نام پدر: محمدرضا
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد: 1345 نیاک
وضعیت اشتغال: آزاد
تحصیلات: سوم راهنمایی
یگان خدمتی: قرارگاه نجف اشرف
عضویت: پاسدار
تاریخ شهادت: 1365/3/1
محل شهادت: مهران
نحوهی شهادت: شناسایی از مقر دشمن
محل دفن: نیاک
سن: 20 سال
سال یکهزار و سیصدو چهل و پنج، از خانوادهای دلباخته به حق و حقیقت و معتقد به دیانت و ملزم به عبادت و بندگی در روستای نیاک در جوار آستان آسمان سای مولانا سید حسن ولی(ع)کودکی به دنیا آمد که نام او را «محمدکاظم» نهادند.
کودک در قامت زندگی،چشم به اعمال صالح پدر و مادر دوخته بود و گوش به نوای صدق و صداقت آنان، سپرده بود. رنگ و بوی صفا و صمیمیت،صفحهی وجود محمدکاظم را جلاء میداد.
دستانش از همان کودکی با کار آشنا بود و جسم و تنش آماده نبرد با سختیها و مشکلات زندگی.هر چه طوفان سختی و کار و واقعیتهای زندگی مادی بر وجودش نواخته میشد او را مقاومتر و جدیتر میساخت و با چهرهای مصمم و خندان و با روحیهای شاد و محبتآمیز دوشادوش پدر به امر کشاورزی میپرداخت و کمک کار زندگی بود.
دوران ابتدایی را در مدرسه شهید حسنی(فردوسی) و راهنمایی را در مدرسهی شهید خاتمی نیاک به پایان رسانید.
با قرآن و ادعیه مانوس و به ایمه ارادتی خاص داشت و در محیط زندگی بر آن بود تا مهر و ارادت قلبی را بین هم محلیها و اطرافیان تقسیم کند. با تقدیم گلواژه سلام و سبقت از این عمل نیک، سعی داشت با همه تعاملی بر مبنای رضایت الهی داشته باشد.
در جوانی اخگر عشق به میهن و دفاع از دین و آیین در وجودش شعله
گرفته بود که رنگ رخسار حکایت از سویدای درون داشت.سه بار به میادین نبرد شتافت تا اینکه در مرحله آخر پندار و گفتار و رفتار محمدکاظم نویدی داد که او آنسویی است و به زودی در جوار خیر مطلق آرام خواهد گرفت.
محمدکاظم با عزیمت دو مرحلهای به مناطق جنگی جمعاً به مدت ده ماه خدمات صادقانهای از خود به یادگار گذاشت تا اینکه در اول خرداد شصت و پنج ، در قلّه کله قندی مهران، در گشت اطلاعات عملیات بود که به کمین دشمن برخورد نموده و لحظاتی بعد پرندهی جانش به سوی آسمانها بال وپر گشود.
نقل شد شهید ارادت خاصی به امام(ره)داشت و هر وقت وارد منزل میشد پس از سلام و احوالپرسی با خانوادهاش به سراغ تمثال امام(ره)میرفت و با صداقت عرض ادب میکرد و میگفت: «اماما مخلص شمایم و فدایت میگردم».
سردار شهید، سید حسین الهی در خصوص شهید محمدکاظم میگفت: «نمی دانم این پسر، به چه درجهای از معنویت رسیده بود که در مراسم دعا و نیایش از ابتدا با تمامی وجود و عاشقانه و از درون،سوز دل سرمیداد و اشکش جاری بود».
گویند که در نام تو مجنون گم شد در چشم توآفتاب گردون گم شد
من میگویم ستارهای بود شهیــد پیداشدوچرخیزدودر خون گم شد