ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نماهنگ معرفی | امید جانهای خسته/امدادرسانی رهبر انقلاب به مردم سیلزده ایرانشهر در دوران پهلوی
۲۳ آذر ۱۳۵۶، رژیم پهلوی یک روحانی جوان خراسانی را به تبعید فرستاد. آیتالله سیدعلی خامنهای، از مبارزان مصمم مشهد، راهی ایرانشهر، یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان شد تا به دور از جریانات اصلی نهضت فزایندهی ضد شاهنشاهی، بیش از گذشته تحت نظارت رژیم باشد.
اما چندماه بعد، و در تیرماه ۵۷، سیل ویرانگر ایرانشهر، جریان جدیدی از خیزش مردمی را علیه رژیم به راه انداخت. در ناتوانی نهادهای حکومتی و نارضایتی مردم محروم ایرانشهر، همان روحانی جوان بود که مدیریت بحران را بر عهده گرفت. ایرانشهر، حالا نمونهی کوچکی از ایران شد تا مردم، اراده روحانیت برای فریادرسی ملت، و دغدغهی مبارزین برای آبادانی مملکت را از نزدیک مشاهده کنند.
ویدئویی که تماشا میکنید، درآمدی است بر یک فیلم نویافته از حضور آیتالله خامنهای در ایرانشهر، و تکاپوی ایشان برای کمکرسانی به مردم که برای نخستین بار منتشر میشود. نسخه کامل این ویدئو که دست کم تاکنون، قدیمیترین فیلم موجود از زندگی آیتالله خامنهای است، روایتی صادق و گویا از ایران پیش از انقلاب، و پیوند دیرینهی روحانیت و جامعهی ایرانی را به تصویر خواهد کشید. منتظر نسخهی کامل این فیلم باشید.
نماهنگ | فرستادگان حسین علیهالسلام
حضرت آیتآلله خامنهای: «[حضرت امام حسین] هم دو سه نفر مأمور کارکُشتهى مبرّزِ قویدست که تالیتِلو خودش بودند، بهسوى تاریخ فرستاد.
این چند مأمور، یکى خواهرش زینب کبرا است -انت بحمد الله عالمةٌ غیر معلّمة؛ آنچنان [امام سجّاد(علیهالسّلام)] دربارهى زینب کبرا حرف میزند که انسان به یاد یک امامى از خاندان پیغمبر [میافتد] هم علیبنالحسین(صلواتاللهعلیه) امام سجّاد است، هم خواهر دیگرش امّکلثوم است، هم سکینه است، هم فاطمهى بنتالحسین است؛ از خاندان پیغمبر چندین نفر بهصورت ظاهر، اسیرانى در دست دشمنان و در باطن، مأمورانى از جانب آن مرکز الهام و وحى خداوندى به کوفه و شام و مدینه اعزام شدند. و در همان چند روز اسارت و بعد از اسارت و تا آخر عمرشان، قطرى از اقطار را هرکدام احیاء کردند، زنده کردند و از این عملى که امام حسین انجام داد بهرهبردارى شد.»
دیگرمطالب:
نماهنگ | قربان شهامت این زن
حضرت آیتالله خامنهای: معروف است که مادر اباالفضل یعنی امّالبنین -مادرِ پسران؛ چهار برادرند، اباالفضل است و سه برادر کوچکتر از خودش- بعد از آنکه چهار پسر را یکجا از دست داد -قربان شهامت این زن! قربان بزرگواری این زن- خیال میکنید بنا کرد شیون و ناله کردن، بنا کرد دشمن را بر خود جری کردن، ابدا! گریه میکرد امّا گریهی او خون از در و دیوار میباراند. دست بچّهی کوچک اباالفضل را که عبیداللهبن العبّاس است میگرفت و میآورد در قبرستان بقیع -حالا قبرستان بقیع کجا، کربلا کجا؛ بچّههایش در کربلا افتادند و دفن شدند، امّا او دنبال یک شعار تبلیغاتی است، کاری ندارد که کجا افتادند- چهار صورت قبر درست میکرد، مینشست بالای سر اینها، بعد بنا میکرد حرف زدن؛ ببینید شعرهایی که میخواند چه بود: میگفت ای کسی که دیدی عبّاس مرا، اباالفضل مرا که در روز عاشورا در مقابل لشکریان دشمن و انبوه دشمنان شمشیر در دست داشت و حمله میکرد، یک خبری من شنیدهام، نمیدانم که آیا این خبر راست است یا نه -مادر دارد میگوید- نمیدانم این خبر درست است یا درست نیست؛ من شنیدم که در روز عاشورا بر سر فرزندم اباالفضل عمودی از آهن نواختند. تعجّب میکنم از شجاعت فرزندم که چطور ممکن است او اجازه بدهد به دشمنش که عمودی از آهن را بر سر او بزنند! پس احتمال دیگری میدهم: لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منک احد؛ پسرم! یقیناً اگر شمشیر در دست داشتی، کسی جرئت نمیکرد به تو نزدیک بشود؛ پس این که بر سرت عمود آهن زدهاند، معلوم است قبلاً دستهای تو را قطع کردهاند. لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم.
گفتار سوّم تحلیل قیام حسینی
شب تاسوعای سال ۱۳۹۴ هـ.ق
۱۳۵۲/۱۱/۱۲
مسجد کرامت مشهد
نماآهنگ لبیک یاثارالله
همراه با صفحه گرافیکی وتصاویر40شهید سرافراز نیاک لاریجان
سایت شهدای نیاک
ستادیادواره شهدای نیاک
نماهنگ | امام حسین علیهالسلام با یک دنیا مواجه بود
حضرت آیتالله خامنهای: « امام حسین با یک دنیا مواجه بود همان طور که پیغمبر(ص) در بعثت، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین(ع) هم در ماجرای کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود.» ۱۳۷۵/۰۹/۲۴
بهمناسبت فرارسیدن عاشورای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR بر اساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب نماهنگ «امام حسین علیهالسلام با یک دنیا مواجه بود» را منتشر میکند.
این نماهنگ براساس طرح لوحی با همین عنوان است که پیشتر منتشر شدهبود.
ستارههای خدمت | شهید رحمان دادمان
به مناسبت فرارسیدن ایام سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر و هفتهی دولت، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بر اساس بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب درباره شهدای دولت، مجموعه نماهنگ «ستارههای خدمت» را منتشر میکند.
دومین نماهنگ از این مجموعه به معرفی شهید رحمان دادمان وزیر راه و ترابری دولت هفتم میپردازد:
«من وقتی در سفر گیلان، به بندر انزلی رفتم و آن پل قدیمی را -که خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور کرده بودم- دیدم، در دل شرمنده شدم... بعد هم که رفتیم، دیدیم مردم و به تبع آنها آقای امام جمعه، همه از ما ساخت پل را میخواهند. من وقتی به رشت برگشتم -در خانهی آقای صوفی، آقایان وزرا جمع شدند؛ آقای عارف و دیگران هم بودند- مسئلهی پل را مطرح کردم و به مرحوم دادمان گفتم شما این پل را میسازید؟ ایشان فکری کرد و گفت بله، ما سهساله آن را تحویل میدهیم. من گفتم آن را دوساله تحویل دهید. ایشان سری تکان داد و من فکر کردم که تلقّی به قبول کرده که دوساله تحویل دهد. گفتم من دلم میخواهد دو سال دیگر رئیسجمهور بیاید و در همین موقع این پل را افتتاح کند. وقتی دادمان از دنیا رفت، کسانی از دوستان ما که با خانوادهی ایشان مرتبطند، گفتند دادمان در خانه گفته بود که فلانی به من گفت دو ساله پل را بسازید؛ اما من آن را یکساله تمام میکنم! همّت آن مرد، اینگونه بود. ببینید انسان از فقدان چنین آدمهایی چقدر میسوزد.» ۱۳۸۰/۰۶/۰۵
ستارههای خدمت | شهید موسی کلانتری
به مناسبت فرارسیدن ایام سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر و هفتهی دولت، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بر اساس بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب دربارهی شهدای دولت، مجموعه نماهنگ «ستارههای خدمت» را منتشر میکند.
اولین نماهنگ از این مجموعه به معرفی شهید موسی کلانتری میپردازد:
«مرحوم شهید کلانتری به من گفت در نماز جمعه نشسته بودم، یک نفر به من رو کرد و گفت ببین چقدر زمانه عوض شده است. گفتم چطور؟ آن شخص به کسی که در صفِ جلو نشسته بود، اشاره کرد و گفت: او وزیر است. مرحوم شهید کلانتری میگفت به صف جلو نگاه کردم، دیدم عبّاسپور -وزیر نیرو- است. به او گفتم پس من یک چیز عجیبتر به تو بگویم؛ من هم وزیرم! خدا شهید کلانتری را رحمت کند. آنهایی که او را دیده بودند و میشناختند، میدانند که آدم بسیار پُرتحرّک، پُرخون، پُرعزم و خیلی بهدردبخوری بود. او هم واقعاً از جمله کسانی بود که از دستمان رفت.» ۱۳۸۰/۰۶/۰۵