شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

روایت عیادت رهبر معظم انقلاب اسلامی از دکتر چمران

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

روایت عیادت رهبر معظم انقلاب اسلامی از دکتر چمران

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مصطفی چمران در سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد. وی تحصیلات خود را در دانشگاه تهران به پایان برد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آمریکا موفق به اخذ مدرک دکترای فیزیک پلاسما شد. سپس برای گذراندن آموزش‌های نظامی به مصر و بعدازآن به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری ایفا کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چمران به ایران بازگشت و در دولت مهدی بازرگان مدتی مسئولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت.

وی به هنگام بروز بحران در مناطق کردنشین ایران، به شهر پاوه رفت که در آنجا به همراه عده‌ای از پاسداران و نیرو‌های ژاندارمری در محاصره گروه‌های ضدانقلاب قرار گرفت.

پس از پیام امام به مردم برای حرکت به‌سوی پاوه و نجات محاصره‌شدگان، وی اقدام به آزادسازی شهر‌های کردنشین کرد. با تلاش‌های او و سایر نیروها، همه شهر‌ها در مدت ۲۰ روز آزاد شد.

شهید چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به‌عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و پس از تجاوز عراق به ایران در سال ۱۳۵۹، ستاد جنگ‌های نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد.

تحمل درد جراحی با ذکر یا حسین (ع)

سردار نصرالله فتحیان، فرمانده بهداری رزمی سپاه در دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود که قرار است در آینده‌ای نزدیک توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شود؛ نقل می‌کند:

دکتر منوچهر دوایی که شناسنامه‌ای از جراحی در دفاع مقدس است، جزو بنیان‌گذاران جراحی در اهواز است و خیلی از بزرگان جراحی کشور، شاگرد ایشان بودند. الآن هم پیر مردی است. دکتر کلانتر هرمزی که داماد دکتر دوایی است، یک خاطره جالبی از ماه‌های اولیه جنگ در خوزستان برای من تعریف می‌کرد؛ ایشان می‌گفت:

اواخر آبان ۱۳۵۹ زمانی که در بیمارستان گلستان اهواز مشغول خدمت بودیم، یک روز یک مجروح آوردند و گفتند ایشان از مسئولین و فرماندهان جنگ است.

آن زمان بیمارستان هم خیلی شلوغ بود. وقتی آن مجروح را دیدم؛ متوجه شدم که او دکتر مصطفی چمران است! براثر ترکش خمپاره، ران پایش جراحت سنگینی برداشته بود. پیش استاد دکتر دوایی رفتم و گفتم دکتر چمران را آوردند و خونریزی شدیدی هم دارد.

گفت «اتاق عمل‌هایمان پر است، او را به اورژانس بیاورید.» دکتر چمران را به اورژانس منتقل کردیم. دکتر دوایی بالاسر دکتر چمران حاضر شد. بانداژ را باز کردند. ران کاملاً از هم بازشده و شکاف عمیقی برداشته بود، گفت «ایشان را باید به اتاق عمل می‌بردیم»، ولی چون اتاق عمل‌ها پر بود، همان‌جا روی تخت اورژانس زخم‌های له‌شده را باز و پاک کرد تا بتوانیم رانش را ببندیم.

نکته عجیب آنجا بود که در آن شلوغی فراموش کردیم، دکتر چمران را بی‌هوش کنیم! زیر لبش ذکر می‌گفت، دکتر دوایی پرسید «چرا ایشان را آمپول بی‌حسی نزدید!» بعد دکتر دوایی از آقای چمران سؤال کرد «درد داری؟»

معلوم بود که درد داشت، ولی دکتر چمران فرمودند «عزیز! شما کار خودتان را بکنید، من هم کار خودم را می‌کنم»؛ در طول یک ساعت که عملش طول کشید؛ مدام ذکر یا حسین (ع) را زمزمه می‌کرد.

بالاخره زخم را جمع کردیم، وقتی زخم را بستیم، دکتر دوایی ایشان را به‌عنوان مجروح ویژه، تحویل من داد. من آن موقع رزیدنت سال اول جراحی بودم، دکتر دوایی به من گفت «ایشان را به مکانی مطمئن ببرید و از او مراقبت کنید.»

اصابت گلوله به اتاق دکتر چمران در بیمارستان

یک اتاقی در بیمارستان گلستان پیدا کردیم و ایشان را به آنجا بردیم و خودم مراقب دکتر چمران شدم. ساعتی نگذشته بود که گفتند ایشان ملاقاتی دارند.

یک آقای قدبلندی با لباس نظامی بیرون اتاق ایستاده بود، خودش را معرفی کرد و گفت «من خامنه‌ای هستم، می‌خواهم از دکتر چمران عیادت کنم.» من تا آن موقع آقای خامنه‌ای را از نزدیک ندیده بودم، نمی‌دانستم به ایشان اجازه ملاقات بدهم یا نه! بالاخره تا ما آمدیم هماهنگ کنیم، ایشان به داخل اتاق تشریف آوردند و بالای سر دکتر چمران حاضر شدند.

دکتر خیلی تلاش کرد، یک‌طوری از روی تخت خودش را تکان بدهد که آقای خامنه‌ای سریع ایشان را سه چهار تا بوسه درست حسابی کرد. بعد خطاب به من گفت «آقای محترم اگر امکان دارد بگذارید ما چنددقیقه‌ای باهم خوش‌وبش کنیم.»

من از اتاق بیرون آمدم و پشت درب اتاق قدم می‌زدم که نمی‌دانم آقا چه مطلبی به دکتر چمران گفت که صدای قهقهه‌اش بلند شد!

بعدازاین که ملاقاتشان تمام شد، آقای خامنه‌ای فرمودند «یک نفر را می‌فرستم تا ایشان را به استانداری یا جایی که ما تعیین می‌کنیم؛ منتقل کنید.»

ابتدا با شنیدن این جمله خیلی ناراحت شدم! پیش خودم گفتم ما برای خودمان دکتر هستیم، من یک رزیدنت جراحی به‌عنوان پرستار ویژه مراقب ایشان هستم، چرا می‌خواهد ایشان را از اینجا ببرد؟

سریع پیش آقای دکتر دوایی رفتم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند «اشکالی ندارد، هرچه می‌گوید عمل کن، ایشان نماینده حضرت امام هستند، بگذارید ایشان تصمیم بگیرد.»

عجیب‌تر از همه این موضوعات، زمانی بود که هنوز ساعتی از انتقال دکتر چمران به ساختمان استانداری نگذشته بود که بیمارستان گلستان مورد آتش توپخانه عراقی‌ها قرار گرفت و یک گلوله به همان اتاق محل بستری دکتر چمران اصابت کرد.

منبع: ملا، علی‌اصغر، بهداری رزمی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سردار نصرالله فتحیان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحات ۱۹۹، ۲۰۰، ۲۰۱.

هفت خاطره‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

هفت خاطره‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع‌پرس، در اولین روزهای دفاع مقدس، با وجود اوضاع نابه سامان جنگ، امام خامنه‌ای عازم جبهه‌های نبرد شدند تا با حضور خود بر اعتماد به نفس رزمندگان اسلام بیفزایند و شور و اشتیاق آنان را به جهاد و شهادت دو چندان کنند.

در ذیل به برخی از خاطرات ایشان پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:

زنی که تمام هستی‌اش را به جبهه فرستاده بود 

من در سفر همدان که در دو سه روز، سه چهار روز قبل بودم، بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم، یک نامه‌ای به من دادند از یک خانمی که یک تکه‌هایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم.

اینها نمونه‌های بسیار ظریفِ استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست، اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است.

این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و می‌گویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود؛ اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمی‌توانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد می‌گویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماهها آن را جمع کردم و می‌خواستم برای بچه‌هایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم ۵۰ رزمنده را در سه ماه خرج دهد، من هم باید همین‌ها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان.

بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از این‌که اینها کم است و -این خانم- دلش می‌خواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دخترِ همین خانم در پایان نامه‌ی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح می‌دهد که آن را تقدیم رزمندگان کند، من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدتها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم می‌کنم. یک مقداری پول، چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضعشان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند، در راه خدا دارند می‌دهند یک چنین نمونه‌هایی را انسان دارد می‌بیند.

نامه‌ی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند، او ده هزار تومان داشته که مال این بچه‌هایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونه‌های فراوانی از این قبیل، که این نشان‌دهنده‌ی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و می‌دانیم که با همین همتهای بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد.
خطبه‌های نماز جمعه ۱۳۶۶/۸/۲۹

الله اکبر میرزا جواد‌آقا تهرانی پای خمپاره‌انداز

گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان می‌شناسند، آقای حاج‌میرزا جواد‌آقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشت‌خمیده‌ی با‌ عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.

یک‌بار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، می‌رفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند؛ خدمت امام رسیدند. به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچه‌ها من را به چشم یک پیرمرد نگاه می‌کنند، گفتم نخیر از من هم کار بر می‌آید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقا‌میرزا جواد‌آقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلوله‌ی خمپاره را می‌انداختند توی خمپاره و پرتاب می‌شد و می‌خورد به دشمن. خب خمپاره‌انداز، خوب است دیگر. خمپاره‌زنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیه‌ی این جوانها اثر می‌کند، چه جانی به اینها می‌دهد.

آن جوانی که می‌بیند این پیرمرد ۸۰ ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا به‌دست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره می‌زند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند می‌دانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را می‌اندازد سرش را می‌برد عقب و گوشها را می‌گیرد، ایشان می‌گفت خمپاره را که می‌زدم، برای این‌که صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره می‌خواست بیرون بیاید فریاد می‌زدم الله‌اکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسن‌سفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره می‌زند، هی می‌گوید الله‌اکبر.
بیانات در تاریخ ۱۳۶۶/۸/۲۶

عملیات شناسایی با شهید چمران

می‌رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه‌ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می‌خواستیم برویم، از جاده‌ای که می‌رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن‌جا و بچه‌ها در آن‌جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم می‌آمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه‌ها بودند.

آمدیم به یک نقطه‌ای رسیدیم، بچه‌ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف‌های چپ و راست و روبه‌رو شناسایی کنند. آن عده‌ای که روبه‌رو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده این‌جا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا این‌که ماها را دیده‌اند و آمده‌اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود.

دکتر دید که اینها آرپی‌جی ندارند. چند تا آرپی‌جی‌دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می‌روم. من هم می‌خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می‌شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می‌کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه‌ها، البته ما هم آرپی‌جی‌زن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف.

نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می‌کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می‌شد خودش، یک نشانی محسوب می‌شد آن‌جا را داشتند می‌کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می‌کردیم، بعد دیدیم نه این‌جا را سخت دارند می‌کوبند، گفتیم برویم آن‌طرف‌تر یک خرده، ببینیم چه می‌شود باز هم می‌کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من  دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی‌کرد.

همین‌طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره می‌خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می‌شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، می‌ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می‌ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می‌کند.

یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه‌ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آن‌جا بودیم این گلوله‌ی توپ می‌خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.

بیانات در تاریخ ۱۳۶۰/۱۰/۱۶

امداد غیبی یعنی یک تیپ مقابل دو لشگر

می‌دانید که یکی از امدادهای الهی در جنگ‌های رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام، کم جلوه می‌داده «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است، شما را در چشم آنها زیاد نشان می‌دهیم، آنها را در چشم شما کم نشان می‌دهیم. می‌دانید روحیه یکی از اساسی‌ترین عناصر رزم است دیگر، اگر روحیه نباشد، هرچی هم عدد زیاد باشد، فایده‌ای ندارد و این روحیه ایجاد می‌کند. من این را در جنگ احساس کردم.

من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمی‌آمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟ از چی می‌ترسیدند؟ از یک تیپی که آن‌جا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود.

این تیپ را وقتی ما می‌رفتیم می‌دیدیم، واقعاً دلمان می‌سوخت که نیروهای ما چه‌قدر کم‌اند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنونده‌ای تعجب خواهد کرد.

یک تیپ بی‌استعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصله‌ی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آن‌جا گسترش یافته بود و نیروهای ما این‌قدر بود.

اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمی‌آمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد می‌شویم. در عوض بچه‌های ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل می‌دادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها می‌رفتند، نفوذ می‌کردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ می‌کردند، ضربه می‌زدند، چند تا تانک می‌زدند و برمی‌گشتند.

این ناشی از این بود که دشمن را کم، کوچک و ضعیف می‌شمردند و جرأت می‌کردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر، که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقیها] و زیاد نمودن ما به آنها یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما می‌دانم. همان وقت من در نماز جمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها، در کنار تانکها، در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار می‌کنند، اینها البته زمینه‌ی این لطف الهی است.

بیانات در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۰

به امام بگویید پسرم فدای شما

شنیده نشد که خانواده‌ی شهیدی بی‌تابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی می‌خواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار می‌ورزد که با من صحبت کند.

گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.

این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان درهم و منقلب شد که تعجّب کردم!
بیانات در حسینیه‌ی «عاشقان کربلا» در ساری ۱۳۷۴/۰۷/۲۲

روزهای غمگین خرمشهر و آبادان

در اهواز آن روزهای اول جنگ و هفته‌های اول جنگ بعد از آنی که خرمشهر بوسیله‌ی دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود، و سرتاسر جزیره‌ی آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی نگاه می‌کردم به نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان و شهر خرمشهر مثل این‌که یک دست قوی، یک پنجه‌ی قوی این قلب من را به شدت می‌فشرد.

توی اتاق کار ما - اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظم - نقشه‌های گوناگونی بود. چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقه‌ی آبادان انجام می‌شد، نقشه‌ی جزیره‌ی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه می‌افتاد تمام روحم زیر فشار قرار می‌گرفت، از تصور این‌که خرمشهر عزیز و این خانه‌ها و این کوچه‌ها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است.

تمام فشاری که ما آن روز می‌آوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه هر چه می‌شنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود آیه‌ی یأس بود. عده‌ای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانه‌ی ما شده مذاکره کنیم تا در سایه‌ی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانه‌ی خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول می‌کشید خدا می‌داند...
بیانات در دیدار جمعی از مردم خرمشهر ۱۳۶۴/۸/۵

 به توصیه‌ی امام عمل کردم و وصیت‌نامه‌ها را خواندم...

این وصیت‌نامه‌هایی که امام می‌فرمودند بخوانید، من به این توصیه‌ی ایشان خیلی عمل کرده‌ام. هرچه از وصیت‌نامه‌های همین بچه‌ها به دستم رسیده - یک فتوکپی، یک جزوه - غالباً من اینها را خوانده‌ام؛ چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس می‌گیریم. این‌جا معلوم می‌شود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی - که ناشی از نورانیت الهی است - وابسته است.

آن جوان خطش هم بزور خوانده می‌شود، اما هر کلمه‌اش برای من و امثال من، یک درس راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کرده‌ام.در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان می‌نوشتند که ما از این‌جا دل نمی‌کَنیم؛ این‌جا بهشت است و زندگی این‌جاست. مثلاً در جواب این‌که مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، می‌گوید اصلاً آن‌جا زندگی نیست؛ زندگی این‌جاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دلها مجذوب آن می‌شود. وقتی دلها مجذوب شد، نیروها به دنبال دلها و اراده‌ها حرکت می‌کند. وقتی این‌طور شد، بزرگترین قدرتها نمی‌توانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد؛ بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.

 بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه ۱۳۷۰/۰۶/۲۷

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

رجعت انسان به فطرت/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


ورزیده و مقاوم/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


شناسایی نزدیک از منطقه عملیاتی/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


روحیه دادن به کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


درک روحیه و رفع مشکلات کارکنان/سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


فرزندان سربازم /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


شهادت درکسوت سربازی /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی




نقش شهید بروجردی در بسیج پیشمرگان کُرد/ روایتی از تشییع پیکر مسیح کردستان

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

نقش شهید بروجردی در بسیج پیشمرگان کُرد/ روایتی از تشییع پیکر مسیح کردستان

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمد بروجردی» ملقب به مسیح کردستان و فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدای سپاه در غرب کشور روز اول خرداد ۱۳۶۲ به شهادت رسید. خدمات او به مردم مسلمان کُرد در حافظه تاریخی ملت ثبت و ضبط شده است.

محمود صلاحی از جمله افرادی است که در کردستان همراه با شهید بروجردی مشغول فعالیت بود. صلاحی در خاطرات خود می‌گوید: سپاه کردستان از اجتماع نیرو‌های اعزامی به این خطه شکل گرفت، به این معنا که تمامی نیرو‌هایی که از طرف سپاه شهر‌های مختلف مانند مشهد، یزد، اصفهان و ... به کردستان اعزام می‌شدند، در شهر مستقر شده و سپاه کردستان برای آن‌ها یک فرمانده تعیین می‌کرد.

این رزمندگان مدتی آموزش دیده و گاهی در چند عملیات نیز شرکت می‌کردند. سپس فرماندهان با توجه به شناختی که از نیروهایشان و لیاقت آنان به دست آورده بودند، مسئولیت واحد‌های مختلف را به آنان واگذار می‌کردند.

دوره‌های اعزام کردستان سه ماهه بود. از این سه ماه، ۱۵ روز مرخصی داشتیم و ۷۵ روز عملیات و خدمت. از آنجایی که نیرو بسیار کم بود، من و بعضی از دوستانم از این مرخصی استفاده نکردیم و سه ماه کامل در منطقه‌ی کردستان ماندیم.

نقش شهید بروجردی در بسیج پیشمرگان کُرد/ روایتی از تشییع پیکر مسیح کردستان

در آن خطه افتخار شاگردی و هم‌رزمی با شهید محمد بروجردی را که «مسیح کردستان» لقب گرفته بود، کسب کردم. او فردی بلند قامت با چهره‌ای متبسم و ریش‌های زرد متمایل به خرمایی بود. نگاهی بسیار جذاب داشت و جذبه‌ کلامش چندان بود که وقتی سخن می‌گفت همه را به سوی خود جلب می‌کرد. یقیناً او به لحاظ حماسه، عرفان و آگاهی یکی از بزرگترین شهدای تاریخ جنگ تحمیلی است.

تأسیس سازمان پیشمرگان کرد مسلمان

دکتر صلاحی می‌گوید: یکی از مهم‌ترین اقداماتی که شهید بروجردی در کردستان انجام داد، سازماندهی نیرو‌های بومی منطقه بود که به تاسیس سازمان پیشمرگان کرد مسلمان انجامید. در واقع با وجود نیرو‌های اعزامی که برای رویارویی با ضدانقلاب در اختیارمان بود، به علت نبود شناخت کافی از مسیرها، ارتفاعات و همچنین مردم منطقه، به کمک و راهنمایی نیرو‌های بومی و راه بلد‌ها نیاز داشتیم.

این نیرو‌های بومی به تردد در کوه و صخره عادت کرده و همه ساکنان از جمله گروه‌های ضدانقلاب را خوب می‌شناختند. بدیهی است پیوستن چنین افرادی به سپاه کمک شایانی در عملیات‌ها و برقراری امنیت روستا‌ها می‌کرد. از همه مهم‌تر اینکه ضدانقلاب از همکاری آنان وحشت بسیاری داشتند، چرا که می‌توانستند به راحتی اخبار آن‌ها را در اختیار ما قرار دهند.

الحق و الانصاف هم این نیرو‌ها نقش سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده‌ای در پیشبرد اهداف دولت و برقراری امنیت ایفا کردند. در بوکان یگان پیشمرگان مسلمان کرد از سال ۶۱ به صورت رسمی تشکیل و در سال ۶۳ کامل گردید. البته پیش از آن نیز کسانی مانند شهید سید صمد محمدی به صورت فردی به ما پیوسته و همکاری داشتند. چنین افرادی از اولین نیرو‌هایی بودند که در سال ۵۸ به سپاه پیوسته و تا آخرین نفس نیز خدمت کردند، ولی به طور کل پیشمرگان مسلمان کرد در بوکان به صورت سازمان یافته درنیامدند.

نقش شهید بروجردی در بسیج پیشمرگان کُرد/ روایتی از تشییع پیکر مسیح کردستان

روایتی از تشییع پیکر شهید بروجردی

دکتر صلاحی درباره نحوه آگاه شدن از شهادت شهید بروجردی می‌گوید: یک روز در حال تماشای اخبار بودم که ناگهان تلویزیون اخبارش را قطع کرد و گفت مسیح کردستان به شهادت رسید. این خبر در باور نمی‌گنجید. از روزی که شهید «محمد بروجردی» به همراه شهید «اصغر جوانی» در بیمارستان عباسی میاندوآب به عیادت من آمده بود، زمان زیادی نمی‌گذشت. سخنش در ذهنم حک شده بود که به من گفت: «نورانی شدی.» بی‌اختیار اشک از چشمانم جاری شد. هم به شهادت او غبطه خوردم و هم به خاطر اینکه چنان فرمانده لایقی را از دست داده بودیم، حسرت می‌خوردم.

علت شهادت او هم این بود که یک روز برای دیدن ساختمانی جهت مقر تیپ یگان ویژه‌ شهدا که بعدا لشکر ویژه‌ شهدا شد و شهید کاوه فرماندهی آن لشکر را به عهده گرفت، از ارومیه حرکت کرده بود. متأسفانه در میانه‌ راه ماشین حامل وی در اطراف مهاباد روی مین رفته و منفجر شده بود.

مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید والامقام در تهران برگزار شد. از آنجایی که آن زمان در تهران بودم، توفیق یافتم در این مراسم شرکت کنم. او یک پسر چهار، پنج ساله به نام «حسین» و یک دختر دو ساله به نام «سمیه» داشت. آن روز در بهشت زهرا (س) حسین را در آغوش گرفتم و پشت سر پیکر مطهر شهید حرکت کردم.

حسین اکنون بزرگ شده، ازدواج کرده و پسرش را به نیت شهید بروجردی، محمد نام گذاری کرده است.

منبع

خاطرات دکتر محمود صلاحی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام هستند/ انتقام خون عزیزان خود را می‌گیریم

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام هستند/ انتقام خون عزیزان خود را می‌گیریم

به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس به نقل از سپاه‌نیوز، سردار سرلشکر «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی که در مصلای قم برگزار شد، با بیان اینکه ما برای هر حقیقتی اگر از بستر تاریخ حرکت کنیم، می‌توانیم به ترسیم صورت و سیرت آن بپردازیم، اظهار داشت: بهترین توصیف برای روحانیت معظم ما در طول تاریخ نگاهی تاریخی و عمیق به نقش این جریان در صیانت اسلام در طول قرن‌هاست.

وی افزود: عالمان ما در طول تاریخ حیات اسلام همراه با مردم و مروجان شریعت الهی بوده‌اند، این افراد اسلام را از خطر تحریف نجات داده‌اند و جریان ناب و خالص اسلام را در طول قرن‌ها در پیکره امت جاری ساختند.

فرمانده کل سپاه با بیان اینکه روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام بوده‌اند، گفت: روحانیون نشانه‌های وارستگی، علائم تقوا و ستارگان هدایتگر نسل‌های مختلف در طول تاریخ، در میان خانه‌ها، در منابر، حسینیه‌ها و مساجد بوده‌اند و حقیقت، احکام و حدود را برای مردم بیان کرده‌اند.

سردار سلامی خاطرنشان کرد: روحانیت معظم مفسر آموزه‌های قرآن و راسخون به علم بوده و اسرار حیات طیبه و رمز عمل صالح را بازگو کرده‌اند و اسلام را قرن‌ها جاری کرده‌اند و اجازه تعطیلی احکام اسلام را نداده‌اند و این زیباترین نقش جاودانه روحانیت عزیز در طول تاریخ حیات اسلام است.

وی با تاکید بر اینکه هرچه در مسیر اسلام جلوتر می‌رویم، نقش روحانیت بیشتر می‌شود، عنوان کرد: دنیای غرب و استکبار تلاش کرده‌اند تا اسلام را از صحنه سیاسی عالم حذف و احکام دین خدا را تعطیل کند و مسلمانان را در گورستان جهل مدرن خاک کند و هویت اعتقادی، دینی، فرهنگی و ملی مسلمانان را غارت کنند.

فرمانده کل سپاه ادامه داد: تا چهار دهه قبل چیزی به نام جهان اسلام در تاریخ سیاسی جهان وجود نداشت و غربی‌ها مسلمانان را به حساب نمی‌آوردند و دنیای اسلام را در دنیای سیاسی غرب جست‌وجو می‌کردند، ارزش‌های اخلاقی اسلام را می‌زدودند و ارزش‌های غربی را جایگزین می‌کردند که اگر این جریان تا به امروز ادامه می‌یافت از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند.

سرلشکر سلامی بیان کرد: روحانیت معظم ما همواره در مبارزه‌های ضداستبدادی امت اسلام نقشی پیشتاز، پیشگام و بیرق‌دار را ایفا کرده است و با انتشار روح آگاهی در جوامع، جهاد را عامل سعادت مسلمانان قرار داده است.

وی با بیان اینکه امام، مستضعفان را از خواب بیدار کرد، گفت: بنیانگذار انقلاب اسلامی پیشانی بند جهاد بر پیشانی ملت بست و حرکت انقلاب ظاهر شد و در یک مقطع تاریخی، اعجاز الهی رخ داد و خورشید اسلام برای شکستن دادن بزرگ‌ترین قدرت به صحنه سیاسی جهان آمد.

فرمانده کل سپاه یادآور شد: شکست دادن یک قدرت به ظاهر شکست‌ناپذیر در آن دوران جنگ سرد که دوران انجماد امت اسلام بود، چیزی جز یک اعجاز و نتیجه نصرت الهی برای مومنان نبود.

سردار سلامی با بیان اینکه با ظهور انقلاب دشمن گریخت و شکست تاریخی برای استکبار به نام اسلام ثبت شد، افزود: انقلاب آمد تا تمامیت اسلام در عالم جاری شود و این شاهکار روحانیت است که آمریکایی که شوروی را شکسته است، می‌شکند و او را از این سرزمین مقدس بیرون می‌راند.

وی از ولی‌فقیه به‌عنوان نجات‌دهنده ملت ایران از مین‌های بزرگ نام برد و عنوان کرد: دشمن آتش بر سر ملت می‌ریزد، اما همچنان ملت ایران با تکیه بر امام خود مقاومت می‌کند و پیروز می‌شود.

فرمانده کل سپاه با اشاره به اینکه همه قدرت‌ها بعد از جنگ ضعیف‌تر و خسته‌تر می‌شوند، گفت: امروز ناکامی را در سیمای آمریکا و رهبرانش می‌بینیم و از طرفی وضعیت ایران مقتدر را نیز مشاهده می‌کنیم.

سرلشکر سلامی بر لزوم شناسایی سیاست‌های دشمن و رصد کردن او تاکید کرد و افزود: اکنون مشاهده می‌کنیم که دشمن در اتاق‌های فکر و کاخ‌هایش شبانه‌روز برای شکستن اسلام و بازگشتن به تاریخ جهان اسلام توطئه مستمر می‌کند.

وی ادامه داد: دشن با فشار حداکثری و تمام قوا به صحنه آمده است و به دنبال آسیب زدن به نظام اسلامی است، اما باز هم از ملت ایران شکست خورده است.

فرمانده کل سپاه گفت: آمریکایی که به اندازه تمام جهان قدرت نظامی دارد، مجموع بودجه نظامی کشور‌های جهان ۷۰۰ میلیارد دلار است، اما آمریکا به تنهایی این بودجه قابل توجه را برای عرصه‌های نظامی خود هزینه می‌کند؛ چنین دشمنی نقطه تمرکز خود را ایران اسلامی قرار داده است.

سردار سلامی با بیان اینکه پیشوای ایران اسلامی مورد حملات مستقیم دشمن است، افزود: بنده نمی‌توانم بسیاری از واقعیت‌های شیرین را بگویم و ان‌شاءالله بعدا بازگو خواهیم کرد، اما از ما قبول کنید که یک روحانی با دستان جانباز در میانه یک میدان جهانی جهاد، سال‌ها شبانه‌روز ایستاده است و دشمن را بی‌عمل گذاشته است. دشمن مجهز است، اما نمی‌تواند عمل کند.

وی با بیان اینکه دشمن با اصوات و کلمات به دنبال شکستن دادن نظام اسلامی است با اشاره به ترور شهید صیاد خدایی خاطرنشان کرد: دشمنان ما پاسداری را بی دفاع ترور کرده و فکر می‌کنند جهانی را فتح کرده اند؛ البته که انتقام ذره ذره خون عزیزان خود را می‌گیریم، اما همگان می‌دانند که ما درحال پیشرفت هستیم، هنر و شاهکار این بود که هم قدرت ساختیم و هم کشور را، شهرهایمان آرام و آباد است و مردم‌مان آرام و شکیبا هستند.

فرمانده کل سپاه اظهار داشت: مردم عزیز ایران ایستادند و صادق‌الوعد بودند و همه از حوادث صدر اسلام عبرت گرفتند و امام را در محراب تنها نگذاشتند.

سرلشکر سلامی در ادامه گفت: هرچقدر که دشمن تلاش کرد، باز هم نتوانست به نتیجه برسد؛ چراکه ملت پشتیبان نظام است، ما در مسیر قدرت هستیم و نگران چیزی نیستیم؛ سختی‌ها را پشت سر می‌گذاریم و این سختی‌ها هم برای ما و هم بری دشمنان وجود دارد، اما مهم این است که صبر و شکیبایی ما با تکیه بر ایمان به خداوند متعال است.

فرمانده کل سپاه در پایان خاطرنشان کرد: انسجام امت و امام زیر سایه اسلام یک نعمت است که باید قدردان آن باشیم و برای حفظ و ارتقای آن تلاش کنیم.

روز سوم خرداد در تاریخ انقلاب اسلامی می‌درخشد/ فتح خرمشهر نماد پیروزی حق بر باطل

روز سوم خرداد در تاریخ انقلاب اسلامی می‌درخشد/ فتح خرمشهر نماد پیروزی حق بر باطل

به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع‌پرس، سراسر سال‌های پرافتخار دفاع مقدس، روزهای بزرگی به ثبت رسیده است که عظمت و اهمیت آن همواره در اذهان باقی خواهد ماند و سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر در خلال جنگ تحمیلی هشت ساله رژیم بعث عراق علیه ایران هم از همین افتخارات دوران هشت سال دفاع مقدس است.

در این گزارش بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با جمعی از دانشجویان دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام پرداختیم که از نظر می‌گذرانید. (۹۵/۳/۳)

والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الارضین.

روز شیرین و زیبایی است برای من در میان شما جوانان عزیز و انقلابی با دل‌های پاک و جان‌های پرانگیزه که حقیقتاً برای آینده‌ی این کشور و آینده‌ی این انقلاب امید‌های فراوانی را شما به‌وجود می‌آورید. اوّلاً میلاد مسعود قطب عالم امکان حضرت مهدی (عجّل‌الله فرجه و ارواحنا فداه) را تبریک عرض میکنم؛ ان‌شاءالله همه‌تان امروز و فردا جزو منتظران واقعی و یاران حقیقی آن بزرگوار باشید.

روز سوّم خرداد هم از روز‌های فراموش‌شدنی نیست؛ از روز‌هایی است که در تاریخ کشور ما و در تاریخ انقلاب اسلامی عزیز ایران این روز می‌درخشد. نماد است؛ نماد پیروزی حق بر باطل و نماد قدرت الهی و دست قدرتی که امام بزرگوار فرمودند: دست قدرتی دارد ما را حمایت می‌کند. چنین روزی است روز سوّم خرداد و روز آزادی خرّمشهر. به شما فارغ‌التّحصیلان عزیز، همچنین به شما سردوشی‌بگیران عزیز تبریک عرض میکنم. راه خوبی را آغاز کرده‌اید؛ وارد مسیر خوبی شده‌اید؛ خداوند به شما توفیق بدهد ان‌شاءالله؛ این راه را با جدّیّت، با عزم راسخ، با انگیزه‌ای مضاعف ان‌شاءالله پیش ببرید.

در مورد فتح خرّمشهر، اغلب شما جوان‌ها آن روز نبودید یا اگر هم بودید کودک بودید خیلی، کوچک بودید؛ روز فتح خرّمشهر حادثه‌ی عظیمی بود. شاید هنوز چند ساعت از خبر نگذشته بود که بنده از [ساختمان]ریاست جمهوری میرفتم طرف بیت امام که خدمت امام (رضوان‌الله تعالی علیه) برسم. در این خیابان و سر راه، مردم غوغا کرده بودند؛ مثل یک راه‌پیمایی، مثل یک تظاهرات [بود]. ماشین ما را که میدیدند، می‌آمدند جلو تبریک می‌گفتند. در همه‌ی کشور یک جشن عمومیِ خودجوش به وجود آمد؛ مسئله این‌قدر مسئله‌ی مهمّی بود.

البتّه مردم آن روز غالباً نمیدانستند چه اتّفاقی افتاده است که این فتح به وجود آمده. از آن فداکاری‌ها، از آن ریزه‌کاری‌ها، از آن تلاش‌های عجیب و باورنکردنی، مردم اطّلاع نداشتند؛ امروز هم خیلی‌ها اطّلاع ندارند. من توصیه میکنم این کتاب‌هایی که درباره‌ی جزئیّات عملیّات «الی‌بیت‌المقدّس» هست که به فتح خرّمشهر منتهی شد، همچنین بقیّه‌ی عملیّات - «فتح‌المبین» و دیگر عملیّات- را همه بخوانند؛ بخوانند و ببینند چه اتّفاقی افتاده.

بنده یک وقتی تشبیه کردم دفاع مقدّس را به یک تابلوی خیلی بزرگ و باشکوهی که آن بالا نصب کرده‌اند؛ ما از این پایین آن تابلو را می‌بینیم و تحسین میکنیم؛ امّا اگر نزدیک برویم، ریزه‌کاری‌هایی که در این تابلو به‌کار رفته، هنرمندی‌هایی که به‌کار رفته، جزئیّاتی که در این تابلو هست، آن به‌هم‌آمیختگی رنگ‌های مختلف، نقش‌های مختلف، قلم‌های مختلف را ببینیم، ده‌برابر تحسین ما بیشتر خواهد شد. این کتاب‌هایی که نوشته‌اند، این جزئیّات را درواقع برای ما که از دور این تابلو را دیده‌ایم، تشریح میکنند. خب، حادثه‌ی بزرگی بود.

امّا بزرگ‌تر از این حادثه، این بود که امام (رضوان الله علیه) آن مرد خدا، آن حکیم الهی به معنای واقعی کلمه- وقتی خرّمشهر آزاد شد، وقتی این‌همه مجاهدت به‌بار نشست، این‌همه جوان‌ها عرق ریختند، این‌همه شهید دادیم، این‌همه زحمت کشیدیم، فرمود که خرّمشهر را خدا آزاد کرد؛ خرّمشهر را خدا آزاد کرد! این مهم است؛ معنای این چیست؟ معنای این آن است که اگر شما مجاهدت کردید، قدرت خدا می‌آید پشت شما. لشکر بی‌عقبه، کاری نمیتواند بکند؛ لشکری که عقبه دارد، [نیروی]احتیاط دارد، نیروی ذخیره‌ی فراوان دارد، همه کار می‌تواند بکند.

حالا اگر لشکری عقبه‌اش، ذخیره‌اش عبارت بود از قدرت الهی، این لشکر دیگر شکست‌بخور است؟ امام این را به ما فهماند؛ فهماند که وقتی مجاهدت میکنید، وقتی تنبلی نمیکنید، وقتی وارد میدان میشوید، وقتی نیرو‌های خودتان را به صحنه وارد میکنید، اینجا قدرت خدا است که پشت سر شما است، [لذا]خرّمشهر را خدا آزاد میکند. با این منطق، همه‌ی دنیای مسخّرِ استکبار را هم خدا میتواند آزاد کند.

با این منطق، فلسطین هم میتواند آزاد بشود. با این منطق، هر ملّتی میتواند مستضعف نماند؛ به شرطی که این منطق تحقّق پیدا کند. وقتی ما این منطق را داشتیم، شکست‌ناپذیر میشویم. وقتی با این منطق وارد میدان شدیم، ترس و مرعوب شدن [نخواهد بود]؛ قدرت نظامی یا تبلیغاتی یا پولی و مالی و اقتصادیِ قدرت‌ها در مقابل ما، دیگر ترسناک و هولناک نخواهند بود؛ متّکی هستیم به قدرت خدا. البتّه قدرت خدا پشت سر آدم‌های تنبل نمی‌آید؛ پشت سر ملّتهایی که حاضر نیستند فداکاری کنند نمی‌آید. قدرت خدا پشت سر آن کسانی می‌آید که وارد میدان میشوند، حرکت میکنند، تلاش میکنند، خودشان را برای همه کار آماده میکنند؛ این‌ها متّکی‌اند به قدرت الهی. ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ مَولَی الَّذینَ ءامَنوا وَ اَنَّ الکٰفِرینَ لا مَولی لَهُم؛ (۲) این آیه‌ی قرآن است؛ خدا، مولای شما است؛ شما مولایی دارید که همه‌ی عالمِ وجود تحت قدرت او است؛ این مولای شما است و کافرین ندارند.

در جنگ بدر وقتی‌که کفّار بنا کردند شعار دادن و بت‌های خودشان را اسم آوردن، پیغمبر فرمود به مسلمان‌ها بگویید: اَللهُ مَولانا وَ لا مَولی لَکُم؛ (۳) خدا مولای ما است، پشتیبان ما است، قدرت ما متّکی به قدرت او است و شما ندارید این را؛ همین‌جور هم شد.

الان ۳۷ سال، ۳۸ سال است که دارند از همه‌ی امکانات استفاده میکنند برای اینکه این رویش مبارک را، این جمهوری اسلامی را، این انقلاب مجسّم را شکست بدهند و نتوانسته‌اند؛ اَللهُ مَولانا. ملّت ایران در صحنه است؛ به یک عدّه آدم‌های کنارنشسته‌ی نق‌زنِ غُرزن یا پیرو شهوات نگاه نکنید؛ ملّت در صحنه است، ملّت در میدان است. در میان این ملّت، زمره‌ی عظیمی حضور دارند که حاضرند جانشان را فدا کنند؛ این همان چیزی است که قدرت خدا را می‌آورد پشت سرِ انسان؛ این یعنی جنگ نامتقارن.

معنای جنگ نامتقارن این است که دو طرفِ جنگ از منابع مختلف‌الحالی، با هویّتهای مختلف برخوردارند؛ این جنگ نامتقارن است؛ یعنی هرکدامِ از این دو طرف امکاناتی دارند، منابع قدرتی دارند که طرف دیگر آن را ندارد. ما با استکبار جهانی در حال جنگ نامتقارنیم؛ چرا؟ ممکن است او یک امکاناتی داشته باشد که ما نداشته باشیم، امّا ما هم امکاناتی داریم که او ندارد؛ آن امکان چیست؟ توکّل، اعتماد به خدا، اعتماد به پیروزی نهایی، اعتماد به قدرت انسان، به قدرت اراده‌ی انسان مؤمن؛ این را ما داریم؛ این شد جنگ نامتقارن. در جنگ نامتقارن اراده‌ها هستند که با هم میجنگند؛ هر اراده‌ای غلبه پیدا کرد، پیروز خواهد شد. در میدان، اراده را ضعیف نکنید؛ در میدان نبرد، اراده را دچار تزلزل نکنید؛ اگر یک طرفِ جنگ در میدان نبرد اراده‌اش سست شد، قطعاً شکست خواهد خورد. نگذارید اراده‌تان سست بشود، نگذارید تبلیغات دشمن و وسوسه‌های دشمن، در اراده و عزم راسخ شما تزلزل ایجاد کند؛ این اراده‌ی مستحکم را نگه دارید؛ این ضامن پیروزی است.

[امروز] جنگ نظامی مطرح نیست؛ امروز برای کشور ما جنگ نظامیِ سنّتی و متعارف احتمال بسیار بسیار ضعیفی است لکن جهاد باقی است؛ جهاد یک چیز دیگر است. جهاد فقط به‌معنای قتال نیست، فقط به‌معنای جنگ نظامی نیست؛ جهاد یک معنای بسیار وسیع‌تری دارد. در بین جهاد‌ها جهادی هست که خدای متعال در قرآن آن را «جهاد کبیر» نام نهاده: وَ جٰهِدهُم بِه جِهادًا کَبیرًا؛ (۴) در سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان است؛ «بِه» یعنی به قرآن، «جٰهِدهُم بِه» یعنی به‌وسیله‌ی قرآن با آن‌ها جهاد کن؛ جِهاداً کَبیرًا. این آیه در مکّه نازل شده. درست توجّه کنند جوان‌های عزیز! در مکّه جنگ نظامی مطرح نبود؛ پیغمبر و مسلمان‌ها مأمور به جنگ نظامی نبودند، کاری که آن‌ها میکردند کار دیگری بود؛ همان کار دیگر است که خدای متعال در این آیه‌ی شریفه میگوید: وَ جٰهِدهُم بِه جِهادًا کَبیرًا. آن کارِ دیگر چیست؟ آن کارِ دیگر، ایستادگی و مقاومت و عدم تبعیّت [است.]فَلا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ جٰهِدهُم بِه جِهادًا کَبیرًا؛ (۵) از مشرکین اطاعت نکن. اطاعت نکردن از کفّار همان چیزی است که خدای متعال به آن گفته جهاد کبیر.

این تقسیم‌بندی غیر از تقسیم‌بندی جهاد اکبر و جهاد اصغر است: جهاد اکبر که از همه سخت‌تر است، جهاد با نفْس است، همان چیزی است که هویّت ما را، باطن ما را حفظ میکند؛ جهاد اصغر، مجاهدت با دشمن است، منتها در بین جهاد اصغر یک جهاد هست که خدای متعال آن را «جهاد کبیر» نام نهاده که آن همین است. «جهاد کبیر» یعنی چه؟ یعنی اطاعت نکردن از دشمن، از کافر؛ از خصمی که در میدان مبارزه‌ی با تو قرار گرفته اطاعت نکن. اطاعت یعنی چه؟ یعنی تبعیّت؛ تبعیّت نکن. تبعیّت نکردن در کجا؟ در میدان‌های مختلف؛ تبعیّت در میدان سیاست، در میدان اقتصاد، در میدان فرهنگ، در میدان هنر. در میدان‌های مختلف از دشمن تبعیّت نکن؛ این شد «جهاد کبیر».

«آزادسازی خرمشهر» نتیجه بلوغ و تکامل اندیشه دفاعی کشور

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

«آزادسازی خرمشهر» نتیجه بلوغ و تکامل اندیشه دفاعی کشور

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، فتح خرمشهر به عنوان بزرگ‌ترین پیروزی سیاسی ـ نظامی جمهوری اسلامی ایران در سال دوم جنگ، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. در این عملیات، پنج هزار و 400 کیلومتر مربع از سرزمین‌های اشغالی آزاد شد و دشمن متجاوز برای اجتناب از تلفات بیشتر و حفظ ارتش خود و همچنین حفظ بصره، با سرافکندگی بسیار، از خاک ایران عقب نشست. در واقع، مقاومت دشمن در خرمشهر، که موجب زمین‌گیر شدن نیروهای عراقی و در نتیجه، فتح خرمشهر به دست رزمندگان اسلام شد، شکست و هزیمت را برای عراق به ارمغان آورد.

بدون تردید، دشمن با وجود وضعیت نامطلوبی که با آن روبه‌رو بود به دلیل اهمیت منطقه خرمشهر، تلاش می‌کرد، این منطقه را به عنوان تنها برگ برنده حفظ کرده و جنگ را آبرومندانه تمام کند، ضمن این که از احتمال سقوط بصره نیز نگران بود. در چنین وضعیتی و به موازات تلاش رزمندگان برای آزادسازی خرمشهر، دشمن تلاش‌های مضاعفی را برای آمادگی نیروهای خود جهت حفظ خرمشهر انجام داد؛ به همین دلیل دشمن در این عملیات به لحاظ مکان و تا اندازه‌ای در مورد زمان غافلگیر نشد. به عبارت دیگر، باید دلیل شکست دشمن و پیروزی نیروهای خودی را مورد ارزیابی دقیق قرار داد.

بدون تردید آزادسازی مناطق اشغالی و فتح خرمشهر نتیجه  یک استراتژی برتر بود. پیروزی‌های پی درپی در عملیات‌های چهار گانه، در مقایسه با شکست بنی‌صدر در عملیات‌های چهار گانه، تنها به دلیل بینش نظامی مبتنی بر حضور نیروهای مردمی و انقلابی در عرصه جنگ و ترکیب مقدس ارتش و سپاه بود.

سردار رشید در مورد ویژگی‌های یک استراتژی موفق که به تدبیر نیروهای انقلابی و مردمی اتخاذ شد، چنین توضیح می‌دهد:

«در هر استراتژی موفق، سه ویژگی وجود دارد که در استراتژی آزادسازی مناطق اشغالی قابل مشاهده است: 1- انطباق با واقعیات؛ 2- به کارگیری کلیه امکانات و مقدورات؛ 3- شناخت کامل از دشمن.

 با آزادسازی مناطق اشغالی و اثبات در سستی استراتژی و رفتار و عملکرد ناشی از آن، نقش تعیین کننده سپاه در جنگ تثبیت شد. در واقع، بلوغ و تکامل اندیشه دفاعی سپاه  و توانایی و قدرت نظامی این نیرو با برگزاری نماز شکر رزمندگان اسلام در مسجد جامع خرمشهر، جایگاه و نقش خود را یافت و از این پس، سپاه به عنوان یک سازمان نظامی نیرومند و توانا در سطح ملی نهادینه و مورد شناسایی قرار گرفت. همچنین سپاه علاوه بر گسترش سازمان رزم، در ابعاد طرح ریزی و اجرای عملیات نیز قابلیت و برجستگی های خود را نمایان کرد.

در طراحی مانور عملیات، با توجه به موقعیت زمین منطقه و درکی که از تلاش‌ها، آرایش دفاعی و محل استقرار نیروهای احتیاط دشمن وجود داشت، انتخاب راه کار مناسب با پیشنهاد و تصرف سر پل بزرگ، منجر به تغییر اوضاع به سود ایران شد.

با توجه به ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر که در وضعیت خاصی انجام گرفت، یکی از مسائل مهمی که نیاز به بررسی دارد، علت توقف ایران در عملیات بیت‌المقدس بر مرزهای بین‌المللی و خودداری نیروها از ادامه پیشروی به سمت بصره می‌باشد. در واقع، تأخیر در پیشروی به سمت بصره منجر به تحکیم مواضع دشمن و در نهایت ناکامی در عملیات رمضان شد. حال آن که اصل مهم نظامی «استفاده از موقعیت و تعقیب دشمن» ایجاب می‌کرد، نیروهای ایران در موقعیتی که دشمن از نظر روحی و استحکامات دچار ضعف و استیصال شده بود، به سمت بصره پیشروی کنند.

از سوی دیگر، دشمن در آخرین مراحل عملیات به دلیل عدم اطمینان نسبت به سمت حرکت نظامی نیروهای ایرانی، تصمیم گرفت، از خرمشهر خارج شود، ولی بصره را حفظ کند، لذا با توجه به اندیشه دفاع از بصره، خرمشهر را از دست داد.

بدین ترتیب، طی 9 ماه مناطق اشغالی ایران آزاد شد و در این میان، عملیات شگفت انگیز بیت‌المقدس (فتح خرمشهر) آخرین عملیات از سلسله عملیات‌های آزادسازی مناطق اشغالی بود که به اجرا در آمد. عراق پیش از این، به دلیل وضعیت سیاسی داخلی ایران و نتایج سلسله عملیات‌های ناموفقی که در پاییز و زمستان سال 1359 به فرماندهی بنی صدر انجام گرفته بود، از نظر استراتژیکی در غفلت کامل به سر می‌برد و در واقع، نقطه ثقل تحولات جنگ را نادیده گرفته بود.

تا آنجا که بسیاری از مقام‌های عالی رتبه عراق در طول تابستان 1981 میلادی (1360) کاملا متقاعد شده بودند که دولت ایران تا پاییز (1360) سقوط خواهد کرد. ولی پیدایش وضعیت جدید به منزله شکست استراتژی عراق مبنی بر «تحمیل صلح با حفظ قلمرو» بود. به همین دلیل، بدیهی بود که دولت عراق با اعلام عقب نشینی از سایر مواضع اشغالی، امکان افزایش حمایت جهانی از خود و در مقابل، فشار بر ایران را برای پایان دادن به این جنگ، فراهم کند.

منبع: «جنگ ایران و عراق: پرسش‌ها و پاسخ‌ها» نویسنده فرهاد درویشی/ ناشر: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.