ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گزارش تصویری ازمجلس عزاداری امام جوادالائمه (ع) درروستای نیاک
مراسم عزاداری شهادت امام جواد(ع) درمسجدجامع روستای نیاک
آیین بزرگداشت شهیدسیّدمنصورمهدوی نیاکی و175 شهیدغوّاص وخط شکن
گزارش تصویری از مراسم شهادت امام صادق (ع)درروستای نیاک
باتشکراز برادران بسیجی محمدحسن محمدی ومیثم خلیلی بخاطر گزارش وارسال تصاویرمراسمات مذهبی درنیاک
سخنرانی سردارمرتضی طلایی در22یادواره شهدای نیاک/فیلم
صوت بسیارزیبای قاری ممتازکشوری سیدمحمدطاهایی نیاکی در22یادواره شهدای نیاک/فیلم
شعریادیاران سفرکرده بخیر(شاعرحاج حبیب ا..نیک نژاد)
این اشعار در22یادواره شهدای نیاک توسط شاعر عزیز تلاوت واجراشد
السلام ای شاهدان سینه چاک
لاله های رسته از خاک نیاک
حالیا در بزمتان خوانم سرود
زین جماعت بر شما بادا درود
باز مرغم در هوای جنگ شد
دل برای خاک جبهه تنگ شد
مردمان جبهه حال دیگرند
ساکنان خاکریز و سنگرند
سنگر و سجاده و سوز و گداز
در دل شب حفره ها بود و نماز
جبهه جای اوج و هم معراج بود
سینه ها بر تیغ کین آماج بود
تیر بود و ترکش و باروت و دود
گه ظفر گاهی فراز و گه فرود
یاد باد هنگامه ی جنگ و گریز
یاد بادا حمله و رزم و ستیز
قصه ی پر غصه ی حنگ و نبرد
زنده ماند در دل مردان مرد
یادتان آید غریو یا حسین(ع)
یک اشارت می شد از پیر خمین(ره)
یادت آید نعره ی تکبیر و بانگ
گوشت های له شده در زیر تانگ
یک شب و یک حمله و یک یا علی
بس شرف دارد به دنیای دنی
کاش یک بار دگر اعلام شد
وقت هجرت موقع اعزام شد
می شدیم راهی بستان و جفیر
فکه و همرزم گردان زهیر
با طلاییه طلایی می شدیم
در شلمچه کربلایی می شدیم
جسم و جانم شوق در پرواز شد
سوی آبادان و هم اهواز شد
گویم از شهری که خونین شهر شد
زخمی یغما و کین و قهر شد
داغ خرمشهر جان را کاستی
فتح خاکش فتح ارزشهاستی
وعده ی ما پاسگاه زید بود
شوق حمله اشتیاق عید بود
کله قندی ,دهلران, بازی دراز
همچو مهران و هویزه سرفراز
یاد صدها لاله ی یاس آورید
یاد کوشک و دشت عباس آورید
تنگه ی چزابه و سومار و حرب
عشق و حال داشته گیلا نغرب
هفت تپه, تپه هایش یاد باد
هان دو کوهه, خاطرم آیی زیاد
ای زمان ما را ببر والفجر شش
گیر و دار بی امان و کشمکش
دشت خون چنگوله و چیلات شد
قتل عام بچه ها هیهات شد
مرغهای آن جهان با قلب صاف
هفت وادی طی رسیده کوه قاف
دیده ی لیلی به ره, پر خون نگر
عشق مجنون در دل مجنون نگر
نی نوایی داشته در هور و شط
می کند مست و شده میخانه خط
ای خوش آنروزی ابوالفضلی شدن
رهسپار بانه و دزلی شدن
سوی سردشت و مریوان می شدیم
سرو آباد و چناران می شدیم
سنگر سرد و نمور و تنگ و تار
بر فراز قله ها دشمن شکار
یادتان آید ز تامین و کمین
پیکر صد تکه گشته روی مین
ما سر ببریده دیدیم از گلو
پوست ها را زنده می کنده عدو
این بسیجی ها ذبیح حق شدند
پور ابراهیم را ملحق شدند
از حلبچه می نخواهم گفت بیش
سینه گردد زآن جنایت ریش ریش
نهر عنبر, نهر جاسم یاد باد
صد حنابندان قاسم یاد باد
حاج بخشی,حاج جوشن خاطر هست؟
شربت و نقل و نباتش حاضر است؟
جسم همرزمم خوراک کوسه گشت
کی رود از خاطرم والفجر هشت؟
گوییا دریاچه ی فاو و نمک
مهبط دریاییان بود و ملک
یاد کن دزفول و سوسنگرد و شوش
کرخه و کارون و اروند و خروش
گفتم از اروند , دل بی تاب شد
یاد پیکرهای غرقه آب شد
یاد غواصان دریا دل شدم
جزر و مد و قایق و ساحل شدم
کربلای چهار شد دریای رنج
مدعایم, یکصدو هفتاد و پنج
یکصدو هفتاد و پنج سرو غرور
چنگ دشمن زنده زنده شد به گور
ای شما دریادلان بسته دست
ای شما قالوا بلا گوی الست
کاش مادر نآید استقبال تو
چون کند آغوش , بسته بال تو
ای زمان و ای زمین و آسمان
خون بگریید زین مصیبت زین فغان
حال بگشایید دست بسته اش
تا نبیند مادر دلخسته اش
دور بنمایید از دستش طناب
می برد شاید ز بابا صبر و تاب
اینک ای غواص خوش نام و مرام
ما شدیم غرق گناه و بند دام
ما به دستان شما دل بسته ایم
مانده ایم اندر گل و هم خسته ایم
بحر دنیاکرده ما را کیش و مات
واندر این گرداب ما را ده نجات
ناجی ما باش شوق ساحلیم
غوطه ور اندر هواهای دلیم
با دو دست بسته گیرید دست ما
وردتان محشر شود پیوست ما
مهدوی,منصور, ای غواص دل
سینه ها بوده ز هجرات مشتعل
آمدی,دیرآمدی هیهات و هات
نی پدر هست و نه مادر در حیات
چشمشان در راه گردیده سپید
تا که آید استخوانی از شهید
یوسف ما سوی کنعان آمده
دردها را جمله درمان آمده
یاد یاران سفر کرده بخیر
جسم و جان را در خطر کرده بخیر
ای شهیدان از شما شرمنده ایم
ما رفیقان ز ره وامانده ایم
خصم تدبیر دگر آهنگ کرد
قصد دین و مذهب و فرهنگ کرد
او بتازد بی امان در جنگ نرم
ما به دینار و به دنیا گشته گرم
از اصول خویش غافل گشته ایم
در فرایض سست و کاهل گشته ایم
اندک اندک کوخهامان کاخ شد
نفس سرکش از درون گستاخ شد
پست پست و مست نام وشهرتیم
فارغ از ناموس و عرق و غیرتیم
زرق و برق شهر چشمان خیره کرد
حرص دنیا را به دینم چیره کرد
دام تزویر و ریا افتاده ایم
از دو چشم کبریا افتاده ایم
رفت ایمان و زما اخلاص رفت
حفظ بیت المال و حق الناس رفت
ما در این وادی بسی حیران شدیم
بند مال و بند آب و نان شدیم
ای شهیدان از کرم کاری کنید
دوستان مانده را یاری کنید
دست ما گیرید در بیگاه و گاه
شمع ما گردید در بیراه و راه
ای شما معنا گر امن یجیب
چشم دارد بر دعایتا ن (حبیب)