از طرف جهاد آرد آوردند و گفتند هرکسی میتواند بسمالله. خانه خیرالنسا شد پاتوق نان پختن. من هم پایم به آنجا باز شد. کارها از اذان صبح شروع میشد و تا غروب ادامه داشت. اذان صبح خمیر را باز میکردیم. هر روز نوبت یک نفر بود که خمیر را باز کند. وقتی آفتاب میآمد بالا، سر و کله زنها پیدا میشد. دور هم جمع میشدیم و نان میپختیم. کار من خمیر زواله کردن بود. زمانی که بقیه خسته میشدند، شروع میکردم به نان پختن.
* * *
نان پختن توی تابستان کار سختی بود. تابستان انگار آتش میبارید! کنار تنور هم بودیم میپختیم از گرما. وقتی هوا داغ بود، خمیر خوبی از آب درنمیآمد و سریع تُرش میشد. برای اینکه نام به تنور نچسبد، یک تکه دستمال خیس دور تنور میچرخاندیم، بهش میگفتیم تُنُورو. اگر این کار را نمیکردیم، نان از کناره میافتاد داخل تنور. ماه رمضان هم فقط شبها نان میپختیم، بعد از افطار میرفتیم سر تنور.
* * *
برای مردم نان میپختم و دستمزدم تنوری پنج قِران بود. یک روز زن حاج مسلم گفت: «دخترعمه، اگر آرد بیاورم، برای جبهه نان میپزی؟» گفتم: «پول ندارم به جبهه کمک کنم. پسر هم ندارم که بفرستمش جبهه. از خدایم است که نان بپزم.»...
اینها بخشهایی از کتاب «نان سالهای جنگ»، خاطرات زنان روستایی در سبزوار از سالهای جنگ است. روستایی صدخَرو یکی از روستاهای فعال در جنگ بود که زنان آن در طول هشت سال جنگ تحمیلی به کار پشتیبانی از جبههها مشغول بودند. کم نبودند روستاهایی که بیچشمداشت به تأمین اقلام جبهه پرداختند؛ از نان پختن گرفته تا دوختن لباس و بافتن شال و کلاه و... اما در تمام چهار دهه پس از جنگ، کمتر صدایی از آنها در آثار مستند شنیده شده است.
«نان سالهای جنگ» که با همکاری محمد اصغرزاده و محمود شمآبادی نوشته و از سوی انتشارات راه یار منتشر شده است، جزو معدود آثاری است که به روایت خاطرات این زنان پرداخته است. هرچند نوشتن از جنگ از زاویه دید زنان طی سالهای اخیر رشد داشته، اما عمده تمرکز این آثار بر خاطرات همسران شهدا یا کسانی است که در قامت امدادگر در مناطق جنگی فعال بودند. این در حالی است که خانه بسیاری از زنان ایرانی در هشت سال جنگ تحمیلی، خود یک مرکز برای پشتیبانی از جبهههایی بود که فرزندانشان در آن نفس میکشیدند.
خبرگزاری تسنیم بهمناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس با شمآبادی که کار تدوین و نگارش خاطرات زنان روستای صدخَرو را بهعهده داشت، به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید:
*تسنیم: آقای شمآبادی، کتاب «نان سالهای جنگ» جزو معدود آثاری است که از زاویهای جدید به سالهای دفاع مقدس پرداخته است. این کتاب تلاش دارد آن همدلیهایی را که ما در این سالها از آن شنیدهایم، بهصورت مستند ارائه دهد، نگارش این کتاب چگونه شکل گرفت؟
جنگ موضوع گستردهای بود و همه مردم را درگیر خود کرده بود، شبهروشنفکران، روشنفکران و رسانههای خارجی معمولاً وحشت و تلخیهای جنگ را به ما نشان میدهند، اما جنگ برای ملت ما فقط خط مقدم و جبهه نبود، جنگ برای تمام مردم ما از تکتک خانهها شروع شد. جنگ برای مردمی که بچههایشان را به جبهه میفرستادند، از همان لحظه اعزام شروع میشد. صبر مردم ما در این مدت، صبر زیبایی بود، عزیزشان در جبهه حضور داشت و خودشان در پشت جبهه مشغول انجام فعالیتهایی بودند؛ فعالیتهایی که متأسفانه در این سالها چندان به آن پرداخته نشده است.
ما همانند روستای صدخرو، چندین روستا در استانهای مختلف داریم که زنانشان به کار پشتیبانی از جبههها میپرداختند، مانند روستای «خانوک» در کرمان که آنها هم به کار پخت نان میپرداختند.
اینها روستاهایی هستند که طعم تلخ محرومیت را چشیده بودند، اما وقتی انقلاب پیروز میشود و جنگ تحمیلی رخ میدهد، وارد میدان میشوند و از انجام هیچ نوع کاری دریغ ندارند. مردم در زمان پهلوی ــ که در این سالها برخی از رسانهها مشغول تطهیر آن هستند ــ با محرومیت شدید مواجه بودند. کار مردم روستای صدخرو به جایی رسیده بود که مجبور بودند برای سیر کردن شکم خود از علف تریاک استفاده کنند؛ دیگر چیزی بهنام گندم و جو در روستا وجود نداشت. این مردمی که آنقدر رنج کشیده بودند، وقتی میبینند که امام(ره) و انقلاب و مسئولانی که در آن برهه فعالیت داشتند، از جنس خودشان هستند، با شروع جنگ، جنگ را از خودشان میدانند.
این میزان اتحاد در دیگر جنگهای میهنی که در طول تاریخ برای کشور رخ داده است، دیده نمیشود، اینکه جنگی در غرب کشور رخ دهد و هزاران کیلومتر این سوتر، در شرق کشور مردم جنگ را از خودشان بدانند، کار نوشتن کتاب «نان سالهای جنگ» از اینجا آغاز شد، تصمیم گرفتیم که به یک موضوع مغفول بپردازیم و با این کتاب بگوییم که جنگ تنها مختص خط مقدم نبود، جنگ از تکتک خانههای مردم شروع شد.
*تسنیم: روستای صدخرو تنها روستای فعال در این زمینه در خراسان بود؟
همانند روستای صدخرو، روستاهای زیادی در سبزوار وجود داشت که به پشتیبانی جنگ مشغول بودند، اما روستای صدخرو بهدلیل فعالیت زیاد زنان در آن منطقه حالت پایگاه داشت. در این روستا خانمی بهنام خیرالنساء صدخروی زنان روستا را بسیج کرد و آنها تا پایان جنگ به پشتیبانی از جبههها پرداختند؛ از نانپختن گرفته تا دوختن لباس و... .
روستاهای دیگری نیز در این منطقه فعالیتهای اینچنینی داشتند؛ مانند روستای «شمآباد» که با وجود جمعیت اندک خود، 40 شهید را تقدیم کشور کرد. این روستا هم مشغول انجام امور مربوط به پشتیبانی از جنگ در آن ایام بود. در خراسان روستاهای زیاد اینچنینی بود اما متأسفانه در این سالها مورد غفلت قرار گرفتند و کمتر به نقش آنها پرداخته شد.
*تسنیم: کتاب نمایی جدید از زن ایرانی را به مخاطب امروز نشان میدهد، مدیریت همه این امور با خانمها بود؟
بله، کار با جهاد سازندگی شروع شد. جهاد نهاد مقدسی بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بهفرمان امام(ره) بهمنظور محرومیتزدایی تشکیل شد. در روستاها معمولاً روابط خان و خانبازی وجود داشت. بعد از انقلاب نیز این رویه گاه دیده میشد. بعضی از خانها هنوز قدرت داشتند. جهاد به روستاها میرفت و با این نوع روابط برخورد میکرد. شهدای سبزوار که در جهاد فعالیت میکردند، علاوه بر محرومیتزدایی در روستاها به برخورد با خانها نیز میپرداختند. در بعضی از روستاها نیز موضوع اعتیاد پررنگ بود، نیروهای جهاد تلاش میکردند این مشکل را از روستاها برطرف کنند. پروژههایی مانند آبرسانی به روستاها، سوادآموزی، پخش فیلم و... نیز از سوی جهاد سازندگی در روستاها انجام میشد.
در روستای صدخرو نیز کار به همین شکل بود، نیروهای جهاد به روستا آمدند و گفتند که جبهه نیاز به نان و برخی از اقلام دارد. مردم روستا هم برای تهیه این اقلام اعلام آمادگی کردند. کار از اینجا شروع شد و مدیریت آن نیز با خود خانمها بود.
این کار کاملاً مردمی بود. هرچند تأمین آرد با جهاد سازندگی بود، اما زمانی که آرد هم نبود مردم با آرد خودشان نان جبههها را میپختند. بعضی وقتها که قرار نبود نان بپزند، شروع کردند به دوختن یا بافتن لباس، درست کردن مربا و... . جهاد هم در پایان کار میآمد و اقلام تهیهشده را بار میزدند و به جبهه میبردند.
*تسنیم: این دست فعالیتها تا چهمدت ادامه داشت؟ روزانه چقدر نان برای جبههها از این طریق تهیه میشد؟
متغیر بود، بعضی وقتها حجم سنگین بود، اما گاه نیز بهدلیل اینکه آرد نبوده، خانمها مشغول کارهای دیگر برای پشتیبانی از جنگ بودند، اما نکته قابل تأمل در این میان آن است که پختن نان برای جبههها تا پایان جنگ ادامه داشت، کار تعطیلبردار نبود، یک زمانی نان میپختند، یک زمانی مربا درست میکردند، در زمستان در حسینیه قدیم مشغول بافتن لباس برای رزمندگان میشدند، خستگیناپذیر بودند.
*تسنیم: یکی از نکات جالب در این کتاب این است که وضعیت اقتصادی مردم روستا گاه چندان مناسب نبود، مثلاً کتاب از محرومیتهایی میگوید که مردم در دوره پهلوی تحمل کردند. بعد از پیروزی انقلاب نیز خانوادههایی میان ساکنان روستا هستند که از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی ندارند، با وجود این پای کار ایستادهاند و در پختن نان و دیگر امور همکاری میکنند.
البته روستا، روستای محرومی نبود، اما افراد محرومی نیز در آن زندگی میکردند. نکته جالب اینجاست که در انجام این دست از فعالیتها افراد ثروتمند و افراد مستضعف را کنار هم میبینیم؛ یعنی همان چیزی که ما در دهه 60 میدیدیم، فاصله طبقاتی بهدلیل وجه بارز انقلاب از بین رفته بود. زنان از مستضعف تا برخوردار کنار هم مشغول کار بودند، میان این گروه خانمی بود که برای تأمین مایحتاج زندگی و معیشت خود نان میپخت اما در این زمان برای جبههها رایگان نان میپزد، یا زنی بوده که چند بچه معلول در خانه داشت، اما کنار نکشید و همانند زنان دیگر شروع کرد به نانپختن برای جبههها.
خیرالنساء صدخروی مدیریت زنان روستای صدخرو را در پشتیبانی جنگ بهعهده داشت
در بخش جمعآوری کمکهای مردمی فردی را داشتیم که گوشوارهای طلایی را که همسر شهیدش به او هدیه داده است، تقدیم انقلاب میکند. کنار او زنی را داریم که چند تخممرغ به جبهه هدیه میدهد و میگوید "من دستم خالی است، اما دوست دارم در کمک به جبهه سهیم باشم."، این امر مردمی بودن انقلاب را نشان میدهد. مردم انقلاب را از خودشان میدانستند و میدانند.
زنان در جنگهای دیگر کشورها جزو اقشار آسیبپذیر جامعه هستند. تصاویری که از جنگهای دیگر کشورها گرفته شده است نشان میدهد که زنان معمولاً در حالت جنگزده و غمانگیز هستند اما در دفاع مقدس، ما شاهد حماسه زنان هستیم؛ از زنانی که در بیمارستانها مشغول امدادگری بودند تا زنانی که در شهرها و روستاها کار پشتیبانی از جبههها را بهعهده گرفته بودند، اینها حماسههایی است که زنان ایرانی در طول جنگ تحمیلی آفریدند، خانمها ناامید نشدند، و اگر غیر از این بود جبههها به مشکل برمیخورد.
*تسنیم: این نوع حضور بعد اجتماعی سالهای جنگ را نشان میدهد که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده است، این همدلی از کجا شکل گرفت؟
همچنان باز هم این همدلیها را مشاهده میکنیم. خانمهای صدخروی در همین چند سال اخیر اعلام کردند که حاضرند برای رزمندگان در جبهه مقاومت و مدافعان حرم، شالگردن ببافند. این همدلی هنوز در چهره تکتک زنان روستا دیده میشود. زنان روستایی و دیگر زنان به انقلاب دلبستگی دارند، اما آنچه ممکن است مردم را اذیت کند، مسئولانی هستند که به انقلاب وفادار نیستند.
شهید شمسآبادی در آن ایام از مسئولان جهاد سازندگی بود. زنان روستا وقتی میبینند که او پیوسته در حال فعالیت و کار است، یا در جبهه مشغول سنگرسازی است یا در پشتجبهه به محرومیتزدایی میپردازد، جنگ را از خودشان میبینند و بیشتر پای کار میآیند. دیدن مسئولی که دنبال تجملگرایی است، مردم را دلسرد میکند. با وجود این معتقدم که راه ما راهی نیست که به پایان رسیده باشد، راه ما ادامه دارد. ما شهدایی مانند شهید صدرزاده، جلیلینسب، موحدی، راهچمنی و... را میبینیم که از رویشهای انقلاب هستند. این شهدای مدافع حرم که اکثر آنها متولدین دهههای 60 و 70 هستند، هیچ کدام امام(ره) را ندیدهاند، اما وقتی موضوعی بهعنوان دفاع از حرم پیش میآید، وارد میدان میشوند.
نکته مهم این است که ما این حضور را روایت نمیکنیم. وقتی ما حضور نداریم، رسانههای غربی جای خالی این روایتها را با روایتهای تلخ و سیاه از جنگ پر میکنند. آنها مشکلات را آنقدر پررنگ میکنند که مردم ناامید شوند. صدا و سیما و تولیدات سینمایی ما تا چهاندازه توانستند مجاهدت امثال مردم روستای صدخرو را نشان دهند؟ اگر هم بوده، نمایشی بوده مانند سریال «ستایش» که کاملاً در فضای ضدجنگ تولید شده است، داستان زنی که برادرش برای فرار از جبهه کشته میشود و این داستان تا سه فصل برای مردم روایت میشود. ما چقدر توانستیم به جنگ رسانهای غربیها برویم؟ اینجا است که ما آسیب میبینیم و آن روایت غلط دشمنان در خانه تکتک ما میآید.
بیشتر بخوانید
تاریخ ما مردمی است، تا وقتی این تاریخ مردمی را روایت نکنیم و مردم ندانند که چه نقش قهرمانانهای در جنگ داشتند و امروز دارند، روایت دشمن را میپذیرند. خانمهایی مانند خیرالنساء صدخروی قهرمانان گمنام جنگ هستند، اینها گنجهایی هستند که متأسفانه داریم آنها را از دست میدهیم. بعضی از خانمهای روستا بهدلیل کهولت سن، خاطرات را از یاد بردهاند. باید زودتر از اینها، روایتهای مربوط به جنگ جمعآوری میشد. اگر مجاهدت این خانمها نبود، ممکن بود نتیجه دیگری در جنگ بگیریم.