عارف بالله آیت الله بهجت در کلام بزرگان ( ویژه نامه سالروزعروج )
به مناسبت سالروز عروج این عارف بالله و
مجاهد نستوه، برخی از سخنان گرانبهای آیتالله بهجت و خاطراتی که بزرگان
درباره این عارف بزرگ داشتند را مرور میکنیم.
*اگر میدانستی...کافر بودی!
مرحوم سید بحرالعلوم به آقا سید جواد جبل عاملی صاحب «مفتاح الکرامه»
فرمود: در همسایگی شما اهل علمی زندگی میکند که اهل جبل عامل و همشهری شما
است، ولی مدتی است در خانهاش غذا پیدا نمیشود.
سید گفت: بله، ولی من اطلاع نداشتم که ایشان در مضیقه است.
حاجینوری میگوید: آن شیخ را در زمان پیریاش دیدم که میگفت: تا آن زمان، غذایی به خوبی و خوشمزگی آن ندیده و نچشیده بودم!
بقیه ویژه نامه درادامه مطلب
*اگر درست به قرآن عمل میکردیم...
اگر درست به قرآن عمل میکردیم، با عمل خود دیگران را جذب میکردیم؛ زیرا
مردم غالباً ـ به جز عده معدود ـ خواهان و طالب نور هستند، و آنان که به
اسلام و قران نگرویدهاند، قاصرند و نور به آنها عرضه نشده است، این گونه
افراد به اعمال ما و رفتار ما نگاه میکنند که در ظاهر خوب،و در باطن بد
است و زیر و روی آن با هم تفاوت دارد!
اگر راست میگوییم که قرآن سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟ اگر به
قرآن عمل میشد، آیا این همه بین مسلمانان جنگ و خونریزی واقع میشد؟! با
قیمت نفت سلاح تهیه میکنیم و به جان هم میافتیم و برادرکشی میکنیم!
عمل به قرآن، یعنی اینکه از ظالم کنارهگیری کنیم و ظالم را لعن کنیم و از
او تبری بجوئیم، ولی عموم ما مسلمانان، یا خود ظالم هستیم و یا با ظالم هم
پیمانیم!
بنیامیه و بنیعباس حدود 500 سال حکومت کردند، با آن همه جنایات و ظلم که
آنها نسبت به علی و اولاد علی و ذریه رسولالله(ص) روا داشتند، باز هم ما
مسلمانان آنان را قبول میکنیم و دوستشان داریم و با این حال، مدعی هستیم
که عمل به قرآن میکنیم و از «حسبنا کتابالله»؛ (تاب خدا برای ما بس است)
دم میزنیم، لذا در زمان ظهور دولت حق و حضرت حجت(عج) اول به حساب همین
مدّعیان عمل به قرآن میرسند؛ زیرا اینها از کفار معاندترند و نصاری چون
میبینند حضرت مسیح(ع) به آن حضرت اقتدا میکند، از آن حضرت متابعت میکنند
و زودتر از دیگران به اسلام و حضرت مهدی(عج) میگروند.
*آثار شوم رشوهخواری
کفار انگیزه بسیار قوی بر تسخیر بلاد مسلمانها داشتند، زیرا میخواستند
تا آنها را عبد ذلیل خود بکنند! چه کنیم؟ آیا راه چارهای برای نجات از
سلطه و شرّ آنها وجود دارد؟
میدانیم که اساس کارشان در تسخیر و تسلط بر ما، رشوه دادن است، آیا ممکن
است مسلمانها تطمیع و رشوه دشمنان را قبول نکنند و از این راه مغلوب
نشوند؟ با اینکه این عمل اختیاری آنها است؟
آری، با رشوه، رؤسای مسلمانها را استعباد میکنند، لذا نباید کاری کنیم
که فریب بخوریم تا با توسل به رشوه کار ما را بسازند، هیچ چیز دیگر به
اندازه رشوه در نفوذ و سیطره آنها بر ما کارگر نیست، آنها به دست ما
مسلمانان بر ما مسلط میشوند.
کار امیرالمؤمنین(ع) را هم با رشوه تمام کردند؛ زیرا، معاویه به پسر عثمان
گفت: هر گاه خاطر جمع شدی که پیروز میشوی، اگر عقب نشینی کنی خراسان مال
تو است، بالاخره خراسان را به پسر عثمان داد.
گفت: خراسان را چه کنم؟! به او پاسخ داد: نان خانه تو است.
تا اینکه وقتی معاویه از نزد او بیرون میآمد، اشعاری میخواند که مضمون
آن این بود که آن چه میخواستم داد، بلکه بالاتر از آن هم داد.
مروان که آن جا بود، ناراحت شد و گفت: همه را میخرند، ولی کسی نیست ما را
بخرد! معاویه جواب داد: «إنما یشتری لک»، برای تو خریداری میشود.
یعنی تو از مایی با این کلام مروان را شاد کرد، بدون اینکه چیزی به او
بدهد، البته سرانجام فدک به آن وسعت را که به نظر خودشان برای عموم
مسلمانها است، به مروان بخشید و همچنان در دست آل مروان بود تا اینکه عمر
بن عبدالعزیز برگرداند.
در واقع، مطالبه فدک، مراد اصلی اهل بیت(ع) نبود، بلکه مسمی مراد بود، یعنی اینکه حق را به اهلش بدهید
خاطراتی از آیت الله بهجت
1.نتیجه توسل به امام رضا (ع)
حجت الاسلام قدس می گوید: « روزی آقا فرمودند: یکی از علمای نجف اشرف به
جهت بیماری به تهران می آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکی
بنابر آن می شود که آقا از ناحیه مغز عمل جراحی شود، آقا خیلی وحشت زده
شده و سخت ناراحت می شود و اجازه می گیرد به مشهد مقدس مسافرت نماید.
پس از تشرف و توسل شبی در خواب می بیند آقای بزرگواری نزد ایشان می آید و
می فرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو
معالجه شوید. از خواب بیدار می شود و می گوید: نتیجه گرفتم، به تهران
برویم. به تهران می آیند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئیس کمیسیون طبی آقا
به او می گوید: ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جراحی انجام نشود، با
دارو معالجه می کنیم.
با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری بر یقین او می افزاید و با توسل به ثامن الحجج علیهم السلام معالجه نموده و شفا می یابد. »
2.مگر کوری نمی بینی؟
آیت الله تهرانی می نویسد: « حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند: در زمان
جوانی ما، مرد نابینایی بود که قرآن را باز می کرد و هر آیه ای را که می
خواستند نشان می داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار می داد، من نیز
در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کرده و سر به سر او گذارده باشم
گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آیه گذاشت. من
گفتم: نه اینطور نیست، اینجا آیه دیگری است. به من گفت: مگر کوری
نمیبینی؟! »
3.نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان
«روزی آقا فرمود: چند نفر از بازاریان تهران به نجف مشرف شدند و جهت
پرداخت خمس اموال خود خدمت شیخ انصاری(قدس سره) رسیدند، وقتی وضع ساده خانه
و بی آلایش شیخ را دیدند، آهسته به یکدیگر می گفتند: این است معنی پیشوا و
مقتدا. یعنی علی گونه زیستن، نه مانند ملا علی کنی با خانه بیرونی و
اندرونی و با تشکیلات و تشریفات آن چنانی. »
شیخ در حال نوشتن بود، و کاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست کلمه خیلی
زننده ای به آنها گفت، سپس فرمود: چه می گویید؟ من با چند نفر طلبه سروکار
دارم و نیازی به تشریفات بیش از این ندارم، اما آخوند ملا علی کنی با امثال
ناصرالدین شاه سر و کار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدین شاه به خانه اش
نمی رود، آخوند ملا علی این کارها را برای حمایت از دین انجام می دهد. »
4. راضی به رضای الهی
حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:« یک روز از روزهای درسی
کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات
وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و
تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد
می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا
که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی
فرمود:
در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و
شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی
گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.
من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او
داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز
از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو
شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم
بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را
نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد.
ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش
ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه
ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او
آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »
آیت الله بهجت در نگاه دیگر علما و مراجع
1. حضرت امام (ره)
امام (ره) عنایت خاصی به آیت الله بهجت داشتند، نقل چند جریان در این ارتباط، مدعای ما را اثبات می کند:
آیت الله مسعودی می گوید:
« من در ضمن چهار پنج سالی که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه
امام فرمود: فلانی، فردا صبح می خواهیم برویم منزل آقای بهجت. و فردای آن
روز بلند می شدیم و می آمدیم منزل ایشان، همین منزلی که اکنون در آن ساکن
هستند، و در اولین اتاق ورودی با همین فرشهایی که الان موجود است یکی دو
دقیقه می نشستیم، سپس امام اشاره می کردند و من بیرون می رفتم و ایشان حدود
نیم ساعت با آقای بهجت به گفتگو می پرداختند بعد امام بیرون می آمدند و می
رفتیم. اما اینکه درباره چه مسائلی گفتگو می کردند، نمی دانم خودشان می
دانستند و خدا.
همچنین دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42 آقای بهجت به من فرمودند
که شما به آقای خمینی بگویید فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند قربانی کند
و من می آمدم به امام اطلاع می دادم، ایشان هم بلا فاصله به من می گفت شما
به قصاب ( آقای فرجی که اکنون نیز در قید حیات هست ) بگویید دو رأس گوسفند
از طرف ما قربانی کند بعد پولشان را می دهیم.
بار دیگر نیز آقای بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند
قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند.
اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را می دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.
نیز هنگامی که امام در جماران ساکن بودند آقای بهجت به من فرمودند: یک
نامه کوچکی دارم شما این را به آقا برسانید، من نامه را گرفتم توی پاکت
گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم.
در هر صورت رابطه این دو بزرگوار خیلی تنگاتنگ بود، چندین بار نیز حضرت
امام با آقای شیخ حسن صانعی منزل آقای بهجت رفتند؛ زیرا هنگامی که امام قم
بودند من و آقای شیخ حسن صانعی همیشه در خدمت امام بودیم.
آیت الله بهجت هم به امام عنایت خاصی داشتند.
یکی از شاگردان امام قدس سره در خاطره ای می گوید: « پس از آزادی حضرت
امام از زندان و ورودشان به قم در سال 1341 هـ.ش. مردم در تمام محله های قم
جشن گرفتند و منزل هر روز آکنده از جمعیت بود، در آن زمان حضرت آیت الله
العظمی بهجت نیز از کسانی بود که هر روز به منزل امام تشریف می آوردند و
مدتی بر در یکی از حجرات بیت ایشان می ایستادند وقتی به ایشان پیشنهاد شد
که شایسته نیست بیرون اتاق بایستید، لااقل در داخل اطاق بنشینید. ایشان در
جواب فرمود: من بر خود واجب می دانم که جهت تعظیم این شخصیت ارزنده به
اینجا آمده و دقایقی بایستم و سپس باز گردم. »
آیت الله مصباح نیز در این باره می گوید:
« مرحوم آقا مصطفی(ره) از پدرشان مرحوم امام (ره) نقل می کرد:
آقا معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند.
از جمله مطالبی که از پدرشان درباره آقای بهجت نقل می کردند این بود که:
ایشان دارای موت اختیاری هستند، یعنی قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند
روح خویش را از بدن به اصطلاح خلع کنند و بعد مراجعت کنند. این یکی از
مقامات بلندی است که بزرگان در مسیر سیروسلوک عرفانی ممکن است به آن برسند،
و همینطور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی که زبان بنده یارای بحث
درباره این زمینه ها را ندارد. »
هم او در جای دیگر می گوید:
« مرحوم حاج آقا مصطفی از قول امام نقل می کردند: وقتی امام (که ارتباط
نزدیکی با مرحوم آقای بروجردی داشتند ) دیده بودند که زندگی آقای بهجت خیلی
ساده است، برای کمک به زندگی ایشان یک وجهی از مرحوم آقای بروجردی گرفته
بودند، وقتی آورده بودند برای آقای بهجت ایشان قبول نکرده بودند و امام هم
مصلحت نمی دیدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با یک چاره اندیشی حضرت
امام فرموده بودند ( این طور که نقل کردند ): من از مال خودم به شما می
بخشم، و شما اجازه بدهید من این را دیگر بر نگردانم. تا اینکه به این صورت
ایشان به عنوان هبه از ملک شخصی حضرت امام قبول کردند. »
باز آیت الله یزدی در مورد عنایت ویژه حضرت امام به ایشان می گویند:
« در یکی از شرفیابی های خبرگان رهبری به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله،
از ایشان رهنمودی برای مسائل اخلاقی خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به
حضرت آیت الله العظمی بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان که ایشان
کسی را نمی پذیرد، فرمودند: آنقدر اصرار کنید تا بپذیرد. »
2.آیت الله شیخ عباس قوچانی (ره)
آقای مصباح می گوید:
« از جمله کسانی که درباره حضرت آقای بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده
داشت آقا شیخ عباس قوچانی، جانشین مرحوم آقای قاضی در مسائل اخلاقی و
عرفانی بودند که در نجف متوطن بود ( و فرزندش نماینده ولی فقیه در ستاد
مشترک است.)
ایشان می فرمود: وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز سنشان به بیست
نرسیده بود ( تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود ) به
مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که
داشتیم اطلاع پیدا کردیم، و ایشان از من عهد شرعی گرفتند تا زنده هستم آنها
را جایی نقل نکنم. و به نظرم همین موت اختیاری را مطرح می کردند. »
کسی که در آن سن به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد
سالگی و بعد از یک عمر طولانی سیروسلوک و استقامت در راه بندگی خدا و انجام
وظایف، به چه پایه ای از قرب خدا رسیده باشد. وهمین باعث می شود که هر
مؤمن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادی
ایشان را، و اگر کسی مؤفق بشود در نمازهای ایشان شرکت کند، مایه برکات
بسیار زیادی است.