دیدار رئیس شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین با رهبر انقلاب
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز (سهشنبه) در دیدار آقای باقر عزت بگوویچ رئیس شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین با تأکید بر لزوم مقابله با سیاستهای آتشافروزانه و تروریسمپرور برخی دولتهای غربی، خاطرنشان کردند: کشورهای مستقل باید با تحکیم روابط و اثر نپذیرفتن از سیاستهای دولتهای مستکبر، آتش اختلافات و درگیریها را فروبنشانند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به موج تکفیر و تروریسم -که اکنون به اروپا نیز سرایت کرده و احتمالاً در آینده هم وضعیت بدتری را رقم خواهد زد- افزودند: زادگاه این پدیده در ظاهر منطقهی عربی است اما در واقع، دولت آمریکا و بعضی از دولتهای اروپایی عامل اصلی پدید آمدن این حوادث هستند.
رهبر انقلاب اسلامی، ائتلاف نظامیِ دولتهای غربی علیه تروریسم را واقعی ندانستند و گفتند: اگرچه ممکن است این ائتلافها در مواردی با تروریستها وارد جنگ نیز بشوند اما نه در عراق و نه در سوریه بهدنبال ریشهکن کردن واقعی تروریسم نیستند و سیاستهای بد و شرارتآمیز آنها، روزبهروز مشکلات بشریت را افزایش میدهد.
ایشان، علاج و درمان این وضعیت را در گروی فهم و شناخت عوامل بروز این مشکلات و وجود اراده برای حل آنها خواندند و در اشاره به یکی از عوامل بروز تروریسم افزودند: تحقیر جوانان مسلمان در برخی کشورهای ثروتمند و قدرتمند اروپایی، زمینهای برای پیوستن آنان به گروههای منحرف تروریستی همچون داعش ایجاد میکند و این جوانان تحقیرشده در بازگشت به اروپا، دست به انفجار و کشتار میزنند.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به سوابق روابط دوستانهی ایران و بوسنی هرزگوین و دوران تلخ و سخت جنگ تحمیلشده بر مردم این کشور، خاطرنشان کردند: آرامش و امنیت، لازمهی تحقق همهی ارکان حیاتی یک ملت و رشد و شکوفایی آن است.
رهبر انقلاب اسلامی با یادآوری خاطرهی سفر به بوسنی و هرزگوین در دورهی ریاست جمهوری و استقبال گرم و صمیمی مردم از ایشان و همچنین با تجلیل از شخصیت مرحوم علی عزت بگوویچ رئیسجمهور فقید این کشور، افزودند: دولت جمهوری اسلامی ایران برای افزایش همکاری و ارتباطات با دولت بوسنی و هرزگوین در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و هماهنگی در مجامع جهانی، آمادگی کامل دارد.
در این دیدار که آقای روحانی رئیس جمهوری نیز حضور داشت، آقای باقر عزت بگوویچ رئیس شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین با ابراز خرسندی از سفر به تهران، مذاکرات خود با مقامات کشورمان را موفق ارزیابی و ابراز امیدواری کرد که روابط دوستانهی دو کشور به همکاریهای مؤثر اقتصادی و به نفع طرفین تبدیل شود.
آقای بگوویچ، سیاست بوسنی و هرزگوین را تحکیم و تقویت روابط با کشورهای مسلمان خواند و با اشاره به لزوم همکاری برای مقابله با خطر تروریسم، افزود: این بیماری خطرناک حتی موجب حمله به مساجد و قتل افراد بیگناه شده است که البته در بوسنی و هرزگوین همهی شخصیتهای برجسته، قاطعانه از تفکر تکفیری، اعلام برائت و با آن مقابله میکنند.
رئیس شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین با ابراز تأسف از درگیریهای فرقهای در جوامع اسلامی، گفت: وحدت اسلامی وظیفهی همهی مسلمانان است و تفرقه، موجب تضعیف جوامع اسلامی خواهد شد.
اطلاعنگاشت | شیعه انگلیسی
یکی از برنامههای انگلیس و آمریکا برای مقابله با اسلام، ایجاد اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی از طریق عوامل نفوذیشان است. به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR «معرفی شیعه انگلیسی»، «اقدامات استکبار» و «وظایف دنیای اسلام» را در اطلاعنگاشت «شیعه انگلیسی» براساس بیانات رهبر انقلاب منتشر میکند.
روایت مقام معظم رهبری از حضور آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در جبهه/ شهید برونسی چه دستوری به میرزا جواد آقا داد؟
به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، یکی از بزرگترین مفسران قرآن در تاریخ علمی تشیع است؛ که در فقه و اصول نیز از جایگاهی فرهیخته برخوردار است.
این سالک وارسته و عالم ربانی در سال۱۲۸۳ شمسی در تهران متولد شد.
میرزا جواد آقا، تحصیل خود را در تهران آغاز کرد و بعد از دریافت گواهی سیکل، برای فراگیری علوم دینی رهسپار قم و حضور در حوزه علمیه آن شد. پس از چند سال سکونت و گذراندن مقدمات و بخشی از دروس سطح علوم حوزوی، عازم نجف شد و به مدت دو سال به کسب معارف در محضر اساتید بزرگ آن دوره پرداخت. پس از این مدت به توصیه مادرش به تهران بازگشت و تشکیل خانواده داد. در همان ایام به مشهد عزیمت کرد و در جوار حرم رضوی اقامت گزید.
در مدت ۵۶ سال اقامت در مشهد مقدّس در بین سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۶۸ شمسی و بهرهمندی از کلاسهای درس اساتید، عهدهدار کرسی تدریس در زمینه فقه، اصول، معارف و تفسیر به مدت ۴۵ سال شد.
ایشان انسانی وارستهای بود که حتی دانش بالایش او را عاملی برای جدا دانستن خود از شاگردانش نمیدانست؛ به همین علت در جلسات تدریس همسطح با شاگردانش مینشست. هیچگاه به کسى، حتى به فرزندانش دستور نمىداد.
از این که او را با عنوان «آیتالله» خطاب کنند، پرهیز میکرد. حتی روزى به خانه واعظى که در منبر از ایشان تجلیل کرده و از او به عنوان آیتالله نام برده بود رفت و از وى خواست که دیگر در منبر از ایشان نام نبرد. اجازه دستبوسی به کسی نمیداد و اگر کسى بىاطلاع از این روحیه و یا ناگهانى دستش را مىبوسید، سخت آزرده مىشد. مهربان و خوشرفتار بود و هرگز کسی را آزرده نکرد. هرگز از کسى به بدى یاد نکرد و به هیچ شخصی رخصت غیبت نمىداد. حتىالامکان همردیف شاگردان بر زمین مىنشست و براى خود جاى مخصوص و ممتازى درنظر نمىگرفت.
همچنین میرزا جوادآقا تهرانی، در راستای پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی، در سال های آخر زندگی و با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسیجی به تن کرد. ایشان روزی چهارده گلوله خمپاره به نام چهارده معصوم شلیک می کرد که کاملاً به هدف اصابت میکرد. خود مرحوم میرزا جوادآقا نقل کرده است: «روزی قرار شد خمپاره بزنم. مجبور شدند به علت خمیدگی پشتم، چهار پایه ای بیاورند و من روی آن قرار گرفتم و یک نفر هم از پشت دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم».
آری، به جبهه رفتن بنده صالحی مانند آیت اللّه تهرانی، صدها معنا داشت و چه بسیار، اشکالات واهی را جواب می داد و چه شک و تردیدها را برطرف می نمود و چه آثار خوبی برای رزمندگان به جا می گذاشت.
میرزا جواد آقای تهرانی از عالمان بزرگی است که به حق میتوان او را «فقیه عارف» نامید. مرحوم میرزا جواد آقا گرچه از نظر فلسفی و عرفانی مشرب خاصی داشت و به حکمت متعالیه و عرفان ابن عربی نقدهایی وارد میدانست و حتی در کتاب «عارف و صوفی چه میگویند؟» به نقد آرای فیلسوفانی مثل ملاصدرا پرداخت، ولی هیچگاه از کار فلسفیدن و تفکر فلسفی و بهره بردن از استدلال عقلی فاصله نگرفت.
آیتالله حاج میرزا جواد آقاى تهرانی، روز شنبه ۲ آبان ۱۳۶۸ مطابق 23 ربیع الاول 1410 چهره بر نقاب خاک کشید و دوستداران و ارادتمندان اولیای الهی را در ماتمی عظیم فرو برد. قبرستان بهشت رضای مشهد، مدفن این عالم برجسته ی شیعی است.
خاطرات
الله اکبر میرزا جواد آقا تهرانی پای خمپارهانداز
گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان میشناسند، آقای حاجمیرزا جوادآقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشتخمیدهی با عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.
یکبار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، میرفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند. خدمت امام رسیدند به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچهها من را به چشم یک پیرمرد نگاه میکنند، گفتم نخیر از من هم کار بر میآید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقامیرزا جوادآقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلولهی خمپاره را میانداختند توی خمپاره و پرتاب میشد و میخورد به دشمن. خب خمپارهانداز، خوب است دیگر. خمپارهزنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیهی این جوانها اثر میکند، چه جانی به اینها میدهد.
آن جوانی که میبیند این پیرمرد ۸۰ ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا بهدست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره میزند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند میدانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را میاندازد سرش را میبرد عقب و گوش ها را میگیرد، ایشان میگفت خمپاره را که میزدم، برای اینکه صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره میخواست بیرون بیاید فریاد میزدم اللهاکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسنسفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره میزند، هی میگوید اللهاکبر.
از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 1366/8/26
من هم می خواهم در صف ابراهیمیان باشم
هنگامی که برای عزیمت به جبهههای جنگ به ایشان گفته شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمیدهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند: به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم!
گفتند: این قطره آب که در این انبوه آتش اثر نمیگذارد، پرستو گفت: من هم میدانم تأثیر ندارد، اما میخواهم ابراهیمی باشم.
سپس اضافه میکردند. من هم میدانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم میخواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.
یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟
لابد می خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!!
شفاعت میرزا جواد آقا شرط گرفت عکس
در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان رسید و گفت آقا بیائید با هم یک عکس بگیریم، ایشان فرمایند: من به شرطی با شما عکس میگیرم که یک قول به من بدهید؛ قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را میگیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید!
آن جوان قول داد و بعد آقا با او عکس گرفت.
دستور شهید برونسی به میرزا جواد آقا
مرحوم علامه میرزا جواد آقا تهرانی به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند، به دلیل تواضع زیادشان امام جماعت نمی شدند مگر به زور.
ایشان به ما می فرمود: شما از من جلوتر هستید. خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده ها داشت.
یک شب ایشان به تیپ امام جواد(ع) آمدند و سخنرانی کردند. بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود، اما قبول نمی کردند بروند جلو و امام بایستند. آقای برونسی گفت: آقا! بروید و امام باشید. علامه فرمود: شما دستور می دهی؟
آقای برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می کنم. علامه گفت: نه پس خواهش را نمی پذیرم.
بچه ها گفتند: خوب آقای برونسی! مصلحتا بگوئید دستور می دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت سر این عارف بزرگ نماز بخوانیم.
شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز.
بعد از نماز، علامه حال عجیبی داشت، شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشک می ریخت، می فرمود: دوست عزیزم از جواد فراموش نکنی و حتماً ما را شفاعت کن.
شلیک گلوله با خرج ذکر توسط میرزا جواد اقا
روز اولی که میرزا جواد آقا تهرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری به جبهه آمده بودند، من ایشان را شناختم. دیگران فکر می کردند ایشان یک روحانی پیر معمولی است که به اهواز آمده و با آن قد خمیده، عصازنان به رزمنده ها پیوسته است! یکی دو نفر هم همراهشان بودند.
یک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا می خواهند بروند خط! من گفتم: با من بیایید! فرمانده اجازه داد و ما عازم خط شدیم. من ایشان را به سنگری که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله می زدیم، عراقی ها دویست تا گلوله در همان جا خالی می کردند! برای همین پای قبضه با بلوک سنگر یک نفره ای ساخته بودیم که به محض شروع آتش باران عراق، توی آن جاگیر می شدیم و دیگر امکان هیچ تحرکی هم نداشتیم!
میرزا جواد گفتند من هم می خواهم شلیک کنم! گفتم: شما همین جا باعث تقویت روحیه ما هستید و همین جنگ است!
ایشان گفت: نه سلاح کو؟ کو دشمن؟ ایشان را پای قبضه بردیم. به بچه ها سپردم که ده پانزده تا گلوله با ایشان بزنیم و فوراً ایشان را به عقب منتقل کنیم.
جلوتر از ما، در نزدیکی دشمن، یک نفر دیده بان مستقر بود و به ما تصحیح تیر می داد. حاج آقا گفتند: من می خواهم گلوله را بیاندازم! گلوله ها هم سنگین بود و برایشان مشکل بود. لذا کمک کردیم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کردیم و بعد تحویل حاج آقا دادیم. ایشان چند ثانیه گلوله را نگه داشتند و این دعا را زمزمه کردند: « یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی ...» منتظر ماندیم که صدای دیدهبان از بیسیم بیاید و تصحیح بدهد که گفت: "اوه ! اوه ! امروز چه کار دارید می کنید؟" ایشان نمی دانستند که میرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به یک انبار مهمات خورده بود! دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هم به همین طریق، همگی به اهداف مهمی برخورد کردند که دیده بان به ما خبر می داد.
منبع کتاب آیینه اخلاق
دیدار رئیس جمهوری ونزوئلا با رهبری انقلاب
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار آقای نیکلاس مادورو رئیسجمهوری ونزوئلا با اشاره به شکست نقشهها و سیاستهای امریکا در منطقه غرب آسیا، مسئله کاهش قیمت نفت را ابزاری برای فشار بر کشورهای مستقل از امریکا دانستند و تأکید کردند: ایستادگی و مقاومت عاقلانه و همراه با تدبیر در مقابل فشارها، یقیناً پیروزی را بهدنبال خواهد داشت.
حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به استفاده از سلاح نفت برای تحمیل مشکلات کنونی بر کشورهای مستقل خاطرنشان کردند: در گذشته زمانی که برخی کشورهای اسلامی با بستن نفت خود به مقابله با رژیم صهیونیستی برآمدند، غربیها به بهانه استفاده سیاسی از نفت جنجال بهپا کردند، اما متأسفانه امروز همان کشورها با همراهی برخی اعضای اوپک و بعضی از کشورهای منطقه ما که خود نیز از این سیاستها زیان میبینند، در هماهنگی کامل با سیاستهای امریکا از نفت بهعنوان سلاح استفاده میکنند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: میتوان با در پیش گرفتن سیاستهای عاقلانه و افزایش همکاریها، بر این توطئهها و خصومتها فائق آمد.
ایشان با اشاره به ناکام ماندن امریکا در اجرای سیاستهای خود در منطقه غرب آسیا بهرغم صرف هزینههای هنگفت از جیب خود و بعضی کشورهای منطقه، خاطرنشان کردند: برخی خیال میکنند که امریکا، شکستناپذیر است در حالیکه این تصور، خطایی بزرگ است و اشتباههای مکرر امریکاییها در ۱۵ سال گذشته، اکنون آنها را در منطقه بهشدت زمینگیر و درمانده کرده است.
حضرت آیتالله خامنهای، اثرگذاری ونزوئلا بر حرکتهای ضد استکباری در منطقه امریکای لاتین را نشاندهنده ظرفیت بالای این کشور خواندند و با تأکید بر لزوم استفاده از فرصت ریاست این کشور بر جنبش غیرمتعهدها افزودند: غربیها تمایلی به افزایش تحرک جنبش غیرمتعهدها ندارند ولی کشورهای مستقل باید در نقطه مقابل خواست آنها حرکت کنند و در این صورت، آینده یقیناً بهتر از گذشته خواهد بود.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین بر تصمیم جدی دولت جمهوری اسلامی ایران در افزایش همکاریها با ونزوئلا تأکید کردند و نقش مهم مسئولان و وزیران دو کشور در پیگیری و اجرای دقیق توافقات را یادآور شدند.
در این دیدار که آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهوری نیز حضور داشت، آقای نیکلاس مادورو رئیس جمهوری ونزوئلا با ابراز خرسندی از سفر مجدد به ایران و ملاقات با رهبر انقلاب اسلامی، گفت: هوگو چاوز رئیس جمهور فقید ونزوئلا بهخوبی ایران و جایگاه آن را شناخته بود و همواره از ایران به عنوان کشوری قدرتمند یاد می کرد.
آقای مادورو با تمجید از مقاومت قدرتمندانه ملت ایران در مقابل دشمنیهای امریکا افزود: ملت ایران در حالی در کمال آرامش و امنیت زندگی می کنند که متأسفانه بسیاری از کشورهای منطقه و اطراف ایران در جنگ، تفرقه و ضعف بهسر می برند.
رئیسجمهور ونزوئلا با اشاره به کاهش شدید قیمت نفت در دو سال گذشته، گفت: امپریالیزم آمریکا مداخلات و دشمنیهای فراوانی علیه ونزوئلا بهکار بست اما ملت ما در برابر این جنگ اقتصادی مقاومت کرد واکنون به تدریج در حال خروج از بحران اقتصادی هستیم.
آقای مادورو در ادامه با اشاره به رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا خاطرنشان کرد: هر کدام از دو نامزد اصلی انتخابات آمریکا برنده شود، دولت رو به انحطاطی در آمریکا شکل خواهد گرفت که برای آینده جهان بسیار خطرناک خواهد بود.
رئیس جمهور ونزوئلا همچنین مذاکرات خود با مسئولان جمهوری اسلامی را موفق دانست و افزود: باید تمام تلاش خود را برای به نتیجه رساندن توافقات بهکار بگیریم.
مصاحبه با رهبری انقلاب پیرامون شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در سال ۶۲
لطف کنید بفرمائید شما از چه زمان و در کجا با آیتالله شهید آشنا شدید؟
* بسماللهالرّحمنالرّحیم
آشنایی من با مرحوم آقای حاج آقا مصطفی آقای خمینی رحمةاللهعلیه از خیلی دیروقت هست. از اوقاتی که من هنوز قم برای تحصیل هم نرفته بودم، ایشان را میشناختم و با ایشان آشنا بودم. طلبهی فاضلی بود و هر سال، هر سال البته شاید نه، خیلی از سالها برای زیارت، در تابستان مشهد میآمدند. من در مشهد ایشان را میدیدم و میشناختم ایشان را که چه شخص فاضل و مطّلع و طلبهی هوشمندی است. تا بعد آمدم قم، در قم با ایشان از نزدیک آشنا شدیم و این آشنائی، حالا دقیقاً یادم نیست بالخصوص از کِی و کجا بود، اما میدانم که در اولین ماهها یا اولین سال ورود من به قم، این آشنائی خیلی صمیمانه و گسترده شد. بارها ایشان به اتاق من در مدرسهی حجتیه میآمدند و یکی دو نفر از دوستان ایشان هم غالباً در این دیدارها بودند و من همیشه از فضل و معنویت و اخلاق این بزرگوار محظوظ میشدم و از ایشان استفاده میبردم.
* ایشان از نظر سجایای اخلاقی چگونه بودند؟
* اخلاقیات ایشان یک اخلاقیات جالب و مخصوصی بود. اولاً یک فرد خیلی پارسا و بیاعتنا به این ظواهر دنیوی و زخارف و اینها بود. معمولاً کسانی که مثل ایشان مثلاً در حوزه از یک معروفیتی برخوردار بودند، پدرشان شخصی بود، به قول معروفِ بین طلبهها آقازاده بودند، در وضعیت لباس و زىّ و حرکات و منزل و اینها، یک اختصاصاتی داشتند و مشخص بود که این آقا، آقازاده است. وقتی که راه میرفت تو طلبهها، از لباسش، از نشست و برخاستش معلوم میشد که این آقازاده است. مرحوم حاج آقا مصطفی مطلقاً آقازادگی نداشت. نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصیش، خانهاش، مطلقاً هیچ بوی آن تفاخر آقازادگی و اینها ازش نمیآمد.
اولی که ایشان ازدواج کرده بود، ظاهراً اوائل ازدواجش که من آن وقتها قم هم نبودم، امام از سرِ منزل خودشان یک حیاط کوچک چندمتری واقعاً باید بگویم، چهل پنجاه متری گمانم بیشتر نبود، جدا کرده بودند با دو تا اتاق کوچک، این منزل حاج آقا مصطفی بود. بعدها که امام رفت و آمدشان زیاد شده بود در اوقات مبارزه و این حیاط به عنوان بیرونىِ امام مورد استفاده قرار میگرفت، یک خانه آن نزدیکی برای حاج آقا مصطفی اجاره کرده بودند، یعنی حاج آقا مصطفی اجاره کرده بود که حیاط خیلی متوسطی بود. زندگی ایشان خیلی زندگی محقری بود به خواست خودش. پارسا بود، بیاعتنا بود که این در نجف هم شنیدم همین وضع ادامه داشته تا آخر و حتی در این اواخر یعنی در هنگام بودن ایشان در نجف، این، شدت هم پیدا کرده بوده.
یک خصوصیت دیگر ایشان تواضع بود. بسیاری از اوقات تقدم به سلام میکرد نسبت به کسانی که از خودش، هم سنّاً هم علماً پائینتر بودند. اصلاً هیچ نشانهی یک مقدار بزرگتری، در ایشان مشاهده نمیشد.
این خصوصیت را هم داشت که واقعاً فوقالعاده بود؛ اهل معنویت و عبادت بود. اهل نماز شب بود. من بارها اتفاق افتاده بود که با ایشان بودیم و شب را مثلاً در یک جایی گذراندیم؛ من دیده بودم ایشان نماز شب میخواند. شاید بتوانم بگویم هیچ وقت اتفاق نیفتاده بود از دفعات بسیار مکرری که ما با ایشان با هم بودیم، مثلاً یک شب را تا صبح یک جا گذراندیم، که ایشان نماز شب نخوانده باشد. ایشان نماز شب میخواند و اعتقادش هم این بود در مورد نماز شب، یعنی فتوای فقهی خودش این بود که هشت رکعت نماز شب را میشود از هر یک از نمازهای مستحبی مشخص دیگر، انتخاب کرد و مشخص کرد؛ یعنی آن هشت رکعت را چون اسم مشخصی ندارد، لازم نیست ما حتماً دو رکعت دو رکعت به جا بیاوریم، مثلاً هشت رکعت نماز باید بخوانیم ولو یک نماز مستحبی مثلاً باشد، نماز مستحبی دیگری هم باشد که منطبق بر این هشت رکعت بشود، مانعی ندارد و نماز را همینطور میخواند. اهل نافله بود، اهل تهجد بود. خیلی خصوصیات اخلاقی ممتازی واقعاً در ایشان وجود داشت.
* شما که از نزدیک با این شهید والامقام آشنا بودید، از نظر مسائل عبادی - سیاسی چگونه بودند؟
* از لحاظ مسائل عبادی که اشاره کردم، مرد متعبدی بود و در این اواخر که من البته ایشان را سالها بود ندیده بودم، یعنی از هنگام تبعید ایشان به ترکیه و سپس به نجف، من دیگر ایشان را زیارت نکرده بودم تا هنگام شهادتشان. لکن شنیدم که در این اواخر حتی این جنبههای عبادی زیاد هم شده بود. ایشان روزه میگرفته مثلاً یا زهد و تقوای بیشتری در حالات ایشان مشهود بوده.
از لحاظ سیاسی، مرحوم حاج آقا مصطفی یک فرد فوقالعاده بااستعدادی بود. در هر کاری، در هر چیزی که وارد میشد، آن استعداد و هوشمندی فوقالعاده در ایشان محسوس بود و در آن کار، خودش را نشان میداد. در زمینههای سیاسی هم البته قبل از این مبارزات، من هیچ سابقهای که ایشان اهل مسائل سیاسی باشند، من اطلاع ندارم. اگر بوده، در جریانی که من بدانم نبوده. بعد از آنی که همهی روحانیت قم به تبع امام وارد میدان مبارزه شدند و امام محور این مبارزه بودند، خب، ایشان هم فرزند امام بودند و مثل همه وارد مقولات سیاسی و مبارزی شدند. بسیار خوب میفهمید. من یادم میآید که ایشان بعضی از اعلامیههای امام را تفسیر میکرد. در همان زمانِ سال اواخر ۴۱ و اوائل ۴۲ و اینها، بعضی از اعلامیههای امام را یک معانیای میکرد، تفاسیری میکرد که خیلی جالب و شیوا بود. درک سیاسی خوبی داشت، البته متأسفانه دوران زندگی سیاسی ایشان در ایران کوتاه بود و من خیلی نتوانستم این دوران را درک کنم جز همان یکسالونیم دو سال تقریباً از اول مبارزه، یعنی از اواخر سال ۴۱ تا اواسط سال ۴۳ حدود نزدیک دو سال تقریباً بود. در آن مقدار و حدودی که من میدانستم، بسیار درک سیاسی ایشان بالا و واقعبینانه و تیز بود.
* همانطور که بر همگان روشن است، این شهید از یک استعداد خدادادی و ارثی برخوردار بودند. چنانکه میدانیم ایشان در مدت عمر کوتاهشان ۲۶ جلد کتاب به زبان عربی نوشتهاند. لطف کنید یک مقدار درباره بُعد علمی ایشان هم بیان کنید.
* ایشان همانطور که اشاره شد بسیار بااستعداد بودند. بر این استعداد افزوده شده بود، کار علمی. بین ما طلبهها از قدیم گفته میشد که آن کسانی که استعداد زیاد دارند خیلی اهل تلاش علمی نیستند به اتکاء استعدادشان. ایشان اینجور نبود؛ هم مستعد بود، باذکاوت بود، هم کار میکرد. ایشان نشستهای دوستانه داشتند با یک مشت دوستان نزدیکشان، معروف بود، همهی رفقا و دوستان میدانستند که حاج آقا مصطفی نشست دوستانه زیاد دارد. هیچ وقت اتفاق نمیافتاد که این نشستهای دوستانه به کار مطالعه و کارهای درسی ایشان لطمهای وارد کند. شبها تا دیروقت ایشان مطالعه میکردند، تو اتاق خودشان مشغول مطالعه و کار بودند و لذا بود که از لحاظ علمی واقعاً یک برجستگی پیدا کرده بود. در قم، آن سالهایی که من قم رفته بودم، یعنی سال ۳۷، از ۳۷ به بعد، حاج آقا مصطفی یکی از فضلای ممتاز قم شناخته میشد و همه ایشان را به عنوان یک فرد فاضل میشناختند. در یک برههای از این زمان، ایشان درس فقه امام میآمدند و جزو اشکالکنندگان آن درس بودند و چقدر باشکوه و جالب بود مشاهدهی این پدر و پسر که پدر بر مسند تدریس برای حدود شاید هفتصد هشتصد نفر، هزار نفر طلبه تدریس میکرد و این پسر، یکی از برجستهترین شاگردهای این حوزه محسوب میشد و همینطور که رسم حوزههای ما و درسهای ماهاست، طلبه هنگام درس به استاد اشکال میکند و مطالبی را که به ذهنش میرسد به عنوان اشکالِ بر حرفهای استاد یا به عنوان تأیید حرف استاد، غالباً اشکال ذکر میکند و گاهی بین استاد و شاگرد بگومگوهای طولانی و گاهی شدیدی درمیگیرد. همین بگومگوهای طولانی بین امام و حاج آقا مصطفی غالباً پیش میآمد و من گاهی آن نزدیک نشسته بودم، میدیدم که حاج آقا مصطفی میخواهد اشکال کند، هنگامی که میخواست اشکال کند یکجور مخصوصی مینشست روی پا و همچین بلند -چون عقب هم مینشست- با صدای بلند شروع میکرد اشکال کردن، خیلی منظرهی باشکوه و هیجانانگیزی بود.
بله، ایشان عالم بود، فاضل بود، مجتهد بود یقیناً و مدرّس بود، درس هم ایشان فقط در مقولات منقول و فقه و اصول و اینها نمیگفت بلکه در معقول هم ایشان استاد بود؛ فلسفه خوانده بود و درس فلسفه میگفت و یک عده شاگرد داشت و بههرحال در قم یکی از چهرههای فاضل و موفق در آن دورانی که ما بودیم، مرحوم حاج آقا مصطفی بود و بعدها که ایشان نجف رفته بودند من شنیدم که توفیق کار بیشتری پیدا کرده بودند و همانطور که شما اشاره کردید تألیفات زیادی که حالا شما میگوئید ۲۶ جلد بوده، من تعداد رقم مجلدات را دقیقاً نمیدانم اما میدانم که ایشان تألیفات زیادی در فقه و اصول و در تفسیر دارند و ای کاش یک صاحب همتی این تألیفات را سر جمع کند، پیراسته کند و آن مقدارش را که برای عموم مردم قابل استفاده است به زبان فارسی برگرداند، آن مقداری که برای فضلا و علما و اهل تحقیق، مفید فایده است به زبان عربی منتشر بکند و اینها در مجامع علمی، انشاءالله حضور آن شهید عزیز عالِم را تأمین کند.
* لطفاً در رابطه با مبارزات این شهید بزرگوار در ۱۵ خرداد و نقش ایشان در رابطه با قیام امام امت هم توضیح بفرمایید.
* نقش ایشان دو قسمت دارد؛ یک قسمت قبل از حوادث ۱۵ خرداد است که ایشان به عنوان یک شخصیت فاضل، باسواد، فهیم و باذکاوت در دستگاه امام بود. طبیعی است که یک شخصی که دور و بر یک شخصیت بزرگی مثل امام در این حدِ از استعداد و هوش باشد، در جهتگیریها و روند کار مبارزه اثر میگذارد؛ این یک چیز طبیعی بود و وجود حاج آقا مصطفی مؤثر هم بود. مرحوم حاج آقا مصطفی در دوران مبارزه، از شروع مبارزه، در بیت امام همیشه حاضر بود. من اینجا خیلی خوب است این را بگویم که ای کاش این را در بخش اخلاق مرحوم حاج آقا مصطفی یادم میآمد اما حالا هم مناسب است، ایشان در بیت امام وقتی که آشکار میشد و مینشست توی جمعیت، مثل یک طلبه مینشست نه انگار که این آدم، پسر برجستهی این شخص صاحبِ این بیت هست که همه به خاطر او و به احترام او آمدند این جا. هنگامی که مبارزه شروع شده بود، منزل امام محل رفت و آمد بود. طلاب، فضلا، از تهران، کسبه که توی مبارزه بودند به این خانه مرتب در حال رفت و آمد بودند. اعلامیههای امام در اینجا پخش میشد، تقسیم میشد، پلیکپی شدهاش میآمد بیت امام، آنجا بین افراد توزیع میشد. خیلی فعالیت در داخل خانهی امام و بیرونی امام انجام میگرفت. هر وقت ما میرفتیم آنجا که غالباً هم ما از هر فرصتی استفاده میکردیم، هر روز تقریباً آنجا منزل امام میرفتیم مینشستیم، محل بحث بود آنجا بحثهای سیاسی میشد، دو به دو با هم حرف میزدند، یک کانون مبارزه بود. البته خود امام در میان این جمع نبودند، تو اتاق خودشان بودند. ملاقاتهایی با ایشان انجام میگرفت گاهی خصوصی، گاهی هم عمومی، اما منهای ملاقات با امام، این جمع در بیرونی امام مرتب حضور داشتند. حاج آقا مصطفی توی این جمع بود و من یادم نمیرود آن منظرهی نشستن حاج آقا مصطفی را که در اینگونه مواقع غالباً پسرِ مثلاً آقایان، علماء، بزرگان، یک حالت صاحبخانگی، همهکارگی و محور شدن پیدا میکنند، افراد را به خودشان جذب کردن، تحکم کردن، این را رد کردن، آن را قبول کردن، یکی را بالا آوردن، یکی را پائین بردن و خلاصه به خود رسیدن، در بین آن بیوتی که آن وقتها ما دیده بودیم یک چنین چیزهایی معمول بود و مطلقاً از حاج آقا مصطفی چنین چیزی در بیت امام با آن همه شلوغی و رفت و آمد و رونقی که این بیت داشت مشهود نبود. خب، ایشان حضورش در آنجا محسوس بود، خط میداد، رأی میداد، نظر میداد، با امام هم لابد قاعدتاً صحبت میکرد، ماها هم که میرفتیم میآمدیم، همیشه مرتبط بودیم و نظراتش را میشنیدیم، بحث میکردیم، بحث میشد، هر کسی یک چیزی میگفت ایشان هم صاحبنظر بودند.
یک نقش دیگر ایشان از بعد از حادثهی ۱۵ خرداد بود که ایشان راوی و شاهد نزدیک این حادثه بود. هنگامی که امام را دستگیر کرده بودند، ایشان اولین کسی بود که این فریاد را بلند کرد و مردم را در جریان گذاشت؛ مردم قم را، و مردم با فریاد برانگیزانندهی حاج آقا مصطفی بود که به هوش آمدند، بیدار شدند و فهمیدند که چه حادثهای واقع شد و امامشان را بردند. بعد هم -البته من آن وقت قم نبودم، من در آن حادثهی ۱۵ خرداد در مأموریت منبر بودم که مسائل قم را در منبر بیان کنم، شرح این را یک جاهایی گفتم، در قم نبودم لکن آن روز شنیدم، اطلاع یافتم- آن روز مردم جمع میشوند در صحن قم و چند نفر از طلبههای فعال و جوان و مبارز و همچنین از کسبهی قم چند نفر مشخصی که به نام و نشان معلوم هستند، اینها مردم را از لحاظ اجتماعی که داشتند و شعار و این حرفها هدایت میکردند و کمک میکردند. در این بین حاج آقا مصطفی هم میآید روی منبر و حضور حاج آقا مصطفی در صحن، آن هم صحنی که از آن خون و آتش میبارید و بوی مرگ در آنجا میآمد واقعاً یک حرکت عجیبی بوده. آنطور که نقل میکنند، مردم را به هیجان آورده بوده و کانون مبارزه اینجا شروع میشود که حاج آقا مصطفی میآید در صحن و در میان جمعیت حاضر میشود. مرد شجاعی بود حاج آقا مصطفی. واقعاً فرزند امام بود. حقاً و انصافاً یک کسی بود که شایستهی این بود که ما او را پسر یک چنین مرد عظیم و چهرهی بزرگی بدانیم و شجاعتش را هم داشت که در موضع پسر امام ظاهر میشد. بعدها هم ایشان زندان رفت، مدتی زندان بود در همین حادثه، خب ظاهراً بعد از تبعید امام بود، الان دقیقاً یادم نیست بههرحال ایشان مدتی هم در زندان بودند و آن وقتی که در قم بودند دستگاه شدیداً روی ایشان حساس بود و خائف بود از وجود حاج آقا مصطفی. زندان رفتن هم تأثیری نکرد؛ حاج آقا مصطفی آدمی نبود که از زندان بشکند، بلکه زندان او را هر روز آبدیدهتر و قویتر هم میکرد. لذا بود که مجبور شدند ایشان را تبعید کنند.
در اوقاتی که امام در تهران بودند چون میدانید دیگر امام بعد از ۱۵ خرداد بازداشت شدند و پس از بازداشت، بعد از اینکه دو سه ماهی در زندان بودند، ایشان را آوردند در یک منزلی بازداشت کردند که در آن منزل محصور بودند با همهی خانوادهشان تقریباً؛ یعنی هر تعدادی از خانوادهشان که با ایشان بودند در آن منزل محصور بودند. حاج آقا مصطفی هم در خدمت امام بود و من یک خاطرهی خیلی لذتبخشی دارم از سال ۴۲، حدود اسفند ۴۲، یا شاید هم اوائل ۴۳ بود که من از زندان آزاد شده بودم -در تهران در قزل قلعه زندان بودم- آزاد شدم و خیلی مشتاق بودم که بروم امام را زیارت کنم. آمدم با زحمت منزل امام را که در یکی از این محلات شمران بود -نمیدانم- چیذر بود، کجا بود، الان درست یادم نیست، پیدا کردم و آمدم آنجا دیدم بله پاسبانها آنجا هستند و نمیگذارند آدم برود خدمت امام. گفتم به پاسبانها، خیلی ساده گفتم من زندان بودم، از زندان آزاد شدم، امام را مدتهاست ندیدم و شاگرد ایشانم، به ایشان ارادتمندم و میخواهم بروم ببینم و اصرار کردم که بروم خدمت امام. یکیشان مخالفت کرد، یکیشان موافقت کرد، بالاخره با یک مناظری وادارشان کردیم که موافقت کنند. گفتند پس ۱۰ دقیقه، گفتم باشد. با عجله دویدم یک زمینِ افتادهای بود طرف بیت امام و درِ منزل ایشان را زدم یک وقت دیدم حاج آقا مصطفی در را باز کرد که خیلی برای من جالب بود دیدن حاج آقا مصطفی در آنجا که مدتی بود ایشان را هم ندیده بودم و ایشان من را برد خدمت امام و دقایقی خدمت امام بودم و آمدیم بیرون یک قدری با حاج آقا مصطفی صحبت کردیم و آمدم پهلوی پاسبانها و برگشتم. بههرحال ایشان در خدمت امام بود؛ یعنی جزو آن لحظات حساس زندگی امام محسوب میشود خاطره و یاد این عزیز. بعد هم که ایشان را تبعید کردند به ترکیه باز در خدمت امام بود و سالهای متمادی در خدمت امام ماند تا هنگام شهادت.
* با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت فرمودید.
* موفق باشید انشاءالله
خط حزبالله ۵۵ | تا نفس دارم لحظهای کوتاه نمیآیم
رهبر انقلاب:« گزارشهایی به من میرسد که بعضی از طرحهای کلان در موضوعات تحقیقاتی مهم مثل هوافضا، ماهواره و امثال اینها، دچار توقّف یا لنگی است؛ این من را نگران میکند، این را میخواهم اینجا بگویم که مطالبهی عمومی باشد، من از مسئولین امر به طور جدّی درخواست میکنم به این مسائل بپردازند. این طرحها، طرحهای بسیار مهمّی است؛ حتّی بعضی از طرحهای تحقیقاتی مربوط به انرژی هستهای همین طور [است]. اینها نبایستی مطلقاً توقّف پیدا کند. ۹۵/۷/۲۸»
پنجاه و پنجمین شمارهی هفتهنامهی خبری - تبیینی خط حزبالله با سخن هفتهای درخصوص دفاع رهبر انقلاب از جامعهی علمی و نخبگان کشور با عنوان «تا نفس دارم لحظهای کوتاه نمیآیم» منتشر شد.
هفتهنامهی خط حزبالله در گزارش هفتهی خود؛«همآورد قدرتمند» به تبیین پیام نشست بین المللی راهکار سیاسی برای بحران سوریه پرداخته است.
عکس ویژهی این هفتهی نشریه، تصویری از حضور رهبر انقلاب در یادمان شهدای شهر پاوه در مهرماه سال ۱۳۹۰ است.
پنجاه و پنجمین شمارهی هفتهنامهی خط حزبالله به روح پرفتوح شهید فتحی شقاقی، تقدیم شده است.
نسخهی PDF نشریه در سه نسخهی تابلوی اعلانات، A۴ جهت مطالعه و A۳ برای چاپ و تکثیر بر روی پایگاه KHAMENEI.IR قرار گرفته است و عموم امت حزبالله میتوانند آن را چاپ و در محافل انقلابی، نمازهای جمعه، هیئتهای مذهبی و پایگاههای بسیج توزیع کنند.
برای دسترسی به آرشیو نشریه هم میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
دریافت "خط حزبالله" نسخهی مطالعه (A۴) | دریافت نسخهی چاپ (A۳)