حضور عاشورایی رزمندگان پای صندوق رأی
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، انتخابات در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهههای دفاع مقدس با شور و حال خاصی برگزار میشد؛ رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد حق علیه باطل با حضور در پای صندوقهای رأی، همزمان با حماسههایی که در میدان نظامی خلق میکردند، در میدان سیاسی نیر پای کار میدان بودند و به ۲ تکلیف خود، همزمان عمل میکردند.
حضور عاشورایی رزمندگان پای صندوق رأی
«جعفر طهماسبی» از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس به بیان خاطرهای از مشارکت رزمندگان دلاور این لشکر در چهارمین انتخابات ریاستجمهوری که در نتیجه آن حضرت آیتالله خامنهای برای دومینبار بهعنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران منصوب شدند، آنهم پس از حماسهآفرینیهای آنها پس از عملیات «عاشورای سه» پرداخته و گفته است:
«سحر روز جمعه ۲۵ مرداد سال ۱۳۶۴ رزمندگان تیپ سیدالشهداء (ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه، در یک عملیات که بشتر از چند ساعت طول نکشید، امکانات و نفرات دشمن را به صورت گسترده منهدم کردند و نزدیک به ۴۰ نفر از آنها را اسیر گرفتند و ۳۰ نفر از رزمندگان اسلام نیز به شهادت رسیدند.
قبل از طلوع آفتاب همه گردانها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول (ص) در چنانه مشغول استراحت بودند. ساعت ۶ صبح بود که با ماشینها بهسمت اندیمشک حرکت کردیم. داخل ماشین فقط حرف از شهدا میزدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع را مرور میکردند و بعضیها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند، با افتادن ماشین در دستانداز و یا فشار بچهها داخل ماشین صدایشان در آمده بود. بعضی از وسواسیها هم غرغر میکردند که برادرها مواظب لباسهای خونی باشید و به ما نمالید. اونها هم به شوخی میگفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید را میآوردند و دستهجمعی براش گریه میکردند. خلاصه غوغایی بود و اصلاً کسی حواسش نبود که امروز روز انتخابات ریاست جمهوری است!
ساعت ۷ صبح رسیدیم مقابل ایستگاه صلواتی پل کرخه. بچهها با داد و فریاد ماشینها را متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشینها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچهای نوشته بود محل اخذ رأی؛ اما هنوز صندوقی برای رأیگیری نبود. بچهها اسلحهها رو روی میزهای چوبی که داخل ایستگاه صلواتی بود، گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نان و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دستاندکاران اخذ رأی از اندیمشک آمدند. ساعت ۸ بود که رأیگیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رأی میدادند. کاندیداها سه نفر بیشتر نبودند؛ حضرت آیتالله خامنهای، آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.
از مسولین صندوق سوال کردیم که ما هم میتوانیم رأی بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکسدار داشته باشید. گفتیم کارت داریم، ولی عکس نداره. خودمان که هستیم، عکس برای چیست؟ گفتند به ما اینطور ابلاغ شده است. هر چه بچهها اصرار کردند، فایدهای نداشت.
فرماندهها اعلام کردند که برادران سوار ماشینها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش را جا نگذارد. تقریباً ما آخرین نفراتی بودیم که از ایستگاه صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسئول صندوق با خوشحالی گفت: «برادرهای رزمنده!، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی، شما رأی دهید». این خبر زود میان بچهها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء (ع) در یک صف شدند و رأی خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم میگفتند به آقای خامنهای رأی دهید.
روز ۲۵ مرداد سال ۱۳۶۴ بچههای رزمنده به ۲ تکلیف عمل کردند؛ یکی شرکت در عملیات «عاشورای سه» و انهدام دشمن بعثی و دیگری شرکت در انتخابات ریاست جمهوری؛ انتخاباتی که بیش از ۱۴ میلیون رأی به صندوقها ریخته شد و حضرت آیتالله خامنهای با بیش از ۱۲ میلیون یعنی ۸۵ درصد آراء، رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد».
سالروز آزادسازی خرمشهر فرصتی برای تولید اقتدار دفاعی کشور
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، به نقل از روابط عمومی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، این بنیاد در بیانیهای با گرامیداشت سوم خرداد، سالروز آزاد سازی خرمشهر، "روز ملی مقاومت، ایثار و پیروزی" را فرصت مناسبی برای بازخوانی هوشمندی هوشیاری و جهاد همهجانبه ملت ایران برای تولید اقتدار دفاعی و بازدارنده، ناکامسازی تهدیدات و توطئههای دشمنان و کاربست اراده ایرانی برای حل چالشها، مشکلات و موانع فراروی کشور دانست.
در ابتدای این بیانیه آمده است: عملیات افتخارآفرین بیتالمقدس از درخشانترین نقاط عطف دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران است که با گذشت ۴۲ سال از آن واقعه حماسی، منشاء عزت، عظمت و بالندگی ایرانیان به سمت قلههای رفیع پیشرفت و دستیابی به آرمانهای تمدنی انقلاب و نظام اسلامی است.
این بیانیه میافزاید: آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ و در پایان عملیات پیروزمند بیتالمقدس، نماد غیرت ملی و سرآغاز تغییر معادلات جنگ تحمیلی به نفع رزمندگان اسلام و ایران عزیز گردید.
این بیانیه درسها و عبرتهای دفاع مقدس و حماسه آزادسازی خرمشهر را برای همیشه در تاریخ این سرزمین آموزنده و الهامبخش قلمداد و تصریح کرده است: سهمگینترین جنگ و تجاوز که با طراحی و حمایت همه جانبه اطلاعاتی، لجستیکی، مالی و رسانهای استکبار جهانی بهویژه با چراغ سبز آمریکا علیه انقلاب اسلامی و ملت ایران رقم خورد، در سایه مقاومت، ایستادگی و حماسه آفرینیهای تاریخساز فرزندان میهن اسلامی، این تهدید بسیار بزرگ به فرصتی بزرگتر برای شکوفایی داناییها و تواناییهای ایران و ایرانی برای استحکام نظام اسلامی و عالمگیر شدن پیامهای مترقی انقلاب اسلامی و طنین پژواک فراخوانی ملتها برای رهایی از سلطه مستکبران زمانه تبدیل شد.
این بیانیه در پایان با تبریک فرخنده روز «آزادسازی خرمشهر» به آحاد ملت شریف و انقلابی ایران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس و تکریم مقام شامخ امام راحل عظیمالشأن و شهیدان و حماسهسازان این حادثه عظیم تاریخی؛ «روز ملی مقاومت، ایثار و پیروزی» را صحنه بازخوانی هوشمندی، هوشیاری و جهاد همهجانبه ملت ایران برای تولید و توسعه اقتدار دفاعی و بازدارنده برای ناکامسازی تهدیدات و توطئههای دشمنان و کاربست اراده ایرانی برای حل چالشها، مشکلات و موانع فراروی کشور توصیف و تاکید کرده است: با گذشت ۳۶ سال از پایان جنگ تحمیلی، ملت ایران و نیروهای مسلح مقتدر کشور تحت تجارب گرانسنگ تاریخی و راهبریهای حکیمانه و شجاعانه مقام عظمای ولایت و رهبری و فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) آموختهاند با اشراف همهجانبه اطلاعاتی بر اردوگاه دشمن و ارتقای قدرت بازدارندگی و ظرفیتافزایی همهجانبه دفاعی، هرگز نباید دچار «غفلت راهبردی» شوند و نظام سلطه و استکبار بهویژه سرمداران رژیم خبیث و تروریستی آمریکا و رژیم جعلی، کودککش و نژادپرست صهیونیستی نیز این پیام را دریافت کردهاند در صورت تعدی و تعرض به ایران اسلامی، به مانند آنچه در عملیات وعده صادق و پایگاه عینالاسد در تنبیه آنها رقم خورد سرنوشتی متفاوت از فرجام صدام معدوم نخواهند داشت.
روایتی از تلاش نوجوان شهید برای پیوستن به غواصان کربلای ۴
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید «علیرضا فشارکی» متولد سال ۱۳۴۷، با اوجگیری جنگ و تجاوز دشمن خون غیرت در رگهایش جوشید و عزم میدان نبرد کرد. زمان زیادی از شهادت برادر نمیگذشت و داغ دل مادر به او رخصت اعزام نمیداد، اما بیتابیها و بیقراریهایش در کنار منطق و استدلال گفتار، پدر و مادرش را واداشت تا او را هم راهی جبهه کنند.
گذراندن دورههای آموزشی، علیرضا را مهیای عملیات کربلای ۴ کرد تا بهعنوان غواص به دل آب بزند و به مقابله با دشمن متجاوز رود. در حین گذراندن آموزشهای تکمیلی آب کفن او گشت و تا مدتی میزبان بدن مطهرش شد و سرانجام با پیدا شدن پیکرش به آغوش خانواده بازگشت و پس از تشییعی باشکوه در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت.
روایت غلامرضا علیزاده (غواص گردان یونس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در جنگ تحمیلی)
روند آموزش ما همچنان ادامه داشت و آرامآرام برای عملیات بعدی (کربلای ۴) آماده میشدیم. تعدادی نیروی جدید هم به ما دادند و قرار شد؛ دوباره گردان ما پنج گروهان داشته باشد که گروهان موسی و نوح و اسماعیل و داود و ابراهیم، نام آنها بود.
به خاطر دارم در آموزش غواصی، یکی از نیروها به نام فشارکی تعادلش با اسلحه و تجهیزات درست نمیشد و اِسنُورکِلَش که باید حداقل ده سانتیمتر از آب بالا باشد، خوب عمل نمیکرد. در تمرین بهاندازه کافی سلاح و تجهیزات و خشاب و نارنجک و وزن بدنش، وزنه میبستیم، خوب عمل میکرد و تا خود او میآمد، اشکال پیدا میشد. مانده بودیم که چکارش کنیم؟ به قدرت الله قربانی؛ معاون گروهانمان گفتم: میخواهی یک دانه فوم به او اضافه کنیم؟ درست میشود.
بعد به فشارکی گفتم: خودت تعادلت را درست کن. گفت من نمیتوانم. برای اینکه یادش دهم، خودم با وزنههای اضافی بیش از حد معمول در آب پریدم و شنا کردم و گفتم: من میتوانم سه، چهار قبضه اسلحه بردارم و خودم تعادلم را حفظ کنم. تو هم باید خودت تعادلت را درست کنی. گفت: چکار کنم؟ گفتم باید با پاهایت این کار را انجام بدهی. از آب هم نترس.
خواب برادر شهید
گفت: آقای علیزاده! دیشب برادر شهیدم به خوابم آمد و گفت: اگر میخواهی به من برسی، باید پا بزنی! پا زدن چطوریه؟ من بعد از مشورت کردن با قربانی او را به وسط آب بردم تا پا بزند. او هم تلاش کرد و پا زد. انگار بعد از آن خواب، انگیزه بیشتری داشت و ترسش ریخته و خیلی راحت بود.
تا میگفتم بپر! میپرید و خوب راه افتاد. با بعضی از بچههای خاص کار میکردیم و این کار با من یا باقری و یا جزینی بود. اگر به برخی میگفتیم که شما به درد این کار نمیخوری و نمیتوانی کارکنی، از این گردان برو! بهش برمیخورد و سفتوسخت میایستاد و میگفت: نمیخواهم بروم و تلاش میکنم و یاد میگیرم.
انصافاً هم بسیاری از آنها هر طوری بود، خودشان را به دیگران میرساندند. مثلاً کسی را داشتیم که اصلاً از آب میترسید. اما با تمرین و پشتکار، شناگری شده بود که شیرجههای دیدنی میزد. به فشارکی گفتم: خسته شدی! قدری بالا بیا! آمد و تازه نیم ساعتی نشسته بودیم و حرف میزدیم که آقای قربانی آمد و گفت: چطور شد؟ گفتم قدری تمرین کرده است. گفت: در آب برو تا ببینم.
با ذوق و شوق در آب پرید و یک دوری زد و آمد و گفت: خوب است؟ انشاءالله بهطور کامل درست میشود. خیلی خوشحال بود که مختصر پیشرفتی کرده است. فردا با کل گروهان برای تمرین رفتیم. فشارکی هم آمد و دوباره دیدم همان مشکل روز قبل وجود دارد و نمیتواند تعادلش را حفظ کند و آب میخورد. انگار همهچیزهای قبلی یادش رفته بود. از آب بالا آمد و بعد از ناهار گفت: آقای علیزاده! بعدازظهر دوباره میخواهم تمرین کنم و حسابی پا بزنم.
شهادت از پی برادر
بعدازظهر آمد و وزنهها را هم بست و خودش هم چند تا وزنه دیگر هم در پیراهنش انداخت و چند بار رفتوآمد و گفت: خوب شد؟ قربانی گفت: نه هنوز! چون پایت بالا میآید. گفت: یک وزنه دیگر هم میاندازم. میخواهم با سه وزنه بروم. قربانی گفت: نه! با همین یک وزنه برو. رفت.
همینکه پایین پرید، در مسیر تند و سریع آب قرار گرفت. با آنکه لباس غواصی هم نپوشیده بودم، سریع در آب پریدم. ولی نتوانستم نوک فینش را ببینم! آقای قربانی هم در آب پرید و هرچه رفتیم، دیگر فشارکی را ندیدم. ما سه شب تا پل هزاردستان به دنبال او میگشتیم، اما متأسفانه پیدایش نمیکردیم، تا اینکه سه روز بعد زیر اسکله یگان دریایی، یکی از بچهها جسد مطهرش را پیدا کرد و او را بیرون کشید.
غم از دست دادن یکی از یارانمان قبل از عملیات، شدیداً همه بچههای گردان یونس و مرا که تماس بیشتری با او داشتم در خود فرو برده بود. بهخصوص در مواقع استراحت که ذهن و فکرمان درگیر تمرینات نبود.
تلاش زیاد او در همین زمان کم و خوابی که از برادرش دیده بود و برایم تعریف کرد، از جلوی چشم و ذهنم دور نمیشد. احساس میکردم؛ آمده بود تا فقط به برادر شهیدش بپیوندد و اینگونه مقدر شد که در هنگام آموزش و خارج از عملیات به شرف شهادت نائل آید.
منبع:
فضلالله صابری، رضا اعجمیان جزی، فرار از خود، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، تهران ۱۴۰۱، صص ۲۱۳، ۲۱۴، ۲۱۵، ۲۱۶
بیانات رهبری انقلاب در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس
هفته دفاع مقدس گرامی باد
مقام معظم رهبری:
دفاع مقدس مظهر حماسه است، مظهر معنویت و دینداری است، مظهر آرمانخواهی است، مظهر ایثار و از خودگذشتگی است، مظهر ایستادگی و پایداری و مقاومت است، مظهر تدبیر و حکمت است.
28 یادواره شهدای نیاک
۲۸یادواره شهدای نیاک
سخنران : سرتیپ سیدتقی حسینی (فرمانده مرزبانی شمال کشور)
مداح : حاج محمدرضا بذری
قاری قرآن : حاج سیدمحمدطاهایی (قاری برتر کشوری)
مجری : مصطفی محمدی (ازشبکه تبرستان)
زمان : جمعه ۴شهریور ۱۴۰۱ ، ساعت شروع مراسم ۱۰:۳۰ صبح
مکان : آمل کیلومتر ۸۰ جاده هراز حسینیه سیدالشهدای روستای نیاک
ستادیادواره شهدای نیاک
سایت شهدای نیاک
لحظههایی از جنگآوری و شجاعت شهید چمران/ خلاقیت شهید چمران برای شکستن محاصره سوسنگرد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مصطفی چمران، نابغه علمی، نظامی و وزیر دفاع کشور در دوران دفاع مقدس بود. او که نوشتهها و سیره زندگیاش نشان از عرفان عمیق و بینش معنوی او داشت پس از سالها زندگی چریکی در لبنان، به عنوان یک فرمانده میدانی در دفاع مقدس حضور یافت و ستاد جنگهای نامنظم را سازماندهی کرد. او در آزادسازی شهر سوسنگرد از دست دشمن بعثی نقش موثری داشت.
مهدی چمران برادر و همرزم شهید مصطفی چمران هم اکنون رئیس شورای شهر تهران است و پیش از این عضو چند دوره شورای شهر تهران بود. او بخشی از خاطرات برادر شهیدش را در صفحه اینستاگرامی منتسب به شهید مصطفی چمران با مخاطبان به اشتراک گذاشته است. این صفحه حاوی تصاویر و دستنوشتههای شهید چمران نیز هست. چمران در بخشی از نوشتههای خود در این صفحه به خاطرات شهید در آزادسازی سوسنگرد اشاره کرده که در ادامه میخوانید.
فیلمی از شهید چمران روی تخت بیمارستان و بعد از عمل جراحی در بیمارستان اهواز در همان روز ۲۶ آبان و حدود ساعت چهار بعد از ظهر ضبط شده است و کلا حدود ۳۰ دقیقه بود که من خود نیز حضور داشتم.
سوسنگرد شهر مهمی در غرب اهواز است که صدام چند بار برای تسخیر آن حمله کرد، ولی موفق نشد. در تاریخ ۲۳ آبان ۵۹ چند تیپ زرهی خود را برای فتح سوسنگرد به میدان آورد و سوسنگرد را محاصره کرد. صبح روز ۲۶ آبان چند تانک صدام وارد شهر شدند و شهر در خطر سقوط قرار گرفت. نیمه شب با پیگیریهای دکتر چمران و حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) فرمان امام (ره) برای حرکت ارتش و شکست حصر سوسنگرد صادر شد. همان نیمه شب تیپ دزفول لشکر ۹۲ زرهی خوزستان وارد عمل شد و بسوی سوسنگرد حرکت کردند تا در ابوحمیظه مستقر شوند. سحرگاهان دکتر چمران و نیروهای ستاد جنگهای نامنظم از روی جاده، نیروهای سپاه در شمال جاده و نیروهای ارتش از ابوحمیظه در حالیکه شهید سرتیپ فلاحی هم حضور داشت و نیروهای عشایری در جنوب جاده به طرف سوسنگرد به پیش تاختند.
دکتر چمران خود فرماندهی عملیات را بر عهده داشت، به همراه حدود ۵۰ نفر از یارانش به طرف سوسنگرد روی جاده به پیش میرفتند که مشاهده میکند تعدادی از تانکها در حال محاصره کردن آنها هستند و این یعنی گرفتار شدن همه این رزمندگان که خطر شهادت همهشان وجود داشت.
در روی جاده با نیروهای صدام درگیر شد، چند تانک صدام را منهدم کردند دکتر چمران خود به تنهایی یک دسته شد و بقیه را فرمان داد که از چنگال محاصره دشمن خارج شوند و همه نیروها را به عقب فرستاد و خود با همراهی اکبر چهرقانی میایستد و با تانکها میجنگد، تا آنکه چند دقیقه بعد اکبر به شهادت رسید. دکتر چمران به تنهائی مقابل تانکها با شجاعت تمام جنگید و از دو ناحیه پائین پا با گلوله مستقیم توپ زخمی شد و گلوله دیگری بر بالای پای او نشست که به تنهائی با همان پای زخمی و در حالیکه خون به شدت از بدنش جاری بود به جنگ با دشمن ادامه داد.
در همین موقع دو تن از همراهان دکتر به نام کاویانی و مهدی عسکری که راننده هم بود خود را به دکتر چمران میرسانند. دکتر چمران به عسکری میگوید اگر میتواند کامیون را به عقب بیاورد و او هم توانست کامیون را حرکت بیاورد و با کمک کاویانی دکتر را جلوی کامیون سوار میکنند. بعد از آن به عقب و به طرف نیروهای خودی حرکت میکنند. وقتی که نزدیک نیروها میشوند دکتر چمران با چهرهای که برای همگان شناخته شده بود با حرکت دستها نگرانی خود از اینکه کامیون عراقی غنیمتی مورد حمله نیروهای خودی قرار گیرد نشان میدهد. او به نیروهای خودی رسید و مورد استقبال و شادی بسیار رزمندگان قرار گرفت و با آمبولانس روانه بیمارستان شد.