شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

انسان ۲۵۰ ساله | امام حسن علیه‌السلام زمینه‌ساز حماسه عاشورا

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

انسان ۲۵۰ ساله | امام حسن علیه‌السلام زمینه‌ساز حماسه عاشورا

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امام حسن جنگ نظامی را - با آن دشمنی که قبلا باید افشا بشود و سپس با آن مبارزه بشود - متوقف کرد تا جنگ سیاسی، جنگ فرهنگی، جنگ تبلیغاتی و جنگ اسلامی خود را با او شروع بکند. ... امام حسن زمینه‌ساز عاشورا و تداوم امامت در شیعه بود. ۱۳۶۴/۰۳/۱۷

درس هایی از عاشورائیان

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

درس هایی از عاشورائیان

سکینه بیک خورمیزی (نیک)، مدرس حوزه و دانشگاه

چکیده:
این اثر با نگاهی به شخصیت امام حسین (علیه السلام) و شاکله ی رفتاری و گفتاری سیدالشهداء (علیه السلام) تدوین شده و هدفش آشنایی بیشتر با مکتب حسینی است، از آن جا که رفتار و گفتار هر شخصی نمایان گر شخصیت ذاتی و اکتسابی آن فرد است، ضرورت دارد که در حد توان به مطالعه در سیره ی رفتاری و تعمق در گفتار گهربار امام حسین (علیه السلام) به قصد آشنایی و ارادت به پیشگاه آن شهید مظلوم بپردازیم.
کلیدواژه: عاشورا، امام حسین (علیه السلام)، کرامت، شجاعت، تواضع، ایثار، عاطفه، محبت.

مقدمه:
عملکرد و گفتار هر انسانی نماد و نمایان گر شخصیت اوست: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِه‏؛ بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مى‏کند.» (اسراء: 84)
لذا قضاوت در مورد هر کسی بستگی به اعمال و اقوال آن شخص دارد، افراد برجسته در هر دوره و زمانی بر اساس منش و روش خویش تبدیل به اسوه و الگو می شوند و نسل های آن ها به رفتار و گفتار آن اسوه ها تأسی می جویند، بدون مبالغه می توان ادعا کرد حضرت امام حسین (علیه السلام) اسوه ی بی نظیری است که نه تنها مسلمانان و شیعیان به مکتب و هدف او تأسی جسته اند بلکه هر آزاده ی بیداردلی در جهان در برابر شخصیت والای حسین (علیه السلام) متواضعانه زانوی ادب به زمین گذارده و خوشه چین بوستان کمالات امام حسین (علیه السلام) گشته و جرعه نوش اقیانوس فضائل آن یگانه دوران گردیده است.

حضرت امام حسین (علیه السلام) اسوه ی بی نظیری است که نه تنها مسلمانان و شیعیان به مکتب و هدف او تأسی جسته اند بلکه هر آزاده ی بیداردلی در جهان در برابر شخصیت والای حسین (علیه السلام) متواضعانه زانوی ادب به زمین گذارده و ...

حضرت امام حسین (علیه السلام) اسوه ی بی نظیری است که نه تنها مسلمانان و شیعیان به مکتب و هدف او تأسی جسته اند بلکه هر آزاده ی بیداردلی در جهان در برابر شخصیت والای حسین (علیه السلام) متواضعانه زانوی ادب به زمین گذارده و ...


1. کرامات ذاتی
امام حسین (علیه السلام) خامس اصحاب کساء یعنی پنجمین نفر از کسانی است که تحت کساء یمانی قرار گرفت و به عنوان اهل بیت (علیهم السلام)، آیه ی تطهیر در شأن او نازل گردید. (ر.ک: مفاتیح الجنان، حدیث کساء) ایشان نوه ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و فرزند امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) و برادر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است که همگی جایگاه ویژه در جهان هستی دارند و طبق حدیث شریف کساء تمام جهان به یمن وجود ایشان آفریده شده (همان) و همگی مشمول آیه تطهیر می باشند.
«إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا؛ خداوند مى‏خواهد پلیدى و گناه را فقط از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.» (احزاب: 33)
در آیه ی مباهله نیز ایشان به عنوان فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده شده است:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ؛ هرگاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» (آل عمران: 61)
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نازل شده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها کسانى را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین (علیهما السلام) و دخترش فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) بودند، بنا بر این منظور از «ابناءنا» در آیه منحصراً حسن و حسین (علیهما السلام) هستند.
همچنین روایات بسیاری در شأن و فضیلت ایشان به عنوان سید جوانان بهشت [1] (مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص21)، چراغ هدایت و کشتی نجات، [2] (بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج17، ص1؛ ابن نما حلی، مثیرالاحزان، ص4) و نسبت تام و مستقیم به شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوان «حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ وَ أَنَا مِنْ‏ حُسَیْن‏» وارد شده است؛ آن قدر این روایات بسیار و اسناد متواتر از طریق شیعه و سنی دارند که این وجیزه گنجایش ذکر آن ها را ندارد. (ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص127؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص52)

2. کرامات اکتسابی
قطعاً آن دسته از کرامات که در دوره ی زندگی هر کسی از او بروز و ظهور پیدا کرده و جزء عملکرد آن شخص می باشد، دلیل گویاتری بر شخصیت ویژه ی آن شخص می باشد که ما در این نوشتار اجمالاً اشاره ای به آن کرامات خواهیم داشت:

2-1. شجاعت
یکی از فضائل اخلاقی هر انسانی به ویژه برای مردان، شجاعت می باشد که امام حسین (علیه السلام) در این فضیلت گوی سبقت را از همگان ربوده، در تمام دوران امامت و خلافت پدر بزرگوارش در چندین جنگی که بر امام علی (علیه السلام) تحمیل شد، امام حسین (علیه السلام) همه جا حاضر و جزء فرماندهان و جنگاوران جبهه نبرد بود و بهمراه برادر بزرگوارش شجاعانه در میدان رزم با معاویه جنگید.

یکی از فضائل اخلاقی هر انسانی به ویژه برای مردان، شجاعت می باشد که امام حسین (علیه السلام) در این فضیلت گوی سبقت را از همگان ربوده بودند.

یکی از فضائل اخلاقی هر انسانی به ویژه برای مردان، شجاعت می باشد که امام حسین (علیه السلام) در این فضیلت گوی سبقت را از همگان ربوده بودند.


2-2. بخشندگی و تواضع
آورده اند که روزی امام حسین (علیه السلام) از کوچه ای عبور می کردند، کودکان که با هم مشغول بازی بودند از امام (علیه السلام) دعوت کردند تا در بازی با ایشان شرکت و هم غذا شوند، امام حسین (علیه السلام) با خوش رویی دعوت کودکان را پذیرفت و سپس از آن ها دعوت کرد تا به منزل ایشان بیایند و از آن ها به بهترین وجه پذیرایی کردند و فرمودند: این کودکان از من بخشنده ترند زیرا آن ها همه ی آن چه داشتند برایم آوردند ولی من بعضی از آن چه داشتم به آن ها هدیه کردم. (اخطب خوارزم، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 155)

2-3. ایثار و از خودگذشتگی
هنگامی که در اولین برخورد سپاه حر، که از جانب عبیدالله برای مقابله و رویارویی با امام حسین (علیه السلام) راه می پیمود، امام (علیه السلام) تشنگی توان فرسا را در سپاه حر و اسب های آن ها دیدند، دستور دادند که آب هایی که برای مصرف اهل بیت و سپاهیانشان ذخیره داشتند همه را به سپاه دشمن بدهند و حتی اسب هایشان را نیز سیراب کردند و حتی با دست های مبارک خود به این کار اقدام نمودند و این اوج بزرگواری و ایثار امام (علیه السلام) را نشان می دهد. (ر.ک: دینوری، اخبار الطوال، ص 247)

2-4. ابراز محبت و عاطفه
امام حسین (علیه السلام) پس از دریافت خبر شهادت مسلم بن عقیل، کودکان او را بر زانو نشاندند و نوازش کردند و فرمودند من پدر شما هستم و به آن ها دلداری و دلگرمی دادند، این خاطره در ذهن دخترکان امام (علیه السلام) نقش بسته بود لذا در آخرین وداع امام (علیه السلام) با اهل بیت در ظهر عاشورا پس از سوار شدن امام (علیه السلام) بر مرکب، دخترک کوچک امام (علیه السلام) از خیمه بیرون آمده به پدر عرضه داشت حرفی خصوصی دارم گوش کنید؛ امام (علیه السلام) فرمود: بگو دخترم می شنوم. عرض کرد نه! باید از اسب پایین بیایید. امام (علیه السلام) با این که آماده ی رزم بودند و قلبشان مملو از داغ عزیزان؛ اما گفته دختر کوچکشان را رد نکردند و با مهربانی و عاطفه تمام از اسب پایین آمدند، آن گاه دخترک نازدانه به پدر گفت بر زمین بنشین و مرا در آغوش بگیر، نوازش کن چنان که کودکان مسلم را نوازش کردی چون پس از شهادت شما دیگر کسی مرا نوازش پدرانه نخواهد کرد.
امام حسین (علیه السلام) آن قدر دخترک خویش را با عطوفت نوازش کرد که دختر به پدر اجازه رفتن داد و امام (علیه السلام) با خداحافظی و بوسیدن دخترش آماده ی رزم شد؛ و این یعنی کرامت بزرگ که در سخت ترین لحظه ها، لطیف ترین عاطفه ها به ظهور می رسد. (ر.ک: ربانی خلخالی، ستاره درخشان شام، ص85؛ مقدم، وقایع عاشورا، ص455)

امام حسین (علیه السلام) آن قدر دخترک خویش را با عطوفت نوازش کرد که دختر به پدر اجازه رفتن داد و امام (علیه السلام) با خداحافظی و بوسیدن دخترش آماده ی رزم شد، و این یعنی کرامت بزرگ که در سخت ترین لحظه ها، لطیف ترین عاطفه ها به ظهور می رسد.

امام حسین (علیه السلام) آن قدر دخترک خویش را با عطوفت نوازش کرد که دختر به پدر اجازه رفتن داد و امام (علیه السلام) با خداحافظی و بوسیدن دخترش آماده ی رزم شد، و این یعنی کرامت بزرگ که در سخت ترین لحظه ها، لطیف ترین عاطفه ها به ظهور می رسد.


2-5. مهرورزی به دشمنان
اگر به گفتار و رفتار امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نظری بصیرت گونه داشته باشیم، می بینیم هدف امام حسین (علیه السلام) نجات سپاه یزید از گمراهی و ضلالت تبعیت از یزید و فرو رفتن در جهل و حب دنیا است و خطبه های آتشین حضرت همه اش هشدار و نصیحت و پرهیز از دنیازدگی و توجه به آخرت و شناساندن یزید و دستگاه ظالمانه اش به مردم و آشنا ساختن مردم با شخص خودشان و شجره ی طیبه اهل بیت (علیهم السلام) است و هدفشان عاقبت به خیر شدن مردم است و این جز محبت امام به امت نمی تواند باشد. (ر.ک: مقرم، مقتل الحسین، ص189)

3. نگاهی به اقوال امام حسین (علیه السلام)
همان طور که قبلاً گفتیم، رفتار و گفتار هر کس نمایان گر شخصیت آن فرد است، اکنون به برخی از اقوال و فرمایشات امام حسین (علیه السلام) اشاره کرده و با شخصیت بی نظیر ایشان بیش تر آشنا می شویم:

3-1. «مردم بندگان دنیایند و دین لقلقه ی زبان آنهاست، به دنبال آن هستند تا جایی که زندگی شان بر آن مدار است، پس هنگامی که پای آزمایش به میان آید، دین داران کم اند.» [3] (ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص245)

3-2. «قومی که خشنودی مخلوق را بر رضایت خالق خریدار باشند، رستگار نشوند.» [4] (طبری، تاریخ طبری، ج1، ص932)

3-3. شخصی از امام حسین (علیه السلام) درخواست کرد که سخنی که با گوش خودت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ای، برایمان نقل کن. ایشان فرمودند: «خداوند کارهای بزرگ و با شرافت را دوست دارد و کارهای پست را ناخوش دارد.» [5] (سیوطی، جامع الصغیر، ج1، ص75)

3-4. «مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت و سختی است.» [6] (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص68)

هدف امام حسین (علیه السلام) از قیام، عاقبت به خیر شدن مردم است و این چیزی جز محبت امام به امت، نمی تواند باشد.

هدف امام حسین (علیه السلام) از قیام، عاقبت به خیر شدن مردم است و این چیزی جز محبت امام به امت، نمی تواند باشد.


4. امام حسین (علیه السلام) از نگاه دیگران
4-1. از نگاه مویس دوکبری (Maurice)
یکی از مستشرقین به نام مویس دوکبری می نویسد: «اگر مورخان ما حقیقت این روز (روز عاشورا) را می دانستند و درک می کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی پنداشتند، زیرا پیروان حسین (علیه السلام) به واسطه ی عزاداری حسین (علیه السلام) می دانستند که پستی و زیردستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند، زیرا شعار پیش رو و آقای آنها، تن ندادن به زیر بار ظلم و ستم بود.» (هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسان ها آموخت، ص292)

4-2. از نگاه گاندی
گاندی رهبر هندوستان درباره ی امام حسین (علیه السلام) می گوید: «من زندگی امام حسین (علیه السلام) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایست از سرمشق امام حسین (علیه السلام) پیروی کند. (همان، ص289)

نتیجه
با نگاهی گذرا به واقعه ی عاشورا و عظمت و گستردگی این واقعه ی عظیم نتیجه می گیریم در کربلا و مکتب حسینی هیچ فضیلتی فراموش نشده است، اعم از فضائل فردی، خانوادگی و اجتماعی. فضائل فردی چون اخلاص حسین (علیه السلام) و یارانش و زهد و عشق به معبود و فضائل اخلاقی چون حضور خانواده در کنار یکدیگر و روابط عاطفی و مهرورزی های بی نظیر و فداکاری ها و ایثارهای بی بدیل و فضائل اجتماعی چون خیرخواهی برای دیگران و نصیحت و هدایت و آرزوی نجات دشمنان از آتش دوزخ، که همه ی این فضائل در شخصیت حسین (علیه السلام) و یارانش و عشق پاک آنان به پیش گاه معبود موج می زند و فاش می گویم:


اگر حسین ما نبود عشق این همه زیبا نبود


منابع
* قرآن کریم
* مفاتیح الجنان
1. اخبارالطوال، دینوری، احمد بن داود، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1364.
2. الارشاد، مفید، محمد بن محمد، قم، مؤتمر العالی، 1372.
3. بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، دوم، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1403ق.
4. تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، تهران، اساطیر، 1362.
5. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
6. جامع الصغیر، سیوطی، جلال الدین، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
7. درسی که حسین (علیه السلام) به انسان ها آموخت، هاشمی نژاد، عبدالکریم، دوم، مشهد، به نشر، 1383.
8. ستاره درخشان شام، ربانی خلخالی، علی، بی جا، مکتب الحسین، بی تا.
9. عوالم العلوم، بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، قم، مؤسسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1430ق.
10. کامل الزیارات، ابن قولویه، جعفر بن محمد، نجف، دارالمرتضویه، 1356.
11. مثیر الاحزان، ابن نما حلی، جعفر بن محمد، سوم، قم، مدرسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1406ق.
12. مقتل الحسین، مقرم، عبدالرزاق، ترجمه قربان علی مخدومی، قم، نصایح، 1387.
13. مقتل خوارزمی، اخطب خوارزم، موفق بن احمد، قم، انوارالهدی، بی تا.
14. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، محمد بن علی، قم، حیدریه، بی تا.
15. نگاهی به تاریخ جهان، لعل نهرو، جواهر، ترجمه محمود تفضلی، تهران، امیرکبیر، 1358.
16. وقایع عاشورا، مقدم، محمدتقی، مشهد، مقدم، بی تا.

----------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1. الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ‏ الْجَنَّةِ.
2. إنّ الحسین مصباح‏ الهدى‏ و سفینة النجاة.
3. النَّاسَ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.
4. لاأفلح قومٌ اشتروا مرضات المخلوق.
5. إن الله تعالی یُحبّ معالی الامور و اشرافها و یکره سفسافها.
6. مَوْتٌ‏ فِی‏ عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذُلٍّ.

منبع : پنجره فولاد

عظمت زنانه، عزت مجاهدانه

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

عظمت زنانه، عزت مجاهدانه

«در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود... این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد.» ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره‌ی حضرت زینب (سلام اللَّه علیها) این شخصیت برجسته‌ی اسلام و تشیع سخنان زیادی را مطرح کرده و ابعاد مختلف شخصیت و مجاهدت ایشان را تبیین نموده‌اند. بخش زن، خانواده‌ و سبک زندگی (ریحانه) پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در متن زیر گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را در اینباره بازخوانی می‌کند:


* ناجی تاریخ
حضرت زینب، آن کسی است که از لحظه شهادت امام حسین، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با کمال اقتدار؛ آن‌چنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است، در این راه حرکت کرد. اینها توانستند اسلام را جاودانه کنند و دین مردم را حفظ نمایند. ماجرای امام حسین، نجاتبخشىِ یک ملت نبود، نجاتبخشىِ یک امّت نبود؛ نجاتبخشی یک تاریخ بود. امام حسین، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸.

* مقامِ غیرقابل توصیف
زینب (سلام اللَّه علیها)، هم در حرکت به سمت کربلا، همراه امام حسین؛ هم در حادثه‌ی روز عاشورا، آن سختیها و آن محنتها؛ هم در حادثه‌ی بعد از شهادت حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام)، بی سرپناهی این مجموعه‌ی به جا مانده‌ی کودک و زن، به عنوان یک ولىّ الهی آنچنان درخشید که نظیر او را نمیشود پیدا کرد؛ در طول تاریخ نمیشود نظیری برای این پیدا کرد. بعد هم در حوادث پیدرپی، در دوران اسارت زینب، در کوفه، در شام، تا این روزها که روز پایان آن حوادث است و شروع یک سرآغاز دیگری است برای حرکت اسلامی و پیشرفت تفکر اسلامی و پیش بردن جامعه‌ی اسلامی. برای خاطر همین مجاهدت بزرگ، زینب کبری (سلام اللَّه علیها) در نزد خداوند متعال یک مقامی یافته است که برای ما قابل توصیف نیست. ۱۳۸۸/۱۱/۱۹

* معلّم رفتار اسلامیِ زن
زینب کبری سلام‌الله علیها، نقش همسر، نقش مادر و نقش یک زن برجسته و ممتاز در خاندان پیغمبر را، در مدینه به بهترین وجه ایفاد کرده است. شخصیت آن بزرگوار در مدینه - قبل از حادثه‌ی کربلا - یک شخصیت برجسته و معروف و ممتاز بوده است. همچنان‌که بعد از حادثه‌ی کربلا هم - منهای آن مدّت کوتاهِ مربوط به شام و قضایای کربلا - باز نقش آن بزرگوار، یک نقش خیلی برجسته و ممتاز است. اگر فرض می‌کردیم که حادثه‌ی کربلا اصلاً نبود - که ما آنچه درباره‌ی زینب کبری سلام‌الله علیها می‌گوییم و می‌شنویم مربوط به ماجرای کربلاست - باز زینب کبری سلام‌الله علیها، یک شخصیت برجسته، یک انسان بزرگ و یک زن قابل تبعیّت و پیروی محسوب می‌شد. از لحاظ علمی، از لحاظ تقوا، از لحاظ پاکدامنی و طهارت، از لحاظ برجستگی اخلاقی، از جهت محور بودن برای همه‌ی کسانی که به مسائل معنوی و اخلاقی و دینی توجّهی دارند و از جهات گوناگون، یک استاد، معلّم معنویّت، معلّم اخلاق و معلّم رفتار اسلامیِ زن محسوب می‌شد. ۱۳۷۴/۰۷/۱۲.

* الگوی مردان و زنان بزرگ عالم
خطبه‌ی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست... اینجور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همانهائی که مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همانهائی که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهائی که آن روزی که باید با ابن‌زیاد در میافتادند، توی خانه‌هایشان مخفی شدند - اینها بودند توی بازار کوفه - یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه میکنند، دختر امیرالمؤمنین را میبینند، گریه میکنند. حضرت زینب کبری با این عده‌ی ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف میزند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمیشود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه‌ی مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همه‌ی مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. ۱۳۸۹/۰۲/۰۱

* عظمت زنانه
زینب کبری شور عاطفه‌ی زنانه را همراه کرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب یک انسان مؤمن، و زبان صریح و روشن یک مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه، و زلال معرفتی که از زبان و دل او بیرون می تراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت می کند. عظمت زنانه‌اش، بزرگان دروغین ظاهری را در مقابل او حقیر و کوچک می کند. عظمت زنانه، یعنی این؛ یعنی مخلوطی از شور و عاطفه‌ی انسانی، که در هیچ مردی نمی‌توان این عاطفه‌ی شورانگیز را سراغ داد؛ همراه با متانت شخصیت و استواری روح که همه‌ی حوادث بزرگ و خطیر را در خود هضم می کند و روی آتش‌های گداخته، شجاعانه قدم می گذارد و عبور می‌کند؛ در عین حال، درس می‌دهد و مردم را آگاهی می‌بخشد؛ در عین حال، امام زمان خود - یعنی امام سجاد - را مانند یک مادر مهربان آرامش و تسلا می‌بخشد؛ در عین حال، با کودکان برادر و بچه‌های پدر از دست داده‌ی آن حادثه‌ی عظیم، در میان آن طوفان شدید، مثل سد مستحکمی برای آنها امنیت و آرامش و تسلا ایجاد می‌کند. بنابراین زینب کبری (سلام‌اللَّه‌علیها) یک شخصیت همه‌جانبه بود. اسلام زن را به این طرف سوق می دهد. ۱۳۸۴/۰۳/۲۵

* نمونه کاملِ زن مسلمان
زینب کبری(سلام‌اللَّه‌علیها) یک نمونه‌ی کامل از زن مسلمان است؛ یعنی الگویی که اسلام برای تربیت زنان، آن را در مقابل چشم مردم دنیا قرار داده است. زینب کبری دارای شخصیت چند بُعدی است؛ دانا و خبیر و دارای معرفت والا و یک انسان برجسته است که هر کس با آن بزرگوار مواجه می شود، در مقابل عظمتِ دانایی و روحی و معرفت او احساس خضوع می کند. شاید مهم‌ترین بُعدی که شخصیت زن اسلامی می تواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد - تأثیری که از اسلام پذیرفته - این بُعد است. شخصیت زن اسلامی به برکت ایمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهی، آن‌چنان سعه و عظمتی پیدا می‌کند که حوادث بزرگ در مقابل او، حقیر و ناچیز می شود. در زندگی زینب کبری، این بُعد از همه بارزتر و برجسته‌تر است. ۱۳۸۴/۰۳/۲۵

ادامه مطلب

* انتخاب‌هایِ زینب کبری (سلام اللَّه علیها)
ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) هم نباشد، عظمت پیدا می کند. بخش عمده‌ی این عظمت از این‌جاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین (علیه‌السّلام) به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده‌ی بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیاً طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت. ۲۲/۰۸/۱۳۷۰

* اوجِ موقعیت‌شناسی
قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال این ها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه‌کار باید بکنند؛ ولی زینب کبری گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه این‌که نمی فهمید راه سختی است؛ او بهتر از دیگران حس می کرد. او یک زن بود؛ زنی که برای مأموریت، از شوهر و خانواده‌اش جدا می‌شود؛ و به همین دلیل هم بود که بچه‌های خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس می کرد که حادثه چگونه است. در آن ساعت های بحرانی که قوی ترین انسان ها نمی توانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین‌بن‌علی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جان ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسان های تاریخ بشریت یعنی پیامبران می توانند به آن‌جا برسند. ۱۳۷۰/۰۸/۲۲

* همه چیز فدایِ انجام تکلیف
زینب کبری سلام‌الله علیها ناگهان در مقابل یک تکلیفِ بزرگِ آنی و خطرناک قرار گرفت که آن عبارت بود از رفتن به سمت کربلا. همه چیز تحت‌الشّعاع این قضیه قرار گرفت... در حالی که زینب کبری سلام‌الله علیها، رهبر این حرکت هم نبود. اما رهبر آن حرکت از او خواست و او هم بی‌قید و شرط، اطاعت کرد: تصمیم گرفت، به راه افتاد، و همه چیز -حتّی خانواده - را رها کرد. عجیب این است! حضرت زینب، خانه و شوهر و زندگی و همه چیز را برای انجام این تکلیف بزرگ و فداکارانه که حیات اسلام به آن وابسته بود و بایستی انجام می‌گرفت، رها کرد. این ها، آن شاخص های برجسته‌اند. ۱۳۷۴/۰۷/۱۲.

* دو حرکتِ زینب کبری (علیهاالسّلام)
حادثه‌ى عاشوراى حسینى را هم ستمگران و ظالمان میخواستند نگذارند باقى بماند، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها) نگذاشت. دو حرکت عمّه‌ى ما - زینب کبری (علیهاالسّلام) - انجام داد: یک حرکت، حرکت اسارت بود به کوفه و شام و آن روشنگرى‌ها و آن بیانات که مایه‌ى افشاى حقایق شد؛ یک حرکت دیگر، آمدن به زیارت کربلا در اربعین بود؛ حالا اربعین اوّل یا دوّم یا هرچه. این حرکت به معناى این است که نباید اجازه داد که انگیزه‌هاى خباثت‌آلودى که قصد دارند مقاطع عزیز و اثرگذار و مهم را از یادها ببرند، موفّق بشوند. ۱۳۹۳/۱۰/۱۷

* حماسه‌ی زینبی
حماسه‌ی زینب کبری (سلام الله علیها) است که مکمّل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلکه به یک معنا حماسه‌ای که بی‌بی زینب کبری (سلام الله علیها) به‌وجود آورد، احیاکننده و نگه‌دارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت کار زینب کبری (علیهاالسّلام) را نمی‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند. این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلکه بشریّت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگه‌دارد؛ حتّی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این‌همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قلّه‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد. در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت‌آور را ایراد کرد: «یا اَهلَ‌الکوفَةِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ اَ تَبکونَ، اَلا فَلا رَقأَتِ العَبرَةُ وَ لاهَدَأَتِ الزَّفرَةُ اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنکاثاً» تا آخر؛ لفظ مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جان ها می‌نشیند. در آن‌چنان وضعیّتی زینب کبری مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد؛ تکان داد دل ها را، جان ها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ؛ این در مقابل مردم در محمل اسارت. بعد هم، هم در مقابل ابن‌زیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آن‌چنان قدرتی سخن گفت که، هم دشمن را تحقیر کرد، هم سختی‌هایی را که دشمن تحمیل کرده بود، تحقیر کرد. شما می خواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب کنید، منکوب کنید، ذلیل کنید؟ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤِمنین. مجسّمه‌ی عزّت است زینب کبری، همچنان‌که حسین بن علی (علیه‌السّلام) در کربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود. ۱۳۹۲/۰۸/۲۹

* خطبه فراموش‌نشدنی
آنچه که از بیانات زینب کبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبری را نشان میدهد. خطبه‌ی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست، اظهارنظر معمولی یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ی اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنیترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است... «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ ای خدعه‌گرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کوری نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده‌ی مقابله‌ی با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسی شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبه‌ی نریسیده. با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده‌های خودتان را، گذشته‌ی خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیب‌شناسی است. ۱۳۸۹/۰۲/۰۱

* ما رأیت الّا جمیلا
یک مقایسه‌ی کوتاه بین زینب کبری و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبری را نشان میدهد. در قرآن کریم، زن فرعون نمونه‌ی ایمان شناخته شده است، برای مرد و زن در طول زمان تا آخر دنیا... در روز عاشورا زینب کبری این همه عزیزان را در مقابل چشم خود دید که به قربانگاه رفته‌اند و شهید شده‌اند: حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) - سیدالشهداء - را دید، عباس را دید، علی اکبر را دید، قاسم را دید، فرزندان خودش را دید، دیگرِ برادران را دید. بعد از شهادت، آن همه محنتها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را، زنان را. عظمت این مصیبتها را مگر میشود مقایسه کرد با مصائب جسمانی؟ اما در مقابل همه‌ی این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد: «ربّ نجّنی»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد: پروردگارا! از ما قبول کن. بدن پاره پاره‌ی برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض میکند: پروردگارا! این قربانی را از ما قبول کن. وقتی از او سؤال میشود که چگونه دیدی؟ میفرماید: «ما رأیت الّا جمیلا». این همه مصیبت در چشم زینب کبری زیباست؛ چون از سوی خداست، چون برای اوست، چون در راه اوست، در راه اعلای کلمه‌ی اوست. ببینید این مقام، مقام چنین صبری، چنین دلدادگی نسبت به حق و حقیقت، چقدر متفاوت است با آن مقامی که قرآن کریم از جناب آسیه نقل میکند. این، عظمت مقام زینب را نشان میدهد. ۱۳۸۸/۱۱/۱۹

* تحقیرِ ستمگران با عظمت معنوی
حادثه‌ای مثل روز عاشورا نمی‌تواند زینب کبری را خُرد کند. شکوه و حشمت ظاهری دستگاه ستمگر جباری مثل یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد نمی تواند زینب کبری را تحقیر کند. زینب کبری در مدینه - که محل استقرار شخصیت باعظمت اوست - و در کربلا - که کانون محنت های اوست - و در کاخ جبارانی مثل یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد، همان عظمت و شکوه معنوی را با خود حفظ می کند و شخصیت‌های دیگر در مقابل او تحقیر می شوند. یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد - این مغروران ستمگر زمان خود - در مقابل این زنِ اسیر و دست‌بسته، تحقیر می شوند. ۱۳۸۴/۰۳/۲۵

* عامل پیروزیِ در حادثه کربلا
در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعىِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددی به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه‌ی زنده و ملموس است که انسان زینب کبری را مشاهده میکند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌ای در عرصه ظاهر میشود؛ کاری میکند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدی را به پیشانی او میزند و پیروزی او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری است. زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که میتوان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ. ۱۳۸۹/۰۲/۰۱

* حراست از روح کلّی اسلام
تلاش حضرت زینب سلام‌اللَّه‌علیها فقط این نیست که از امام بیماری در کربلا حراست و پرستاری کرده است. حضرت زینب از روح کلّی اسلام و جامعه آن روز مسلمین پرستاری کرد؛ پرستاری بزرگ او آن‌جاست. حضرت زینب در مقابل یک دنیا بدی، ظلم، بی‌انصافی، حیوان‌صفتی و قساوت، یک تنه ایستاد. و با این ایستادگی، توانست از روح کلّی اسلام حراست و پرستاری کند. همچنان که می گوییم امام حسین علیه‌السّلام اسلام را حفظ کرد، می توانیم دقیقاً ادّعا کنیم که حضرت زینب سلام‌اللَّه‌علیها هم با ایستادگی خود، اسلام را حفظ کرد. این ایستادگی، یک رمز و راز و یک عامل اصلی است. ۱۳۸۰/۰۵/۰۳

* الگوی اسلامیِ تربیت
اگر جامعه اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت کند - یعنی الگوی زهرایی، الگوی زینبی، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانی که می توانند دنیا و تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهند - آن وقت زن به مقام شامخِ حقیقی خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و کمالات معنوی و اخلاقی ای که خدای متعال و آیین الهی برای همه انسانها - چه مرد و چه زن - به طور یکسان در نظر گرفته است، برسد، تربیت فرزندان بهتر خواهد شد، محیط خانواده گرمتر و با صفاتر خواهد شد، جامعه پیشرفت بیشتری خواهد کرد و گره‌های زندگی آسانتر باز خواهد شد؛ یعنی زن و مرد خوشبخت خواهند شد. ۱۳۷۶/۰۷/۳۰

* حرکت زینبیِ ما...
زینب کبری از اولیاءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز کرد، قرآن را عزیز کرد. ما البتّه آن بلندپروازی را نداریم، آن همّت را نداریم که بخواهیم بگوییم رفتار این بانوی بزرگ الگوی ما است؛ ما کوچک‌تر از این حرف ها هستیم؛ امّا باید به‌هرحال حرکت ما در جهت حرکت زینبی باشد؛ باید همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعه‌ی اسلامی و عزّت انسان باشد؛ همان‌که خدای متعال با احکام دینی و شرایعِ بر پیغمبران، مقرّر فرموده است. ۱۳۹۲/۰۸/۲۹


انسان ۲۵۰ ساله | امام هادی علیه‌السلام و گسترش شبکه‌های شیعه در قم، ری و خراسان

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

انسان ۲۵۰ ساله | امام هادی علیه‌السلام و گسترش شبکه‌های شیعه در قم، ری و خراسان

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «در شهر سامرا عده‌ای از بزرگان شیعه جمع شدند و حضرت  هادی علیه السلام توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست را همین عده توانستند رواج بدهند و تعداد افراد مؤمن به این مکتب را زیادتر کنند.» ۱۳۸۳/۰۵/۳۰
پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR بر اساس بیانات رهبر انقلاب درباره ائمه علیهم السلام سری جدیدی از مجموعه پوسترهای «انسان ۲۵۰ ساله» را منتشر می کند. در این اثر بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب درباره سیره مبارزاتی امام هادی علیه السلام مرور شده است. دریافت خط ثلث پوستر

سخن‌نگاشت | برترین مراتب بهشت برای مؤمنانی با چهار خصوصیت

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

سخن‌نگاشت | برترین مراتب بهشت برای مؤمنانی با چهار خصوصیت

بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرا رسیدن سالگرد شهادت امام باقر (علیه‌السّلام)  شرح حدیثی از این امام همام در ابتدای درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ۱۳۹۷/۰۲/۰۲ را مرور میکند.

مبارزه فکری وسیاسی دوخط اساسی زندگی امام محمدباقر(ع)

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

مبارزه فکری وسیاسی دوخط اساسی زندگی امام محمدباقر(ع)

بسم الله الرّحمن الرّحیم
به مناسبت وفات امام بزرگوار حضرت ابی‌جعفر محمّدبن‌علیٍّ الباقر (صلوات الله و سلامه علیه)، دوستان گفتند که یک شرح کوتاهی به قدر گنجایش وقت راجع به این بزرگوار عرض کنیم.

امام باقر از سال ۹۴ یا ۹۵ [امامتشان را] شروع کردند، تا سال ۱۱۴ که سال شهادت ایشان است؛ یعنی نوزده یا بیست سال. در دوران این بیست سال، مبارزه‌ی فکری و عقیدتی را، که شامل بیان قرآن و بیان حدیث و بیان احکام و بیان معارف و بیان تکالیف شرعی و اخلاقیّات و مانند اینها است، و خطّ سیاسی را که مبارزه‌ی با دستگاه خلافت و جمع کردن مردم و سرجمع کردن شیعیان و شیعه کردن [مردم است] -یعنی وابسته به دستگاه امامت کردنِ هر چه ممکنِ بقیّه‌ی مسلمانها- ادامه دادند؛ امام باقر این دو خط را، این دو محور اساسی را، ادامه دادند.

هشام‌بن‌عبدالملک که خلیفه‌ای است که عمده‌ی دوران زندگی این بزرگوار در زمان هشام گذشته، ناگهان احساس کرد که امام باقر برایش یک خطری است. ظاهراً در مسجدالحرام یا یکی از گذرگاه‌های مکّه و مدینه بود که هشام داشت میرفت، و سالم غلام مخصوصش هم همراهش بود، دید یک شخصیّت عظیمی دارد حرکت میکند؛ پرسید این کیست، سالم گفت: هذا محمّد بن علیّ بن الحسین؛ معرّفی کرد حضرت را، تا شناخت حضرت را گفت عجب! المفتون به اهل العراق؟(۱) این همان کسی است که اهل عراق مفتونش هستند، فریفته‌اش هستند؟ احساس میکرد که وجود این بزرگوار یک خطری است و [لذا] تصمیم گرفت بر ایذاء و آزار حضرت.



قدر مسلّم، او، امام باقر را یک بار از مدینه به شام جلب کرده؛ من احتمال میدهم بیش از یک بار اتّفاق افتاده باشد. روایاتی که در باب احضار امام باقر هست، روایاتی است که وقایع و حوادثی را نقل میکند که با هم خیلی فاصله دارند؛ به این روایات کاملاً می‌آید که هشام امام باقر را دو بار یا حتّی سه بار از مدینه به شام جلب کرده و برده باشد؛ امّا حالا در یکی از دفعات که امام را جلب کرده، نحوه‌ی جلب کردن امام به شام چیزی است که اگر نقل کنم، علاقه و ارادت ما به امام باقر بیشتر میشود و علاوه‌ی بر این، جهت‌گیری‌های سیاسی امام هم مشخّص میشود. دستور داد به حاکم مدینه که محمّدبن‌علی و پسرش جعفربن‌محمّد را بگیر و بفرست؛ معلوم میشود که امام صادق (علیه السّلام) هم که جوانی بودند در آن وقت -در زمان پدرشان- از نظر دستگاه خلافت مورد بیم و هراس بوده‌اند؛ یعنی به خود امام باقر اکتفا نمیکند، میگوید هر دو را بفرست. امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) را سوار میکنند، با مأمور میفرستند به شام.

ضمناً هشام‌بن‌عبدالملک در مواجهه‌ی با اینها دلش آرام هم نیست، چون با آدمهای عادّی نمیخواهد روبه‌رو بشود، اینها انسانهایی هستند برجسته و فوق‌العاده؛ اوّلاً فرزندان پیغمبرند، که خود این [واقعیّت] را خلفای بنی‌امیّه خیلی بزرگ میشمردند؛ ثانیاً زبان‌آور و سخنور و حاضرجواب هستند که افرادی از قبیل هشام را در مقابل اطرافیان، بور میکنند،(۲) سبک میکنند؛ ثالثاً شخصیّت علمی‌اند و با یک شخصیّت علمی و انسانِ بزرگِ صاحب‌معرفتِ فقیهِ آن جوری، خیلی آسان نمیشود برخورد کرد. خلاصه، هشام در دل واهمه داشت و میترسید که چگونه با اینها روبه‌رو بشود؛ برای اینکه نبادا اینها وقتی که وارد کاخ و دربار شدند مثلاً جرئت کنند حرفهایی بزنند که او و اطرافیانش خفیف بشوند و دربمانند در جواب، و او را به یک عکس‌العمل تند وادار کنند -که البتّه نمیخواست این کار هم انجام بگیرد- [لذا] یک توطئه‌ای چید به این صورت: عدّه‌ای را آورد از این درباری‌ها و دُوروبَری‌ها، اینها را نشاند دُور آن سالن مخصوصی که امام را وارد میکردند، خودش هم در صدر نشست و گفت وقتی که محمّدبن‌علی وارد شد، شماها اوّلاً هیچ کدام بلند نشوید برای او، جا هم به او ندهید، تا او مجبور بشود سرِ پا بماند؛ و بعد همه سکوت کنید، من شروع میکنم او را عتاب و توبیخ و بدگویی و ملامت [کردن]؛ بعد که من حرفهایم را تمام کردم شماها هم دانه‌دانه او را عتاب کنید، توبیخ کنید و خلاصه از اطراف او را محاصره کنید که دیگر حال و جان حرف زدن برای او نمانَد.

خب اگر موفّق میشد این کار را انجام بدهد، هشام واقعاً بُرد کرده بود؛ چون حضرت را نمیکشت، زندانی هم نمیکرد، امّا می‌آورد اینجا سبُک و کوچک و خفیف میکرد، بعد میفرستاد؛ بعد هم همه میفهمیدند، [زیرا] شاعر در مجلس بود، شعر میگفت. یک وقتی من گفته‌ام که شعرا آن روز مثل روزنامه‌نگارهای امروز بودند؛ فوری یک چیزی را شعر میکردند پخش میکردند که بله، تو همان کسی هستی که در مجلس هشام، خلیفه به تو این جور گفت، آن جور گفت، تو حرفی نداشتی در جواب بزنی؛ این را میگفتند و پخش میکردند، همه‌ی مردم دنیا میفهمیدند، به عراق خبر را میبردند و مقصودشان حاصل میشد.

حضرت وارد این سالن شد؛ اینها [هم] خودشان را از پیش آماده کرده‌اند. اوّلین کاری که حضرت کرد این بود که به هشام سلام نکرد. [البتّه] سلام کرد -چون سلام مستحب است- امّا نه به هشام [بلکه] به همه؛ گفت السّلام علیکم، در حالی که معمول چیست؟ خب وقتی خلیفه، آن هم خلیفه‌ی به آن گردن‌کلفتی آنجا نشسته، وارد که میشوند باید به او سلام بکنند؛ مثلاً سلامٌ علیکم یا امیرالمؤمنین -آنها خودشان را امیرالمؤمنین خطاب میکردند و نام گذاشته بودند- یا یک تعظیمی، یک احترامی؛ ابداً! حضرت وارد شد، دید جمعی نشسته‌اند، خلیفه کیست [که به او توجّه کند] -حالا نمیخواهم به آن تعبیر بدش بگویم- بقیّه هم همه مثل او هستند؛ سلام را به خلیفه نکرد، گفت السّلام علیکم. بعد هم یک جایی پیدا کردند رفتند نشستند؛ هم خود حضرت، هم امام صادق. منتظر اینکه آنها مثلاً بگویند آقا بفرمایید اینجا، یا جای بالایی یا جای پایینی بدهند نشدند. ظاهراً نزدیکهای خود هشام یک جایی باز بود و حضرت رفتند نشستند آنجا و امام صادق هم پهلوی دستشان.

هشام شروع کرد؛ بنا کرد به بدگویی کردن: شما چنین میکنید، چنان میکنید، بین مردم اختلاف ایجاد میکنید. از جمله‌ی کلماتش که یادم می‌آید، [این بود که] به حضرت عرض میکرد شما خانوادتاً همیشه شقّ عصای مسلمین میکنید و به خودتان دعوت میکنید، میخواهید خودتان خلیفه بشوید، میخواهید خودتان را در رأس قرار بدهید، نمیتوانید ما را ببینید؛ بنا کرد از این حرفها به امام باقر زدن. حرفهایش را که تمام کرد، یکی از آن طرف درآمد مثلاً گفت بله اعلیحضرت درست گفتند -امیرالمؤمنینِ آن وقت همان اعلیحضرت است؛ فرقی نمیکند- و شما این جور هستید، آن جور هستید؛ یکی این گفت، یکی آن گفت. خب وقتی که او حرفش را زد، بقیّه هم که دیگر حرف درست و حسابی ندارند، اینها هم هر کدام یک چیزی گفتند. امام با وقار و متانت تمام، بدون اینکه اندکی آثار تأثّر در چهره‌ی ایشان ظاهر بشود، همه‌ی این حرفها را گوش کردند.

حرفها که تمام شد، حضرت از جا بلند شد ایستاد -دید نشسته فایده‌ای ندارد؛ باید برای جواب اینها پا شود بِایستد و جواب اینها را خوب کف دستشان بگذارد- بنا کرد خطبه خواندن. اصلاً انگاری که مخاطب او هشام و این چهار تا آدم بی‌ارزشی که اینجا نشسته‌اند نیستند؛ گویا دارد با تاریخ حرف میزند، گویا دارد با امّت اسلامی حرف میزند، گویا دارد سندی برای آینده‌ها آنجا ثبت میکند و به جا میگذارد. و می‌بینید که این سند ثبت شده و به جا مانده و امروز به دست ما رسیده و در طول دوران تاریخ اسلام همواره این حرفها نقل شده. شروع کرد: بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ حمد و ثنای الهی را به جا آورد، با یک بیان خیلی جالبی از اینجا شروع کرد: اَیُّهَا النّاس؛ نمیگوید ای حاضران، ای برادران، ای مؤمنان؛ [میگوید] ای مردم! اصلاً خطاب گویا که به این جمع معدودی که اینجا نشسته‌اند نیست. اَینَ تَذهَبون؛ کجا میروید؟ و اَینَ یُرادُ بِکُم؛ شما را کجا میبرند؟ مقصد شما چیست، کجا است؟ اصلاً این حرکت شما به سوی کدام مقصد است؟ چه میکنید؟ سردرگمیِ اینها را مشخّص میکند؛ بی‌اختیاریِ اینها را مشخّص میکند؛ آلت فعل بودن و سردرگم بودنِ آن عدّه‌ای را که تحت تأثیر این دستگاه خلافت و خود خلیفه هستند، به رُخشان میکشد. بِنا هَدَی اللهُ اَوَّلَکُم؛ خدا به وسیله‌ی ما بود که گذشتگان شما را هدایت کرد. وَ بِنا یَختِمُ آخِرَکُم؛ مُهر خاتمه‌ی شماها را به وسیله‌ی ما خدا خواهد زد؛ یعنی بالاخره ما خواهیم ماند و شما خواهید رفت. فَاِن یَکُن لَکُم مُلکٌ مُعَجَّلٌ فَاِنَّ لَنا مُلکاً مُؤَجَّلا؛ اگر شما چهار روز یک حکومت زودگذری را غصب کردید و دارا شدید، بدانید که یک دولت دائمی و مستدامی را خدای متعال برای ما مقدّر کرده.

ببینید! این یک محکوم سیاسی است؛ یک محکوم سیاسی که در مقابل حاکم سیاسی زمان، این جور دارد با او مجادله میکند؛ میگوید که شما چهار صباح اینجا نشسته‌اید، در این مقام قدرت پادشاهی قرار گرفته‌اید، خیال میکنید که همه‌کاره‌اید؟ شما خواهید رفت؛ آن که خواهد ماند، آن که تاریخ مال او است، آینده مال او است، ما هستیم. لِاَنّا اَهلُ العاقِبَة؛ زیرا که ما صاحبان عاقبت و پایانیم. یَقولُ ‌اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛(۳) پایان و عاقبت و فرجام متعلّق است به مردم باتقوا؛ یعنی ما باتقوا هستیم، شماها بی‌تقوا و فاجر و بی‌دین هستید؛ بی‌دین‌ها و فاجرها نمیمانند در تاریخ، زایل میشوند، امّا باتقواها میمانند.

خب؛ حالا البتّه تفسیر این بیانات [بماند، زیرا] که بیانات مفصّلی است و من چند جمله‌‌اش را فقط اینجا یادداشت کرده‌ام. به هر حال، امام یک چنین خطابه‌ای را شروع میکند. بعد که حرفها را میزند، اینها همچنان که توقّع و انتظار هم میرفت، در مقابل این بیانات، منطق خودشان را از دست میدهند، آن جرئت و قدرت خودشان را از دست میدهند و خودشان را میبازند. هشام رو میکند به امام باقر میگوید که ای پسرعمو، ناراحت نشو، ما قصد بدی نسبت به تو نداشتیم؛ کوتاه می‌آید.

البتّه عرض کردم در باب این ملاقات چندین روایت هست که در یکی از روایاتش -حالا شاید همین روایت باشد یا یک روایت دیگر باشد- میگوید که بعد برای اینکه از طریق دیگری شاید بتواند حضرت را خفیف کند، به امام باقر میگوید شنیده‌ام تو خوب تیراندازی میکنی و دلم میخواهد یک قدری تیراندازی کنیم و ببینیم تیراندازی تو را. امام باقر میفرمایند که من پیر شده‌ام؛ تیراندازی مال دوران جوانی من است. نمیگویند من دنبال این چیزها نبوده‌ام؛ میگویند بله در دوران جوانی تیراندازی یاد گرفتم و بلدم، لکن حالا پیر شده‌ام. هشام اصرار میکند، امام میگویند بسیار خب، کمان بیاورید؛ تیر و کمان می‌آورند و آنجا در مجلس یک هدفی را مشخّص میکنند، امام باقر تیر را میگذارند به کمان، میخورد به هدف، تیر دوّم را میزنند میخورد به آن تیر اوّلی آن را میشکافد، تیر سوّم را میزنند میخورد به آن میشکافد! هفت تا تیر میزنند، هر کدام از این تیرها آن قبلیِ خودش را میشکافد و میخورد به هدف، میگوید این هم تیراندازی.

باز در یک روایت دارد که امام را در شام زندانی میکنند، در یک روایت دیگر دارد که نه، [ولی] مجبور میکنند که حضرت برگردند، بعد که حضرت به طرف مدینه برمیگردند، خباثت دیگری میکند؛ میبیند که خب اینها آمدند و [حالا] فاتحانه دارند برمیگردند، لابد سرِ هر شهری که برسند سخنرانی خواهند کرد، خواهند گفت بله، ما رفتیم هشام را مثلاً محکوم کردیم، مغلوب کردیم، برگشتیم، و این بد میشود؛ [لذا] قبلاً پیکهایی را میفرستند که در این شهرهای سرِ راه بگویند که اینها را راه ندهند و بگویند اینها یهودی‌اند: دو نفر یهودی دارند از اینجا عبور میکنند؛ مردم شهر! مواظب باشید اینها را راه ندهید. و شما ببینید این مردم بی‌عقل آن روزگار تا آن وقت تحت تأثیر چه تبلیغاتی بودند که قبول میکنند که محمّدبن‌علی و جعفربن‌محمّد یهودی هستند! از جمله میروند در شهر مَدیَن -که یکی از شهرهای بین راه بوده- و میگویند به اینها غذا ندهید. وقتی که اینها میرسند، مردم نگاه میکنند می‌بینند بله، آن دو نفر با آن مشخّصاتی که جاسوسهای خلیفه آمدند گفتند که اینها یهودی هستند، آمدند؛ فوراً دروازه‌های شهر را روی حضرت میبندند و غذا به حضرت نمیدهند. خب آن وقت هم که قهوه‌خانه و ماشین و هواپیما و مانند اینها نبود؛ چندین روز در راه بودند، غذا لازم داشتند، آذوقه لازم داشتند و غذا برایشان مهم بود؛ وقتی غذا نفروشند، آدم باید در بیابان از گرسنگی بمیرد. بالاخره حضرت هر کار میکند که اینها غذا بفروشند، میبیند نخیر، اینها هیچ چیز به خرجشان نمیرود. [لذا] امام باقر با امام صادق میروند روی یک بلندی‌ای که نزدیک شهر بوده، خطاب میکنند به اهل مَدیَن، میگویند «یا اَهلَ مَدیَن! بَقیَّةُ اللهِ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین»؛ بعد میگویند «اَنَا بَقیَّةُ الله».(۴) یک پیرمردی در آنجا بوده، وقتی که میبیند این وضع حضرت را، میگوید من از گذشتگانم راجع به ماجراهای شعیب چیزهایی شنیده‌ام و شنیده‌ام که شعیبِ پیغمبر روی همین کوه و همین بلندی رفت و مردم را با همین خطاب، خطاب کرد که در قرآن آمده و من این مرد را در چهره‌ی شعیب میبینم؛ بروید در را باز کنید که عذاب خدا نازل خواهد شد. مردم می‌آیند درها را باز میکنند، بعد حضرت میگوید که من پسر پیغمبر هستم، حضرت را می‌شناسند و نسبت به دستگاه خلیفه بسیار بدبین میشوند و بنا میکنند به هشام فحش دادن و سَب کردن و شاید مثلاً تظاهرات کردن علیه هشام. بعد که به هشام خبر میرسد، میگوید بروید آن پیرمرد را که موجب این همه فتنه و فساد شده از بین ببرید؛ می‌آیند این پیرمرد را میگیرند و میبرند و راوی میگوید دیگر از آن پیرمرد خبری نشد؛ سربه‌نیستش میکنند.

این زندگی سیاسی امام باقر است. به طور خلاصه، این بزرگوار در دوران بیست سال امامت پُربار خود دانشِ دین را گسترش داد، حکمت و درس قرآن و احکام را به همه جا رساند، داعیه‌ی تشیّع را که داعیه‌ی حکومت اسلامی و تشکیل ولایت علوی است به همه جا فرستاد و نفوذ داد، مردم زیادی را به خود متوجّه کرد، دشمنان خودش را سرشکسته و منکوب کرد، دوستان خودش را متشکّل کرد و سنگ بنایی در اسلام نهاد که مبنای بسیاری از کارهای بعدی و تلاشها و فعّالیّتها و خدمات عظیم و گران‌بهای بعدی بر همان سنگ زاویه قرار گرفت و زمینه را آماده کرد برای دوران امامت امام صادق (علیه السّلام). بالاخره هم هشام طاقت نیاورد و این بزرگوار را با زهر به شهادت رساند. خداوند متعال ما را از یاران و از پیروان این بزرگوار و خاندان مطهّر اهل‌بیت قرار بدهد.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله
 
۱) الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‌۲، ص ۱۶۳»
۲) شرمنده یا ناراحت و دلخور شدن به سبب رسوایی یا برآورده نشدن خواسته‌ای
۳) کافی، ج ۱، ص ۴۷۱
۴) دلائل‌الامامة، ص ۲۴۱ (با اندکی تفاوت)