ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
«فریده» با استفاده از آیات قرآن، به او پاسخ داد. سخن آرام و فروتنانه «فریده»، «سهیر» پرخاشگر و عصبانی را به یک شنونده آرام تبدیل کرد و دیگر عجیب نبود که «سهیر» بعد از گفتگویی که به طول انجامید، بگوید: «فریده، من مردد شدم، فاصله بین من و بین حجاب تنها به اندازه یک موی باریک است» و این گفته «سهیر» برای «فریده» چراغ سبزی بیش نبود، چرا که به محض اتمام گفتگو با «سهیر»، «فریده» با دوستش «شهیره» تماس گرفت و به او گفت: «شهیره، سهیر را دریاب، الان او با من صحبت میکرد، در حالت تردید و دودلی است، بین او و بین حجاب و کنارهگیری تنها یک قدم فاصله است.»
«شهیره» با «سهیر» تماس گرفت و چون دوستی بین آن دو ممتد و قوی بود، گفتگو در زمینههای مختلف صورت گرفته به طول انجامید و خداوند، راه هدایت «سهیر» را برای «شهیره» گشود و «شهیره» او را به حال خود رها نکرد مگر بعد از اینکه قول قطعی «سهیر» را برای پیوستن به راه هنرمندانی که حجاب را برگزیدهاند، با خود داشت.
بعد از این گفتگو، بهت و حیرتی که «سهیر» را در برابر «فریده» قرار داده بود از بین رفت و یک تفکر عمیق برای پیمودن راهی که در پیش بود جایگزین آن گردید. اطمینان و آرامش به قلب او راه یافت و او وارد مرحله تنهایی و تفکر برای تصمیمگیری مناسب گردید. از دنیای هنر به طور کلی خود را جدا کرد، او دیگر مانند گذشته به تلفنها پاسخ نمیگفت و با هیچ یک از دستاندرکاران هنر ملاقات نمیکرد و در مجالس شبنشینی شرکت نمینمود. تنها مراسمی که طی این مدت، شخصا در آن شرکت کرد، مراسم جشن تولد دختر یکی از دوستانش بود که یک رابطه گرم و استوار از زمانهای دور، او را به آنها مرتبط میکرد. در این مراسم او انسان دیگری بود، غیر از سهیری که همه میشناختند.
«حاجیه سهیر» ـ آنچنان که اینک نزدیکان او را صدا میکنند ـ چند مرتبه به حج رفته است، فرایض را تماما در وقت خودش انجام میدهد و نیروی بازدارنده دینی در وجود او همیشه قوی بوده است؛ تاکنون یک بار هم اتفاق نیفتاده است که در ماه رمضان برای ایفای نقش، سر صحنه حاضر شود، تمامی ارتباطاتش را قبل از ماه رمضان قطع میکند و یا آنها را تا پایان این ماه به تأخیر میاندازد و در خانه میماند و یا برای ادای عمره مسافرت میکند.
با این چهره مذهبی «سهیر رمزی» که همه را با تصمیم ناگهانیاش مبهوت کرد، فقط نزدیکانش آشنایی دارند، چرا که تصویر روشن و بارز «سهیر» برای مردم، از زمانی که بر پرده سینما درخشیده، چهره یک ستاره سینما بوده است، یک ستاره فیلمهای پرشور، این تنها چهره «سهیر» بوده است که برای مردم عادی آشکار شده است اما آنچه که اخیرا اتفاق افتاد برای مردم غیر منتظره بود، زیرا «سهیر» با صلابتی عجیب، به مرحله حجاب و کنارهگیری وارد گردید، بیآنکه برای این کار مقدمهچینی کند و یا اینجا و آنجا سخنی بگوید و در خلال این سخن گفتنها اعلام کند که از هنر بیزار شده و یا نقشها برای او کسل کننده و ملالآور شده است و یا چیزهایی از این قبیل.
نزدیکان که این چهره مذهبی «سهیر» را میدیدند، یقین پیدا میکردند بزودی، اتفاقی خواهد افتاد که همه چیز را به هم میریزد و در آن شب «سهیر» یک بار دیگر «فریده» را ملاقات کرد و صحبت در مسایل دینی بین آن دو طول کشید و تمام زمان مجلس شبنشینی را فرا گرفت، این گفتگوی طولانی باعث تعجب افراد معدودی که در مجلس حاضر شده بودند، گردید. به مجرد اتمام گفتگو، «سهیر» برخاست، پالتوی شیک و سفید بلندی را پوشید، از همه اجازه خواست و رفت، بعد از این مجلس سهیر به طور کلی از دیده ها پنهان شد و از تلفن نیز فاصله گرفت، وحشت و سرگشتگی او پایان پذیرفت و میل شدیدی به حجاب و کنارهگیری جایگزین آن گردید.
«سهیر رمزی» کناره گیری کرد. پس از مدت کوتاهی همراه با «شادیه»، «شهیره»، «یاسمین خیام» و «فریده سیف نصر» به محضر «شیخ شعراوی» که حجاب او را تبریک گفته بود، رفت. ملاقات آنها تا نیمه شب طول کشید، «سهیر» به خانه اش برگشت و یک تصمیم جدید با خود به همراه آورد و آن تصمیم عبارت بود از «سکوت». پس هیچ گفتگویی با مطبوعات در کار نخواهد بود، منشی او به تلفن ها جواب میدهد و میگوید: «حاجیه سهیر، اصلاً صحبت نخواهد کرد، الان در حالت اعتکاف است.» مادر «سهیر» در کنار منشی مینشیند، صدای او از دور شنیده میشود که میگوید: «او را به حال خودش وا گذارید ... هر وقت که مایل به صحبت باشد، برای همه سخن خواهم گفت