پسرم! برایمان یک انجیل آورده بود و یک کیک کلیدنشان! امام جمعه وقت، حاجآقا خاطره بعداً گفت فکر میکنم این کیک را محافظهایم خوردند. پس کیک کلیدنشان سابقه دارد!
و اما سئوال! که امروز تو باید جواب بدهی. دست پدر و مادرت را هم میبوسیم که امشب تن تو لباس سیاه کرد و تو را تشییع شهدا و شهادت امام جعفر صادق(ع) به اینجا آورد. دست این پدر و مادر را هم میبوسیم.
به امام گفتند کفگیر ته دیگ خورده است و برای جنگیدن تجهیزات نداریم پس قطعنامه باید امضا شود
اما سئوال؟ امام با همه ذکاوت و تیزهوشی ـ این جمله را به کار میبرم و خودم هم مسئولیتش را به عهده میگیرم ـ لفظ رکب خورد خوب نیست. رکب نخورد. رکب خوردن یعنی گول خوردن، در حالی که امام با آگاهی تمام قطعنامه را امضا کرد و در نامه محرمانهای که اصلاً منتشر نمیشود و در صحیفهاش هست، ولی اصلاً خوانده نمیشود، اشاره کرد. یک روز قبل از اینکه رادیو پیام امام را بخواند، خطاب به خبرگان میگوید به دلیل اینکه رئیس قوه مجریه آمد و اعلام ناتوانی کرد و گفت کفگیر ته دیگ خورده است ـ مثل همین دوره که میگویند خزانه خالی است ـ و به دلیل اینکه فرمانده نظامی آمده و گفته است اینقدر تجهیزات، امکانات و سلاح اتمی میخواهم و تازه اگر اینها را بدهید میتوانیم از سال ۷۰ به بعد پیروزی کسب کنیم و مسئولین اجرایی هم دستهایشان را بالا بردهاند، خدایا! از هر آنچه گفتم گذشتم.
پسرم! منطقی هم هست. او که نمیتواند همه اینها را عقب بزند و بگوید کادر جدیدی درست کنم و بگوید آقای فلان و فلان بروید کنار. برای همین گفت حالا که به اینها اعتماد دارم، خدایا! از هر آنچه که گفتم گذشتم، اما ۱، ۲، ۳، ۴ و... امریکا چه جوری است و باید با مشت به دهانش کوبید و از منطقه بیرونشان کرد. دو باره کفنمان را آغشته به خون خواهیم کرد و... اگر پیامهایی را که الان وقتش نیست برایتان بخوانم اذیت میشوید. پسرم! توصیه میکنم یک بار بخوان، چون مسیر زندگی ما با این مشخص میشود و دروغگوییهای من از داخل این درمیآید که با این تفکر چقدر فاصله دارم. یک بار بخوان. زحمتی ندارد. اینها بنا ندارند برایت بخوانند. نه دفترش نه بیتاش خیال ندارند بخوانند، چون اصل بمب هستهای و اتمی این است و اگر تو این تفکر را بپذیری، دیگر ول کن معامله نیستی.
سئوال و عرضم تمام. معالاسف با تمام مقاومت آقا روحالله که باز دو باره فرمود آن صلحی که بر امام حسن(ع) تحمیل شد، آن حکمیتی که بر امام علی(ع) تحمیل شد ما را بر آن میدارد که راه این دو بزرگوار را نرویم. در تاریخ کسی تا به حال جرئت نکرده است این حرف را بزند. میگوید آن دو واقعه در اثر بیبصیرتی مردم اتفاق افتاد. مولا هارون مکی همدانی، چیتساز و محمود شهبازی نداشت. اینها رفتند و تمام شدند و تخمشان را ملخ خورد و دیگر رهبر کسی را ندارد؟ و لذا بایستی این وضعیت را بپذیریم. حتی حاجآقا خاطره فرمود مردم کمکم باید به این فکر کنند که حکومت شورایی هم میشود. جوابش را میدهیم: شتر در خواب بیند پنبهدانه/ گهی... [جمعیت: لفلف خورد گه دانهدانه] این هم جواب شما به حاجآقا خاطره! میشود که رهبری شورایی شود. چه خوابهایی دارند میبینند! همین جا عرض کنیم که دست قوه قضائیه را میبوسیم که امروز ما را دلشاد کردند. اگرچه که جسارتاً خیلی دیر اتفاق افتاد. اگرچه که جسارتاً پانزده سال به نظر من ـ آقا! نظر است دیگر، نظر شخصی است. آزاد هستیم حرف بزنیم یا نیستیم؟ یک صلوات بفرستید. [صلوات حضار] ـ از نظر من پانزده سال را باید برای کسی ببرند که در خیابان آمد و فقط لاستیک آتش زد. [از داخل جمعیت: ده سال] ده سال؟ اولش که پانزده سال بود آقا. یا خدا! کمکم دو باره هر دو سال یک تشویقی نخورد! قرآن حفظ کند. میگویند به زندانی که قرآن را حفظ کند بخشودگی میخورد. لابد نهجالبلاغه را حفظ کند دو سال، صحیفه سجادیه را حفظ کند دو سال، تمام شد! میآید بیرون. ضمن اینکه تازه آن سوئیت زندان را ندیدی! شهرام جزایری از آن سوئیت بیرون آمد. ده سال جوانتر شده بود. نمیدانم آنجا چه بساطی بود. امروز هم مقام معظم قوه قضائیه گفتند فیلمهایی درست کردهاند که در «بازتاب» و این جور جاها دیدهاید که در گوش طرف یاسین میخوانند. فیلم هم که پخش شد گفتند فیلم بسازند. ما کاری به این چیزها نداریم. کار خودمان را میکنیم.
در هر صورت مقام محترم قوه قضائیه! تشکر میکنیم. انشاءالله تداوم داشته باشد، ولی عزیزم! اعدام حداقل چیزی بود که باید برای این میبریدید. [صلوات حضار] برای چه صلوات فرستاد؟ برای اینکه خونش دارد به جوش میآید. حرف رهبرش چیست؟ رهبرش گفت این بیانصافها در فتنه ۸۸ ما را تا لب پرتگاه بردند. پولهای دانشگاه آزاد و پولهایی که به کانادا و این طرف و آن طرف بردند. فقط یک قلم فتنه ۸۸ را کار دارم. با کارگرهای اجیر شده... اینکه سفارتهای فرانسه و انگلیس خودشان کف کار هستند، کاری ندارم. کارگردان روزمزدی که بروید و ترتیب نظام را بدهید. آبجی روی چهارپایه جلوی صدا و سیما صحبت کند که آقا کیلویی چند است؟ ادامه بدهید تا کار تمام شود. اینها از گوش ذکر ذاکره ما به این راحتیها خارج نمیشود.
پسرم! عمود خیمه و این حرفها را هم قبول نداریم. امام به ما یاد داد. شش ماه آخر عمر که میخواهد از دنیا برود، معاونت اول خودش را زد و دو شقّه کرد و گفت با قلبی خونبار این نامه را مینویسم به تو که حاصل [جمعیت: عمر منی] باریکلا! سلامتی اینها که باز حواسشان جمع است. یک صلوات بفرستید. [صلوات حضار] به تو که حاصل عمر من بودی میگویم به دلیل بیبصیرتی، سادهلوحی، چه و چه برو کنار و استراحت کن. باز خدا پدرش را بیامرزد، الا این آخریها که دو باره فتنهای کردند و یکی دو تا مصاحبه با بی.بی.سی و اینها کرد و بی.بی.سی خیلی هم رویش تبلیغ کرد، در همین حد کفایت و تمام کرد.
و اما آقایانی که همان مسیر را میروند. تو یکی نگران نباش که آقا! اینها عمود خیمه هستند چطور میشود؟ هیچ طوری نمیشود. چه جوری بعد از ۱۴۰۰ سال به دست تو و من رسید؟ دست به دست پرچم رسید. نگران چه هستی؟ «تو نیکی میکن و در دجله انداز.» عرضم تمام است. حواست اینجا جمع باشد! عرضم تمام است، چون بعدش فرمانده سپاه بدبخت باید جواب بدهد، امام جمعه فردا باید جواب بدهد که آقا! دیوانهای آمد و شرّی به پا کرد. مگر آزادی نیست. چطور صادق زیباکلام در هر دانشگاهی که رفتم یا قبلش رفته تریبون را اشغال کرده است؟ برای اینکه حرف بزند؟ اصلاً چه میگوید؟ تطهیر رضاشاه! تطهیر رضاشاه که اگر او نبود... که اگر پسرش مثل پدرش بود، با قاطعیت میگویم که خمینی نمیتوانست به این سادگیها حکومت را در دست بگیرد. یک مشت چرت و پرت و خزعبل!
عزیزم! این مسیری که این جماعت میروند به ناکجاآباد است. فقط مسیر روحالله و فرزند خلف و صالحش، حضرت آیتالله سید علی خامنهای «حفظه الله تعالی» جواب میدهد. [صلوات حضار] این مسیر انحرافی که اینها میروند به ترکستان است. در این چند وقت در سایتهایشان مطرح کردهاند. دیگر حرفهایشان جایی خریدار ندارد. وبلاگ دارند و در وبلاگهایشان میزنند. در وبلاگ حاجآقا خاطره آمده است که خوشحالم در مابقی عمرم تابوشکنی را دیدم. آنچه را که دوست داشتم با مکفــــــــــــارلین! میگویند داشت نماز میخواند، حالا که گفتیم بگذار تخته گاز برویم. آخرش که آمد بخواند آنقدر عطش داشت که آن اتفاق بیفتد، بعد از «و لا الضالین» گفت: «و مکفــــــــــــارلین! صدق الله العلی العظیم!» [خنده حضار] گفت خیلی افتخار میکنم که در زمان این تابوشکنی اتفاق افتاد. تابو یعنی چه؟ یعنی یک نماد. کدام نماد؟ آخر خط جمهوری اسلامی که اقتدار و در دهان امریکا زدن بود که امام برای من و تو گفته بود اگر امریکا لا اله الا الله بگوید ما قبول نمیکنیم. آنها میخواهند ما را گول بزنند. چقدر جملههای حضرت روحالله واضح و روان است! احتیاج نیست ظریف بیاید این را برای من و تو معنی کند یا مثلاً کلمات دو پهلو. ۱۵۰ صفحه نوشته است، اصلاً معلوم نیست چه گفته است. داشتم بالا میآمدم، یک نفر گفت: «حاجآقا! شما را به خدا راجع به هستهای صحبت نکن.» گفتم: «اصلاً سوادش را ندارم.» من که سوادش را ندارم هیچ، شما از نماینده همدان و بقیه استانها بپرس که آقا! چه اتفاقی دارد میافتد؟ [خنده شدید حضار] چرا میخندید؟ بعدش بپرس. جسارت کردم. اگر میدانستم نماینده همدان اینجاست میگفتم بعداً برو بپرس! [خنده شدیدتر حضار] ولی لطفاً پسر گلم! تو را به خدا. دستت را میبوسم. بعدش برو بپرس آقا! آن fact sheetات. گوش بده، فرار نکن، کمی خودت را کنترل کن، بعد که من فرار کردم بریز به هم و با مشت روی تابوت شهدا بکوب. هر کاری دلت خواست بکن. این همه آدم که انگلیسی را مثل زبان مادریشان صحبت میکنند، fact sheet لوزان که بیرون آمد، آن ترجمه ۴۰ غلط املایی داشت. به آنها پیشنهاد کردم و گفتم آقا! در میدان انقلاب خانمی را میشناسم صفحهای دو هزار تومان میگیرد و اینها را ترجمه میکند. به خدا آنقدر خوب ترجمه میکند. [خنده حضار] آخر شما این همه کارشناس دارید میبرید، فریدون میبرید، حداقل نسخه fact sheet را بدهید. یک ماه و نیم دو ماه که بازی در آوردند و fact sheet را ندادند. ما که اصلاً خبر نداریم چی به چی است. آقا! نعوذ بالله! غلط بکنم راجع به هستهای صحبت کنم، چون عزیزم! رفقای احمدی روشن که رفقای من هستند، فعلاً دارند در ترهبار تهران کار میکنند. غلط بکنم راجع به هستهای صحبت کنم. آنچه را که میبینم دارم برایت میگویم که قبل از اینها کرکره برای گوگورینی فابیوس پایین کشیده شد. فابیوس! برادر ناتنی نتانیاهو! موشه دایان!
تابو رابطه با آمریکا نبود که شکسته شد؛ تابو اقتدار سید علی بود که در هزاران بار در صحبتهایش امریکا را تحقیر کرده بود
گفت الحمدلله تابو شکسته شد. تابو چه بود؟ پسرم! میدانی چه چیزی شکسته شد؟ مانیفست روحالله که در این قضیه شکسته شد و باید برایش خون گریه کرد. تابو اقتدار سید علی بود که در بیش از هزاران مذاکره و مصاحبه، تقریباً در تمام مصاحبهها و صحبتهایش امریکا را تحقیر کرده و در دهانش زده بود. تابو این بود که شکسته شد. تابو عظمت و وجهه کریم شهدا بود که شکسته شد. بر این باور هستم نماینده محترم مجلس همدان! اگر غیر از این دولت، دولت دیگری سر کار آمده بود و روی سید علی فشار نمیگذاشت هرگز حضرت آقا نمیگفت بروید پای مذاکره! هرگز نمیگفت! نمیخواهم بگویم «۵۹۸»ای امضا شد یا نشد، اما پسرم! این را میگویم که چه در اثر خیانت امثال من و چه خیانت خواص بیبصیرت شد آنچه که شد و میشود که در زمان تو هم این اتفاق بیفتد، اگر بصیرت نداشته باشی.
«دیروز یا امروز یا فردا همین است/ شیطان همیشه این طرفها در کمین است
این بار اگر چه در لباس نو، ولیکن/ فتنه رفیق کهنه این سرزمین است
ما هر چه خوردیم از خودی بوده نه از غیر/ این مار سی سال است که در آستین است
چون صخره باید بود پیش موج سرکش/ سیلی جواب این هجوم سهمگین است
اینجا نه کوفه نه مدینه نه فلسطین/ این مملکت ملک امیرالمؤمنین(ع) است.» [صلوات حضار]
سر دادن و سر را به ذلت خم نکردن/ هر کس حسینی زندگی کرده چنین است
پسرم! نخوابی. پسرم! داستان کلاغ و روباه را که خوانده بودی. کلاس چندم بود؟ [جمعیت: سوم!] که آمد گفت: بهبه! چه سری، چه دمی، عجب پایی! یک دهان برای ما بخوان. کلاغ دهانش را باز کرد و پنیر افتاد. روباه گفت همین را میخواستم. میگویند یک بار دیگر این اتفاق افتاد. زاغ پنیر را روی پیتزا ریخته و زیر بغلش زده بود. روباه آمد و گفت: چه سری! چه دمی! عجب پایی! یک دهان خفن بخوان حال کنیم. رکب نخورد. گفت: برو فلان فلان شده! آن موقع که این را برایم گفتی کلاس سوم بودم. الان از دانشگاه دکتر جاسبی مهندسی گرفتهام. در ضمن دارم در وزارت خارجه هم کار میکنم. دیگر گول نمیخورم. روباه گفت: برای همین پرهایت ریخته است؟ تا آمد به پرهایش نگاه کند، پیتزا از لای بالش افتاد. گفت: آن موقع که داشتی لیسانس میگرفتی، من در ماساچوست دکترا گرفتم، الان هم در تیم جان کری هستم. [خنده شدید حضار]
پسرم! داستان روز است دیگر! چه کارش کنیم؟ دو پیام هم از حاجآقا روحالله، چون نمیخوانید وقت نمیشود. اصلاً سانسور است. اولاً فحش و بد و بیراه را بسته به آلسعود و بالا و پایینشان را آب گرفته است. آقای خاطره برای آلسعود هم ناراحت شد و گفت: چرا آقای جنتی آمده و در نماز جمعه لعن و نفرین کرد و خوشحالی و شیرینی پخش کردند. دو باره یک دو بیتی بگویم: «گفتهاند مرده است ملک عبدالله/ ناز شستات ملکالموت بگو ای والله!» بقیهاش یادم رفت. ولش کن برویم سر پیام حضرت روحالله: «انشاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آلسعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر، نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.» انشاءالله این خبیثها با این جنایتها و بچهکشیهایی که دارند در یمن میکنند، همان چیزی را که امام برایشان پیشبینی کرده بود برایشان رقم میخورد.
دو پیام دیگر از آقا روحالله و عرضم تمام. دو باره دارند فتنه میکنند که آقا! عمره نرویم چه میشود! تمتع نرویم چه میشود! امام جوابهایش را داده است. حلالمسائل: «ما در مکه باشیم یا نباشیم، دل و روحمان با ابراهیم و مکه است. دروازههای مدینهالرسول را به روی ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمیشود. به سوی کعبه نماز میگزاریم، به سوی کعبه میمیریم و خدا را سپاس میگزاریم که در میثاقمان با خدای کعبه پایدار ماندهایم. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. غیر از خدا کسی را نداریم. اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظلم برنمیداریم.»
حاجآقا خاطره! اینها را برای تو گفته است. برای توی وزیر محترم خارجه گفته است. «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران...» جهانخواران چه کسانی هستند؟ همانهایی که دور میز نشسته بودند. مردهشور اسمهای نحسشان را ببرد. اَ، او و اِ را پس و پیش میخوانند. اگر اصلش را بخوانند آن وقت میبینید چه اسمهای مزخرفی دارند. ولش کن. «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرکز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟» یعنی ولش کنید. باز حاجآقا خاطره گفت: فلسطین چه ربطی به ما دارد؟ کروبی گفت: خودشان زمینهایشان را فروختند، کله پدرشان، خودشان هم بروند تحویل بگیرند. امام برای خودش گفته مسئله فلسطین مسئله استراتژیک نظام جمهوری اسلامی است! امام برای خودش یک چیزی گفته است! «هماکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، کسی جلوی او را خواهد گرفت؟»
آقا! این فرمایش امام است. تازه تازه است.
«پس راهی جز مبارزه نمانده است.» مانیفست است. فرمایش آقا سیدعلی هم همین است. «و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست.» [تکبیر جمعیت] «و الزاماً یکی از این دو راه را انتخاب کرد.» نه یکی از این چند راه را! نگفت بازی بازی است! بازی مال آنهایی است که اهل بازی هستند. نگفت برد ـ برد! این کلمات و عبارات جدید و لجنمالشده اینها از فرهنگهایی است که از خودشان در آوردهاند. در ۲۲ جلد مانیفست حضرت روحالله، ابداً به چنین کلماتی برنمیخورید. بازی؟ بچه سر بازی بازی شهید شد؟ ۲ـ۳ شدیم. چه جور برد ـ بردی است؟ «یا شهادت یا پیروزی که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است.»
میخواستم یک بیت دیگر از آقا روحالله بخوانم که عزیزم خواند، اما غواصی که دیدم و غواصی که دوستان دیدند. پسرم! در همین کربلای ۴، در شبهای سرد آموزش میدادیم. وقتی غواص آن لباس را میپوشد و در آب میرود اذیت میشود. وقتی بیرون میآید یخ میزند و بعد باید عسل در دهانش بگذاری که گرم شود. کار نداریم اینها چقدر در آموزش زحمت کشیدند. یک شبه یاد نگرفتند. یک وقت به تو دروغ نگویند که سپاه پاسداران اینها را برد و هِرتی در آب ریخت! یک سال شناسایی و جزر و مد را بررسی کردند. عزیزم اینها را گفت. البته بخشیاش را «اندوه دل نگفتیم الا یک از هزاران» این بچه سرما خورد. عزیزم! دست بر قضا قد و اندازه تو هم بود، شانزده هفده ساله. سرما خورد و عطسه و سرفه میکرد. شب عملیات شد. فرمانده گردان غواصها گفت حیدری! تو را نمیبریم، چون اگر بروی آنجا کرانه اروند را باید شنا کنی و برسی به ۴۰ متر موانع خورشیدی، توپی و حلقوی. اینها را بخواهی باز کنی و تازه برسی به دشمن. بعد ندا بدهی تا بچههای عملکننده بیایند، در آنجا یک سرفه یا عطسه بکنی کارمان زار است. اصرار از این بچه و انکار از فرمانده. نیرو هم نداشتیم. این بچه به هر حال چهار ماه آموزش غواصی دیده بود. بالاخره او را بردیم. پای سیم خاردارها و موانع رسیدیم و میخواستیم راه را باز کنیم، یکدفعه حیدری دو تا سرفه کرد. تاریکی مطلق، منوّر. فرمانده گردان همین که به حیدری نگاه کرد، این بچه فهمید هوا پس است. نگاهی به آسمان کرد و زیر آب رفت و از او فقط چند تا حباب بیرون آمد. حیدری به عمق آب رفت و به کوسهها پیوست. ۷۲ تایشان را آوردند. ۳۰ سال انتظار! چه میدانی انتظار یعنی چه؟ ۳۰ سال سفره که میاندازی بشقاب و قاشق را برای حیدری هم بگذاری و شب لحاف و تشک بیندازی و به خودت بگویی انشاءالله میآید.
آخ! «از شهیدان مانده تنها جامهای/ مانده تنها استخوان و پلاک و نامهای / گر وصیتنامهها را خواندهایم/ پس چرا بین دوراهی ماندهایم؟» خدایا! فرمایش حضرت روحالله است. خدایا! کتاب و دفتر شهادت را پیوسته به روی ما و ما را از وصول بدان محروم مفرما. دعای سید شهیدان اهل قلم برای همه اینها که عزیزم گفت که امامزاده هستند. واقعاً امامزادهاند. اصلاً شک نداریم. چه جوری میشود این همه در بهشت زهرا شفا میدهند؟ دعای سید شهیدان اهل قلم: «ای شهید! این آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود نشستهای. دستی بر آر و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش.»
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.