ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ارتش آماده گرفتن انتقام خون پاک شهدا از دشمنان اسلام و ایران است
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس، ارتش جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیهای، اقدام جنایتکارانه تروریستهای تکفیری در حمله به حرم حضرت احمد بن موسی بن جعفر (ع) در شهر شیراز که منجر به شهادت و مجروح شدن زائران بیدفاع و مظلوم از جمله زنان و کودکان شد را محکوم کرد.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وقوع حادثه تروریستی در حرم مطهر احمد بن موسی (علیهالسلام) که منجر به شهادت و مجروحیت جمعی از زائران و هموطنان عزیز شد، موجب تأسف و تاثر گردید.
دشمنان کوردل و مزدور انقلاب اسلامی ایران که با دسیسههای مختلف و استفاده از حربههای گوناگون ضدانسانی تلاش میکنند مردم را از مسیر انقلاب اسلامی مأیوس و منحرف سازند، اینبار در اقدامی تروریستی آتش کین خود را بر روی مردم بیدفاع و شریف و کودکان بیگناه گشودند و با شهادت مظلومانه آنها، چهره پلید و ضدانسانی خود را نمایان ساختند.
بدون تردید، تلاشهای واهی دشمنان نهتنها هیچ خللی به عزم و اراده ملت ایران وارد نمیسازد؛ بلکه منجر به انسجام، اتحاد و همبستگی بیشتر شده و عزم ملت شریف ایران در پیگیری آرمان امام (ره) و انقلاب را تقویت مینماید.
دشمن با طراحی اغتشاشات اخیر، بهدنبال ایجاد ناامنی و آشوب در کشور بوده که این اقدام تروریستی نیز بخشی از آن طراحی است. ارتش جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش از مردم غیور و بصیر ایران میخواهد در شناخت توطئهها و اهداف گروهکهای تکفیری و عوامل ناامنکننده امنیت کشور که به استکبار جهانی و رژیم منحوس صهیونیستی وابسته هستند، هوشیار و بصیر باشند.
ارتش جمهوری اسلامی ایران ضمن محکوم کردن این حمله تروریستی، سکوت سنگین و تعجبانگیز مدعیان حقوق بشر و مزدوران خارجنشین که داعیه دفاع از مردم دارند را مصداق بارز نفاق و تزویر دانسته، شهادت جمعی از هموطنان عزیز را به محضر امام زمان (عج)، مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا (مدظلهالعالی)، آحاد ملت شریف ایران اسلامی و خانوادههای شهدای این حادثه تسلیت گفته و آمادگی فرزندان غیور ملت ایران در ارتش را برای گرفتن انتقام خون پاک شهدا از دشمنان اسلام و ایران اعلام میدارد.
ارتش جمهوری اسلامی ایران تحت فرماندهی فرمانده معظم کل قوا آماده است تا در هر نقطهای، مشت پولادین و نابودکننده ملت ایران را بر سر دشمنان فرود آورد.
حمله تروریستی به زائران شاهچراغ/ ۱۳ نفر شهید شدند
به گزارش گروه اجتماعی دفاعپرس، عصر چهارشنبه سه فرد مسلح در حرم شاهچراغ به مردم حمله کردند که منجر به شهادت ۱۳ نفر تاکنون شده است.
سه نفر با ورود به حرم شاهچراغ (ع) و شبستان امام خمینی (ره) اقدام به شلیک به زائران و خادمان کردند.
در این حمله تاکنون ۴۰ نفر نیز زخمی شده اند. یک کودک و یک زن هم در میان شهدا دیده میشود.
یک نفر از تروریستها دستگیر شده و تلاش برای دستگیری سومین تروریست ادامه دارد.
معاون سیاسی امنیتی و اجتماعی استانداری فارس با اشاره به اینکه ساعتی پیش حمله تروریستی به حرم مطهر شاهچراغ صورت گرفت، گفت: تعداد دقیق شهدا و هویت مهاجمان مشخص نیست.
اسماعیل محبی پور افزود: مقارن مغرب امروز تعدادی تروریست مسلح وارد حرم مطهر احمد بن موسی شده و به سوی زائران شلیک کردند.
وی اعلام کرد: هنوز آمار دقیقی از هویت مهاجمان تروریست و شهدای این حادثه منتشر نشده است.
ادامه دارد...
علیه مسیر پیشرفت ایران
حضرت آیتالله خامنهای:«این اغتشاش برنامهریزی داشت. چه کسی این را برنامهریزی کرده؟ بنده بصراحت میگویم کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنبالهروهای آنها است. انگیزهی دولتهای خارجی این است که احساس میکنند و میبینند کشور در حال پیشرفت به سمت قدرت همهجانبه است و این را نمیتوانند تحمّل کنند. نمیخواهند این اتّفاق بیفتد. برای اینکه این حرکت را متوقّف کنند، نشستهاند برنامهریزی کردهاند.» ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، لوح «علیه مسیر پیشرفت ایران» را منتشر میکند.
اقدام زیبای شهید «حاجیزاده» در مراسم خواستگاری به روایت مادرش
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «نجیبه ادهمی» مادر شهید مدافع حرم رضا حاجیزاده درباره مراسم خواستگاری رضا میگوید: وقتی که حدود ۲۰ سالش بود از ملاکهای همسری که ایدهآلش بود برایم صحبت کرد. به چند نفر سپردم که یک دختر محجبه برای پسرم میخواهم. این را هم بگویم که چون دختر نداشتم، دخترهای سر و زباندار را خیلی دوست داشتم که عروسم شوند تا همصحبت هم باشیم.
مادر شهید مدافع حرم، رضا حاجیزاده
بعد از دو ماه پیگیر شدن برای مورد مناسب دختر خانمی را به من معرفی کردند که به تازگی در کوچه ما ساکن شده بود. وقتی از خصوصیاتش گفتند. خواستم هماهنگ کنند که یک روز به منزلشان برویم. به بهانه مهمانی و آشنایی به منزلشان رفتیم.
به پدر مریم گفتم قصد ما از آمدن، خواستگاری است. او هم گفت: ما تازه به این کوچه آمدهایم و شما را نمیشناسیم. تا خواستم خودمان را دقیق معرفی کنم، آقا رضا گفت: مامان جان! اجازه میدهید من شروع کنم. مرد باید خواستگاری کند نه زن!
من هم خوشحال شدم و او شروع کرد «اعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجیمِ» و خودش را معرفی کرد. حدود نیم ساعت صحبت کرد و پدر مریم جان هم سکوت کرده بود. سپس گفت پسری که خواستگاری خودش را به دست میگیرد پس میتواند گلیمش را هم از آب بیرون بکشد و دخترم را خوشبخت کند.
درباره این شهید بیشتر بدانید
شهید مدافع حرم «رضا حاجیزاده» اهل آمل از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید که پیکرش در معرکه نبرد جا ماند و بعد از چهار سال به وطن بازگشت. از این شهید بزرگوار دو فرزند به نام فاطمه حلما و محمدطاها به یادگار مانده است.
نماهنگ | مایه آبروی ایران
حضرت آیتالله خامنهای: «بدون مبالغه باید بگوییم نخبگان دانشگاهیِ ما مایهی آبروی ایران شدند. شما نسل جوانِ نخبگان هستید. قبل از شما هم، در نسلهای قبل از شما، نخبگان زیادی در این چهل سال وجود داشتند؛ آبرو دادند به کشور. در هر مسئلهای که دانشمندان ما ورود کردند و متمرکز شدند، کاری کردند که در محافل علمیِ جهان مورد تحسین واقع شد.» ۱۴۰۱/۷/۲۷
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب نماهنگ «مایه آبروی ایران» را منتشر میکند.
اطلاعنگاشت | «اقتصاد دانشبنیان» برای ایران قوی
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از نخبگان کشور (۱۴۰۱/۰۷/۲۷) بر دلگرم کردن نخبگان از سوی صاحبان صنایع و شرکتهای دانشبنیان تأکید کردند. ایشان در طول دوازده سال گذشته، نکات و توصیههای مختلفی را در زمینهی رشد و گسترشِ اقتصاد دانشبنیان مطرح کردهاند که رسانه KHAMENEI.IR این نکات را استخراج و دستهبندی کرده و در این اطلاعنگاشت مرور میکند. [دریافت نسخه PDF]
من مظلوم ترین مادر شهیدم+کلیپ
مظلوم ترین مادر شهید ایران؛
فیروزه شجاعی، مادر شهید داورپناه: من مظلوم ترین مادر شهیدم
مستند «کفن مشکی» داستان زندگی یک مادر شهید است، بانویی که با عنوان مظلوم ترین مادر شهید شناخته می شود. این زن قهرمان کسی نیست جز مادر شهید یوسف داورپناه که در سال ۶۰ به طرز فجیعی توسط حزب دموکرات کومله به شهادت رسید. در این مستند ماجرای شهید شدن یوسف از زبان مادر و دوستان او روایت می شود.
شهید یوسف داورپناه در 15 تیرماه سال 1344 هجری شمسی، در شهر کرمان به دنیا آمد.
شهید داورپناه، در رشته برق فارغ التحصیلی شد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.
پس از آنکه گروهکهای تجزیه طلب و تروریست در غرب کشور اقدام به آشوب و اغتشاش کردند و شهرهای کردنشین ایران را اشغال کردند، شهید یوسف داورپناه داوطلبانه رهسپار کردستان شد و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان پیرانشهر از توابع استان آذربایجان غربی به مبارزه با گروهکهای تروریست کردی پرداخت.
در 5شهریور سال 1362 بود که حزب منحله دمکرات کردستان ایران که کینه ای عمیق از شهید یوسف داورپناه داشتند با هجوم به منزل این شهید بزرگوار، ایشان را به اسارت گرفتند و در نهایت پس از شکنجه های فراوان روحی و جسمی، او را به طرز فجیع و دلخراشی به شیوه تروریستهای داعش به شهادت رساندند و سپس پیکر این شهید والامقام را بعد از مثله کردن در مقابل دیدگان مادرش، تحویل خانواده اش دادند.
مادر بزرگوار این شهید بزرگوار، زیر چشم هایش گود رفته است، اما نه به عمق رنجی که از فراق یوسف دردانه اش تحمل می کند، انگار داستانِ عشق بازی انتظار و چشم و یوسف تا ابد ادامه خواهد داشت.
مادر شهید یوسف داورپناه درباره جزئیات شهادت یوسف می گوید؛
من مظلوم ترین مادر شهید هستم، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم سر بریدند، شکم بچه ام را پاره کردند و جگرش را در آوردند.
با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من 24 ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.
خانم فیروزه شجاعی مادر شهید یوسف داورپناه در خصوص نحوه عضویت فرزند شهیدش در سپاه و مصائبی که بر این شهید گذشت و همچنین نحوه شهادتش بیشتر توضیح می دهد؛
یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است.
افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود.
از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته...
یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه ها با دیدنت یاد مادرشان می افتند و دلشان میگیرد...
رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را میشناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده هایشان را غافل گیر و در بند کرده بود.
شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوار های خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن ها نمازش را خواند و تمام کرد.
اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، میخواستند یوسف را ببرند.
یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاه های مردم روستا شرم سار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شده اید!
گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت ها قبول نیست.
گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند...
صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد.
من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند، بدن یوسفم تکه تکه شده بود، انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش...
گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن... در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم...
با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم، با دست های خودم، خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من میگفت که آرام باش و بگو لا اله الله...
امروز با گذشت سال ها مزارش در منطقه به امام زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت های زیادی گرفته اند، قبر یوسف و پیکر تکه تکه اش امروز محبوب و آرام بخش مردم منطقه است.