پیامک های ویژه میلادامام حسن مجتبی ع
به گزارش فرهنگ نیوز،در یکی از آخرین جمعه های ماه شعبان، رسول گرامی اسلام خطبه ای خواندند که بعد ها به خطبه شعبانیه مشهور گشت. خطبه ای که پیامبر اکرم (ص) از سر خیر خواهی خطاب به مسلمانان برای درک بیشتر لحظات ماه مبارک رمضان ایراد فرمودند و از مضامین فوق العاده ای برخوردار می باشد. در ابتدای این ماه فرصت مناسبی است تا برای درک بیشتر این ماه مروری به این خطبه بیاندازیم:
برای دریافت احادیث به ادامه مطالب بروید
منبع : سایت شهیدآوینی
مکر با خدا از نگاه آیتالله مجتهدی
ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی، از علمای بنام تهران بود که در سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانیها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و میتوانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده، پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.
آیتالله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیهشان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه میداد که بر دل مینشست؛ به طوری که حتی هم اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.
صفتی از صفات رذیله متعلق به قوه عاقله، مکر و حیله کردن است، از این جهت، حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «از ما نیست هر که مکر کند با مسلمی.» و جناب امیرالمۆمنین (ع) فرمودند: اگر نه این بودی که عاقبت مکر و خدعه آتش جهنم است، من از همه مردمان، مکّارتر بودم؛ و مکرر آن سرور آهی بلند میکشیدند و میفرمودند: «واویلا، با من مکر میکنند و میدانند که من مکر ایشان را میفهمم و راههای مکر و حیله را بهتر از ایشان میشناسم، ولیکن چون میدانم که مال مکر و حیله و خدعه، آتش جهنم است، بر مکر ایشان صبر میکنم و آنچه را ایشان مرتکب میشوند، من مرتکب نمیگردم». طریقه خلاصی از این صفت خبیثه آن است که متذکر بدی عاقبت آن گردد و تأمل کند که صاحب آن در آتش سوزان، همنشین شیطان است. (1)
بلی، نبـــود ره نا امیـــدی |
سیاهی را بــــود روز سپیدی |
ز صد در، گر امیدت بر نیاید |
به نومیدی جگر خوردن نشاید |
بله اینهایی که غش در معامله میکنند. گندم نشان میدهند، اما جو میفروشند، این هم مکر است. آب به شیر میریزند، مکر است. یک سطل ماست، زیرش یک مزه دارد، وسطش یک مزه، رویش یک مزه. سه رقم ماست را قاطی میکند، به شما عوض یک ماست میدهد. اینها را دقت کنید. قرآن آیهای دارد: «و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین» (1). بعضیها مکر میکنند و جزای این مکر به خودشان برمیگردد.
قدیمها یک نفر آب به شیر میریخت و به مردم میفروخت. پولها را جمع کرد، همه را اشرفی کرد (حالا میگویند بهار آزادی) و گذاشت در یک کیسه و با کشتی رفت مکه. کیسه را پهلوی خودش گذاشته بود که مبادا دزد ببرد. پر اشرفی بود. حواسش نبود که یک میمونی وارد کشتی شد، با دندانش این کیسه را گرفت و از نردبان کشتی رفت بالا روی طاق کشتی نشست. در کیسه را با دندانش باز کرد، یک دانه از اشرفیها را میریخت در آب، یکی را میریخت در دامن حاجی... یکی میریخت به آب، یکی میریخت به دامن حاجی ...تا کیسه تمام شد.
هرچه آب به شیر ریخته بود، میمون ریخت به آب. اینهایی که کلاه سر مشتری میگذارند و مکر میکنند، خیال نکنند که به جزای مکر خودشان نمیرسند. یک دفعه بچهاش، شب دل درد میگیرد و دو میلیون تومان باید به مریضخانه پول بدهد. مکر همین است دیگر! سرمردم کلاه میگذاری، سر خدا که نمیتوانی کلاه بگذاری.
ببری مال مســـــلمان، چو مالت ببـــرند |
بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست؟ |
در حدیثی داریم: «اگر کسی مال خدا را ندهد، خمس ندهد، حق خدا را ندهد، ما کسانی را بر او مسلط میکنیم که همان مقدار را از او بگیرد.» مثلاً یک مالیات برایش میآورند. اصلاً کاسبی ندارد، مالیات میآورند بیست میلیون تومان. کاسه و قوطیها همه خالیست. مأمور مالیات فکر کرده قوطیها پر است، صورت نوشته بیست میلیون. داد و بیداد راه میاندازد.
مال مردم را خورده حالا که میآیند مالش را میبرند، میگوید یک مسلمان نیست توی این دنیا؟ این چه جور اسلامی است؟! خب مال مردم را خوردی، حالا مال تو را خوردهاند.
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده |
حیران شد و بگرفت به دندان ســر انگشت |
تا تو که را کشتی تا کشته شــدی زار |
آن کس که تو را کشت کی کشته شود زار |
یک روزی حضرت موسی کلیم(ع) برای مناجات به طور رفته بود، به خدا گفت: خدایا یک سِرّ از اسرارت را به من نشان بده. خدا فرمود: موسی، برو کنار فلان چشمه بنشین ببین چه میبینی. رفت نشست و دید یک سواری آمد. پیاده شد و یک آبی به سر و صورتش زد. یک کیسه پول داشت، یادش رفت ببرد، کیسه پول را گذاشت آنجا، سوار اسب شد و رفت.
یک بچهی ده یا پانزده ساله آمد و دید یک کیسه پول آنجاست. برداشت و رفت. حضرت موسی هم دارد تماشا میکند. از آن طرف، سواره یک دفعه یادش آمد که ای وای، من یک کیسه پول داشتم، یادم رفت بیاورم. برگشت دید یک پیرمرد نابینایی آنجاست. پسر نیست، ولی یک پیرمرد نابینایی آنجاست. گفت: پیرمرد این کیسه پول مرا ندیدی؟ گفت: نه. اظهار بی اطلاعی کرد. گفت من نابینا هستم. مال تو را برنداشتم. زد و با شمشیر پیرمرد را کشت. گفت: تو برداشتی من همین الآن رد شدم از اینجا کس دیگری نبوده.
حضرت موسی گفت: خدایا! این پیرمرد بی گناه کشته شد، اما پولها را آن بچه برد. قصه چیست؟ خطاب رسید که این سوار که پولهایش را جا گذاشت. یک موقع پدر این بچه برایش کار کرده و همان مقدار پول بابای این بچه را خورده بود، حالا این پول نصیب بچهاش شد. آن پیرمرد هم که دیدی کشته شد، یک موقع پدر این سوار را کشته بود و خود سوار هم نمیدانست که قاتل پدرش این است. اصلاً نمیدانست. خیال کرد پولها را برداشته؛ به هوای این که پولها را برداشته، او را کشت.
آنقدر گرم است بازار مکافات عمل/ بی دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است
دنیا فیلم است. حالا ما نمیدانیم در پس پرده چیست؟ اینهایی که ظلم میکنند، خیال میکنی به جزای خودشان نمیرسند. همهشان به جزای خودشان میرسند. پس از خدا بخواهیم که ما ظلممان حتی به یک مورچه هم نرسد.
حاج میرزا جواد آقای تهرانی(استاد اخلاق) رفت سبزی خرید، (بهشت رضا قبرش است) میبرد خانه و میبیند که پر مورچه است. میآورد پس میدهد. سبزی فروش میگوید: آقا، سبزیاش تازه است، چرا پس آوردید؟ فرمودند: آخر دیدم این مورچهها از خانه و زندگیشان دور شدهاند. این سبزیها مال اینجاست. مورچهها بروند سر خانه و زندگیشان. اینها خانه دارند، زندگی دارند، زن و بچه دارند. چند سال انبار توشه دارند. اینها ذخیره دارند برای زمستان. اینها در خانه من بمانند، رها میشوند. او آزارش به یک مورچه هم نمیرسید.
حضرت داوود کنار یک دریا نشسته بود. یک کرمی در لجن بود. عرض کرد: خدایا این کرم چیست که خلق کردهای؟ به چه درد میخورد؟ خدا فرمود: این کرم همین الآن به ما میگفت این داوود را برای چه خلق کردی؟ چیزی که خدا خلق کرده باشد، به درد نخور نیست. هر چیزی به درد میخورد.
پیوستها:
1. برگرفته از سخنرانی شهریور 84.
2. سوره مبارکه آل عمران، آیه 54.
منبع: ایسنا
مردی به عظمت یک ملت + تصویرسازی
انتخابات ریاست جمهوری زیر خط آتش+عکس
به گزارش فرهنگ نیوز ،حمید داوودآبادی،
از رزمندگان سال های دفاع مقدس و نویسنده ی فعال حوزه ادبیاتِ مقاومت،
اخیرا در پایگاه مجازی خود، همزمان با نزدیکی به انتخابات یازدهمین دوره ی
ریاست جمهوری، به ذکر خاطراتش از انتخابات چهارمین دوره ی ریاست جمهوری
پرداخته است. توضیح آن که انتخابات چهارمین دوره ی ریاست جمهوری اسلامی
ایران، در مرداد ماه سال ۱۳۶۴ و با رقابت میان ۳ نفر به این ترتیب انجام
گرفت:
از حزب موتلف اسلامی آقای حبیب الله عسگر اولادی،
نامزد مستقل آقای دکتر سید محمود کاشانی (فرزند آیت الله کاشانی) و
از حزب جمهوری اسلامی، آیت الله سید علی خامنهای
در
نهایت آیت الله سید علی خامنهای با کسب ۱۲ میلیون و ۲۰۵ هزار و ۱۲ رای
(۸۵٪) از مجموع ۱۴ میلیون و ۲۳۸ هزار و ۵۸۷ نفر رای ماخوذه، برای دومین بار
به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد.
آن پیش رو دارید، خاطرات خواندنی حمید داوود آبادی از همان انتخابات است:
قرار بود در آخرین روزهای مرداد ماه، انتخابات چهارمین دورهی
ریاستجمهوری برگزار شود. خیلی دوست داشتم در تهران باشم؛ هم به این دلیل
که شناسنامه همراهم نبود تا رأی بدهم، هم این که در کنار بچههای محل در
جریان برگزاری انتخابات باشم. وقتی از برادر "مصطفی عبدالرضا" (معاون گردان
شهادت) درخواست کردم که مرخصی دو سه روزهای بدهد تا بروم و برگردم، خندید
و گفت:
- بین این همه رزمنده که اینجا و جاهای دیگهی جبهه هستند، فقط حضرتعالی میخوای رأی بدی؟
خوب که فکر کردم، دیدم راست میگوید. هیچکداممان شناسنامه همراه نداشتیم. پس تکلیف رأی دادن چی میشد؟ که عبدالرضا گفت:
- غصه نخور. قراره روز جمعه، صندوق رأی سیار بیارن اینجا تا همه رأی بدن.
وقتی پرسیدم: خب وقتی شناسنامه نداریم، چیکار کنیم؟
گفت: اون دیگه با خود مسئولانه. شما فقط رأیت رو بده.
صبح
روز جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۶۴، کوهپیمایی صبحگاهی برگزار نشد و راحتباش دادند.
صبحانه را که خوردیم، نزدیک ساعت ۸ بود که دو دستگاه نیسان پاترول به
اردوگاه آمدند. بلندگوی تبلیغات اعلام کرد:
"همهی نیروها برای شرکت در انتخابات، در محوطهی صبحگاه بهخط شوند."
اعلام
شد که "کارت پلاک" خود را همراه بیاوریم. قبل از این که فرم مخصوص را
پرکنیم و رأی خودمان را بدهیم، نمایندگان وزارت کشور تذکراتی دادند. از
جمله این که هیچکدام از برادران حق ندارد اطراف صندوق اخذ رأی، به تبلیغ
برای کاندیدایی خاص بپردازد.
هر چند که همهی بچهها زیر لب نام آقای خامنهای را زمزمه میکردند.
او تذکر داد: هر رزمنده فقط حق یک رأی دارد و اگر کسی تخلف کند، شرعا حرام است.
حتی اعلام کرد رأی خود را جلوی همدیگر ننویسیم.
بچه های گردان شهادت در اردوگاه کوزران کرمانشاه درحال رای دادن
شهید سیدمهدی تهرانی نژاد مسئول صندوق – قاضیها – حسن هرندی و شهید یوسف محمدی درحال رای دادن
حجت کلایی در کنار شهیدان جعفرعلی گروسی و یوسف محمدی درحال رای دادن. شهید سیدمهدی تهرانی نژاد مسئول صندوق
حاج حسن نوروزیان، سیدمهرداد حسینی و بقیه بچه ها پای صندوق
قاضیها، سیدمهرداد حسینی، حاج حسن نوروزیان و شهیدان حمید فرخیان – حسین جعفری – علی مصطفازاده درحال رای دادن
بهجای
شناسنامه، پشت کارت پلاک مهر زدند. آنقدر سختگیر بودند که به نیروهایی که
به هر دلیلی کارت پلاک نداشتند، اجازهی رأی دادن ندادند.
مسئول صندوق،
جوانی حدود ۱۷ساله بود که خیلی خوشبرخورد و خندهرو بود. نمیدانم چرا از
او خوشم آمد و بنا گذاشتم تا هم از او و هم از صحنهی رأی دادن بچهها
چندتایی عکس بگیرم. نام او را که پرسیدم، خودش را "سیدمهدی تهرانینژاد"
معرفی کرد. وقتی پرسید از کدام محلهی تهران آمدهام، تا گفتم تهراننو، با
خنده گفت که پسرخالهاش اهل آنجاست که او را شناختم و همین باعث شد زودتر
رفیق شویم.
یوسف محمدی و جعفرعلی گروسی در کنار صف بچهها ایستادند. یوسف گفت که دوست دارد موقع انداختن رأی به صندوق از او عکس بگیرم که گرفتم.
۱ - سیدمهدی تهرانی نژاد جمعه ۲ اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در فاو بهشهادت رسید.
۲ – یوسف محمدی تیر ماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۱ – در مهران بهشهادت رسید.
۳ – جعفرعلی گروسی متولد ۱۳۴۷ شهادت جمعه ۱۷/۷/۱۳۶۶ در کردستان بهشهادت رسید.
۴ - حمید فرخیان متولد ۱۳۴۵ پنجشنبه ۲۵/۱۰/۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ – در شلمچه بهشهادت رسید.
۵ – حسین جعفری دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه بهشهادت رسید. (اگر درست یادم باشد)
۶ - علی مصطفازاده دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه بهشهادت رسید. (اگر درست یادم باشد)
منبع: خاطرات جبهه
روایت مقام معظم رهبری واقعه خرمشهر
واقعه خرمشهر از دور فقط یک حادثه تاریخی است که برای ملت ایران هیجان آورو افتخارآمیز است؛ ولی از نزدیک، این قضیه شبیه یک معجزه بزرگ بود. وقتی رژیم عراق با تشویق دولتهای دشمن انقلاب به مرزهای ما حمله کرد، هدفگیریدقیق کرده بود. خرمشهر، قدم اول و بسیار موثر از این هدفگیری بود. هدفآنها به طور خلاصه این بود: با خود فکر کرده بودند با پیروزی انقلاب،ایران اولاً نیروی مسلحی ندارد که از مرزها دفاع کند؛ ثانیاً سامان اداریو اجتماعی درستی ندارد تا بتواند به دفاع از کشور و منافع ملی بپردازد؛ثالثاً در دنیا انقلاب طرفداری ندارد. یک طرف آمریکا بود، دشمن پر از حقدو کینه علیه انقلاب- چون انقلاب سلطه آمریکا را بر این کشور از بین بردهبود، بنابر این از غضب و کینه بر انقلاب و نظام اسلامی پر بودند- یک طرفهم شوروی سابق بود؛