظر کنند؛ این نباید انجام بگیرد. «و ان تطع
اکثر من فى الارض یضلّوک عن سبیلاللَّه ان یتّبعون الّا الظّنّ و ان هم
الّا یخرصون».(6) نبایستى اصول را پامال کرد. البته این کار مهمى است؛
پیچیدگىهائى دارد، سختىهائى دارد و گاهى در موارد گوناگون، براى نخبگان و
زبدگان تردیدهائى پیش مىآید. به عنوان یک اصل قطعىِ موضوعى، باید این را
مسلّم گرفت که پایبندى به اصول و حفظ خطوط اصلى نظام اسلامى، اصل است.
بر اساس این، باید دنبال پیشرفتها گشت. ما امتحان کردیم، دیدیم که میشود
اصول را حفظ کرد، به پیشرفتها هم رسید. امروز کشور ما از لحاظ پیشرفت علمى،
از لحاظ پیشرفت فناورى، از لحاظ آگاهىها و پختگىهاى سیاسى، از لحاظ پیدا
کردن راه و رسمهاى گوناگون در نهادهاى مختلف - نهادهاى اقتصادى و غیره -
با اوائل انقلاب قابل مقایسه نیست؛ ما خیلى جلو رفتیم، خیلى پیشرفتهتریم؛
در عین حال اصول را هم حفظ کردیم. اگر جائى از اصول کوتاه گذاشته باشیم،
باید از آن توبه کنیم. از اصول نبایستى کم گذاشت. همچنین باید بدانیم نصرت
الهى هم بستهى به همین است که ما این مبانى و اصول را حفظ کنیم. این یک
نکته.
نکتهى دومى که در این زمینه عرض میکنیم، این است که نظامسازى - که گفتیم
امام بزرگوار ما بر اساس مبانى فقهى، نظامسازى کرد - یک امر دفعى و
یکباره نیست؛ معنایش این نیست که ما یک نظامى را بر اساس فقه کشف کردیم و
استدلال کردیم و این را گذاشتیم وسط، و این تمام شد؛ نه، اینجورى نیست.
نظامسازى یک امر جارى است؛ روزبهروز بایستى تکمیل شود، تتمیم شود. ممکن
است یک جائى اشتباه کرده باشیم اما مهم این است که ما بر اساس این اشتباه،
خودمان را تصحیح کنیم، خودمان را اصلاح کنیم؛ این جزو متمم نظامسازى است.
نه اینکه گذشته را خراب کنیم. اینکه ما میگوئیم نظامسازى جریان دارد،
معنایش این نیست که هرچه را ساختیم و بنا کردیم، خراب کنیم؛ قانون
اساسىمان را خراب کنیم، نظام حکومتى و دولتىمان را ضایع کنیم؛ نه، آنچه
را که ساختیم، حفظ کنیم، نواقصش را برطرف کنیم، آن را تکمیل کنیم. این کار،
یک کار لازمى است.
من تصورم این است که بُعد مهمى از قید اطلاق که امام منضم کردند به ولایت
فقیه - که در قانون اساسىِ اول قید «مطلقه» نبود؛ این را امام اضافه کردند -
ناظر به همین است؛ یعنى انعطافپذیرى. دستگاه ولایت - که دستگاه عظیم
ولایت، یعنى در واقع مجموعهى آن دستگاههاى تصمیمساز و تصمیمگیر که در
رأسش رهبرى قرار دارد؛ اما مجموعه، یک مجموعه است - باید بتواند به طور
دائم خودش را پیش ببرد، متحول کند؛ چون تحول جزو سنتهاى زندگى انسان و
تاریخ بشرى است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ایجاد نکنیم و پیش نرویم، تحول
بر ما تحمیل خواهد شد. تحول یعنى تکمیل، پیش رفتن به سمت آنچه که درستتر
است، آنچه که کاملتر است. یعنى آنچه را که ساختیم، ببینیم نقصهایش کجاست،
آن را برطرف کنیم؛ ببینیم کجا کم داریم، آن را اضافه کنیم. این جریان
بایستى ادامه پیدا کند.
البته دشمنان، «ولایت مطلقه» را به معناى «استبداد» گرفتهاند؛ یعنى میل
فقیه عادل به صورت دلبخواه. این معنا در دلِ خودش یک تناقض دارد: اگر عادل
است، نمیتواند مستبد باشد؛ اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل میکند، پس
عادل نیست. دشمنان، این را ملتفت نمیشوند و این معنا را نمیفهمند. این نیست
مسئلهى «ولایت مطلقه» که فقیه هر کار دلش خواست، بکند؛ یک وقت یک چیزى به
نظرش رسید که باید این کار انجام بگیرد، فوراً انجام دهد؛ قضیه این نیست.
قضیه این است که یک حالت انعطافى در دست کلیددار اصلى نظام وجود دارد که
میتواند در آنجائى که لازم است، مسیر را تصحیح و اصلاح کند، بنا را ترمیم
کند.
البته در اینجا هم خطرى که وجود دارد - که باید از این خطر برحذر بود -
این است که ما تصور کنیم این انعطاف بایستى تحت تأثیر فشارهاى بیرونى و
تغییرِ در جهت انعطاف به قالبهاى غربى باشد. سر قضیهى قصاص به ما اعتراض
میکنند و فشار مىآورند، سر قضیهى دیه به ما فشار مىآورند، سر قضایاى
گوناگون در مسائل مختلف به ما فشار مىآورند؛ لذا ما تسلیم شویم؛ انعطاف به
این معنا باشد. نه، این انحراف است؛ این انعطاف نیست. باید توجه کنیم،
همان آیهى شریفهى «و ان تطع اکثر من فى الارض» اینجا هم جارى است. نباید
به خاطر اینکه رادیوهاى بیگانه و تبلیغات خصمانه و اتاقهاى فکر دشمن و
کمربستهى علیه نظام اسلامى، راجع به فلان حکم، راجع به فلان مبنا اعتراض
میکنند، فریاد میکشند، ما بیائیم بگوئیم حالا تجدید نظر کنیم براى اینکه با
دنیا هماهنگ شویم؛ نه، این خطاست، این انحراف است؛ به این انحراف نباید
دچار شد.
در عین حال مسائل جدیدى وجود دارد. در زمینهى اقتصاد، مسائل تازهاى وجود
دارد. مثلاً ما بانکدارى اسلامى را به وجود آوردهایم. امروز مسائل
تازهاى در زمینهى پول و بانکدارى وجود دارد؛ اینها را بایستى حل کرد؛
باید اینها را در بانکدارى اسلامى - بانکدارى بدون ربا - دید. کى باید
اینها را انجام بدهد؟ فقه متکفل این چیزهاست. البته من همینجا عرض بکنم که
نیاز ما به کرسىهاى بحث آزاد فقهى در حوزهى قم - که مهمترین حوزههاست -
برآورده نشده است. من این را الان اینجا عرض میکنم - آقایانى هم از قم
اینجا تشریف دارید - این نیاز برآورده نشده. در قم باید درسهاى خارجِ
استدلالىِ قوىاى مخصوص فقه حکومتى وجود داشته باشد تا مسائل جدید حکومتى و
چالشهائى را که بر سر راه حکومت قرار میگیرد و مسائل نو به نو را که هى
براى ما دارد پیش مىآید، از لحاظ فقهى مشخص کنند، روشن کنند، بحث کنند،
بحثهاى متین فقهى انجام بگیرد؛ بعد این بحثها مىآید دست روشنفکران و
نخبگان گوناگون دانشگاهى و غیر دانشگاهى، اینها را به فرآوردههائى تبدیل
میکنند که براى افکار عموم، براى افکار دانشجویان، براى افکار ملتهاى دیگر
قابل استفاده است. این کار بایستى انجام بگیرد، ما این را لازم داریم.
محصول این کاوشهاى عالمانه میتواند در معرض استفادهى ملتها و نخبگان دیگر
کشورها هم قرار بگیرد.
الان شما ملاحظه کنید؛ تقریباً در مدت هشت ماه، در یکى از آرامترین و
ساکتترین نقاط عالم - یعنى شمال آفریقا و حول و حوش شمال آفریقا و
جزیرةالعرب - چهار تا نظام سرنگون شده؛ یعنى چهار تا دیکتاتورِ چسبیده به
صندلىِ متکى به غرب و متکى به آمریکا، زیر و رو شدند: مصر، تونس، لیبى و
یمن. خب، این خیلى حادثهى مهمى است. من عرض کردهام، باز هم عرض میکنم؛ ما
واقعاً نمیتوانیم الان ابعاد عظمت این حادثه را درست ترسیم کنیم. خیلى کار
بزرگى انجام گرفته است. خب، اینجا ملتها در معرض حوادثى هستند. یکى از این
حوادث - که انشاءاللَّه این پیش بیاید - این است که نخبگان دینى ملتها
بتوانند زمام امور این ملتها را در دست بگیرند و راه درست را که برخاستهى
از اسلام و برخاستهى از شریعت و برخاستهى از نیازهاى بومى و اقلیمى باشد،
براى مردم ترسیم کنند؛ این بهترین راه است. اما چقدر احتمال دارد که این
راه پیش بیاید؟ انسان دلش میلرزد.
یک احتمال دیگر این است که همان کسانى که عواملشان از در بیرون رفتهاند،
دوباره از پنجره وارد شوند؛ همان کسانى که در مقابل اسلام، در مقابل حرکت
ضد صهیونیستى ملت مصر، سى سال از یک دیکتاتورى حمایت کردند، باز زمینهساز
یک دیکتاتورى دیگرى بشوند. خب، اول که دیکتاتور نمیگوید من دیکتاتورم؛ یک
شکلى به آن میدهند؛ دستگاههاى تبلیغاتى هم دارند، پول هم دارند، امکانات
هم دارند، مزدور و آدم هم حتماً دارند. بنابراین یک بیم این است که اینها
باز بیایند یک نظامهائى را خودشان درست کنند، یا یک نظامهاى الگوگرفتهى
کامل از غرب روى کار بیایند. این خطر بسیار بزرگى است براى همین کشورها، که
به اسم دموکراسى و به اسم آزادى و این حرفها بیایند نظامهاى غربى را در
اینجا حاکم کنند. و انواع و اقسام خطرهائى که در اینجا وجود دارد.
آن چیزى که اینجا میتواند به این کشورها کمک کند، تفکر مردمسالارى دینى
است. مردمسالارى دینى که ابتکار امام بزرگوار ماست، میتواند نسخهاى براى
همهى این کشورها باشد؛ هم مردمسالارى است، هم از متن دین برخاسته است.
البته ممکن است فقهاى اهل سنت - چه فقهاى شافعى در مصر، چه مالکىها در
بعضى دیگر از کشورهاى آن منطقه، چه حنفىها در بعضى از کشورهاى دیگر -
معتقد به ولایت فقیه نباشند؛ خیلى خوب، ما نمیخواهیم حتماً مبناى فقهى
خودمان را به آنها عرضه کنیم یا اصرار بورزیم؛ اما مردمسالارى دینى ممکن
است شکلهاى گوناگونى پیدا کند. باید این مبناى مردمسالارى دینى را ما براى
اینها تبیین کنیم، تفهیم کنیم؛ مثل هدیهاى در اختیارشان بگذاریم. مطمئناً
این مردم، مردمسالارى دینى را خواهند پسندید. این کارى است که بر عهدهى
ماست و بایستى انجام بگیرد تا دشمنان این ملتها از خلأیى که به وجود آمده،
استفاده نکنند. این خلأ را باید به وسیلهى اسلام پر کنند.
امیدواریم خداوند متعال به ما توفیق بدهد، بتوانیم اولاً وظائفمان را بشناسیم، ثانیاً انشاءاللَّه به بهترین وجهى عمل کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) مفاتیح الجنان، تعقیب نماز ظهر
2) انفال: 63
3) انفال: 62
4) انفال: 9
5) قصص: 78
6) انعام: 116