دومین سالگردخادم الحسین ع مرحوم مهدی مرادی
اندیشه ای که در "صدر" ماند/در سالروز ناپدید شدن سید موسی صدر؛
به گزارش گروه اندیشه سیاسی فرهنگ نیوز، جهان اسلام این روزها شاهد تحولاتی خون بار است، رخدادهایی که عمدتا نشات گرفته از شکل گیری گروه های رادیکال سلفی و فقر فکری و بیسوادی حاکم بر این جوامع است، فقری که دستاویز سرویس های جاسوسی بیگانگان قرار گرفته و آن ها را در راستای تامین منافع شان به تشدید تنش ها در کشورهای اسلامی سوق داده است. بنابر آن چه که سازمان ملل متحد و نهادهای عمدتا بی طرف بشردوستانه در طول سال های اخیر منتشر نموده اند، تا کنون میلیون ها تن در پی تنش ها در سوریه، افغانستان، عراق، لیبی، یمن، لبنان، مصر، نیجریه و... کشته شده و ده ها میلیون نفر آواره شده اند. به واقع بحران ناشی از مهاجرین و بی سرپناهان به حدی رسیده که گریبان قدرت های غربی و اروپایی را نیز گرفته و آن ها را با سیلی از مهاجرین مواجه ساخته است.
کارشناسان و رسانه های غربی به گونه ای هدفمند و از پیش طراحی شده، ریشه ی بحران در جهان اسلام پس از وقوع بیداری اسلامی را عموما برگرفته از معضلات فرقه ای حاکم بر این جهان عنوان می نمایند، امری که با نگرشی بر تحولات جهان اسلام در سده های اخیر در تعارض می باشد. به واقع مسلمین اعم از شیعه و سنی و فرق منشعب از آن قرن هاست که تحت عناوینی چون امپراطوری ها، پادشاهی ها و اخیرا در فرآیند دولت-ملت ها به گونه مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زیسته اند. برآورد مناسبات درونی جهان اسلام نشان می دهد که مسلمانان نه تنها تجربه قرن ها زیست مسالمت جویانه داشته اند، بلکه با نهایت انعطاف و خشوع با سایر ادیان و مذاهب برخورد نموده اند. نگاهی تاریخی به منطقه خاورمیانه نشان می دهد که در ابتدای قرن بیستم قریب به بیست درصد از جمعیت این منطقه را مسیحیان و ارامنه تشکیل می داده اند. بنابراین و در رابطه با چرایی افزایش خشونت ها در جهان اسلام و منازعاتی که مذهبی نامیده می شود می بایست در پی ریشه هایی دیگر رفت، ریشه هایی که بخش عمده ای از آن برگرفته از تدابیر اتخاذ شده از سوی قدرت های بین المللی به ویژه آمریکا مبنی بر ترسیم اسلام به عنوان دشمن آتی جهان متمدن پس از فروپاشی کمونیسم می باشد، پروژه ای که نمود آن را در رشد و تکثیر جریان های افراطی و عموما تروریستی منتسب به مسلمانان «جریان های وهابی» می توان مشاهده نمود.
آگاهان به مسائل تاریخی و فرهنگی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و بزرگان دینی و ملی کشورهای اسلامی در طول دهه های اخیر بارها به ارائه راهکارهایی جهت کاهش و یا اتمام خشونت ها و نزاع هایی که برگرفته از اختلاف های مذهبی نامیده می شوند پرداخته اند. حضرت امام خمینی «ره» بنیان گذار انقلاب اسلامی از همان بدو پیروزی انقلاب در ایران بارها نسبت به بهره گیری کفار از اختلافات میان مسلمین هشدار داده و بر ضرورت وحدت میان جوامع مسلمان تاکید نموده اند. امام خمینی(ره) وحدت را عامل قدرت و تفرقه را موجب سستی پایه دیانت تلقی کرده و وحدت جهان اسلام برای حضرت امام آرمانی بزرگ تلقی میشد. ایشان درد و ضعف ملت را در تفرقه میداند و مجد و عظمت را در وحدت و همدلی. ایشان راهکارهای مؤثری را برای تحقق همگرایی و همدلی امت اسلامی ارائه میدهند و خود نیز پای در میدان مینهد و به بسیاری از آن راهکارها جامه عمل میپوشاند. ایشان یکی از راهکارهای اساسی وحدت اسلامی را ایجاد حکومت اسلامی میدانست. امام خمینی در بیان مفهوم وحدت دو نکته با هم بودن و اجتماع داشتن و اعتصام در راه حق را مطرح میکنند و اعتقاد دارند که وحدت حقیقی بدون اعتصام به حبل خدا معنا نخواهد داشت. وحدت از دیدگاه امام دارای دامنه وسیعی است و وحدت مستضعفان یا مسلمانان در راه اهداف کلی دینی و دستیابی به کمال و رشد مطرح میباشد. ایشان وحدت را از علل محدثه و رمز ماندگاری انقلاب اسلامی میدانستند.
مقام معظم رهبری نیز با تداوم سیره سلفش مدام مسلمین را به اتحاد و یکپارچگی دعوت نموده اند. حضرت آیت الله خامنه ای به موضوع وحدت چنان اهمیتی میدهند که آن را به عنوان مسئلهای استراتژیک و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزههای قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام دعوت کردهاند. وحدت در نگاه مقام معظم رهبری به معنای نبودن تفرقه، درگیری و کشمکش است.
شهید مطهری از ایدئولوگ های انقلاب اسلامی نیز در رابطه با مقوله وحدت می فرمایند: « دانشمندان مسلمان بر این باورند که وحدت متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترک شان این دانشمندان می گویند مسلمین مایه وفاق های بسیاری دارند که می تواند مبنای یک اتحاد محکم گردد، مسلمین همه خدای یگانه را می پرستند و همه به نبوت رسول اکرم ایمان و اذعان دارند، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است، با هم و مانند هم حج می کنند و مانند هم نماز می خوانند و مانند هم روزه می گیرند و مانند هم تشکیل خانواده می دهند و داد و ستد می نمایند و کودکان خود را تربیت می کنند و اموات خود را دفن می نمایند. و جز در اموری جزئی، در این کارها با هم تفاوتی ندارند.»
به واقع وحدت اسلامی، از مهمترین ایدهها و آرمان هایی است که هر مسلمان آزادهای، از صدر اسلام تا کنون، بر مبنای تعالیم اسلام داشته است. در این باره در متن منابع اصیل اسلامی، به خصوص در قرآن کریم، واژههایی همچون «امت» و «امت واحده» بهترین مؤید این مطلب است. انسجام و وحدت جمعی، مهمترین مسئله امت اسلامی است. استعمارگران، پی به اهمیت آن برده و در سدههای اخیر، درصدد شکستن آن برآمده و بهرههای ظالمانه فراوانی بردهاند. در سایه اسلام و به برکت تعالیم اسلامی است که ابعاد و عوامل اخلاقی و اجتماعی وحدت مسلمانان، عمق و استحکام مییابد.
امروز نهم شهریور ماه سال روز ناپدید شدن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان است. 37 سال پیش در چنین روزی، امام صدر به دعوت معمر قذافی رهبر مخلوع و پیشین لیبی از الجزایر به این کشور سفر نمود، سفری بی بازگشت که موجب داغ دار شدن امتی گشت. جهان اسلام سید موسی صدر را به عنوان یکی از منادیان وحدت میان مسلمانان می شناسد، چهره ای بی بدیل که با وجود حضور کوتاه مدتش برکات بی شایانی را نصیب مسلمین در لبنان و جهان اسلام نمود. لذا بر آن شدیم در مقطع کنونی که جهان اسلام بیش از هر زمانی دچار بحران و تشتت درونی گشته و نقشه ها و خواست های دشمنان مسلمانان و در راس آن ها ایالات متحده آمریکا و رژیم اشغالگر قدس پیش می رود، در این وجیزه به سیره و مسلک سید موسی صدر در راستای وحدت امت اسلامی بپردازیم، سیدی که به واقع او می توان را از بزرگترین بنیان گذاران تئوری وحدت میان فرق و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی دانست، مقابله با تشتتی که امروز بیش از زمانی نیاز بدان احساس می شود.
سید موسی صدر معروف به امام موسی صدر در سال 1307 در یک خانواده مذهبی در محله چهارمردان قم به دنیا آمد. خاندان صدر از بزرگترین خانوادههای شیعی در در دو سده اخیرند که در ایران، عراق و لبنان، زیستهاند. پدر او سید صدرالدین صدر از مراجع بزرگ زمان خویش و جانشین مرحوم عبدالکریم حائری بنیان گذار حوزه علمیه قم بود. وی دروس دینی خود را نزد اساتید بزرگ حوزه در قم تکمیل نمود. از آیات عظام مکارم شیرازی، محمد حسین بهشتی، موسوی اردبیلی و... به عنوان دوستان حوزوی وی نام برده می شود.
سید موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان دانشجوی روحانی در رشته ی «حقوق در اقتصاد» (معادل رشته حقوق اقتصادی کنونی) به دانشگاه تهران وارد و در سال ۱۳۳۲ فارغالتحصیل شد. پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران سید موسی صدر برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف میرود و تا سال ۱۳۳۷ در آنجا میماند. او در این سالها، نزد سید محسن حکیم، شیخ مرتضی آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلّی فقه میآموزد و از درس اصول سید ابوالقاسم خویی بهره میبرد و فلسفه را نیز نزد صدرا بادکوبهای فرا میگیرد.
نقل است که امام خمینی در نجف فرموده اند که در صورت موفقیت انقلاب ایران، امام موسی صدر شایسته حکومت کردن در آن نظام است.
سید موسی صدر سال 1338 و بنابر وصیت سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان و به توصیه شماری از مراجع هم چون سید محسن حکیم، وطن خویش را ترک نموده و عازم لبنان می شود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یک سو، و استفاده از ظرفیت های منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل میداد. امام صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیت های خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود. تصویر فوق سید عبدالحسین شرف الدین را نشان می دهد.
جامعه لبنان را می توان یکی از متکثرترین جوامع جهان دانست، جامعه ای که با وجود جمعیت اندک (حدود 5 میلیون نفر) بسیاری از مذاهب و اقوام اعم از شیعیان، اهل سنت، دروزها، مسیحیان مارونی، کاتولیک، ارتدوکس، کردها، علوی ها، فلسطینی ها و... را در خود جای داده است. برآورد تحولات تاریخی لبنان از زمان استقلال این کشور از فرانسه نشان می دهد که شیعیان این کشور دهه ها و با وجود داشتن اقلیتی کثیر در پایین ترین سطوح این جامعه زیست می نموده و عملا بسانی شهروندانی درجه چندم محسوب می شدند. امام موسی صدر با آگاهی از پیشینه لبنان و موقعیت اسفناک شیعیان این کشور و با تلاش برای زدودن این غبار و زنگار چند صدساله پس از ورود به لبنان، شهر صور را برای فعالیت برمیگزیند. وی با توجه به ویژگیهای جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و سیاسی لبنان و منطقه اقداماتی را برای بهبود اوضاع شیعیان آغاز میکند. در این راه پر از رنج و سختی لحظهای آرام ننشست، تا به اهداف خود رسید.
سید موسی صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتوگو نشست تا آنان را برای اجرای پروژههای زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعهنشین و محروم آن کشور ترغیب کند. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. از همین دوران بود که وی به واسطه نقش رهبری که برعهده گرفته بود، آرام آرام به امام موسی صدر مشهور شد. با این وجود اوجگیری بحران خاورمیانه، صفآرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، تودههای مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشانده و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیسجمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۴ علیرغم کارشکنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. تصویر فوق امام صدر را در کاخ ریاست جمهوری لبنان نشان می دهد.
امام موسی صدر در تلاش برای احیای موقعیت شیعیان در لبنان خدمات متعددی از قبیل تاسیس موسسه صنعتی جبل عامل، جمعیت خیریه احسان و نیکوکاری، ایجاد مراکز درمانی و آموزشی، مجلس اعلای شیعیان لبنان و در نهایت جنبش محرومین ( امل ) را در لبنان بنیان نهادند. ایشان به تشکیل کار سازمانی جهت ارتقای وضعیت شیعیان لبنان ایمان داشته و چنین می فرمایند: « در این دنیای سازمانی، اگر ما بخواهیم تک روی کنیم به نظر من نهایت سادگی است. ما اگر امروز عمل دسته جمعی نداشته باشیم کلاهمان پس معرکه است که هست. برای اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتی و سازمانی است.» تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار نبیه بری دبیر کل کنونی جنبش امل و رئیس پارلمان لبنان نشان می دهد.
یکی از آرزوها و آرمان های دیرین امام موسی صدر وحدت امت اسلامی در سرتاسر جهان بود. او از آغاز دوران جوانی که در حوزه ی علمیه قم مشغول تحصیل بود به این مهم می اندیشید و در محافل (و حضور استاید) حوزه آن را پیوسته دنبال می کرد، بنابراین وقتی امام موسی صدر در سال 1338 وارد لبنان شد در همان سال و در اولین فرصت شالوده ی روابط دوستی با علمای اهل سنت را در شهر صور پی ریزی کرد از جمله با محی الدین حسن (مفتی اهل سنت) ارتباط مستمر برقرار نمود. این ارتباط بقدری گرم و صمیمی شد که مردم در اکثر مناسبات مانند: عید غدیر، شب های ماه رمضان و ایام عاشورا و تاسوعا و ... آن دو را در کنار هم می دیدند. آن دو در یک مکان مشترک مثل: «مسجد قدیم» یا «نادی امام صادق» به منبر می رفتند و مردم از شیعه و سنی به بیانات آن دو گوش فرا می دادند. به طوری که اگر کسی از شهر دیگری وارد این مجلس می شد و شناخت قبلی از این دو شخصیت مذهبی نداشت نمی توانست تشخیص بدهد کدام یک از اهل تسنن و کدامیک از تشیع است؟ تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن لبنان و شیخ محمد ابوشقرا، شیخ عقل دروزیان لبنان نشان می دهد.
حوراء صدر (دختر امام موسی) در رابطه با مهمترین عنصر رفتاری و اندیشه امام موسی صدر چنین می گوید: «امام صدر می گفت بهترین راه مقابله با اسرائیل، وحدت ماست! و اگر به امام مقاومت مشهور است به خاطر همین طرز فکرش و به کار بردن شیوه گفت و گو با دیگران است. امام صدر گفت و گو را در چند جهت در آن زمان آغاز کرد: 1. گفت و گوی درونی شیعیان ( برای حل اختلافات و دشمنی های میان قبائل و عشایر و رسیدن به یک پیمان مشترک، نهادسازی و تاسیس مجلس اعلای شیعیان)، 2. تعامل با فرق اسلامی ( صحبت و دیدار با اهل تسنن، دروزی ها و علوی ها، ارتباط با مراکز علمی و دانشگاه های مربوط به فرق مختلف)، 3. گفت و گو میان اسلام و مسیحیت (دیدارها و ارتباط های مختلف با مسیحیان و کشیشان، سخنرانی موعظه روزه در کلیسای کبوشیین)، 4. گفت و گو در سطح ملی (در جنگ لبنان این عملکرد بسیار نمود داشت، امام به قولی 69 بار جنگ را به آتش بس کشاند و دوباره شروع شد)، 5. گفت و گو با رهبران کشورهای اسلامی و عربی». تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار برخی رهبران مسیحی لبنان نشان می دهد.
پدر آنتوان ضوء در همایش بین المللی امام موسی صدر انسان، عقل، اخلاق در دانشگاه فردوسی مشهد می گوید: «در قرآن آیهای داریم که نزدیکترین افراد به مسلمانان اهل مسیحیت هستند زیرا آنها راهبانی هستند که تکبر و خودبینی ندارند، آیاتی که برتو نازل شده است میشنوند دیدگانشان آکنده از اشک میشود به خاطر شنیدن صدای حقی که دریافت می کنند.» ایشان درباره ویژگیهای اخلاقی امام موسی صدر گفت: «رئوف نسبت به مردم بود، نسبت به اسلام بینش عمیقی داشت و دارای عزم قوی و اعتماد به نفس خاصی بود.» وی می گوید: «اولین کسی که بحث گفتگو و هم اندیشی بین مسلمانان و مسیحیان لبنان را آغاز کرد همین امام موسی صدر بود.» آنتوان ضوء با اشاره به این که در دوره امام موسی صدر توسط مسیحیان، فرهنگ اسلامی معاصر منتشر شد تا بیشتر شناخته شود افزود: در نشستی در واتیکان که با حضور امام موسی صدر برگزار شد سید موسی در این نشست موضوع هم اندیشی اسلام و مسیحیت را مطرح کرد و نظرات خودشان را پیرامون آن اعلام کردند. وی ادامه داد: «ایشان معتقد بودند لبنان در عرصه جامعه عرب نقش آفرینی بسیاری دارد و لبنان میتواند مرکز هم اندیشی مسیحیت و مسلمانان شود.»
فقدان کارایی ارتش و میلیشای موجود در لبنان و ستم های مکرر به شیعیان امام صدر را به سوی تشکیل ساختاری نظامی در حرکت محرومین سوق داد. ایشان در این باره می گویند: «دفاع از وطن تنها از وظایف و مسئولیتهای دولت نیست، بلکه همه ی افراد وظیفه دارند از کشور، سرزمین و خانه خویش دفاع کنند و اگر حکومت، مسئولیت دفاع از مملکت را انجام نداد، ضرورت دفاع از گردن ملت ساقط نخواهد شد.»از همین رو آموزش نظامی به جوانان آغاز شد. نخستین گروه، هفتاد نفر از دانش آموختگان مدرسه صنعتی جبل عامل بودند. این آموزشها زیر نظر سازمان فلسطینی فتح و در عین البنیه به صورت پنهانی بود. این آموزشها به مدت هفت ماه مخفیانه ادامه داشت، تا این که در یکی از روزهای به هنگام آموزش ناگهان مینی در دست یکی از مربیان منفجر شد. در این حادثة دلخراش 27 نفر از اعضای سازمان شهید شدند. در پی این انفجار امام صدر در یک کنفرانس مطبوعاتی تولد سازمان نظامی امل را اعلام کرد.
امام صدر اسرائیل را شر مطلق و هرگونه همکاری با آن را حرام میدانست و معتقد بود «شرف قدس اجازه نمیدهد که به دست غیرمؤمنان آزاد شود.» از این رو او را به درستی پدر مقاومت اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی خواندهاند. از نظر امام موسی صدر فلسطین یک مساله ملی ـ قومی ـ اسلامی است. مواضع ثابت او در محافل گوناگون در دفاع از فلسطین، در اسناد جنبش امل، به ثبت رسیده است. وی از هیچ مناسبتی برای ایراد سخنرانی در دفاع از فلسطین و حق فرزندان آن و وظیفه عرب ها و مسلمانان در دفاع و بازپس گرفتن آن، فروگذار نمی کرد. عبارت مشهور وی «ما بیت المقدس را قبل از صور می خواهیم» بازگوکننده منطق اوست. چه بسا همین منطق، او را به حمل اسلحه واداشت. نقطه آغازین جنبش امل هم از همین جا بود. بنابراین شگفت نبود که پیرجمیل نسبت به تأسیس جنبش امل همواره اعتراض داشت.
امام موسی صدر برای دستیابی به وحدت در جهان عرب بارها و بارها مبادرت به سفر به کشورهای مختلف عربی و دیدار با رهبران اعراب می نمود. یاسر عرفات، حافظ اسد، جمال عبدالناصر، ملک حسین و... از جمله رهبرانی بودند که سید موسی با آن ها دیدار می نمود. تصویر فوق ایشان را در کنار ملک فیصل پادشاه وقت عربستان سعودی نشان می دهد.
هاشم الهاشم رئیس سابق جامعه لبنانیهای مقیم سیرالئون در خاطره ای راجع به امام صدر می گوید: « روزی یک بستنیفروش مسیحی به امام مراجعه کرده و از خرید نکردن مسلمانان شکایت داشت» به گفته ی الهاشم: «در یک روز پس از اقامه نماز جمعه، امام صدر گفت که میخواهیم جایی برویم. جمعی با ایشان همراه شدند که من هم جزو آنان بودم. رفتیم تا رسیدیم به بستنی فروشی آنتیبای مسیحی، امام به آنتیبا گفت که ما آمدهایم در اینجا بستنی بخوریم. آنگاه اول امام و بعد همه حاضران از بستنیهای آنتیبا خوردند. این کار امام خیلی صدا کرد. گویا یک بستنی فروش شیعه اینگونه تبلیغ کرده بود که چون آنتیبا مسیحی است، شرعاً نمیتوان از بستنیهای او خورد چرا که اهل کتاب پاک نیستند. و البته این سخن براساس نظر برخی علما عنوان شده بود، اما امام که معتقد به طهارت اهل کتاب بود، تنها به بیان نظر فقهی خود اکتفا نکرد و عملاً اقدامی را انجام داد که بازتاب گستردهای در جامعه آن روز لبنان داشت.». تصویر فوق خروج هیئت یاری جنوب از جلسه کمیته انتخاب نائب رئیس هیئت یاری جنوب در مقر اسقف روم ارتودکس مرجعیون را نشان می دهد. شیخ نجیب قیس قاضی شرع دروزیان حاصبیا، اسقف بولس الخوری اسقف روم ارتودکس جنوب، شیخ احمد الزین قاضی شرع اهل تسنن صیدا، اسقف جورج حداد اسقف کلیسای کاتولیک مرجعیون و اثناسیوس الشاعر در عکس فوق در کنار سید موسی صدر حضور دارند.
الهاشم در ادامه دربارۀ رابطه امام با مسیحیان به بیان خاطرات دیگری پرداخت و اظهار داشت: یک مسیحی که مدعی علاقهمندی به اسلام و مکتب تشیع شده بود به امام صدر مراجعه میکند و خواستار تشرف به دین اسلام میشود. امام با طرح پرسشهایی سعی میکند از علت این تصمیم او آگاه شود. آن مرد پاسخهایی میدهد، اما امام قانع نمیشود، لذا به او پیشنهاد میدهد که برود و برخی کتابها را بخواند و بعد با تفکر و تأمل بیاید و تصمیمش را بگیرد. خلاصه در حالی که آن مرد اصرار به مسلمان شدن داشت، امام از او دلیل قانع کننده خواسته بود. بالاخره مرد مسیحی به امام میگوید میخواهم مسلمان بشوم تا بتوانم همسرم را راحتتر طلاق بدهم. امام هم در جواب میگوید اگر دلیلش چنین چیزی است به هیچ وجه قبول نمیکنم. اما آدرس خانهات را به من بده تا مشکلت را حل کنم. بعد همراه پدر من و یکی از کشیشهای مسیحی چند بار به منزل آن فرد مسیحی رفتند تا اختلاف او و همسرش را برطرف کنند. جالب این است که این مرد تا همین اواخر زنده بود و تا آخر عمر هم با همسرش زندگی کرد. تصویر فوق امام صدر را در کنار برخی رهبران مسیحی لبنان نشان می دهد.
یکی از عاشقان و ارادتمندان خاص امام موسی صدر، شهید دکتر چمران بود. شدت علاقه ایشان به آیتالله صدر چنان بود کهگاه وقتی درباره ایشان صحبت میکرد چشمانش پر از اشک میشد. چمران خود از پایهگذاران انجمن اسلامی آمریکا بود، اما وقتی به لبنان آمدند و نفس آیتالله صدر به ایشان خورد، تحولی در او ایجاد شد که تا آخر این تحول باقی بود.
امام موسی صدر درباره مقوله وحدت هیچ گاه به سخنرانی و صدور بیانیه بسنده نکرد، ایشان در آذرماه 1348 اکتبر 1969 نامه ی تاریخی و کم نظیری به مفتی وقت لبنان شیخ حسن خالد نوشت و در آن ضمن طرح نکات ظریف و دقیق پیرامون وحدت بین مذاهب، خواستار اقدام عملی و جدی در این امر مهم و سرنوشت شد. در بخشی از این نامه آمده است: « در این روزهای سخت که امت ما در نگرانی عمیقی فرو رفته و با خطراتی رویاروست که از هر سو منطقه را محاصره کرده و حال و آینده آن را در برابر طوفان قرار می دهد، نیاز مبرم مسلمانان را نسبت به یک وحدت فراگیر و به هم پیوسته، آشکارا و روز به روز بیشتر احساس می کنیم. وحدتی که صفوف از هم گسسته ی مسلمانان و کوششهای پراکنده شان را متحد سازد، چنان که زیر پای خود را خوب ببینند و در راه ساختن آینده و تاریخ خویش و انجام مسوولیت های خود به خویشتن اعتماد کنند. وحدت کلمه و یکی کردن نیروها و رشد کارآیی ها، نه فقط از شریف ترین هدف های دینی و وصایای پیامبر عظیم الشان (ص) ماست. بلکه چیزی است که به موجودیت ما، شرف ما و موجودیت نسل های آینده ما بستگی دارد.»
امام صدر در این نامه تاریخی بر ضرورت ایجاد فقهی مشترک میان مسلمانان تاکید نموده و آورده است: «...کاخ اسلامی که در شالوده ی خویش امری واحد است و امت اسلامی که در عقیده، کتاب آسمانی و آغاز و انجام خویش واحد است، در جزئیات نیز به وحدت نیاز دارد. ایجاد وحدت در این جزئیات یا نزدیک کردن آنها به یکدیگر، چیزی است که پیشینیان صالح و دانشمندان نیک ما نیز رویاهای آن را در سر می پرورانده اند. چنان که می بینیم، شیخ ابوجعفر بن محمد بن محمد بن حسن طوسی کتاب «خلاف» را در هزار سال پیش در زمینه ی «فقه تطبیقی» می نویسد. علامه حلی (حسن بن یوسف بن مطهر) با نوشتن کتاب «التذکره» راه طوسی را دنبال می کند.» امام صدر می آورد: «فقه تطبیقی همان بذر مبارکی است که روش «وحدت فقهی» بدان بسته است و وحدت احکام شریعت به آن کامل می شود. در روزگار ما، از سی سال پیش، نخبگانی فاضل و مجاهدانی از دانشمندان بزرگ اسلامی، مرکزی را با نام «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره تاسیس کردند (که از جمله آنان) مرحوم استاد اکبر شیخ محمود شلتوت و مرحوم شیخ محمد مدنی، رئیس دانشکده ی شریعت در دانشگاه الازهر و دانشمندان بزرگ اسلامی در لبنان و ایران و عراق مانند، سید عبدالحسین شرف الدین، مرجع عالی شیعیان مرحوم آیت الله سید حسین بروجردی و علامه عالی قدر شیخ محمد تقی قمی دبیرکل دائمی دارالتقریب و استاد علامه طباطبایی در قمر را نام می برم. موسسه ی دارالتقریب علاوه بر خدمات گسترده ی خود در آرزوی طرحی بود که مرحوم پدرم امام سید صدرالدین اجرای آن را با نوشتن کتاب «لواءالحمد فی الاخبار و العامه» آغاز نمود، تلاشی بود در راه گردآوری همه احادیثی که فرق مختلف اسلامی از نبی اکرم(ص) در همه ی زمینه های عقیدتی و احکام شریعت روایت کرده اند. بدین منظور که پس از قرآن کریم، مرجع دوم مسلمانان باشد، به عبارت دقیق تر کوششی است که در راه یکی کردن سنت پاک پیامبر صورت گرفته است.»
تاکید بر کوشش های مشترک میان امت مسلمان همواره جزو اولویت های کلان امام صدر محسوب می شده است. ایشان در این نامه تاریخی می نویسد: «هدفهای شرعی مانند یکی کردن اعیاد و شعایر دینی و تشکل پاره ای عبادات چون اذان و نماز جماعت و غیره. مثلاً می توان این پیشنهاد را بررسی کرد که در رویت هلال به طرق نوین علمی و تعیین زاویه ی دید هلال در افق تکیه کنیم و روز عید را با دقت علمی مشخص کنیم تا همه مسلمانان در یک روز عید داشته باشند و در بسیاری دشواری ها صرفه جویی شود و از لحاظ تعطیل و دید و بازدید، دشواری های ناشی از تعدد روزهای عید را نداشته باشیم و نیز می توان شکلی از «اذان» را که برای همگان مورد قبول باشد بررسی نمود.». تصویر فوق امام صدر را در کنار عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه سابق سعودی نشان می دهد.
امام صدر تاکید داشت که یکی از کوشش های مشترک میان مسلمین، کوشش هایی است که می تواند در جهت مبارزه با بی سوادی، بی خانمانی، سرپرستی ایتام و بالا بردن سطح زندگی زحمت کشان صورت پذیرد، بسیار ساده است که موسساتی را به همین منظور تاسیس کنیم یا به موسسات موجود رسیدگی بیشتر کنیم. .تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار فرزندانش نشان می دهد
سید موسی صدر در این نامه مهم تاکید می نماید که: «هدف های میهنی (به عنوان یک وجه از اشتراکات مسلمانان) آیا در وحدت احساسات میهنی ما شکی وجود دارد؟ لزوم مشارکت فعال در آزادی فلسطین، وظیفه ی پشتیبانی از لبنان در برابر آزهای دشمن مکار و وظیفه ی حمایت از نیروهای پایداری مقدس فلسطین و ضرورت آماده باش و همکاری کامل با کشورهای عربی برادر، برای رویارویی با تجاوزی که هر لحظه انتظار آن می رود و مساله ی مصونیت بخشیدن به جنوب لبنان و سراسر لبنان تا چون دژی استوار شاخ های اسرائیل در برخورد با آن درهم بشکند و استعمار طمع خود را در برابر آن به فراموشی بسپرد.» تصویر فوق سید موسی را در کنار کمیل شمعون رئیس جمهور اسبق لبنان نشان می دهد.
سید حسین موسوی (ابوهشام) عضو شورای فرماندهی حزب الله خاطره ای این چنین از سید نقل می کند: «...روحیهاش بسیار روحانی بود، هم سیاسی بود و هم روحانی. با این که رئیس مجلس اسلامی اعلای شیعیان و مسئول سازمان بود، خیلی خوش اخلاق و خاکی بود. یک بار روی خاک نشسته بود به او گفتم جای سیدِ ما بالاتر از روی خاک نشستن است. او جواب داد ما خاکی هستیم ما به ابوتراب علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه منتسب هستیم و بر ما واجب است که آماده باشیم تا جایگاه خودمان را روی خاک سنگرها حفظ کنیم. سنگرهای جبهه جنگ، سنگرهای دفاع از سرزمین و کرامت مقدسمان. حرکت سید موسی این گونه بود و امکان تاثیرگذاری فراوانی داشت. به همین دلیل دیگران از او میترسیدند و به مقابله با او پرداختند و در راه ناپدید کردن او، به طریقی که میدانید، کار کردند.»
جنگ داخلی لبنان را می توان یکی از خون بار ترین جنگ های درونی کشورها دانست. جنگی که در آن تمامی طوایف لبنانی جهت بسط نفوذ خویش اسلحه به دست گرفته و به مبارزه مسلحانه علیه یکدیگر می پرداختند. از هنگام شعله ور شدن این جنگ، امام صدر با کمک دیگران، برای خاموش ساختن آن در تلاش بود. و برای حل مناقشات به گفتگو دعوت و میانجیگری ها را تأیید می کرد. و با انجام صدها دیدار و سفرهای پرخطر، از تلاشهای توان فرسا دریغ نکرد. سید موسی جهت متوقف کردن جنگ های داخلی روزها اقدام به اعتصاب غذا نمود. تصویر فوق اجتماع مردمی در حمایت از اعتصاب امام موسی صدر در کلیسایی در بعلبک لبنان را نشان می دهد.
مقام معظم رهبری در پیامی به کنگره بزرگداشت امام موسی صدر در سال های اولیه پس از اتمام جنگ، با عناوینی چون «اندیشمند پیشرو» و «علامه» از ایشان یاد کرده و پس از مرور کارنامه وی در لبنان، مینویسند: «یقیناً محروم شدن صحنه لبنان از حضور چنین عنصر ممتاز و ارزشمندی یک خسارت بزرگ بوده و هست که متأسفانه عکسالعمل مناسب خود را از سوی مدعیان طرفداری از حقوق بشر دریافت نکرده و امیدواریم بیخبریها در این قضیه با همت صاحبان همت و مسؤولیت پایان یابد.»
سیدحسن نصرالله خود را از پیروان امام موسی صدر و همزمان تحت تأثیر شخصیتهایی چون امام خمینی و آیتالله خامنهای میداند: «باید اعتراف کنم که بسیار تحت تأثیر امام موسی صدر هستم. البته اگر بخواهم دقیقتر بگویم باید بگویم که من تحت تأثیر چهار شخصیت بزرگ هستم: حضرت امام خمینی(س)، حضرت امام موسی صدر، رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای و شهید بزرگوار سیدمحمدباقر صدر. نه تنها من بلکه همه جوانان مجاهد و انقلابی لبنان تحت تأثیر این چهار شخصیت عظیم و بزرگوار هستند... من میتوانم ادعا کنم که با تفکر و نوع نگاه حضرت امام خمینی(س) و حضرت آیتالله خامنهای به موضوعات مختلف بهطور کامل آشنایی دارم و از طرف دیگر یک کار مطالعاتی گسترده روی اندیشهها و آثار امام موسی صدر انجام دادهام. به اعتقاد من هیچ تفاوت و اختلاف اساسی میان تفکر و آراء امام خمینی(س) و امام موسی صدر وجود ندارد.»
امام صدر به دعوت معمر قذافی دیکتاتور پیشین لیبی به این کشور سفر نمود، سفری که آخرین دیدار امام محسوب می شود. پس از آن و تا کنون از سرنوشت امام صدر اطلاعی در دست نیست، شماری از ناظران معتقدند ایشان هم چنان زنده می باشد، اما به احتمال فراوان و بر مبنای برخی اسناد کشف شده پس از سقوط حکومت قذافی، امام موسی صدر در همان مقطع به دست دیکتاتور لیبی به شهادت رسیده اند.
با آن که بیش از 37 سال است که ناپدید شدن سید موسی صدر می گذرد، اما فرزندان او تلاش نموده اند راه پدر را در زاستای همزیستی میان ادیان تداوم بخشند. ملیحه صدر دختر امام موسی صدر ایده پرداز و طراح پروژه ای در لبنان به نام «باهم باشیم» است، که تجربه همزیستی ادیان را به نمایش می گذارد. در این پروژه هرساله دانش آموزان لبنانی از مذاهب و ادیان مختلف پنج روز را کنار هم می گذرانند. ملیحه صدر درباره این باره می گوید «ده سال پیش جمعی از مادران ادیان مختلف شکل گرفت که بر گفتگوی ادیان و همزیستی ادیان گوناگون تاکید داشتند. این جمع از حدود پنج سال پیش دست به یک تجربه عملی در این زمینه زد که آن تاسیس یک اردوی تابستانی برای حدود شصت دانش آموزان 12و 13 ساله از ادیان مختلف بود.» وی می گوید: «در این تجربه همزیستی هرساله از هر مدرسه چهار نفر که جمعا حدود شصت نفر می شوند،گردهم می آیند و پنج روز را کنار هم می گذرانند. در این پنج روز دانش آموزان از ادیان و مذاهب مختلف دروزی، سنی، شیعه،مسیحی ارتدوکس، مسیحی کاتولیک و...تمام وقت را در کنار هم سپری می کنند.»
سید موسی هم چنان در لبنان و در سراسر جهان اسلام از محبوبیت بالایی برخوردار است. تحولات ناگوار حاکم بر کشورهای اسلامی این روزها بیش از هر زمانی اتکا به اندیشه امام موسی صدر را می طلبد.
مردانی از آسمان - ویژه نامه شهادت رجایی و باهنر و هفته ی دولت
نخستوزیری را سازمان سیا منفجر کرد
تاریخ انقلاب - سیدرضا زوارهای پیش از انقلاب از حقوقدانان حامی حرکت انقلابی مردم و نهضت امام بود. با تشکیل جمعیت حقوقدانان او از جمله وکلایی بود که کار دفاع از مبارزان محبوس در زندانهای رژیم پهلوی را به صورت رایگان برعهده میگرفتند. زوارهای پس از انقلاب ابتدا به سمت دادستان انقلاب اسلامی تهران منصوب شد. سپس مدتی به معاونت اداری مالی وزارت کشور نقل مکان کرد و از آنجا به شهرداری تهران رفت و مدیریت شهری را تجربه کرد. وی در نخستین دورۀ مجلس شورای اسلامی حائز آرای لازم شد و به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت. مرحوم زواره ای پس از انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ماه سال ۱۳۶۰ از جمله افرادی بود که معتقد بود دستگاه قضایی به خوبی کار شناسایی عوامل انفجار را صورت نداده است. تا جایی که در ۲۶ مرداد ۱۳۶۱ وزیر دادگستری را به مجلس کشاند و در سوالی از سید محمد اصغری وزیر وقت دادگستری خواستار پیگیری پرونده انفجار دفتر نخست وزیری شد. آنچه در زیر می خوانید خاطرات وی از آن روزهاست که «تاریخ انقلاب» از کتاب خاطرات وی انتخاب کرده است.
******
چگونگی انتخاب شهیدان رجایی و باهنر
پس از انفجار حزب و شهادت مرحوم بهشتی و دیگران، مسئلهی ریاستجمهوری رجائی مطرح بود. وقتی بنیصدر عزل شد،مرحوم رجائی به ریاستجمهوری انتخاب گردید و آقای باهنر هم نخستوزیر شد.یک روز قبل از انفجار، بحثهایی در حزب مطرح شد. آیتالله خامنهای (مقام رهبری) ترور شده و در بیمارستان به سر میبرد. آن زمان، شورای حزب برای نخستوزیری تصمیم میگرفت. چهار نفر هم برای وزارت در نظر گرفته شدند. اما قبل از آنکه این چهار نفر را نام ببرم، میخواهم به مطلبی اشاره کنم.
یک روز آقای هاشمی با من تماس گرفت و گفت کار واجبی با شما دارم. وقتی به حضورشان رسیدم، گفت: «آقای رجائی خیلی اصرار دارد من نخستوزیر بشوم، تو نظرت چیست؟» من گفتم: «این کار را نکنید. الان شما مجلس را اداره میکنید و هشتاد نفر آن طرفی هستند. معلوم نیست اگر آنها قدرت پیدا کنند، چند نفر دیگر به آنها اضافه شود. چون، به هر حال ما روی روحیهی آنها تجاربی داریم. فردا که نخستوزیر شدید، اگر هر روز یک وزیرتان را به مجلس بکشند، چه خواهی کرد؟» بعد هم مثال زدم که ما در دهات اصطلاحی داریم برای کسی که کار اصلی خود را از دست بدهد. دربارهی چنین کسی میگویند فلانی دهکدهی خود را فروخت و کدخدا شد. شما هم اگر رفتی و نخستوزیر شدی، کدخدا شدهای. به هر حال تأکید کردم که این کار به صلاح مملکت نیست و زمان جنگ است و....
آقای هاشمی با چند نفر دیگر هم مشورت کرد. بعضیها گفته بودند بد نیست و برخی هم مخالفت کردند. آنگاه آقای هاشمی اسامی را به خدمت امام برد و با ایشان مطرح کرد. مرداد ۱۳۶۰ بود.جلسهی فوقالعادهای گذاشته شد تا امام نظرشان را بگویند. در آن جلسه امام دربارهی افرادی که نام برده میشد، معمولاً میفرمود که بد نیستند. آن روز آقای هاشمی وقتی رسید که جلسه شروع شده بود. ایشان از اعضای شورا عذرخواهی کرده و گفت: «دو نفر به لیست چهار نفره اضافه کنند». چهار اسم قبلی عبارت بودند از: آقای پرورش، آقای عسکراولادی، مرحوم باهنر و آقای ولایتی، که دربارهی ایشان تردید دارم. دو نفری را هم که آقای هاشمی اضافه کرد، عبارت بود از: مهندس موسوی و زوارهای. بعد هم توضیح داد که آقای رجائی دربارهی خود ایشان نظر نخستوزیری داشتهاند، اما آقای هاشمی قضیه را با امام و برخی دوستان مطرح کرده است و همگی بر اهمیت مجلس تأکید نمودهاند. سپس شروع کرد به صحبت دربارهی آقای موسوی. ولی امام با خنده گفت که او حالا وزارت خارجه را اداره کند.
نکتهی دیگری را هم مطرح کردند قریب به این مضمون که شما را به خدا، اگر ناچار شدید باهنر را نخستوزیر کنید، کس دیگری را در امور اجرایی نیاورید. چون میدانستند که نظر مرحوم رجائی، بیش از همه به روی باهنر است و با یکدیگر رفاقت قدیمی دارند.به این ترتیب، مرحوم باهنر به نخستوزیری رسید.
پیگیری عاملان انفجار
روزی آقای مهدوی به من پیشنهاد کرد که: «شما بیا و ادارهی کمیته را به عهده بگیر». گفتم: «یعنی چه؟ من وزارت کشور را اداره میکنم، چرا باید به کمیته بروم». چند روز بعد گفت: «پس به نیروی انتظامی و شهربانی بروید». گفتم: «نه حوصلهاش را ندارم!»
وقتی ماجرا را با آقای هاشمی در میان گذاشتم، گفت: «قضیه بودار است. چون نظر ما به روی نخستوزیری است، نه کمیته». البته من میتوانستم علت آن را حدس بزنم. ماجرا زیر سر کسانی بود که چپ و راست با مرحوم رجایی تماس میگرفتند و سفارش میکردند مرا از وزارت کشور بردارد. اینک، چون کمیته تازه تشکیل میشد، میخواستند ادارهی آن را به عهدهی من بگذارند. برای من تفاوتی نمیکرد. اما قضیه بیشتر در این وادی بود.
سرانجام برای تصمیمگیری نهایی جلسهای در نخستوزیری گذاشتیم و استاندارها هم شرکت کردند. آقای هاشمی و مرحوم باهنر به روی قضیه نظر قطعی داشتند. مقام معظم رهبری هم که در آن زمان به علت جراحات ناشی از ترور بستری بودند. به هر حال در این تضادها به این نتیجه رسیدند که آقای مهدوی ابقا شود. فردای آن روز من از وزارت کشور استعفا کردم. به این ترتیب، در روز انفجار نخستوزیری، من در وزارت کشور نبودم.
پس از جریان استعفا، آن روزها کار خاصی نداشتم. گاهی به حزب میرفتم. اما از همان شب اول انفجار، برای همهی ما جای سؤال بود. چون اعلام شد که دادگستری باید به قضیه رسیدگی کند. در حالی که همانطور که من در حزب هم مطرح کردم، یک جوان پانزده شانزده سالهی فریبخورده که روزنامهی منافقین را میفروشد، برای محاکمه باید به دادسرای انقلاب برود. اما وقتی نخستوزیری مملکت را منفجر میکنند، دادگستری باید رسیدگی کند؟ جریان چیست؟
به هرحال مدتی گذشت. انتخابات ریاستجمهوری بلافاصله برگزار شد. من هم کاندیدای مجلس شدم و هم کاندیدای ریاستجمهوری. البته، در این فاصله و حتی بعد از انتخابم به نمایندگی، مرتب آیتالله مهدوی افرادی را بهعنوان واسطه میفرستاد تا من معاونت انتظامی وزارت کشور را بپذیرم. اما قبول نکردم و مجلس را ترجیح دادم.
یک شب در حضور آقای جلالالدین فارسی بحث پیگیری عاملان انفجار پیش آمد. همه ناراحت بودند. آقای فارسی از من خواست بروم و ببینم قاضی پرونده چه میکند. من امتناع داشتم. چون قضیه خیلی مشکوک به نظر میرسید و در میان اجساد، یکی ساختگی بود. وقتی سه تابوت را به مجلس آوردند، دکتر زرگر از نمایندگان مجلس که پیشتر وزارت بهداری را داشت، اجازه داد روی آنها را باز کنند. اجساد سوختهشده و تنها از روی دندانها قابل شناسایی بودند، اما یکی از آنها فقط کیسهای بود محتوی کمیخاکستر. در صورتی که امکان نداشت کسی به واسطهی انفجار یک بمب این طور از میان برود و حتی استخوانهایش هم پودر شود. جسد مزبور متعلق به کشمیری بود که در ادامه ذکر حالش را خواهم آورد. اما سؤال این بود که چه کسی آن جسد را ساخته و چرا ساخته است؟
خلاصه آنکه آن شب آقای فارسی از من خواست جریان را پیگیری کنم. روز بعد به نزد قاضی پرونده رفتم. عدهای از بچه های اطلاعات نخستوزیری اطراف قاضی نشسته بودند. یک میز ناهارخوری بزرگ در وسط سالن قرار داشت. مشتی ورقه هم روی آن پراکنده شده بود. ساختمان به یکی از شاهزادههای رژیم پهلوی تعلق داشت.
عوامل آنها قبلاً اطلاع داده بودند که قرار است من به آنجا بروم. از قاضی پرسیدم: «پرونده کجاست؟» به همان اوراق پراکنده اشاره کرد. گفتم: «تو قاضی هستی!؟ این چه جور پروندهای است؟»
بعد در رابطه با قضیه از او اطلاعاتی خواستم. او هم گفت: «چند نفری را بازداشت کردهایم». پس از بررسی فهمیدم بازداشتشده ها کارمندان بیچاره ی نخستوزیری هستند که هیچ ارتباطی با انفجار ندارند. دیدم این طور نمی شود. فرستادم چندتایی پوشه خریدند و آوردند. گفتم: «پروندهی هر کسی را جدا کنید». کمینگذشت که متوجه شدم اینها به طور کلی مسیر عوضی را در پیش گرفتهاند و به دنبال ریشهی قضیه نیستند. به حضور مرحوم ربانی املشی رفتم که دادستان کل کشور و عضو شورای مرکزی حزب بود. داستان را برایشان بازگو کردم. ایشان هم مرا در جریان اظهارات خواهر کشمیری قرار دادند و عکسها و اسنادی در اختیارم گذاشتند که از خانهی پدر کشمیری به دست آمده بود. خواهر کشمیری گفته بود که برادرش همهی اسناد مربوط به نخستوزیری و کارهایش را برده است. اما از باقی اسناد روشن میشد که کشمیری در قبل از انقلاب، مدیرعامل یک شرکت انگلیسی واقع در خیابان وزرای سابق بوده و رفت و آمدهای زیادی هم با کشورهای حاشیهی خلیجفارس داشته که ساواک را نسبت به عضویت او در سازمان سیا مشکوک کرده بود. البته ساواک خودش زیر نظر سیا بود و نمیتوانست برخوردی با او داشته باشد.
در زمرهی عکسهای به دست آمده تصاویری از سفرهای اروپایی پدر و مادر کشمیری وجود داشت که یکی از آنها خیلی زشت و زننده بود که نشان میداد اینها چه خانواده ی کثیفی هستند و به هیچ چیز پایبندی ندارند.
وقتی سوابق بعد از انقلابش را بررسی کردم، متوجه شدم در سال ۱۳۵۸ کههادوی دادستان کل بود، او و مهندس رضوی از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای کمک بههادوی معرفی شده بودند. پس از مدتی هم به رکن دوم ارتش ملحق شدند؛ یعنی جایی که تمام اسناد سری مربوط به مستشارهای آمریکایی، کارهای انجام گرفته، دستورها و خلاصه تمامیاطلاعات و ضد اطلاعات ارتش در آنجا نگهداری میشد.
نقش سازمان سیا در انفجار
بررسی پروندهی کشمیری نشان میداد که او پس از مدتی به ستاد نیروی هوایی ملحق شده است. ساختمان مرکزی سیا در ایران، در همان ستاد قرار داشت. ساختمان نه طبقهی زنبوری که ابراهیم یزدی در ۱۲/۱۱/۵۷ دربارهی آن برایم تعریف کرده و گفته بود تمامیاسناد سیا دربارهی ایران و کل خاورمیانه در آنجا قرار دارد و باید حفظ شود. آن زمان من بهعنوان دادستان انقلاب آنجا را لاک و مهر کرده بودم. اما همانطور که گفتم تنها تا یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ این سمت را داشتم.
یک شب بچههای حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوقسری سیا بود. باقری، فرمانده نیروی هوایی او را بازداشت میکند. اما وی اذعان می دارد که حزب این اسناد را خواسته است و از آنجایی هم که وزیر مشاور معرف ایشان بود، باقری صلاح نمی داند که او را در بازداشت نگاه دارد. چند روز بعد هم کشمیری، معاون وزیر مشاور در امور اجرایی میشود. در حالی که تا آن تاریخ، تا آنجا که من اطلاع دارم سابقه نداشت وزیر مشاور، معاون داشته باشد و فقط یک رئیس دفتر در اختیار او بود. کمی بعد هم پیش نماز رجایی میگردد.
براساس تحقیقات من، در روز حادثه، همهی افراد حاضر در دفتر نخستوزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجایی نشسته بود؛ سپس نخستوزیر، یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی، وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن رئیس شهربانی و دبیر شورای امنیت، خسرو تهرانی. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نمایندهی نیروها نشسته بودند. مطلب مشترکی که همهی آنها در بازجویی گفتند، این بود که در آن جلسه، کشمیری، منشی شورا بوده و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی نشسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز نشسته قرار داشت. کشمیری کیفش را می گذارد؛ بعد برمیخیزد، چای می ریزد و جلوی مرحوم رجایی و باهنر میگذارد. سپس چند دقیقه ای با تهرانی در گوشی نجوا می کنند. آنگاه به انتهای سالن می رود و درست زمانی که قصد داشته است از اتاق خارج شود، بمب منفجر میگردد.
برد مادهی منفجره حداکثر دو یا سه متر بوده است. چند نفر از حاضرین از جمله معاون فرمانده ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رئیس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمیشدند، اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصین هم میگفتند بمب فقط در محدودهای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است. با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود!
بیشک او با اتومبیلش که در بیرون قرار داشت از صحنهی حادثه فرار کرده و با خانوادهاش از کشور خارج شده بود. در صورتی که عدهای سعی میکردند او را جزء شهدای واقعه به شمار آورند.
مرحوم ربانی از من خواست دربارهی این قضیه تحقیق کنم. چون، من گفته بودم که قاضی اهل این حرفها نیست. نه اینکه سوءنیت داشته باشد، در واقع اصلاً این کاره نیست. توان کار را ندارد. بعد هم گفتم اگر شما از من میخواهید چنین کاری انجام دهم، شرطهایی دارم. اول اینکه باید یکی از ساختمانهای مصادرهای را در جای مناسب که از نظر امنیت و حفاظت تأمین باشد، در اختیارم قرار دهید. صدو پنجاه نفر نیروی سپاهی، پنج اتومبیل و دو میلیون تومان هم پول نقد نیاز دارم تا تحقیقات را شروع کنم. دادگستری و دادسرای انقلاب را هم قبول ندارم. به همین خاطر برای بازجویی افراد، باید جای مطمئن در اختیارم باشد. در ۴۸ ساعت اول بازجویی هم نیاز به کمترین آزاری نیست. راحت میشود طرف را به راه آورد. در نهایت هم در کمتر از ۷۲ ساعت حقیقت را میگوید.
آقای ربانی هم پذیرفت و رفت، اما تا یک هفته خبری نشد. بعد هم محافظین من گفتند: آقای نبوی، که همه کارهی نخست وزیری است یک پیکان فرستاده که هر کدام از لاستیکهای آن به یک طرف میرود و فرمانش هم لق هست. من هم گفتم ماشین را پس بفرستند. چون من که آن را برای خودم نمیخواستم. مایل بودم روند کار تسریع شود. بعد هم اطلاع دادم که دیگر حاضر به ادامهی کار نیستم. در شورای مرکزی حزب، در حضور آقای هاشمی، مقام رهبری و مرحوم املشی هم گفتم که دیگر به تحقیقات ادامه نمیدهم.
اما مطلبی که میخواهم در اینجا بگویم این است که کشمیری عضو سیا بود. نخستوزیری را هم سیا منفجر کرد، اما به این راحتی حاضر نبود کشمیری را قربانی کشتن رجایی کند. رجائی در رفت و آمدهایش گاهی روی ترک موتور این و آن سوار میشد. میتوانستند به راحتی او را بزنند. اینکه منافقین بمبگذاری را به خودشان نسبت دادند، پوششی برای کشمیری بود. حالا او رفته است اما شما بدانید امریکا در درون دولت، فردی به مراتب قویتر از کشمیری دارد. در غیر این صورت کشمیری را قربانی این کار نمینمود. بلکه، سعی میکرد او را در دستگاه نگاه دارد. پس آدمیبه مراتب قویتر دارد که ممکن است آقایان بیست سال دیگر متوجه شوند. زمانی این حرف را در حضور آقای مسیح مهاجرانی گفتم، ایشان ناراحت شد و گفت: «چرا به دیگران چنین نسبتهایی میدهی». گفتم: «من با کسی کاری ندارم. فقط نظر خودم را میگویم».
سال ۱۳۷۱ یازده سال بعد از انفجار، موجی رسانههای اروپایی و آمریکایی را برداشت. یکی از مقامات سیا اعلام کرده بود که نخستوزیری ایران و حزب جمهوری اسلامی را عوامل خود ما منفجر کردند. آن وقت روزنامهی جمهوری شروع به چاپ مقالاتی علیه آمریکا نمود. آن روز به آقای مهاجری گفتم: «یادت هست من در سال ۱۳۶۰ و یک ماه بعد از حادثه این حرف را زده بودم؟»
منبع:سایت تاریخ انقلاب
اینکه چه کسانی این فاجعه (انفجاردفترنخست وزیری)را به وجود آوردند، هنوز هم یک معما است
تاریخ انقلاب - عطیه محمدی: دکتر حسن غفوری فرد در هنگام انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در کسوت نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی بوده است. وی معتقد است که عده ای نگذاشتند پرونده شناسایی عوامل این انفجار پیگیری شود و «اینکه چه کسانی این فاجعه را به وجود آوردند، هنوز هم یک معما است. اینکه بالاخره چه کسانی غیر از کشمیری در انفجار دفتر نخست وزیری دست داشتند و چگونه او را فراری دادند؟ چه کسانی شایع کردند که کشمیری شهید شده است؟ چه کسانی گفتند که کشمیری آنقدر سوخته که حتی خاکسترش هم نمانده است؟» آنچه در ادامه می خوانید مصاحبه اختصاصی دکتر حسن غفوری فرد با «تاریخ انقلاب» است که از نظر خوانندگان می گذرد.
*******
شما در روز انفجار دفتر نخست وزیری کجا بودید؟ و چه وقت خبر انفجار را شنیدید؟
در زمان بنی صدر، چون او با نخست وزیری شهید رجایی مخالف بود، اختلاف زیادی بین شهید رجایی و رئیس جمهور وجود داشت. به همین دلیل در جلساتی که رئیس جمهور شرکت میکرد، نخست وزیر شرکت نمیکرد و بالعکس. اما بعد از اینکه بنی صدر فرار کرد و شهید رجایی رئیس جمهور و شهید باهنر نخست وزیر شدند، اعضای کابینه خدمت حضرت امام (ره) رفتند. امام فرمودند: حالا که دولت یک دست شده، نباید اختلافی بین رئیس جمهور و نخست وزیر وجود داشته باشد. در جلسات رئیس جمهور، نخست وزیر شرکت کنند و بالعکس و خلاصه همه با هم در یک راه باشید.
صبح روز انفجار، ما جلسه هیئت دولت داشتیم. اما بعد از ظهر، یک جلسهای بود که معمولاً رئیس جمهور در آن شرکت نمیکرد و فقط نخست وزیر در این جلسه حضور داشت. اما بنا به فرمایش امام (ره)، رئیس جمهور هم شرکت کردند. ساعت ۳ بعداز ظهر بود. من داشتم از دفتر وزارت نیرو به سمت دفتر نخست وزیریری می رفتم. همین که خواستیم حرکت بکنیم به ما اطلاع دادند که آنجا یک انفجاری رخ داده است. من حدوداً نیم ساعت بعد از انفجار به دفتر رئیس جمهور رسیدم، هنوز عمق فاجعه مشخص نبود. معلوم نبود که چه کسانی شهید شده اند.
بعضیها گفتند که آقای رجایی و باهنر مجروح شدند و در بیمارستان هستند. برخی دیگر می گفتند رئیس جمهور با یک ماشین رفتند و اینجا نیستند. برخی ها هم می گفتند که کشمیری هم جزو کشته شده ها است.
آیت الله هاشمی رفسنجانی به ۵ نفر گفتند که شما بروید و بیمارستانها را بگردید و ببینید که بالاخره آقای رجایی و باهنر را به کدام بیمارستان برده اند. سرانجام حدود ساعت ۱۱ شب، ما پیکر مطهر شهید باهنر را در یکی از بیمارستانها پیدا کردیم. او به حدی سوخته بود که چهرهاش سیاه و غیرقابل تشخیص بود. شهید باهنر قد بلندتر و شهید رجایی قد کوتاهتری داشتند. جنازه، آنقدر سوخته بود که از طریق قد هم نمیشد تشخیص داد. با گلاب صورتهایشان را که کاملاً سیاه و زغالی شده بود را شستیم. از روی دندان طلای شهید باهنر، ایشان را تشخیص دادیم. ولی آن شب جنازه شهید رجایی را پیدا نکردیم. گروه دیگری ایشان را پیدا کردند. بالاخره ساعت ۹ شب بود که مشخص شد آقای باهنر و رجایی به شهادت رسیدند. خیلیها فکر میکردند که کشمیری هم جزو شهداست و حتی روزی که در داخل مجلس، پیکرهای شهدا را تشییع کردند، ۳ جنازه آورده بودند، یکی به نام شهید باهنر، یکی به نام شهید رجایی و یکی هم به نام شهید کشمیری! و حالا شما اگر فیلم آن موقع را نگاه کنید، میبینید که آقای مرتضاییفر، داد میزد خداحافظ شهید رجایی، خداحافظ شهید با هنر، خداحافظ شهید کشمیری!
وقتی تابوت ها را داخل مجلس آوردند، ما خواستیم تابوتها را باز کنیم و جنازهها را ببینیم که آقای بشارتی که در آن زمان نماینده مجلس بودند، اجازه ندادند که ما درب تابوت را باز کنیم. بعداً معلوم شد که یک مشت خاک در یک کیسهای ریخته بودند و داخل تابوت گذاشته بودند و گفتند این جنازهی کشمیری است. اما بعد از یکی دو روز که گذشت، گفتیم این آتش، هر چقدر هم که جنازه را بسوزاند، استخوانها باقی میماند. این طوری نیست که هرکسی یک کیسهای از خاک بیاورد و بگوید این شهید است.
پس در مورد کشمیری جسد سازی کرده بودند؟
حتی جسد هم نساختند! همانطور که عرض کردم یک مشت خاک در یک پلاستیک ریختنه بودند و در تابوت گذاشته بودند و می گفتند این جنازهی شهید کشمیری است! اگر در همان جلسهی مجلس، درب تابوتها باز شده بود، خیلی از مسائل برای همه روشن می شد.
چه کسانی جسد سازی کرده بودند؟
واقعاً من نمیدانم. وقتی آن شب به دفتر نخست وزیری رسیدم، آنجا اصلاً کسی به کسی نبود. خیلی به هم ریخته بود. هیچکس نمیدانست کشمیری از چه راهی فرار کرده؟ چه کسی او را برده؟ وکجا برده است؟ آیا زنده رفته، یا مجروح شده، یا اصلاً شهید شده است.
شک ما از آنجا شروع شد و بعد تلفنها را کنترل کردند و مشخص شد که کشمیری فرار کرده است؛ و بعد هم مشخص شد که بمبی را که داخل دفتر نخست وزیری برده، همان بمبی بوده که می خواسته به دفتر حضرت امام (ره) ببرد که خوشبختانه جلویش را گرفته بودند و نگذاشته بودند کیفی که بمب در آن بوده را با خودش به داخل دفتر امام (ره) ببرد.
چرا آقای بشارتی نگذاشت که درب تابوتها را باز کنید؟
متأسفانه به علت شرایط روحیای که داشتند، نگذاشتند این کار انجام شود. اگر همان روز مشخص شده بود، شاید می توانستند قبل از اینکه کشمیری فرار بکند، او را بازداشت کنند. منتها بعد از یکی دو روز بود که این شکها ایجاد شد. من یادم هست که با آقای دکتر جاسبی صحبت کردم و گفتم: «اصلاً نمیشود از یک جنازه، فقط خاکستر بماند. شدت آتش معمولی، اینطور نیست. بدن شهید رجایی و شهید باهنر خیلی سوخته بود و چهرههایشان مشخص نبود، ولی به هر حال اصل جنازه به طور کامل وجود داشت، چطور از جنازهی کشمیری، هیچ چیزی باقی نمانده است؟ بالاخره کشمیری پس از اینکه بمب را در داخل ساختمان نخست وزیری گذاشته، از درب دفتر خارج شده، از دیوار که بیرون نرفته است. پس اگر از درب دفتر خارج شده، چطور نگهبان، پاسدار و محافظ ساختمان اطلاع نداشتهاند؟ چطور کسی متوجه نشده که او از ساختمان خارج شده است؟»
اینها مسائلی است که متأسفانه هنوز هم مبهم است و آن افرادی هم که داخل دفتر نخست وزیری کار میکردند یا نخواستند یا نتوانستهاند که این مسئله را کشف کنند.
کشمیری چطور توانسته بود به نخست وزیر نفوذ کند، تا جایی که دبیر شورای امنیت ملی شود؟
ببینید در آن زمان متأسفانه منافقین تا عمق دستگاهها نفوذ کرده بودند و بسیاری از ترورها از طریق عوامل داخلی شکل میگرفت. اوایل انقلاب شرایط طور بود که حتی مسعود رجوی، سرکردهی مجاهدین خلق به طور مستقیم از رادیو صحبت میکرد و تحلیل سیاسی می داد! و یا مثلاً وقتی که آیت ا... طالقانی از دنیا رفتند، مسعود رجوی در رادیو صحبت کرد و به شدت گریه کرد!
گفتم که نفوذ کشمیری بعنوان دبیرشورای امنیت ملی طوری بود که میخواست با کیف حامل بمب، خدمت حضرت امام (ره) برود. حتی شهید رجایی گفته بود که بگذارید کشمیری با کیف بیاید. اما محافظین بیت امام (ره) اجازه ورود نداده بودند.
و یا مثلا محمدرضا کلاهی که عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود، خودش عضو حزب بود. جالب است که بدانید در شب انفجار دفتر حزب، پیش از انفجار در حیاط حزب نماز مغرب و عشا برگزار شد. وقتی نماز تمام شد، یک عده داخل جلسه رفتند و یک عده هم نشسته بودند کنار شهید اسلامی و تعقیبات نماز را میخواندند که کلاهی آمده بود و داد زده بود که الان نماز تشکیلاتی نداریم، جلسه شروع شده است و سریعتر بروید که به جلسه برسید!
شهید محمد منتظری که از شورای مرکزی حزب اخراج شده بود، اصلا مدت ها بود که در جلسات شرکت نمیکرد، اما کلاهی به او گفته بود که امشب یک جلسه خیلی مهم داریم و باید حتماً در جلسه شرکت کنی. او سعی کرده بود همه را در این جلسه دعوت کند.
یا مثلاً اولین تروری که بعد از انقلاب انجام شد، ترور شهید قرنی بود. در آن زمان که ایشان ترور شد، هیچ کدام از مسئولین مملکتی محافظ نداشتند. بعد از ترور شهید قرنی، شهید مطهری ترور شد. بعد از ترور شهید مطهری، آیت ا... هاشمی رفسنجانی ترور شد که موفق نبود. تازه بعد از ترور ناموفق ایشان و آیت ا... خامنه ای، در شورای مرکزی حزب پیشنهاد کردند که برای شخصیتهای اصلی حزب محافظ بگذاریم. قرار شد برای آیت ا... بهشتی، آیت ا... موسوی اردبیلی، آیت ا... هاشمی رفسنجانی، آیت ا... باهنر و خود مقام معظم رهبری محافظ بگذارند که این هم خیلی طول کشید تا عملی شد. من یادم هست دو نفری که به عنوان محافظ برای آقای بهشتی گذاشته بودند، نفری یک کیف دستی داشتند که داخل آن یک کلت بود. دو نفر جوان که هر دوی آنها شاید قد یک دست شهید بهشتی نبودند. بقیه هم مثل ما که اعضای شورای مرکزی بودیم، تحت آموزش نظامی قرار گرفتیم و یک کُلت هم به ما دادند که آن کلت را هم با چه قدر بدبختی دادند.
در آن زمان ما نسبت به شرایط، خوش بینی بیش از حد داشتیم. یعنی حتی شهید بهشتی که رئیس قوه قضاییه هم بود و آیت ا... هاشمی رفسنجانی، یک ماشین ساده داشتند که از آن هم هیچ محافظتی نمیشد.
شهید بهشتی هم به شدت معتقد بود که باید از کمترین و ساده ترین امکانات استفاده کند. ایشان زندگی بسیار سادهای داشت. گاهی کار شهید بهشتی تا ساعت ۱۲ شب طول میکشید و فقط ایشان یک مقدار نان سنگک میخورد که زخم معده نگیرد.
ما در آن مقطع به مسائل امنیتی با دید ساده انگارانه و ساده لوحانه نگاه میکردیم. من یک مثال دیگر بزنم. جالب است بدانید که بعد از این که کلاهی حزب را به آتش کشید، وقتی می روند تا فرم عضویت کلاهی در حزب جمهوری را بررسی کنند، می بینند در فرم عضویتش هیچ عکسی از او وجود ندارد تا بتوانند او را دستگیر کنند!
این سادهترین کاری است که اگر کسی بخواهد عضو یک حزب یا سازمانی بشود، مدارک و یک عکسی از او میگیرند که بعداً بتوانند او را شناسایی کنند. یا مثلاً در فرم عضویت کلاهی سؤال کرده بودند که از چه کسی تقلید میکنی؟ جواب داده بود: از کسی تقلید نمیکنم. اگر به همین نکته توجه می کردند و به او شک میکردند این فاجعه اتفاق نمی افتاد. حتی فرم عضویت اینها را هم با دقت نخوانده بودند. در حالیکه فردی که میخواهد در شورای مرکزی وارد شود و داخل جلساتی شرکت کند که شهید بهشتی رئیس قوه قضاییه، حدود ۱۰- ۱۵ نفر از وزرا و حدود ۴۰ نفر از نمایندههای مجلس هستند، باید تا هفت پشتش را بررسی کنند و بعد اجازهی ورود بدهند. ولی کوچکترین اطلاعات و آدرسی از کلاهی نداشتند و ما به این راحتی شهید بهشتی، این شخصیت بزرگ را از دست دادیم. ما یه مقدار اوایل انقلاب دچار ساده نگری شده بودیم و بیش اندازه به افراد مختلف اعتماد میکردیم.
ما اصلا در آن زمان مسائل امنیتی را رعایت نمیکردیم. یا مثلاً شهید مطهری ساعت ۱۱ شب از یک خانه بیرون میآید. درکوچه پس کوچهها یک نفراو را صدا می زند. بعد که او رویش را بر میگرداند، با یک کلت به او شلیک میکند. در حالی که اگر یک نفر همراه ایشان بود، حداقل ماشین را جلوی درب خانه میبردکه ایشان پیاده نرود.
حتی در زمان نخست وزیری شهید رجایی هم که سفرهای استانی انجام میشد، ایشان کل هیئت دولت و استاندارها را با یک هواپیما جابجا میکرد. یک سفر که ما از سیستان بلوچستان برمیگشتیم، کل استان دارها و کل وزرا در هواپیما بودند. شهید دکتر آیت به من گفت که شما برای مدیریت کشور چه کردید؟ گفتم چرا این سؤال رو میپرسی؟ ایشان گفت اگر این هواپیما الان سقوط کند، چه اتفاقی میافتد؟ من نگاه کردم دیدم کل وزرا داخل این هواپیما هستند. در صورتی که در قانون بین المللی نوشته شده که نباید بیشتر از تعداد مشخصی از مسئولین کشوری و لشگری در یک هواپیما حضور داشته باشند. خب سفرکل هیئت دولت با یک هواپییما را با هر فرمولی که حساب کنید، غلط است.
حتی در هفتم مهر سال ۱۳۶۰، وقتی هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش سقوط کرد، و شهیدان فکوری، جهان آرا، کلاهدوز و نامجو به شهادت رسیدند، تمام دنیا به ما خندید و گفتند شما چطور این همه فرماندهی نظامی را با یک هواپیما جابجا میکنید؟ این خلاف اولین دستورات امنیتی است اما در زمان جنگ همه فرماندهان اصلی کشور ما، با یک هواپیما سفر میکردند.
جالب اینجاست که بعد از این اتفاقات، ما از آن طرف افتادیم. یعنی مثلاً آقای مهدوی کنی برای ورود به جلسات، بازرسی بدنی میشد یا خود ما هم برای ورود به جلسه وزرا، بازرسی بدنی میکردند!
شما فرمودید ازکلاهی یک عکس هم پیدا نکرده بودند. خب کلاهی فکر میکنم مسئول تبلیغات حزب یا در همین حد بیشتر نبود. شاید بشود این غفلت را در مورد کلاهی قبول کرد، اما در مورد کشمیری، ایشان دبیر شورای امنیت ملی بود، نمیشود بگوییم که او به همین راحتی نفوذ کرده باشد.
ببینید! شما بری تحلیل مسایل بایستی در جوّ آن زمان قرار بگیرید.من یک مثال دیگری خدمت شما بزنم. من حدوداً ۱۰ ماه بعد از انقلاب استاندار خراسان شدم یعنی در دی ماه ۵۸. بعد از ۴ - ۵ ماه در وزارت کشور، یک جلسه استانداری بود. یک سری کارتها هست که روی اتاق هر فرد میچسبانند و اسم فرد را روی آن مینویسند. کارتی که روی درب اتاق من بود، یک برگهی کاغذ روی اصل کارت چسبانده بودند و نوشته بودند حسن غفوری فرد، استاندار خراسان. کاغذ را که کنار زدم، دیدم نوشته جناب آقای والیان استاندار محترم خراسان. حالا والیان چه کسی بود؟ استاندار رژیم شاه بود.
یعنی هنوز بعد از گذشت یک سال از انقلاب، افرادی بودند که منتظر بودند رژیم شاه برگردد. یادم هست که به آقای هاشمی گفتم در این وزارت کشور هنوز کسانی هستند که منتظر برگشتن والیان هستند. مقصودم از گفتن این خاطره این بود که شما شرایط آن موقع را به طور کامل درک کنید.
فقط کشمیری اینگونه نفوذ نکرده بود، فرمانده نیروی دریایی ایران، عضو حزب توده وابسته به شوروی بود که البته اعدام شد. فرمانده نیروی دریایی معمولاً در جلسات شورای امنیت ملی حضور داشت و دخالت میکرد.
یا مثلا در اوایل انقلاب مسعود رجوی خیلی راحت با یک گروهی و با یک کاپشن به مجلس میآمد و با وجود اینکه سخنران، سخنرانی میکرد، می نشست با یک سری از وزرا در گوشی صحبت میکرد! خلاصه شرایط برای اینها بسیار آزاد بود. ولی خب در این پروندهی انفجار دفتر نخست وزیری ابهاماتی بود که هیچ وقت حل نشد.
منظورتان از این ابهامات چیست؟
اینکه چه کسانی این فاجعه را به وجود آوردهاند، هنوز هم یک معما است. اینکه بالاخره چه کسانی غیر از کشمیری در انفجار دفتر نخست وزیری دست داشتند و چگونه او را فراری دادند؟ چه کسانی شایع کردند که کشمیری شهید شده است؟ چه کسانی گفتند که کشمیری آنقدر سوخته که حتی خاکسترش هم نمانده است؟ اینها متأسفانه معماهایی است که هنوز حل نشده است.
یک سری افراد معتقدند که این مسئله، قابل بررسی است. اما آن زمان حضرت امام (ره) دستور دادند که این پرونده مختومه شود. بعضیها هم معتقد هستند که ترور شهید لاجوردی دادستان وقت انقلاب هم در این رابطه است.
چرا؟
به دلیل اینکه ایشان خواسته پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را دومرتبه باز کند. بعضی ها هم معقتدند که حتی قتل ناجوانمردانهی آقای ربانی املشی دادستان وقت انقلاب که ایشان را به سرطان مبتلا کردند، در همین رابطه بوده است. بنده آن زمان با آقای ربانی درباره این پرونده صحبت کردم، ایشان به من گفتند به ما کمک کنید تا این پرونده را کشف کنیم. اما ایشان را هم به طرز بسیار ناجوانمردانهای به شهادت رساندند.
نقطهای که در هالهای از ابهام قرار دارد، این است که عدهای اجازه ندادند این پرونده رسیدگی بشود. پروندههای بسیاری بود که به آنها رسیدگی شد. مثلاً پروندهی بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی که عرض کردم اعدام شد یا احمد مدنی از اعضای کابینهی مهندس بازرگان که بعد از ماجرای کشف اسناد لانهی جاسوسی از ایران فرارکرد، مورد بررسی قرار گرفت. ولی متأسفانه این پرونده را نگذاشتند پیگیری بشود. اینقدر خدمت امام رفتند تا در نهایت یک دستور از امام گرفتند که این پرونده مختومه شود. اما معمایی که عرض کردم، متأسفانه هنوز وجود دارد و چه بسا هنوز هم افرادی که در این انفجار دست داشتند را بتوانیم در داخل نظام پیدا کنیم.
چه کسانی خدمت حضرت امام (ره) رفتند و دستور مختومه شدن این پرونده را از وی گرفتند؟
بحثش مفصل است. ولی بیشتر خسرو تهرانی معاون اطلاعات نخست وزیری و بهزاد نبوی برای مختومه شدن این پرونده خدمت امام (ره) رفتند و نگذاشتند این پرونده رسیدگی بشود.
شما مدتی در کابینه دولت آقای موسوی حضور داشتید. آیا در این مدت با بهزاد نبوی ارتباطی داشتید؟
تا حدودی. از همان اول یکی از اختلافاتی که بنده با شهید رجایی داشتم بر سر همین بهزاد نبوی بود. شهید رجایی به شدت تمایل داشت که بهزاد نبوی وزیر کشور شود و ما مخالف بودیم. پیشنهاد ما در آن زمان آقای زوارهای معاون وزیرکشور وقت، جناب آقای هاشمی رفسنجانی بود. البته در نهایت نه نبوی شد و نه زوارهای، بلکه آیت الله مهدوی کنی به این سمت رسید. من الان نمیخواهم ایشان را متهم کنم. ولی در هر حال، جا برای تحقیق و پژوهش در این پرونده هست. باید همهی نقاط تاریک مسائل روشن شود. حتی الان هم که بیست سال از این پرونده گذشته است، دوباره میشود به پرونده نگاه کرد و آن را مورد بررسی قرار داد.
دلیل مخالفت شما با بهزاد نبوی چه چیزی بود؟
من در آن زمان خیلی از لحاظ سیاسی با ایشان مخالف نبودم، اما فکر میکردم کسی که وزیر کشور می شود باید فردی باشد که از لحاظ مسائل اسلامی و مذهبی و اعتقاد به ولایت فقیه، بیشتر از اینها قوی باشد. من در هر دوی آنها یعنی آقای زوراهای و نبوی شک داشتم. ولی فکر میکردم که آقای زوارهای قویتر است و بهتر میتواند عمل کند. چون زوارهای معاون وزیر کشور بود و قوی هم عمل کرد و برخوردش با گروهکها به خصوص در داخل وزارت کشور خیلی قوی بود.
در آن زمان ما دیدیم که آقای زوارهای برخوردهای شدیدی با بعضی از کسانی که از رژیم گذشته در وزارت کشور حضور داشتند، انجام داده بود. ما به شهید رجایی گفتیم که عملکرد آقای زوارهای نشان میدهد که ایشان عزم قاطع دارد که با ضد انقلاب و پسماندههای رژیم شاه و گروهکها برخورد کند. البته آقای زوارهای خیلی هم با من خوب نبود. ما اختلافاتی با هم داشتیم. ایشان معاون وزیرکشور بود و من استاندار بودم. بعضی از فرماندارها و بخشدارهایی که من تعیین میکردم، ایشان قبول نمیکردند. ولی من مسائل شخصی را در نظر نمیگرفتم.
من نقطهی منفی از بهزاد نبوی ندیده بودم اما آن برخورد قویای که زوارهای داشت را بهزاد نبوی نداشت. بنده از همان روز اول انقلاب اعتقاد داشتم باید یک برخورد خیلی قاطع با تمام گروهکها بشود، چه منافقین، چه چریکهای خلق و چه پسمانده های رژیم شاه. اعتقاد داشتم که اگر از روز اول مماشات مهندس بازرگان در دولت موقت نبود، و برخورد قوی با این افراد میشد، بسیاری از مسائل از قبیل جنگ تحمیلی، کودتای نوژه و ترورهایی که صورت گرفت، پیش نمیآمد.
در داخل حزب هم آقای مهندس موسوی میگفت که ما صلاح نمیدانیم الان با مجاهدین خلق برخورد کنیم. اینها همه دست به دست هم داد تا امثال کشمیری به مراتب بالای کشور برسند. من دوباره عرض کنم که غیر از کشمیری خیلی افراد دیگر هم بودند. مثلاً بنی صدر را شما در نظر بگیرید. یکی از مسئولین درجه یک که الان نمیتوانم اسمش را ببرم به من گفت مدتها قبل از جریان انفجار دفتر حزب از بنی صدر شنیده که او گفته بود: من هاشمی رفسنجانی و خامنهای را ترور خواهم کرد. کسی که من به گفتهاش صد در صد ایمان دارم، ولی خوب او نرفته بود پیگیری کند.
شما نامهی ۹۰ نفری را که به منظور مختومه کردن پروندهی انفجار به حضرت امام (ره) نوشته شده بود را امضا کردید؟
نه، من صد در صد مخالف مختومه کردن پرونده بودم. ولی وقتی امام فرمودند، چیزی نگفتیم. اما معتقدم این پرونده باید رسیدگی جدی شود و مردم باید همه چیز را بدانند. بنده مخالف هستم مسئلهای که اینقدر در تاریخ ما موثر بود، یعنی شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر، مسکوت باقی بماند. در زمان جنگ، کشور ما اشغال شده بود و در این شرایط، رئیس جمهور و نخست وزیر ما را به شهادت رساندند. این کم حادثهای نیست، حتماً باید بررسی شود. ولی به هر حال خود حضرت امام (ره) صلاح دیدند و ما هم مطیع هستیم. ولی هنوز هم اگر مقام معظم رهبری صلاح بدانند، میتوانند دستور بدهند که این پرونده دوباره به جریان بیفتد و حتی یک عدهای هم که الان متهم هستند، مشخص شود و انشاءالله که هیچ کدام از اتهامات درست نباشد.
منبع:سایت تاریخ انقلاب
مصاحبه منتشر نشده آیت الله خامنه ای درباره کشمیری عامل انفجار نخست وزیری
تاریخ انقلاب - آیت الله خامنه ای در هنگام انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور سال ۱۳۶۰در حال سپری کردن دوران نقاهت ناشی از انفجار بمب در ششم تیرماه همان سال بود. ایشان در سالگرد شهادت رجایی و باهنر در مصاحبه ای با ذکر جزییات به نحوه اظلاع از این حادثه می پردازد و برای نخستین بار از ابعاد پیچیده و نقاط تاریک این انفجار سخن می گویند. این مصاحبه بعدها در جلد دوم کتابی باعنوان «شهید دکتر باهنر؛ الگوی هنر مقاومت» منتشر می شود که «تاریخ انقلاب» بخش هایی از آن را منتشر می کند.
******
شما چگونه از انفجار ساختمان نخستوزیری و شهادت شهید باهنر مطلع شدید و در آن هنگام چه احساسی داشتید؟
من در آن زمان بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم و در منزلی در حدود نیاوران استراحت میکردم و در جریان اوضاع و احوال مملکت نیز قرار میگرفتم. یعنی مرحوم «شهید رجایی» و مرحوم «شهید باهنر» و برادران دیگر مسایل را با من در میان میگذاشتند. ولیکن خود من شرکت فعالی در جریانات نمیتوانستم داشته باشم. ولی این اواخر تدریجا حالم بهتر شده بود و در جلسات شرکت میکردم. کما این که در شب قبل از حادثه من در جلسهای در اطاق «مرحوم رجایی» شرکت کردم و در آن جلسه راجع به مسایل مهم مملکتی صحبت میکردیم. بنابراین از محل حادثه دور بودم. لحظه حادثه بعدازظهر و من خواب بودم و از خواب که بیدار شدم و از برادران پاسدار که دور و بر من بودند زمزمههایی شنیدم، سوال کردم چه اتفاقی افتاده، گفتند بمبی در نخستوزیری منفجر شده است.
من فوقالعاده نگران شدم گفتم چه کسانی آنجا بودند، گفتند «شهید رجایی» و «شهید باهنر» نیز بودند. من بلافاصله با حال ضعیف و ناتوانی که داشتم خودم را به تلفن رساندم. بنا کردم به جاهای مختلف تلفن کردن اما خبرها همه متناقض و نگرانکننده بود. یکی میگفت حالشان خوب است و یکی میگفت زنده بیرون آمدند و دیگری میگفت جسدشان پیدا نشده و یکی دیگر میگفت در بیمارستان هستند و تا اوایل شب که خبر درستی به من نرسیده بود در حالت فوقالعاده بد و نگران به سر میبردم.
تا بالاخره مطلب برای من روشن شد. فکر میکنم با آقای «هاشمی رفسنجانی» و با «احمداقا» که صحبت کردم، آنها به من گفتند که «رجایی و «باهنر» شهید شدند. احساسات من در موقع طبیعی است که چه احساسی بود. دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر طراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودم و من شدیدا احساس خسارت، ضایعه و غم می کردم و از طرفی احساس خشم نسبت به کسانی که عاملین این حادثه بودند، می کردم. و فردای حادثه، صبح زود با این که خیلی بیحال بودم. رفتم برای تشییع جنازه به مجلس و با وجود این که اطبا منع میکردند که شرکت نکنم، اما طاقت نمیآوردم که شرکت در مراسم نکنم. بالاخره آمدم و یک سخنرانی کوتاهی هم با کمال هیجان در ایوان مجلس کردم و دور و بر بنده را دوستان گرفته بودند که از شدت هیجان نیفتم.
به هر حال برای من حادثه بسیار تلخی بود. یعنی شاید میتوانم بگویم که تلخ ترین حادثهای بود که تا آن روز من دیده بودم. زیرا حادثه ۷ تیر که میتوانست از این تلختر باشد در هنگامی اتفاق افتاد که من در آن موقع بیهوش بودم و تدریجا از آن فاجعه آگاه شدم.
همانطور که میدانید یکی از اهداف ضدانقلاب، نفوذ دادن اعمال خود به داخل نهادهای رسمی جمهوری اسلامی است تا از این طریق ضربه خود را بر پیکر انقلاب وارد آوردند و همانطور که مطلع هستید در اجرای این هدف نیز دوبار موفق بودند که یکی از آنها فاجعه ۷ تیر و دیگری فاجعه نخستوزیر بود. لطف کنید نظر خود را در مورد مبارزه با این عوامل نفوذی و طرحهایی که در آینده برای پاسازی ادارات از این عناصر دارید، بفرمایید؟
متاسفانه باید بگویم که ضدانقلاب بیش از دو بار موفق شده است. حادثه دادستانی و حوادث دیگری که از این قبیل بوده مثل حادثه شهدای محراب، حادثه «شهید هاشمی نژاد» همه از حوادثی بودند که نوعی نفوذ را نشان دادند و ضدانقلاب از شیوههای بسیار موفقی که داشته، شیوه تفاق بوده، یعنی چهرهای نشان دادهاند که حاکی از واقعیت ضمیر آدمی نیست. چهره مومن، چهره علاقمند، چهره مخلص. همین «کشمیری» که صحبتش هست و در جریان این حادثه، عامل اصلی بود، مدتها در نخستوزیری کار میکرد و مدتها مورد اطمینان این و آن بود و حتی مورد اطمینان شخص «مرحوم رجایی» نیز بود. ظاهرا حالت آرامی داشت بسیار محجوب و بسیار کمحرف و مقدس بود و حتی گاهی آنقدر کمحرف و محجوب بود که پخمه و خپل به نظر میرسید که آدم فکر میکرد از یک چنین شخصی چه کاری ساخته است. ولی خوب دیدیم که خیلی کارها انجام داد. این چهره منافقانه گرفتن یکی از شیوههای موفق ضدانقلاب بوده و ضدانقلاب به خاطر این که به هیج اصلی از اصول اخلاقی پایدار نیست، یک چنین کارهایی را خیلی راحت میتواند انجام دهد. جنابعالی که مسلمان هستید میتوانید چهره منافقانه به خودتان بگیرید و مثلا فرض کنید در جایی در بین کفار وارد شوید و بخواهبد واقعیت مسلمانی خودتان را نشان ندهید. طبیعی است که خیلی مشکل است. خیلی جریانها در آنجا پیش میآید که شما اگر مسلمان نباشید باید حتما انجام دهید ولی چون در واقع مسلمان هستید، دستتان میلرزد. اما ضدانقلاب که پایبند به ارزشهای انسانی نیست همه کاری حاضر است بکنند. به هر حال این شیوه موفقی برای ضدانقلاب بوده و کار مهمی هم نیست. خنجر از پشتزدن از کارهای رایجی است که اول آفرینش انسان تا به مرز وجود داشته و همواره نیر موفق است. اما اینکه ، چه تدبیری را اندیشیدهایم؟ بنده مصمم و قاطع هستم که باید یک دستگاه اطلاعاتی دقیقی به وجود بیاید تا بتواند این مهم و دیگر مهمها از این قبیل را به عهده بگیرد. به مجلس، به دولت و دستاندکاران و همه کسانی که در این زمینه میتوانند نقشی داشته باشند سفارشات لازم را کردم و اخیرا نیز در این دو سه روزه مجددا به مجلس تاکید کردم که هرچه زودتر لایحه دستگاه اطلاعاتی را به جای خوبی و نقطه ثابت و روشنی برسانند و تصویب کنند.
شما و آقای «باهنر» مسوول نوشتن اساسنامه و مرامنامه حزب بوید. از خاطرات آن روزها و همچنین تشکیل هستههای اولیه حزب مختصری بیان بفرمایید.
راجع به آن روزها من خاطرات شیرین و بسیار دارم. بله اساسنامه و مرامنامه همه ما سهیم بودیم مخصوصا مرحوم «شهید بهشتی» سهم زیادی داشت. بعد از آن که مواد مورد نظر آماده شد من و «شهید باهنر» آن را تنظیم و تدوین کردیم. یعنی آخرین کارها در این زمینه روزهایی انجام گرفت که «امام» تازه از خارج وارد ایران شده بودند. همه ما گرفتاریهای زیادی داشتیم و من در مدرسه رفاه که مرکز کارها بود در طول روز نیم ساعت حالت قرار و آرام داشتم. مرتب دنبال کارهای گوناگون، گرفتاری های فراوانی که وجود داشت و بهتر است که بگویم مشاغل زیادی که وجود داشت، بودیم. مرتب پادگانی بود که سقوط میکرد، ادارهای بود که در اختیار مردم قرار میگرفت، ادارههایی بودند که بهعنوان همبستگی به مدرسه رفاه میآمدند، درگیریهایی بود که در گوشه و کنار شهر رخ میداد، افرادی بودند که شهید میشدند، دستگیریهایی بود که در گوشه و کنار شهر رخ میداد، افرادی بودند که شهید میشدند، دستگیریهای ضدانقلاب بود که پیدرپی رخ میداد. رجال گردن کلفت و معروف رژیم گذشته یکییکی به وسیله جوانان حزبالله دستگیر میشدند و مثل گرگی که به دام افتاده حالت بره به خودشان میگرفتند و به طرف طبقه سوم مدرسه رفاه حمل میشدند تا تکلیفشان روشن شود. خلاصه خبرهایی بود که از هجوم ضد انقلاب به تهران از سوی کرج و قزوین میرسید. و خیلی مطالب وجود داشت که ما به همه اینها میرسیدیم. در خلال این یکدیگر را میپسندیدم و قبول میکردیم. قبلا هم کارهای مشترک با هم داشتیم و در همین مواضع ما بخش تاریخ و انسان را من و «آقای باهنر» مسوولیت تنظیمش را داشتیم و تدوین کردیم و قبل از انقلاب سال های ۴۸ ـ ۴۹ یک جمع بزرگی در تهران تشکیل شد که مسوول ایده جهانبینی اسلام بود. و بعد از گذشت یک سال از شروع کار آن جمع، باز یک بخش مهمی از انجام آن کار جهان بینی به من و آقای «باهنر» محول شد که فکر میکنم باز نوشتههایش در منزل و در اختیار خانوادهایشان باشد و یک مقدار هم در اختیار من هست به هر حال کار مشترک نوشتنی من و آقای «باهنر» زیاد کرده بودیم. اینجا نشستیم و اساسنامه حزب را تنظیم کردیم و برای آخریم مراحا تصویب به خانه توحید بردیم که پایگاه اولیه حزب آنجا بود و با برادران دیگرمان مرحوم «شهید بهشتی» و آقایان «هاشمی رفسنجانی» و «موسوی اردبیلی» ۵ نفری نشستیم و تمام کردیم و بنده به خدمت «امام» بردم و به «امام» ارایه دادم.
عامل انفجار که شخص «کشمیری» بود، چگونه به نخستوزیری راه یافت، ضمنا جسدی که در روز تشییع جنازه بهعنوان جنازه «کشمیری» حمل میشد، مطعلق به چه کسی بود و مقامات کشوری چه زمانی پس از انفجار، عامل انفجار را شناخته و به ماهیت منافقانه وی پیبردند؟
«کشمیری» قبلا در ارگان دیگری کار میکرد که البته خصوصیات و سوابق امرش برای ما روشن است. و به وسیله یکی از افرادی که هم پرورده «کشمیری» است که الان هم متهم به همکاری با اوست، البته اتهام هنوز ثابت نشده است و او در زندان است، به نخستوزیری راه پیدا کرده بود و در یک بخشی از نخستوزیری مشغول به کار بود و چون بسیار منافق زیرکی بود خیلی راحت و به سرعت توانست عنوان دبیری یا منشیگری به شورای امنیت کشور راه پیدا بکند و در کنار «شهید رجایی» که رییس آنجا بود، بنشیند.
نفوذ او در نخستوزیری به این ترتیب بود و بودنش در نخستوزیری فکر میکنم بیشتر از دو سه ماه نبود. اما جسدی که در روز تشییع بهعنوان جنازه «کشمیری» حمل میشد. باید بگویم جسدی نبود. مساله این صورت بود که بعد از آن که توانستند آتش اطاق را خاموش کنند و جسدها را بیرون بکشند. و مجروحین را به بیمارستان منتقل کنند سه نفر جزو زنده ها نبودند. یکی «مرحوم رجایی» بود، یکی «مرحوم باهنر» بود که جسدهای آنها بود و یکی هم «کشمیری» بود که نه زنده و نه مرده آن آنجا دیده نمیشد. هیچ کس خبر نداشت که او از نخستوزیری خارج شده است، یا اگر بخواهیم به صورت دقیقتری برای آن کسانی که دستاندرکار این مساله بودند و دنبال جسدها میگشتند، بگوییم اگر یقین هم نشده بود که خاکستر نشده به هر حال یک چیز مبهمی بود. اما در هر صورت حقیقت این بود که «کشمیری» وجود ندارد و گمان زیاد بر این بود که «کشمیری» کشته شده است. از خاکسترهایی که در آنجا بود مقداری جمع کردند و در پلاستیک ریختند و بهعنوان جسد «کشمیری» به مسئولین معرفی کردند. البته بعضی از آن کسانی که این کارها را میکردند. الان در زندان هستند و بهعنوان همین مسئله مورد سوال هستند که چگونه یک مشت خاکستر را بهعنوان جسد «کشمیری» معرفی کردند. این سوالی بود که چهطور جسد «شهید رجایی» و «شهید باهنر» اینطور خاکستر نشده اما جسد «کشمیری» آنقدر خاکستر شده که در یک کیسه پلاستیکی جا میگیرد؟ این سوال بیپاسخ بود.
به هر حال مردم منتظر بودند و چون اعلام شده بود که «کشمیری» کشته شده، تابوتی حامل همان کیسه پلاستیک به میان مردم آمد و بهعنوان «کشمیری» معرفی شد. لیکن به فاصله شاید یک روز، اطلاع پیدا کردیم که «کشمیری» کشته نشده بلکه گریخته است. از قرائنی این مساله به دست آمد. و بلافاصله تحقیق شروع شد معلوم شد که «کشمیری» بعد از آن که بمب را در میان چمدان در اطاق میگذارد از آنجا خارج میشود و به نقطه نامعلومی میگریزد برای اینکه این به مردم اعلام شود، بایستی محقق میشد و شکل مسلمتری پیدا میکرد که بشود ارایه داد.
چند روزی که بین این حادثه و اعلام دادستان کل، آقای «ربانی املشی» فاصله شد به خاطر این بود که مساله را مسلمتر بکنند و معلوم شود که در حقیقت چگونه بوده است. البته باید بگویم در همان روزهای اول مساله روشن شده بود برای اینکه جوانب قضیه بیشتر روشن شود که بتوانند یک حرف روشنی به مردم بزنند چند روزی فاصله افتاد. متاسفانه آن متنی که اعلام شد حرف روشنی هم به مردم زده نشد یعنی حرف مشخص و روشنی وجود نداشت و قضیه در ابهام ماند. متهمی در این رابطه دستگیر شدند که بعضی از آنها آزاد شدند و بعضی دیگر هنوز در زندان هستند و پرونده همچنان تحت پیگیری است.
منبع:سایت تاریخ انقلاب
از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد.
خبرنامه دانشجویان ایران: رئیس قوه قضائیه گفت: چرا برخی آقایان درخصوص شورای نگهبان فضاسازی می کنند و حرف های حاشیه ای میزنند و جدال به راه می اندازند؟ از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد.
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آیت الله صادق آملی لاریجانی درجلسه مسئولان قضایی افزود: به ایام انتخابات نزدیک می شویم و متاسفانه برخی رسانه ها برای اینکه فضاسازی حاشیه ای کنند حرف هایی را مطرح می کنند.
وی گفت: در این کشور هر یکی دو سال انتخابات داشته ایم و انتخابات علی الاصول سالم بوده غیر از اشتباهاتی که در هر گوشه و کنار ممکن است رخ دهد اما روند کل انتخابات سالم و مسیر آن برحسب قانون، روشن است.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: ناظران انتخابات هم روشن هستند و یکی از شواهد بر سلامت انتخابات همین بوده است که دائم علایق و گرایش های مختلف سیاسی بر سر کار آمده اند و بنابراین روشن است که غربالگری خاصی صورت نمی گیرد که بخواهند یک جناحی همیشه حاکم باشد.
رئیس دستگاه قضا گفت: در مجلس و ریاست جمهوری این چنین است و این بزرگترین شاهد بر آزادی انتخابات است.
آیت الله آملی لاریجانی با اشاره به اینکه انتخابات در هر کشوری نیازمند ناظر است، افزود: ناظر آگاه، تیزبین و مستقلی باید باشد که بتواند اوصاف را احراز کند.
شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی ایران دارد
وی شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی ایران و متولی نظارت در انتخابات خواند و گفت: هم براساس نص قانون اساسی و هم براساس تفسیری که خود شورای نگهبان دارد نظارت این شورا از بدو عملیات انتخابات تا به پایان استصوابی است.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: اینکه گاه گفته می شود که این نظارت به این معنا که صلاحیت را تشخیص دهیم مربوط به هیات اجرایی است اشتباه است؛ البته آن هم هست اما نظارت به معنای اینکه کسی تصویب کند با شورای نگهبان است و این امری بسیار واضح است.
وی گفت: ما نباید حرف هایی را که سالهای سال مطرح و پاسخش داده شده است دوباره مطرح کنیم و گاهی انسان حرف های عوامانه ای می شنود که تعجب می کند.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: یک آقایی که هم به دیانت و هم به انقلابی بودنش اعتقاد دارم سخنی گفته است مبنی بر اینکه ما فقط از مجاری قانونی چهارگانه می توانیم نظارت کنیم.
گفته اند که ما عدم احراز صلاحیت نداریم؛ این حرف باطل و غلطی است
وی گفت: نظارت در شورای نگهبان از هر کانالی که باشد انجام می شود و گفته اند که ما عدم احراز صلاحیت نداریم؛ این حرف باطل و غلطی است و این حرف ها برای کسی است که قانون را نمی شناسد.
رئیس قوه قضائیه افزود: عده ای می گفتند اصل بر برائت است که این هم حرفی عوامانه است.
آیت الله آملی لاریجانی گفت: در قانون یکسری اوصاف را آورده اند و گفته اند که نامزدان باید آن را داشته باشند.
وی افزود: اگر شورای نگهبان بخواهد تائید کند باید اوصاف را احراز کند بنابراین ما عدم احراز صلاحیت هم داریم و این حرف غلطی است که نداریم؛ حالا شما در فرمتان چه می خواهید بنویسید، یا رد کنید یا نه، اشکالی ندارد و می شود گفت رد به عدم اجرای صلاحیت.
آیت الله آملی لاریجانی گفت: این چیزی منطقی و استدلالی است و رد از باب عدم احراز صلاحیت است.
وی افزود: تعجب می کنم مسئولی که انسان واقعا توقع ندارد مسایلی را می گوید و روزنامه ها رسانه ای می کنند.
مکرر می گفتند که اصل بر برائت است
رئیس دستگاه قضا گفت: مکرر می گفتند که اصل بر برائت است؛ مگر کسی می خواهد جرم کسی را اثبات کند که اصل بر برائت است؟ ما نمی توانیم در جایی که باید وصفی را احراز کنیم بگوئیم اصل بر برائت است؛ مگر برائت برای ما وصف درست می کند که بگوئیم اصل بر برائت است؟
آیت الله آملی لاریجانی افزود: اگر گفتند کسی مشتهر به پذیرش قانون اساسی باید باشد باید احراز کنیم که قانون اساسی را پذیرفته است؟ باید احراز کنیم که نظام ولایت فقیه را قبول دارد؟ ما بگوییم شک داریم و با بحث برائت درست می کنیم حرف باطلی است.
افرادی که من در شورای نگهبان می شناسم کالجبل الراسخ پای حرف ها میایستند
وی شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم در جمهوری اسلامی ایران خواند و گفت: به حمد خداوند تا به حال محکم ایستاده اند و مطمئنم لااقل برخی افرادی که من در شورای نگهبان می شناسم کالجبل الراسخ پای حرف ها میایستند و پای این شعارهای مختلف هم هرگز نخواهند لرزید.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: بحث این است که ما چرا فضاسازی می کنیم، حرف های حاشیه ای می زنیم و چرا اینها جدال هایی راه می اندازند؟ راه، روشن و تفسیر قانون اساسی هم روشن و وظایف هر نهاد و همچنین وظیفه نظارتی شورای نگهبان هم روشن است.
وی گفت: اینکه وظیفه شورای نگهبان استصوابی است یا نه هم معلوم است.
از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد
رئیس قوه قضائیه افزود: ما از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد چراکه سلامت انتخابات حق مردم است و همانطور که نباید حقوق نامزدان نمایندگی مجلس ضایع شود حقوق ملت هم نباید ضایع شود.
آیت الله آملی لاریجانی گفت: شورای نگهبان را در بحث نظارت برای این قرار داده اند که هرکسی نتواند با هر وصف نادرستی وارد مجلس، ریاست جمهوری و یا خبرگان شود.
فتنه گران دارند در انتخابات رنگ و لعاب عوض می کنند و حزب درست کرده اند
وی افزود: در هر حال مساله انتخابات و سلامت آن مساله ای مهم است و از همه مهمتر اینکه افرادی دارند رنگ و لعاب عوض می کنند.
آیت الله آملی لاریجانی گفت: برخی کسانی که در جریان فتنه 88 فتنه گر بودند و برخی از آنها محکومند حالا آمده اند لعاب و رنگ عوض کرده اند و احزابی درست می کنند و می خواهند در صحنه بیایند.
شورای نگهبان باید بهوش و حواسش جمع باشد
وی افزود: شورای نگهبان باید بهوش و حواسش جمع باشد و محکم پای ارزش های انقلاب بایستد.
رئیس دستگاه قضا گفت: این کشور، کشور امام زمان(عج) و کشور ولایت و ائمه اطهار است و ما نمی توانیم کشور را به دست کسانی بدهیم که نه نظام جمهوری اسلامی ایران و نه ولایت فقیه و نه قانون اساسی را قبول ندارند و فقط یک چیزهایی را لقلقه لسان می گویند و وقتی سرکار سوار می شوند زیر همه این حرف هایشان می زنند.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: مگر همین ها نبودند که حرف هایی می زدند که با هیچ جای قانون اساسی جور درنمی آمد؟
وی گفت: به هر حال شورای نگهبان باید مسیر اینها را بشناسد و پای ارزش های انقلاب بایستد و البته به کسی هم ظلم نکند و به کسی اجحاف نشود.
با عدم احراز نمی شود کسی را به مجلس راه داد
رئیس دستگاه قضا افزود: با عدم احراز نمی شود کسی را به مجلس راه داد و اگر احراز کردند وظیفه ای است که انجام داده اند.
آیت الله آملی لاریجانی گفت: ما امیدواریم همه کسانی که در این کشور دلسوز انقلاب و نظامند برای تلطیف فضا به هم کمک کنند تا انتخاباتی سالم برگزار شود و افرادی صالح به مجلس وارد شوند تا بتوانند خیر و صلاح مردم و کشور را رقم بزنند.
اکنون کشور نیاز به همدلی و کار مجاهدانه دارد
رئیس قوه قضائیه گفت : اکنون کشور نیاز به همدلی و تلاش و کارمجاهدانه دارد، حاشیه سازی در این زمان از هیچ کسی پذیرفته نیست.
آیت الله آملی لاریجانی به هفته دولت اشاره کرد و افزود: این روزها ایام هفته دولت است که این روز را به رئیس جمهور و دولت و همه دولتمردان خدوم کشور که برای بهتر کردن معیشت مردم و اشتغال تلاش می کنند، تبریک و تهنیت می گویم.
به دولت خدوم تذکر می دهیم
وی ادامه داد: امیدواریم خداوند برای رسیدن به اهداف بلند و اصلاح اوضاع و احوال کشور کمکشان کند و قوه قضاییه در حد توان به دولت کمک می کند .رئیس قوه قضائیه گفت: اما به دولت خدوم این نکته را تذکر می دهیم که اکنون کشور نیاز به همدلی و تلاش و کارمجاهدانه دارد، حاشیه سازی در این زمان از هیچ کسی پذیرفته نیست .
وی با بیان اینکه امسال سالی است که همدلی و همزبانی باید به منصه ظهور برسد افزود: مردم گرفتاری دارند و باید به دولت کمک کرد و همه باید دست در دست هم بدهند همه باید کمک و خدمت کنند .
آیت الله آملی لاریجانی ادامه داد : دولت، قوه قضائیه، مجلس و همه نهادهای دیگر خود به خود هیچ هدف و مقصودی به جز خدمت رسانی به مردم ندارند و نظام و حکومت برای این است که مردم بتواند به مصالح خود برسند، بنابراین دولت باید با فکر، تامل، عمل صالح و کار جهاد گونه در این مسیر حرکت کند.
رئیس قوه قضائیه گفت : توصیه ما به دولت این است که این ایام را مجرایی برای خدمت رسانی بیشتر به مردم و همدلی بیشتر با مردم و نهادهای دیگر بداند، کاستی ها و نقایص را بپذیرد و برطرف کنند و اقدامات و کارهای انجام شده خود را به مردم نشان بدهد .
سیاری از فساد و کاستی ها ناشی از قوه قضاییه است
وی با بیان اینکه ما فکر می کنیم سرمنشا برخی از امور حتما دست قوه مجریه است افزود : بسیاری از فساد و کاستی ها و مشکلاتی که سرریزش به قوه قضاییه می آید ناشی از قوه قضاییه است.
رییس قوه قضاییه گفت : ما توقع داریم دولت این ایام را وسیله و ابزاری قرار بدهد تا به همه زیر مجموعه خود نظارت قطعی و توصیه کند ، برای اینکه سرمنشا فسادهای مالی و اداری و برخی فساد های سیاسی را ببندد و نگذارند اینها به دستگاه قضایی منتهی شود و پرونده های کلان و کاهی پرونده های کمر شکن برای دستگاه قضایی پدید بیاید .
وی افزود : امیدواریم دولت با تلاش های خود در زمینه های سیاست خارجی نیز بتواند چهره بسیار خوب، منطقی و عقلانی از نظام جمهوری اسلامی مطرح کند.
آیت الله آملی لاریجانی با بیان اینکه الحمدالله در این خصوص تلاش خوبی صورت می گیرد گفت: در بحث مذاکرات هسته ای نیز تلاش های خوبی صورت گرفته است اما در عین حال باید توجه کنیم اگر می خواهیم در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید مقتدر باشیم و اقتدار نیز با صحبت درست نمی شود .
وی با بیان اینکه اقتدار این است که ما با مردم یک رنگ باشیم و مردم به ما اعتماد کنند افزود: سرمایه دولت و قوای کشور مردم هستند و راههای کسب این سرمایه نیز ایجاد اعتماد و اعتماد سازی است.
دولتمردان اعم از قوای قضائیه و مقننه باید با مردم روراست باشند
آیت الله آملی لاریجانی ادامه داد: دولتمردان اعم از قوای قضائیه و مقننه باید با مردم روراست باشند، در این شرایط اگر اعتماد مردم جلب شد، قدرتی پدید می آید که هیچ کس نمی تواند آن را از بین ببرد و کشورهای خارجی نیز چشم طمع نخواهند داشت.
بعد از جریان مذاکرات و توافق صورت گرفته خیلی سازهای ناکوکی زدند
وی گفت: متاسفانه بعد از جریان مذاکرات و توافق صورت گرفته خیلی سازهای ناکوکی زدند، فرض کنید بحث ورود به کشور را مطرح کردند، اینکه منشا تغییر و تحول در کشور می شویم و تغییرات را آرام آرام ایجاد می کنیم.
آیت الله آملی لاریجانی افزود: اینها خواب های آشفته ای است که می بینند اما از درون کشور، کسی نباید به آنها علامت بدهد و صحبت هایی کندکه طمع در آنها ایجاد شود .
رئیس قوه قضائیه گفت: کشوری که کشور ائمه اطهار و مسیرش مسیر ایمان است هیچ وقت زیر بلیط کشورهای کفر نخواهند رفت، در واقع زیر ظلم کشورهایی که بنایشان ظلم بر مردم سرزمین های مختلف بود و استعمارگریشان بر همه آشکار است نخواهند رفت اما ما نباید کلمات و سخنانی بگوئیم که گویی راهی باز شده است که آنها بیایند و تغییرات ایجاد کنند .
مرقد مطهر امام رضا(ع) از نعمات بزرگ برای ایرانیان است
رئیس قوه قضائیه با تبریک ایام ولادت حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) مرقد این امام بزرگوار را در ایران یکی از نعمات بزرگ الهی برای شیعیان و به ویژه برای مردم کشورمان بیان کرد.
آیت الله صادق آملی لاریجانی در جلسه مسئولان عالی قضایی گفت : مرقد منور و پرنعمت حضرت علی ابن موسی الرضا در ارض طوس، مهبط ملائکه و منبع فیض است.
وی افزود: ائمه اطهار (ع) به معنای حقیقی کلمه حی و شاهدند لذا شیعیان با رفتن به این مزارهای شریف از برکات حیات معنوی و واقعی استفاده می کنند و این نعمتی بزرگ است .
رئیس دستگاه قضا گفت : کرامات اهل بیت (ع) در هر حال برای همه شیعیان امر واضح و حوادث و کرامات خاص هم به صورت متواتر منقول است و چیزی نیست کسی بتواند انکار کند .
وی افزود : از همه مهمتر تاثیرات معنوی و باطنی است که هر کسی به این ساحات معنوی مراجعه می کند به میزان ظرفیت معنوی خودش بهره خواهد گرفت و این باب کرامت حق تعالی به روی شیعیان است .
آیت الله لاریجانی گفت: شیعیان از این طریق می توانند در نورانی کردن باطنشان و راه یافتن به ساحت حق تعالی بابی باز کنند .
وی در ادامه به روایاتی در شان و مقام و جایگاه حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا اشاره کرد و گفت : امیدواریم خداوند زیارت با معرفت ایشان را نصیب کند و شروطی که در ذکر لا اله الاالله است حاصل شود.
منبع: خبرگزاری صدا و سیما