ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امر به معروف در سخنان امام حسین در منا
...این روایت از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول روایتى است از حضرت سید الشهدا (ع)، که از امیر المؤمنین على ابن ابی طالب (ع) نقل فرموده، درباره «امر به معروف و نهى از منکر». و قسمت دوم نطق حضرت سید الشهداست درباره «ولایت فقیه» و وظایفى که فقها در مورد مبارزه با ظلمه و دستگاه دولتى جائر به منظور تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام دارند. این نطق مشهور را در منى ایراد، و در آن علت جهاد داخلى خود را بر ضد دولت جائر اموى تشریح فرموده است. از این روایت دو مطلب مهم به دست مى آید: یکى «ولایت فقیه» و دیگرى اینکه فقها باید با جهاد خود و با امر به معروف و نهى از منکر حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومى مسلمانان بیدار حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامى را برقرار سازد. اینک روایت:
«اى مردم، از پندى که خدا به دوستدارانش به صورت بدگویى از «احبار» داده عبرت بگیرید؛ آنجا که مى فرماید: «چرا نباید علماى دینى و احبار از گفتار گناهکارانه آنان (یعنى یهود) و حرامخوارى آنان جلوگیرى کنند. راستى آنچه انجام مى داده و به وجود مى آورده اند چه بد بوده است». و مى فرماید: «آن عده از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند لعنت شدند». تا آنجا که مى فرماید: «راستى که آنچه انجام مى داده اند چه بد بوده است». در حقیقت، خدا آن را از این جهت برایشان عیب مى شمارد و مایه ملامت مى سازد که آنان با چشم خود مى دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته اند، و باز منعشان نمى کردند، به خاطر عشقى که به دریافتهاى خود از آنان داشتند؛ و نیز به خاطر ترسى که از آزار و تعقیب آنان به دل راه مى دادند. در حالى که خدا مى فرماید: «از مردم نترسید؛ و از من بترسید». و مى فرماید: «مردان مؤمن دوستدار و رهبر و عهده دار یکدیگرند. همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر مى کنند». (مى بینیم که در این آیه در شمردن صفات مؤمنان، صفاتى که مظهر دوستدارى و عهده دارى و رهبرى متقابل مؤمنان است)، خدا از امر به معروف و نهى از منکر شروع مى کند، و نخست این را واجب مى شمارد زیرا مى داند که اگر امر به معروف و نهى از منکر انجام بگیرد و در جامعه برقرار شود، همه واجبات، از آسان گرفته تا مشکل، همگى برقرار خواهد شد. و آن بدین سبب است که امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از دعوت به اسلام؛ (یعنى جهاد اعتقادى خارجى) به اضافه بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به ایشان؛ و مخالفت و مبارزه با ستمگران (داخلى)؛ و کوشش براى اینکه ثروتهاى عمومى و درآمد جنگى طبق قانون عادلانه اسلام توزیع شود، و صدقات (زکات و همه مالیاتهاى الزامى یا داوطلبانه) از موارد صحیح و واجب آن جمع آورى و گرفته شود، و هم در موارد شرعى و صحیح آن به مصرف برسد.
علاوه بر آنچه گفتم، شما اى گروه، اى گروهى که به علم و عالم بودن شهرت دارید و از شما به نیکى یاد مى شود و به خیرخواهى و اندرزگویى و راهنمایى در جامعه معروف شده اید و به خاطر خدا در دل مردم شکوه و مهابت پیدا کرده اید به طورى که مرد مقتدر از شما بیم دارد و ناتوان به تکریم شما بر مى خیزد و آن کس که هیچ برترى بر او ندارید و نه قدرتى بر او دارید شما را بر خود برترى داده است و نعمتهاى خویش را از خود دریغ داشته به شما ارزانى مى دارد، در موارد حوایج (یا سهمیه مردم از خزانه عمومى) وقتى به مردم پرداخت نمى شود وساطت مى کنید، و در راه با شکوه و مهابت پادشاهان و بزرگوارى بزرگان قدم بر مى دارید، آیا همه این احترامات و قدرتهاى معنوى را از این جهت به دست نیاورده اید که به شما امید مىرود که به اجراى قانون خدا کمر ببندید؟ گرچه در مورد بیشتر قوانین خدا کوتاه آمده اید؛ بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید فرو گذاشته اید. مثلًا حق ملت را خوار و فرو گذاشته اید؛ حق افراد ناتوان و بى قدرت را ضایع کرده اید؛ اما در همان حال به دنبال آنچه حق خویش مى پندارید برخاسته اید. نه پولى خرج کرده اید؛ و نه جان را در راه آنکه آن را آفریده به خطر انداخته اید؛ و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده اید. شما آرزو دارید و حق خود مى دانید که بهشتش و همنشینى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد؛ من، اى کسانى که چنین انتظاراتى از خدا دارید، از این بیمناکم که نکبت خشمش بر شما فرو افتد؛ زیرا در سایه عظمت و عزت خدا به منزلتى بلند رسیده اید، ولى خداشناسانى را که ناشر خداشناسى هستند احترام نمى کنید؛ حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش مورد احترامید. و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مى بینید تعهداتى که در برابر خدا شده گسسته و زیر پا نهاده شده است، اما نگران نمى شوید؛ در حالى که به خاطر پاره اى از تعهدات پدرانتان نگران و پریشان مى شوید؛ اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته مورد بى اعتنایى است؛ نابینایان، لالها، و زمینگیران ناتوان، در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، و بر آنها ترحم نمى شود. و نه مطابق شأن و منزلتتان کار مى کنید؛ و نه به کسى که چنین کارى بکند و در ارتقاى شأن شما بکوشد اعتنا یا کمک مى کنید. با چرب زبانى و چاپلوسى و سازش با ستمکاران، خود را در برابر قدرت ستمکاران حاکم ایمن مى گردانید. تمام اینها دستورهایى است که خدا به صورت نهى، یا همدیگر را نهى کردن و بازداشتن، داده و شما از آنها غفلت مى ورزید. مصیبت شما از مصایب همه مردم سهمگینتر است؛ زیرا منزلت و مقام علمایى را از شما بازگرفته اند اگر مى دانستید. چون در حقیقت، جریان ادارى کشور و صدور احکام قضایى و تصویب برنامه هاى کشور باید به دست دانشمندان روحانى، که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند، سپرده شده باشد. اما اینک مقامتان را از شما بازگرفته و ربوده اند. و اینکه چنین مقامى را از دست داده اید، هیچ علتى ندارد جز اینکه از دور محور حق (قانون اسلام و حکم خدا) پراکنده اید؛ و درباره سنت، پس از اینکه دلایل روشن بر حقیقت و کیفیت آن وجود دارد، اختلاف پیدا کرده اید. شما اگر مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مى شدید، مقررات براى تصویب پیش ما آورده مى شد؛ و به دست شما صادر مى شد؛ و مرجع کارها بودید. اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند؛ و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد، تا بر اساس پوسیده حدس و گمان به حکومت پردازند؛ و طریقه خودکامگى و اقناع شهوت را پیشه سازند. مایه تسلط آنان بر حکومت، فرار شما از کشته شدن بود، و دلبستگى تان به زندگى گریزان دنیا. شما با این روحیه و رویه، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد؛ و دیگرى بیچاره وار سرگرم تأمین آب و نانش؛ و حکام خودسرانه به امیال خود عمل کنند؛ و با هوسبازى خویش ننگ و رسوایى به بار آورند؛ پیرو بدخویان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند. در هر شهر سخنورى از ایشان بر منبر آمده و گماشته شده است. زمین برایشان فراخ و دستشان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. یک حاکم دیکتاتور و کینه ورز و بدخواه است؛ و حاکم دیگر بیچارگان را مى کوبد و به آنها قلدرى و سختگیرى مى کند؛ و آن دیگر فرمانروایى مسلط است که نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را. شگفتا! و چرا نه شگفتى، که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکارى است که مأمور مالیاتش ستم ورز است؛ و استاندارش نسبت به اهالى دیندار نامهربان و بى رحم است. خداست که در مورد آنچه در بارهاش به کشمکش برخاسته ایم حکومت و داورى خواهد کرد؛ و درباره آنچه بین ما رخ داده با رأى خویش حکم قاطع خواهد کرد.
خدایا، بى شک تو مى دانى آنچه از ما سر زده رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى نبوده؛ و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى ناچیز دنیا؛ بلکه براى این بوده که اصول و ارزشهاى درخشان دینت را بنماییم و ارائه دهیم؛ و در کشورت اصلاح پدید آوریم؛ و بندگان ستمزده ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانیم؛ و نیز تا به وظایفى که مقرر داشته اى و به سنن و قوانین و احکامت عمل شود.
بنابراین، شما (گروه علماى دین) اگر ما را در انجام این مقصود یارى نکنید و حق ما را از غاصبان نستانید؛ ستمگران بر شما چیره شوند و در خاموش کردن نور پیامبرتان بکوشند. خداى یگانه ما را کفایت است؛ و بر او تکیه مى کنیم؛ و به سوى او رو مى آوریم. و سرنوشت به دست او و بازگشت به اوست.»
مى فرماید: اعتبروا أیّها الناس بِما وعظ اللَّهُ به أولیاءه من سوء ثنائه على الأحبار. خطاب به دسته مخصوص، حاضرین مجلس، اهل شهر و بلد، اهل مملکت، و یا مردم دنیاى آن روز نیست؛ بلکه هر کس را در هر زمان که این ندا را بشنود شامل مى شود. مثل: یا أیها النّاس که در قرآن آمده است. خداوند با اعتراض به «احبار» یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها، اولیاى خویش را موعظه فرموده، و به آنان پند داده است. منظور از «اولیا» کسانى هستند که توجه به خدا دارند، و در جامعه داراى مسئولیت مى باشند؛ نه اینکه منظور ائمه، علیهم السلام، باشد.
کتاب ولایت فقیه، امام خمینی(ره)، ص106 تا 111
منبع:اندیشه های تمدن ساز