شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

زندگی نامه سردار شهیدروح الله صحرایی

زندگی نامه سردار شهیدروح الله صحرایی


استان :مازندران
شهرستان: آمل
تاریخ تولد :1362/10/24
تاریخ شهادت : 1394/09/16
محل شهادت : سوریه
وضعیت تاهل:متاهل
دین :اسلام مذهب:شیعه
نوع عضویت:سپاه کادر
تحصیلات: لیسانس -حقوق
نام پدر:غلامرضا
نام مادر:فاطمه

مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم روح الله صحرایی
شهید روح اله صحرایی در تاریخ 62/10/24 در روستای پلک سفلی از توابع شهرستان آمل متولد شدند.
در دوران کودکی پر جنب و جوش بودند و در نبود پدر که در جبهه‌های جنگ تحمیلی بودند ، در خانه پدربزرگ زندگی می کردند.
دوران ابتدایی را در مدرسه دوازده فروردین و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید بزرگی،سپری کردند و از اول راهنمایی شروع به نماز و روزه کردند و دوره متوسطه را در دبیرستان لسانی گذراندند و از همان زمان فعالیت خود را در مهدیه آمل شروع کردند و با علاقه در مراسمات مذهبی شرکت میکردند.
بعد از گرفتن دیپلم تجربی،با اینکه بخاطر جانبازی پدر از رفتن به سربازی معاف بودند ولی با علاقه به سربازی رفتند و در ارتش خدمت کردند،چون اعتقاد داشتند که با تحمل سختیها باید مرد شد.
بعد از پایان سربازی به دنبال کار در چند جا مشغول شدند،اما هیچ کدام از این موقعیت ها نتوانست رضایتمندی ایشان را براورده کند و دلش جای دیگری بود،هفته ای دو بار به سپاه آمل میرفتند و می‌پرسیدند:سپاه نیرو نمی گیرد،تا بلاخره پیگیری هایشان جواب داد و نام نویسی کردند و با سماجت و علاقه زیاد،چند ماهی طول کشید تا در سال 86 وارد سپاه شدند.
ایشان همزمان با شروع خدمت در سپاه به تحصیل خود ادامه دادند و فوق دیپلم تربیت بدنی را از دانشگاه شمال و لیسانس حقوق را از دانشگاه
فرهنگ و هنر آمل دریافت کردند.

چطوری با ایشون آشنا شدید؟
بعد از یکسال و نیم دوندگی برای پیدا کردن همسر مورد علاقه اش،بلاخره
به آرزویش رسید و با دختری محجبه
با خانواده ای متدین و فرهنگی،با معرفی یکی از همکاران در تاریخ 89/4/31 مصادف با سالروز ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام،عقد کردیم و تقریبا نه ماه بعد عروسی گرفتیم و حاصل این پیوند آسمانی،
دو پسره دسته گل بود که محمد رسول در تاریخ 91/4/14 مصادف با نیمه شعبان بدنیا آمد و محمد جواد در تاریخ 95/3/7 در حالی که شش ماه از شهادت بابا میگذشت،به دنیا آمد،در حالی که بابا در تاریخ 94/9/16 آسمانی شد و با ذکر یا رسول الله دعوت حق را لبیک گفت و اسمش را با لقب مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها تا ابد جاودانه کرد.

چند سال درکنار هم بودید؟
5سال و نیم با هم زندگی کردیم،ولی از اول عقدمون ایشون توی ماموریت بودن و عاشق ماموریت رفتن و سختی کار،دوران نامزدی یک سال مرز زاهدان بودن،بعد از عروسی دو سال مرز کرمانشاه و 6 ماه،پیرانشهر بودن و یکماه سوریه،که به شهادت ختم شد.

چند خصوصیت اخلاقی شهید رو بفرمایید؟
خوش اخلاق و شوخ طبع بودند،دائم الوضو و دائم الذکر بودند،شبها قبل از خواب سوره واقعه می‌خواندند و صبح ها دعای عهد ایشان ترک نمیشد،به نماز اول وقت و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی می‌دادند،عاشق و مطیع امر رهبری بودند.
یکی از چیزهایی که خیلی بدش می اومد غیبت کردن بود،روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود،اگه مهمونی میرفتیم که چند نوع غذا داشتن،ناراحت میشدن و می‌گفتند با یک نوع غذا هم سیر میشدیم،وقتی چیزی میخرید توجه میکرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشه،از فروشنده بیحجاب خرید نمیکرد،هر چند ارزونتر هم میفروخت،در مورد خمس خیلی دقت داشت،تاریخ خمسی مشخص داشت و حسابی باز کرده بود و پولهایی که خمس به اونها تعلق نمی گرفت رو به اون حساب واریز می کرد،در تاریخ خمسی به انبار میرفت و خمس برنج و مایحتاج سالیانه ای که اضافه کرده بود رو حساب می کرد.
وقتی به کسی قرض میداد سعی میکرد کسی متوجه نشه،حتی من
زندگی نامه شهدا رو میخوند و دوست داشت خودش و زندگیش رو شبیه شهدا بکنه،هر وقت شهیدی می آوردن،دوست داشت باهم و همراه محمد رسول توی مراسمات شرکت کنیم،و به شوخی میگفتن دفعه بعدی دیگه نوبت منه که برم.


فرزند چندم خانواده بودند؟
دو تا داداش بودن که آقا روح اله دومی بود

به کدوم یک از ائمه ارادت داشتند؟
به همه ائمه ارادت داشتن،ولی اکثر شهدا به حضرت زهرا س ارادت خاصی دارن و به حضرت رسول هم ارادت زیادی داشتن و بخاطر همین اسم محمد رسول رو برای پسرمون گذاشت و به نقل از دوستانش در لحظه جان دادن یا رسول الله گفت و عروج کرد.

نظرشون درباره ولایت فقیه چی بود؟
عاشق و مطیع محض رهبری بودن،در وصیت نامه شون سفارش میکنن که دست از ولایت فقیه برندارید،می گفتن هر وقت آقا اشاره ای بکنن برای جهاد دیگه حتی منتظر اجازه شما نمیشینم و میرم و میگفت اگه همه مردم یه طرف رفتن و آقا یه طرف،به سمتی برو که حضرت آقا رفته
یکبار وسط سخنرانی آقا که از تلویزیون پخش می شد،حضرت آقا سرفه ای کردن و آقا روح اله به زبون محلی خودمون گفتن:جان ته کلشه دا
یعنی جان،فدای سرفه ات بشم

بهترین خاطره شما با شهید؟
با اینکه زیاد در کنار هم نبودیم ولی زندگیمون پر از خاطره های شیرین بود،به مسافرت اهمیت زیادی میدادن و سالی دو بار به پابوسی امام رضا ع میرفتیم و شاید اولین باری که دو تایی ،2 ماه بعد از عقدمون به مشهد رفتیم،جزء شیرین ترین خاطراتم باشه.

چطوری وارد سپاه شدند آقاتون؟
یه کمی توی جوابهای قبلی توضیح دادم،نه ماه طول کشید تا از مصاحبه ها و سختگیری های سپاه جان سالم به در ببره و وارد سپاه بشه
✨خاطره ای از وارد سپاه شدن شهید صحرایی:
وزنشان نسبت به وزن ایده آل سپاه کم بود و ایشان چند وقتی شروع به خوردن زیاد غذا کردند،ولی باز وزنش آنقدر بالا نرفت و در روزی که باید برای تست وزن میرفت،چاره ای اندیشید؟!
پوتین های سنگین دوران سربازی ارتش را پوشید و چند میله آهنی بیست سانتی را زیر جوراب به پاها بست و لباس زیاد پوشید و توی جیبهایش سکه های 25 و 50 تومانی را جاسازی کرد،تا وزنش را به وزن ایده آل سپاه برساند و بلاخره با زحمت زیاد در سپاه قبول شد.


از روزهای آخری که کنارتون بودند بگین
چند روزی بود که از ماموریت پیرانشهر اومده بود و با اینکه در مرخصی بودن و جزء گروه اول اعزامی برای رفتن به سوریه نبود،اما با علاقه و سماجت زیاد اسمشون رو جزء گروه اول اعزامی قرار دادن،تا زودتر به سوریه بروند
شب قبل از رفتن شروع کردن به وصیت کردن،که خمس مالم داده شده،اگه نبودم، بچه‌ها رو خوب تربیت میکنی تا ان شاءالله باید سرباز امام زمان عج بشن،و اگه تا حالا در حقم کوتاهی کردن،ببخشمش،از گوشه چشمام بی اختیار اشک جاری شد
و وقتی اشکهام رو دید گفت:حاضرم هر چی که توی این دنیا دارم بهت بدم ،حتی ثواب جهادم ماله تو باشه،فقط دوست دارم با رضایت کامل منو بفرستی که برم،و بعد از دلایل رفتنش گفت:که پیامبر فرموده هر کی صدای مسلمونی رو بشنوه که کمک میخواد و کمکش نکنه مسلمون نیست و اینکه اکثر کسانی که مظلومانه توی سوریه کشته میشن شیعه هستن و از جنایتهایی که داعش انجام میداد توی سوریه گفت،و گفت اگه داعش دستش به حرم حضرت زینب س و حضرت رقیه س برسه،مطمئن باش که بهشون جسارت میکنن،و وظیفه خودش می دونست که نزاره این اتفاق بیفته،و میگفت اگه خدایی نکرده این اتفاق بیفته،فردای قیامت پیش حضرت زهرا س جوابی نداریم که بدیم،اگه یکی بگه شوهر من نره و یکی دیگه بگه فرزند من نره،پس چه کسی باید دفاع بکنه،امام زمان عج سرباز میخواد و سرباز واقعی آقا توی سختیها مشخص میشه....
و من گفتم: من کاره ای نیستم که بخوام بهت اجازه بدم یا نه،من راضیم،ان شاءالله که خدا از ما راضی باشه.

آیا حضور معنوی شهید رو درزندگی احساس می کنید؟
آره،خیلی مواظب بچه‌ها هست ،و حتی توی خواب هم سفارش بچه ها رو میکنه

نظرتون درباره رفتن به سوریه چیه؟آیا واجبه؟
توی جواب قبلی گفتم،به همون دلایلی که آقا روح اله گفت و منو راضی کرد به نظرم واجبه

زمانی که خبر شهادتشون بهتون دادند چه حسی داشتین؟
بدترین خبری که هر کسی ممکنه بشنوه،خبر از دست دادن عزیزی هست که همه چیز آدمه،انگار دنیا روی سرم خراب شد و از اون زمان، بی ارزش بودن این دنیا رو با تمام وجودم درک کردم.
ان شا الله  صبر زینبی بهتون عطا بشه
وبتونید پسراتون برای سربازی امام زمان بزرگ کنید
ممنون از محبتتون

اگه بخواین دریه کلام همسرتون توصیف کنید چی میگن؟
مخلص بود،دوست داشت کارهاش طوری باشه که فقط خدا ازش راضی باشه و نظر عرف جامعه براش مهم نبود،وصیت نامه اش هم به نظرم خیلی عرفانی هست
وصیت نامه ی کاملش رو براتون میفرستم،ان شاءالله که مطالعه کنید.
وصیت نامه
با سلام و درود به پیشگاه حضرت حق و محضر ولی عصر (عج) و نائب بر حقش حضرت امام   خامنه ای ( دامت برکاته) و به ارواح ملکوتی امام خمینی (ره) و همه شهدای راه حق.
اینجانب روح ا... صحرایی فرزند غلامرضا، وصیت نامه ی خود را در طی 2 قسمت می نویسم:
قسمت اول مربوط به خانواده و قسمت دوم خدمت فامیل ها و دوستان و آشنایان ، هم محله ای ها و همکاران عزیز می باشد.
قسمت اول:
پدر عزیزم، مادر دلسوزم ، همسر صبورم و برادر مهربانم ، من با اشک چشم و دلی شاد از نزد شما به محضر الهی می روم. جسم من می رود ولی روح من در کنار شماست، پس بر من گریه نکنید، چون که من نمرده ام، بلکه زنده ام و شما را می بینم. من و امثال من هدیه و نعمتی هستیم که خداوند به هر پدر و مادری می دهد و شماها مرا به نزد عزیز دلم خداوند بلند مرتبه فرستادید و من در راه حق رفتم و در محضر او به آرامش دل رسیده ام. شماها هم برای اینکه این فراق جسمانی مرا تحمل کنید و برایتان آسان شود، بیاد آورید کربلا را ، صبوری و استقامت حضرت زینب (س) را ، برادران و برادرزادگان و پسران خود را به میدان نبرد فرستاد و جلوی چشم آن حضرت همه شهید شدند و سرمبارکشان بالای نیزه رفت. بیاد بیاورید امام حسین (ع) و سرگذشت آن حضرت را ، من بیچاره که آبرومند و سربلند رفتم و با عزت و احترام بر می گردم. من در محضر خداوند و امام حسین (ع) شرمنده ام که چرا یکبار برایشان جان می دهم و چرا دیر.
نماز و حجاب خود را حفظ کنید و برای خدا زندگی کنید و همیشه بیاد خدا باشید. فرزندانم را طوری تربیت نمایید که پرچم دار راه شهیدان باشند تا ان شاا... در ظهوری نزدیک در زمره سربازان واقعی امام زمان (عج) قرار گیرند.
قسمت دوم:
خدمت همه فامیل ها و دوستان و آشنایان، هم محله ای ها و همکاران عزیز، اولا بگویم که این وصیت نامه ، صرف نصیحت به شما نیست، بلکه تذکر خودم نیز می باشد. خیلی سخت است برای من نوشتن این چند جمله ، چون حرف دل را در محضر خداوند نمی توان روی کاغذ آورد و بیان کرد. حرف درل را باید فقط به محضرش گفت، چون عاشق واقعی اوست. اگر می خواهید زندگی کنید، برای خدا زندگی و اگر خواستید بمیرید برای خدا و در راه او جان بدهید. متوسل به عشق الهی شوید، این عشق پایدار است و آرامش بخش می باشد. هم در این دنیا و هم در آخرت در محضرش، عشق زمینی ، هدیه و نعمت و رحمت عشق الهی است. عاشق مطلق خداست و بعد پیامبرانش و بعد معصومین(ع) ، چون خود خداوند می فرماید: من از رگ گردن به شما نزدیکترم ، من دوست دارم دست شما را بگیرم و بسوی خود باز گردانم و به شما آرامش دهم، می فرماید: پس چرا قدر این عاشق بی نیاز و بی توقع را نمی دانید. حالا من بیچاره در محضر خدا کجا هستم و شما ای عزیزانم کجا هستید و به کجا می روید، به حال و احوال خود بنگرید تا متوجه شوید کجای کارید.
ای عزیزانم، خدارا، خدارا، فراموش نکنید، رسم این عشق و عاشقی  ا بین خود و خدای خود بهم نزنید، تا زنده اید خدا منتظر شماست و بدانید کسی که برای خدا و در راه خدا مرده است، نمرده است ، بلکه زنده است و در محضر الهی تا ابد می ماند.
برای ما گریه نکنید، ما زنده ایم و در محضر خدایم ، برای مصیبت امام حسین (ع) گریه کنید.
توصیه من این است که دست از ولایت فقیه بر ندارید و نماز و حجاب خود را حفظ کنید و در راه رضای خداوند قدم بردارید  و خود را به آرامش برسانید. ظهور حضرت نزدیک است ان شاا... که زمینه ساز ظهور باشید.
یادو خاطره ی همه شما در ذهن من هست و می ماند.


براهل حرم، اگر جسارت بشود.                       این قافله، گر دوباره غارت بشود

یک تن ز یزیدیان، نماند درشام             بر لشکر حق ، اگر اشارت بشود


خداحافظ ما خوشحال رفتیم

روح اله صحرایی
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد