ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ناگفته های سردار میرشکار و حاج احمد کوهستانی از حماسه مردم آمل در ششم بهمن1360
سردار علیجان میرشکار / حاج احمد کوهستانی
در روز ششم بهمن در جریان درگیری پیرمردی را دیدم که به پاسداری می گوید: چرا دست از مبارزه برداشتی؟ پاسدار گفت: دیگر سنگر ندارم، پیرمرد رفت کیسه گونی سنگر را گذاشت روی کولش و عقب عقب رفت و گفت: من سنگر تو! بیا بجنگ.
اوج بصیرت مردم این انقلاب در سال 1360در حادثه ششم بهمن آمل رقم خورد و حضور به موقع مردم آمل در این حماسه عظیم به حدی بود که همهجا تبدیل به سنگر شده بود و همه مردم با جان و دل در حال دفاع از انقلاب و امام شان بودند. حماسه ششم بهمن آمل تا اندازه ای مهم بود که حضرت امام در وصیتنامه سیاسی الهی اش از خیلی وقایع صرف نظر کرده و از این حماسه مردم آمل تشکر می کند. نمایندهی آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که آمل به یکباره به شهر"هزارسنگر" تبدیل شد. و به این خاطر این لقب بر شهر آمل نهادینه شد و مقام معظم رهبری هم آمل را "شهر هزار سنگر" خطاب کردند. مصادف با این ایام خاطراتی از دو فرمانده دوران دفاع مقدس(سردار میرشکار«فرمانده تیپ سوم لشکر ویژه 25 کربلا» و حاج احمد کوهستانی«جانشین تیپ بیت المقدس در عملیات بیت المقدس»)که هر دو از اهالی آمل هستند را تقدیم مخاطبان عزیز می کنیم.
بقیه گزارش درادامه مطلب
ادامه مطلب ...
ویژه نامه حـماسـه خـونـیـن هـویـزه
در سال ۱۳۳۷ در خانواده مجاهد بزرگ آیت الله سید مرتضی علمالهدی دیده به جهان گشود.
از ۶ سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهایی خود را آغاز نمود. در سال ۱۳۵۶ در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد.
در دوران دانشجویی علاوه بر تحصیل، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد به تدریس نهجالبلاغه، عقاید و تاریخ اسلام میپرداخت. وی از مبارزان دوران ستمشاهی بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز فعالیت سیاسی انجام میداد و در سنین ۱۴ تا ۲۱ سالگی چند بار توسط رژیم ستمشاهی، زندانی و شکنجه شد.
از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیانهای رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوریهای گروهها و سازمانهایی که مبنای علمی آنها از تئوریهای مارکسیستی نشات میگرفت، برنامههای خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام (ره) تنظیم نمود و حرکتی نو را از اواخر سال ۱۳۵۶ شروع کرد.
در ایام پیروزی برای تسخیر شهربانی و ساواک نقش بسیار مؤثری داشت پس از سقوط کامل نظام طاغوت، او در کمیته ی انقلاب که در اهواز تشکیل شد نقش اساسی داشت و برای مدتی هم مسئولیت کمیته انقلاب مستقر در کاخ استانداری خوزستان را به عهده داشت، همچنین عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود اما با توجه به فعالیت شدید گروهک های منحرف، حسین کم کم تمام مسئولیت های اجرایی را کنار گذاشته و بیشترین نیروی خود را در برنامه فرهنگی متمرکز نمود.
اهتمام شهید «علم الهدی» به قرآن کریم
مکتب قرآن
سید حسین از کلاس اول ابتدایی با شروع تعطیلات تابستانی، هر روزه به مکتب قرآن می رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی توانست، قرآن را ختم کند.
وی قاری قرآن صبحگاه مدرسه و تکبیرگوی مسجد بود. با بچه های محله در تیم فوتبال بازی می کرد و با شنیدن اذان، دوستان خود را به مسجد می خواند و پس از نماز، جلسه قرائت قرآن برگزار می نمود.
برایم قرآن بیاورید
در اولین دستگیری حسین، او را در بند نوجوانان زندانی کردند. پس از مدتی که به ملاقاتش رفتیم، مشاهده کردیم که زندان دارای اتاقهای بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی است. از حسین سؤال کردیم چه چیز لازم داری که برایت بیاوریم؟ گفت: فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.
ایات جهاد
حسین با صدای زیبا قرآن می خواند. تیمسار جعفری، فرمانده لشکر خوزستان، در سال ۱۳۵۲ برای افتتاح مسجدی که در پادگان ساخته بود از همة شخصیتها دعوت کرده بود. یکی از دوستان حسین از ایشان دعوت نمود که در ابتدای جلسه قرآن قرائت نماید. وقتی که تیمسار وارد مجلس شد همة حاضران به احترام او از جا بلند شدند، اما حسین سر در قرآن برده بود و به همین بهانه از جا بلند نشد. لحظاتی بعد، حسین پشت تریبون رفت و ایاتی از سورة نساء را خواند که: »وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرًا« نساء/۷۵
خاطره ای از مقام معظم رهبری
در دیداری که با رزمندگان داشتیم، با آنها نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچه ها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از چند دقیقه من نگاه کردم دیدم سید حسین قرآنی در دست گرفته و عده زیادی از بچه ها دور او جمع شده اند و ایشان به قدری زیبا از ایات قرآن و استقامت در جنگ و … صحبت می کرد که من تعجب کردم. در حالی که در خط مقدم بودیم و حتی یک لحظه توقف در آنجا مشکل بود، ایشان بدون اعتنا به خطر ایات قرآن را توضیح می داد.
به سوی شهادت
در آذر ۱۳۵۹ ش پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد به وسیله سربازان اسلام، یک گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت از هویزه به آن شهر اعزام شدند.
در آن حال بنیصدر، دستور تخلیه هویزه از نیروهای سپاهی را صادر و محافظت از آن شهر را به ارتش محوّل کرد که با مخالفت و پیگیری محمدحسین علمالهدی فرمانده گروهان سپاه هویزه، این دستور لغو گردید.
سرانجام هفته بعد، قرارِ عملیات مشترک ارتش و سپاه گذاشته شد که با پیشرویهایی همراه بود. اما به دلیل نرسیدن مهمات و پاتک دشمن، نیروهای خودی مجبور به عقبنشینی شدند. او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (۱۶ دی ماه ۱۳۵۹) به دریای تانکهای دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حملهور شدند.
حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلولههای باقیمانده آرپیجی را به سوی دشمن شلیک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگتر شدن حلقه محاصره و چون مولایش امام حسین (ع) ؛ در حالیکه قرآن به دست داشت با فریاد الله اکبر به شهادت رسید.
منبع:ashya
معلم اخلاق-یادمان شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب