چهار روایت از 4 فرمانده شهید عملیات «کربلای 5»؛
وقتی بوسه بر دست شهید جواز ورود به بهشت شد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مشهد، نامگذاری سال 65 به سال سرنوشت و عدمالفتح در عملیات «کربلای 4» بحران بزرگی را برای فرماندهان جنگ ایجاد کرده بود. اگر چه عملیات «کربلای 4» موفق نبود، لیکن تاکتیک به کار رفته در آن عملیات در محور «شلمچه» که سبب شکسته شدن خط دشمن و نفوذ به عمق آنها شد، آسیبپذیری موانع مستحکم شرق بصره را آشکار ساخت.
به هر صورت عملیات «کربلای 5» در وضعیت بسیار دشواری طراحی و بلافاصله آغاز شد. به این ترتیب خشنودی عراق در متوقف کردن عملیات «کربلای 4» دیری نپایید و دو هفته بعد بصره که زمینهای اطراف آن بسیار مسلح و نفوذناپذیر شناخته میشد، در معرض خطر جدی قرار گرفت.
فرصت دادن به نیروهای رزمی و واگذاری این منطقه به رزمندگان اسلام در عملیات «کربلای 5»، به معنای تسلیم عراق و تحقق خواستههای جمهوری اسلامی در جنگ بود.
به مناسبت سی و دومین سالگرد عملیات غرورآفرین «کربلای 5» به خاطرات فرماندهان شهید خراسانی این عملیات اشاره خواهیم داشت.
دوعیجی و پرواز 2 فرمانده
شهید «سیدعلی ابراهیمی» فرمانده گردان «الحدید» و مسئول محور تیپ 21 امام رضا (ع)
سردار اسماعیل قاآنی: در عملیات «کربلای 5» در منطقه «شلمچه» و در کنار نهر «دوعیجی» خطی داشتیم که عراقیها در حاشیه آن سه یا چهار خاکریز هلالی شکل احداث کرده بودند که به خط ما وصل میشد. در طی نبرد، این خط چندین بار بین ما و عراقیها دست به دست شد. این محور برای عراقیها خیلی حساس بود و برای آن سرمایهگذاری زیادی کرده بودند.
با توجه به اهمیت این خط، همیشه دو نفر از فرماندهان محور و یکی از مسئولین اصلی تیپ در خط حضور داشتند. شهید «سیدعلی ابراهیمی» جزو افرادی بود که در خط حضور داشت. تقریباً یک روز مانده به سقوط «دوعیجی»، دشمن فشار زیادی روی خط آورد به حدی که مجبور شدیم از مسئولان گردان هم جهت هدایت عملیات استفاده کنیم.
با حضور شهیدان «سیدعلی ابراهیمی» و «ابراهیم شریفی» در خط، نیروها روحیه مضاعف گرفتند و وجود این شهدای والامقام در آنجا باعث حفظ خط شد. متأسفانه در همان روز، در فاصله خیلی کمی این دو فرمانده به شهادت رسیدند که همه از شنیدن این خبر، سخت متأثر شدند.
بی من به بهشت نرو
شهید «سیدمحمدعلی مهرداد» جانشین واحد پرسنلی لشکر 5 نصر
سید علیرضا مهرداد: روزی که پیکر شهید «سیدمحمدعلی مهرداد» را قبل از مراسم تشییع به بسیج «آیسک» آوردند، با خانواده برای وداع آخر به آنجا رفتیم. من آن روز حال خوبی نداشتم و متوجه وقایع اتفاق افتاده در آنجا نبودم. بعد از گذشت مدتی از اطرافیان شنیدم که مادرم خیلی استوار و متین بر پیکر برادر شهیدم حاضر میشود، سپس خم شده و دست برادرم را از تابوت بالا میگیرد و میبوسد و در همان حال میگوید: «پسرم تو هر وقت از جبهه میآمدی دست مرا میبوسیدی؛ اما حالا من به اینجا آمدهام و دستت را میبوسم به شرط آنکه بدون من به بهشت نروی».
شهادتی عباسگونه
شهید «غلامرضا نوروزینژاد» فرمانده گردان مهندسی رزمی جهاد سازندگی
حمید حکمتپور: قبل از عملیات «کربلای 5» با جمعی از دوستان نشسته بودیم و هر کدام درباره جنگ و فضایل رزمندگان صدر اسلام سخن میگفتیم که بحث به موضوع شهید و شهادت کشیده شد. هر یک از برادران درباره مقام شهید و شهادت سخنی میگفتند.
شهید «نوروزینژاد» در این جلسه مطلبی را بیان کرد که در خاطرم ماندگار شد. علت ماندگاری سخن او هم این بود که دقیقاً به خواستهاش رسید. او گفت: «چنانچه معیشت الهی بر این باشد که فیض عظمای شهادت نصیبم شود دوست دارم در صحنه نبرد به شهادت برسم و بدنم مانند بدن حضرت ابوالفضل (ع) قطعه قطعه شود».
پس از شروع عملیات «کربلای 5» در منطقه «شلمچه»، شهید «نوروزینژاد» به همراه شهید «محمد مهدیزاده» برای انتقال یک دستگاه بولدوزر، عازم اسکله شهید «باکری» بودند که خودروی آنها مورد اصابت ترکش قرار میگیرد و «نوروزینژاد» بلافاصله به شهادت میرسد و «محمد مهدیزاده» نیز پس از ساعتی به حق میپیوندد. بعد از انتقال پیکر مطهر هر دو شهید به مشهد همرزمان شهید نقل میکردند که دستها و پاهای شهید «نوروزینژاد» همانطور که خود خواسته بود همانند علمدار کربلا از پیکر مطهرش جدا شده بود.
عکسی شهیدگونه
شهید «احمد نجاریان» جانشین واحد تعاون تیپ 21 امام رضا(ع)
اکبر سعیدیفاضل: زمانی که در ستاد شهدا بودم از پیکر تمام شهدا در داخل تابوت عکس میگرفتم. یک روز شهید «احمد نجاریان» رو به من کرد و گفت: «میترسم جنگ تمام شود و شهید نشوم. دلم میخواهد از من در حالی که پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی در داخل تابوت بر رویم است یک عکس یادگاری بگیری که اگر شهید نشدم لااقل یک عکس شهیدگونه داشته باشم. من هم موافقت کردم.
بعد از اینکه حاج احمد داخل تابوت دراز کشید پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی را روی بدنش انداختم ولی صورتش بیرون بود. چون شهید «نجاریان» اغلب عینک به صورت داشت به مزاح گفتم: «حاجی، عینک را در نیار.» او هم در جواب گفت: «اگر عینک را در نیاورم که مشخص میشود شهید نشدم.» علت این گفته شهید «نجاریان» هم این بود که لوازم شخصی و محتویات جیب شهدا در زمان کفن کردن جمعآوری میشد.
در ادامه به او گفتم: «میخواهم تصویر یک شهید با عینک را هم داشته باشم.» گفت: «نه، اگر اشکال ندارد، عینک را بر میدارم.» حاج احمد عینکش را برداشت و من هم عکس از او گرفتم. بعد از اینکه عکس حاضر شد و به شهید «نجاریان» دادم به عکس نگاه کرد و گفت: «هر چه این عکس را با عکس شهدا مقایسه میکنم میبینم خیلی فرق میکند. این عکس کجا، عکس شهدا کجا! عکس شهدا نورانیت و معنویت خاصی دارد. پس معلوم میشود که من هنوز آمادگی لازم را برای شهید شدن پیدا نکردم.»