شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

نسخه آیت‌الله بهاءالدینی برای دگرگونی احوال

نسخه آیت‌الله بهاءالدینی برای دگرگونی احوال

امیرالمؤمنین می­‌فرمایند: بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذت می‌برد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین‌ طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذت می­‌برد و مثلش، مثل انبیاء است.
به گزارش فرهنگ نیوز ، آیت‌الله روح ‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با تکیه برای شرط نمایان شدن فضائل پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:
*حقیقت فضائل و اتّصال به بهشت و عزوجلّ، در گروی دوری از رذائل

بیان کردیم: ثمره خروج از رذائل، درک حقایق فضائل است. اگر بالجد از رذائل، خروج پیدا کردیم، فضائل ظهور پیدا می‌کند و حال انسان در فضائل، معلوم می‌شود. امّا اگر در رذائل بودیم، فضائل، اگر هم به صورت ظاهر انجام شود، نه حقیقت دارد و نه در نهایت انسان می‌تواند از فضایل بهره ببرد.

صاحب امروز، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع)، جمله بسیار عالی و پرمحتوایی را راجع به همین مطلب تبیین می‌فرمایند. حضرتشان این مطلب را به عنوان حقیقت الفضائل بیان می‌فرمایند: «اِجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ فَإنَّ تجافی خصال الشَرِّ بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة، وَ یَصلُ بِهِ اِلَی الْجَنَّهِ وَ یَصل بِهِ إلی اللّه تبارک و تعالی».

این روایت، غوغا و محشر است. اگر بخواهیم فضائل، به حقیقت فضائل باشد؛ صاحب امروز - که سعی کردم مطالب بحثمان را در این جلسه از روایات ایشان بیان ‌کنم - فرمودند: حقایق فضائل در این است که اجتماع خصلت‌های خوب در انسان باشد، امّا شرط آن این است: «وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ» هر آنچه شرّ و بدی و پلشتی و زشتی‌ است، از درون، خالی شود.

می‌فرمایند: دلیلش این است که اگر در درون خصال زشت، رذائل و شرّ از بین برود؛ ادب و حقیقت خصال نیکو، نمایان می‌شود. طوری که چنان مؤدّب می‌شود که به وسیله این دوری جستن از گناهان و خالی شدن از رذائل، نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت هم، او را در این مکارم اخلاق نشان می‌دهند، «بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة».

طوری به این مکارم اخلاقی می‌رسد که با رعایت این جورچین الهی - یعنی دوری جستن از بدی‌ها که خصایص خیر او نمایان می‌شود - اتّصال به بهشت پیدا می‌کند؛ یعنی دیگر راهش معلوم است و چیزی به نام حساب و کتاب و جهنّم و مدّتی در عذاب الهی بودن برای او نیست و مهم‌تر این که اتّصال به پروردگار عالم پیدا می‌کند. امّا اگر این رذائل از بین نرود، فضائل معنا ندارد و اصلاً ظهور پیدا نمی‌کند.

*نسخه آیت‌الله بهاءالدینی برای دگرگونی حال انسان

به قدری این مطلب بیرون آمدن از رذائل مهم است که باز حضرت جواد الأئمّه(ع)، در روایت دیگری می‌فرمایند که اگر انسان، از رذائل بیرون نرود و عنوان تخلیه - که علمای اخلاق آن را مقدّم می‌دانند - برای او محقّق نشود؛ ایمانش هم محقّق نمی‌شود. معلوم است فضائل بدون ترک رذائل، ایمان ندارد و وقتی ایمان ندارد، یک جایی هم آن را ترک می‌کند.

آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی، آن عارف بالله در سؤالی که از وجود نازنینشان کرده بودند که چرا یک مدّت انسان حال خوشی دارد و وضع او، وضع خوبی است، دلش می‌خواهد نماز بخواند، دلش می‌خواهد روزه‌های مستحبّی بگیرد و حالی هم برای قیام در دل شب دارد، امّا یک مواقعی هم مع‌الأسف اصلاً بی‌حال و کسل می‌شود و وضع او، وضع بدی می‌شود و از این حال، بیرون می‌آید؟ این علّت تغییر و دگرگونی حال در انسان چیست؟

ایشان نکته بسیار عالی را در باب نسخه‌ای که دادند، فرمودند. ایشان فرمودند: نسخه حقیقی این است که چون انسان به حقیقت دست از رذائل نکشیده، ولی از آن طرف هم فطرتش، فضائل را می­‌طلبد «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»، این‌گونه تغییر حال در او ایجاد می‌شود.

همان‌طور که بارها بیان کردم، قرآن کریم و مجید الهی نمی­‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المؤمن‏» و یا نمی‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المسلم‏»، بلکه می‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»؛ یعنی فطرت همه انسان­ها الهی است. لذا از طرفی، خوبی­‌ها و فضائل را می‌طلبد، امّا چون در مقام تخلیه از رذائل قرار نگرفته، فضائل هم که می‌­آید، تضاد بین فضائل و رذائل، سبب می‌شود که یک موقعی فضائل غلبه یابد و یک موقعی هم رذائل غلبه پیدا ­کند. لذا علّت‌العلل این کسالت، همین است.

بعد فرمودند: مگر می­‌شود کسی در خوبی­‌ها بیفتد و طعم خوبی­­‌ها را بچشد - که اولیاء خدا، این طعم را یک طعم بسیار عالی است، چشیدند و به قول آن­‌ها، «حلوه» «حلوه» است؛ شیرین و چه شیرینی! - امّا بعد از مدّتی کسل شود؟! علّت کسالت، این است که هنوز رذائل در درون انسان هست و چون این رذائل تخلیه نشده، حال انقلاب دارد؛ گاهی بر فضائل غلبه پیدا می­کند، امّا گاهی هم رذائل غالب می‌شود که در این هنگام، دیگر حال عبادت ندارد.

تا چندی پیش، دلش می­‌خواست نماز شب بخواند، اصلاً همین که قیام می­‌کرد، همین که دستش را بالا می‌برد، همین که می‌­گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه» و ...، حالش منقلب می­‌شد، اشکش جاری می­‌شد و وضعش دگرگون می‌­شد. آن موقع، یک کس دیگری بود، به قدری لذّت می­‌برد و حالش، حال عجیبی بود که هیچ چیزی در مقابل او، نمی‌توانست بایستد. طوری است که حتّی دیگر از گناهانی که قبلاً نعوذبالله، به آن‌ها مبتلا بوده و اتّفاقاً از آن‌ها لذّت می‌برده، بدش می‌­آید و حالا دیگر حتّی حالش از گناه که هیچ، از اسم گناه هم بهم می­‌خورد.

*وقتی رذائل تخلیه نشد، کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمی‌­شود

در هفته گذشته بیان کردم که آیت‌الله العظمی ابوالحسن اصفهانی در درس خارج فقه‌شان، وقتی مبحث مطالب زنا تبیین می­‌شد، با اینکه لفظ «الزانیه» در قرآن هم هست، فقط یک بار آن لفظ گناه را می­‌گفتند و بعد می­فرمودند: آن عمل خبیثه.

وقتی سؤال می­‌کردند: آقا! درس است دیگر، شما چرا اسم نمی­‌برید؟ می‌­فرمودند: به خدا قسم نمی‌توانم، من از اسمش هم متنفّرم، اسمش که می‌­آید، حالم بهم می­خورد.

حالا گاهی انسان هم همین حال را پیدا می­‌کند. یعنی نه تنها افرادی مثل آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی که از دست مبارک آقاجانمان حضرت حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارد، بلکه یک انسان عادی و بیچاره‌­ای مثل من هم امکان دارد یک موقعی حالش دگرگون شود و در نماز شب اشک بریزد و حال خوشی داشته باشد و دیگر از گناه هم بدش بیاید، امّا چه می­شود که بعد از یک مدّت دوباره برمی­‌گردد و این حال دیگر نیست؟!

آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: علّت العلل همین است که وقتی رذائل تخلیه نشد، معلوم است کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمی‌­شود. چنین کسی فقط ظاهر فضائل را دیده و إلّا آنکه فضائل را به خوبی درک کند، به قدری خوشش می­آید که دائم جلو می­رود.

*حقیقت ایمان در چه کسی به کمال می‌رسد؟

لذا آن کسی از عبادت لذّت می­‌برد که ایمانش کامل باشد و علّت لذّت نبردن از عبادت، این است که وضع درون، خراب است. به این روایت دقّت بفرمایید که عجیب است، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع) تبیین می‌فرمایند: «لَن یَسْتَکمِلَ العبدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ، و لَن یَهْلِکَ حتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِینهِ‏»، بنده، هرگز حقیقتِ ایمان را به کمال نمى‌رساند، مگر آن‌گاه که دینش را بر هوس خود ترجیح دهد، و هرگز به هلاکت درنمى‌افتد، مگر زمانى که هوس خود را بر دینش ترجیح دهد.

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می­‌فرمایند: «إنّ حالة العبادة حالة المخلصین من کمل إیمانه کما کمل الأنبیاء فی نفسهم»، بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذّت می‌برد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین‌ طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذّت می­‌برد و مثلش، مثل انبیاء است. یعنی حال او، حال عباد حقیقی شده و از عملش آن‌قدر لذّت می‌برد که اصلاً خسته نمی­‌شود. خدا گواه است انسان باورش نمی­‌شود که می­‌گویند: یک شب را در رکوع بودند، یک شب را در سجده بودند و ... . مگر می­‌شود؟! اگر من و شما یک ساعت بایستیم، خسته می‌شویم. آن مرد عظیم‌الشّأن و الهی، ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب را دیدند که چهار ساعت در رکوع بودند. آن مرد صد و اندی ساله، استاد عرفای عظیم‌الشّان، پیرمرد است، امّا چندین ساعت در رکوع بود، آن هم در چه حالی، چه رکوعی، چه اشکی، محاسنی کاملاً خیس شده و ... . شنیدن کی بود مانند دیدن؟! چرا آن‌ها این طور هستند؟ چون آن‌ها به حقیقت ایمان رسیده­اند.

وجود مقدّس جواد الأئمّه(ع) هم می­‌فرمایند: بنده‌­ای حقیقت دین را نمی­‌یابد، مگر اینکه دین و احکام الهی را در همه جهات بر تمایلات نفسانی و هوی و هوسش مقدّم بدارد. اگر دین نعوذبالله بازیچه شد، معلوم است که دیگر لذّت از عبادت هم نمی‌برد.

 اگر این درونش از هوی و هوس، خالی نشود، معلوم است دیگر گرفتار و بیچاره است. آن موقع است که حقایق فضایل را درک نمی­کند. البته فضایل هست، دو روز حالش، حال نماز است، دو روز حالش، حال شب­خیزی است، امّا بعد بی‌حال می‌­شود.

تخلیه به قدری مهم است که اگر انسان بدون تخلیه حرکت کند، باید بداند هیچ فضیلتی برای او، فضیلت نیست و درک رذایل صد در صد برایش مهم‌تر است. در غیر این صورت اصلاً نمی­‌فهمد و فقط یک ظواهری را با خود دارد.

فرمودند: آن کسی هلاک و بدبخت می­‌شود که هوی و هوس و خواسته‌های نفسانی خودش را بر احکام الهی مقدّم بدارد و برعکس، آن کسی هلاک نمی­شود که احکام الهی را بر هوی و هوس و نفس دون، مقدّم قرار بدهد.

*توصیه جامع و مختصر جوادالائمّه(ع)

وقتی کسی به وجود مقدّس امام نهم، امام جواد الائمه، امام محمّد تقی(ع) عرضه می­دارد: «أوصنی بوصیة جامعة مختصرة» آقا جان! من را یک موعظه و نصیحتی کن که کامل و مختصر باشد. حضرت در جواب آن کسی که نصیحت خواست، آن هم مختصر و کامل می­فرمایند: «صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ» اعضاء و جوارحت را، چه در ظاهر و چه در باطن، از ذلّت و ننگ سریع و زودرس و همچنین از آتش عذاب آخرت، دور کن.

 سوال برایش پیش آمد که یابن‌ رسول‌ الله! این ذلّت چیست؟ حضرت فرمودند: «إنّ الشّهوات عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ»، اگر این مبتلا شدن به شهوات جنسی، شهوت قدرت و ... این برای انسان بیاید، بدبخت است و دیگر آن حال مؤمن را که حال صلاح است، نخواهد داشت. پس اسّ و اساس بقای نفس هم به همین است که رذایل در انسان  تخلیه شود. آن وقت است که فضایل را می­فهمد، غوغاست و بالجد  محشر است.

*ای انسان که اوّلت، نجس و آخرت، نجس است؛ به چه غرّه می‌روی؟!

اگر کسی با این جورچینی که حضرات معصومین(ع) چیدند، جلو برود، تمام است. اگر انسان از نفس دون بی‌نیاز و فقیر الی الله شد و تخلیه کرد، مقامی پیدا می­‌کند که مافوق تصوّر است. گرچه اولیاء اصلاً دنبال این نیستند و فقط خدا را می‌­بینند. همان‌طور که بیان هم کردم، امثال آیت‌الله بهجت از مطرح شدن وحشت داشتند و آن را ابتلاء بزرگ برای خود می‌دانستند. می­‌گفتند: خدایا! ما چه گناه بزرگی کردیم که باید در اواخر عمر مطرح شویم. چرا؟ چون وقتی شناخته می‌شوی، بعد از آن باید بسیار مراقبه کنی و دائم بگویی که من هیچم. کما اینکه آیت‌الله بهجت فرموده بودند: ما هم به یک زبانی همان را که ملّا هادی می‌گفت، باید بگوییم.

آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: وقتی از آن مرد عظیم‌الشأن، ملّا هادی سبزواری تعریف می­کردند (آن آقایی که منطق و فلسفه را به منظومه درآورد که خیلی چیز عجیبی است، از آن طرف بسیار متخلّق به اخلاق الهی هم بود)، میرزای مازندرانی دیده بود که آقا مدام دست خود را به زیر قبای خود می‌برند، سر خود را پایین آورده و پنهانی چیزی را نگاه می‌کنند. ‌پرسیدند: آقا! چیست؟ می‌گفتند: هیچ، چیزی نیست. بعداً گفتند: آقا! من کراماتی از شما می‌دانم که اگر نگویید، افشا می‌کنم. اولیاء خدا هم که از این مطالب گریزان هستند، لذا به ایشان فرمودند: من به شما می‌گویم ولی تا زنده هستم برای کسی نگو. من کلاه مغنّی‌گری پدرم را دارم، هر موقع از من تعریف می‌کنند، آن را برمی‌دارم، نگاه می‌کنم و می‌گویم: هادی! تو پسر همان مغنّی هستی.

همان‌طور که بیان کردم آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: حالا ما که آن کلاه را نداریم، امّا من و تو یادمان بیافتد به این که من، در ابتدا از یک شیء نجس و به تعبیر قرآن «منیّاً» بودم. اگر آن قطره بر جایی بیافتد، نجس است. وقتی هم می‌میریم و بدنمان سرد می‌شود، تا ما را غسل ندادند، هر کس به بدن ما دست بزند، ما نجس هستیم و بر آن بیچاره، فرض و واجب است که غسل مسّ میّت کند. اوّلمان، نجس؛ آخرمان، نجس؛ چه غرّه‌ای؟!

لذا ایشان فرمودند: ما باید این‌گونه بگوییم. از همین استنباط می‌شود که معلوم است آیت‌الله العظمی بهجت این را برای خودشان مدام تذکار می‌دادند. برای همین وقتی در اوج قرار می‌گیرند و معروف می‌شوند، وحشتشان بیشتر است که نکند این، ما را بیچاره کند.

لذا من برحسب فرمایش اعاظم برای شما بیان می‌کنم که عمده گریه اولیاء خدا در اواخر عمر شریفشان، وقتی معروف می‌شدند، همین بود که خدا! نکند این شهرت ما را گرفتار کند!

گرچه شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز می‌فرمایند: آن کسی که در اوج می‌رسد، دیگر چیزی نمی‌بیند. حتّی شهرت و تعریف دیگران را هم نمی‌بیند. نه تمجید دیگران را می‌بیند و نه تحقیر آن‌ها را. آن کسی که اتّصال الی الله پیدا کرد، هیچ نمی‌بیند جز پروردگار عالم. البته آن‌ها دیگر استثناء و از اولیاء خدا هستند که آیت‌الله العظمی بهجت( و امثال ایشان هم همان‌طور شدند.

*محتاجِ فقیر شدن!

امّا اگر حال، حالی شد که تخلیه کردی، هم خودت از عبادت لذّت می‌بری و هم مردم از عبادات او لذّت خواهند برد. حضرت جوادالأئمّه(ع) می‌فرمایند: «مَنِ‏ اسْتَغْنَى‏ بِاللَّهِ‏ افْتَقَرَ النَّاسُ إِلَیْهِ»، هر کس خود را به وسیله خدا بی‌نیاز بداند؛ مردم محتاج او می‌شوند. آیت‌الله العظمی بهجت چیزی نداشت، فقیر بود. «وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَحَبَّهُ النَّاسُ وَ إِنْ کَرِهُوا»، هر کس تقوای الهی را پیشه خود کند، خواه ناخواه مورد محبّت مردم قرار می‌گیرد، گرچه خود آن مردم اهل تقوا نباشند.

این بحث تقوا که قرآن فرموده: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»، در این حال است که رذائل بیرون شود. اگر رذائل را بیرون کنیم، خدا گواه است لذایذی می‌آید و جای آن لذایذ کذب می‌نشیند که عالی است. به فضل الهی اگر در باب توبه جلو رفتیم، در آنجا به شرط حیات روایتی را بیان می‌کنم که غوغا و محشر است که گاهی وقتی مذنبین، از ذنوب بیرون می‌آیند و آن توبه نصوح را می‌کنند، چنان لذّتی از این عبادت می‌برند که آن لذایذی که در گناه، غوطه خورده و از ابتدا تصوّر می‌کردند آن‌ها لذّت است، دیگر از آن‌ها تنفّر پیدا می‌کنند. مدام به حال گذشته خود گریه می‌کنند که چرا این عمر را به شهوت، به کثافت، به لجنزار گناه و حال زشت تلف کردم؟! مدام گریه می‌کند و مولی‌الموالی علّت گریه را می‌فرمایند: چون به آن حقیقت لذّت رسیده است و می‌فهمد آن لذّت، لذّت کاذب بوده است و اصلاً لذّت نبوده است.

اگر لذّت ترک لذّت بدانی/دگر لذّت نفس، لذّت نخوانی

*‌همنشینی که سبب فساد و یا اصلاح اخلاق است

عمده همه این‌ها همین خروج از رذائل است. در جلسه گذشته بیان کردم که از کجا شروع کنیم تا بتوانیم به حقیقت رذائل را بیرون کنیم. کوتاه بیان کنم، باز حیفم می‌آید از حضرت جواد الائمّه بیان نکنم. در کشف‌الغمّه است که فرمودند: «فَسادُ الأخلاقِ بمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ ، و صَلاحُ الأخلاقِ بمُنافَسَةِ العُقَلاءِ». جوان‌های عزیز! شما که امام زمان، شما را بسیار دوست دارد! جوان‌ترین امام فرمودند: معاشرت با بی‌خردان و سفهاء و افراد لاابالی سبب فساد و تباهی اخلاق می‌شود. امّا اینکه با خردمندان رفاقت کنی و نفس آن‌ها به تو بخورد، سبب صلاح اخلاق می‌شود.

در روایت دیگر تبیین می‌فرمایند: عقلاء، کسانی هستند که عبّاد هستند. بنده در باب عقل هم بیان کردم که العقل، عینه عبادة و قافه قرب و لامه لقاء. عقل حقیقی این است.

اگر صاحب جمل را دیدی، دیگر جمال ظاهری برای تو معنایی ندارد. تازه آن را هم می‌بینی، می‌گویی: این را چه کسی درست کرده؟ آن‌هایی که در جاهای دیگر هستند و دیگر برنمی‌گردند، طبق فرموده آیت الله العظمی بهاءالدینی به این دلیل است که دیگر زذائل در وجودشان نیست. امّا بعضی که مذبذبین هستن؛ یعنی گاهی این طرف و گاهی آن طرف هستند، دلیل این است که تخلیه نشدند. تا تخلیه نشود، نمی‌شود. گاهی در درس اخلاق است، گاهی هم نعوذبالله در مجلس گناه. دلش می‌خواهد، چون فطرتش الهی است، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»، نفرموده: «فطر المسلم» یا «فطر المؤمن»، بلکه فرموده: «فطر الناس»، همه فطرت‌های مردم، الهی است. لذا انسان دلش می‌خواهد با خوبان عالم باشد، گاهی هم دلش می‌گیرد و می‌گوید: به فلان مجلس برویم، حال می‌کنیم و عوض می‌شویم. امّا بعد از آن دو مرتبه نگاه می‌کند، می‌بیند عجب! در مجلس گناه است. دلیل چیست؟ دلیل این است که باور نکرد رذائل باید بیرون برود. باور نکرد تخلیه، اصل است. فضایلی که با رذائل جمع شود، فضیلت نیست، بلکه آن فضائل را هم منکوب می‌کند و شیطان هم می‌خندد.

*انتظار بهترین همنشین عالم برای صحبت‌های شبانگاهی ما!

پس نشستن با این افراد، بد است، امّا کدام همنشینی بهتر از هم‌نشینی با حضرت حجّت(روحی له الفداء)؟! جوان‌های عزیز! بارها بیان کردم، الآن هم بیان می‌کنم، بعدها هم بیان خواهم کرد، به قدری مهم است که فوق تصوّر است. این، از آن مطالبی است که اصلاً تکرار ندارد، مگر خوردن و آشامیدن و خوابیدن، تکرار دارد؟! أکل و شرب، تکرار ندارد و لازم است. این هم عین همان است. عزیز دلم! آقا جان خودشان به اعاظم و بزرگانی که به محضر مبارکشان شرف‌یاب شدند، فرمودند، به عنوان مثال بارها به مقدّس اردبیلی، بحرالعلوم، شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز آن وزیر اعظم خود، سیّد مرتضی، سیّد رضی، علّامه حلّی، آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله مولوی قندهاری، ابوالعرفا آیت الله العظمی ادیب و ... بیان فرمودند: جوان‌ها را دعوت به سوی من کنید. آقا جوان‌پسند هستند و خودشان هم وقتی بیایند، حسب روایات شریفه عمرشان تا حدود چهل است.

یکی از مطالب این است: یاد آقا جان را دردلت زیاد کن. با آقا جرف بزن. بیان کردم: شب‌ها دقایقی را با آقاجان حرف بزنیم. به خصوص موقع خواب که به تعبیری مسواکمان را هم زده‌ایم و می‌خواهیم بخوابیم، دو سه دقیقه با آقا خلوت کن، حرف بزن.

بگو: آقا جان! شنیده‌ام جوان را خیلی دوست داری. آقا جان! من نمی‌توانم، نفسم نمی‌گذارد، وضعم خراب است. با آقا حرف بزن و اعلان کن. آقا، تنها کسی است که می‌توانی حالت را به ایشان بگویی. ما مثل نصارا نیستیم (تعبیر قرآن، یهود و نصارا است و مسیحی و کلیمی در مورد این پیروان ظاهری به کار نبرده است) که پیش کشیش برویم و اقرار کنیم. لذا ما حتّی پیش مراجع تقلیدی مانند آیت‌الله العظمی بهجت، یا امام المسلمین، رهبر عزیزمان و یا هر کدام از اولیاء خدا نمی‌توانیم اقرار کنیم. اقرار فقط عندالله است. امّا حضرت حجّت، کسی است که اعمال من و شما به دست مبارکش است و تبیین کردند که حداقل هفته‌ای دو بار اعمال ما را می‌بینند.

بگو: آقا جان! وضع من خراب است، می‌شود دست من را بگیری؟! می‌شود حال من را هم عوض کنی تا من هم یک عشق حقیقی پیدا کنم؟ از این عشق‌های مجازی دست بکشم و عاشق خودت بشوم؟! اگر آدم، عاشق خودش شود، اگر یک لبخندش را نشان دهد .....

هر شب دو سه دقیقه با آقا حرف بزن، اگر هر شب بدون انقطاع با آقا صحبت کردی و یک شب هم قطع نشد، به یک سال نمی‌کشد که خودت یک حالی می‌بینی، وضعت تغییر می‌کند، حالت عوض می‌شود و مولای خوبی‌ها دست تو را می‌گیرد.

«عادتکم الاحسان» آقا خیلی احسان دارد. بعد هم می‌دانید، آقا خیلی غریب و تنهاست. اولیاء بیان فرمودند و ما نمی‌فهمیم، امّا آقا مانند یک تشنه‌ای که برای آب، له له می‌زند، خود آقا له له می‌زند که شب بشود و در دل شب یک عدّه بیایند و با ایشان حرف بزنند. آقا، منتظر ماست.

عرض حال بکن، وضعت را بگو، ببین آن کریم چطور عنایت می‌کند. بگو: آقا جان! ولادت جد گرامی‌ات، امام جواد بود، من هم جوانم، نمی‌خواهی دست من را بگیری؟! عیدی نمی‌خواهی بدهی قربانت بروم؟!

اگر یک مواقعی هم دلت گرفت و هنوز نمی‌دانی آقا جوابت را می‌دهد یا نه، بگو: آقا جان! به حضرت نرجس خاتون، مادرت قسمت می‌دهم؛ چون شنیدم ایشان را خیلی دوست داری. یک بار هم که دیگر قضیّه سنگین شد، بگو: به دو بانوی دیگر هم که آن‌ها را خیلی دوست داری، قسمت می‌دهم، یکی عمّه جانت زینب که دلت خیلی برای مصیبت ایشان سوخته و یکی هم به آن مادر پهلو شکسته‌ای که به قول علّامه امینی، ما بین در و دیوار صدا زد: مهدی من کجایی؟! آقا جان! به داد برس ....

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،

إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»

منبع: فارس

پوستر/ مطهری، مردی از جنس نور

پوستر/ مطهری، مردی از جنس نور

مثل شهید، مثل شمعی است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند.



... برای مشاهده پوستر در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید ...

شیرین کام شدم

شیرین کام شدم



همزمان با دهمین سالگرد سفر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به استان کرمان از تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «آن بیست و سه نفر» رونمایی شد.
متن این تقریظ که عصر امروز (پنج‌شنبه) طی مراسمی با حضور جمعی از پیشکسوتان عرصه‌ی ایثار و شهادت، نویسندگان و فعالان حوزه‌ی ادبیات مقاومت و مسئولان و شخصیت‌های استانی و کشوری و لشکری در حسینیه‌ی ثارالله شهر کرمان از آن رونمایی شد، به شرح زیر است:

در روزهای پایانی ۹۳ و آغازین ۹۴ با شیرینی این نوشته‌ی شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرین‌کام شدم و لحظه‌ها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسنده‌ی خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه‌ی این زیبائیها، پرداخته‌ی سرپنجه‌ی معجزه‌گر اوست درود میفرستم و جبهه‌ی سپاس بر خاک میسایم.
یک بار دیگر کرمان را از دریچه‌ی این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناخته‌ام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.
۹۴/۱/۵

کتاب «آن بیست‌ و‌ سه نفر» خاطرات خودنوشت آقای احمد یوسف‌زاده از دوران اسارت ۱۹ نوجوان کرمانی و ۴ نوجوان دیگر است که در عملیات آزادسازی خرمشهر توسط ارتش بعث به اسارت درمی‌آیند. نویسنده در این کتاب شرح هشت ماه ابتدایی اسارت و اتفاقاتی که برای این گروه بیست‌ و‌ سه نفره افتاده از جمله ملاقات با صدام در کاخ ریاست جمهوری عراق را روایت کرده است.

بیانات رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم‌ در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

بیانات رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم‌ در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

به همه‌ی برادران و خواهران عزیز که از شهرهای دور و نزدیک زحمت کشیدید و تشریف آوردید، مخصوصاً به خانواده‌های معظم شهیدان بزرگوار و جانبازان عزیز و به همه‌ی برادران و خواهران خوش‌آمد عرض میکنیم و امیدوارم خداوند متعال این عید سعید و این روز بزرگ را بر همه‌ی آحاد امت اسلامی و شیفتگان امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) و بخصوص به ملت ایران مبارک بفرماید و از برکات این روز شریف، همه‌ی آحاد امت اسلامی را برخوردار کند.

امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) متعلق به همه‌ی انسانیت است؛ نه فقط متعلق به شیعیان و نه حتّی متعلق به مسلمانان. همه‌ی انسانیت در برابر عظمتها و زیبائیهای علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام) خاضع و خاشعند؛ مگر آنهائی که نشناسند و ندیده باشند. لذا شما میبینید مداحان امیرالمؤمنین فقط مسلمانها نیستند؛ مسیحی هم ستایش امیرالمؤمنین را میکند. فقط شیعیان نیستند؛ جامعه‌ی اهل‌سنت هم در همه‌ی اقطار دنیای اسلام از امیرالمؤمنین به زبان دیگری و با شیفتگی بیشتری نسبت به سایر بزرگان صدر اسلام یاد میکند. چرا؟ علت چیست؟ علت، عظمت این شخصیت است؛ عظمتی که در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، کسانی سعی کرده‌اند آن را بپوشانند؛ و نشد. درخشش خورشید را نمیشود پوشاند؛ خورشید است، میتابد، گرما و نور میدهد. مگر میشود انکارش کرد؟!

این خصوصیاتی که در امیرالمؤمنین شناخته شد، این عظمتی که در علی بن ‌ابی طالب دیده شد، این عظمت چیست؟ کجاست؟ ابعاد آن چگونه است؟ این دیگر از آن بحثهائی است که هیچ بشر غیر معصومی نمیتواند ادعا کند که آن را شناخته است؛ چون ابعاد عمیق و ناشناخته‌ای دارد و مثل یک اقیانوس است. انسان در اقیانوس، طوفان، موج، آب و موجودات شگفت‌آور را میبیند؛ اما اعماق اقیانوس را فقط آن کسی میتواند درک کند که خود توانسته باشد به آن اعماق برسد. اعماق شخصیت اقیانوس‌گونه‌ی امیرالمؤمنین را جز کسانی که خودشان مثل او مرتبط با منبع غیب بودند و مستفیض از افاضه‌ی الهی بودند، کسی نتوانسته است درک کند و نمیتواند درک کند. آنچه ما میبینیم ظواهر امر است؛ نشانه‌هاست. این را هم همه‌ی ما نمیتوانیم ببینیم؛ این حکمتهای عمیقی که در نهج‌البلاغه است، در کلمات قصار امیرالمؤمنین هست، همه‌ی ما نمیتوانیم درک کنیم؛ فرزانگان بزرگ و صاحبان عقل و علم ژرف هستند که اینها را درک میکنند. ما که نگاه میکنیم، آنچه از امیرالمؤمنین میبینیم، اینهاست: شجاعت او، عبادت او، جوانمردی او، پایبندی او به امر و نهی الهی، جهاد او، ایثار و از خودگذشتگی او، زمان‌شناسی او، انسان‌شناسی او، رحم و مروت و رقت قلب او نسبت به ضعفا، بیباکی او در مقابل گردن‌کشان و سرکشان و مستبدان، اصرار و پافشاری او بر عدالت بین مردم، دشمنی او با ظلم و جور. اینها ظواهر این اقیانوس ژرف و عمیق است. حالا ببینید همین ظواهر چقدر پیچیده و شگفت‌آور و زیباست! انسان چه کسی را میتواند پیدا کند که این همه صفات ممتاز در او جمع باشد؟! امیرالمؤمنین اینجوری است. این هم حرفی نیست که شیعیان این را بگویند.

اینها چیزهایی است که جزو مسلّمات تاریخ است و دشمن امیرالمؤمنین هم به آنها اقرار کرده است. در مجلس معاویه، کسی مطلبی را به عنوان تملق راجع به امیرالمؤمنین گفت، معاویه بر آن شخص برآشفت و جمله‌ای در مدح امیرالمؤمنین بیان کرد! از یاران امیرالمؤمنین، کسانی که بعد از شهادت آن بزرگوار سر و کارشان با دستگاه معاویه میافتاد، معاویه به آنها میگفت از علی برای من بگوئید. آنها هم میگفتند. در روایت دارد که گاهی معاویه اشک میریخت! این شگفتیها اینجوری است! در حالی که دشمنی معاویه با علی چیز پنهانی که نیست؛ این را همه میدانند.

یکی از اولاد عبداللَّه زبیر یا از نوه‌های او - خانواده‌ی زبیر با امیرالمؤمنین بد بودند - از پدر خود پرسید علت عظمت خاندان امیرالمؤمنین که روزبه‌روز بیشتر میشود، چیست؟ او گفت: بله، همینجور است. دشمنان او هرچه کردند که فضائل او را بپوشانند، او مثل یک طلای ناب، بالاخره خود را از لابلای این خس و خاشاک نشان داد. و دشمنان او هر چه کردند برای خود فضیلت درست کنند، مثل مرداری که تعفن او بیش از پیش و لحظه به لحظه بیشتر میشود، بینیها را آزرد. دشمنان امیرالمؤمنین درباره‌ی او، اینجور حرف زده‌اند. الان هم کتابهای مسلمانها - چه شیعه و چه سنی - پُر است از فضائل امیرالمؤمنین.

در همه‌ی دورانهای زندگی، او اسوه است. نوجوانهای ده ساله و دوازده ساله و سیزده چهارده ساله میتوانند به علی اقتدا کنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده سالگی، اول کسی بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یک کودک ده یازده ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انکار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیست ساله و بیست‌ودو ساله و بیست‌وپنج ساله میتوانند امیرالمؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او کسی بود که در بیست‌وسه سالگی - که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکه به مدینه هجرت فرمود - مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم»(1) را به او سپرد تا با خودش از مکه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکه به او داد که امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا کند، طلبهای او را جمع‌آوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این میشود الگو.

وقتی پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجه‌ی یک پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیست‌وسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشکلی داشت، علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام) اول کسی بود که آنجا در کنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشکل و باز نشدنىِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را کف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یکسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.

پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این کار اقدام هم کرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم کرد؛ بعد که دید نمیشود، بعد که دید اگر او وارد میدان شود و کار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، کنار کشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه‌ی اسلامی و برقراری حکومت اسلامی از حق خود - که آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست که یک انسان را اینجور بر قله‌ی آفرینش بنیبشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد.

بعد که بیست‌وپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یک مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار کردند، التماس کردند، گفتند باید بیائی، باید قبول کنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمیکرد، بعد وقتی دید که از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمده‌اند و اصرار میکنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ کس نیست که بتواند این جامعه را اداره کند و این مشکلات را حل کند، گفت خیلی خوب، قبول میکنم؛ و قبول کرد. از لحظه‌ای که این مسئولیت را قبول کرد، تا لحظه‌ای که فرق مبارکش در محراب عبادت شکافته شد، یک روز و یک ساعت از مطالبه‌ی آن حقی و حقیقتی که اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد.

«لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمده‌اند؛ برای نزدیک کردن مردم به خدا آمده‌اند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمده‌اند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یک لحظه از این راه عقب‌نشینی نکرد. در حرکت، کوتاهی نکرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. کسانی که تا دیروز او را ستایش میکردند، عدالتِ او را که دیدند، تبدیل به دشمن خونىِ او شدند؛ لکن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذره‌ای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محکم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری که ما میبینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفت‌آور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است!

ما حالا اسممان علوی است؛ شیعیان علی. صرف اینکه بگوئیم علی و راه او را دنبال نکنیم، فایده‌ای ندارد. کسانی بودند در زمان خود آن بزرگوار که اظهار ارادت به او هم میکردند، لکن از آنچه که او میخواست، تخلف میکردند. امیرالمؤمنین با اینها بیرحمانه برخورد کرد. فسق و فجور کردند، حد الهی را بر اینها جاری کرد؛ کفر گفتند، اینها را از دم شمشیر گذراند. بعضیها وقتی آن عظمتها را میدیدند - ماها کوچکیم دیگر - و وقتی ما یک انسانِ با این عظمت را میبینیم، میگوئیم این خداست! باورمان نمی‌آید که خدای عزیز علیم میتواند یک چنین شخصیت باعظمتی را بسازد؛ لذا اشتباه میکنیم. در زمان امیرالمؤمنین هم همین اشتباه را کسانی کردند و گفتند او خداست. امیرالمؤمنین دستور داد همه‌شان را کُشتند؛ رحمشان نکرد؛ در رودربایستی گیر نکرد که اینها طرفدار مایند و دارند درباره‌ی ما مبالغه میکنند؛ نخیر، اینها راه توحید، راه مبارزه‌ی با شرک را رها کردند، مرتد شدند و توبه هم نکردند؛ امیرالمؤمنین هم دستور داد و همه را به حد الهی محکوم کردند و به قتل رساندند. امیرالمؤمنین اینجوری است. اگر ما خیال کنیم به صرف اینکه امیرالمؤمنین را به زبان تعریف و ستایش کنیم یا محبت او را در دل داریم، خدای متعال و خود امیرالمؤمنین از کج‌رویها، از سیاه‌کاریها و از بدیهای ما صرف‌نظر میکنند، بدانیم که این منطق امیرالمؤمنین نیست. منطق امیرالمؤمنین، سلوک راه خداست. شیعه یعنی کسی که دنبال امیرالمؤمنین به راه میافتد. حالا یک وقتی خطائی، اشتباهی، گناهی کسی میکند، او بحث دیگری است؛ استغفار باید بکند؛ اما دلخوش کردن به انتساب به امیرالمؤمنین و کم و کوچک شمردن تخلف از راه خدا، به‌هیچ‌وجه در منطق امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. اهمیت کار امیرالمؤمنین این است که از حق، از عدل، از ثبوت راه الهی، به خاطر ملاحظات صرف نظر نکرد.

امروز اگر بخواهیم مصداقی برای این حرکت امیرالمؤمنین پیدا کنیم - که البته مصداق ناقصی است - تشکیل جامعه‌ی اسلامی و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی است. این، یعنی در مقابله‌ی با ظلم و کج‌روی و کفر و حرکت ظالمانه‌ی مفسدانه‌ی طواغیت جهانی، سر بلند کردن و ایستادن. در این راه باید حرکت کرد. نظام جمهوری اسلامی خودِ وجودش و هویتش ضدیت با ظلم و زور است؛ ضدیت با تبعیض است. شما ببینید امروز حاکمیت دنیا دست کیهاست؛ ببینید در دنیا چه فجایعی به وسیله‌ی قدرتمندان دارد انجام میگیرد؛ ببینید با بشریت این قدرتهای دارای زر و زور چه میکنند؛ آن هم با تبلیغات رنگ و لعاب‌دار، همراه زر و زور و تزویر با اسم حقوق بشر! با اسم دمکراسی! با اسم آزادی! چه میکنند با بشر!

امروز امریکا - منظورم حکومت امریکاست - مظهر ظلم علیه بشریت است و به خود مردم امریکا هم امروز دارد ظلم میشود. نظام طاغوتی و شبکه‌ی مفسد صهیونیستی در دنیا، امروز مظهر فساد اخلاقی و تباه کردن نسلهای بشری است؛ ضلالت و گمراهی. قدرتهائی که امروز تسلط بر عالم دارند، قدرتهای ستمگر و ظالمند و به همین دلیل هم با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری و سر ستیزه‌گری دارند. ایستادگی جمهوری اسلامی، مظهر عدالت‌خواهی امیرالمؤمنین است. آنچه ما ملت ایران و مسئولان بالخصوص بر عهده داریم، این است که این الگو را هرچه بیشتر به نمونه‌ی اصلی خود نزدیک و شبیه کنیم. در داخل کشور شعار «عدالت» را جدی باید گرفت؛ شعار «دینداری» را جدی باید گرفت؛ راه امیرالمؤمنین را جدی باید گرفت و همین است که میتواند ما را برای رسیدن به آرمانها و آرزوهای بلند ملت ایران کمک کند؛ کما اینکه خصوصیات امام بزرگوار ما در آن چیزهائی که پیشرفت جامعه و حیات جامعه‌ی اسلامی محتاج آن هست، شبیه خصوصیات امیرالمؤمنین بود؛ البته با فاصله‌ی مشخصی که بین آن قله‌ی عظیم با انسانهای معمولی هست. امام بزرگوار ما در راه حق و عدالت قائل به رودربایستی و ملاحظه‌ی این و آن و ترس و ضعف و عقب‌نشینی نبود؛ او هم همانطور که امیرالمؤمنین توصیه فرموده بود که: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله»، از تنهائی نمیترسید؛ از اینکه تنها بماند، نمیترسید، واهمه نداشت؛ حق با اوست، پس خدا با اوست. با مجاهدت حرکت کرد، خدای متعال هم ملت ایران و ملتهای مسلمان را با او در دل و در جوارح همراه کرد و دیدید چه حرکت عظیمی به وجود آمد. امام اینجوری بود.

امروز هم مسئولان کشور و آحاد مردم ما اگر میخواهند ملت ایران به آن قله‌ی بلند عظمت و افتخار و عزتی که آرزویش را دارد، دست پیدا کند، باید همین راه را دنبال کنند؛ باید با شجاعت تمام، با آگاهی و بینش کامل، با خطرپذیری در مقابل قدرتمندان و زورگویان و زورمندان عالم این راه را ادامه دهند. موفقیت در «ایستادگی» است.

دشمنان اصلی ملت ایران - شبکه‌ی صهیونیستی و رژیم صهیونیستی و رژیم امریکا، بخصوص این مجموعه‌ای که امروز در امریکا بر سر کار هستند، دشمنان اصلی ملت ایران و راه ملت ایران هستند - روز به روز در دنیا بدنام‌تر و از عواطف ملتهای مسلمان منزویتر شده‌اند؛ بلکه حتّی در بین ملتهای غیرمسلمان هم منزویترند. امروز امریکا یکی از منفورترین کشورها در همه‌ی دنیاست؛ هرجا نظرخواهی میکنند، نتیجه این است. و نظام جمهوری اسلامی به برکت ایستادگی ملت ایران، به برکت شعار عدالت و مردم‌دوستی - که بحمداللَّه امروز در این کشور، این شعار بر زبان دولتمردان به طور دائم وجود دارد - در چشم ملتهای مسلمان عزیز است. ملتهای مسلمان این راه را پسندیدند و کم و بیش تا آنجائی که توانسته‌اند در این راه حرکت کرده‌اند؛ البته شرائط ملتها مختلف است. شما وقتی نگاه کنید به ملتهای مسلمان منطقه‌ی ما و کشورهای اسلامی، میبینید همه‌ی این ملتها به نحوی این راه جمهوری اسلامی و راه ملت ایران را مورد تأیید و حمایت معنوی خودشان قرار داده‌اند؛ از آن تمجید کرده‌اند و قدمی یا قدمهائی در این راه حرکت کرده‌اند و پیش رفته‌اند؛ این، آن چیزی است که استکبار جهانی را خشمگین میکند. راه موفقیت هم ایستادگی در این راه است. این را بدانند همه‌ی آحاد ملت ایران که راه نجات، راه موفقیت، راه دست یافتن به آرمانهای بزرگ یک ملت - که عزت و رفاه و اوج افتخارات ملی و فرهنگی و همه‌جانبه است - فقط وابسته به این است که این ملت از دشمنان خود واهمه نکند، راه خود را بشناسد و این راه را با استقامت و پایداری تمام به پیش برود.

امیدواریم خداوند متعال ملت ایران و همه‌ی ملتهای مسلمان را مشمول لطف و تفضل خود قرار بدهد و روح مطهر امیرالمؤمنین و امام المتقین ان‌شاءاللَّه از فعالیتهای ملت ایران و از جوانان مؤمنی که در این کشور مشغول تلاش هستند، راضی باشد؛ و ان‌شاءاللَّه همه مشمول دعای آن بزرگوار و دعای ولیعصر (ارواحنافداه) قرار بگیرید؛ و ان‌شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار و شهدا از شما راضی باشند.

 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

1) فاطمه‌ی زهرا (س)، فاطمه‌ی بنت‌اسد، فاطمه‌ی بنت زبیر بن عبدالمطلب‌

ویژه نامه ولادت امام علی (علیه السلام)

ویژه نامه ولادت امام علی (علیه السلام)


منبع:سایت راسخون

تمام قوایی که زیر مجموعه رهبری کار می‌کنند در مقررات اسلامی و زیر سایه اسلام هستند.

آیت الله یزدی:

تمام قوایی که زیر مجموعه رهبری کار می‌کنند در مقررات اسلامی و زیر سایه اسلام هستند.


به گزارش خبرگزاری رسا، آیـت‌الله یزدی رئیس مجلس خبرگان رهبری در مراسم تجلیل از مقام معلم که امروز پنجشنبه در دانشگاه عالی دفاع ملی برگزار شد، با اشاره به جایگاه رهبری و اسلام در انقلاب، گفت: تمام قوایی که زیر مجموعه رهبری کار می‌کنند در مقررات اسلامی و زیر سایه اسلام هستند. وی ادامه داد: قوه مجریه‌ای که مورد تنفیذ رهبری قرار می‌گیرد باید اسلام را اجرا کند و نمی‌تواند بگوید که اسلام نه؛ اگر بگوید اسلام نه اسلام به او می‌گوید شما نه. رئیس مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: همه فداکاری‌های مردم در طول انقلاب برای این بود که حاکمیت اسلام برقرار شود نه آب و نان؛ آب و نان باید باشد ولی اول اسلام باید حکومت کند و مسئولان باید توجه کنند که اسلام مقدم بر همه چیز است. آیت‌الله یزدی به جایگاه رهبری و ولی فقیه در انقلاب اشاره کرد و افزود: ولی امر مسلمین منصوب امام زمان و منتخب مجتهدین انتخاب شده از سوی مردم است و در این راه مشورت می‌گیرد ولی شورایی نیست. رئیس مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: کسانی همین طور برای خودشان مسئله شورایی را مطرح می‌کنند و می‌گویند شاید یک روز بشود آن را انجام داد. در حالی که شورایی بودن یک مسئله است و مشورت گرفتن مسئله‌ای دیگر. رئیس مجلس خبرگان رهبری با اشاره به نقش معلم در تربیت انسان‌ها گفت: البته هر معلمی نمی‌تواند معلم واقعی باشد زیرا برخی افراد معلمان گمراهی هستند. وی تربیت معلم را مقدم بر جایگاه معلم خواند و افزود: هنوز در برخی دانشگاه‌ها استادان غرب‌زده حضور دارند و در گوشه و کنار دیده می‌شوند افرادی که حرف‌های آنها بوی اومانیسم و کمونیسم دارد و گاهی به آن رنگ و بوی اسلامی نیز می‌دهند. آیت الله یزدی با تأکید بر اسلامیت نظام جمهوری اسلامی تصریح کرد: اینجا جمهوری اسلامی است و مردم اسلام می‌خواهند؛ بقیه جمهوری‌ها می‌گویند مردم هرچه خواستند باید فراهم شود؛ به عنوان مثال اگر خواستند حجاب نباشد باید حجاب برداشته شده و یا اگر بگویند باید مشروب‌فروشی‌ها باز شود این کار باید انجام شود اما در جمهوری اسلامی اینطور نیست و جمهوری وجود دارد اما در چارچوب اسلام. وی ادامه داد: دلیل تأکید بر اسلامی بودن این است که مردم ما مسلمان هستند و این نظام را انتخاب کرده‌اند. رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه دین بی رهبری دین نیست، افزود:‌ دینی که یک فرمانده بالاسر آن وجود ندارد که به متدینین بگوید چه بخشی از موضوعات در دین است و چه بخشی نیست در واقع دین نخواهد بود. رئیس مجلس خبرگان رهبری با اشاره به جایگاه امامت و رهبری جامعه تصریح کرد: تمامی فقها و علمایی که در حوزه‌های علمیه نجف و تهران هستند در واقع نواب امام محسوب می‌شوند نه رهبر و خود امام. وی ادامه داد: فقیهی که واجد همه شرایط شد بر او واجب است که خود را عرضه کند اگر این کار را کرد و مردم به وی روی نیاوردند این مردم هستند که مقصرند؛ امام نیز وارد شده و خود را عرضه کرد و به عنوان منصوب امام زمان(عج) با کمک مردم انقلاب کرد. وی با تأکید بر اینکه ولی فقیه شاه و پادشاه و یک فرد مستبد نیست، گفت: او ولی است که در چارچوب مقررات اسلامی فعالیت می‌کند. رئیس مجلس خبرگان با اشاره به جایگاه این مجلس در زمینه نظارت بر رهبری تصریح کرد: مجلس خبرگان در طول ولایت است نه عرض آن و وظیفه‌اش این است که پس از بررسی فقها لایق‌ترین آنها را برای این جایگاه انتخاب کند. آیت الله یزدی با اشاره به جایگاه کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان اظهار داشت: این کمیسیون وظیفه نظارت بر کار ولی امر را بر عهده دارد و نظارت آن به این معنا است که بررسی کند و ببیند اجتهاد، توانایی جسمی و مدیریت وی آسیب ندیده باشد. /924/د101/ج

ساده ترین راه حاجت گرفتن از امام جواد(ع)

ساده ترین راه حاجت گرفتن از امام جواد(ع)

به گزارش روضه نیوز ؛رهروان ولایت ـ گرفتن حاجت از خداوند عالم و ائمه اطهار(علیهم‌السلام) آداب و رسومی دارد که انسان با رعایت آن‌ها زودتر به مقصود خود می‌رسد. گر چه آدمی در هر زمان و در هر مکانی خالق خویش را بخواند، می‌شنود، ولی خود خداوند متعال، برای رسیدن بندگان به خواسته خویش، راه‌ها و وسائلی را قرار داده است که از کانال همین وسائل زودتر به مقصود خواهد رسید. برای گرفتن حاجت از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) راه‌هایی وجود دارد که از طریق خود آن بزرگواران بیان شده است؛ ما در این نوشتار نحوه توسل به امام جواد(علیه‌السلام) را به اختصار بیان می‌کنیم:


طریقه اول: ختم صلوات

 
یکی از ختم‌های مجرب برای گرفتن هر حاجتی، مادی یا معنوی، فرستادن صلوات و هدیه این صلوات به محضر نورانی معصومین(علیهم‌السلام) است؛ چنان‌چه پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «هر کس بر من صلوات فرستد، حق تعالی درِ عافیت را بر وی می‌گشاید و حاجت معنوی یا مادی او به حرمت صلوات بر محمد و آل محمد بر آورده می‌شود».[1]
 
یکی از ختم های بسیار مجرب و مفید برای گرفتن حاجات، ختم صلوات بر امام جواد(علیه السلام) است؛ چرا که لقب این بزرگوار جواد می‌باشد، ایشان، در طول زندگی با برکت‌شان بسیار بخشنده بودند.
 
در امور دنیوی توسل به حضرت جواد(علیه‌السلام) بسیار مجرب است و زود حاجب انسان برآورده می‌شود. مرحوم آیت الله کشمیری(رحمه‌الله‌علیه) می‌فرمودند، برای برآمدن حوائج توسل به امام جواد(علیه‌السلام) بسیار مفید است به این طریق که صلوات ختم کنید و ثواب آن را به حضرت هدیه کنید. راه دیگر این است که سوره یس خوانده شود و به روح این امام عزیز هدیه شود. که برای برآمدن حوائج دنیوی، بسیار مفید است.[2]
 
 
 
طریقه دوم: نماز امام جواد(علیه‌السلام)
 
این نماز دو رکعت  است و در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه است.[3] که برای این هم آثار فراوانی ذکر شده است. برای برآمدن حوائج و رفع بلا و گرفتاری، بسیار موثر است.
 
 
حرز امام جواد(علیه‌السلام)
ساده ترین راه حاجت گرفتن  از امام جواد
حرز یعنی سپر دفاعی و عامل محافظت کننده. حرز در لغت به معنای پناهگاه و چیزی است که باعث حفاظت می‌شود. و در اصطلاح به دعایی گفته می‌شود که برای حفاظت از شر شیاطین، جن، ظلم ستمگران، گزندگان و... است. برخی از حرزها قبل از وقوع ناگواری‌های خاصی که ممکن است واقع شوند، خوانده می‌شود و برخی دیگر برای در امان بودن از تمام ناگواری‌ها نوشته شده و به گردن آویخته یا در جیب گذارده می‌شود.
 
چون انسان همیشه در معرض خطرها و بلاهاست، این حرزها که از طرف معصومین(علیهم‌السلام) دستور آن صادر شده، عامل محافظت کننده از خطرها و بلاها می‌باشند که مردم یا آن را می‌خوانند و یا به صورت نوشته همراه خود دارند.
 
از اکثر پیشوایان معصوم شیعه حرزهایی روایت شده که «سید بن طاووس» در کتاب «مهج الدعوات» تعداد قابل توجهی از آن‌ها را نقل نموده است و در باب پنجم از حاشیه‌ی کتاب ارزشمند «مفاتیح الجنان» نیز تعدادی از آن‌ها به نقل از همان کتاب آورده شده است.
 
حرزی که از امام جواد(علیه‌السلام) وارد شده است، اینگونه است: «یا نُورُ یا بُرهانُ یا مُبینُ یا مُنیرُ یا رَبِ اِکفِنی الشُرُورَ وَ افاتِ الدُهُورِ اَسئَلُکَ النَجاةَ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُورِ»[4]
 
 
خاصیت حرز امام جواد(علیه‌السلام)
 
حرز امام جواد(علیه‌السلام) یا انگشتری که حاوی این حرز باشد برای حفظ از بلاها و بدی‌ها و هر چه که انسان از آن می‌ترسد مفید است.[5]
 
خاطره‌ای جالب از اثرات این حرز مبارک
 
یکی از دوستان نگارنده، که طلبه‌ی فاضل و یکی از اساتید دانشگاه‌ است، نقل می‌کند، در سفری که به سوریه  رفته بودم، فرزند یکی از فرماندهان ارتش سوریه با من آشنا شد، روزی با ناراحتی تمام پیش من آمد و از من التماس دعا داشت، گفتم اتفاقی افتاده که چنان ناراحت هستی؟
 
گفت: پدرم که فرمانده جنگی است در جنگ با تکفیری‌ها و داعش  محاصره شده و کار وی بسیار سخت شده است، و پیام داده است که دعا کنید تا خطر رفع شود و نجات یابیم.
من به او گفتم که حرز امام جواد(علیه‌السلام) را می‌دهم، به پدرت بگو که این را بنویسد و به بازوی خود ببندد به خاطر این‌که ائمه(علیهم‌السلام) از فرزندان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند و پیش خدا، از مقام و منزلت بالایی برخوردارند. این فرمانده نظامی با این‌که از اهل سنت بود، این کار را انجام داده بود و به برکت مقام بلند امام جواد(علیه‌السلام) خطر از آن‌ها دفع شد و از محاصره جان سالم به در برده بودند.
 
این طلبه می‌گفت: این فرمانده و فرزند او و نیروهای تحت امرش با این‌که از اهل سنت بودند، علاقه بسیار وافری به امام جواد(علیه‌السلام) پیدا کرده و ارادت آن‌ها به اهل بیت(علیهم‌السلام) دو چندان شده بود.
 
 

 

[1]. جامع الاخبار، ص 67؛ و مستدرک الوسایل ج 5،ص 100

[2]. روح و ریحان، ص 101و 102

[3]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ترجمه الهی قمشه ای، قم دفتر نشر مصطفی، 1381، ص 90.

[4]. همان، ص 862.

[5]. بحارالانوار، ج ۵۰ ، ص ۹۸.

 

مرجع:راه ولایت