ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
فیلم و صوت کامل مداحی حاج مهدی سلحشور درجشنواره اشک ولبخند شهدای نیاک
برای دانلودفیلم با کیفیت خوب اینجا کلیک کنید : حجم 350مگابایت
دانلودفایل صوتی مداحی حاج مهدی سلحشور دربیست وسومین جشنواره اشک ولبخند شهدای نیاک
با تشکر از برادران بسیجی محمدحسن محمدی نیاکی و محسن رحمانی برای فیلم برداری از مداحی
نماهنگی از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهیدان اعلمی
حضرت آیتالله خامنهای: «من بدون تعارف، نشستن پهلوی والدین شهدا و روی فرش آنها و زیر سقف آنها را برای خود سعادت میدانم، برای خود مفید میدانم. ما از شماها کسب روحیه و معنویت میکنیم، الحمدلله رب العالمین.»
همزمان با فرا رسیدن میلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR نماهنگی از حضور رهبر انقلاب در منزل خانوادهی شهیدان اعلمی، در دیماه سال ۹۴ را منتشر مینماید.
نماهنگی از دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهیدان اعلمی
عنوان کلیپ : شهیدان اعلمی
ما شاه نیستیم
بکاو و بُکش
انگار کسی شده ام !
دانشجوی نمونه
جوون ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش بود، در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده اف 5 شد و در 27 سالگی به درجه سرگردی رسید و جزو افسران ارشد نیروی هوایی شد.
شهید بابایی و شهید اردستانی جزو شاگرداش بودند. در سال 1347 برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت و بین 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف، رتبه اول رو کسب کرد و دانشجوی نمونه شد.
با شروع جنگ به کابوس صدام تبدیل شده بود و بیشتر تلمبه خونه ها و نیروگاه های برق عراق رو از کار انداخته بود.
طرح های عملیاتیش باعث شده بود صادرات روزانه بیش از 3 میلیون بشکه نفت عراق به صفر برسه؛ واسه همین وقتی بعد از بمبارون پادگان «العقره» عراق، اسیر گرفتنش، به دستور صدام برای ایجاد رعب و وحشت تو دل خلبان های ما، به فجیع ترین وضع شهیدش کردن و بعد بدنش رو دو نیم کردن و یک نیمه اش رو در نینوا و نیمه دیگرش رو در موصل دفن کردن.
بعدها روی این جنایت سرپوش گذاشتن و تا چند سال از اعلام سرنوشتش خودداری کردن تا این که بالاخره بعد از سال ها دوری از وطن، در سال 1381 پیکر پاکش به میهن بازگشت و به شکل باشکوهی تشییع و تدفین شد.
شهید سید علی اقبالی دوگاهه
منبع:گروه اینترنتی رهروان ولایت
پوتین های خالی
نصف شب رفتم آسایشگاه تا وضعیت انضباطی سربازها رو چک کنم؛ همین طور که داشتم تو تاریکی قدم می زدم چشمم به پوتین های یک سرباز افتاد که واکس نزده و خاکی کنار تختش افتاده بود.
با عصبانیت رفتم جلو و محکم پتو رو از روش زدم کنار و داد زدم: «چرا پوتین هاتو واکس نزدی؟» بنده خدا از شدت صدای من از جا پرید و روی تخت نشست.
بعد همین طور که سرش پایین بود گفت: «ببخشید برادر. دیر وقت بود که از منطقه جنوب رسیدم. خانوادم رفته بودن شهرستان و منم چون نمی خواستم مزاحم کس دیگه ای بشم، اومدم آسایشگاه. وقتی رسیدم همه خواب بودن و نتونستم واکس پیدا کنم...»
صداش برام خیلی آشنا بود. وقتی سرش رو بلند کرد، دیدم جناب سرهنگ بابایی، فرمانده پایگاهه! بدجوری شرمنده شدم. نمی دونستم چی بگم. واسه همین فقط به خاطر جسارتم ازشون عذرخواهی کردم.
اما ایشون اصلا ناراحت نشده بود و با لحن مهربونی گفت: «برادر جان! شما به وظیفه ات عمل کردی، من بیشتر از هرکسی خودم رو موظف به رعایت مقررات و امور انضباطی می دونم.»
شهید عباس بابایی
منبع:گروه اینترنتی رهروان ولایت