مراسم بزرگداشت اولین شهید روحانی مدافع حرم حضرت زینب کبری(س) در مسجد اعظم قم برگزار می شود.
مراسم بزرگداشت مجاهد شهید حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی مالامیری، اولین شهید روحانی مدافع حرم با حضور علما، روحانیون و مردم شهید پرور ایران اسلامی مقارن با ایام شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها در روز سه شنبه، ۱۵ اردیبهشت، بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعظم قم برگزار می شود.
خاطرنشان می شود: حجت الاسلام و المسلمین محمدمهدی مالامیری معروف به «ابوقاسم» یکی از روحانیون دفاع از حریم اهلبیت(ع ) در منطقه بصری الحریر استان درعا در سوریه، بود که اوایل اردیبهشت به دست مزدوران گروه ضاله جبهه النصره به شهادت رسید و به یاران شهید خود پیوست.
منبع : حوزه
امشب همه گناهان به حسنات تبدیل می شود/ شبی استثنایی برای مسلمانان
هرگاه شب نیمه رجب فرار رسد، خداوند سبحان به خزانه داران و کاتبان اعمال بندگان دستوری می دهد و به آنان می فرماید: در دفتر اعمال بندگان من نگاه کنید، هر گناه و بدی در آن دیدید، در این شب آن ها را محو و تبدیل به حسنات نمایید.
به گزارش گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز: بر اساس روایات برخی از ایام سال مورد توجه ویژه ای قرار گرفته است تا به واسطه آن فیض، رحمت و غفران الهی به سمت زمین سرازیر گردد. هر چند در تمامی روزها و شبهای سال درهای رحمت الهی گشوده است. اما برخی روزها از جایگاه ویژه ای برخوردارند که یکی از آنها شب پانزدهم رجب می باشد.
شب پانزدهم رجب و روز آن، یکی از شب ها و روزهای مهم سال است و برای عبادت پیشگان و عارفان، از ایام ویژه سال به حساب می آیند. درهای رحمت الهی در این شب و روز بر روی خلق گشوده می باشد و راه ها و درهای غضب الهی و بدفرجامی، بسته و یا بسیار کم رمق می باشد.
نبی مکرم اسلام(ص) درباره عظمت شب نیمه رجب فرمود: اذا کان لیله النصف من رجب امر الله تعالی خزان دیوان الخلائق و کتبه اعمالهم، فیقول لهم: انظروا فی دیوان عبادی و کل سیئه و جدتموها فامحوها و بدلوها حسنات.
یعنی: هرگاه شب نیمه رجب فرار رسد، خداوند سبحان به خزانه داران و کاتبان اعمال بندگان دستوری می دهد و به آنان می فرماید: در دفتر اعمال بندگان من نگاه کنید، هر گناه و بدی در آن دیدید، در این شب آن ها را محو کرده و تبدیل به حسنات نمایید.
درهای رحمت الهی در این شب و روز بر روی خلق گشوده می باشد و راه ها و درهای غضب الهی و بدفرجامی، بسته و یا بسیار کم رمق می باشد.هم چنین آن حضرت درباره روزه گرفتن روزهای 13، 14 و 15 و اقامه نماز و تهجد در شب های آن بسیار تأکید نمود و برای آن ثواب فراوانی بیان کرد.
الف - شب نیمه رجب.
اعمال عبادی این شب شریف عبارتند از:
1- غسل.
2- احیا و شب زنده داری.
3- زیارت امام حسین(ع).
4- شش رکعت نماز (به نحوی که در شب سیزدهم بیان شد (1) ).
5- سی رکعت نماز، که در هر رکعت، پس از حمد، ده بار سوره توحید (قل هو الله احد) قرائت گردد.
6- دوازده رکعت نماز، که در هر رکعت، سوره حمد، سوره توحید (قل هو الله احد)، سوره فلق (قل اعوذ برب الفلق)، سوره ناس (قل اعوذ برب الناس)، آیه الکرسی (الله لا اله الا هو الحی القیوم) و سوره قدر (انا انزلناه فی لیله القدر) را چهار بار بخواند و پس از سلام نماز، چهار بار بخواند: الله الله ربی، لا اشرک به شیئا و لا اتخذ من دونه ولیا. و هر چه می خواهد بخواند.
ب ـ روز نیمه رجب
این روز، روز مبارکی است و اعمال عبادی آن عبارتند از:
1- غسل.
2- زیارت امام حسین(ع).
3- ده رکعت نماز سلمان فارسی(رض)، بدین گونه که در هر رکعت، پس از حمد، سه بار سوره توحید (قل هو الله احد) و سه بار سوره کافرون (قل یا ایها الکافرون) را قرائت کند و پس از هر سلام نماز، دست های خویش را بلند و بگوید: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر، الها احدا، فردا، صمدا، لم یتخذ صاحبه و لا ولدا.
4- چهار رکعت نماز بخواند و پس از سلام نماز، دست ها را پهن کند و بگوید: اللهم یا مذل کل جبار و یا معز المومنین انت کهفی …
5- عمل "ام داوود" که مهمترین اعمال این روز شریف است.
هر کسی که می خواهد آن را انجام دهد، روزهای سیزده، چهارده و پانزدهم رجب را روزه بگیرد و در روز پانزدهم در نزدیکی ظهر، غسل کند و به هنگام ظهر، نماز ظهر و عصر را به جای آورد و نمازش را در جایی خلوت به جای آورده و کسی و یا چیزی وی را به خود مشغول نسازد و رکوع و سجود نماز را به نیکویی انجام دهد.
سپس به سوی قبله بنشیند و سوره حمد را صد بار، سوره توحید (قل هو الله احد) را صد بار، آیه الکرسی (لا اله الا هو الحی القیوم) ده بار و آن گاه سوره های ذیل را یکبار به طور کامل بخواند: سوره انعام، سوره بنی اسرائیل، سوره کهف، سوره لقمان، سوره یس، سوره صافات، سوره فصلت (حم)، سوره شوری (حم، عسق)، سوره دخان (حم)، سوره فتح (انا فتحناک لک)، سوره واقعه، سوره ملک (تبارک الذی)، سوره قلم (ن و القلم)، سوره انشقاق (اذا السماء انشقت) و ما بعدش تا آخر قرآن کریم را بخواند و چون از خواندن آیات قرآن، فراغت حاصل کرد، در حالی که به سمت قبله است، این دعا را بخواند: صدق الله العظیم، الذی لا اله الا هو الحی …
هرگاه شب نیمه رجب فرار رسد، خداوند سبحان به خزانه داران و کاتبان اعمال بندگان دستوری می دهد و به آنان می فرماید: در دفتر اعمال بندگان من نگاه کنید، هر گناه و بدی در آن دیدید، در این شب آن ها را محو کرده و تبدیل به حسنات نمایید.
پس از دعا، بر زمین سجده کند و دو طرف صورت خود را بر خاک گذارد و بگوید: اللهم لک سجدت و بک آمنت، فارحم ذُلّی و فاقتی و اجتهادی و تضرّعی و مَسکنتی و فقری الیک یا ربّ.
در این حال، کوشش نما که اشکی از چشمانت جاری شود، اگر چه اندک باشد و این علامت استجابت می باشد.
گفتنی است که عمل "ام داوود" را امام صادق(ع) به "ام خالد بربریه" مادر رضاعی خود و مادر داوود بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی(ع) آموخت و آن زن صالحه این عمل را در نیمه رجب انجام داد و از خداوند متعال مسئلت کرد، که فرزندش داوود بن حسن مثنی را از حبس و شکنجه منصور دوانقی (دومین خلیفه عباسی) رهایی بخشد. چیزی نگذشت که فرزندش از حبس منصور در عراق رهایی یافت و در نزد مادرش در مدینه حاضر گشت.
آن گاه، داوود به همراه مادرش ام خالد بربریه، جهت عرض تقدیر و تشکر به محضر امام صادق(ع) حضور یافتند و امام صادق(ع) به وی فرمود: منصور دوانقی شبی ]همان شبی که ام داوود دعا کرد[ امیرمؤمنان علی(ع) را در خواب دید و آن حضرت به منصور فرمود: فرزندم را آزاد گردان و الا تو را در آتش می اندازم. منصور، پایین پایش را نگه کرد و دید پر از آتش فروزان است. از خواب بیدار شد و بدنش به لرزه درآمد و در همان حال دستور آزادی تو را صادر کرد.
نسخه آیتالله بهاءالدینی برای دگرگونی احوال
امیرالمؤمنین میفرمایند: بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذت میبرد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذت میبرد و مثلش، مثل انبیاء است.
به گزارش فرهنگ نیوز ، آیتالله روح الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با تکیه برای شرط نمایان شدن فضائل پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*حقیقت فضائل و اتّصال به بهشت و عزوجلّ، در گروی دوری از رذائل
بیان کردیم: ثمره خروج از رذائل، درک حقایق فضائل است. اگر بالجد از رذائل، خروج پیدا کردیم، فضائل ظهور پیدا میکند و حال انسان در فضائل، معلوم میشود. امّا اگر در رذائل بودیم، فضائل، اگر هم به صورت ظاهر انجام شود، نه حقیقت دارد و نه در نهایت انسان میتواند از فضایل بهره ببرد.
صاحب امروز، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع)، جمله بسیار عالی و پرمحتوایی را راجع به همین مطلب تبیین میفرمایند. حضرتشان این مطلب را به عنوان حقیقت الفضائل بیان میفرمایند: «اِجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ فَإنَّ تجافی خصال الشَرِّ بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة، وَ یَصلُ بِهِ اِلَی الْجَنَّهِ وَ یَصل بِهِ إلی اللّه تبارک و تعالی».
این روایت، غوغا و محشر است. اگر بخواهیم فضائل، به حقیقت فضائل باشد؛ صاحب امروز - که سعی کردم مطالب بحثمان را در این جلسه از روایات ایشان بیان کنم - فرمودند: حقایق فضائل در این است که اجتماع خصلتهای خوب در انسان باشد، امّا شرط آن این است: «وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ» هر آنچه شرّ و بدی و پلشتی و زشتی است، از درون، خالی شود.
میفرمایند: دلیلش این است که اگر در درون خصال زشت، رذائل و شرّ از بین برود؛ ادب و حقیقت خصال نیکو، نمایان میشود. طوری که چنان مؤدّب میشود که به وسیله این دوری جستن از گناهان و خالی شدن از رذائل، نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت هم، او را در این مکارم اخلاق نشان میدهند، «بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة».
طوری به این مکارم اخلاقی میرسد که با رعایت این جورچین الهی - یعنی دوری جستن از بدیها که خصایص خیر او نمایان میشود - اتّصال به بهشت پیدا میکند؛ یعنی دیگر راهش معلوم است و چیزی به نام حساب و کتاب و جهنّم و مدّتی در عذاب الهی بودن برای او نیست و مهمتر این که اتّصال به پروردگار عالم پیدا میکند. امّا اگر این رذائل از بین نرود، فضائل معنا ندارد و اصلاً ظهور پیدا نمیکند.
*نسخه آیتالله بهاءالدینی برای دگرگونی حال انسان
به قدری این مطلب بیرون آمدن از رذائل مهم است که باز حضرت جواد الأئمّه(ع)، در روایت دیگری میفرمایند که اگر انسان، از رذائل بیرون نرود و عنوان تخلیه - که علمای اخلاق آن را مقدّم میدانند - برای او محقّق نشود؛ ایمانش هم محقّق نمیشود. معلوم است فضائل بدون ترک رذائل، ایمان ندارد و وقتی ایمان ندارد، یک جایی هم آن را ترک میکند.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آن عارف بالله در سؤالی که از وجود نازنینشان کرده بودند که چرا یک مدّت انسان حال خوشی دارد و وضع او، وضع خوبی است، دلش میخواهد نماز بخواند، دلش میخواهد روزههای مستحبّی بگیرد و حالی هم برای قیام در دل شب دارد، امّا یک مواقعی هم معالأسف اصلاً بیحال و کسل میشود و وضع او، وضع بدی میشود و از این حال، بیرون میآید؟ این علّت تغییر و دگرگونی حال در انسان چیست؟
ایشان نکته بسیار عالی را در باب نسخهای که دادند، فرمودند. ایشان فرمودند: نسخه حقیقی این است که چون انسان به حقیقت دست از رذائل نکشیده، ولی از آن طرف هم فطرتش، فضائل را میطلبد «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»، اینگونه تغییر حال در او ایجاد میشود.
همانطور که بارها بیان کردم، قرآن کریم و مجید الهی نمیفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المؤمن» و یا نمیفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المسلم»، بلکه میفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»؛ یعنی فطرت همه انسانها الهی است. لذا از طرفی، خوبیها و فضائل را میطلبد، امّا چون در مقام تخلیه از رذائل قرار نگرفته، فضائل هم که میآید، تضاد بین فضائل و رذائل، سبب میشود که یک موقعی فضائل غلبه یابد و یک موقعی هم رذائل غلبه پیدا کند. لذا علّتالعلل این کسالت، همین است.
بعد فرمودند: مگر میشود کسی در خوبیها بیفتد و طعم خوبیها را بچشد - که اولیاء خدا، این طعم را یک طعم بسیار عالی است، چشیدند و به قول آنها، «حلوه» «حلوه» است؛ شیرین و چه شیرینی! - امّا بعد از مدّتی کسل شود؟! علّت کسالت، این است که هنوز رذائل در درون انسان هست و چون این رذائل تخلیه نشده، حال انقلاب دارد؛ گاهی بر فضائل غلبه پیدا میکند، امّا گاهی هم رذائل غالب میشود که در این هنگام، دیگر حال عبادت ندارد.
تا چندی پیش، دلش میخواست نماز شب بخواند، اصلاً همین که قیام میکرد، همین که دستش را بالا میبرد، همین که میگفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه» و ...، حالش منقلب میشد، اشکش جاری میشد و وضعش دگرگون میشد. آن موقع، یک کس دیگری بود، به قدری لذّت میبرد و حالش، حال عجیبی بود که هیچ چیزی در مقابل او، نمیتوانست بایستد. طوری است که حتّی دیگر از گناهانی که قبلاً نعوذبالله، به آنها مبتلا بوده و اتّفاقاً از آنها لذّت میبرده، بدش میآید و حالا دیگر حتّی حالش از گناه که هیچ، از اسم گناه هم بهم میخورد.
*وقتی رذائل تخلیه نشد، کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمیشود
در هفته گذشته بیان کردم که آیتالله العظمی ابوالحسن اصفهانی در درس خارج فقهشان، وقتی مبحث مطالب زنا تبیین میشد، با اینکه لفظ «الزانیه» در قرآن هم هست، فقط یک بار آن لفظ گناه را میگفتند و بعد میفرمودند: آن عمل خبیثه.
وقتی سؤال میکردند: آقا! درس است دیگر، شما چرا اسم نمیبرید؟ میفرمودند: به خدا قسم نمیتوانم، من از اسمش هم متنفّرم، اسمش که میآید، حالم بهم میخورد.
حالا گاهی انسان هم همین حال را پیدا میکند. یعنی نه تنها افرادی مثل آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی که از دست مبارک آقاجانمان حضرت حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارد، بلکه یک انسان عادی و بیچارهای مثل من هم امکان دارد یک موقعی حالش دگرگون شود و در نماز شب اشک بریزد و حال خوشی داشته باشد و دیگر از گناه هم بدش بیاید، امّا چه میشود که بعد از یک مدّت دوباره برمیگردد و این حال دیگر نیست؟!
آیتالله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: علّت العلل همین است که وقتی رذائل تخلیه نشد، معلوم است کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمیشود. چنین کسی فقط ظاهر فضائل را دیده و إلّا آنکه فضائل را به خوبی درک کند، به قدری خوشش میآید که دائم جلو میرود.
*حقیقت ایمان در چه کسی به کمال میرسد؟
لذا آن کسی از عبادت لذّت میبرد که ایمانش کامل باشد و علّت لذّت نبردن از عبادت، این است که وضع درون، خراب است. به این روایت دقّت بفرمایید که عجیب است، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع) تبیین میفرمایند: «لَن یَسْتَکمِلَ العبدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ، و لَن یَهْلِکَ حتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِینهِ»، بنده، هرگز حقیقتِ ایمان را به کمال نمىرساند، مگر آنگاه که دینش را بر هوس خود ترجیح دهد، و هرگز به هلاکت درنمىافتد، مگر زمانى که هوس خود را بر دینش ترجیح دهد.
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) میفرمایند: «إنّ حالة العبادة حالة المخلصین من کمل إیمانه کما کمل الأنبیاء فی نفسهم»، بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذّت میبرد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذّت میبرد و مثلش، مثل انبیاء است. یعنی حال او، حال عباد حقیقی شده و از عملش آنقدر لذّت میبرد که اصلاً خسته نمیشود. خدا گواه است انسان باورش نمیشود که میگویند: یک شب را در رکوع بودند، یک شب را در سجده بودند و ... . مگر میشود؟! اگر من و شما یک ساعت بایستیم، خسته میشویم. آن مرد عظیمالشّأن و الهی، ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب را دیدند که چهار ساعت در رکوع بودند. آن مرد صد و اندی ساله، استاد عرفای عظیمالشّان، پیرمرد است، امّا چندین ساعت در رکوع بود، آن هم در چه حالی، چه رکوعی، چه اشکی، محاسنی کاملاً خیس شده و ... . شنیدن کی بود مانند دیدن؟! چرا آنها این طور هستند؟ چون آنها به حقیقت ایمان رسیدهاند.
وجود مقدّس جواد الأئمّه(ع) هم میفرمایند: بندهای حقیقت دین را نمییابد، مگر اینکه دین و احکام الهی را در همه جهات بر تمایلات نفسانی و هوی و هوسش مقدّم بدارد. اگر دین نعوذبالله بازیچه شد، معلوم است که دیگر لذّت از عبادت هم نمیبرد.
اگر این درونش از هوی و هوس، خالی نشود، معلوم است دیگر گرفتار و بیچاره است. آن موقع است که حقایق فضایل را درک نمیکند. البته فضایل هست، دو روز حالش، حال نماز است، دو روز حالش، حال شبخیزی است، امّا بعد بیحال میشود.
تخلیه به قدری مهم است که اگر انسان بدون تخلیه حرکت کند، باید بداند هیچ فضیلتی برای او، فضیلت نیست و درک رذایل صد در صد برایش مهمتر است. در غیر این صورت اصلاً نمیفهمد و فقط یک ظواهری را با خود دارد.
فرمودند: آن کسی هلاک و بدبخت میشود که هوی و هوس و خواستههای نفسانی خودش را بر احکام الهی مقدّم بدارد و برعکس، آن کسی هلاک نمیشود که احکام الهی را بر هوی و هوس و نفس دون، مقدّم قرار بدهد.
*توصیه جامع و مختصر جوادالائمّه(ع)
وقتی کسی به وجود مقدّس امام نهم، امام جواد الائمه، امام محمّد تقی(ع) عرضه میدارد: «أوصنی بوصیة جامعة مختصرة» آقا جان! من را یک موعظه و نصیحتی کن که کامل و مختصر باشد. حضرت در جواب آن کسی که نصیحت خواست، آن هم مختصر و کامل میفرمایند: «صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ» اعضاء و جوارحت را، چه در ظاهر و چه در باطن، از ذلّت و ننگ سریع و زودرس و همچنین از آتش عذاب آخرت، دور کن.
سوال برایش پیش آمد که یابن رسول الله! این ذلّت چیست؟ حضرت فرمودند: «إنّ الشّهوات عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ»، اگر این مبتلا شدن به شهوات جنسی، شهوت قدرت و ... این برای انسان بیاید، بدبخت است و دیگر آن حال مؤمن را که حال صلاح است، نخواهد داشت. پس اسّ و اساس بقای نفس هم به همین است که رذایل در انسان تخلیه شود. آن وقت است که فضایل را میفهمد، غوغاست و بالجد محشر است.
*ای انسان که اوّلت، نجس و آخرت، نجس است؛ به چه غرّه میروی؟!
اگر کسی با این جورچینی که حضرات معصومین(ع) چیدند، جلو برود، تمام است. اگر انسان از نفس دون بینیاز و فقیر الی الله شد و تخلیه کرد، مقامی پیدا میکند که مافوق تصوّر است. گرچه اولیاء اصلاً دنبال این نیستند و فقط خدا را میبینند. همانطور که بیان هم کردم، امثال آیتالله بهجت از مطرح شدن وحشت داشتند و آن را ابتلاء بزرگ برای خود میدانستند. میگفتند: خدایا! ما چه گناه بزرگی کردیم که باید در اواخر عمر مطرح شویم. چرا؟ چون وقتی شناخته میشوی، بعد از آن باید بسیار مراقبه کنی و دائم بگویی که من هیچم. کما اینکه آیتالله بهجت فرموده بودند: ما هم به یک زبانی همان را که ملّا هادی میگفت، باید بگوییم.
آیتالله بهجت میفرمودند: وقتی از آن مرد عظیمالشأن، ملّا هادی سبزواری تعریف میکردند (آن آقایی که منطق و فلسفه را به منظومه درآورد که خیلی چیز عجیبی است، از آن طرف بسیار متخلّق به اخلاق الهی هم بود)، میرزای مازندرانی دیده بود که آقا مدام دست خود را به زیر قبای خود میبرند، سر خود را پایین آورده و پنهانی چیزی را نگاه میکنند. پرسیدند: آقا! چیست؟ میگفتند: هیچ، چیزی نیست. بعداً گفتند: آقا! من کراماتی از شما میدانم که اگر نگویید، افشا میکنم. اولیاء خدا هم که از این مطالب گریزان هستند، لذا به ایشان فرمودند: من به شما میگویم ولی تا زنده هستم برای کسی نگو. من کلاه مغنّیگری پدرم را دارم، هر موقع از من تعریف میکنند، آن را برمیدارم، نگاه میکنم و میگویم: هادی! تو پسر همان مغنّی هستی.
همانطور که بیان کردم آیتالله بهجت میفرمودند: حالا ما که آن کلاه را نداریم، امّا من و تو یادمان بیافتد به این که من، در ابتدا از یک شیء نجس و به تعبیر قرآن «منیّاً» بودم. اگر آن قطره بر جایی بیافتد، نجس است. وقتی هم میمیریم و بدنمان سرد میشود، تا ما را غسل ندادند، هر کس به بدن ما دست بزند، ما نجس هستیم و بر آن بیچاره، فرض و واجب است که غسل مسّ میّت کند. اوّلمان، نجس؛ آخرمان، نجس؛ چه غرّهای؟!
لذا ایشان فرمودند: ما باید اینگونه بگوییم. از همین استنباط میشود که معلوم است آیتالله العظمی بهجت این را برای خودشان مدام تذکار میدادند. برای همین وقتی در اوج قرار میگیرند و معروف میشوند، وحشتشان بیشتر است که نکند این، ما را بیچاره کند.
لذا من برحسب فرمایش اعاظم برای شما بیان میکنم که عمده گریه اولیاء خدا در اواخر عمر شریفشان، وقتی معروف میشدند، همین بود که خدا! نکند این شهرت ما را گرفتار کند!
گرچه شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز میفرمایند: آن کسی که در اوج میرسد، دیگر چیزی نمیبیند. حتّی شهرت و تعریف دیگران را هم نمیبیند. نه تمجید دیگران را میبیند و نه تحقیر آنها را. آن کسی که اتّصال الی الله پیدا کرد، هیچ نمیبیند جز پروردگار عالم. البته آنها دیگر استثناء و از اولیاء خدا هستند که آیتالله العظمی بهجت( و امثال ایشان هم همانطور شدند.
*محتاجِ فقیر شدن!
امّا اگر حال، حالی شد که تخلیه کردی، هم خودت از عبادت لذّت میبری و هم مردم از عبادات او لذّت خواهند برد. حضرت جوادالأئمّه(ع) میفرمایند: «مَنِ اسْتَغْنَى بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ إِلَیْهِ»، هر کس خود را به وسیله خدا بینیاز بداند؛ مردم محتاج او میشوند. آیتالله العظمی بهجت چیزی نداشت، فقیر بود. «وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَحَبَّهُ النَّاسُ وَ إِنْ کَرِهُوا»، هر کس تقوای الهی را پیشه خود کند، خواه ناخواه مورد محبّت مردم قرار میگیرد، گرچه خود آن مردم اهل تقوا نباشند.
این بحث تقوا که قرآن فرموده: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»، در این حال است که رذائل بیرون شود. اگر رذائل را بیرون کنیم، خدا گواه است لذایذی میآید و جای آن لذایذ کذب مینشیند که عالی است. به فضل الهی اگر در باب توبه جلو رفتیم، در آنجا به شرط حیات روایتی را بیان میکنم که غوغا و محشر است که گاهی وقتی مذنبین، از ذنوب بیرون میآیند و آن توبه نصوح را میکنند، چنان لذّتی از این عبادت میبرند که آن لذایذی که در گناه، غوطه خورده و از ابتدا تصوّر میکردند آنها لذّت است، دیگر از آنها تنفّر پیدا میکنند. مدام به حال گذشته خود گریه میکنند که چرا این عمر را به شهوت، به کثافت، به لجنزار گناه و حال زشت تلف کردم؟! مدام گریه میکند و مولیالموالی علّت گریه را میفرمایند: چون به آن حقیقت لذّت رسیده است و میفهمد آن لذّت، لذّت کاذب بوده است و اصلاً لذّت نبوده است.
اگر لذّت ترک لذّت بدانی/دگر لذّت نفس، لذّت نخوانی
*همنشینی که سبب فساد و یا اصلاح اخلاق است
عمده همه اینها همین خروج از رذائل است. در جلسه گذشته بیان کردم که از کجا شروع کنیم تا بتوانیم به حقیقت رذائل را بیرون کنیم. کوتاه بیان کنم، باز حیفم میآید از حضرت جواد الائمّه بیان نکنم. در کشفالغمّه است که فرمودند: «فَسادُ الأخلاقِ بمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ ، و صَلاحُ الأخلاقِ بمُنافَسَةِ العُقَلاءِ». جوانهای عزیز! شما که امام زمان، شما را بسیار دوست دارد! جوانترین امام فرمودند: معاشرت با بیخردان و سفهاء و افراد لاابالی سبب فساد و تباهی اخلاق میشود. امّا اینکه با خردمندان رفاقت کنی و نفس آنها به تو بخورد، سبب صلاح اخلاق میشود.
در روایت دیگر تبیین میفرمایند: عقلاء، کسانی هستند که عبّاد هستند. بنده در باب عقل هم بیان کردم که العقل، عینه عبادة و قافه قرب و لامه لقاء. عقل حقیقی این است.
اگر صاحب جمل را دیدی، دیگر جمال ظاهری برای تو معنایی ندارد. تازه آن را هم میبینی، میگویی: این را چه کسی درست کرده؟ آنهایی که در جاهای دیگر هستند و دیگر برنمیگردند، طبق فرموده آیت الله العظمی بهاءالدینی به این دلیل است که دیگر زذائل در وجودشان نیست. امّا بعضی که مذبذبین هستن؛ یعنی گاهی این طرف و گاهی آن طرف هستند، دلیل این است که تخلیه نشدند. تا تخلیه نشود، نمیشود. گاهی در درس اخلاق است، گاهی هم نعوذبالله در مجلس گناه. دلش میخواهد، چون فطرتش الهی است، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»، نفرموده: «فطر المسلم» یا «فطر المؤمن»، بلکه فرموده: «فطر الناس»، همه فطرتهای مردم، الهی است. لذا انسان دلش میخواهد با خوبان عالم باشد، گاهی هم دلش میگیرد و میگوید: به فلان مجلس برویم، حال میکنیم و عوض میشویم. امّا بعد از آن دو مرتبه نگاه میکند، میبیند عجب! در مجلس گناه است. دلیل چیست؟ دلیل این است که باور نکرد رذائل باید بیرون برود. باور نکرد تخلیه، اصل است. فضایلی که با رذائل جمع شود، فضیلت نیست، بلکه آن فضائل را هم منکوب میکند و شیطان هم میخندد.
*انتظار بهترین همنشین عالم برای صحبتهای شبانگاهی ما!
پس نشستن با این افراد، بد است، امّا کدام همنشینی بهتر از همنشینی با حضرت حجّت(روحی له الفداء)؟! جوانهای عزیز! بارها بیان کردم، الآن هم بیان میکنم، بعدها هم بیان خواهم کرد، به قدری مهم است که فوق تصوّر است. این، از آن مطالبی است که اصلاً تکرار ندارد، مگر خوردن و آشامیدن و خوابیدن، تکرار دارد؟! أکل و شرب، تکرار ندارد و لازم است. این هم عین همان است. عزیز دلم! آقا جان خودشان به اعاظم و بزرگانی که به محضر مبارکشان شرفیاب شدند، فرمودند، به عنوان مثال بارها به مقدّس اردبیلی، بحرالعلوم، شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز آن وزیر اعظم خود، سیّد مرتضی، سیّد رضی، علّامه حلّی، آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی، آیتالله مولوی قندهاری، ابوالعرفا آیت الله العظمی ادیب و ... بیان فرمودند: جوانها را دعوت به سوی من کنید. آقا جوانپسند هستند و خودشان هم وقتی بیایند، حسب روایات شریفه عمرشان تا حدود چهل است.
یکی از مطالب این است: یاد آقا جان را دردلت زیاد کن. با آقا جرف بزن. بیان کردم: شبها دقایقی را با آقاجان حرف بزنیم. به خصوص موقع خواب که به تعبیری مسواکمان را هم زدهایم و میخواهیم بخوابیم، دو سه دقیقه با آقا خلوت کن، حرف بزن.
بگو: آقا جان! شنیدهام جوان را خیلی دوست داری. آقا جان! من نمیتوانم، نفسم نمیگذارد، وضعم خراب است. با آقا حرف بزن و اعلان کن. آقا، تنها کسی است که میتوانی حالت را به ایشان بگویی. ما مثل نصارا نیستیم (تعبیر قرآن، یهود و نصارا است و مسیحی و کلیمی در مورد این پیروان ظاهری به کار نبرده است) که پیش کشیش برویم و اقرار کنیم. لذا ما حتّی پیش مراجع تقلیدی مانند آیتالله العظمی بهجت، یا امام المسلمین، رهبر عزیزمان و یا هر کدام از اولیاء خدا نمیتوانیم اقرار کنیم. اقرار فقط عندالله است. امّا حضرت حجّت، کسی است که اعمال من و شما به دست مبارکش است و تبیین کردند که حداقل هفتهای دو بار اعمال ما را میبینند.
بگو: آقا جان! وضع من خراب است، میشود دست من را بگیری؟! میشود حال من را هم عوض کنی تا من هم یک عشق حقیقی پیدا کنم؟ از این عشقهای مجازی دست بکشم و عاشق خودت بشوم؟! اگر آدم، عاشق خودش شود، اگر یک لبخندش را نشان دهد .....
هر شب دو سه دقیقه با آقا حرف بزن، اگر هر شب بدون انقطاع با آقا صحبت کردی و یک شب هم قطع نشد، به یک سال نمیکشد که خودت یک حالی میبینی، وضعت تغییر میکند، حالت عوض میشود و مولای خوبیها دست تو را میگیرد.
«عادتکم الاحسان» آقا خیلی احسان دارد. بعد هم میدانید، آقا خیلی غریب و تنهاست. اولیاء بیان فرمودند و ما نمیفهمیم، امّا آقا مانند یک تشنهای که برای آب، له له میزند، خود آقا له له میزند که شب بشود و در دل شب یک عدّه بیایند و با ایشان حرف بزنند. آقا، منتظر ماست.
عرض حال بکن، وضعت را بگو، ببین آن کریم چطور عنایت میکند. بگو: آقا جان! ولادت جد گرامیات، امام جواد بود، من هم جوانم، نمیخواهی دست من را بگیری؟! عیدی نمیخواهی بدهی قربانت بروم؟!
اگر یک مواقعی هم دلت گرفت و هنوز نمیدانی آقا جوابت را میدهد یا نه، بگو: آقا جان! به حضرت نرجس خاتون، مادرت قسمت میدهم؛ چون شنیدم ایشان را خیلی دوست داری. یک بار هم که دیگر قضیّه سنگین شد، بگو: به دو بانوی دیگر هم که آنها را خیلی دوست داری، قسمت میدهم، یکی عمّه جانت زینب که دلت خیلی برای مصیبت ایشان سوخته و یکی هم به آن مادر پهلو شکستهای که به قول علّامه امینی، ما بین در و دیوار صدا زد: مهدی من کجایی؟! آقا جان! به داد برس ....
«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،
إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»
منبع: فارس
پوستر/ مطهری، مردی از جنس نور
مثل شهید، مثل شمعی است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند.
شیرین کام شدم
بیانات رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز ولادت امیرالمومنین علیهالسلام
به همهی برادران و خواهران عزیز که از شهرهای دور و نزدیک زحمت کشیدید و تشریف آوردید، مخصوصاً به خانوادههای معظم شهیدان بزرگوار و جانبازان عزیز و به همهی برادران و خواهران خوشآمد عرض میکنیم و امیدوارم خداوند متعال این عید سعید و این روز بزرگ را بر همهی آحاد امت اسلامی و شیفتگان امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) و بخصوص به ملت ایران مبارک بفرماید و از برکات این روز شریف، همهی آحاد امت اسلامی را برخوردار کند.
امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) متعلق به همهی انسانیت است؛ نه فقط متعلق به شیعیان و نه حتّی متعلق به مسلمانان. همهی انسانیت در برابر عظمتها و زیبائیهای علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) خاضع و خاشعند؛ مگر آنهائی که نشناسند و ندیده باشند. لذا شما میبینید مداحان امیرالمؤمنین فقط مسلمانها نیستند؛ مسیحی هم ستایش امیرالمؤمنین را میکند. فقط شیعیان نیستند؛ جامعهی اهلسنت هم در همهی اقطار دنیای اسلام از امیرالمؤمنین به زبان دیگری و با شیفتگی بیشتری نسبت به سایر بزرگان صدر اسلام یاد میکند. چرا؟ علت چیست؟ علت، عظمت این شخصیت است؛ عظمتی که در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، کسانی سعی کردهاند آن را بپوشانند؛ و نشد. درخشش خورشید را نمیشود پوشاند؛ خورشید است، میتابد، گرما و نور میدهد. مگر میشود انکارش کرد؟!
این خصوصیاتی که در امیرالمؤمنین شناخته شد، این عظمتی که در علی بن ابی طالب دیده شد، این عظمت چیست؟ کجاست؟ ابعاد آن چگونه است؟ این دیگر از آن بحثهائی است که هیچ بشر غیر معصومی نمیتواند ادعا کند که آن را شناخته است؛ چون ابعاد عمیق و ناشناختهای دارد و مثل یک اقیانوس است. انسان در اقیانوس، طوفان، موج، آب و موجودات شگفتآور را میبیند؛ اما اعماق اقیانوس را فقط آن کسی میتواند درک کند که خود توانسته باشد به آن اعماق برسد. اعماق شخصیت اقیانوسگونهی امیرالمؤمنین را جز کسانی که خودشان مثل او مرتبط با منبع غیب بودند و مستفیض از افاضهی الهی بودند، کسی نتوانسته است درک کند و نمیتواند درک کند. آنچه ما میبینیم ظواهر امر است؛ نشانههاست. این را هم همهی ما نمیتوانیم ببینیم؛ این حکمتهای عمیقی که در نهجالبلاغه است، در کلمات قصار امیرالمؤمنین هست، همهی ما نمیتوانیم درک کنیم؛ فرزانگان بزرگ و صاحبان عقل و علم ژرف هستند که اینها را درک میکنند. ما که نگاه میکنیم، آنچه از امیرالمؤمنین میبینیم، اینهاست: شجاعت او، عبادت او، جوانمردی او، پایبندی او به امر و نهی الهی، جهاد او، ایثار و از خودگذشتگی او، زمانشناسی او، انسانشناسی او، رحم و مروت و رقت قلب او نسبت به ضعفا، بیباکی او در مقابل گردنکشان و سرکشان و مستبدان، اصرار و پافشاری او بر عدالت بین مردم، دشمنی او با ظلم و جور. اینها ظواهر این اقیانوس ژرف و عمیق است. حالا ببینید همین ظواهر چقدر پیچیده و شگفتآور و زیباست! انسان چه کسی را میتواند پیدا کند که این همه صفات ممتاز در او جمع باشد؟! امیرالمؤمنین اینجوری است. این هم حرفی نیست که شیعیان این را بگویند.
اینها چیزهایی است که جزو مسلّمات تاریخ است و دشمن امیرالمؤمنین هم به آنها اقرار کرده است. در مجلس معاویه، کسی مطلبی را به عنوان تملق راجع به امیرالمؤمنین گفت، معاویه بر آن شخص برآشفت و جملهای در مدح امیرالمؤمنین بیان کرد! از یاران امیرالمؤمنین، کسانی که بعد از شهادت آن بزرگوار سر و کارشان با دستگاه معاویه میافتاد، معاویه به آنها میگفت از علی برای من بگوئید. آنها هم میگفتند. در روایت دارد که گاهی معاویه اشک میریخت! این شگفتیها اینجوری است! در حالی که دشمنی معاویه با علی چیز پنهانی که نیست؛ این را همه میدانند.
یکی از اولاد عبداللَّه زبیر یا از نوههای او - خانوادهی زبیر با امیرالمؤمنین بد بودند - از پدر خود پرسید علت عظمت خاندان امیرالمؤمنین که روزبهروز بیشتر میشود، چیست؟ او گفت: بله، همینجور است. دشمنان او هرچه کردند که فضائل او را بپوشانند، او مثل یک طلای ناب، بالاخره خود را از لابلای این خس و خاشاک نشان داد. و دشمنان او هر چه کردند برای خود فضیلت درست کنند، مثل مرداری که تعفن او بیش از پیش و لحظه به لحظه بیشتر میشود، بینیها را آزرد. دشمنان امیرالمؤمنین دربارهی او، اینجور حرف زدهاند. الان هم کتابهای مسلمانها - چه شیعه و چه سنی - پُر است از فضائل امیرالمؤمنین.
در همهی دورانهای زندگی، او اسوه است. نوجوانهای ده ساله و دوازده ساله و سیزده چهارده ساله میتوانند به علی اقتدا کنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده سالگی، اول کسی بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یک کودک ده یازده ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انکار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیست ساله و بیستودو ساله و بیستوپنج ساله میتوانند امیرالمؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او کسی بود که در بیستوسه سالگی - که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکه به مدینه هجرت فرمود - مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم»(1) را به او سپرد تا با خودش از مکه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکه به او داد که امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا کند، طلبهای او را جمعآوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این میشود الگو.
وقتی پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجهی یک پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیستوسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشکلی داشت، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) اول کسی بود که آنجا در کنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشکل و باز نشدنىِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گرهگشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را کف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یکسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.
پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این کار اقدام هم کرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم کرد؛ بعد که دید نمیشود، بعد که دید اگر او وارد میدان شود و کار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، کنار کشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعهی اسلامی و برقراری حکومت اسلامی از حق خود - که آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست که یک انسان را اینجور بر قلهی آفرینش بنیبشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد.
بعد که بیستوپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یک مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار کردند، التماس کردند، گفتند باید بیائی، باید قبول کنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمیکرد، بعد وقتی دید که از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمدهاند و اصرار میکنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ کس نیست که بتواند این جامعه را اداره کند و این مشکلات را حل کند، گفت خیلی خوب، قبول میکنم؛ و قبول کرد. از لحظهای که این مسئولیت را قبول کرد، تا لحظهای که فرق مبارکش در محراب عبادت شکافته شد، یک روز و یک ساعت از مطالبهی آن حقی و حقیقتی که اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد.
«لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمدهاند؛ برای نزدیک کردن مردم به خدا آمدهاند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمدهاند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یک لحظه از این راه عقبنشینی نکرد. در حرکت، کوتاهی نکرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. کسانی که تا دیروز او را ستایش میکردند، عدالتِ او را که دیدند، تبدیل به دشمن خونىِ او شدند؛ لکن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذرهای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محکم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری که ما میبینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفتآور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است!
ما حالا اسممان علوی است؛ شیعیان علی. صرف اینکه بگوئیم علی و راه او را دنبال نکنیم، فایدهای ندارد. کسانی بودند در زمان خود آن بزرگوار که اظهار ارادت به او هم میکردند، لکن از آنچه که او میخواست، تخلف میکردند. امیرالمؤمنین با اینها بیرحمانه برخورد کرد. فسق و فجور کردند، حد الهی را بر اینها جاری کرد؛ کفر گفتند، اینها را از دم شمشیر گذراند. بعضیها وقتی آن عظمتها را میدیدند - ماها کوچکیم دیگر - و وقتی ما یک انسانِ با این عظمت را میبینیم، میگوئیم این خداست! باورمان نمیآید که خدای عزیز علیم میتواند یک چنین شخصیت باعظمتی را بسازد؛ لذا اشتباه میکنیم. در زمان امیرالمؤمنین هم همین اشتباه را کسانی کردند و گفتند او خداست. امیرالمؤمنین دستور داد همهشان را کُشتند؛ رحمشان نکرد؛ در رودربایستی گیر نکرد که اینها طرفدار مایند و دارند دربارهی ما مبالغه میکنند؛ نخیر، اینها راه توحید، راه مبارزهی با شرک را رها کردند، مرتد شدند و توبه هم نکردند؛ امیرالمؤمنین هم دستور داد و همه را به حد الهی محکوم کردند و به قتل رساندند. امیرالمؤمنین اینجوری است. اگر ما خیال کنیم به صرف اینکه امیرالمؤمنین را به زبان تعریف و ستایش کنیم یا محبت او را در دل داریم، خدای متعال و خود امیرالمؤمنین از کجرویها، از سیاهکاریها و از بدیهای ما صرفنظر میکنند، بدانیم که این منطق امیرالمؤمنین نیست. منطق امیرالمؤمنین، سلوک راه خداست. شیعه یعنی کسی که دنبال امیرالمؤمنین به راه میافتد. حالا یک وقتی خطائی، اشتباهی، گناهی کسی میکند، او بحث دیگری است؛ استغفار باید بکند؛ اما دلخوش کردن به انتساب به امیرالمؤمنین و کم و کوچک شمردن تخلف از راه خدا، بههیچوجه در منطق امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. اهمیت کار امیرالمؤمنین این است که از حق، از عدل، از ثبوت راه الهی، به خاطر ملاحظات صرف نظر نکرد.
امروز اگر بخواهیم مصداقی برای این حرکت امیرالمؤمنین پیدا کنیم - که البته مصداق ناقصی است - تشکیل جامعهی اسلامی و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی است. این، یعنی در مقابلهی با ظلم و کجروی و کفر و حرکت ظالمانهی مفسدانهی طواغیت جهانی، سر بلند کردن و ایستادن. در این راه باید حرکت کرد. نظام جمهوری اسلامی خودِ وجودش و هویتش ضدیت با ظلم و زور است؛ ضدیت با تبعیض است. شما ببینید امروز حاکمیت دنیا دست کیهاست؛ ببینید در دنیا چه فجایعی به وسیلهی قدرتمندان دارد انجام میگیرد؛ ببینید با بشریت این قدرتهای دارای زر و زور چه میکنند؛ آن هم با تبلیغات رنگ و لعابدار، همراه زر و زور و تزویر با اسم حقوق بشر! با اسم دمکراسی! با اسم آزادی! چه میکنند با بشر!
امروز امریکا - منظورم حکومت امریکاست - مظهر ظلم علیه بشریت است و به خود مردم امریکا هم امروز دارد ظلم میشود. نظام طاغوتی و شبکهی مفسد صهیونیستی در دنیا، امروز مظهر فساد اخلاقی و تباه کردن نسلهای بشری است؛ ضلالت و گمراهی. قدرتهائی که امروز تسلط بر عالم دارند، قدرتهای ستمگر و ظالمند و به همین دلیل هم با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری و سر ستیزهگری دارند. ایستادگی جمهوری اسلامی، مظهر عدالتخواهی امیرالمؤمنین است. آنچه ما ملت ایران و مسئولان بالخصوص بر عهده داریم، این است که این الگو را هرچه بیشتر به نمونهی اصلی خود نزدیک و شبیه کنیم. در داخل کشور شعار «عدالت» را جدی باید گرفت؛ شعار «دینداری» را جدی باید گرفت؛ راه امیرالمؤمنین را جدی باید گرفت و همین است که میتواند ما را برای رسیدن به آرمانها و آرزوهای بلند ملت ایران کمک کند؛ کما اینکه خصوصیات امام بزرگوار ما در آن چیزهائی که پیشرفت جامعه و حیات جامعهی اسلامی محتاج آن هست، شبیه خصوصیات امیرالمؤمنین بود؛ البته با فاصلهی مشخصی که بین آن قلهی عظیم با انسانهای معمولی هست. امام بزرگوار ما در راه حق و عدالت قائل به رودربایستی و ملاحظهی این و آن و ترس و ضعف و عقبنشینی نبود؛ او هم همانطور که امیرالمؤمنین توصیه فرموده بود که: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله»، از تنهائی نمیترسید؛ از اینکه تنها بماند، نمیترسید، واهمه نداشت؛ حق با اوست، پس خدا با اوست. با مجاهدت حرکت کرد، خدای متعال هم ملت ایران و ملتهای مسلمان را با او در دل و در جوارح همراه کرد و دیدید چه حرکت عظیمی به وجود آمد. امام اینجوری بود.
امروز هم مسئولان کشور و آحاد مردم ما اگر میخواهند ملت ایران به آن قلهی بلند عظمت و افتخار و عزتی که آرزویش را دارد، دست پیدا کند، باید همین راه را دنبال کنند؛ باید با شجاعت تمام، با آگاهی و بینش کامل، با خطرپذیری در مقابل قدرتمندان و زورگویان و زورمندان عالم این راه را ادامه دهند. موفقیت در «ایستادگی» است.
دشمنان اصلی ملت ایران - شبکهی صهیونیستی و رژیم صهیونیستی و رژیم امریکا، بخصوص این مجموعهای که امروز در امریکا بر سر کار هستند، دشمنان اصلی ملت ایران و راه ملت ایران هستند - روز به روز در دنیا بدنامتر و از عواطف ملتهای مسلمان منزویتر شدهاند؛ بلکه حتّی در بین ملتهای غیرمسلمان هم منزویترند. امروز امریکا یکی از منفورترین کشورها در همهی دنیاست؛ هرجا نظرخواهی میکنند، نتیجه این است. و نظام جمهوری اسلامی به برکت ایستادگی ملت ایران، به برکت شعار عدالت و مردمدوستی - که بحمداللَّه امروز در این کشور، این شعار بر زبان دولتمردان به طور دائم وجود دارد - در چشم ملتهای مسلمان عزیز است. ملتهای مسلمان این راه را پسندیدند و کم و بیش تا آنجائی که توانستهاند در این راه حرکت کردهاند؛ البته شرائط ملتها مختلف است. شما وقتی نگاه کنید به ملتهای مسلمان منطقهی ما و کشورهای اسلامی، میبینید همهی این ملتها به نحوی این راه جمهوری اسلامی و راه ملت ایران را مورد تأیید و حمایت معنوی خودشان قرار دادهاند؛ از آن تمجید کردهاند و قدمی یا قدمهائی در این راه حرکت کردهاند و پیش رفتهاند؛ این، آن چیزی است که استکبار جهانی را خشمگین میکند. راه موفقیت هم ایستادگی در این راه است. این را بدانند همهی آحاد ملت ایران که راه نجات، راه موفقیت، راه دست یافتن به آرمانهای بزرگ یک ملت - که عزت و رفاه و اوج افتخارات ملی و فرهنگی و همهجانبه است - فقط وابسته به این است که این ملت از دشمنان خود واهمه نکند، راه خود را بشناسد و این راه را با استقامت و پایداری تمام به پیش برود.
امیدواریم خداوند متعال ملت ایران و همهی ملتهای مسلمان را مشمول لطف و تفضل خود قرار بدهد و روح مطهر امیرالمؤمنین و امام المتقین انشاءاللَّه از فعالیتهای ملت ایران و از جوانان مؤمنی که در این کشور مشغول تلاش هستند، راضی باشد؛ و انشاءاللَّه همه مشمول دعای آن بزرگوار و دعای ولیعصر (ارواحنافداه) قرار بگیرید؛ و انشاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار و شهدا از شما راضی باشند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) فاطمهی زهرا (س)، فاطمهی بنتاسد، فاطمهی بنت زبیر بن عبدالمطلب