ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
توصیه آیتالله بهجت به بینمازها
به گزارش فرهنگ نیوز ، انفکاک نیل به عرفان عملی از عمل به احکام دینی، از معضلاتی است که بروز عرفانهای کاذب درعصر حاضر فراهم آورده است. از منظر این قلم، سالروز ارتحال فقیهان عارفی چون آیت الله العظمی بهجت(قده)، فرصت مناسبی برای بازنگری پیرامون این انگاره به شمار می رود.در گفت وشنود با عالم فرهیخته حضرت آیت الله سید محسن خرازی، این موضوع را به بررسی نشسته ایم.
*مرحوم آیتالله بهجت اهل معنا بودند، ولی افرادی را که از ایشان درباره عوالم معنوی سئوال میکردند، معمولاً به رسالههای عملیه و فقه ارجاع میدادند. به نظر شما این دو عالم چه ارتباطی با هم دارند؟
در قرآن مکرر آمده است که اهل تقوا و عمل صالح مختص کسانی است که معرفت اصیل و صحیح نسبت به ذات باریتعالی مییابند و لذا هر چه معرفت انسان بیشتر شود، تقوای او هم بیشتر میشود. یکی از صفات خدا علم به همه چیز و حضور در همه جاست. اگر انسان این معنا را حقیقتاً درک کند، کیفیت زندگیاش دگرگون خواهد شد. هر گاه بخواهد خطایی مرتکب شود، خدا را حاضر و ناظر میبیند. لذا میبینیم بین مبدأ متعال و عمل انسان چه رابطه محکمی وجود دارد، از همین رو خداوند همواره به پیامبرانش تأکید میفرماید به مردم بگویید تقوا پیشه کنند. رساله عملیه یعنی دستوراتی که به انسان یاد میدهد چگونه واجبات را انجام بدهد و از حرام بپرهیزد و تقوا یعنی همین. بنابراین آیتالله بهجت سعی میکردند افراد را به سوی عمل و رساله عملیه و فقه سوق بدهند و خود در این امر پیشگام بودند.
*بنابراین ایشان عرفان حقیقی را در تقیّد به اجرای احکام میدانستند. این طور نیست؟
قطعاً. متأسفانه در طول تاریخ و مخصوصاً در سالهای اخیر بسیاری از جریانات عرفان کاذب تلاش کردهاند کسانی را که آگاهی کافی به احکام الهی و معرفتشناسی توحیدی ندارند، با ارائه تفاسیر غلطی از طریقت و شریعت از تقید به شعائر دینی باز دارند و لذا بسیاری از مدعیان عرفان به نمازشان اهمیت نمیدهند! در حالی که عارف حقیقی از نماز لذت میبرد، کما اینکه پیامبر اکرم(ص) به بلال میفرمودند: اذان بگو تا من آسوده خاطر شوم و از ایشان نقل شده است که میفرمودند: من با نماز معاشقه میکنم!
*ویژگیهای بارز اعتقادی و اخلاقی مرحوم آیتالله بهجت از نظر شما کدامند؟
قبل از هر چیز معرفت به ذات باری تعالی و اسماء و صفات الهی که نتیجه طبیعی آن، معرفت به مبداء، معاد و امامت است. اگر انسان نسبت به خدا معرفت کامل داشته باشد میداند هر برنامهای که خداوند مقرر فرموده در جهت رشد و کمال اوست. کسی که با قرآن انس دارد میداند هدف اصلی قرآن آشنا ساختن بندگان با خدا و صفات او چون رأفت، رحمت، علم، کمال و... است. هر چه شناخت انسان از خدا بیشتر شود، معارفی که در پی این معرفت حاصل میآید در او قوت بیشتری میگیرد. معرفت مرحوم آیتالله بهجت نسبت به خداوند معارف الهی بسیار بالا و ناشی از معرفت قرآنی ایشان نسبت به ذات باریتعالی است که لامحاله خیر کثیری در آن هست.
*یعنی سیری که عرفا طی میکنند؟
نمیدانم عرفا چه سیری را طی میکنند، ولی میدانم روش قرآن در شناخت خداوند روشی فطری، روشن و صریح است. در برخی از مشربهای عرفانی، انسان بیشتر لفاظی میبیند و از حقیقت خبری نیست، اما قرآن فطرت انسان را با مبدأ خویش دمساز میکند. گمان نمیکنم بشود چنین وحدتی را در مکتب دیگری پیدا کرد.
*پس روش آیتالله بهجت با سایر عرفا، از جمله آیتالله قاضی فرق دارد؟
مشرب مرحوم آقای قاضی را نمیشناسم و لذا نمیتوانم قضاوتی کنم، ولی مرحوم آقای بهجت همواره از ایشان به نیکی یاد و گاهی هم مطالبی را از ایشان نقل میکردند. ظاهراً درس آقای قاضی و شیخ محمدحسین اصفهانی همزمان بود و آقای بهجت باید یکی را انتخاب میکردند و ایشان کلاس آشیخ محمدحسین را ترجیح میدادند. معلوم میشود ایشان را از نظر فقه و اصول قویتر میدانستند.
*چگونه میتوان به مدارجی از این قبیل رسید؟
اینها جزو اسرار هستند و ما چندان واقف نیستیم، اما اجمالاً شاید این موارد مؤثر باشند. یکی از آنها رفتار و اعمال پدر و مادر انسان است. فردی که پدر و مادر مؤمن و مخلصی دارد، در طول زندگی از چنین نتایجی برخوردار است، چون بخش اعظم شخصیت انسان در خانواده شکل میگیرد، اما حقیقتاً رمز این را که چگونه فردی قبل از بلوغ چشمانش به روی حقایق اصلی باز میشود، نمیدانم، ولی میدانم که در مورد مرحوم آقای بهجت چنین اتفاقی روی داده بود.
*مرحوم آیتالله بهجت در رسالهشان از کلمه «العبد» استفاده میکردند. به نظر شما، منظور ایشان از این عنوان چه بود؟
بندگی خدا یعنی به حلال و حرام خداوند مقید بودن و آنها را رعایت کردن. اگر انسان بخواهد رشد کند، راهی جز بندگی خداوند ندارد. انسان با بندگی است که خداوند را به عظمت، رأفت و حکمت میشناسد و برنامههای الهی را حکمت میداند. در حدیثی آمده است بندگی مرا بکن تا مثل خودم به تو قدرت بدهم. انسان باید از خود به در آید و در خود نماند تا بتواند ارتفاع بگیرد. در خود ماندن یعنی در زباله ماندن و از زباله بدتر هوا و هوسهاست که انسان را مانند میکروب آلوده و بیمار میکند.
توصیه آیت الله بهجت به بینمازها/مشهودات خود را از زبان دیگران می گفت
*اشاره کردید به قول پیامبر اکرم(ص) با نماز معاشقه میکنم. گویا مرحوم آیتالله بهجت هم چنین حالاتی را تجربه میکردند. خاطرهای در این زمینه دارید؟
ایشان میفرمودند: هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم که در کربلا مرحوم آقای نائینی را دیدم که برای اقامه جماعت تشریف آوردند. از مقام علمی ایشان بسیار شنیده بودم، اما در آنجا در نماز ایشان دریافتم مدارج معنوی ایشان بسیار بالا و نماز معراج مؤمن است که در مورد ایشان کاملاً مصداق دارد.
خود بنده وقتی برای نماز به مسجدی میرفتم که مرحوم آقای بهجت نماز میخواندند، به خصوص هنگامی که ایشان به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» میرسیدند، حزنی در چهرهشان پیدا میشد که توصیف شدنی نیست.
*به کسانی که نماز نمیخواندند یا کاهلی میکردند چه توصیهای داشتند؟
اتفاقاً یک بار کسی به ایشان گفت: فلانی نماز نمیخواند! چه به او بگوییم؟ فرمودند: بگویید نماز خوشمزه است! واقعاً هم اگر انسان عقلش را به کار بگیرد، چه چیزی شیرینتر از سخن گفتن با خداست؟ او همه چیز به ما داده است و هر چه داریم از اوست. این محبوبهای دنیایی چه به ما میدهند؟ انسان که از سخن گفتن با معشوق خسته نمیشود، پس چرا ما از سخن گفتن با خدا خسته میشویم؟ چون غفلت ما را میگیرد و غرق در روزمرگی میشویم. اگر مثل اولیای الهی باشیم که همه وقت به فکر خدا هستند، اینگونه نمیشویم که از صبح تا شب در غفلت باشیم و بخواهیم سر نماز ذاکر شویم.
*مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیتالله بهجت هر دو شاگرد آیتالله قاضی و آشیخ محمدحسین اصفهانی بودند و هر دو هم در سال 1324 به قم آمدند، اما مشربهای متفاوتی داشتند. از دیدگاه جنابعالی علت این امر چیست؟
به هر حال اولیای خدا با یکدیگر فرق دارند. یعنی صاحب سرّ هستند و بعضی نیستند. بعضی در مسائل نظری وارد میشوند و آنها را حل میکنند و برخی با جنبههای عملی. مثلاً در زمان مرحوم شیخ حسن نخودکی، ماتریالیستها به شدت در ایران تبلیغات میکردند، لذا ایشان باب ریاضت و کرامت را باز کرد. مثلاً فردی پیش ایشان میآمد و برای شفای مریض خود دعا میخواست و ایشان مثلاً دعایی میخواند و به انجیر فوت میکرد و به او میداد و بیمار واقعاً شفا مییافت. امثال این کرامات فراواناند. به هر حال در زمان غیبت معصوم(ع) افرادی باید باشند که از سوی امام مردم را از امور مادی به امور ماورائی سوق بدهند. مرحوم علامه طباطبایی به سئوالات نظری پاسخ میدادند و آیتالله بهجت در جنبه عملی کار میکردند. شیوه هر فردی با توجه به زمان، مکان و شرایط تعیین میشود.
*به نظر شما حوزه نجف در شکلگیری شخصیت ایشان چقدر مؤثر بود؟
خداوند وقتی بخواهد کسانی را هدایت کند و به مقامات بالا برساند، قطعاً اسبابش را هم فراهم میکند. استفاده از محضر مرحوم آقای قاضی و همجواری با بارگاه حضرت علی(ع) قطعاً آثاری دارد که از آن محروم بودهایم.
توصیه آیت الله بهجت به بینمازها/مشهودات خود را از زبان دیگران می گفت
*برخی معتقدند آیتالله بهجت زاهد بودند نه عارف. نظر جنابعالی در این باره چیست؟
بنده ایشان را عارف در حد اعلا و به معنای حقیقی کلمه میدانم. اخلاص ایشان نظیر نداشت، به قدری درجه خلوص در ایشان بالا بود که حتی وقایعی را هم که برای خودشان اتفاق افتاده بود از زبان فرد دیگری اظهار میکردند و هر چه هم اصرار میکردید، نام فرد را نمیگفتند. این همه اخلاص و معرفت نسبت به معارف قرآنی در این حد جز با اخلاص میسر نیست.