براى من این جلسهى پرشکوه و پرمغز، بسیار شیرین و دلنشین است؛ جمع عظیم و
کثیر جوانان دانشجو و اساتید محترم این استان، که باید به این تعداد بزرگ و
کمیت عظیم دانشجو و استاد در این استان، ماشاءالله گفت. مطالبى هم که
دوستان بیان کردند، چه آنچه که رئیس محترم، دانشمند و مؤمن این دانشگاه
بیان کردند، چه آنچه که جوانان عزیزمان گفتند، در اینها مطالب قابل توجه و
قابل پیگیرىاى بود.
براى من دیدار با شما جوانان عزیز از دو جهت مهم است: یکى اینکه خود حضور
در میان جوانان، شنیدن از آنها، گفتن با آنها، به انسان روحیهى جوانى و
نشاط میبخشد؛ که ما امروز در مسئولیتهاى مختلف به این روحیهى نشاط
نیازمندیم. در یک چنین جمعهائى، حالت ابتکار و نوآورى و طلبگارىِ قلههاى
بلند موج میزند؛ و این همان چیزى است که براى ما مطلوب است.
جهت دوم این است که نسل جوان، بار انقلاب را بر دوش داشته است و دارد و در
آینده هم خواهد داشت. این مخصوص جوان دههى 60 نیست؛ جوان دههى 90 هم که
شما هستید، بار سنگینى را بر دوش دارید. و من مىبینم و مشاهده میکنم که
بحمدالله جوان کشور ما، بخصوص جوانان دانشجو و تحصیلکرده، این بار را بخوبى
پیش میبرند و انشاءالله به منزل خواهند رساند.
هم امروز که روز مجاهدت و ایستادگى و بصیرت و صبر در گذرگاه انقلاب است، و
هم در آینده که مسئولیتها و مأموریتهاى زیادى در عرصههاى مختلف بر دوش
شما جوانان خواهد بود - در عرصهى علمى، در عرصهى سیاسى، در عرصهى
اجتماعى، در عرصههاى دیپلماسى، در عرصههاى اقتصادى و فنى و همهى
عرصههاى زندگى - نقش جوانان برجسته است. پس شما، هم امروز مسئول و مشغول
تلاش هستید، هم انشاءالله در آینده چنین خواهد بود. بنابراین دیدار با
جوانان، گفتن با آنان و شنیدن از آنان، داراى اهمیت است.
پیغمبر اکرم از جوانى از صحابهى خودشان خوششان آمد و براى او دعائى کردند
و فرمودند: «اللّهمّ امتعه بشبابه»؛(1) یعنى پروردگارا ! او را از جوانىِ
خود متمتع کن، بهرهمند کن. معلوم میشود همهى جوانان از جوانىِ خود
بهرهمند نمیشوند که پیغمبر براى این جوان چنین دعائى را کرد. تمتع از
جوانى، بهرهمندى از جوانى به چه معناست؟ خطاست اگر خیال کنیم بهرهمندى از
جوانى به معناى لذت بردن از شهوات مادى جوانى است، سرگرمىهاى جوانى است،
استفادهى از لهویات در دورهى جوانى است؛ این نیست بهره بردن از جوانى. در
یک بیان دیگرى پیغمبر اکرم فرمودند: «ما من شابّ یدع لذّة الدّنیا و لهوها
و اهرم شبابه فى طاعة الله الّا اعطاه الله اجر اثنین و سبعین صدّیقا»؛(2)
یعنى جوانى که دامن خودش را پاک نگه میدارد، از شهوات مادى دورى میگزیند،
در پیش خداى متعال اجر هفتاد و دو صدیق را دارد. «در جوانى پاک بودن شیوهى
پیغمبرى است». مثالى هم که خداى متعال به عنوان الگو در مقابل جوانان
گذاشته است، یوسف پیغمبر است. تمتع از جوانى به این نیست؛ تمتع از جوانى
این است که انسان - همچنان که در این حدیث هست - «اهرم شبابه فى طاعة
الله»؛ جوانى را در اطاعت خدا بگذراند. اطاعت خدا هم فقط نماز خواندن نیست.
البته نماز خواندن خیلى با فضیلت و مهم است و سازنده است، اما فقط این
نیست. در عرصهى وسیع زندگى، مصداقهاى زیادى براى اطاعت خدا هست؛ که یکى از
مهمترین آنها ترک گناه است، آلوده نکردن دامن است. درس هم که شما
میخوانید، اطاعت خداست؛ ابتکار هم که میورزید، اطاعت خداست؛ همین کارهائى
که این جوانهاى عزیز اینجا گفتند - در زمینهى مسائل شیمى، انرژى، علوم
انسانى، پزشکى و غیره - تلاش در این راهها، همه اطاعت خداست.
خب، در جمع جوانان حرفهاى گفتنى زیاد است و ما خیلى حرف براى گفتن داریم؛
البته جوانها هم براى گفتن به ما خیلى حرف دارند؛ باید از همین فرصتها
استفاده کرد؛ لیکن به مناسبت مسائلى که در منطقه است، این انقلابهائى که
واقع شد، نهضتهائى که به وجود آمد، نظامهاى طاغوتىِ مرتجعِ مستکبرِ
وابستهاى که برخلاف انتظار و برخلاف همهى تحلیلها سرنگون شد و همچنین
پیامدهاى اینها، لازم است بحثهائى با نگاه به این قضیه اتفاق بیفتد؛ که من
انشاءالله شرح خواهم داد.
این پیامدهائى که گفتم، کشمکشهاى آشکار و پنهانى است که الان بر سر
نظامهاى جایگزین وجود دارد. فرض کنید در مصر - که البته این براى کسانى که
قضایا را دنبال میکنند، محسوس و مشهود است - یقیناً دستهاى استکبار و عوامل
استکبار سعى میکنند حالا که نظام وابسته ساقط شد، شاید بتوانند یک نظامى
را سر کار بیاورند که باز وابستگىاش به غرب محفوظ باشد؛ یک نظامى بر سر
کار بیاید که وابستهى به غرب باشد؛ برنامههاى غرب را، برنامههاى آمریکا
را بر طبق میل آنها اجرا کند؛ منتها با یک شکل مدرنترى. عدهاى مایلند این
نظام جدید از شکل پیرِ فرسودهى منفورِ حسنى مبارکى در بیاید، یک شکل
ظاهرالصلاحترى به خودش بگیرد. یک عدهاى دنبال این هستند و دارند تلاش
میکنند و پول خرج میکنند. بعضى این را نمیخواهند، اما دنبال این هستند که
یک نظام سکولار بر سر کار بیاید؛ نظامى که تعهد دینى نداشته باشد. اینها هم
دارند کار میکنند، تلاش میکنند. عدهاى هم به دنبال ایجاد یک نظام اسلامى
هستند. البته تفسیرها و تعبیرها از نظام اسلامى مختلف است. بنابراین
کشمکشهائى در این زمینهها وجود دارد؛ تلاش براى ایجاد نظام جایگزین.
به طور طبیعى یکى از عواملى که میتواند در این عرصهى کشاکش و تصمیمگیرى و
اثرگذار براى آینده، اثر بگذارد، نظام جمهورى اسلامى ایران، رفتار
دولتمردان، رفتار مردم و به طور کلى شاکلهى نظام جمهورى اسلامى است. من آن
روز هم در جمع مردم عزیز کرمانشاه گفتم؛ امروز خوب بودن ما، خوب عمل کردن
ما، آبرومند بودن ما اثرگذار است در کشورهائى که یا انقلاب کردند یا در شرف
انقلابند. خداى نکرده بىآبرو شدن ما، ناکارآمد نشان داده شدن ما، مکدر
بودن چهرهى ما، تأثیرات منفىِ متقابلى روى آنها خواهد گذاشت. لذا این مهم
است که ما چه هستیم، چه باشیم و چگونه عمل کنیم.
خب، به این جهت، من امروز اینجا یک بازخوانىاى از هویت کلى و شاکلهى کلى
انقلاب مطرح میکنم. براى خود ما هم مهم است. ما نمیتوانیم سرمان را پائین
بیندازیم و نفهمیم در دنیا چه میگذرد، همین طور جلو برویم. اینجور حرکت
کردن که انسان چشم و گوش بسته، بدون توجه، بدون نگاه به اطراف، بدون نگاه
به واقعیتها، بدون نگاه به افقهاى دوردست حرکت کند، غالباً به گمراهى و
اشتباه منجر خواهد شد. پس خودمان هم باید یک نگاهى بکنیم، یک بازخوانىاى
بکنیم.
من امروز بخشى از این بازخوانى را اینجا انجام میدهم. البته انشاءالله
این، برنامهى کلىتر و عمومىتر ما خواهد بود. اگر به خودمان نگاه کردیم،
دیدیم انحرافى در ما وجود دارد، ببینیم این زاویه در این مسیر ما کجا پیدا
شده است؟ زاویهى از خط مستقیم در چه نقطهاى به وجود آمده است؟ عامل آن
چیست؟ اینها باید بررسى شود. سؤالهائى مطرح میشود. تا جائى که وقت باشد، من
دو سه تا سؤال را عرض میکنم و دربارهاش توضیح میدهم.
یک سؤال این است که مسئلهى پیرى و جوانى نظام چگونه قابل تحلیل است؟ هر
موجود زندهاى دوران جوانىاى دارد، دوران پیرىاى دارد. وضع نظام اسلامى
در این زمینه چیست و چگونه خواهد شد؟ آیا نظام اسلامى پیر خواهد شد؟ فرسوده
خواهد شد؟ ازکارافتاده خواهد شد؟ براى اینکه چنین وضعى پیش نیاید، آیا
راهى وجود دارد؟ اگر یک وقتى چنین حالتى پیش آمد، آیا علاجى براى آن متصور
است و وجود دارد؟ اینها سؤالات مهمى است. این سؤالات باید در مراکز فکر و
تصمیمگیرى و تصمیمسازى - عمدتاً در حوزه و دانشگاه - بین اصحاب فکر مطرح
شود؛ باید روى اینها فکر شود، بحث شود؛ شما جوانها هم رویش فکر کنید.
من یک نکتهاى را در اینجا عرض بکنم. یک زنجیرهى منطقى وجود دارد؛ پیشها
این را گفتیم، بحث شده. حلقهى اول، انقلاب اسلامى است، بعد تشکیل نظام
اسلامى است، بعد تشکیل دولت اسلامى است، بعد تشکیل جامعهى اسلامى است، بعد
تشکیل امت اسلامى است؛ این یک زنجیرهى مستمرى است که به هم مرتبط است.
منظور از انقلاب اسلامى - که حلقهى اول است - حرکت انقلابى است؛ والّا به
یک معنا انقلاب شامل همهى این مراحل میشود. اینجا منظور ما از انقلاب
اسلامى، یعنى همان حرکت انقلابى و جنبش انقلابى که نظام مرتجع را، نظام
قدیمى را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون میکند و زمینه را براى ایجاد نظام
جدید آماده میکند. حلقهى بعد، نظام اسلامى است. منظور من در اینجا از نظام
اسلامى، یعنى آن هویت کلى که تعریف مشخصى دارد، که کشور، ملت و صاحبان
انقلاب - که مردم هستند - آن را انتخاب میکنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب
کردند: جمهورى اسلامى. جمهورى اسلامى یعنى نظامى که در آن، مردمسالارى از
اسلام گرفته شده است و با ارزشهاى اسلامى همراه است. ما از این حلقه هم
عبور کردیم. منظور از دولت اسلامى این است که بر اساس آنچه که در دورهى
تعیین نظام اسلامى به وجود آمد، یک قانون اساسى درست شد؛ نهادها و بنیانهاى
ادارهى کشور و مدیریت کشور معین شد. این مجموعهى نهادهاى مدیریتى، دولت
اسلامى است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهى مجریه نیست؛ یعنى مجموع
دستگاههاى مدیریتى کشور که ادارهى یک کشور را برعهده دارند؛ نظامات
گوناگون اداره کنندهى کشور. بخش بعد از آن، جامعهى اسلامى است؛ که این،
آن بخش بسیار مهم و اساسى است. بعد از آنکه دولت اسلامى تشکیل شد، مسئولیت و
تعهد این دولت اسلامى این است که جامعهى اسلامى را تحقق ببخشد. جامعهى
اسلامى یعنى چه؟ یعنى جامعهاى که در آن، آرمانهاى اسلامى، اهداف اسلامى،
آرزوهاى بزرگى که اسلام براى بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند. جامعهى
عادل، برخوردار از عدالت، جامعهى آزاد، جامعهاى که مردم در آن، در
ادارهى کشور، در آیندهى خود، در پیشرفت خود داراى نقشند، داراى تأثیرند،
جامعهاى داراى عزت ملى و استغناى ملى، جامعهاى برخوردار از رفاه و مبراى
از فقر و گرسنگى، جامعهاى داراى پیشرفتهاى همهجانبه - پیشرفت علمى،
پیشرفت اقتصادى، پیشرفت سیاسى - و بالاخره جامعهاى بدون سکون، بدون رکود،
بدون توقف و در حال پیشروى دائم؛ این آن جامعهاى است که ما دنبالش هستیم.
البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولى ما دنبال این هستیم که این جامعه
تحقق پیدا کند. پس این شد هدف اصلى و مهمِ میانهى ما.
چرا میگوئیم میانه؟ به خاطر اینکه این جامعه وقتى تشکیل شد، مهمترین
مسئولیت این جامعه این است که انسانها بتوانند در سایهسار چنین اجتماعى،
چنین حکومتى، چنین فضائى، به کمال معنوى و کمال الهى برسند؛ که: «ما خلقت
الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛(3) انسانها به عبودیت برسند. «لیعبدون» را
معنا کردند به «لیعرفون». این معنایش این نیست که «عَبَدَ» به معناى
«عَرَفَ» است - عبادت به معناى معرفت است - نه؛ بلکه به معناى این است که
عبادت بدون معرفت معنى ندارد، امکان ندارد، عبادت نیست. بنابراین جامعهاى
که به عبودیت خدا میرسد، یعنى به معرفت کامل خدا میرسد، تخلق به اخلاقالله
پیدا میکند؛ این، آن نهایت کمال انسانى است. بنابراین هدف نهائى، آن است؛ و
هدف قبل از آن، ایجاد جامعهى اسلامى است، که هدف بسیار بزرگ و بسیار
والائى است. خب، وقتى یک چنین جامعهاى به وجود آمد، زمینه براى ایجاد امت
اسلامى، یعنى گسترش این جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ که حالا آن مقولهى
دیگرى و بحث دیگرى است.
این چیزى که به عنوان هدف ذکر شد، یک امر بسیار والاست. من اول این را عرض
بکنم؛ این مفاهیمى که گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادى، مفهوم تکریم
انسان - با معانى اسلامىِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانى غربى خودش.
آزادى در منطق اسلامى معنائى دارد، غیر از آن معنائى که آزادى در منطق غرب
دارد. تکریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم
اسلامى مغایر است با این مفهوم در معناى غربى و تلقى غربى. یکى از مشکلات
ما در طول این سالها این بوده که افرادى آمدهاند مفاهیم اسلامى را با
مفاهیم غربى ترجمه کردهاند، حرفهاى غربىها را تکرار کردهاند، دنبال تحقق
آنها بودند؛ در حالى که انقلاب اسلامى براى این نیست. آزادى غربى در
زمینهى اقتصاد، همین مطالبى است که مىبینید؛ همین «اقتصاد آدام اسمیتى» و
رسیدن به این وضع دیکتاتورى اقتصادى موجود دنیا، که الان دارد انحلال و
فروریختگى خودش را بتدریج نشان میدهد. مراد ما از آزادى که این نیست. آزادى
انسانى به معناى آزادى اخلاقىِ بىبندوبارىِ فرهنگىِ غربى نیست. ما نباید
براى اینکه خودمان را در چشم غربىها شیرین کنیم، دم از حرفى بزنیم که آنها
میزنند؛ که حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان
میدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستى
اشتباه بشود با آنچه که در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود
و بیان میشود. مفاهیم اسلامى مورد نظر است؛ عدالت با معناى اسلامى خود،
آزادى با معناى اسلامى خود، کرامت انسان با معناى اسلامى خود؛ که اینها همه
در اسلام روشن است، مبیّن است. غربىها هم براى خودشان یک حرفهائى دارند.
در این زمینهها، در این ارزشگذارى، راه آنها، راه کج و منحرفى است.
البته در عمل - این را همه بدانند؛ البته شما میدانید - غربىها به همان
مفاهیمِ مورد ادعاى خودشان هم هرگز عمل نکردند. یعنى سررشتهداران،
سردمداران و قدرتمندان غربى هرگز پاى همان عدالتى که گفتند، پاى همان
آزادىاى که گفتند، نایستادند؛ اینها را به عنوان یک تابلو مطرح کردند و
زیر این تابلو هر کار خواستند، کردند. فرض بفرمائید به افغانستان حمله
میکنند، زیر تابلوى ایجاد دموکراسى، اما باطن قضیه این نیست؛ باطن قضیه این
است که آمریکا یا ناتو به افغانستان احتیاج دارد، براى اینکه آنجا یک
پایگاه ثابت بسازد، از آن پایگاه چین را بپاید، هند را بپاید، ایران را
بپاید، آسیاى جنوب غربى را بپاید.
عراق را با عنوان مبارزهى با سلاح اتمى مورد تهاجم قرار میدهند، اما باطن
قضیه این نیست. البته بعد آمدند داستانسرائى کردند و گفتند بله، گشتیم،
پیدا نکردیم؛ اشتباه کرده بودیم! اینجورى نیست. مگر میشود کسى به خاطر یک
گزارش غلط و اشتباه و تأیید نشده، این همه خرج، هزینهى انسانى، هزینهى
مالى بر خودش هموار کند و به عراق حمله کند؟ هدف از حملهى به عراق،
مبارزهى با سلاح شیمیائى نبود؛ بلکه تسلط بر یک کشور ثروتمندِ نفتخیز در
همسایگى جمهورى اسلامى، و تسلط بر دنیاى عرب، و حمایت از اسرائیل، و تکمیل
زنجیرهى استکبار در این منطقه بود.
همین حالا نیروهاى ناتو مرتباً به لیبى حملهى هوائى میکنند. الان چند ماه
است که این حملات هوائى بدون هیچگونه مجوز واقعى، انسانى، قانونى و
بینالمللى ادامه دارد؛ حرفشان این است که میخواهیم قذافى را بزنیم! قضیه
این نیست. مسئله، جاده صاف کردن براى شرکتهاى نفتى است. لیبى یک منطقهاى
است که هم مشرف به مصر است، هم مشرف به تونس است، هم مشرف به سودان است، هم
مشرف به الجزائر است، کنار مدیترانه است، یک قدمى اروپاست. اینها میخواهند
اینجا یک مرکزى داشته باشند، بتوانند بر این منطقه حکومت کنند؛ اسمش را
میگذارند مبارزهى با قذافى! در حالى که قضیه این نیست. یعنى غرب همین
مفاهیم و اهدافى را هم که خودش ادعا میکرد، غالباً پوششى قرار داد براى
مقاصد شیطانى. بنابراین اگر ما میگوئیم عدالت، اگر ما میگوئیم آزادى،
مقصودمان همان حرفهائى نیست که آنها میگویند؛ همان دموکراسىِ دروغین. من با
قاطعیت عرض میکنم؛ دموکراسىاى که امروز در غرب رائج است - حالا یک جاهائى
استثناء است - عمدتاً این دموکراسى دروغین است؛ واقعى نیست. پس منظور ما
مفاهیمى است برگرفتهى از منطق اسلام و قرآن و آنچه که در معارف اسلامى
است.
پس تشکیل جامعهى اسلامى شد هدف؛ با همین خصوصیات، با همین شاخصهائى که
گفته شد. این هدف هرگز کهنهشونده نیست. مطالبهى عدالت هرگز منسوخ نمیشود.
از اولِ تاریخ بشر تا امروز، انسانها به دنبال عدالت بودهاند. هر جا
قیامى از طرف مردم هست، غالباً بر ضد بىعدالتى است، بر ضد تبعیض است.
انسانها دنبال آزادى هستند. خداى متعال انسان را آزاد آفریده است؛ «لا تکن
عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا»؛(4) خدا تو را آزاد آفریده است. انسان دنبال
آزادى است؛ این یک خواستهى فطرى است، این کهنهبشو نیست.
بنابراین وقتى انسان اهداف و آرمانهاى نظام اسلامى را نگاه میکند - یعنى
جامعهى اسلامى با این خصوصیات - مىبیند اینها هیچ وقت کهنه نمیشود. انسان
همیشه دنبال این آرمانهاست. هرچه هم که حرکت بکند، جا براى حرکتِ بیشتر
وجود دارد. مثلاً یکى از آرمانهاى شما پیشرفت است. پیشرفت نهایت ندارد، آخر
ندارد. «فوق کلّ ذى علم علیم»؛(5) هرچه شما دانش داشته باشید، بالاتر از
آن، دانشى متصور است. یعنى عرصه، یک عرصهى تمامشدنى نیست. پس اینها کهنه
نمیشود؛ لیکن در راه رسیدن به اینها، آن حلقهى قبلى، گفتیم دولت اسلامى
است. دولت اسلامى، یعنى سازوکارها و نهادسازىهاى لازم براى ایجاد آن
جامعهى اسلامى؛ اینها چرا، ممکن است کهنه شود. ممکن است اقتضائات در دنیا
جورى بشود که این سازوکار، این هندسهى نظام، کامل نباشد، مطلوب نباشد،
لازم باشد عوض شود؛ هیچ اشکال ندارد. نظام اسلامى این ظرفیت را دارد. اگر
نظامى دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها کهنهبشو نیست؛ اما سازوکارها، چینش
این نهادهائى که میخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است.
البته نو شدن به معناى این است که اقتضائات بیرونى و واقعیتها گاهى یک
چیزى را اقتضاء میکند، یک روز چیز دیگرى را اقتضاء میکند؛ یک نمونهى عملىِ
عینىاش همین سیاستهاى اصل 44 در باب اقتصاد است. یک روز تقسیم منابع
اقتصادى در کشور به آن شکلى بود که در صدر اصل 44 قانون اساسى آمده است.
اسم آوردند؛ این نهادها، این بنیادها متعلق به بخش عمومى است، اینها متعلق
به بخش خصوصى است - احصاء کردند، مشخص کردند - لیکن در ذیل همین اصل آمده
است که این تا هنگامى است که به شکوفائى اقتصاد کشور کمک کند. معنایش چیست؟
معنایش این است که اگر شرائط جورى شد که این تنظیم و این ترتیب به شکوفائى
و پیشرفت اقتصاد کمک نمیکند، میتواند تغییر پیدا کند؛ و تغییر پیدا کرد.
این، همان جابهجا کردن خطوط هندسى نظام است.
فرض بفرمائید ما یک روزى در قانون اساسى نخستوزیر و رئیس جمهور داشتیم،
با یک شکل خاصى؛ بعد تجربه به ما نشان داد که این درست نیست. امام دستور
دادند گروهى از خبرگان ملت، از دانشگاهیان، از روحانیون، از مجلس شوراى
اسلامى، از برجستگان و نخبگان بنشینند و آنچنان که بر طبق نیاز است، آن را
تغییر بدهند. همین کار را هم کردند. یا در زمینهى قضا همین جور. در آینده
هم اینها قابل تغییر است.
امروز نظام ما نظام ریاستى است؛ یعنى مردم با رأى مستقیمِ خودشان رئیس
جمهور را انتخاب میکنند؛ تا الان هم شیوهى بسیار خوب و تجربهشدهاى است.
اگر یک روزى در آیندههاى دور یا نزدیک - که احتمالاً در آیندههاى نزدیک،
چنین چیزى پیش نمىآید - احساس بشود که به جاى نظام ریاستى مثلاً نظام
پارلمانى مطلوب است - مثل اینکه در بعضى از کشورهاى دنیا معمول است - هیچ
اشکالى ندارد؛ نظام جمهورى اسلامى میتواند این خط هندسى را به این خط دیگر
هندسى تبدیل کند؛ تفاوتى نمیکند. و از این قبیل.
البته همین تغییر هم باید متکى به اصول باشد. همین نگاهِ دوباره و نوسازى و
بازسازى هم بایستى ناظر به اصول باشد؛ برگرفته و برخاستهى از اصول اسلامى
باشد. مثلاً فرض بفرمائید شایستهسالارى. احساس بشود که شایستهسالارى، به
این شکل، بهتر تحقق پیدا میکند؛ یا عدالت، به این شکل، بهتر تحقق پیدا
میکند.
در زمینهى شایستهسالارى، من باز این حدیث را از پیغمبر اکرم براى شما
بخوانم. در فتح مکه، پیغمبر یک جوان نوزده ساله را گذاشتند حاکم مکه.
پیغمبر مکه را که فتح کردند، لازم بود حاکم یا فرماندارى آنجا بگذارند. این
همه پیرمردها و بزرگان بودند، اما پیغمبر یک جوان نوزده ساله را منصوب
کرد. بعضىها اشکال کردند که آقا این سنش کم است، چرا او را گذاشتید؟ طبق
این روایت، پیغمبر فرمود: «لا یحتجّ محتجّ منکم فى مخالفته بصغر سنّه»؛
کسانى که با انتصاب این شخص براى فرماندارى مکه مخالفند، استدلالشان را این
قرار ندهند که چون سنش کم است، جوان است؛ این استدلال، استدلال درستى
نیست. یعنى اگر استدلال دیگرى دارید، خیلى خوب، بیائید بگوئید؛ اما کم بودن
سن، جوان بودن، استدلال درستى نیست. «فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو
الاکبر»؛(6) آن کسى که بزرگتر است، لزوماً برتر نیست؛ بلکه آن کسى که برتر
است، در واقع بزرگتر است. افضل، یعنى شایستهتر. این شایستهسالارى است؛
خب، اینها باید رعایت شود. در همهى نظامات جمهورى اسلامى، در قوهى مجریه،
در قوهى مقننه، در قوهى قضائیه، در نیروهاى مسلح، در نهادهاى گوناگون،
این اصل شایستهسالارى باید رعایت شود. شایستهگزینى؛ گزینش باید بر طبق
معیارها و صلاحیتها باشد، نه بر طبق امیال و چیزهاى شخصى. این در اسلام
خودش یک اصل است. تمام این تغییرها و تبدیلهائى که در اسلام وجود دارد، بر
اساس این است.
سیاستها هم همین جور. سیاستهاى نظام هم ممکن است تغییر پیدا کند؛ یک روزى
یک سیاست اقتصادى در کشور حاکم باشد، یک روز دیگر به اقتضاى نیازها، یک
سیاست دیگر؛ منتها هر دو باید از اسلام گرفته شده باشد. این تغییر هم
بایستى مبتنى باشد بر اصول اسلامى. سیاست دیپلماسى ما ممکن است در یک
شرائطى تغییر پیدا کند، لیکن این تغییر هم باید بر اساس اصول اسلامى باشد.
اینجور نیست که اگر چنانچه کسى سلیقهاش اینجور است، یا منفعت شخصىاش
اینجور است، یا بقایش در مسند قدرت اینجور اقتضاء میکند، حق داشته باشد که
این سیاست را یا این خط را تغییر دهد؛ نه، لازم است بر طبق معیارها باشد.
البته در خود قانون اساسى تضمینهاى لازم براى این معنا هم پیشبینى شده
است.
بنابراین نتیجهاى که میتوانیم بگیریم، این است که نظام اسلامى آرمانهایش
غیر قابل تغییر است؛ علت این است که آرمانها، آرمانهاى فطرى است. نگاه به
این آرمانها، نگاه هوسگونه و از سر هوسِ گذرا نیست؛ بلکه نیاز طبیعى و
جوشیدهى از فطرت انسان است. نیاز به عدالت، نیاز به آزادى، نیاز به
پیشرفت، نیاز به رفاه عمومى، نیاز به خُلقیات عالى، اینها نیازهاى فطرى
انسان است. جامعهى اسلامى یعنى این. ما دنبال این هستیم. این قابل تغییر
نیست؛ اما نظاماتى که ما را به اینها میرساند، احیاناً قابل تغییر است؛
بستگى به این دارد که اقتضائات زمانه چگونه باشد.
بنابراین با این دید، نظام جمهورى اسلامى، هم ثبات دارد، هم تحول دارد.
ثبات وجود دارد،یعنى حرکت، یک حرکت مستمرى است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض
کردن راه وجود ندارد؛ حرکت در خط مستقیم به سمت آرمانهاى معین است؛ اما
سازوکارها عوض میشود. یک وقت انسان به سمت یک هدفى میرود، ناچار است سوار
اتومبیل بشود، در یک بخشى ناچار است سوار قطار بشود، در یک بخشى ناچار است
سوار هواپیما بشود، در یک بخشى هم ممکن است لازم باشد پیاده حرکت کند؛ اما
هدف تغییرناپذیر است، اگرچه شکل حرکت تغییرپذیر است.
بنابراین اگر بخواهیم این بخش را خلاصه کنیم، در پاسخ به این سؤال که
مسئلهى جوانى و پیرى نظام چگونه قابل حل است، باید بگوئیم: اولاً نوسازى
نظام ممکن است، اما به معناى تجدیدنظر در آرمانها نیست؛ زیرا این آرمانها
فطرى است. دوم، نوسازى به معناى تغییر نظامات، تغییر سازوکارها، تغییر
سیاستها، عملى است، ممکن است، در مواردى هم لازم است و مانع از تحجر است؛
منتها باید بر طبق اصول باشد. نکتهى سوم هم همین است که این تغییر باید بر
اساس اصول باشد. پس آرمانها که شاکلهى کلى نظام از آنها الهام گرفته،
قابل تغییر نیست. نظام جمهورى اسلامى یک چنین نظامى است. با این نگاه، نظام
فرسودهبشو نیست، متحجربشو نیست، از راهبازمانده نیست و نخواهد شد؛ همیشه
میتواند جوان باقى بماند.
البته این را هم اضافه بکنیم؛ جوانى و پیرى، ملاک کاملى نیست. بعضى از
نظامها در همان جوانىشان هم بدند. نظام سلطنتى، نظام استبدادى، نظامى که
با زور یا با کودتا به وجود مىآید، همان اوّلش هم که جوان است، نظام
ملعون و مطرودى است. نظامى که بر مبناى اخلاق است، بر مبناى معرفت است، بر
مبناى اصول اسلامى است، بر مبناى آرمانهاى فطرى است، اگر صدها سال هم از
عمرش بگذرد، پیربشو نیست؛ میتواند همیشه زنده باشد، همیشه شاداب باشد،
همیشه زاینده و پیشرونده باشد؛ مهم این است. با این دید به نظام جمهورى
اسلامى نگاه کنید. البته نظام ما با گذشت سى سال، در اول عمرش قرار دارد؛
یعنى در مقابلِ رژیمهائى که در دنیا حاکمند - دویست سال، سیصد سال - این
نظام هنوز نظام جوانى است. نظام ما از نشاط جوانى - به معناى واقعى کلمه -
برخوردار است. اما در افق آینده هم که نگاه میکنیم، این حالت، حالت ماندگار
و همیشگى است. یک نظام بالنده، بانشاط، پیشرونده و پیرنشونده؛ این نظامِ
جمهورى اسلامى است.
یک مسئله، مسئلهى رهبرى است؛ چیزى که در دنیا معمول نیست، در جمهورى
اسلامى هست. ولایت فقیهى که امام بزرگوار ما معنا کردند، تعریف کردند، مطرح
کردند و بعد پیاده کردند و بعد خود آن بزرگوار مظهر تام و تمام و کاملش
بود - که هر کس ایشان را از نزدیک میشناخت، هرچه که میگذشت، خصوصیات برجسته
و ممتاز این مرد بیشتر براى او آشکار میشد - یعنى یک مدیریت زنده و بالنده
و پیشرونده. یک جملهاى را امام بیان کردند: ولایت مطلقهى فقیه. یک
عدهاى با مغالطه خواستند این قضیه را به نحوى مشوب کنند و یک معناى غلط و
تفسیر غلطى بدهند. گفتند معناى ولایت مطلقه این است که رهبرى در نظام
جمهورى اسلامى، مطلق از همهى قوانین است؛ مثل یک اسبِ مهار کنده شدهاى،
هر جا بخواهد، هر کار بخواهد، میتواند بکند. مسئله این نبود، این نیست.
امام بزرگوار خودش از همه بیشتر به رعایت قوانین، به رعایت اصول، به رعایت
مبانى، به رعایت جزئیات احکام شرعى مقید بود؛ و این وظیفهى رهبرى است. در
نظام جمهورى اسلامى، رهبرى فقط تابع این نیست که کسى او را به خاطر اینکه
شرائط را از دست داده، عزل کند؛ اگر این شرائط در او وجود نداشته باشد،
خودش به خودى خود عزلشده است؛ این خیلى چیز مهمى است. رهبرى یک مدیریت
است؛ البته مدیریتِ اجرائى نیست. این اشکال و اشتباه هم در طول زمان، از
اول انقلاب تا امروز، در بعضى از تبلیغات ادامه دارد. اینجور تلقى کنند که
رهبرى یک مدیریت اجرائى است؛ نه، مدیریت اجرائى، مشخص است. مدیریت اجرائى
در بخش قوهى مجریه ضوابط مشخصى دارد، معلوم است، مسئولین معینى دارد؛ در
قوهى قضائیه هم - که آن هم مدیریت اجرائى است - همین طور، هر کدام
مسئولیتهائى دارند؛ قوهى مقننه هم که معلوم است. رهبرى، ناظر بر اینهاست.
به چه معنا؟ به این معنا که از حرکت کلى نظام مراقبت کند.
در واقع رهبرى، یک مدیریت کلان ارزشى است. همین طور که اشاره کردم، گاهى
اوقات فشارها، مضیقهها و ضرورتها، مدیریتهاى گوناگون را به بعضى از
انعطافهاى غیر لازم یا غیر جائز وادار میکند؛ رهبرى بایستى مراقب باشد،
نگذارد چنین اتفاقى بیفتد. این مسئولیتِ بسیار سنگینى است. این مسئولیت،
مسئولیت اجرائى نیست؛ دخالت در کارها هم نیست. حالا بعضىها دوست میدارند
همین طور بگویند؛ فلان تصمیمها بدون نظر رهبرى گرفته نمیشود. نه، اینطور
نیست. مسئولین در بخشهاى مختلف، مسئولیتهاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى،
در بخش سیاسى، در بخش دیپلماسى، نمایندگان مجلس در بخشهاى خودشان، مسئولان
قوهى قضائیه در بخش خودشان، مسئولیتهاى مشخصى دارند. در همهى اینها رهبرى
نه میتواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛
اصلاً امکان ندارد. خیلى از تصمیمهاى اقتصادى ممکن است گرفته شود، رهبرى
قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمیکند؛ مسئولینى دارد، مسئولینش باید عمل
کنند. بله، آنجائى که اتخاذ یک سیاستى منتهى خواهد شد به کج شدن راه
انقلاب، رهبرى مسئولیت پیدا میکند. در تصمیم و عملِ رهبرى باید عقلانیت در
خدمت اصول قرار بگیرد، واقعبینى در خدمت آرمانگرائىها قرار بگیرد.
در قضیهى هستهاى، در آن دورهى اول که تلاطمهائى بود، بعضاً اقدامهائى
انجام میگرفت که شاید مطلوب نبود. من آنجا در سخنرانى عمومى گفتم اگر
چنانچه این کارها انجام نگیرد، خودم وارد میشوم. و همین هم شد. این معناى
رهبرى است؛ این یک چیزى است که از اسلام گرفته شده است؛ یک نکتهى مثبتى
است در نظام اسلامى.
دستگاههاى گوناگون - قوهى قضائیه، قوهى مجریه، قوهى مقننه - مثل همهى
دنیا، کارهاى موظف قانونى خودشان را دارند انجام میدهند، با اختیارات
کاملى که در قانون اساسى معین شده؛ اما حرکت کلان و کلى نظام اسلامى به سمت
آن آرمانها باید منحرف نشود؛ اگر منحرف شد، باید گریبان رهبرى را گرفت، او
را بایستى مسئول دانست؛ او مسئول است که نگذارد. البته این مسئله، مثالهاى
زیادى دارد؛ چون وقت کم است، به یکى از آنها اشارهى مختصرى میکنم.
مسئلهى روابط با آمریکا، که در این چند سال چه کارها کردند، چه تلاشها
کردند، در دورههاى مختلفِ دولتهاى گوناگون، تحت تأثیر عوامل مختلف. خب،
این به حرکت عمومى نظام ضرر میزد، فایدهاى هم براى وضع معیشت و زندگى مردم
نداشت. اینجا ممانعت شد. و مسائل گوناگونى از این قبیل هست.
یک مسئلهى دیگر هم در ذهنم بود که مطرح کنم - مسئلهى حزب و تحزّب - گمان
میکنم وقت کم است؛ لذا مختصر عرض میکنم. در کشورهائى که ملاحظه میکنید
انقلاب شده، احزاب وسط میدانند. این سؤال پیش مىآید که نگاه ما به تحزّب و
حزب چیست. الان وقت کم است و من نمیتوانم تفصیلاً بگویم؛ انشاءالله یک
وقتى در این باره به تفصیل صحبت میکنم. به طور اجمال بگویم ما با تحزّب
مطلقاً مخالف نیستیم. این که خیال کنند ما با حزب و تحزّب مخالفیم، نه،
اینطور نیست. قبل از پیروزى انقلاب، پایههاى یک حزب بزرگ و فعال را خود ما
ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشکیل دادیم، امام هم تأیید کردند، چند
سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتى تعطیل شد. همان وقت به ما
اشکال میکردند که تحزّب با وحدت عمومى جامعه مخالف است. من آن وقت یک
سخنرانى مفصلى کردم، که بعد هم پیاده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان
«وحدت و تحزّب». تحزّب میتواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم
صدمهاى نبیند؛ اینها با هم منافاتى ندارد. منتها آن حزبى که مورد نظر
ماست، عبارت است از یک تشکیلاتى که نقش راهنمائى و هدایت آحاد مردم را به
سمت یک آرمانهائى ایفاء میکند.
ما دوجور حزب داریم: یک حزب عبارت است از کانالکشى براى هدایتهاى فکرى؛
حالا چه فکرى به معناى سیاسى، چه فکرى به معناى دینى و عقیدتى. اگر چنانچه
کسانى این کار را بکنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست
بگیرند؛ میخواهند جامعه را به یک سطحى از معرفت، به یک سطحى از دانائى
سیاسى و عقیدتى برسانند؛ این چیز خوبى است. البته کسانى که یک چنین
توانائىاى داشته باشند، به طور طبیعى در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت
هم آنها صاحب رأى خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست.
این یک جور حزب است؛ این مورد تأیید است. میدان باز است؛ هر کس میخواهد
بکند، بکند.
یک جور حزب، تقلید از احزاب کنونى غربى است - حالا من گذشته را کارى ندارم
- احزاب کنونى غربى به معناى باشگاههائى براى کسب قدرت است؛ اصلاً حزب
یعنى مجموعهاى براى کسب قدرت. یک گروهى با هم همراه میشوند، از سرمایه و
پول و امکانات مالىِ خودشان بهرهمند میشوند، یا از دیگران کسب میکنند، یا
بندوبستهاى سیاسى میکنند، براى اینکه به قدرت برسند. یک گروه هم رقیب
اینهاست؛ کارهاى مشابه اینها را انجام میدهد تا آنها را از قدرت پائین
بکشد، خودش بشود جایگزین. الان احزاب در دنیا غالباً اینگونهاند. این دو
حزبى که در آمریکا به نوبت در رأس کار قرار میگیرند، از همین قبیلند؛ اینها
در واقع باشگاههاى کسب قدرتند. این نه، هیچ وجهى ندارد. اگر کسانى در
داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحزّب میروند، ما جلویشان را نمیگیریم. اگر
کسى ادعا کند که نظام جلوى تشکیل احزاب را گرفته است، یک دروغ واضحى گفته؛
چنین چیزى نیست؛ اما من اینجور حزبى را تأیید نمیکنم. اینجور حزبسازى،
اینجور حزببازى معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهى ندارد. اما
حزب به معناى اول، یعنى یک کانالکشى در درون جامعه، براى گسترش فکر درست -
چه فکر عقیدتى و اسلامى، چه فکر سیاسى و تربیت کادرهاى گوناگون - بسیار
خوب است؛ این چیز نامطلوبى نیست. اجمال قضیه این است؛ حالا تفاصیلش را
انشاءالله در وقتهاى دیگرى عرض میکنیم.
یک جمله هم اشاره بکنم به این سناریوى اخیر آمریکائىها. این مسئلهى ترور
و جنجال تبلیغاتى اخیر یک سناریو است. آمریکائىها یک حرفى بزنند، از آن
طرف هم آنهائى که در اروپا هستند، به کمکشان بیایند - مثل این که آن پاس
بدهد، این بزند - یک بازى سیاسى را در دنیا راه بیندازند؛ عوامل گوناگون
خودشان، از وابستگانشان در منطقه و خارج منطقه را هم به کار بگیرند و یک
جنجال درست کنند؛ این یک سناریوى آمریکائى است. البته ما با دقت رصد
میکنیم. ما مراقبت میکنیم ببینیم پشت صحنهى این سناریو چیست. و بدانند
جمهورى اسلامى با هر توطئهاى، با هر حرکت مخرب و مزاحمى، با همهى توان
مقابله خواهد کرد. قطعاً نیات شیطانىاى وجود دارد. ما این نیات را تا
حدودى شناسائى کردیم، بیشتر هم شناسائى خواهیم کرد. ما نگاه میکنیم ببینیم
اینها چه کار میخواهند بکنند. البته یکى از هدفهاى ابتدائىشان احتمالاً
این است که مسائل آمریکا را تحتالشعاع قرار بدهند. در هشتاد کشور، از این
حرکت عظیمى که امروز به وجود آمده، مردم دارند دفاع میکنند؛ از این جنبش
فتح «وال استریت» دارند حمایت میکنند؛ این چیز کوچکى نیست، خیلى چیز مهمى
است. مطمئناً ملتهاى اروپا آن روزى که بفهمند مشکلاتشان ناشى از سلطهى
صهیونیزم است، این حرکتها تشدید هم خواهد شد.
امروز بسیارى از مشکلاتى که در کشورهاى اروپائى، مثل انگلیس، مثل فرانسه،
مثل آلمان، مثل ایتالیا وجود دارد، ناشى از این است که سیاستهاى شبکهى
خبیث صهیونیستى بر دولتهاى این کشورها حاکم است. اینها از سرمایهداران و
کمپانىداران صهیونیست که در دنیا زیادند، چشم میزنند و حساب میبرند. در
آمریکا هم همین جور است. تملقگوئى به صهیونیستها، یک شیوهى معمول در بین
قدرتمندان آمریکاست. در اروپا هم کم و بیش همین جور است. وقتى ملتها - چه
ملت آمریکا، چه ملتهاى اروپا - بدانند که خیلى از این بدبختىها ناشى از
سلطهى شیطانى و اهریمنى این شبکه است، یقیناً انگیزهشان بیشتر خواهد شد،
حرکتشان شدیدتر خواهد شد. ممکن است امروز آمریکا با پلیس، بلکه با ارتش،
مردم را سرکوب کند - که سابقه هم دارد؛ چند سال قبل از این در شیکاگو یک
حرکتى به وجود آمد، ارتش را وارد کردند؛ گمانم زمان کلینتون بود، حاکمیت آن
مجموعهى قبل از بوش - هیچ ابائى ندارند؛ ارتش را وارد میکنند، مردم را
سرکوب میکنند، میزنند، میکُشند، زندانهاى سخت میکنند؛ این حرکت سرکوب
میشود، اما از بین نمیرود؛ آتش زیر خاکسترى خواهد ماند و یک روزى آنچنان
شعله خواهد کشید که همهى این بناى پوشالى استکبارى و سرمایهدارى را خواهد
سوزاند و خاکستر خواهد کرد.
البته ما در حال حاضر مسئولین آمریکائى را برحذر میداریم از این که حرکت
ناشایست و شیطانىاى - چه در زمینههاى سیاسى، چه در زمینههاى امنیتى - از
آنها سر بزند. بدانند جمهورى اسلامى زنده است، بیدار است. آنها اگر چنانچه
پشت به مردم خودشان دارند، ما رو به مردم خودمان داریم. آنها اگر چنانچه
منفور مردم خودشان هستند، منفور اکثریتشان هستند - که قضیه اینجور است - در
جمهورى اسلامى قضیه بعکس است. این اجتماعات عظیم مردم، امروز و در همهى
موارد دیگر، نشاندهندهى عزم راسخ مردم است. ما همه در صحنه هستیم، همه
جزو ملتیم، همه سربازان انقلاب و نظام اسلامى هستیم. بدانند اینجا یک پیکرِ
یکپارچهى متحدِ مستحکمى است، در مقابل هر توطئهاى خواهد ایستاد و باج هم
به کسى نمیدهیم. خطاست اگر خیال کنند فشار مىآورند، بعد باج میگیرند.
البته این، کار معمول قدرتهاست. از کارهاى رائج قدرتهاى مستکبر بینالمللى
همین است؛ یک دولتى را پیدا میکنند، آدمهاى ضعیف و غیر متکى به مردم در رأس
این دولتهایند؛ به آنها یک فشارى مىآورند، یک شایعهاى درست میکنند، سپس
از آنها باج میگیرند. جمهورى اسلامى در این سى و دو سال نشان داده که به
کسى باج نخواهد داد، این فشارها هم روى او اثر نمیکند؛ «و لمّا رءا
المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما
زادهم الّا ایمانا و تسلیما».(7) ما وقتى این فشارها را ملاحظه میکنیم،
این شیطنتها و توطئهها را از طرف خبیثترین شیاطین عالم نسبت به خودمان
مشاهده میکنیم، میفهمیم وعدهى الهى راست است؛ میگوئیم «هذا ما وعدنا الله و
رسوله». خدا وعده فرموده بود که وقتى در راه مستقیم حرکت کنید، شیطانها و
کجروان با شما مقابله میکنند؛ بسمالله، این نمونهاش است. این را خدا
قبلاً به ما فرموده بود، آیات قرآن به ما گفته بود. «و صدق الله و رسوله»؛
سخن خدا راست است. «و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما»؛ این، ایمان ما را به
وعدهى الهى بیشتر میکند. خداوند فرموده است: «لینصرنّ الله من ینصره».(8)
هر کس خدا را نصرت کند، دین خدا را نصرت کند، راه خدا را نصرت کند،
آرمانهاى الهى را نصرت کند، خدا یقیناً او را نصرت و پیروز خواهد کرد. و
بدانید این در انتظار ملت عزیز ایران است.
بسیار جلسهى خوبى بود. براى من، این اجتماع عظیم، این اجتماع پرشور، این دلهاى پاک و صاف، فراموشنشدنى است.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، فضل و لطف و رحمت خود را بر این جوانان
عزیز، بر مردم عزیز کرمانشاه نازل کن. پروردگارا! دشمنان ملت ایران را
منکوب و نابود کن. پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را در صراط مستقیم خود
ثابتقدم بدار. قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن. روح مطهر
شهیدان و روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 52
2) مجموعة ورام، ج 2، ص 60
3) ذاریات: 56
4) نهج البلاغه، نامهى 31
5) یوسف: 76
6) بحارالانوار، ج 21، ص 121
7) احزاب: 22
8) حج: 40
(دراین عصر غیبت و غربت ما فقط فرمان مولا میبریم) دانشجویان کرمانشاهی گل کاشتید