تحلیل مبارزات سیاسی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)
کتاب «دو امام مجاهد» مشتمل بر سخنرانیهای حضرت آیتالله خامنهای در سالهای ۵۱ و ۵۲ در تحلیل سیره سیاسی امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) است که توسط انتشارات دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار گرفت. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در مطلب زیر به معرفی این کتاب میپردازد.
علاقهمندان میتوانند برای تهیهی کتاب «دو امام مجاهد» اینجا را کلیک کنند.
* شناخت سیره معصومان
یکی از مهمترین منابع برای پیروان هر دین و مذهب در تبعیت از پیشوایان خود، روش و سیرهی آن رهبران در مواجهه با مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی روزگار خود است و دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بدیهی است رهبران متعدد یک دین در عمل، تابع اصول و مبانی و معارف آن دین میباشند بنابراین علاوه بر آنکه سیرهی هریک از آنان براساس این اصول شکل میگیرد، مجموع عملکرد و سیرهی آنان نیز قاعدتاً نمیتواند از اصول و مبانی آن دین خارج باشد.
دین مقدس اسلام و خصوصاً مکتب حیاتبخش شیعه از این امتیاز منحصر به فرد برخوردار است که علاوه بر پیامبر گرامی آن، تمامی ائمهی بعدی نیز اولاً به مشیت الهی به امامت رسیدهاند و ثانیاً همگی معصوماند و خطا و اشتباه نظیر آنچه در رهبران سیاسی جوامع و مکاتب دیگر دیده میشود در فکر و عمل آنان راه ندارد.
این ویژگیها و ابتنای مکتب شیعه بر اصول عقلی و دینی و مبارزهی مستمر ائمهی هدى(علیهمالسلام) برای برقراری حکومت عادلانه، تشیع را به عنوان مکتب آزادیبخش طول تاریخ بشر برتری بخشیده است.
* تفاوت رفتار امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)
اما در میان سیرهی برخی از این ائمهی بزرگوار گاه اختلافاتی در نگاه اول به نظر میرسد که از جمله مهمترین این تفاوتها، نحوهی رفتار امام حسن(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) در رفتار با حکومت اموی است. امام حسن(علیهالسلام) با معاویه صلح میکند و امام حسین(علیهالسلام) علیه یزید قیام میکند در حالی که معاویه و پسرش یزید هر دو حاکم امویاند و از نظر فکرو عمل، تفاوت ماهوی ندارند.
تفاوت رفتار امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در طول تاریخ، مورد سؤال و بحث فراوان واقع شده و در برخی موارد نیز مورد تحلیلهای غلط قرار گرفته است.
براساس تفکر شیعی، علت این تفاوت عملکرد به تفاوت شرایط و مقتضیات زمانهی هریک از این بزرگواران باز میگردد.
* ابداع تعبیر «انسان ۲۵۰ ساله» برای تحلیل زندگی ائمه(علیهمالسلام)
حضرت آیتالله خامنهای(مدظلهالعالی) که مطالعات گستردهای را از دوران جوانی در سیرهی سیاسی امامان معصوم(علیهمالسلام) داشتهاند، با ابداع تعبیر «انسان ۲۵۰ ساله» این بزرگواران را در حکم یک انسان واحد میدانند که در طول ۲۵۰ سال دوران امامت، با انتخاب راهکارهای مختلف، برای حفظ اسلام ناب و دستیابی به رهبری سیاسی جامعه تلاش نمودهاند. ایشان تمامی امامان را در یک جبهه و یک سنگر میبینند که با جهاد و مبارزهی سخت و طاقتفرسا و هدایت تشکیلاتی شیعه، به دنبال اهداف والای خود بودهاند. و به همین دلیل بود که همیشه در معرض زندانها، بازداشتها، محاصرهها و تبعیدها قرار داشتند و تمامی این بزرگواران به دست حاکمان زمان خود به شهادت رسیدند.
* ساختار کتاب «دو امام مجاهد»
انتشارات انقلاب اسلامی بنابر وظیفهی ذاتی خود، انتشار مباحث تحلیلی- تاریخی معظمله را در دستور کار خود دارد و تاکنون با همین انگیزه آثار متعددی را در این زمینه منتشر کرده است. اثر حاضر مشتمل بر شش گفتار از آیتالله خامنهای(مدظلهالعالی) است که در سالهای ۵۱ و ۵۲ ایراد شده است.
دو گفتار اوّل کتاب، شامل دو سخنرانی ایشان در فروردین سال ۵۱ است که در حسینیّهی ارشاد تهران انجام شده است. معظّمٌله در این دو جلسه که به مناسبت ایّام شهادت امام حسن(علیهالسّلام) در آخر ماه صفر برگزار شده، علاوه بر شرح نظریّهی «انسان ۲۵۰ساله» به جایگاه والا و مهمّ امام حسن(علیهالسّلام) در این دوران و چرایی دست کشیدن از جنگ و علل پذیرفتن آتشبس و بیان تفاوت شرایط امام حسن و امام حسین(علیهماالسّلام) پرداختهاند.
گفتار سوّم تا پنجم اثر، اختصاص به سه سخنرانی ایشان در شب تاسوعا، عاشورا و شام غریبان محرّم ۱۳۹۴ هجری قمری (مصادف با بهمن ۱۳۵۲) با موضوع «تحلیل قیام حسینی» دارد. این سه سخنرانی در مسجد کرامت مشهد ایراد شدهاند. ایشان در گفتار سوّم به اهمّیّت آشنایی با علّت قیام امام حسین(علیهالسّلام) و طرح برخی از نظریّات اشتباه و ناقص در این زمینه میپردازند و با تأکید بر ماهیّت انقلابی داشتن حرکت ایشان، بحث را به پایان میبرند.
در گفتار چهارم به اهداف قیام حسینی اشاره و برای روشن شدن مطلب به تحلیل ریشههای آن میپردازند ایشان با انقلاب دانستن بعثت پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله)، دگرگونیهایی را که پس از ظهور پیامبر اسلام در جامعهی جاهلی آن روز ایجاد شد، برمیشمرند. معظّمٌله اهمّ اهداف پیامبر را، گستراندن تفکّر توحیدی و نفی عبودیّت طواغیت، از بین بردن اختلافات طبقاتی و ناعدالتیها و تکریم انسان میدانند. ایشان با پرداختن به موضوع انحراف جامعهی اسلامی از اهداف بعثت، به ترسیم شرایط دوران خلفای سهگانهی اوّل بویژه خلیفهی سوّم میپردازند. این گفتار با مرور اجمالی اقدامات امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهماالسّلام) برای بازگرداندنِ قطار از ریل خارجشدهی جامعهی اسلامی خاتمه مییابد.
در گفتار پنجم پس از مرور سریع مباحث دو گفتار قبل، به دوران امام حسین(علیهالسّلام) و اقدامات ایشان اشاره میکنند و بحث مستوفا و مستندی را در این زمینه ارائه میدهند. نکتهی جالب توجّه در این گفتار، قسمت پایانی آن است که با دعوت مخاطب به تفکّر در اهداف قیام امام حسین(علیهالسّلام) با نقل داستان «طوطی و بازرگان» همگان را به انقلاب بر ضدّ یزیدیان دعوت میکنند. شایان ذکر است که ایشان پس از آزادی از زندان حکومت طاغوت (۲۲/آبان/۱۳۵۰) به شدّت تحت نظر ساواک بودهاند که گزارش جلسات مختلف ایشان در مساجد و منابر و حوزه، در اسناد ساواک وجود دارد. اهمّیّت شرایط آن زمان برای ایشان به وجهی بود که با وجود بیماریای که در آن سه روز داشتند، بیش از یک ساعت و ایستاده برای عزادارانی که در مسجد کرامت جمع شده بودند به ایراد سخن پرداختهاند.
آیتالله خامنهای(مدّظلّهالعالی) در سال ۵۲ برای تبلیغ و سخنرانی به تهران میآیند. ایشان در این مدّت، در جلسات مختلفی به ایراد سخن پرداختهاند. از جملهی آن جلسات، جلسات هیئت انصارالحسین(علیهالسّلام) تهران میباشد. این هیئت از هیئات انقلابی تهران بود و در مناسبتهای مختلف با دعوت از سخنرانان انقلابی، سعی در تنویر افکار جوانان پرشور و انقلابی داشت. ایشان از سوّم تا دوازدهم محرّم در ده جلسه بحث «سیرهی مبارزاتی امامان معصوم(علیهمالسّلام)» را از ساعت ۷:۳۰ تا ۹ صبح مطرح کردهاند که این ده گفتار با عنوان کتاب «همرزمان حسین(علیهالسّلام)» از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است.
گفتار آخر کتاب حاضر، مربوط به سخنرانی شب عاشورای معظّمٌله در محرّم سال ۱۳۹۳ هجری قمری (مصادف با ۲۴/بهمن/۱۳۵۲) در این هیئت است. در این گفتار با نقد سه نظریّه در باب قیام حسینی، نظریهی چهارمی بهعنوان نظریّهی صحیح اثبات میگردد. ایشان هدف قیام حسینی را تجدید حیات انقلاب پیامبر اعظم(صلّیاللهعلیهوآله) میدانند و در این گفتار نیز بهطور ضمنی و در لفّافه مخاطب خود را دعوت به الگوبرداری از حرکت امام حسین(علیهالسّلام) در قیام بر ضدّ دشمنان اسلام و حاکمان طاغوتی میکنند. این گفتار اگرچه که ممکن است در برخی از مضامین با گفتارهای سوّم تا پنجم مشابهتهایی داشته باشد ولی وجود برخی از امتیازات در آن، باعث شد تا در کتاب حاضر درج گردد.
نوع نگاه معظّمٌله در این شش گفتار، بسیار بدیع است و با اینکه در زمان ایراد این بیانات در سنّ ۳۲ و ۳۳ سالگی بودهاند. منابع روایی و تاریخی متعدّدی مورد استفادهی ایشان قرار گرفته است که سخنرانی ایشان را بسیار متفاوت از سخنرانیهای معمول آن زمان و حتّی حال حاضر میکند و بیشتر به جلسات علمی و درسی محقّقانه شبیه است.
هماینک این گفتارها پس از ۴۴ سال با امید به افزایش معرفت جامعهی اسلامی نسبت به سیرهی سیاسی ائمّه(علیهمالسّلام) در اختیار عموم مردم انقلابی و متعهّد جامعهی اسلامی قرار میگیرد.
خط حزبالله ۲۰۴ | فقط جهادیها میتوانند
دویستوچهارمین شمارهی هفتهنامه خط حزبالله با عنوان «فقط جهادیها میتوانند» منتشر شد.
* رهبر انقلاب در دیدار روز چهارشنبه ۱۰ مهر با اعضای مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران بار دیگر بر ضرورت مدیریت جهادی برای پیشبرد امور کشور تأکید کردند؛ سخن هفتهی این شماره از خط حزبالله به تبیین ضرورت وجود «روحیهی جهادی» و «روحیهی ما میتوانیم» در مسئولین کشور پرداخته است و اینکه بار انقلاب اسلامی جز با وجود این خصوصیت بیبدیل به مقصد نمیرسد.
* خبر اختصاصی نشریه خط حزبالله در این شماره، بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای درباره زیارت اربعین در ابتدای درس خارج فقه است. ایشان در ابتدای درس به حدیثی از امام صادق و امام باقر علیهماالسلام اشاره کرده و فرمودهاند:
امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند همانا خداوندِ متعال به حسین (علیهالسلام) در برابر کشته شدنش پاداش داد از جمله اینکه ... «وَ الشِّفَاءَ فی تُربَتِه»، خاک قبر او را کسی مصرف کند، شفا است، دوا است، درمان است؛ خاک، خاک است امّا این خاک به برکتِ مجاورتِ آن پیکرِ مطهّر، یک چنین خاصیتی دارد که شفا است. «وَ اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبرِه»، این هم یکی؛ در کنار قبر حسینبنعلی (علیهالسلام) شما دعا کنید، دعایتان مستجاب است. [واقعاً] دعا کنید؛ لقلقهی لسان نباشد؛ بخوانید و بخواهید خدا را، خدای متعال وعده کرده است که اجابت خواهد کرد. ۹۸/۷/۱
* در بخش اخبار مقاومت نیز سرخطهای مهم تحولات منطقه مرور شده است: از جزئیات عملیات «عملیات نصرٌمنالله» در یمن، تکمیل خط تدارکاتی جبهه مقاومت تا قتل مرموز محافظ ملک سلمان و خاطرهای از سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی.
* همچنین در اطلاعنگاشت این هفته، دربارهی فلسفهی اتحاد و همدلی و بههمپیوستگی امت حزبالله به بازخوانی سخنرانی سال ۵۳ آیتالله خامنهای در مسجد امام حسن مشهد پرداخته شده و بخشهایی از مبحث ولایت در مجموعهی طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن را مرور شده است. مرور دیدگاههای رهبر انقلاب در چهلوپنج سال قبل و در ایامی که هنوز آتش مبارزه و انقلابیگری داغ نشده است، با عنوان «قدرت دلهای بههم گره خورده» خالی از لطف نیست.
* سایر بخشهای نشریه که مطالعهی آنها به خوانندگان توصیه میگردد:
قانون اساسی را مطالعه کنید / اصول عدالتخواهی
رفتار انقلابی به معنای رفتار غیر مدبرانه نیست / اخلاق انقلابی
اسلام، احکام اخلاقیاش هم سیاسی است / کلام امام
باید زمینههای فساد را از بین ببریم / مطالبهی رهبری
جوان انقلابی باید فعال باشد، نه منفعل / حزبالله این است
زینب کبری نسخهی اصلی رفتار مادران شهداست / خانوادهی ایرانی
جوان انقلاب، اینگونه بود / خاطرات رهبری
حبف بود آقای لاجوردی، جور دیگری از دنیا میرفت / عکسنوشت
* این شماره از هفتهنامهی خط حزبالله نیز تقدیم شده است به ارواح طیبهی شهدای عملیات ظفر ۲ که در مهر سال ۶۶ در استان کرکوک عراق به اجرا درآمده است.
برای دسترسی به آرشیو نشریه میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
دریافت «خط حزبالله» نسخهی مطالعه | دریافت نسخهی چاپ
سپاه برای ساختن ایران اسلامی عجله دارد / "سستی و کاهلی" باید کنار برود / خادم مردم هستیم
بهگزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، با حضور سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه که صبح امروز به منظور شرکت و سخنرانی در کنگره ملی نقش امام خمینی(ره) در دفاع مقدس و 6200 شهید استان مرکزی به این استان سفر کرده پروژه تقاطع غیرهمسطح میدان ورزش (آزادگان اراک) به بهرهبرداری رسید.
پروژه تقاطع غیرهمسطح آزادگان اراک به عنوان بزرگترین پروژه غرب کشور امروز با حضور فرمانده کل سپاه و فرمانده قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا (ص) به بهرهبرداری رسید.
پروژه تقاطع غیرهمسطح اراک که به عنوان مهمترین پروژه مدیریت شهری اراک با مساحتی بالغ بر 10 هکتار از سال 94 عملیات اجرایی آن آغاز شد، به همت قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا (ص) احداث شده است.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مراسم افتتاح تقاطعهای غیرهمسطح آزادگان اراک با اشاره به جایگاه شهدا اظهار داشت: شهدا ضامن امنیت کشورند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به تلاش سپاه برای محرومیتزدایی افزود: ما برای ساختن این کشور عجله داریم و سستی و کاهلی باید کنار برود، باید با انگیزههای راسخ و بهرهمندی از استعدادهای داخلی و روحیه جهادی در جهان بدرخشیم و شهرها و روستاها باید آباد باشند.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کرد: نیازهای اساسی ما محرومیتزدایی، توسعه و پیشرفت در کشور است.
سردار سلامی با اشاره به اینکه ملت بزرگ ایران اسلامی نیازمند بیگانگان نیست، بیان کرد: خلقت ما بر پایه محتاج بودن به بیگانه نبوده و امروز نیز دشمنان بدانند مردم ما به آنها احتیاجی ندارند.
وی ادامه داد: سپاه از آن مردم و خادم مردم است، اراک کلانشهری است که ایران را میسازد و باید آباد باشد.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عنوان کرد: توفیق حضور در استان مرکزی آن هم در روزی که عطر دلانگیز شهادت در این استان و شهر اراک موج میزند را پیدا کردهایم که برایمان بسیار ارزشمند است.
سردار سلامی افزود: فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی(سردار پاکپور) زاده همین سرزمین آفتاب است که امروز حضور معنوی و ارزشمندی را در بین نیروهای مسلح دارند و همانند ستارهای میدرخشند.
وی تصریح کرد: امروز شاهد افتتاح یک پروژه فوقالعاده در این استان بودیم که به همت قرارگاه خاتمالانبیا اجرا شده و میتوان آن را شاهکاری از این مجموعه و همچنین مجموعه استان مرکزی دانست.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیان کرد: تلاش برای سازندگی کشور امروز بیش از هر زمان دیگری باید مورد توجه قرار گیرد و به عجله در این مسیر نیاز داریم و هیچ گونه قصور و سستی در این راه پذیرفتنی نیست، نیازهای زیادی در فضای امروز کشور احساس میشود اما ظرفیتها و انگیزهها هم بسیار هستند که باید از انها در مسیر توسعه و سازندگی کشور بهره گرفت.
سردار سلامی ادامه داد: ملت ایران امروز با دشمنان بسیاری رو به روست و باید امر سازندگی را مورد توجه ویژه قرار دهیم اما حتی اگر دشمن هم نداشتیم، حرکت در مسیر عمران و آبادانی کشور ضروری بود و آحاد مردم باید وارد میدان خدمترسانی و سازندگی شوند و از فرصتها به بهترین شکل ممکن استفاده شود.
وی با اشاره به دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه با مقام معظم رهبری گفت: اهمیت سازندگی کشور به قدری است که در دیداری که با فرمانده کل قوا داشتیم، این موضوع را در قالب فرمانی صادر کرده و بسیار صریح، واضح و عمیق بر آن تاکید کردند و فرمودند که کشور باید ساخته شود همچنین با ذکر نام قرارگاه خاتمالانبیا از آن به عنوان خدمترسانترین مجموعه کشور یاد کردند.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: مقام معظم رهبری با تاکید بر محرومیتزدایی فرمودند توجه به محرومان و نیازمندان و همچنین پیشرفت جامعه بسیار مهم بوده و باید در راستای آن بسیار تلاش شود.
سردار سلامی تصریح کرد: ایران اسلامی امروز توان ایستادن در اوج قلههای سربلندی و پیشرفت را دارد و برای تحقق آن باید بخواهیم و با همت بلند قدم در این مسیر بگذاریم.
وی بیان کرد: از دیگر فرامین مقام معظم همکاری سپاه پاسداران با تمام دستگاههای نظام با حفظ اصول و ارشهایب انقلاب اسلامی بود که فرمودند این مهم باید در دستور کار سپاه قرار گیرد.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد: علیرغم تلاش بیوقفه دشمن برای بستن درها به روی ایران اسلامی، ملت هوشیار و با بصیرت این سرزمین با درک صحیح از دشمن و موقعیتشناسی به دشمن نشان میدهد که هیچگاه در برابر زورگوییهای آنها از پای نایستاده و تسلیم نمیشود چراکه اراده قوی این ملت همیشه این را ثابت کرده است.
سردار سلامی با تاکید بر چشم امید به دشمن نداشتن عنوان کرد: توکل و اعتماد به خدای متعال و وعدههای الهی راهگشای تمام مشکلات بوده و خداوند متعال هیچگاه هیچ نقطه از زندگی این ملت را به بیگانگان گره نزده همان طور که در قرآن هم فرموده اگر حرکت کنید به شما روزی میبخشیم، بنابراین باید با تمام توان در مسیر خودکفایی و تکیه بر توان داخل تلاش کنیم.
وی افزود: ملت ایران، ملتی انقلابی و مومن بوده که به طور قطع عنایت خداوندی همواره پشتیبان این ملت مسلمان بوده و آنها را تنها نخواهد گذاشت.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کرد: خدمترسانی بیمنت امروز به عنوان یک تکلیف شرعی برای سپاه بوده که در این مسیر نباید فرصت را از دست دهیم.
سردار سلامی بیان کرد: تمام امکانات سپاه برای خدمترسانی به مردم بوده و همه انها را در راستای خدماترسانی هرچه بیشتر به مردم به کار میگیریم.
وی ادامه داد: امروز شاهد اعتماد راسخ ملت ایران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستیم، بنابراین مجموعه سپاه پاسداران، مردم را چون اربابانی برای خود میدانند و در راستای خدمترسانی به آنها تلاش میکنند، همه مسئولان باید نگاه به ملت را بر محور خدمترسانی قرار دهند.
بیانات رهبری انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره ملی ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
خیلی متشکّریم از برادران عزیز و فعّالان بخشهای مختلف در استان مرکزی که به فکر افتادید این حرکت مفید را انجام بدهید و یاد عزیز شهدای گرامی ما را در آن استان احیا کنید، مطرح کنید. استان مرکزی -که حالا آقایان فرمودید ۶۲۰۰ شهید در این دوران در آنجا هستند- شاید در گذشته هم شهدای بزرگی داشته؛ به احتمال زیاد بسیاری از این امامزادههایی که در سرتاسر این استان مدفون هستند به شهادت رسیدهاند. بنده به آن مقبرهی جناب سلطان سیّداحمد در هزاوه که از اجداد ما است رفتهام؛ وضع مقبره نشاندهندهی این است که این سیّد بزرگوار به طور عادی در اینجا دفن نشده؛ یعنی وضعیّت نشاندهندهی این است که آنجا حادثهای اتّفاق افتاده، درگیریای بوده، مسئلهای بوده؛ بقیّه هم همین جور؛ چون در استان اراک امامزادههای زیادی هم مدفونند؛ ما چند بار تا حالا رفتهایم زیارت کردهایم امامزادههای آن استان را، از جمله همین امامزادههای مستقر در ساروق را که آنجا بخشهای مختلفی دارد و امامزادههای متعدّدی در آنجا مدفون هستند؛ کاملاً نشاندهندهی این است که آنجا مرکز شهادت بوده؛ یعنی سادات بزرگوار وقتی که میآمدند به سمت منطقهی امن -که آن روز ایران منطقهی امنی برای آنها بوده- یکی از مراکز نزدیک به آنها و سر راه، همین منطقهای است که امروز ما به آن، استان مرکزی میگوییم. و حالا اینجا یا تحت تعقیب قرار میگرفتند و به شهادت میرسیدند، یا اینکه یک حرکتی را اینجا شروع میکردند-احتمال این هم هست که حرکتی را شروع میکردند- یک کاری علیه دستگاه ظالم آن وقت انجام میدادند و در درگیریها به شهادت میرسیدند. خداوند انشاءالله که مردم آن منطقه را از برکات شهدای آن منطقه برخوردار کند، کما اینکه ملّت ایران بحمدالله از برکات شهدا برخوردار است.
در مورد کار کنگرهی شهیدان که اشاره کردید، همهی این کارهایی که آقا ذکر کردند که انجام گرفته، کارهای خوبی است؛ بعضیاش کارهای بسیار خوب و کارهای خیلی لازمی است؛ انسان خرسند میشود وقتی میبیند که این توجّهات بحمدالله به آن نقاط و مراکز حسّاس معطوف شده. فرض بفرمایید که این طرح یک مسجد که مثلاً یک خاطره [در آن گفته شود]، این خیلی کار مهمّی است؛ خاطرات پدران و مادران شهدا و همسران شهدای جنگ تحمیلی، دفاع مقدّس، چیزهایی است که مثل جواهر قیمتی در دسترس ما است که [اگر] غفلت کنیم، از دست ما خواهد رفت، کما اینکه خیلی از آنها از دسترس ما رفته؛ بسیاری از پدران شهدا، مادران شهدا از دنیا رفتهاند؛ بسیاری از آنها دچار فراموشی شدهاند، در حالی که هر شهیدی، یک مجموعهی درس است برای هر کسی که در حال آن شهید تدبّر کند؛ هر کدام از این شهدا که انسان حالاتشان را میخواند، در خلال حالات زندگی آنها و در خلال وضع آنها در دوران دفاع مقدّس و در عرصهی جنگ، چیزهایی را مشاهده میکند که همهی آنها درس است.
ما به طور کلّی باید بدانیم آن کسانی که رفتند جهاد کردند و به شهادت رسیدند، افراد برجستهای بودند؛ سنّ کم و زیاد و مانند اینها فرقی نمیکند؛ اگر برجسته نبودند خدای متعال موهبت شهادت را به آنها نمیداد؛ نَفْس اینکه خداوند متعال این جوان را، این نوجوان را، این مرد را، این میانسال را در عرصهی جهاد فیسبیلالله، فائز(۲) به شهادت کرده، خود این نشاندهندهی این است که این یک امتیازی دارد؛ وقتی حالاتش را انسان ملاحظه میکند، شرح حالش را میخواند، اگر با دقّت نوشته شده باشد، میبیند بله، نشانههای این برجستگی در حالات او، در حرکات او، در اظهارات او وجود دارد که انسان واقعاً گاهی متعجّب میشود از سطح حکمت بالای صاحبان این مرتبهی والا و برجسته؛ کلماتی که اینها میگویند، حرفهایی که اینها میزنند.
البتّه این مربوط به شهدا است؛ جانبازان هم یک فصل دیگری هستند، آنها هم همین جور؛ رزمندگانی که این راه را گم نکردند و ادامه میدهند این حرکت را، این جهتگیری را، آنها هم یک فصل جداگانهای هستند؛ هر کدام از اینها یک فصلی است. ما نیاز داریم که یاد اینها روزبهروز در کشور برجستهتر بشود، درخشندهتر بشود؛ واقعاً روحیهبخش و امیدبخش و جهتبخش است. یکی از چیزهایی که حتماً در این خاطرات شهدا و خانوادهها و مصاحبهها و مانند اینها باید در نظر گرفته بشود، این است که سؤال بشود، پرسیده بشود و آنها شرح بدهند که انگیزهی این جوان چه بود که رفت، انگیزهی این همسر جوان که راضی شد به رفتن شوهرش چه بود، انگیزهی این پدر و مادر که این نهال را پرورش دادند و حالا دارند رها میکنند در راه خدا، در میدان جنگ، چه بود؛ انگیزههای اینها خدا بود، انگیزههایشان رضایت الهی بود، انگیزههایشان ذکر و نام سیّدالشّهدا بود؛ وضع عرصههای جنگ ما این را نشان میدهد؛ این را نگذارید کهنه بشود، نگذارید فراموش بشود، نگذارید مجال برای انکار دیگران به وجود بیاید؛ انکار خواهند کرد، همچنان که امروز خیلی از بیّنات انقلاب را بعضیها جرئت میکنند دهنشان را باز کنند، صریح منکر بشوند؛ این را هم انکار خواهند کرد؛ اینها را باید برجسته کرد، باید نشان داد. به هر حال این توفیق برای شماها توفیق بزرگی است، یعنی شما این را برای خودتان توفیق بدانید.
یک نکتهی دیگر هم که در خلال بیانات آقایان بود، این است که این گردهمایی و این اجتماعی که به وجود میآید و فعّالیّتهایی که انجام میگیرد، شروع کار است؛ بله، این درست است، این کاملاً حرف درستی است. این جور نیست که ما بگوییم خیلی خب، حالا یک گردهمایی بزرگی درست کردیم و مقداری کتاب و مانند اینها چاپ کردیم و وظیفه تمام شد؛ نه، این آغاز کار است، این راه را باید دنبال کنید، جوانهای ما باید با معارف انقلاب آشنا بشوند، با معارف دفاع مقدّس آشنا بشوند، نوجوانهای ما آشنا بشوند. خب بحمدالله در این سالها این کارها شده، خیلی از این کارها انجام گرفته. امروز انسان جوانهایی را مشاهده میکند که در سنین جوانی، نه جنگ را دیدهاند، نه امام را دیدهاند، نه از آن دوران یادگاری برای خودشان، خانوادهشان وجود دارد امّا معارف الهی را مثل آن جوان دورهی انقلاب بلدند و میفهمند و گاهی اوقات [هم] عمیقتر، این موهبت الهی است؛ ما این راه را نبایستی فراموش کنیم. خداوند انشاءالله به شماها کمک کند، توفیق بدهد.
مرحوم کربلاییکاظم هم که شما اشاره کردید، بله، من ایشان را زیارت کرده بودم؛ من دو بار ایشان را در مشهد دیدم؛ یک بار با مرحوم نوّاب ایشان آمده بود که ما دیدیم یک پیرمردی است و عبائی هم دوشش بود و یک کلاهی هم سرش بود و وقتی که میآمدند، مرحوم نوّاب ایشان را میانداخت جلو؛ از جمله آمدند مدرسهی نوّاب که ما آنجا طلبهی آن مدرسه بودیم؛ ایشان که آمدند بازدید طلّاب آن مدرسه، خب همه متوجّه مرحوم نوّابصفوی بودند دیگر؛ حرف میزد، دائم در حال حرکت، در حال سکون، مشغول حرف زدن و مشغول تهییج بود؛ آن وقت ایشان این پیرمرد را جلو میانداخت و میرفت؛ گفتیم این کیست، گفتند که ایشان مثلاً کربلاییکاظم است. یک بار دیگر هم -من حالا درست یادم نیست که همان سفر بود یا سفر دیگری بود، خیلی گذشته از آن وقتها- در مسجد گوهرشاد ایشان نشسته بودند روی زمین پای آن منارهای که بغل ایوان مقصوره است، دُورش هم یک عدّهای جمع شده بودند؛ یکی از دوستان ما که از رفقای قم بود، ایشان را میشناخت و گفت: «کربلاییکاظم است، برویم ببینیمش و صحبت کنیم»؛ رفتیم نزدیک و یک قرآنی هم دستش بود، یک آیهای را یک نفر میخواند، ایشان همین طور باز میکرد قرآن را مثلاً یک ورق این ور آن ور میزد، آیه را نشان میداد، در حالی که نمیتوانست بخواند، یعنی سواد نداشت که آیه را بخواند امّا میدانست، آیه را با انگشت نشان میداد؛ این را خود من آنجا دیدم؛ قرآن هم دست خودش بود، قرآن خودش بود؛ همین طور هر آیهای را که میگفتند، باز میکرد و نشان میداد آیه را. آن دوستمان میگفت که گاهی در بعضی از این کتابهای علمی ماها، مثلاً در کتاب فقهی یا اصولی، یک آیهی قرآنی هست و باز میکنند میگویند در این [متن] قرآن هست؟ او که سواد ندارد، دست میگذارد روی آن آیهای که اینجا هست و میگوید بقیّهی این قرآن نیست، [فقط] این تکّه قرآن است؛ میگویند از کجا میفهمی؟ میگوید این روشنی دارد، وقتی که آیه در این صفحه هست، من روشن میبینم این را، میدرخشد، من میفهمم که این آیهی قرآن است. بله، مرحوم کربلاییکاظم جزو معجزات قرآن بود و ما رفتیم او را در آن شبستان همان امامزادهی بزرگوار -که ایشان در آن شبستان این موهبت نصیبش شده- زیارت کردیم، دیدیم. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۳ دوره فرماندهی سرلشکر قاسم سلیمانی/ سردارِ ثبات و امنیت
گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری تسنیم- شب گذشته اولین مصاحبه تفصیلی و رسانهای سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه با محوریت جنگ 33 روزه لبنان از صداوسیما پخش شد. سردار در این گفتگو به بیان ناگفته هایی از این جنگ، نحوه عملکرد فرماندهان حزبالله، ارتباط آنان با رهبری معظم انقلاب اسلامی در حین جنگ و... پرداخت.
مصاحبه 90 دقیقه ای فرمانده نیروی قدس اگرچه سرشار از ناگفتهها، درسها و خاطرات جنگ و نحوه عملکرد حزب الله بود –که بررسی هرکدام از آنها مجال مفصلی را میطلبد- اما آنچه قصد داریم در این گزارش به آن بپردازیم، برخی وجوه آشکار از شخصیت فردی و کاری پرسابقه ترین فرمانده حال حاضر در نیروهای مسلح ایران است. چه آنکه بسیاری از مجاهدتها و نقشافرینیهای او تا سالها مکتوم خواهد ماند.
قاسم سلیمانی در سال 1335 در شهرستان رابُر از توابع کرمان به دنیا آمد، پدرش یک کارگر بنای ساده بود. او دوران نوجوانیاش را در همان مناطق گذراند و با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران که یک تشکیلات تازه تاسیس بود درآمد.
قاسم سلیمانی در آغاز جنگ، 24 سال سن داشت و در همان ابتدای کار، فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده گرفت و اندکی بعد با پیشنهاد شهید حسن باقری، تیپ جدیدی را از نیروهای کرمان تشکیل داد و این تیپ چند ماه بعد در زمستان سال 61، با اضافه شدن نیروهایی از سیستان و بلوچستان و هرمزگان به لشکر 41 ثارالله تبدیل شد.
لشکر ثارالله ازجمله لشکرهای معروف و خط شکن دفاع مقدس بود که در عملیات های بزرگی مثل والفجر8، کربلای 4 و 5 و... نقشآفرینی کرد.
اگر بخواهیم دوران خدمت 40 ساله فرمانده 63 ساله این روزهای نیروی قدس را به سه بخش تقسیم کنیم، اولین بخش آن در تابستان سال 67 و پایان جنگ تحمیلی به اتمام رسید. اگرچه جنگ برای بسیاری از همرزمان او در این تاریخ تمام شد اما برای قاسم سلیمانی آغاز دوران جدیدی بود که انجامش 9 سال طول کشید.
از جمله مسئولیت های لشکر 41 ثارالله به فرمانده او پس از پایان جنگ، مقابله با اشرار، قاچاقچیان و برهم زنندگان امنیت در جنوب شرق بود و قاسم سلیمانی به دلیل آشنایی با بافت این منطقه، توانست کارنامه قابل قبولی از خود و نیروهای تحت امرش برجای بگذارد.
اما مهمترین دوران فرماندهی «حاج قاسم» از اواسط سال 76 - وقتی که 42 ساله بود - آغاز شد؛ مسئولیتی که دامنه تاثیرات آن مرزهای جغرافیایی کشور را درنوردید و تاثیرات زیادی بر گسترده جغرافیایی جهان اسلام گذاشت.
با تغییر فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 76، یکی از اولین جابجاییها در سطوح فرماندهان نیروها، انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی نیروی قدس بود. قاسم سلیمانی پس از سردار احمد وحیدی، دومین نفری بود که فرماندهی شاخه برون مرزی سپاه را برعهده میگرفت.
نیروی قدس به عنون شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، یکی از نیروهای پنجگانه این نهاد است که در افکار عمومی (حداقل تا چند سال قبل) کمتر نامی از آن برده میشد.
* تغییر فرماندهی همزمان با بحران کشور همسایه
انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی این نیرو همزمان بود با درگیریهای طالبان در افغانستان و به همین دلیل برخی این انتصاب را بیارتباط با آشنایی «حاج قاسم» با مناطق شرق کشور نمیدانستند؛ اشرافی که میزان موفقیت آن را در مقطع فرماندهی او بر لشکر 41 ثارالله، طی سال های گذشته به خوبی میتوان درک کرد.
* دوران ثبات در جبهه مقاومت
در کارنامه فرماندهی سردار سلیمانی در نیروی قدس، نقاط درخشان بسیاری وجود دارد که بسیاری از آنها شاید برای همیشه پنهان بماند اما آنچه لااقل در ظاهر و برای نمونه می توان دید، تقویت و ثبات حزبالله لبنان، تقویت نیروهای مقاومت فلسطینی در جریان جنگ های 33روزه، 22 روزه و 8 روزه و نیز شکلگیری و تقویت محور مقاومت خصوصا در 8 سال اخیر و پس از شروع بحران در سوریه و عراق است.
شیوه و منطق کاری نیروی قدس در این کشورها و در بسیاری از نقاط دیگر- که نیازمند کمک از سوی جمهوری اسلامی ایران برای دفاع از خاک و جان مسلمین هستند - فعال کردن ظرفیت های خفته درهمان کشورهاست. برای مثال، در عراق «حشد الشعبی» و در سوریه «بسیج مردمی» (قوات دفاع وطنی) تشکیل شد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، بساط تروریستها در این دو کشور تقریبا جمع شد.
در کنار فرماندهی بی نظیر سردار سلیمانی در میدان جنگ، در خلال همین بحرانها بود که افکار عمومی با چهره دیگری از «حاج قاسم» آشنا شد؛ چهرهای که او را در قامت یک سیاستمدار و دیپلمات کارکشته نیز نشان میداد که توانایی اقناع و همراهسازی دیگر کشورها را برای ورود به جبهه جنگ مقابله با تروریستها در سوریه دارد. قاسم سلیمانی به عنوان نماینده ایران در سفر به مسکو طی مذاکره با پوتین رئیس جمهور روسیه توانست از ظرفیت عملیاتی روس ها نیز برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند.
سردار محمدجعفر اسدی فرمانده سابق نیروهای ایرانی در سوریه در این رابطه به تسنیم گفت: « پس از چهار سال مبارزه و مقاومت ایران در سوریه، سردار سلیمانی در سفری به روسیه، به مدت دو ساعت و بیست دقیقه با پوتین دیدار و گفتگو کرد تا روسها را قانع کند در سوریه حضور یابند.»
به گفته سردار اسدی، «حاج قاسم» در این سفر به پوتین تفهیم کرد که «سوریه آخرین سنگر جبهه شرق است و اگر این را از دست بدهید، غربیها ارزشی برای شما قائل نیستند.»
* کمک به جبهه مقاومت، شیعه و سنی نمیشناسد
برای حاج قاسم - به گفته خودش- فرقی میان مسلمانان نیست و باید به همه آنان در برابر ظالمان و دشمنان یاری رساند. او در اوج مبارزه با تروریستها در سوریه و عراق، اعلام کرد که برای نظام اسلامی، کمک به شیعه و سنی تفاوتی ندارد و برای نمونه به مردم فلسطین اشاره کرد که اگرچه اکثر قریب به اتفاق آنها از مذهب اهل تسنن هستند، ولی جمهوری اسلامی ایران بیشترین دفاع و حمایت را از آنها داشته است.
این حقیقت نیز در تاریخ ثبت شد که وقتی دامنه جنایات داعش به کردستان عراق کشید، این قاسم سلیمانی بود که به کمک آنها رفت و مانع از سقوط اربیل شد.
* حلقه مقاومت شکل میگیرد
امروزه واضح و روشن است که یکی از اهداف اصلی دشمنان برای سقوط سوریه، قطع کردن ارتباط ایران و حزبالله لبنان بود ولی با شکست داعش و نقش آفرینی نیروی قدس در سوریه و عراق، یک حلقه مستحکم به نام حلقه مقاومت تشکیل شد و زنجیره ایران، عراق، سوریه و لبنان و فلسطین را به هم متصل کرد.
جای تردید نیست که این موضوع خلاف خواست آمریکا و اسرائیل است ولی با فرماندهی قاسم سلیمانی در عمق میدان و تشکیل بسیج مردمی در سوریه و عراق این موضوع به واقعیت بدل گشت و اتحادی از جنس پاسداران، فاطمیون، زینبیون، حیدریون و... ایجاد کرد.
نقش بیبدیل سردار سلیمانی در مدیریت منطقه و مقابله با دشمنان، القابی چون «شبح فرمانده»، «قدرتمندترین فرد خاورمیانه» و «کابوس اسرائیل» را از سوی آمریکاییها و اسرائیلیها برای او به دنبال داشته است.
* تاثیر فرهنگ جهاد و مقاومت از جبهه های ایران
همانطور که گفته شد، ازجمله قابلیتهای فرماندهی سردار سلیمانی در نیروی قدس سپاه، فعال کردن ظرفیتهای آشکار و پنهان در جبهه مقاومت بجای فرماندهی مستقیم بر نیروها بود و درست در همین نقطه است که ما با چهره دیگری از توانمندی های این فرمانده کارکشته و نیروهای تحت امرش مواجه میشویم و آن همراه کردن نیروهای مبارز با فرهنگ های مختلف از سراسر جهان اسلام است که یک نمونه آن را در سوریه دیدیم؛ جبهه ای که رزمندگان و مجاهدان ایرانی، لبنانی، سوری، افغانستانی، عراقی، پاکستانی و... در کنار هم با دشمن مشترک جنگیدند.
راز موفقیت فرمانده نیروی قدس در برقراری ارتباط با تودههای مردمی کشورهای مسلمان را بدون شک باید در دهههای قبل و در جریان سال های دفاع مقدس جستجو کرد.
قاسم سلیمانی که به وضوح تحت تاثیر روحیات به جامانده از دوران جنگ تحمیلی قرار دارد، سعی میکند تا این فرهنگ را در تمامی گستره جبهه مقاومت بسط و گسترش دهد و درواقع با تمسک به همین ویژگی است که میتواند جبهه متحدی از مجاهدان کشورهای اسلامی را دور هم جمع کند.
بخشی از گفتگوی 90 دقیقه ای شب گذشته او نیز به تبیین و تشریح همین موضوع اختصاص داشت و وی به خوبی توانست این مسئله را در قالب دو خاطره منحصر به فرد به مخاطب خود منتقل کند.
به هر ترتیب، سخن گفتن از مردی که بیش از نیمی از عمر 40 ساله خدمت خود را در گمنامی و مجاهدت های خاموش گذرانده کار آسانی نیست. سال ها باید بگذرد تا کسانی پیدا شوند و بتوانند برخی از نقاط ناشناخته کارنامه درخشان این ژنرال 63 ساله جهان اسلام را برای افکار عمومی آشکار کنند تا شاید از آن طریق بهتر بدانیم حقایق پنهان از مجاهدت های این فرمانده محبوب را درک کنیم.
دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه با فرمانده کل قوا
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار هزاران نفر از فرماندهان سپاه پاسداران، سپاه را نهادی پرافتخار و رشدیابنده در مسیر تعالی و پیشرفت خواندند و با بیان توصیههایی بسیار مهم افزودند: معتقدم سپاه میتواند بسیار بیشتر از این، پیشرفت کند.
ایشان همچنین با اشاره به شکست بیتردید سیاست فشار حداکثری آمریکا و تسلیم نشدن ایران در مقابل نظام سلطه گفتند: آنها اخیراً با کمک رفقای اروپاییشان برای ملاقات با رئیسجمهور کشورمان و ایجاد یک حالت نمایشی از شکست ایران، تلاشی بینتیجه کردند اما ایران با جدیت و قاطعیت و تا رسیدن به نتیجهی مطلوب، به کاهش تعهدات هستهای ادامه خواهد داد.
رهبر انقلاب همچنین با اشاره به سختی وضع معیشتی مردم تأکید کردند: اگر نگاه به داخل، قوی و منطقی و مجاهدانه انجام شود، در معیشت و زندگی مردم تأثیر مثبت خواهد داشت.
رهبر انقلاب، سپاه پاسداران را در میان پدیدههای گوناگونِ برآمده از انقلاب، دارای خصوصیاتی خواندند که در سایر برکات انقلاب، کمتر دیده میشود.
ایشان در تبیین این خصوصیات افزودند: سپاه در بحبوحهی حوادث و هیجانهای بزرگ انقلاب ولادت یافت، در تلاطم عظیم دفاع مقدس رشد کرد و به بلوغ رسید و بعد از جنگ نیز که دوران جبههبندیهای عمیق و وسیع سیاسی و فرهنگی میان انقلاب و دشمنان بود، سپاه بدون لغزش و انحراف توانست مسیر رشد و تکامل را ادامه دهد.
حضرت آیتالله خامنهای مواجه شدن با دوراهی «تعالی یا انحطاط» را مرحلهای غالباً اجتنابناپذیر در زندگی فردی، سیاسی و اجتماعی افراد، سازمانها و حتی انقلابها خواندند و افزودند: سپاه از این دوران و دوراهی نیز سربلند خارج شد و بدون فرسودگی یا انحطاط، عناصر اساسی هویت خود را حفظ کرد و به سمت تعالی، ادامهی حرکت داد.
رهبر انقلاب با اشاره به «ریزشها و رویشها» در همهی مجموعهها افزودند: در سپاه نیز ریزشهایی وجود داشته است اما قضاوت قاطع بنده این است که در سپاه، غلبه با رویشها بوده است و حرکت رویشی به سمت پیشرفت و تعالی ادامه داشته است.
ایشان در همین زمینه به عرصهی نورانی و درخشان جهاد و شهادت اشاره کردند و افزودند: سی سال پس از دفاع مقدس، شهادت دلاورِ جاافتادهای همچون شهید همدانی و نوجوان تازهرسیدهای همچون شهید حججی نشاندهندهی استمرار طراوت و هویت سپاه در این عرصه است.
رهبر انقلاب با بیان معیاری اساسی افزودند: برای قضاوت صحیح دربارهی هر مجموعه و دستگاه، باید موفقیتها و ناکامیهای آن مجموعه را با هم مقایسه کرد که با این معیارِ مبنایی و مهم، سپاه از پرافتخارترین مجموعههای کشور است.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه برای قضاوت دقیقتر در زمینهی مقایسهی موفقیتها و ناکامیهای سپاه، به بیان چند سرفصل مهم پرداختند.
ایشان در سرفصل و معیار «نوآوری و خلاقیت» یادآوری کردند: سپاه در اوایل جنگ برای داشتن حتی دو خمپاره دچار مشکل بود، اما امروز در تولید و ساخت ابزارها و تجهیزات پیشرفته و همچنین در شیوههای نظامی و دفاع مبتکرانه به مرحلهی برجستهای رسیده است.
رهبر انقلاب اسلامی «ورود پرتوان به عرصههای گوناگون خدمات اجتماعی و مورد نیاز مردم و کشور» را سرفصل دیگری خواندند که قضاوت صحیح دربارهی سپاه پاسداران را ممکن میسازد.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به فعالیتهای قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء بهعنوان بازوی اجرایی قوی دولتها، فعالیت بسیار گسترده و مؤثر سپاه در محرومیتزدایی از مناطق مختلف کشور و حضور برجسته و تعیینکنندهی این نهاد در حوادثی نظیر زلزلهی کرمانشاه و سیل اوایل امسال، تأکید کردند: مجموعه کارهای سپاه در عرصهی خدماتی، اجتماعی و مردمی با هیچ سازمان و دستگاه دیگری قابل مقایسه نیست و در سازمانهای نظامیِ جهان نیز نظیر ندارد.
ایشان در سرفصلی دیگر «فعالیتهای سپاه در عرصهی فرهنگ و هنر و اندیشه» را نیز برجسته ارزیابی کردند و افزودند: «نگاه و نقش سپاه در جغرافیای مقاومت در منطقه» معیار دیگری برای قضاوت دربارهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
حضرت آیتالله خامنهای با تحسین تواناییهای مجموعهی عظیم مقاومت در مواجهه با جبههی متحد کفر و ظلم، افزودند: نقش سپاه پاسداران در این عرصه بهقدری برجسته است که دشمنی آشکار مستکبران و جبههی بدهای عالم را علیه سپاه برانگیخته است که البته دشمنی این جبههی خبیث برای سپاه پاسداران افتخار بزرگی است.
رهبر انقلاب «تلاش برای حفظ معنویت» را سرفصل بسیار مهمی خواندند که سپاه به آن اهتمام جدی داشته و تلاش کرده از باران رحمتِ معنویت برای طراوت و زیبایی و عزت خود استفاده کند.
حضرت آیتالله خامنهای در جمعبندی این بخش از سخنانشان تأکید کردند: سپاه پاسداران در عمر پربرکت خود در زمینهی سختافزاری و نرمافزاری در جادهی تعالی و پیشرفت کاملاً جلو رفته و اوج قابل توجهی گرفته است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به دشمنیهای مستمر آمریکا و جبههی استکبار و امتداد کوچک آنها در داخل بر ضد سپاه که نمونهی بارز آن تحریم سپاه است، گفتند: این دشمنیها که بهعلت موفقیتها و پیشرفتهای سپاه پاسداران است، عزت سپاه را در چشم دوست و حتی دشمن افزایش خواهد داد.
حضرت آیتالله خامنهای، سپاهیان پاسدار را فرزندان خود خواندند و افزودند: من صددرصد از سپاه راضی هستم اما به این حد از پیشرفت سپاه قانع نیستم و معتقدم این نهاد بر اساس تواناییها و استعدادهای خود میتواند ۱۰ و حتی ۱۰۰ برابر رشد و پیشرفت کند.
ایشان در ادامه، هشت توصیه برای استمرار حرکت پرشتاب و رو به پیشرفت پاسداران انقلاب اسلامی بیان کردند.
«بههیچوجه نگذارید سپاه، پیر، محافظهکار و به وضع موجود قانع شود.» این اولین توصیهی حضرت آیتالله خامنهای بود. ایشان در همین خصوص گفتند: برای آنکه روحیهی جوان در سپاه استمرار یابد و این سازمان به مرحلهی پیری نرسد، باید جوانگرایی که در سپاه آغاز شده، ادامه یابد، نوگرایی و روشهای خلاقانه ادامه یابد و با انتقال تربیت دینی و انقلابی و روحیهی شهدای نامآور به نسلهای بعدی، از انقطاع نسلی جلوگیری شود.
«حفظ آمادگی در مواجهه با حوادث بزرگ» دومین توصیهی رهبر انقلاب اسلامی بود که گفتند: یکی از خصوصیات بارز سپاه از ابتدا تاکنون، سینه سپر کردن و حضور در صف مقدم مواجهه با حوادث بزرگ بوده است که این روحیه باید حفظ شود.
حضرت آیتالله خامنهای در همین خصوص، حفظ آمادگیهای علمی و عملی و آگاهیهای سیاسی و استحکام سازمانی سپاه در عرصههای اقتصاد مقاومتی و رونق تولید، کمک به محرومان و خدمترسانی و مقابله با دشمنیها را ضروری خواندند.
توصیهی سوم رهبر انقلاب به سپاه پاسداران «از دست ندادن نگاه وسیع و فرامرزی به جغرافیای مقاومت» بود.
ایشان گفتند: نباید قناعت کنیم به منطقهی خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم.
رهبر انقلاب افزودند: نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی از واجبترین واجبات هم لازمتر میشود اما برخی متوجه این مسئله نیستند.
رهبر انقلاب اسلامی چهارمین توصیهی خود به سپاه را اینگونه مطرح کردند: «از دشمن مطلقاً نترسید اما کاملاً هوشیار باشید و ارزیابی واقعی و صحیحی از دشمن داشته باشید».
حضرت آیتالله خامنهای تأکید کردند: نباید از دشمن هر اندازه هم که قوی باشد، ترسید اما نباید دشمن را، هرچقدر هم که کوچک باشد، به حساب نیاورد.
ایشان در توصیهی پنجم خود خطاب به سپاه خاطرنشان کردند: با همهی اجزاء عظیم تشکیلدهندهی نظام اسلامی اعم از دولت، مجلس و قوهی قضائیه و بخشهای گوناگون، همکاری و همافزایی داشته باشید. البته این همافزایی و همراهی به معنای جدایی سپاه از عناصر هویتی خود نیست و سپاه باید عناصر هویتی خود را صددرصد حفظ کند.
«مردمی بودن» توصیهی ششم حضرت آیتالله خامنهای به سپاه بود.
ایشان گفتند: مردمدوست، مردمپذیر و مردمیرفتار باشید و از فخرفروشی، دنیاطلبی و اشرافیگری جداً پرهیز کنید، زیرا سپاه از ابتدای تشکیل، مردمی بوده است.
«اولویت قرار دادن کار و روحیهی جهادی در همهی عرصهها» دیگر توصیهی رهبر انقلاب اسلامی به سپاه بود که گفتند: کار جهادی در مقابل تنبلی و بیتفاوتی و کار امروز را به فردا انداختن قرار دارد که متأسفانه برخی بخشهای کشور دچار این مشکل هستند.
حضرت آیتالله خامنهای در توصیهی هشتم خود بر حفظ و تقویت معنویت، انس با قرآن، توکل به خدا و توسل به اهلبیت (علیهمالسلام) در میان نیروهای سپاه و خانوادههای آنان تأکید کردند.
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه به مسائل بینالمللی اشاره کردند و گفتند: اگر به تحولات منطقه و جهان با دقت نگریسته شود، متوجه میشویم که دشمنان هرچه بیشتر هزینه میکنند، بیشتر ضرر میکنند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به هزینههای دشمنان بویژه آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه خاطرنشان کردند: آنها با هزینههای گزافی داعش را به وجود آوردند و از آن حمایتهای تسلیحاتی، مالی و تبلیغاتی کردند و حالا که با همت جوانان سوریه، عراق و ایران، داعش از بین رفته است، بدروغ میگویند ما داعش را نابود کردیم!
ایشان افزودند: رئیسجمهور آمریکا اذعان کرد که در منطقه، هفت تریلیون دلار هزینه کردهاند اما در مقابل جز ضرر و شکست عایدی نداشتند، و از این پس هم این روند ادامه خواهد داشت.
حضرت آیتالله خامنهای، سیاست فشار حداکثری آمریکا را سیاستی شکستخورده و بیفرجام خواندند و گفتند: آمریکاییها خیال میکردند با تمرکز بر فشار حداکثری بویژه در زمینهی اقتصادی، میتوانند ایران را به نرمش و زانو درآورند اما خودشان دچار زحمت و مشکل شدهاند.
ایشان با اشاره به تلاش ناکام اخیر آمریکاییها برای ایجاد و القای حالتی حتی نمادین از شکست ایران افزودند: آنها برای وادار کردن رئیسجمهور کشورمان به ملاقات، به التماس هم افتادند و رفقای اروپایی را هم به کمک خواستند، اما نتوانستند و تا این ساعت فشار حداکثری شکست خورده و بنده قاطعانه میگویم که تا آخر هم در این فشار حداکثری شکست خواهند خورد.
رهبر انقلاب با تأکید بر ادامه یافتن مسیر عزت و اقتدار جمهوری اسلامی افزودند: سلطهگران به گفتهی خودشان میخواهند ایران به کشوری عادی یعنی منطبق با سازوکار نظام سلطه تبدیل شود اما جمهوری اسلامی از آغاز شکلگیری خود با نظام سلطه مقابله کرده و از این پس نیز مطلقاً تسلیم زورگویان جهانی نمیشود و راه انقلابیگری و مقابله با سلطهگران را قطعاً ادامه خواهد داد.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به موضوع هستهای گفتند: کاهش تعهدات هستهای که مسئولیت آن بر عهدهی سازمان انرژی اتمی است، باید همانگونه که دولت اعلام کرده با جدیت کامل و بهصورت دقیق و جامع ادامه یابد تا به نتیجهی مطلوب برسد و قطعاً هم به نتیجه خواهد رسید.
حضرت آیتالله خامنهای در زمینهی مسائل اقتصادی نیز تأکید کردند: علاج مشکلات اقتصادی، تکیه به امکانات و تواناییهای داخلی است.
ایشان با اشاره به امکانات خوب داخلی، گفتند: برخیها قبلاً پیشبینی میکردند که سال ۹۸ سال مشکلات بسیار شدید اقتصادی باشد، درحالیکه اکنون مسئولان کشور خبر از یک رشد اقتصادی نسبی در شش ماههی اول سال میدهند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته وضع زندگی و معیشت مردم سخت است ولی اگر حرکتی قوی و پیگیر و مجاهدانه انجام گیرد، قطعاً بتدریج وضع معیشتی مردم نیز بهبود خواهد یافت.
حضرت آیتالله خامنهای، تحریم نفتی کشور را مشکلی کوتاهمدت خواندند و تأکید کردند: اگر بدرستی عمل شود، از این مشکل کوتاهمدت میتوان به یک سود بلندمدت رسید که همان رهایی بودجهی کشور از نفت است.
ایشان با اشاره به اعلام مسئولان اجرایی مبنی بر تهیهی بودجه بدون در نظر گرفتن فروش نفت، افزودند: این یک دستاورد بسیار بزرگ است و ما باید از این فرصت برای انقطاع کامل از درآمد فروش نفت استفاده کنیم.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: فشار تحریم که از لحاظ تاکتیکی به ما وارد میشود، از لحاظ راهبردی به سود ما خواهد بود.
حضرت آیتالله خامنهای در جمعبندی سخنان خود گفتند: از هر زاویه که به مواجههی کنونی ملت ایران با دنیای ظلم و استکبار و کفر نگریسته شود، پیروز نهایی ملت ایران است و بر اساس وعدهی الهی در قرآن و همچنین بر اساس تجربهی چهلسالهی انقلاب اسلامی، ملت ایران به لطف خداوند، صاحب یک پیروزی راهبردی خواهد شد.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجتالاسلام حاجیصادقی نمایندهی ولیفقیه در سپاه اعلام کرد: سپاه بیش از هر زمان دیگری، با انسجام کامل، همدلی درونسازمانی و وحدت با سایر نیروهای مسلح، آمادهی پاسداری از انقلاب است.
همچنین سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه در سخنانی گفت: امروز خطوط تماس انقلاب، هزاران کیلومتر عمق پیدا کرده و با انتقال پیام ظلمستیزی، عدالتخواهی و معنویت، آمریکا در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه به حاشیه رانده شده است.
فرمانده کل سپاه با تأکید بر اقتدار و بازدارندگی انقلاب افزود: کوچکترین خطای رژیم صهیونیستی در مقابل ایران بهمثابه آخرین خطا خواهد بود و به محو رژیم صهیونیستی از عالم منجر خواهد شد.
سردار سلامی گفت: سپاه با نوسازی داخلی به سمت تقویت هرچه بیشتر توان خود در عرصههای مختلف در حال حرکت است.
ناگفتههای جنگ ۳۳روزه در گفتگوی اختصاصی با سرلشکر حاج قاسم سلیمانی
همین که روی صندلی نشست، گفت بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبهی سرانگشتی میشود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه. صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرامآرام رنگ صدایش عوض شد. گفت امروز در کشور ما کلمهی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنیها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.
* بحث را میخواهیم با بررسی زمینههای وقوع جنگ ۳۳روزه آغاز کنیم. این جنگ زمانی بهوقوع پیوست که حدوداً پنج سال از حضور نظامی آمریکا در منطقه و اقدام این کشور در اشغال افغانستان و عراق میگذشت و آمریکا در عراق هم با ناکامیهای عدیدهای دستوپنجه نرم میکرد و به همین دلیل، اجرا و تحقق طرح خاورمیانهی جدید آمریکا با مشکلات متعددی مواجه شده بود. اما بهیکباره دیدیم که جناح بازی عوض شد و لبنان بهعنوان زمین بازی اجرای این طرح انتخاب شد و جنگ ۳۳روزه رقم خورد. چرا این اتفاق افتاد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حسینبنعلی (علیهالسلام) را خدمت شما تسلیت میگویم. در مسئلهی جنگ ۳۳روزه یک عوامل پنهانی وجود داشت که درواقع عوامل واقعی جنگ بود و یک عوامل ظاهر و آشکاری وجود داشت که بهانهی آن اهداف پنهانی بود. البته ما اطلاعاتی نسبت به آمادگیهای رژیم صهیونیستی داشتیم اما اطلاعاتی نسبت به اینکه دشمن میخواهد یک هجومی را در یک غافلگیری انجام بدهد، نداشتیم. بعد از شروع جنگ، از دو موضوع به این جمعبندی رسیدیم که بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام بشود و در آن غافلگیری، حزبالله منهدم بشود. اما جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم، یکی مربوط به کل منطقه و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی وجود داشت. در مسئلهی منطقه، آمریکا با توجه به حادثهی یازده سپتامبر به یک توسعهی فوقالعادهای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقهی ما رسیده بود که تقریباً مشابه آن، در بُعد کمّی فقط در جنگ جهانی دوم وجود داشت و در بُعد کیفی، حتی در آن جنگ هم وجود نداشت.
پس از حملهی صدام به کویت در سال ۱۹۹۱ و متعاقب آن، حملهی آمریکا و شکست صدام، یک تهنشین مسلحانهای در منطقهی ما به وجود آمد که منجر به استقرار نیروهای آمریکایی شد. اما از یازده سپتامبر به این طرف، بهدلیل دو هجوم سنگینی که آمریکا داشت (به افغانستان و به عراق) تقریباً نزدیک به ۴۰ درصد از نیروهای مسلحِ در خدمت آمریکا مستقیماً وارد منطقهی ما شدند و بعداً در طول مدت بهدلیل تعویضات و تغییراتی که انجام گرفت، حتی به حضور نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم کشیده شد. یعنی تقریباً میتوان گفت که بیش از ۶۰ درصد ارتش آمریکا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی، وارد منطقهی ما شدند. بنابراین یک حضور بسیار حجیم در بُعد کمّی اتفاق افتاد که فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار سرباز وجود داشت و بیش از ۳۰ هزار نیروی آمریکایی در افغانستان بودند. این غیر از نیروی متحدین بود که در افغانستان قریب به ۱۵ هزار نفر بودند. بنابراین یک نیروی ۲۰۰ هزار نفرهی آموزشدیدهی متخصص در منطقهی ما، در کنار فلسطین حضور داشت. این حضور طبیعتاً یک فرصتهایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد میکرد؛ یعنی حضور آمریکا در عراق، مانع تحرک سوریها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب میشد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب میشد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه کنید، میبینید در عراق که حلقهی اتصال کشور محور و کشور مادر مقاومت است، آمریکا یک حائل قریب به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلیکوپتر به اضافهی هزاران دستگاه زرهی ایجاد کرد.
طبیعتاً این حضور نظامی آمریکا در منطقه به رژیم صهیونیستی فرصتی را میداد که از این موضوع بهرهبرداری کند و اقدامی را انجام بدهد؛ به این معنا که این هیمنه، در ترساندن ایران و در توقف و ترساندن سوریه اثر دارد و بنابراین نباید این دو نظام، اقدامی را انجام بدهند. رژیم صهیونیستی بر مبنای این تصور، خصوصاً با توجه به دولتی که در آمریکا بر سر کار بود - یعنی دولت بوش که دولت تندمزاج و سریع التصمیمی بود و همچنین تیمی که در کاخ سفید حاکم بود و با رژیم صهیونیستی همراه بود - فرصت را مناسب میدید برای اینکه چنین اقدام جنگی را انجام بدهد. بنابراین ریشهی اصلی وقوع این جنگ در بهرهبرداری رژیم صهیونیستی از حضور نظامی آمریکا در منطقه و بهرهگیری از سقوط صدام و پیروزی اولیهی آمریکا در افغانستان و ایجاد رعب سنگینی است که آمریکا در منطقه ایجاد کرده بود؛ بهطوریکه آمریکا حجم وسیعی از گروههای سیاسی منطقه و دنیا را که مخالف سیاستهایش بودند جزو گروههای تروریستی محسوب کرده بود. رژیم صهیونیستی میخواست از این موضوع بهره ببرد و فکر میکرد این بهترین فرصت برای یک جنگ برقآسا است. چون این رژیم در سال ۲۰۰۰ یک شکست را تجربه کرده بود و از لبنان عقبنشینی و درواقع فرار کرده بود و حزبالله او را شکست داده بود. او میخواست مجدداً به لبنان برگردد اما نه به اشغال بلکه به انهدام و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان.
البته این مسئله بعداً و در حین جنگ و تقریباً با شروع جنگ معلوم شد که اصل نیت آنها تغییر دموگرافی کامل در لبنان بوده است؛ یعنی نیروها و یا مردمی که در جنوب لبنان هستند و یک رابطهی مذهبی با حزبالله دارند، کوچانده بشوند و از لبنان بروند. رژیم میخواست مانند آن طرحی که بعد از سال ۱۹۶۷ پیرامون فلسطینیها در جنوب لبنان اجرا شد، همان طرح پیرامون مسئلهی شیعهی لبنان در جنوب لبنان اتفاق بیفتد؛ دقیقاً همان طرح قبلی که در آن فلسطینیها را وادار کردند که از جنوب لبنان خارج بشوند و در اردوگاهها و مخیَّمهای گوناگون در لبنان و سوریه و دیگر نقاط جهان عرب توزیع بشوند مد نظر بود؛ طرحی که در نتیجهی آن حتی یاسر عرفات مجبور شد مرکزیت خود را از لبنان به مغرب منتقل بکند و درواقع رژیم، فرماندهی فلسطینی را از لبنان آواره کرد. همین ذهنیت پیرامون شیعهی لبنان وجود داشت. به این دلیل من از توضیح شرایط قبل از جنگ به حین جنگ میروم برای اینکه این موضوع کامل بشود.
دو عبارت مهم، آمریکاییها و اسرائیلیها دارند. در ابتدای شروع جنگ، بوش کلمات خیلی سخیفی بیان کرد که چون کلمهای در شأن خودش است قابل تکرار نیست که من بیان بکنم، اما مؤدبانهترش را رایس گفت. وقتی این کشتارها و ضجهها در جنوب لبنان اوج گرفت و بمبارانهایی که اوج مستی تکنولوژی بود اتفاق افتاد بهطوریکه هر کجا را اراده میکردند با دقت تکنولوژی میزدند و منهدم میکردند، وقتی کشتارهایی اتفاق میافتاد که کشتار قانا را در خودش هضم کرده و حذف کرده بود، رایس آن عبارت را به کار برد. او ضجهها و فریادهای بچهها و کودکان مظلوم و زنان و انسانهای بیگناه را در زیر آوارها تشبیه کرد به این عبارت سخیف و گفت «این درد زایمان خاورمیانهی جدید است»؛ درد زایمان یک حادثهی بزرگ. بنابراین این عبارتها نشان میداد یک طراحی بزرگ وجود دارد.
اما آن چیزی که به رژیم برمیگشت این بود که رژیم، یک اردوگاه بزرگ را در فلسطین با تعدادی کشتی پیشبینی کرده بود؛ اردوگاه برای اینکه هر تعدادی میتوانند از مردم لبنان را بگیرند و در ابتدا به یک اردوگاهی در داخل فلسطین که تا سقف ۳۰ هزار نفر پیشبینی شده بود منتقل بکنند و بعد در این اردوگاه، نفرات را تفکیک کنند، آنهایی که افراد عادی هستند را منتقل کنند به کشورهای دیگر و آنهایی که از دید آنها مجرم هستند یا وابستگی سازمانی به حزبالله دارند را دستگیر بکنند. کشتی را هم آماده کرده بودند که آن کوچ را انجام بدهند. لذا جنگ در این مرحله برخلاف همهی جنگها که خشک و تر را میسوزاند خیلی با دقت تکنولوژی انجام گرفت؛ یعنی آنها یک طایفه را مورد حملهی خود قرار دادند؛ اول سعی کردند حزبالله را هدف بگیرند اما بعداً توسعهاش دادند به کل طایفهی شیعه در جنوب لبنان تا بتوانند این تغییر دموگرافی را بهطور کامل در جنوب اجرا کنند. بعداً خود آنها اعتراف کردند به این موضوع که قصد این کار را داشتند. یعنی ابتدا اولمرت گفت و بعد هم وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش گفتند که ما قصد داشتیم این جنگ را در یک حالت غافلگیرانه انجام بدهیم که آن غافلگیری اگر اتفاق میافتاد باید عمدهی کادر حزبالله در یک هجوم هوایی گسترده از بین میرفت و بالغ بر ۳۰ درصد سازمان حزبالله در مرحلهی اول، آسیب جدی میدید. آنها در مراحل بعدی به دنبال انهدام قطعی بودند.
بنابراین این جنگ که طراحی شده بود، متفاوت با همهی جنگهای گذشته بود و مسیری که طی میکرد، مسیر جنگ با یک سازمان مثل حزبالله نبود، بلکه مسیر و هدف آن، جنگ برای ریشهکنی یک طایفه در لبنان و کوچاندن این طایفه از لبنان به مناطق دیگر بود. به عبارت دیگر، پیروزی دشمن باید این نتیجه را برای او به بار میآورد: «خلاصی از حزبالله برای همیشه» و شرط خلاصی از حزبالله، خلاصی از بخش مهمی از مردم لبنان بود که در مناطق مهمی نهفقط در جنوب بلکه در بخش بقاع و در شمال لبنان زندگی میکردند.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه خیلی جدی بشود، تمایل کشورهای عربی در حمایت از اسرائیل در چنین جنگی، و رضایت آنها در ریشهکنی حزبالله یا طایفهی شیعه از جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی در عالیترین سطح خودش یعنی اولمرت رئیس این رژیم، این مسئله را اعلام کرد و گفت برای اولین بار کشورهای عربی، اسرائیل را در جنگ علیه یک سازمان عربی حمایت کردند؛ البته منظور او از کشورهای عربی، همهی آنها نبود بلکه منظور او بیشتر بر حوزهی خلیج فارس و در رأس آنها رژیم آلسعود متمرکز بود؛ البته طبیعتاً مصر را هم شامل میشد اما میتوانستیم در آن مقطع استثنائاتی قائل بشویم. عراق فاقد حاکمیت بود و حاکم آن روز عراق یک حاکم نظامی آمریکایی بود. بنابراین عراق حاکمیتش در دست آمریکاییها بود. دولت سوریه هم بهدلیل مرگ مرحوم حافظ اسد دولت جوانی بود که تازه شروع به کار کرده بود. بههرحال برای اولین بار اکثر کشورهای عربی در جنگ علیه یک سازمان عربی، اسرائیل را در این جنگ حمایت کردند. این یک واقعیت مهم و جدی بود که اولمرت بیان کرد.
بنابراین ما باید سه منظور را در اهداف پنهان جنگ ۳۳روزه مدنظر قرار بدهیم؛ اول، فرصت حضور آمریکا و حاکمیت آمریکا در عراق و ایجاد رعب و وحشتی که آمریکا در منطقه در اثر حضور گستردهی خود ایجاد کرده بود. دوم، آمادگی کشورهای عربی و اعلام پنهان همکاری کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی برای ریشهکنی حزبالله و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان؛ و سوم، اهداف خود رژیم برای بهرهگیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزبالله برای همیشه.
* دلایل پنهان این جنگ را بهخوبی تشریح کردید. دلایل آشکار و بهانهی آغاز این جنگ چه بود؟
مسئله این بود که حزبالله به مردم لبنان متعهد شده بود که جوانان زندانی و اسیر لبنانی را از چنگال رژیم صهیونیستی آزاد بکند. غیر از حزبالله هیچ قدرتی که بتواند این تعهد را عملی بکند وجود نداشت. سیّد در یک بیانی این را وعده داد که حتماً مانند آنچه در گذشته اتفاق افتاد، نسبت به آزاد کردن اسرای لبنانی از دست رژیم صهیونیستی عمل میکند. مردم لبنان اعم از آن اسرایی که دروزی بودند یا اسرایی که مسلمان بودند یا اسرایی که مسیحی بودند، امید و پناهگاهی جز حزبالله نداشتند، امروز هم ندارند؛ یعنی در هر حادثهای، تکیهگاه اصلی ملت لبنان برای دفاع در برابر این حکومت وحشی، حزبالله است. آن روز هم اولاً تکیهگاهی جز حزبالله وجود نداشت و ثانیاً حزبالله راهی نداشت جز اینکه یک اقدامی بکند تا بتواند در اثر آن، یک تبادل را انجام بدهد؛ کمااینکه رژیم صهیونیستی اصلاً دیپلماسی نمیفهمد. زبان او با همهی اطراف، زبان زور است و غیر از زبان قدرت در مقابل خودش زبان دیگری را خیلی متوجه نیست و برایش محلی از اِعراب هم ندارد کمااینکه در مقابل اَعراب هم اینگونه بود. بنابراین حزبالله برای اینکه بتواند به وعدهی خودش یا انتظار مردم لبنان یک جواب مثبتی بدهد، راهی جز این نداشت. این تنها راه ممکن بود و غیر از این راه دیگری نبود. در تبادلات قبلی، اسرائیل حاضر نشده بود اسرای اصلی که بعضاً نوجوان بودند را آزاد بکند؛ نوجوانهایی که دورهی طولانی در زندان به سر برده بودند و به سنین جوانی یا میانسالی رسیده بودند. حزبالله درواقع این وعده را داد که آنها را آزاد کند اما در آن تبادل اولیه که انجام گرفت، این هدف محقق نشد یا اسرائیل قبول نکرد این زندانیها را آزاد بکند. لذا حزبالله برای تحقق این وعدهی خود به مردم لبنان، اقدام عملیاتی انجام داد که در اثر این عملیات، بتواند آن تبادل را انجام بدهد که بعد هم موفق شد.
بر این مبنا یک عملیات ویژهای صورت گرفت که فرمانده آن شهید عماد مغنیه بود. نمیدانم چه اسمی برای او بگذارم؛ آیا این کلمه را که امروز مرسوم شده است، یعنی «سردار» را دربارهی او بگویم؟ امروز در کشور ما کلمهی «سردار» و «امیر» عرف شده است اما شهید عماد مغنیه، فراتر از این کلمه بود؛ او حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی بود؛ یک سرداری که شاید بتوانم بگویم شبیهترین صفات را در صحنهی جنگ به مالک اشتر داشت. من در شهادت او همان حالی را که در آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هنگام شهادت مالک حادث شد، نسبت به مقاومت میدیدم. در شهادت مالک، یک حالت حزن و اندوه فوقالعادهای، امام (علیهالسلام) را گرفت و به تعبیری در بالای منبر گریست و فرمود: «ما مالک لو کان من جبل لکان فندا، و لو کان من حجر لکان صلدا، أما و الله لیهدّنّ موتک عالما و لیفرحنّ عالما، على مثل مالک فلتبک البواکى، و هل مرجوّ کمالک، و هل موجود کمالک، و هل قامت النّساء عن مثل مالک»؛ چه مالکی! که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید که به خدا سوگند، مرگ تو اى مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد مىسازد. بر مردى مانند مالک باید گریهکنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده میشود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى برمىخیزند که مانند مالک شود. این جملهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خیلی مهم بود که فرمود مثال مالک برای من، مثل وجود من برای رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآله) بود. در مسئلهی عماد همین حال بود؛ یعنی عماد نسبت به مقاومت یک چنین توصیفی داشت که من عرض کردم. اگر بخواهم از این عرفهای متداول موجود خودمان عبور بکنم باید تشبیه بکنم به همان جملهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیرامون مالک که فرمود زنها باید بزایند تا کسی مانند مالک در دنیا زائیده شود. عماد یکچنین شخصیتی داشت.
او همانطور که ادارهی خیلی از صحنههای سخت را بر عهده داشت، مدیریت این عملیات ویژه را هم عهدهدار بود و خودش از نزدیک نظارت و مدیریت کرد. عملیات او موفق شد و توانست در داخل سرزمین فلسطین اشغالی، یک ماشین نظامی رژیم صهیونیستی را مورد حمله قرار بدهد و دو نفر را از داخل آن که زخمی شده بودند، به اسارت بگیرد. من به ماقبل عملیات کار ندارم؛ این عملیات، عملیات یکروزه نبود بلکه عملیات چندماههای بود که رژیم، تحت نظر گرفته شد و بر مبنای یک تدبیری که سید مقاومت جناب سیدحسن نصراللّه بهعنوان فرماندهی کل مقاومت در لبنان کرده بود، مدیر این صحنه که مسئول جهادی حزبالله، عماد مغنیه (رحمةاللهعلیه) بود، اقداماتی برای آمادگی قبل از این عملیات انجام داد که خیلی مهم بود و چون جزو بحث ما هم نیست الان خیلی ضرورت ندارد به آن بپردازیم. اما این عملیات، چهار عملیات بود نه یک عملیات؛ چهار عملیات مجزای ویژه بود. یکی، اصل طراحی این عملیات بود؛ دوم، موقع و زمان حمله بود؛ سوم، عبور از سیمخاردارهای خیلی متراکم و بلند و وسیع رژیم صهیونیستی و رسیدن به محل عملیات بود؛ چون عملیات فقط زدن نبود که انهدامی صورت بگیرد، باید عبور هم صورت میگرفت و میرفت آنطرف و اسرا را میآورد. لذا هر مأموریتی باید با دقتی صورت میگرفت که نفرات داخل نفربر کشته نشوند. چهارم هم اینکه باید بهسرعت انجام میشد و این سرعت به ربع ساعت و نیم ساعت نبود بلکه به دقایق و ثانیهها بود. باید بهسرعت اسرا را به نقطهی امن میبردند قبل از اینکه دشمن برسد. معمولاً فاصلهی دشمن با نقطهی عملیات در رویارویی زمینی چند دقیقه است، در نبرد هوایی که خیلی سریعتر است و دشمن سریع میرسد. لذا قبل از عملیات با دقت مورد بررسی قرار گرفت. یکی از ویژگیهای عماد مغنیه توجهش به ظرافتها و ریزهکاریهای دقیق بود. لذا او چون عموماً خودش از نزدیک مدیریت میکرد، طراحی هم به عهدهی خودش بود، اجرا هم به عهدهی خودش بود؛ و عماد موفق شد.
* جنگ با این بهانه آغاز شد و یورش سنگینی به مواضع حزبالله صورت گرفت. واکنش حزبالله لبنان در ساعات و روزهای اولیه به چه شکل بود؟ مخصوصاً با توجه به اینکه اسرائیل، بهانهی آغاز این حملهی وحشیانه را اسیرگیری حزبالله لبنان عنوان کرد، قاعدتاً فشار روانی ایجاد شده بود.
باید به دو نکته اشاره کنیم. حزبالله ازآنجاییکه یک پیوستگی و یک دشمنی غیر قابل سازش با اسرائیل دارد، یعنی از نظر حزبالله و از منظر اعتقادی و منطق سیاسی، اسرائیل غیر قابل سازش است و از نظر دشمن هم، مسئلهی قبول حزبالله، غیرممکن است، بنابراین این دشمنی یک دشمنی مستمری است؛ لذا حزبالله پیوسته در یک آمادگی برای دفاع بود؛ این نکتهی اول.
حزبالله خالی الذهن و در یک عدم آمادگی به سر نمیبرد؛ آماده بود و آمادگی او ربطی به این عملیات نداشت. البته این عملیات آمادگی و هوشیاری را در ابعاد دیگری افزایش داد، اما آمادگی در بُعد نیروهای رزمنده و وسایل و امکانات، از قبل مهیا بود. حالا هم همینطور است؛ یعنی حزبالله همیشه در یک آمادگی صددرصد به سر میبرد. آمادگی حزبالله مثل دیگر آمادگیها نیست که مثلاً اول، آمادگی زرد اعلام میکنند، بعد آمادگی قرمز؛ یا مثلاً ابتدا آمادگی سی درصد، بعد هفتاد درصد و در نهایت صد درصد؛ نه، حزبالله پیوسته در یک آمادگی صددرصد به سر میبرد. آن روز هم در آمادگی صددرصد بود، امروز هم در آمادگی صددرصد است؛ منتها کیفیت این آمادگی بهدلیل امکانات، در هر دورهای متفاوت است.
هر اقدامی که حزبالله میخواهد انجام بدهد، قبل از آن ابتدا تمهیدات امنیتی را انجام میدهد و بعد اقدام میکند. لذا حزبالله وقتی تصمیم به اجرای عملیات اسیر گرفتن این دو سرباز رژیم صهیونیستی برای آن مبادلهی مهم و سرنوشتساز گرفت، اول یک آمادگی در خودش ایجاد کرد. این آمادگی دارای دو وضعیت بود: آمادگی در مقابله و آمادگی در کاهش خسارت. در تمام دورهای که رژیم صهیونیستی در آغاز جنگ ۳۳روزه اجرای عملیات کرد خصوصاً در ساعات و روز اول و روزهای اول، او اهداف موجود در بانک اطلاعاتی از قبل آمادهی خود را هدف قرار داد. رژیم، همهی آن بانک اطلاعاتی که از قبل آماده کرده بود را به نیروی هوایی خود واگذار کرد و نیروی هوایی بر مبنای آن بانک که مختصات دقیق مکانهای متعلق به حزبالله در آن وجود داشت، وارد عمل شد. اما بهدلیل تدابیری که حزبالله انجام داده بود - هم در بُعد نیروی انسانی و هم در بُعد امکانات – حزبالله حداقل آسیب را دید و یا میتوان گفت در لحظات اولیه هیچ آسیبی ندید. دشمن بعد از ده روز اعلام کرد بانک اهداف من تمام شد، یعنی معنایش این بود که تمام اهداف موجودی که مربوط به حزبالله وجود دارد را منهدم کرده؛ اما بعد معلوم شد که بهدلیل اقدامات و ابتکاراتی که حزبالله قبل از شروع عملیات خودش، در پیشبینیِ عکسالعمل دشمن انجام داده بود، همهی آنچه اسرائیل انجام داده بود، خلاف تصوراتشان بود.
نکتهی دوم اینکه در مسئلهی پیشبینی جنگ و با توجه به سابقهی عکسالعملها، معمولاً این نوع اتفاقات هیچ وقت به یک جنگ کامل نمیانجامید. عموماً یک عکسالعمل یک روزهای وجود داشت که با یک شدتی، مناطق یا نقاطی را رژیم مورد حمله قرار میداد و بعد متوقف میکرد. اما در همان لحظات اول این جنگ، طراحی شده بود که بهطور کامل به مورد اجرا گذاشته شد. یعنی آن طرح کاملی که در خفا میخواستند انجامش بدهند، آن را یکجا به اجرا گذاشتند. البته الان ما میگوییم «آن طرح در خفا»، وَالّا ما شاید بعد از گذشت دو هفته از آغاز جنگ بهصورت اعتقادی - و نه اطلاعاتی - به این نکته رسیدیم؛ تقریباً اواخر جنگ بود که بهصورت اطلاعاتی به این رسیدیم که دشمن طرحی از قبل آماده داشته و میخواسته در غافلگیری کامل این را عمل بکند و بخش اعظمی از این فهم ما بهدلیل اعلام خود دشمن بود. بنابراین جنگ بهسرعت به یک جنگ کامل تبدیل شد و مثل یک انبار وسیع باروت و مواد منفجرهای که با یک فتیله ناگهان منفجر میشود، جنگ شعلهور شد. انگار یکمرتبه همهی آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد و این انفجار عظیم که جنگ ۳۳روزه نامیده شد صورت گرفت.
* در هنگام وقوع جنگ، جنابعالی کجا بودید؟
من روز اول که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همهی راهها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظهای آنجا را ترک نمیکردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخش آن پیاده بود و یک بخشی را هم با ماشین طی کردیم، به لبنان منتقل کرد. آن وقت هنوز گسترهی اصلی جنگ، تمرکز بر ساختمانهای اداری حزبالله، اکثر مناطق جنوب و بعضاً نقاطی در مراکز میانی و شمالی بود.
تقریباً هفتهی اول که سپری شد، از تهران اصرار داشتند که من به تهران بیایم تا دربارهی جنگ توضیح بدهم. من از یک راه فرعی برگشتم. آن وقت رهبر معظم انقلاب در مشهد بودند و من خدمت ایشان رسیدم برای جلسهی سران سه قوه و مسئولان اصلی که عضو شورای امنیت ملی بودند و غالباً در بخشهای امنیتی و اطلاعاتی حضور داشتد. در جلسهی مشهد، من گزارشی از حادثه دادم. گزارش من گزارش تلخی بود. یعنی مشاهدات من افقی از پیروزی را نشان نمیداد. جنگ کاملاً جنگ متفاوت و تکنولوژیک و دقیقی بود. اهداف با دقت انتخاب میشد. ساختمانهای دوازده طبقه با یک بمب با زمین یکسان میشدند. هدفگیری در بخشهای روستایی که فاصلهی یک روستا با روستای دیگر کم بود و روستاها چسبیده به هم بودند، برای توپخانهها کار سختی است؛ درعینحال زمانی که هدف جنگ، از حزبالله به طایفهی شیعه منتقل شده بود، وضع یک روستایی که شیعهنشین بود با روستای دیگری که برادران مسیحی ما بودند یا برادران اهلتسنن بودند کاملاً متفاوت بود. یعنی یک جا یک نفر با اطمینان نشسته بود و مشغول کشیدن قلیان بود و یک جا، چندین هزار گلوله فرود میآمد. من این مسائل را در آن جلسه گزارش دادم.
وقت نماز شد و حضرت آقا رفتند برای وضو گرفتن. من هم رفتم وضو بگیرم. آقا وضو گرفته بودند و آستینهایشان هنوز بالا بود؛ وقتی برمیگشتند با دست به من اشاره کردند که بیا؛ من رفتم. آقا فرمودند «شما از گزارشت چیزی میخواستی به من بگویی؟» عرض کردم نه، فقط میخواستم توضیح واقع را بدهم. آقا فرمودند: «این را فهمیدم. چیز دیگری نمیخواستی بگویی؟» عرض کردم نه. نماز خواندیم و برگشتیم به جلسه. گزارش من تمام شده بود. آقا شروع به صحبت کردند. چند مطلب را فرمودند، از جمله اینکه فرمودند نکاتی که فلانی «گفتند پیرامون جنگ، همینطور است؛ این جنگ، جنگ بسیار سخت و شدیدی است اما من تصور میکنم این جنگ شبیه جنگ خندق است.» آیات جنگ احزاب یا همان جنگ خندق را قرائت کردند و حالت مسلمانها، حالت اصحاب و یاران پیغمبر، حالتی که بر صف آنها حاکم بود را بیان کردند. بعد فرمودند «اما من تصورم این است که پیروزی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود.» من در دلم تکان خوردم، چون اصلاً چنین ظنی از نظر نظامی نداشتم. یعنی در دلم تمنا کردم کاش آقا این را نمیفرمودند که نتیجهی این جنگ، پیروزی است. جنگ احزاب، پیروزی بزرگ پیامبر بود.
در ادامه، آقا دو نکتهی دیگر فرمودند که خیلی مهم بود؛ یکی فرمودند «من تصورم این است که اسرائیل این طرح را از قبل آماده کرده بود و میخواست همین طرح را در یک غافلگیری کامل به اجرا بگذارد و حزبالله را در غافلگیری نابود کند. عمل حزبالله در گرفتن این دو اسیر، آن غافلگیری را به هم زد.» خب، من این اطلاعات را نداشتم، سید هم این اطلاعات را نداشت، عماد هم نداشت. هیچکدام این اطلاعات را نداشتیم. من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفتهام که در این بیست سالی که در محضر آقا بودم، نتیجهی تقوا را و ثمرهی آن را که حکمت میشود و بر زبان و بر دل و بر عقل جاری میشود، من در آقا بهطور کامل دیدم. لذا در هر چیزی که الان ایشان شبهه میکنند، مطمئن میشوم که در انتهای آن، شبهه درمیآید و یا بر هر چیزی که یقین میکنند، مطمئن میشوم که در آن، [مقصود] به دست میآید. وقتی آقا این نکته را فرمودند برای من خیلی نویدبخش بود؛ چون این حرف، سید را خیلی کمک میکرد و خیالش را راحت میکرد. مخصوصاً اینکه در اواخر جنگ، تعداد شهدا بالا رفت و حجم انهدام و تخریب هم بالا رفت. سیّد عبارتهایی بیان میکرد که من را متأثر میکرد و من نمیخواهم آن عبارتها را بیان بکنم. دیدم این بیان آقا خیلی بیان خوبی است برای او که ممکن است کسی شماتت کند و مثلاً بگوید چرا حزبالله برای گرفتن دو اسیر، کل شیعه را با خطر مواجه کرد. اما بیان این موضوع که حزبالله با گرفتن دو اسیر، نهتنها خودش را بلکه ملت لبنان را از یک نابودی کامل نجات داد، خیلی نویدبخش و مهم بود.
یک نکتهی سومی هم فرمودند که جنبهی معنوی داشت؛ فرمودند «به اینها بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند.» در شیعه عموماً دعای جوشن کبیر معروف است و دعای جوشن صغیر حداقل در بین عموم مردم – غیر از خواص - معروف نیست. بعد آقا توضیحی هم دادند که یعنی ما تصور دیگری نکنیم در این موضوع که این دعای جوشن صغیر حالا مثلاً چیست؛ مثل بعضیها که میگویند این چهار تا قل هوالله را بخوان یا مثلاً این حمد را بخوان و موضوع حل است. آقا فرمودند «این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است؛ انسانی که در یک اضطرار شدید است و میخواهد با خدا حرف بزند.»
من همان شب به تهران آمدم و مجدداً به سوریه برگشتم. احساس بسیار خوبی داشتم چراکه حامل یک پیامی بودم که شاید برای سید از هر امکان دیگری ارزشمندتر بود. مجدداً عماد آمد دنبال من و از همان راه برگشتیم و رفتم پیش آقاسید و موضوع را برای ایشان نقل کردم. شاید هیچ چیزی به اندازهی این کلمات در روحیهی سید مؤثر نبود. اولاً ایشان یک خصوصیتی دارد که ماها تا حالا هیچکدام به این درجه نرسیدهایم. فکر میکنم ما اصلاً درس ولایتشناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم. او اعتقاد جدی به بیانات رهبر معظم انقلاب دارد و اینها را یک بیانات الهی و غیبی میداند. لذا به هر بیانی و به هر کلمهای که از ناحیهی رهبر معظم انقلاب صادر شده باشد، اهتمام جدی و توجه اساسی و فوقالعاده دارد. من به سید توضیح دادم و او هم خیلی خوشحال شد. سپس بهسرعت موضوع اول که «نتیجهی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود؛ و اگرچه سختیهای زیادی دارد اما پیروزی بزرگی حاصل میشود» از قول رهبر معظم انقلاب در بین همهی مجاهدین منتشر شد؛ از کسانی که در نقاط جلو بودند و درگیر بودند تا افراد در همهی صفوف. ثانیاً این تحلیل که «دشمن از قبل یک طرح حمله داشته است» مبنای اصلی عملیات سید در توجیه افکار عمومی و توجه دادن افکار عمومی به نیت دشمن شد. در موضوع سوم هم مسئلهی دعای جوشن صغیر رایج شد؛ چون این دعا مفاهیم خیلی ارزندهی عرفانی و معنوی و عبودی دارد و شاید بتوان گفت جزو بهترین دعاهای مفاتیح است. انتشار این دعا وسعت پیدا کرد و تلویزیون المنار بهشکل مرتب آن را با یک صوت زیبا و حزین پخش میکرد. حتی در بین مسیحیان هم این دعا را میخواندند. چون دعا، دعای الهی است، عرفانی است و متعلق به یک طایفه نیست. یعنی هر کسی که عبودیت و تعبد داشته باشد، به قدرت الهی و به خداوند سبحان اعتقاد داشته باشد، این دعا در او اثر میگذارد؛ لذا این پیام خیلی مؤثر بود و شروعی شد برای یک تحرک دیگر و میتوان گفت که خون تازهای در وجود حزبالله دمید تا حزبالله با یک امید بیشتری و اعتمادبهنفس بیشتری وارد معرکه با دشمن شد.
* شما در خلال جنگ، پیام دیگری از طرف حضرت آقا به جناب سیدحسن نصرالله و فرماندهان حزبالله منتقل نکردید؟
من تا پایان جنگ برنگشتم و بهطور کامل در این ۳۳ روز در لبنان ماندم. بعد از اینکه جنگ تمام شد، من به ایران برگشتم و باز در جلسهی مشابه همان جلسهی مشهد اما این بار در تهران، در محضر رهبر معظم انقلاب که همهی سران قوا هم بودند و مسئولین اصلی حضور داشتند، گزارشی از آنچه گذشت که بخشی از آن هم منتشر شده بود، منتقل کردم. ضمن اینکه من در لبنان هم که بودم، بهصورت روزانه از خط امن گزارشاتی به تهران میفرستادم و مسئولین به این شکل، کاملاً در جریان وضعیت میدانی بودند.
* در داخل ایران نظرات پیرامون نحوهی مواجهه و عکسالعمل جمهوری اسلامی ایران چگونه بود؟ آیا در بین مسئولان، نظرات مخالفی هم بود یا همه نسبت به نوع واکنش ما متفقالقول بودند؟
در آن مقطع اصلاً اختلاف نظر و اختلاف دیدگاهی وجود نداشت. یعنی همه پیرامون حمایت از حزبالله - اعم از حمایت معنوی و مادی یعنی تسلیحاتی، تجهیزاتی و رسانهای و آنچه در چارچوب توان جمهوری اسلامی بود - متفقالقول بودند. بنابراین در داخل نظام – حداقل در آن مقطع - کسی تردیدی نداشت. من آنجا هم که بودم، نظرات داخل ایران را میشنیدم و هیچ نگرانی از این ناحیه وجود نداشت و به معنای کامل کلمه، یک وحدت کاملی در حمایت از حزبالله و تلاش برای پیروزی حزبالله در جمهوری اسلامی وجود داشت. چون مرکز اساسی این پشتیبانی، رهبر معظم انقلاب بودند، لذا در جهت دادن به این موضوع و تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی و مصلحت اسلام و عالم اسلامی تردیدی در ایران وجود نداشت. البته الان هم که در برخی موضوعات ممکن است تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد، اما در موضوع حزبالله تاکنون ما در همهی سطوح وحدت نظر داشتهایم.
* از بُعد عملیاتی جنگ ۳۳روزه کمتر صحبت شده و یا اینکه بیشتر صحبتها و اطلاعات، دربارهی وضعیت رژیم صهیونیستی در این جنگ بوده است. خوب است از زبان شما که در میدان این نبرد حضور و فعالیت داشتهاید، جزئیاتی از راهبردهای عملیاتی حزبالله لبنان را بشنویم.
ببینید، هنوز موضوعاتی پیرامون جنگ ۳۳روزه وجود دارد که نمیتوان مطرح کرد. حدود سیزده سال از این جنگ میگذرد و هنوز سالهای زیادی باید بخشی از اسرار این جنگ و آنچه حزبالله عمل کرد بهصورت سرّی باقی بماند. اما در رابطه با بخشهایی که میتوان بیان کرد و مفید است، چند نکتهی مهم و چند خاطره میگویم.
حزبالله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموماً پیوسته ساختمانهایی در مجاور آن مورد بمباران قرار میگرفتند و منهدم میشدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبهی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین میشدند و کاملاً با خاک یکسان میشدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیشبینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همهی مسئولان ادارهی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمانهای اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابهجا بکنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم، سید بهسختی میپذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم اینگونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر میکردیم دشمن ممکن است بهدلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل میشد. هواپیماهای اِمکا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز میکردند و بر همهی رفتوآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد میکرد نمیگذشتند. ساعت دوازده شب، ضاحیه سوتوکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزبالله بود هیچکس زندگی نمیکرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصلهی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم بهمحض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع میشد. مجدداً بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس میشد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه میآمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمیکرد چون دوربین هواپیمای اِمکا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک میکرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصهی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بهسرعت برگشت. عماد بینظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِمکا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِمکا بر ماشین متمرکز شد. میدانید که اِمکا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به تلآویو منتقل میکرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیاتشان میدیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمهشب مجدداً به اتاق عملیات رسیدیم.
نکتهی مهمی که وجود داشت این بود که معمولاً در جنگها خیلی شتاب وجود دارد. حالا من ۴۰ سال است که کار نظامی امنیتی میکنم و این را میفهمم. در جنگها خیلی شتاب وجود دارد برای اینکه هر امکانی که دارند را در همان لحظات اولیه بروز بدهند. حزبالله در این جنگ، در هر مرحلهای با یک ابزار جدید و یک اقدام جدید، دشمن را در غافلگیری و در بهت قرار میداد. یعنی همهی ابزارهایش را یکمرتبه رو نمیکرد. لذا سید یک عبارتی داشت که این عبارت، دشمن را خیلی در خوف نگه میداشت. سید مرحله به مرحله جلو میرفت: مرحلهی حیفا، مرحلهی بعد از حیفا، مرحلهی بعدِ بعد از حیفا. این مرحلهها را همینجور ادامه دادند تا وضعیت را به دشمن تفهیم کنند و در هر مرحلهای هم سلاح جدیدی را رو میکردند تا به دشمن ثابت کنند که میتوانند دشمن را در آن عمق، مورد حمله قرار بدهند. لذا برای دشمن قطعی شد که حزبالله در آن زمان، امکان ورود به مرحلهی بعدی که مرحلهی خطر و قرمز بود – مرحلهای که خطرناکتر از آن وجود نداشت - را دارد؛ یعنی در حزبالله این توانمندی وجود دارد که جنگ را به داخل تلآویو بکشاند. لذا این اقدامات حزبالله، ضمن اینکه جنبهی نظامی داشت، جنبهی روانی شدید هم داشت. یعنی هم عملیات نظامی میکرد و در هر مرحلهای دشمن را در یک نقطهی جغرافیایی از سرزمین فلسطین اشغالی به چالش میکشید و هم از نظر روانی، دشمن را دچار یک گیجی سنگین کرده بود.
نکتهی دوم در بهکارگیری ابزار نظامی بود. تصور دشمن این بود که در حجم عملیاتی که انجام داده است، توانمندی حزبالله را به صفر یا به حداقل رسانده؛ اما در هر مرحلهای که دشمن اعلام میکرد مثلاً دیگر از توان شلیک موشک حزبالله چیزی باقی نمانده، حزبالله آن روز و روز بعد از آن، چند برابر روز قبل موشک شلیک میکرد. شلیک کردن موشک یک امر سادهای نبود؛ یعنی در یک سرزمینی که از هوا با یک توپخانهی متحرک و سنگین هوایی مواجه بود، موشک میخواهد از یک پناهگاه بیاید بیرون و بر روی هدف تنظیم شود، روی هدف شلیک شود، پرتابکنندهاش آسیب نبیند و به نقطهی امن دیگری برگردد؛ کار بسیار سختی بود.
* این آمادگیها در این سطح بالا، طی چه زمان و مراحلی به دست آمد؟
ورزیدگی و زبدگی مجاهدین حزبالله بهدلیل تمرینات دقیق و فشردهای بود که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ یعنی از زمان فرار رژیم صهیونیستی یا شکست آن در جنوب لبنان شروع شده بود. این تمرینات و آمادگیها لاینقطع تا سال ۲۰۰۶ - بهعنوان طرحی که حزبالله پیشبینی کرده بود به نام طرح سیدالشهدا - استمرار داشت. مدیر این طرح و طراح این طرح عماد بود. لذا او چیدمان دقیقی کرده بود که در مواجهه با دشمن چگونه عمل بکند.
نکتهی سوم دربارهی تاکتیک حزبالله است. برخلاف دیگر جنگها که یک خاکریز مقدم در آن وجود دارد، این جنگ هیچ خاکریز مقدمی نداشت، هر نقطهاش یک خاکریز بود، یعنی از نقطهی تماس که تقاطع مرز فلسطین اشغالی با لبنان بود، حداقل تا نهر لیتانی، هر نقطه از آنجا اعم از تپهها، قریهها، خانهها یک خط مقدم و یک خاکریز بود؛ نه یک خاکریز معلوم که در جنگها متداول است و ما در جنگ خودمان از آن استفاده میکردیم، بلکه خاکریزی با تاکتیک ویژه. این تاکتیک حزبالله مشابه یک میدان مین هوشمند گسترده بود که هیچ نقطهی خالی و امنی در آن وجود نداشت. لذا شما اگر به شیوهی حرکت دشمن نگاه بکنید، میبینید دشمن در بعضی از روستاها - روستاهای چسبیده به مرز - از ورود به این روستاها عاجز شد و نتوانست وارد اینها بشود؛ از ورود به شهرها هم عاجز شد و در نهایت تصمیم گرفت برود از وادیالحجیر به سمت لیتانی بیاید که همان نقطهی شکنندگی و شکست دشمن بود.
یک نکتهی مهمی که در جنگ ۳۳روزه وجود داشت این بود که گاهی یک ضربهی حزبالله، مشابه ضربهی آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ خندق در به زمین زدن عمربنعبدود تأثیر عجیبی میگذاشت؛ همان ضربهای که پیامبر فرمودند این ضربهی امیرالمؤمنین برتر است از همهی عبادت جن و انس؛ چرا؟ چون ناجی اسلام شد. حزبالله در ضرباتی که طراحی میکرد، بعضی از ضرباتش یکمرتبه یک ساختار کامل رژیم را از دُور خارج میکرد. یکی از آن ساختارها نیروی دریایی رژیم بود. مستحضر هستید که برای رسیدن به جنوب لبنان، یک راه مواصلاتی وجود داشت و این راه از حاشیهی دریای مدیترانه عبور میکرد و به صیدا و صور و نهایتاً به خطوط مقدم جنوبی میرسید. در همهی جنگها، ناوچههای رژیم صهیونیستی در دریا مستقر میشدند و با توپهای دقیق خودشان این جاده را میبستند؛ در این جنگ هم در هفتهی اول همین کار را انجام دادند. آن چیزی که دشمن تصور نمیکرد و حزبالله او را در غافلگیری قرار داد، مسئلهی موشکهای دریایی بود. آن روز برای اولین بار قرار بود موشک دریایی مورد آزمایش قرار بگیرد. قبل از آن، همهی موشکها مخفی بودند و آزمایشی وجود نداشت. عملیات، عملیات سختی بود. باید موشک از یک پناهگاه و از یک مخفیگاه خارج میشد، با ماشینی که حامل آن بود به یک نقطهی پرتاب میآمد که مکشوف بود، درحالیکه سه چهار ناوچهی اسرائیلی در مقابلش ایستاده بودند. این کار قرار بود زمانی انجام بگیرد که سید میخواست صحبت بکند، چون شایعه شده بود که سید زخمی شده است و خیلی حالت نگرانی عمومی در بین مردم لبنان ایجاد شده بود. توافق سید با عماد این شد که باید سید صحبت کند. در آن هفته دشمن یک برتری داشت و ما هنوز کار مهمی غیر از عکسالعمل موشکی انجام نداده بودیم. این اقدام باید صورت میگرفت. چندین مرتبه این موشک آمد روی سکو و خواست شلیک بشود اما اشکال در شلیک به وجود آمد. سید میخواست در صحبت خودش این را بهعنوان یک غافلگیری مهم اعلام بکند. صحبت سید باید ضبط میشد و بعد منتشر میشد. یک اتاق، در کنار اتاقی که سید داشت صحبت میکرد بود که ما آنجا با عماد و برادری دیگر نشسته بودیم. ما به انتهای صحبت سید رسیده بودیم اما این موشک شلیک نمیشد. سید که میخواست بگوید والسلام علیکم و رحمةاللّه، به این نقطه که رسید، قبل از اینکه این عبارت را بخواهد بیان بکند موشک شلیک شد. سرعت موشک، مافوق صوت بود و سریعاً به ناوچه اصابت کرد. لذا سید در پایان بیان خود مثل یک بیان غیبی که انگار صحنه را میدید، گفت «الان در مقابل خودتان میبینید که ناوچهی اسرائیلی در حال سوختن است.» این نوع کلام سید با نقطهی اصابت موشک مصادف بود. حالا خود این هم یک فلسفهای دارد که از منظرهای عام شاید قابل قبول نباشد، اما از باب اینکه خداوند تطبیق داد این بیان را و این ضربه را و این ضربه دقیقاً اصابت کرد قابل توجه است؛ درحالیکه این ناوچهها امکانات جَمر دارند و میتوانند موشک را منحرف کنند، ضد موشک دارند و میتوانند موشک را بزنند؛ اما موشک آمد و اصابت کرد و ناوچه را دو نیم کرد. این اتفاق، خلاصی از نیروی دریایی رژیم صهیونیستی بود؛ نیرویی که دیگر تا پایان جنگ دیده نشد و با یک موشک، تمام نیروی دریایی رژیم صهیونیستی از صحنه خارج شد.
البته خود این اتفاق که یک رژیم با اصابت یک موشک، نیروی دریاییاش از صحنه خارج میشود، قابل تحلیل است. بحث در اینجا، بحث توان رژیم صهیونیستی است. یعنی معلوم میشود که این رژیم هر تعداد ناوچه داشته باشد، این بار با یک موشک، بار دیگر با دو موشک و با سه موشک بهطور کامل از میدان خارج خواهد شد. آن زمان در بُرد صد کیلومتری از میدان خارج شد، ممکن است در مقطع دیگری در بُرد سیصد کیلومتری از میدان خارج بشود. خب این شد یک معجزه و یک پیروزی بسیار بزرگ. مردمی که در آن مقطع آواره بودند یا زیر بمباران بودند، در همان حین بمباران، فریادهای «اللّه اکبر»شان از خوشحالی بلند شد. این هم یک غافلگیری دیگری بود که حزبالله انجام داد و معادله را عوض کرد و رژیم نتوانست این معادله را جبران بکند تا اینکه درنهایت به سمت دشت خیام و به سمت لیتانی حرکت کرد و در آنجا هم شکست خورد.
روزهای بیستم تا بیستوهفتم و بیستوهشتم روزهای سختی بود؛ من و عماد از هم جدا شدیم، سید در نقطهی دیگری بود و ما شبها با هم جلسه داشتیم. ما با اصول خاصی خودمان را به سید میرساندیم، با سید ملاقات میکردیم و عماد گزارش کامل میدان را میداد؛ تدابیر سید را هم اخذ میکرد. این روزها روزهای بسیار سختی بود؛ خیلی سنگین و سخت بود. تقریباً میتوان گفت جزو سختترین روزهای این ۳۳ روز بود. حالا الان وقت بیان بعضی از موضوعات نیست.
عماد یک ابتکار مهم انجام داد که این ابتکار خیلی اثرگذار بود. اگر بخواهم اثر این ابتکار را بیان کنم، باید آن را با پیام و وعدهای که آقا به سید دربارهی پیروزی در این جنگ داد مقایسه کنم؛ این ابتکار که آن اندازه اهمیت داشت، نامهی مجاهدین در خطوط مقدم یا خطوط مواجهه با دشمن در زیر آتش دشمن خطاب به سیدحسن بود. نامهی عجیبی بود؛ یعنی آن روز وقتی نامه قرائت میشد، عماد که خودش طراح بود با صدای بلند میگریست و من ندیدم کسی این نامه را بشنود و نگرید. از آن مهمتر جواب سید بود؛ یعنی شاید اگر بخواهیم تشبیه بکنیم، شباهت داشت به اشعاری که اصحاب امام حسین (علیهالسلام) در کربلا مقابل دشمن در دفاع از امام حسین (علیهالسلام) میخواندند. کلام سید به مجاهدین خودش در تقدیر و تقدیس ایستادگی آنان، مشابه کلام امام حسین (علیهالسلام) در شب عاشورا بود. این دو کلام - یعنی نامهی مجاهدین به سید و جواب سید به آن - هر کدام اثرگذاری بسیار بالایی داشت و واقعاً الهی بود. اصلاً بیان این نوشتهها اثر فوقالعادهای گذاشت و انرژی بسیار بالایی را ایجاد کرد. از روز بیست وهشتم، روند جنگ بالعکس شد.
حالا اینجا باید یک نکتهای بگویم. ما خیلی از این صحنهها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم و من همیشه میگویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز میکرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجابها؛ از ورای حجابها و ورای پردهها سخن میگفتند. یکوقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و میخواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیروهای اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچههای ما به نام حسین صادقی و اکبر موساییپور به شناسایی رفتند اما برنگشتند. یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسهای بود، دانشآموز بود اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا میشد؛ به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال میرسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موساییپور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.
من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چراکه جبهههای متعددی داشتیم. دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم. آن برادر ما که اسمش حسین بود، به من گفت که فردا اکبر موساییپور برمیگردد. به او گفتم حسین! چه میگویی؟ حسین، یک خندهی خیلی ظریفی آن گوشهی لبش را باز کرد و گفت «حسین پسر غلامحسین این را میگوید.» اسم پدرش غلامحسین بود؛ او هم دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلمزاده بود از پدر و مادر. اصلاً واقعاً به سن نوجوانی معلم بود. وقتی اسم «حسین آقا» را میبردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موساییپور برمیگردد و بعدش صادقی برمیگردد.» گفتم «از کجا میگویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم. ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم. برادرهای اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچهها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موساییپور است. روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همهی تلاطماتی که داشته، اینها را به همان نقطهی عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود. من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟» گفت «من دیشب اکبر موساییپور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمیگردم و صادقی روز بعدش برمیگردد.» بعد حسین به من جملهای گفت که خیلی مهم است. گفت «میدانی چرا اکبر موساییپور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موساییپور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دو اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.»
حسین بعدها شهید شد. من میخواستم به این نکته برگردم که در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود، یکی از برادرهای حزبالله که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسئول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت «دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. رفتم به سمت پاهای مبارکشان؛ به ایشان گفتم که ببینید وضع ما را، ببینید ما چه وضعی داریم. حضرت فرمودند که «درست میشود». گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست میشود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانکها شروع شد.» و زدن تانکها همان نقطهی شکست رژیم در جنگ بود. از اینجا بود که معادلهی جدید آمد و اولین موشکهای کُرنت در این جنگ رونمایی شد و برای اولین بار تانکهای مرکاوای اسرائیلی که تا حالا به این شکل زده نشده بودند، منهدم شدند و نزدیک به هفت تانک در یک روز زده شد.
* چگونه جنگ به پایان رسید؟
آن وقت آقای حمد آل خلیفه که نخستوزیر قطر بود، وزیر خارجه بود. او در سازمان ملل بود و وساطت میکرد و میآمد لبنان و میرفت. او بعداً نقل کرد و گفت «در آن روزها آمریکاییها ابداً اجازه نمیدادند بحث توقف جنگ مطرح بشود. من ناامید شدم؛ رفتم در خانهی خودم استراحت کنم که دیدم ناگهان سفیر اسرائیل در سازمان ملل سراسیمه آمد دنبال من. با عجله و با نگرانی به من گفت که کجا هستی؟ گفتم مگر چیز جدیدی شده؟ گفت برویم سازمان ملل. آمدم دیدم این جان بولتون خبیث خیلی نگران و مضطرب دارد قدم میزند. هر دو به من گفتند الان باید جنگ متوقف بشود. گفتم چرا؟ گفتند اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم میپاشد و متلاشی میشود.» لذا اسرائیلیها همهی شروط قبلی خودشان را نادیده گرفتند و از آنها عبور کردند و مجبور شدند شروط حزبالله را قبول بکنند و آتشبس را بپذیرند و این پیروزی بسیار بزرگ برای حزبالله رقم خورد؛ نهتنها پیروزی حاصل شد بلکه این اتفاق، نقطهی پایانی شد بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان که این تا به امروز هم ادامه پیدا کرده است؛ یعنی نهتنها حزبالله بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان اثرگذار شد بلکه بر تصور رژیم صهیونیستی برای هر هجومی اثرگذار شد. من عرض میکنم بعد از جنگ ۳۳روزه، راهبرد رژیم صهیونیستی، از استراتژی بنگوریون در جنگ پیشدستانه و هجومی، آرامآرام به استراتژی دفاعی تبدیل شد. شما دیدید در این اتفاقی که چند هفتهی قبل افتاد و حزبالله برای انتقام از دو شهیدش، تهدید کرد که رژیم صهیونیستی را هدف میگیرد و میزند، اسرائیلیها به فاصلهی سه تا پنج کیلومتر از نطقهی صفر مرزی به عمق فرار کردند؛ بهطوریکه خبرنگار المیادین به آنطرف سیمخاردار رفت و گفت من از فلسطین اشغالی به شما گزارش میدهم. این اثر جنگ ۳۳روزه است.
* در حال و هوای بزرگداشت دفاع مقدس هستیم. فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس، چگونه به جبههی مقاومت در منطقه پیوند خورده و استمرار یافته است؟
شما اگر به سیر حوادث در تاریخ اسلام نگاه بکنید، میبینید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآله) اقتدا کرد. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) موعظه میکند، وقتی نامه مینویسد، وقتی خطبه میخواند، مبنا و مصداق اساسی او، زمان پیامبر، عمل پیامبر و سیرهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. امام مجتبی و سیدالشهدا (علیهماالسلام) وقتی میخواستند به کسی اقتدا کنند و سیرهی او را مبنا قرار بدهند، خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بهعنوان یک شاهد عینی و نزدیکتر که سیرهی رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآله) را بهصورت عملی بیان کرده بود و پیاده کرده بود، مبنا قرار میدادند.
دفاع مقدس ما هم از این جنس است؛ یعنی نسبت به همهی دفاعهای مقدس دیگری که وجود دارد یک حالت مادر دارد، محوریت و قدسیت دارد. در دفاع مقدس ما موضوعات معنوی در اعلیترین شکل بروز داده شد، تبلیغات دینی در اعلیترین شکل بروز داده شد، موضوعات اعتقادی و عبادی در اعلیترین شکل بدون ذرهای انحراف نمایش داده شد، ایثار و جهاد و شهادت در اعلیترین شکل نشان داده شد، رابطهی مدیر با زیرمجموعه در دفاع مقدس ما فقط با نادرترین صحنههای صدر اسلام قابل تطبیق است. بنابراین دفاع مقدس در همهی موضوعات یک قله است. شما رشتهکوههای البرز را ببینید؛ طول آن بیش از هزار کیلومتر است اما معرّفش قلهی دماوند است. قلهی دماوند، آن نقطهی مرتفع اساسی سلسله جبال البرز است. نسبت دفاع مقدس به همهی این دفاعها، نسبت قلهی دماوند به این سلسله جبال طولانی البرز است. دفاع مقدس یک ارتفاعی دارد که مرتفعتر از همهی اینها است و اینها دامنههای آن و سلسله قلل آن هستند.