خط حزبالله ۲۷۵ | حرف قطعی درباره تحریم
شمارهی دویستوهفتاد و پنجم هفتهنامهی خط حزبالله با عنوان «حرف قطعی درباره تحریم» منتشر شد.
توصیه رئیس قوه قضائیه به کردستان عراق: مجرمین فراری را به ایران برگردانید
رئیسی در دیدار با فرستاده ویژه رئیس اقلیم کردستان عراق توصیه کرد که مجرمین متواری شده را به ایران مسترد شوند. فرستاده ویژه مسعود بارزانی در این باره گفت: برای بازگرداندن مجرمین و مفسدین به ایران کاملاً آماده همکاری با جمهوری اسلامی ایران هستیم.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در آخرین روز سفر سه روزه آیتالله سید ابراهیم رئیسی به عراق، ساعتی پیش هوشیار زیباری، فرستاده ویژه مسعود بارزانی رئیس سابق اقلیم کردستان عراق در محل اقامت رئیس قوه قضائیه با او دیدار کرد.
رئیس قوه قضائیه در این دیدار رابطه کردها با ایران اسلامی را رابطهای عمیق و ریشه دار مبتنی بر فرهنگ و تاریخ مشترک و رابطهای کاملاً تمدنی دانست.
رئیس قوه قضائیه گفت: جمهوری اسلامی همواره آرزومند است مردم کردستان در آرامش و آسایش زندگی کنند و روزهایی که کردستان عراق مورد تعرض داعشیها قرار گرفت همه ایرانیها احساس میکردند که خانه و وطن خودشان مورد تعرض دشمن قرار گرفته است. در آن روزها حاج قاسم سلیمانی مثل کسی بود که تهران، مشهد یا کرمان مورد تعرض دشمن قرار گرفته و با احساس مسئولیتی مضاعف برای دفاع از کردستان و کردها به مصاف داعشیها رفت.
رئیس دستگاه قضا با بیان اینکه حفظ امنیت، آسایش و آرامش کردستان برای جمهوری اسلامی اهمیت ویژه دارد، حضور آمریکا در منطقه را مخل امنیت و آسایش مردم منطقه دانست.
رئیسی گفت: ما آمریکا را نه دلسوز مردم کُرد، نه دلسوز مردم عراق و ایران و نه دلسوز مردم منطقه میدانیم. حضور آمریکاییها در منطقه فقط برای تأمین منافع خودشان است و رسماً این مسئله را هم اعلام کرده اند و مطلقاً نمیشود به آمریکاییها اعتماد کرد.
رئیسی ادامه داد: تاریخ نشان داده که اعتماد کردن به آمریکاییها خطاست؛ چراکه آنها دوستدار و دغدغهمند مردم عراق یا اقلیم کردستان یا ایران نیستند. آنچه ما به عنوان جمهوری اسلامی میخواهیم اتحاد و انسجام همه گروههای کُرد است و هرگونه اختلاف و تفرقه بین گروههای کُرد، مضر و زمینه ساز حضور دشمنان در منطقه است.
رئیسی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به ظلمهای صدام و رژیم بعثی در حق کُردها گفت: صدام به همه ظلم کرد؛ هم به شیعه هم به سنی هم به کردستان و کُردها و این موضوع بر کسی پوشیده نیست.
رئیس قوه قضائیه در عین حال خاطرنشان کرد: راه جبران نواقص گذشته وحدت، کار و تلاش و مجاهدت برای رفع مشکلات مردم و تأمین آسایش و امنیت منطقه است.
رئیس دستگاه قضا تصریح کرد: امنیت و آسایش کردستان امنیت و آسایش ماست و احساس ما به مردم عزیز اقلیم کردستان مثل مردم خودمان است و همواره به سعادت گروههای کُرد میاندیشیم و برای آنها آرزوی بالندگی و بهروزی داریم.
رئیسی در بخش دیگری از سخنانش به ذکر دو توصیه به مسئولان اقلیم کردستان عراق پرداخت که اولین توصیه مربوط به استرداد مجرمین متواری شده به اقلیم کردستان بود.
رئیس دستگاه قضا گفت: برخی مجرمین و کسانی که در معرض اتهام قرار دارند و اموال مردم را به یغما برده و فساد کردهاند، به کردستان متواری میشوند. شما به آنها پناه نمیدهید، اما آنها به هر حال تلاش میکنند در این منطقه پناه بگیرند که شما نباید اجازه دهید اقلیم کردستان مأمن چنین مجرمانی باشد.
رئیس دستگاه قضا گفت: هرکس جرمی مرتکب شد نباید احساس کند میتواند به آن سوی مرزها فرار کند و از چنگال عدالت بگریزد بلکه همواره باید احساس کند تحت تعقیب قرار دارد و عدالت در کمین اوست.
دومین توصیه آیتالله رئیسی به مسئولان اقلیم کردستان توجه به فرهنگ غنی کُردی و واکسینه کردن جامعه در برابر فرهنگ مهاجم غربی بود.
رئیسی گفت: کردستان دارای تاریخ، تمدن، ادبیات و آداب و رسوم غنی است و نباید اجازه داد فرهنگ و سبک زندگی غربی بر چنین فرهنگ و آداب و رسومی مسلط شود.
هوشیار زیباری، وزیر خارجه سابق عراق و فرستاده ویژه مسعود بارزانی نیز در این دیدار با اشاره به تاریخ و فرهنگ و مبارزات مشترک ایران و کُردها علیه رژیم دیکتاتوری صدام و تروریستهای داعش، گفت: ما از دغدغههای جمهوری اسلامی نسبت به مسائل مشترک قدردانی میکنیم.
وی یکی از این دغدغههای مشترک را مبارزه با تروریستهای داعش عنوان کرد و گفت: من و سفیر ایران در عراق شاهدی زنده بر تلاش جمهوری اسلامی و شهید سلیمانی در کمک به اقلیم کردستان در روزهای سخت مبارزه با داعش بودیم و آن را هرگز فراموش نمیکنیم.
زیباری تصریح کرد: ما انسانهای ناسپاسی نیستیم و آقای بارزانی در اولین اظهارنظر خود تصریح کرد که ایران اولین کشوری بود که به ما در متوقف کردن حمله داعش کمک کرد و این بخشی از تاریخ و مسیری است که ما پیمودهایم.
وزیر خارجه سابق عراق گفت: عراق جدید را ما و برادران شیعه با همکاری یکدیگر بنیان نهادیم و در طول 17 سالی که گذشته با تمام مشکلات توانستیم زمینه شکلگیری نظام جدید در عراق تعیین کنیم.
وی گفت: ما خود را به مسئولان جمهوری اسلامی نزدیک احساس میکنیم و همواره از مسئولان جمهوری اسلامی درخواست کردهایم نقش مثبتی در رابطه با همپیمانان خود ایفا کنند تا شاید بتوانیم به تفاهم و همکاری با برادران شیعه که در بغداد صاحب قدرت و مسئولیت هستند، برسیم.
وی از آیت الله رئیسی به عنوان شخصی حقوقدان و آگاه به قانون یاد کرد و گفت: عراق هم مانند ایران قانون اساسی دارد و راه حل تمام اختلافات بین اقلیم کردستان و بغداد، بازگشت به اجرای اصول این قانون است که همه راهکارها را نشان داده است.
فرستاده ویژه مسعود بارزانی در خصوص اجرای قانون استرداد مجرمین بین اقلیم کردستان عراق و ایران نیز اعلام آمادگی کرد و گفت: برای بازگرداندن مجرمین و مفسدین به ایران کاملا آماده همکاری با جمهوری اسلامی ایران هستیم.
روایت حکم اعدام شهید برونسی در ساواک/ اکثر دندان هایش زیر شکنجه شکسته شد
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سردار شهید عبدالحسین برونسی در سال 1321 در روستای «گلبوی کدکن»، از توابع تربت حیدریه، به دنیا آمد. در کلاس چهارم دبستان، به خاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها کرد و با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ، به جبهه روی آورد. اوستا بنا عبدالحسین در زمان جنگ فرمانده تمام عیاری بود. او، فرمانده تیپ هجده جوادالائمه(س)بود که در 23 اسفندماه 1363 به شهادت رسید.
«معصومه سبک خیز» همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی به روایت خاطراتی از مبارزات انقلابی این شهید والامقام در طول سالهای پیش از پیروزی انقلاب می پردازد. این روایات در ادامه می آید:
خیلی محتاط بود. رعایت همه چیز را میکرد. هر وقت می خواست نوار گوش بدهد با چند تا از دوستان روحانی اش میآمد خانه. نوارهای حساسی از فرمایشات امام بود. اجاره نشین بودیم و زیرزمین خانه دستمان بود. صاحبخانه خودش طبقه بالا می نشست. عبدالحسین و رفقایش می رفتند در اتاق عقبی و به من می گفت: «هر کسی در زد سریع خبر بده که ضبط را خاموش کنیم.» اوایل که زیاد در جریان کار نبودم، می پرسیدم: «چرا؟» می گفت: «این نوارها را از هر کسی بگیرند، مجازات می کنند و زندان می برند.»
گاهی وقت ها هم که اعلامیه جدیدی از امام خمینی می رسید، با همان طلبه ها می رفت توی اتاق تا می توانستند از اعلامیه رونویسی می کردند. بعد هم عبدالحسین می رفت این طرف و آن طرف پخششان میکرد. خیلی کم می خوابید. هیچ وقت بدون غسل شهادت پا از خانه بیرون نمیگذاشت. بنایی هم که می خواست برود، با غسل شهادت می رفت. می گفت: «اینطوری اگر اتفاقی هم بمیرم انشاالله اجر شهید را دارم.» روزها کار و شبها هم همراه دوستانش درس طلبگی می خواند. در کنار آن در جریان انقلاب هم زحمت می کشید.
***
یک شبی یادم هست با همان طلبهها آمد خانه. چند نوار همراهش بود و گفت: «مال امام خمینی است. این نوارها تازه از پاریس آمده.» طبق معمول رفتند در اتاق و نشستند پای ضبط. کارشان تا ساعت 11 طول کشید. هنوز داشتند نوار گوش می دادند که زن صاحب خانه سر و کلهاش پیدا شد. رفت طرف کنتور برق و فیوز را زد بالا. زود هم آمد کنار زیر زمین و بنای غرغر کردن گذاشت. گفت: «شما می خواهید تا صبح بنشینید و هر جور نواری را گوش کنید. ما دیگر طاقت این کارهای شما را نداریم. همین که شما با شاه در افتاده اید. دیگر طاقت نداریم.» بند دلم پاره شد.
نمی دانم از کجا موضوع را فهمیده بود. دیگر چیزی نگفتیم و در را بستیم. عبدالحسین صبح که می خواست برود، گفت: «می خواهم بروم یک خانه پیدا کنم. اینجا دیگر جای ما نیست.» یک زیرزمین در کوی طلاب پیدا کرد که خیلی ناجور بود. گفت: «زیاد سخت نگیر. برای زندگی موقت اشکالی ندارد.»
***
کم کم مبارزات انقلابی عبدالحسین گسترده تر شد. بیشتر از قبل اعلامیه پخش می کرد و می چسباند به در و دیوار. حتی به یکی پول داد تا از زاهدان برایش یک کلت آوردند. می گفت: «یک وقت می بینی کار مبارزه به این چیزها هم کشید. آن موقع نباید دستمان خالی باشد.» یک شب که برای پخش اعلامیه رفت، برنگشت. آرام و قرار نداشتم. هر چه بیشتر می گذشت مطمئن تر می شدم که گیر افتاده است. از وحشی بودن ساواکیها چیزهایی شنیده بودم. همین اضطرابم را بیشتر میکرد. صبح جریان را به دوستانش خبر دادم. چند روزی دنبالش گشتم. کم کم داشتم ناامید میشدم که ناگهان پیدایش شد. حدس من درست بود. ساواک او را گرفته بود و چند روز بعد آزادش کرده بود.
***
پیام تازهای از حضرت امام رسیده بود. از مردم خواسته بودند بریزند داخل خیابان ها و علیه رژیم طاغوت تظاهرات کنند. عبدالحسین کارش بنایی در کوچه چهنو بود. خانه غیاثی نامی را تعمیر می کرد. آن روز سر کار نرفت. خبر داشت قرار است تظاهرات بشود. غسل شهادت کرد نوارهای امام خمینی با رساله و چند کتاب دیگر را یک جا جمع کرد. مردم ریخته بودند در حرم امام رضا(ع) و ضد رژیم شعار می دادند.
خبرهای بدی می رسید. می گفتند مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداخته اند. حتی در حرم هم تیراندازی کرده و خیلی ها شهید شدند. خیلی ها را هم گرفتند. من هم حرص و جوش همسرم را میزدم هم حرص و جوش کتاب و نوارها را. یکی دو روزی گذشت و از او خبری نشد. رساله حضرت امام را به خانه برادرش بردم. یکی از موزاییک های حیاط را درآورد و زیرش را خالی کرد و رساله را آنجا جاسازی کرد. برگشتم خانه و نوارها و کتاب ها را پیش یکی از همسایه ها بردم که فرزندش نزد عبدالحسین شاگردی می کرد. آنها هم وسایل را گرفته و پنهان کردند.
یک هفته گذشت و باز هم خبری نشد. بعضی از شاه دوست ها خیلی اذیتمان میکردند و می گفتند: «شوهرت را اعدام کردهاند. دیگر جنازه اش را هم نمی بینید. مگر کسی می تواند با شاه در بیفتد؟» بلاخره روز دهم یکی آمد در خانه و گفت: «اوستا عبدالحسین زنده است. در زندان وکیل آباد است. اگر میخواهید آزاد شود، یا باید 100 هزار تومان پول ببرید یا یک سند خانه.» ما که نه پول داشتیم و نه سند اما یکی از دوستانش(همان غیاثی که بنایی اش را انجام می داد) سند خانه اش را آورد.
نزدیک ظهر صدایی داخل کوچه بلند شد. دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون. بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود و با خنده و خوشحالی بین این و آن تقسیم میکرد. لابلای جمعیت چشمم به عبدالحسین افتاد. قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان میداد. صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی میکردند. ولی عبدالحسین لام تا کام حرف نمی زد. وقتی رفتیم خانه دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم بعضی از دندان هایش نیست.
آهی از ته دل کشید و گفت: «ای کاش شهید می شدم.» آن روز تا شب هر چه پرسیدم چه بلایی سرت آورده اند چیزی نگفت. آخر شب وقتی با رفقای طلبه اش صحبت میکرد، لابلای حرف هایش اسم یک سروان را برد و گفت: «اسلحه را گذاشت پشت گردنم. دست و پایم را هم بسته بودند. یکی آمد جلو و مدام به صورتم سیلی می زد و می گفت "پدرسوخته بگو آنهایی که با تو بودند کجا هستند؟" می گفتم کسی با من نبوده. شروع کرد به مشت زدن. یعنی میزد به قصد اینکه دندان هایم را بشکند.»
عبدالحسین میخندید و از وحشی گری ساواک حرف می زد. من یواشکی گوش می دادم و آرام گریه می کردم. بیشتر دندان هایش را شکسته بودند. شکنجههای بدتر از این هم کرده بودند ولی قوی تر شده بود و مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه ادامه بدهد.
***
باز تظاهرات شده بود. همسایه ها می گفتند: «مردم حسابی جلوی مأمورهای شاه درآمدهاند.» عبدالحسین هم در تظاهرات بود. خبری از او نشد تا شب. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم. حتی زندان رفتنش برایم طبیعی شده بود. دوستان طلبه اش آمدند خانه ما. یکی از آن ها پرسید: «در خانه سیمان دارید؟» گفتم: «بله» جایش را نشان دادم. یک کیسه سیمان آوردند. اعلامیه های جدید امام خمینی را که در خانه ما بود با رساله گذاشتند زیر پله ها رویش را هم با دقت سیمان کردند. کارشان که تمام شد، گفتند: «نوارها و آن چند کتابی را هم که دارید، ببرید پیش همان همسایه که دفعه پیش برده بودید.»
صبح زود همه را ریختم توی یک ساک و رفتم دم خانه همسایه. به زنش گفتم: «آقای برونسی را دوباره گرفتند.» به ساک اشاره کردم که گفت: «حاج خانم راستش من دیگر جرأت نمی کنم.» برگشتم خانه. مانده بودم آن ها را چه کار کنم. چند قالی داشتیم. بعضی از نوارها را گذاشتم لای یکی از آن ها. چندتایی را که حساس تر بودند، گذاشتم لای پنبه های یکی از متکاها و سر آن را دوباره دوختم. کتاب ها را هم در زیرزمین برده و داخل چراغ خوراک پزی و قابلمه پنهان کردم.
منتظر آمدن ساواکیها بودم. ناگهان سر و کله نحس شان پیدا شد و از در و دیوار ریختند توی خانه. حسن هشت سال بیشتر نداشت. همانجا زبانش بند آمد. یکی از آن ها اسلحه دستش بود. گرفت سمتم و داد زد: «از جای خود تکان نخور.» شروع کردند به گشتن خانه. گاهی زیر چشمی قالیها را نگاه می کردم. متوسل شده بودم به آقا امام زمان(عج). آقا هم چشم آن ها را گویی کور کرده بود. اصلا طرف قالی ها نرفتند. آخرش هم دست از پا درازتر رفتند پی کارشان.
***
بیشتر بخوانید
باز هم آقای غیاثی رفت و سند گذاشت و عبدالحسین را آزاد کرد. چند روز بعد از آزاد شدن عبدالحسین، امام خمینی از پاریس آمدند. 22 بهمن هم که انقلاب پیروز شد. همان روزها همسرم با آقای غیاثی رفتن دنبال سند خانه که گرو ساداک بود. سند را رد کرده بودند تهران. برای همین راهی تهران شدند. وقتی برگشتند، سند را به همراه چند برگه دیگر آورده بودند. عبدالحسین خندید و برگه ها را به دستم داد و گفت: «حکم اعدام من است.»
چشم هایم گرد شد. سند را با پرونده عبدالحسین فرستاده بودند تهران. دادگاه حکم اعدام داده بود. به حساب آنها پرونده او خیلی سنگین بود. وقتی حکم اعدام را می دیدم از ته دل خدا را شکر می کردم که امام از پاریس برگشته اند و انقلاب پیروز شده است وگرنه چند روز بعدش عبدالحسین را اعدام می کردند.
تصاویر منتخب یوم الله ۲۲ بهمن در سراسر ایران
مراسم بزرگداشت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی صبح امروز(۲۲ بهمن) همزمان در تهران و سراسر کشور برگزار شد.با توجه به شرایط ویژه برگزاری راهپیمایی امسال، این مراسم در سراسر ایران با حرکت نمادین موتور سواران و خودروها برگزار شد.
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت عالم جلیل حجتالاسلام والمسلمین ضیاءآبادی
رهبر انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت عالم جلیل جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای ضیاءآبادی را تسلیت گفتند.
متن پیام حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت عالم جلیل جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سیّدمحمّد ضیاءآبادی رضواناللهعلیه را به خاندان مکرّم و شاگردان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. زبان ناصح و بیان مؤثر و فکرِ روشن و قلب متذکر و خاشع این عالم بزرگوار، منبع ارزشمندی از معارف دینی و اخلاقی را به گوشهای شنوا و دلهای مستعد هدیه میکرد و وسیلهی هدایت و فیض برای بسیاری از مستمعان درسها و خطابههای ایشان میشد. از خداوند متعال رحمت و مغفرت و علو درجات را برای ایشان مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۲۱ بهمن ۱۳۹۹
ماجرای شیفتگی آیتالله ضیاءآبادی نسبت به امام خمینی و ترک کلاس سایر اساتید
زمانی که به درس حضرت امام رفتم و از نزدیک با محتوای درسی معظمله آشنا شدم، احساس کردم که با وجود چنین درس پرفایدهای نیازی به شرکت در درس سایر اساتید ندارم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، آیتالله سید محمد ضیاءآبادی (رحمة الله علیه) در سال 1307هـ.ش. در قریه ضیاءآباد و در خانوادهای روحانی و اصیل به دنیا آمد. سادات ضیاءآباد از سادات حسینی(ع) منطقه قزوین هستند و به شغل کشاورزی مشغولاند، پدرش سید محمود ضیاءآبادی از روحانیان متقی، مورد اعتماد، محل پناه مردم و خوشنام بود که کنار تبلیغ، اقامه نماز و مطالعه روزانه کتب مذهبی، مخارج خانواده 9نفری خود را با کشاورزی تأمین میکرد، مادر بزرگوارشان از بانوان پارسا و آشنا به مسائل اسلامی بود. نسب شریف سید محمد و همه سادات ضیاءآباد به امام زینالعابدین علیه السلام میرسد.
سید محمد سال 1320 برای تحصیل به قزوین رفت و در مدرسه التفاتیه که از مدارس کهن قزوین بهشمار میرود مشغول فراگیری علوم اسلامی شد و مقدمات را شامل صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع و منطق نزد استاد آقا شیخ یحیی مفیدی فرا گرفت، بعد از مدتی اقامت در حوزه علمیه قزوین، در سال 1328 شمسی راهی حوزه علمیه قم شد و بهمدت 12 سال از محضر اساتید قم از جمله حضرات آیات طباطبایی، سدهی اصفهانی، بروجردی، امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و... استفاده کرد.
مرحوم ضیاءآبادی نفر وسط
آیتالله ضیاءآبادی از شاگردان امام خمینی(ره) بهشمار میرفت. ایشان در درس اصول و فقه، بهویژه درس خارج مکاسب حضرت امام شرکت میکرد و از محضر آن بزرگوار بهرهمند میشد، خود میگفت: «زمانی که به درس حضرت امام رفتم و از نزدیک با محتوای درسی معظمله آشنا شدم، احساس کردم که با وجود چنین درس پرفایدهای نیازی به شرکت در درس سایر اساتید ندارم، ازاینرو در ایام اقامت در قم سه استاد داشتم؛ آقای بروجردی، امام و آقای طباطبایی. درباره امام و ویژگیهای درس معظمله سخنان فراوانی از سوی شاگردان برجسته آن بزرگوار در منابع، کتب و مجلات آمده است که بنده هم تأیید میکنم.»
آن عالم بزرگوار که همواره در زمره اساتید اخلاق شمرده میشد، بیش از 30 سال امام جماعت مسجد علیبن الحسین(ع) در میدان قدس بود و در همین مسجد جلسات اخلاق خویش را برپا میکرد، اما این اواخر بهدلیل کهولت سن و بیماری، یارای حضور در مسجد را نداشت. آیت الله ضیاءآبادی بهعلت قدرت والای علمی و معنوی، آشنایی با مبانی اسلامی و قرآنی، شناخت مسائل روز و دارا بودن قدرت بیان و خطابه و شیوایی سخن، درخشش خاصی در مجالس عمومی و خصوصی داشت.
مرحوم ضیاءآبادی کنار یکی از فرزندان رهبر معظم انقلاب
وی یکی از روحانیان و مبلغان موفق در امر وعظ و تبلیغ در تهران بهشمار میرفت و چون سخنانش با چاشنی قرآن، روایت و مطالب آموزنده اخلاقی همراه بود، مشتاقان زیادی داشت. اخلاص، تواضع، عمل به گفتار، متانت و شیوایی سخن، و بهرهگیری از ظرافتهای اخلاقی و قرآنی از ویژگیهای ایشان بهشمار میرفت.
از جمله جزوههای مشهوری که از آیتالله ضیاءآبادی بهیادگار ماند، جزواتی با عنوان «صفیر هدایت، ولایت و سعادت» بود، خود ایشان در این باره میگفت «در حدود سال 1350، جمعی از مؤمنان مرا برای اقامه نماز جماعت به مسجد علیبن موسی الرضا علیه السّلام در حوالی خیابان ایران، خیابان سقاباشی دعوت کردند. در آنجا بهپیشنهاد برخی از دوستان، جلسات سیار تشکیل یافت که هر شب جمعه در منازل افراد منعقد میشد و من سخنرانی میکردم، فرصت را غنیمت شمردم تا با افزایش مطالعات، به تفسیر قرآن بپردازم. من علاقه زیادی به تفسیر قرآن داشتم، اما نمیشد آن را بر منابر عمومی مطرح کرد، اما جلسات هفتگی که افراد ثابتی در آن شرکت دارند، زمینه خوبی برای این کار بود، پیشنهاد کردم قرآن را از اول تفسیر کنم و موافقت شد. از آن روز تاکنون از اول قرآن تا سوره رعد را تفسیر کردهایم. ناگفته نماند برخی دیگر از سورههای قرآن خصوصاً جزء آخر قرآن کریم را نیز تفسیر کردهایم. بهدنبال جلسات تفسیری، جلسات شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره را در صبحهای جمعه، با همان شکل سیار منعقد کردیم و طی 10 سال زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا را برای آن دوستان شرح و تفسیر کردم. بعدها بنیاد فرهنگی الزهرا علیها السلام که توسط جمعی از نیکوکاران اداره میشد، بر آن شدند نوارهای جلسات تفسیری را پیاده و بعد از اصلاح و بازبینی اینجانب، منتشر کنند که این کار ادامه دارد. همچنین بعد از مدتها نوارهای شرح دعای زیارت جامعه به دست آمد که آن نیز به همین شیوه چاپ و منتشر میشود؛ این دو کار به صفیر هدایت (تفسیر قرآن) و صفیر ولایت (تفسیر و شرح دعا) نامگذاری شدهاند. جلسات تفسیری، اخلاقی برای جوانان هم داشتیم که بهصورت هفتگی برگزار میشد که در آنجا مطالب بهصورت مختلف و آزاد ارائه میشد. یادم میآید ساواک نیز روی این جلسات حساس شده بود و ما را به کلانتری احضار و سفارش کرد که در این جلسات نباید سخنان سیاسی گفته شود.»
از جمله تألیفات مرحوم آیت الله ضیاءآبادی عبارتاند از: 1ـ امامت 2ـ بیان قرآن: این کتاب شامل بخشی از تفسیر سوره قیامت است و به این پرسش پاسخ میدهد که: «آیا اهلبیت علیهم السّلام و قرآن مبین همدیگرند؟ 3ـ تفسیر سوره انفال 4ـ تفسیر سوره یونس 5 ـ تفسیر سوره توبه (2جلد) 6ـ تفسیر سوره یوسف 7ـ توسل: نویسنده درباره توسل و معنا و مفهوم واقعی آن سخن گفته است و این کتاب به پاسخ شبهات وهابیت که توسل را شرک میدانند، اختصاص دارد. ایشان درباره توسل تکوینی و ارتباط توحید و توسل و شرک، بهتفصیل سخن میگوید. 8 ـ شب مردان خدا درباره آداب و فضیلت نماز شب. 13ـ قرآن و قیامت: این کتاب در 806 صفحه تدوین یافته و شامل تفسیر سوره قیامت است و بهمناسبت به گوشههایی از اوضاع جاری زمان و ماجرای دلدادگان و عاشقان مکتب قرآن و پیامبر رحمت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بهشکلی بسیار جالب اشاره میکند. 14ـ قساوت، بیماری مهلک.
آن عالم بزرگوار در نهایت پس از سالها فعالیت در عرصه معارف دینی عصر روز گذشته دار فانی را وداع گفت. رهبر معظم انقلاب امروز پیام تسلیتی بهمناسبت درگذشت ایشان صادر کردند.