شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

چه کسانی از شهید آوینی می ترسند ؟ + تصویرسازی

چه کسانی از شهید آوینی می ترسند ؟ + تصویرسازی


سید مرتضی آوینی را باید عامل رسوایی هنرمندنمایان مدعی دانست؛ همان‌هایی که در خیال روشنفکری، مردمان مسلمان میهن‌شان را مورد عتاب قرار داده و غرب را با همه تفکرات پوسیده‌اش، کعبه آمال خود می‌دانند. کم نیستند کسانی که دوست دارند به بهانه تحولات فکری او، وی را بریا خوشایند بعضی از جریانات خاص ضدفرهنگی، به نفع غرب‌گرایان مصادره کنند. همان کسانی که سخنان همسر وی را سانسور می‌کنند تا او را با خائنانی همچون نوری‌زاده قیاس کنند.

به گزارش فرهنگ نیوز، امروز سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی است. شهیدی که با قلم و هنرش توانست منعکس کننده حقایق قابل توجهی از روزگار دفاع مقدس باشد. نگاهی اجمالی بر زندگی این شهید خالی از لطف نیست.

 
آوینی که بود؟ از کجا آمد؟ چه کرد؟ هنگام شهادت در کدامین معرکه بود؟ اینها سوالاتی است که پاسخی روشن دارد. ازهمان جنس پاسخ‌هایی که خیلی‌ها دوست ندارند بشنوند. اگر قبول کنیم که سید شهیدان اهل قلم با حرف‌ها و کارهایش، در قبل و بعد از شهادت، اسباب زحمت عده‌ای را فراهم کرده است. شاید یکی از همین‌دست پرسش‌ها این باشد که : «چه‌کسانی از شهید آوینی می‌ترسند؟»
 
 
برای دریافت تصویرسازی در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید
 
 
آوینی که بود؟
 
سیدمرتضی آوینی در شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری دنیا آمد. در زنجان و کرمان و تهران به مدرسه رفت. هجده اسله بود که دانشجوی رشته معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. حدود سی‌سال داشت که ازدواج کرد. سیدمرتضی که اهل نقاشی و شعر و ادبیات بود. در سال ۱۳۵۹ و بحبوحه آغاز حمله بعثی‌ها به خاک جمهوری اسلامی ایران، مستندسازی را آغاز کرد و تا زمان شهادتش در فکه، یعنی روزی که بیستم فروردین‌ماه سال ۱۳۷۱ بود، این راه را ادامه داد.
 
آوینی از کجا آمد؟
 
شهید سیدمرتضی آوینی جستجوگر راه حقیقت بود. با تفکرات مختلفی آشنا شد و ابایی نداشت از گفتن این حرف که روزگاری ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای می‌گذاشته. زمانی که راه خود را یافت، تعارفات و مشهورات معمول فضاهای
هنری هم نتوانست مانعی در برابر سلوک عارفانه‌اش باشد.
 
 
 آوینی می‌گوید: «با شروع کار جهاد سازندگی در سال ۵۸ به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال ۵۹ به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی مشغول به کار شدیم.»
 
شهید آوینی در جای دیگری می‌گوید: «با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند».
 
 
یقیناً آن آوینی که ما می‌شناسیم، از همین لحظه متولد شد. همان سیدمرتضی آوینی که حتی قبل از تبدیل‌شدنش به یک جهادگر هم اهل التقاط نبود. در همین اثنا بود که سیدمرتضی توانست هنر واقعی را بشناسد و نسبت حقیقی میان «هنر» و «تعهد» را درک کند و بداند که جایگاه و وظیفه این ودیعه الهی در هنگام وقوع انقلاب عظیم اسلامی ایران چیست.
 
آوینی چه کرد؟
 
آوینی غربت خود در راه مقابله با غرب‌زدگان را بهانه‌ای برای مبارزه نکردن قرار نداد. همواره کوشید تا با آثار، نوشته‌ها و همه آنچه خلق می‌کرد در برابر گروهی که خود را مالک فکر و اندیشه و فرهنگ می‌دانند، مقاومت کند.
 
 
آوینی هنگام شهادت در کدامین معرکه بود؟
 
فکه شاید برای بعضی‌ها فقط یک منطقه سابقاً جنگی باشد. برای یک عده دیگر یک بیایان بی‌آب‌وعلف با کلی خاطرات کمرنگ شده. کسانی هم هستند که با شنیدن نام این شنزار دوست‌داشتنی، اشک در چشم‌هایشان حلقه می‌زند و بغض چنگ می‌زند در گلوی‌شان.
 
در این بین اما فکه محل عروج سیدمرتضی آوینی بود. یک مین جامانده از دوران دفاع مقدس، آوینی را که گویی جامانده کاروان شهدا بود، به یاران شهیدش رساند تا نشان دهد که شهادت در راه معشوق، برای آنها که طالبش هستند، دیر و زود دارد اما سوخت‌و‌سوز ندارد.
 
در این میان می‌شود به سخنان همسر شهید آوینی اشاره کرد. وی د رپاسخ به کسانی که می‌گویند وی سال‌ها قبل از مرگش دست از حمایت حکومت برداشته بود!!! و یا وقیحانه مدعی هستند از طرف بیت رهبری تحت فشار بوده است!!!! می‌گوید: «امکان مصادره آقا مرتضی از سوی روشنفکران وجود ندارد. او چنان با انقلاب همراه و آمیخته است که نمی‌شود تصویر دیگری از او ارایه کرد. روشنفکران هم سعی کرده‌اند او را مصادره کنند، اما نمی‌شود کسی بگوید آوینی ضدانقلاب بوده و با این حرف‌ها نمی‌توانند خودشان را به او بچسبانند. آوینی همان آدم بود و توجه کنید عمرش با شهادت تمام شد و از چیزی برنگشته بود. هیچ بازگشتی از مواضع اصولی در روش و رفتار او دیده نمی‌شود.»
 
اما بالاخره وی در سال‌های آخر عمرش تحت فشار بوده است یا خیر؟ شاید بشود جواب این سوال را در بخش‌های دیگری از حرف‌های همسرشهید یافت: «وقتی سمینار سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخن‌ران‌ها بودند، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما می‌دانید در سینمای ما مدعی زیاد است، اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمدند، هیچ نگفتند. بعدها من در نوشته‌هایشان در مجله‌ی سوره‌ی سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جو عجیبی ایستاده بود و در یک فضای مخالف، قدرت‌مندانه حرف‌های اصلی خودش را زده بود! حتا با سلامت نفس به همه‌ی اعتراضات بی‌پایه‌ی آن‌ها که به نحو غیر محترمانه‌ای مطرح می‌شد گوش کرده بود. من  وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چه‌قدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود، اصلاً مشخص نبود که ساعت‌ها در چنین فضایی حرف زده است. شما می‌دانید یکی از رنج‌های آقامرتضی بی‌سوادی حاکم بر سینما بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند. »
چه کسانی از شهید آوینی می‌ترسند؟
 
سید مرتضی آوینی را باید عامل رسوایی هنرمندنمایان مدعی دانست؛ همان‌هایی که در خیال روشنفکری، مردمان مسلمان میهن‌شان را مورد عتاب قرار داده و غرب را با همه تفکرات پوسیده‌اش، کعبه آمال خود می‌دانند. کم نیستند کسانی که دوست دارند به بهانه تحولات فکری او، وی را بریا خوشایند بعضی از جریانات خاص ضدفرهنگی، به نفع غرب‌گرایان مصادره کنند. همان کسانی که سخنان همسر وی را سانسور می‌کنند تا او را با خائنانی همچون نوری‌زاده قیاس کنند.
 
خانم مریم امینی حدود سه‌سال قبل در اجتماعی که با هدف نسبت‌دادن شهیدآوینی به جریان فتنه ۸۸ برگزار شده بود گفت:« نظر آقای آوینی درباره ولایت، در دوره حیات امام و دوره بعد از آن چه بود؟" همسر سیدمرتضی آوینی پاسخ می‌دهد: به نظر من تبعیت صددرصد از ولایت داشت و مقاله‌های متعددی در این باره نوشته است. به این توجه کنید ساختن دوره جدید روایت فتح به خاطر حرف رهبر انقلاب شروع شد»
 
امروز هستند کسانی که اصرار دارند او را به‌جای سیدمرتضی، با نامی دیگر صدا کنند، چرا که می‌گویند در جوانی برای خودش یک نام مستعار هم داشته!!! همان جماعتی که پیام فرستادن برای معاندان انقلاب و اسلام را جایز می‌شمارند.
 
از مسعود بهنود گرفته تا مخملباف و تعداد دیگری از جماعت ضدانقلاب و روشنفکر، از یک‌طرف با بیان خاطراتی از سیدمرتضی آوینی برای خودشان آبرویی کسب می‌کنند و از یکسو دستشان با حرف‌های همسر این شهید رو می‌شود. آنجا که وی می‌گوید اصلاً سن‌وسال مخلباف به هم‌کلاس بودن با این شهید هماهنگی ندارد!!! 
 
پله پله تا ملاقات خدا
 
شهید سیدمرتضی آوینی، معصوم نبود اما اگر بخواهیم به‌دور از دست‌وپادن‌های مضحک رسانه‌های ضدانقلاب و حامیان بیگانه آنها، درباره‌اش سخنی بر زبان جاری کنیم، شاید در کوتاه‌ترین زمان، استفاده از یک جمله بتواند خلاصه‌ای از او را به‌نمایش بگذارد. همان جمله معروف...«پله‌پله تا ملاقات خدا»

سید شهیدان اهل قلم-یادمان شهید مرتضی آوینی

سید شهیدان اهل قلم-یادمان شهید مرتضی آوینی



باصلوات واردشوید


سفرنامه تصویری سرزمین نور با کاروان صیاد دلها

سفرنامه تصویری سرزمین نور با کاروان صیاد دلها


فاتح خیبر ایران +تصویرسازی

فاتح خیبر ایران +تصویرسازی


به مناسبت شهادت شهید همت


شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید می شویم و یا جزیره مجنون را نگه می داریم.

به گزارش فرهنگ نیوز، امروز ۱۷ اسفند ماه سالروز شهادت حاج محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر محمد رسول الله تهران است که خودش در وصیت نامه‌اش شهادت را رهایی از قفس می‌داند و می‌گوید:" خویشتن را در قفس محبوس می‌بینم و می‌خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می‌دارد متنفرم."  و در جای دیگر خود را عاشق شهادت می‌خواند و بارها شهادت را آرزو کرده و آن را افتخار می‌خواند.

وی در ۱۲ فروردین ماه ۱۳۳۴ هجری شمسی در شهرضای اصفهان چشم به جهان گشود و از همان ابتدا پدر و مادر او را با عشق به امام حسین (ع) پرورش دادند به نحوی که مادر او را در رحم داشت که برای زیارت امام حسین (ع) راهی کربلا شد. او با هوش و بسیار با استعداد بود و با سرعت و موفقیت تمام دبستان و دبیرستان را پشت سر گداشت و راهی دانش سرای اصفهان شد.

اگر مغزم متلاشی می شد بهتر بود

او در دوره  سربازی خود هنگامی که ماه مبارک ‍رمضان فرا رسید، در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می ‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم»

شهادت

شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید می شویم و یا جزیره مجنون را نگه می داریم.»

 

رزمندگان لشکر نیز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ایستادگی کردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند، که گلوله توپ در نزدیکی اش اصابت می کند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اکبر زجاجی، دعوت حق را لبیک گفتند و سرانجام در ۲۴ اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافت.


جهت دریافت تصویر زمینه شهید همت بر روی تصویر کلیک نمایید.

 

رشادت های حاجی در منطقه ی کردستان

شهید همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان که بخش هایی از آن در چنگال گروهکهای مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبازره بی امان و همه جانبه ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهکهای خود فروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر می نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می کردند و حتی تحصن نموده و نمی خواستند از این بزرگوار جدا شوند.

رشادت های او در برخورد با گروهک های یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری که از یادداشت های آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر ۵۹ تا دیماه ۶۰ (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزاد سازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.

پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همیت به صحنه کارزار وارد شد و در طی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.

 

او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه ماموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسول الله (ص) را تشکیل دهند.

 

در عملیات سراسری فتح المبین، مسئولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.

شهید  همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمد رسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق می توان گفت که او  و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.

دفاع مقدس و تدبیر های فرمانده

در سال ۱۳۶۱ با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ در منطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ ۲۷ حضرت رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن عقیل و محرم – که او فرمانده قرارگاه ظفر بود – سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهید حاج همت، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله (ص)، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سید الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت.

 


سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر ۴ و تصرف ارتفاعات کانی مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی شود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جریان عملیات خیبر در منطقه طلائیه و تصرف جزایر مجنون و حفظ آن با وجود پاتک های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می گردد.

مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین بر انگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود:

«... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی از خاکستر چیز دیگری باقی نیست!»

اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی خوابی های مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر حفظ جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می گفت:

«برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نماییم، یا اینکه پرچم ذلت و تسلیم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم ،که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی.»


برای دریافت تصویرسازی در ابعاد بزرگتر روی آن کلیک کنید

 

 

او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه ای برای دیگران بودکه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می کرد و سخت ترین و مشکل ترین مسئولیت های نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر می پذیرفت.

پدر بزرگوارش می گوید:

«محمد ابراهیم از سن ۱۰ سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب های سیاسی و نظامی، هرگز نمازش ترک نشد. روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را به همه خستگی هایش تا پگاه، به نماز و نیایش ایستاد ووقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای کاش به سراغم نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.»



او آنقدر آگاه و روشن فکر حقیقی بود که جامعهٔ بی رهبر را طاغوت می‌خواند و در وصیت نامه اش می‌گوید:" جهل حاکم بر یک جامعه انسان‌ها را به تباهی می‌کشد و حکومت‌های طاغوت مکمل‌های این جهل اند و شاید قرن‌ها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است."

در واقع حاج همت در ۲۸ سالگی به بینشی رسیده  بود که شاید بسیاری از انسان‌ها بعد از نیم قرن به آن نمی‌رسند. او از روی شور و جو حاکم شهادت را طلب نمی‌کند بلکه می‌گوید : "من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می‌دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد."

وی الگوی خود را امام حسین علیه السلام می‌خواند و آنقدر با لطافت از ایشان سخن می‌گوید که گویی یک عارف عاشق است و آنچنان زندگی خود را با امام حسین (ع) آمیخته است که در ادامهٔ وصیت نامه‌اش از مادرش می‌خواهد که همچون حضرت زینب محکم باشد به پای امام و انقلاب بایستد .

در حقیقت روی سخن او با همهٔ کسانی است که بعد از خودش مانده‌اند و چون استادی فقیه به این روش از همهٔ مردم می‌خواهد با درایت ولایت را بشناسند و نگذارند انقلاب به بی راهه برود. و در جای دیگر همهٔ جوانان را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید: از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی‌شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می‌آمدند و آن‌ها نیز پوزه استکبار را بر خاک می‌مالیدند."

او در پایان وصیتش از خدا توفیق شهادت را می‌خواهد که به تحقیق توفیقش را پیدا کرد و به سوی پروردگارش پرواز کرد.باشد که ما به وصیتش عمل کنیم و همچون حضرت زینب (س) که انقلاب امامش را ادامه داد ، انقلاب اسلامی  را درست و صحیح تداوم دهیم.

دیداراعضای بسیج روستای نیاک با خانواده های محترم شهدا

دیداراعضای بسیج روستای نیاک با خانواده های محترم شهدا



دیدارباخانواده شهیدمحمدکاظم مرادی نیاکی


************************************************


در تاریخ 31/3/1390 مصادف با بیست و یکم رمضان روز شهادت امیرالمومنین علی (ع) برنامه ی دیداربا خانواده محترم شهدا به انجام رسید . در این برنامه معنوی که با حضور جمعی از اعضای شورای پایگاه امام سجاد(ع) و برادر کریمی فرماندهی حوزه مقاومت شهدای لاریجان همراه بود از خانواده های محترم شهدا دیدار به عمل آمد و هدایایی به رسم یادبود به این عزیزان اهدا شد .



بقیه عکس ها درادامه مطلب


ادامه مطلب ...