ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دل نبندیم آقا ( جلسه درس اخلاق آیت الله ناصری )
آیة الله حسین غفاری شهیدی مبارز بی باک ونستوه
برای دریافت تصویر سازی در ابعاد بزرگتر روی آن کلیک کنید
بعضا اتفاقات جالبی در تاکسی می افتد که تا مدت ها انسان را در افکار خود نگه می دارد.
چند روز پیش که در تاکسی نشسته بودم و در مسیر خیابان سهرودی تا سیدخندان مشغول طی مسیر بودم، به ناگاه متوجه زنگ عجیب و غریب موبایل خانم کهنسالی شدم که در صندلی جلو نشسته بودند. معمولا عادت ندارم به مکالمات تلفنی افراد گوش دهم اما از آنجا موضوعات مطروحه توسط پیرزن به نظرم جالب اومد و با توجه به اینکه خود خانم با صدای بلند اقدام به صحبت با تلفن همراه خود می نمود، پس خودم را مجاب کردم تا ادامه صحبت های پیرزن را گوش کنم
گویا مادر پیر (اما بسیار سانتال مانتال) بر سر نوبت دکتر با منشی در پشت تلفن چانه زنی می کرد. منشی پزشک پس از اصرارهای پیرزن مبنی بر عجله داشتن برای نوبت دکتر، ۲ روز را به او پیشنهاد داد. یکشنبه دوم دی ماه و دوشنبه سوم دی ماه. اما نکته جالب توجه پاسخ و واکنش پیرزن به منشی مبنی بر قبول یا رد روزهای پیشنهادی بود.
پیرزن خطاب به منشی: عزیزم، یکشنبه که نمی تونم بیام. آخه شنیدم آخر دنیاست و قراره دنیا تموم بشه. بخاطر همین، هم خودم و هم بچه هام می خوایم تو خونه بشینیم و از خونه بیرون نیایم! اگر یکشنبه دنیا تموم نشد؛ دوشنبه میام!!!
قول و قرار گذاشته شد و با خداحافظی مکالمه تلفنی پایان یافت.
شدیدا منتظر لبخند و یا حرکتی از سوی پیرزن بودم تا احساس کنم وی با منشی پزشک شوخی کرده است اما در کمال ناباوری این اتفاق نیفتاد و او همچنان لحظه شماری می کرد برای پایان دنیا!
بیان احساسم که نمی دانم از سر تعجب بود یا عصبانیت یا بهت چندان کار ساده ای نیست اما بعدها که از این حس خارج شدم و کمی منطقی به موضوع فکر کردم افسوس خوردم و با خود گفتم اگر شیعیان مهدی صاحب الزمان(عج) هم به اندازه این پیرزن به وجود مقدس و امر ظهور ایمان داشتند و منتظر منجی عالم بشریت بودند مطمئنا….
و آنروز بود که فهمیدم چقدر فاصله داریم تا امر فرج…
پی نوشت: فریب ما مخور آقا دروغ می گوییم؛ به جان “حضرت زهرا” دروغ می گوییم/ چه انتظار ظهوری چه درد هجرانی؛ میا میا گل طاها دروغ می گوییم/ تمام چشم براهی و انتظار ظهور؛ و ندبه های فرج را دروغ می گوییم/ دلی که مأمن دنیاست جای مولا نیست؛ اسیر شهوت دنیا دروغ می گوییم/ کدام گریه غربت کدام اشک فراق؛ قسم به “ام ابیها” دروغ می گوییم/ زبان سخن ز تو گوید ولی برای “مقام”؛ به پیش چشم خدا ما دروغ می گوییم/ خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست؛ و ما به وسعت دریا دروغ می گوییم/ مرا ببخش عزیزم که باز می گویم؛ میا میا گل طاها دروغ می گوییم//
اللهم عجّل لولیک الفرج
منتشر شده در جوان آنلاین، رجانیوز، ندای انقلاب، عمارنامه، دیدبان، دی نیوز، حدید نیوز، البرز نیوز، کارگرنیوز، سراج۲۴
احمدکشوری چگونه شهیدشد؟تصویری
احمد پس از اخذ دیپلم در سال 1351 وارد هوانیروز شد و با موفقیت دورههای خلبانی بالگردهای جنگنده کبرا و 206 جترنجر را در خارج از کشور و در کنار اساتید آمریکایی به پایان رساند. پس از انتقال به پایگاه هوانیروز کرمانشاه به موج انقلاب اسلامی پیوست و وارد فعالیتهای سیاسی و چاپ و نشر اعلامیههای امام خمینی(ره) شد.
بعد از پیروزی انقلاب و با شروع غائله کرستان، از نخستین گروههایی بود که در کنار شهید چمران و شهید صیاد شیرازی وارد معرکه نبرد با ضدانقلاب شد.
در نهایت نیز بعد از یک عمر مجاهدت در 15 آذرماه 1359 و در سن 27 سالگی در حالی که از یک عملیات برون مرزی باز میگشت هدف هواپیماهای جنگنده عراقی قرار گرفت و به شهادت رسید. در بخشهایی از وصیتنامه شهید آمده است: "در مسلخ عشق جز نکو را نکُشند، روبهصفتان زشتخو را نکُشند. هر روز ستارهای را از این آسمان به پایین میکشند اما باز این آسمان پر از ستاره است. بیتفاوتی را از خود دور کنید و در مقابل حرفهای منحرف، بیتفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست."