شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

«شهادت» در دقیقه پنجاه و پنج

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

«شهادت» در دقیقه پنجاه و پنج

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ۲۳ بهمن سال ۱۳۶۵ خورشیدی روزی تلخ در تاریخ دفاع مقدس در استان ایلام و ورزش کشور است، زیرا در این روز هواپیما‌های نظامی عراق، جمعیت زیادی که به‌مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مشغول دیدن بازی فوتبال بین جوانان ایلام و منتخب چوار بودند را با موشک نشانه گرفتند که طی آن ۱۵ ورزشکار در این حادثه شهید شدند. در واقع شهادت ۱۰ فوتبالیست، سه کودک، یک داور و یک تماشاگر حاصل هجوم ناجوانمردانه دژخیمان صدام بود و اتفاقی تلخ در تاریخ ورزشی کشورمان رقم خورد و شاید به جرات بتوان گفت بی‌سابقه‌ترین جنایت جنگی تاریخ ورزش جهان به حساب می‌آید.

کتاب «دقیقه پنجاه و پنج» نوشته «عزت‌الله الوندی» و روایتی روان از فاجعه بمباران زمین فوتبال چوار است که در سال ۱۳۶۵ اتفاق افتاد و طی آن تعدادی از ورزشکاران و مردم ایلام به‌ شهادت رسیدند. متاسفانه از این رویداد تلخ چندان سخنی به میان نیامده است. متن زیر بخشی از متن همین کتاب است که در ادامه می‌خوانید:

در سوت پایان در بهشت

«حمیدرضا بند کفش‌هایش را بست. بلند شد و زانوهایش را تکاند. دور و اطراف زمین پر از تماشاگر بود. آمده بودند بازی را ببیند. با اینکه تنها سی کیلومتر تا خط مقدم جبهه غربی فاصله بود و همه جای چوار و اطرافش در تیررس خمپاره‌اندازها و توپخانه بود، با وجود این، آمدن تعداد زیادی برای دیدن مسابقه، امیدبخش بود.

حمیدرضا مطمئن بود امروز با تمام توانش در زمین می‌دود. دوست داشت تیم خیبر چوار در نیمه جنوبی زمین بازی کند. این طرف را بیشتر دوست داشت. به اطرافش نگاه کرد. همه داشتند آماده می‌شدند. مجتبی ناصری دستکش‌ها را در دستش محکم می‌کرد. سید محمد زارعی با برادرش سیداحمد حرف می‌زد. یونس تلوکی ایستاد کنار مجتبی و دست در گردن او انداخت وگفت: می‌بریم. مطمئنم که ما امروز پیروزیم. با هر نتیجه‌ای. به سید محمد چشمکی زد و گفت: عشق است علی پروین. سید محمد لبخندی زد و برایش دست تکان داد. یونس توپ فوتبال را برداشت وشروع کرد به روپایی زدن. یونس را دوست داشت. رفت کنارش ایستاد وگفت: هنوز یه روز ازت جلوترم.

شهادت در دقیقه پنجاه و پنج

یونس خندید: شما سرور مایی داداش حمید. یه روز سهله، حتی اگه یه دقیقه هم زودتر به دنیا آمده بودی ما چاکرت بودیم.

حمیدرضا گفت: آره دیگه، مخ ریاضیات بایدم حسابش دقیقه‌ای باشه. ما به روز فکر می‌کنیم تو به دقیقه.

مراد، امجد، خلیل، سجاد و محمدجواد بچه‌های کم سن وسالی بودند که در کنار زمین به گرم کردن بازیکنان نگاه می‌کردند. مجتبی ناصری نگاهی به آنها کرد و گفت: بچه‌ها مگه درس ومشق ندارید که اومدید اینجا؟

لحن شوخش را بچه‌ها فهمیدند. امجد گفت: عمو گل نخوریا. آبروی چوارو حفظ کن.

مجتبی دستش را به نشانه سلام نظامی عمود بر شقیقه‌اش گذاشت و گفت: چشم قربان.

مراد به علی عباسی گفت: عمو علی مث تانک جلوشون وایسا. فکر نکن کسی بتونه ازت رد شه.

علی لبخند زد.

خلیل داد زد: عمو یونس یه حرکت تکنیکی بیا!

یونس توپ را با دست گرفت و بوسه‌ای بر آن زد و شوتش کرد به آسمان. خلیل، محمدجواد، امجد، مراد، سجاد و حمیدرضا با چشم توپ را تعقیب کردند. حمیدرضا یادش افتاد یکی از بچه محل‌ها با یک پا چنان به توپ ضربه می‌زند که ارتفاع توپ تا جایی می‌رسد که نقطه‌ای ریز می‌شود. جمشید یک پایش را از دست داده بود و به کمک دو عصای زیر بغلش کارهای شگفت‌انگیز انجام می‌داد. یکی از آنها همین شوت توپ در یک مسیر مستقیم به سمت آسمان بود. جمشید استاد روپایی زدن هم بود. حمیدرضا دستی به شانه یونس زد و گفت: ما همراه و همفکریم. پس فرار به سمت پیروزی.

اینجا جای کری خواندن بود. با خودش گفت کاش غلامرضا بود و با او کری می‌خواندیم و کل‌کل میکردیم. سال پیش را به خاطر آورد که در مسابقات آموزشگاه با هم‌تیمی‌های برادرش روبه‌رو شده بود. تیم حمیدرضا و همسالانش تیم خیلی خوبی نبود. حتی می‌شد گفت تیم ضعیفی‌ است. وقتی روبه‌روی هم ایستادند، غلامرضا گفت: یه نگاهی به تیم روبه‌روت بنداز. همه حرفه‌ای‌ها آمدند. بهترین بازیکنای استان اینجا جمع شدن. یکیش داداش شما. همیشه یه پای فینال ماییم. اصلاً جایی اسم تیم امیرکبیر هست؟

حمیدرضا گفت: جوجه رو آخر پاییز می‌شمارند.

هردو تیم به مرحله نیمه نهایی رسیده بوند. تیم برادر بزرگتر آخر آن بازی پیروز میدان شد و به فینال رسید. غلامرضا شوکه بود. فکر نمی‌کرد برادرش و دوست صمیمی او محمد کمالوند اینقدر خوب بازی کنند.

حمیدرضا نگاهی به زمین انداخت. محمد کمالوند هم بود. محمد یک سال از حمیدرضا کوچکتر بود. حمیدرضا به او می‌گفت بچه خرمشهر. چون محمد در خرمشهر به دنیا آمده بود. روحاله برادرش در منطقه عملیاتی اروند رود شهید شده بود. تکنیکش بالا بود. جسور و سریع. خودش می‌گفت سرعتش به خاطر ورزیدگی‌اش در ورزش باستانیست؛ وقتی چرخ می‌زند و تکنیکش به خاطر حرکات پا در زورخانه است. با این‌حال عشقش فوتبال بود. او و حمیدرضا تیم آموزشگاهی امیرکبیر را تا قهرمانی پیش برده بودند. حالا قرار بود در کنار هم در تیم بازی کنند. تیم منتخب جوانان ایلام. تیم استقلال ایلام هم که مؤسس آن برادر بزگتر حمیدرضا با این دو بازیکن شناخته شده بود.

خانواده محمد برای در امان بودن از بمباران‌های پیاپی ایلام در منطقه دالاب نزدیک چوار، چادر زده بودند. حمیدرضا چند روز پیش که قرار شد دو تیم خیبر چوار و منتخب جوانان ایلام با هم بازی کنند، هر روز سر تمرینات حاضر می‌شد. اما محمد نمی‌آمد. انگار فرصتی برای شرکت در تمرینات آمادگی پیدا نمی‌کرد. آن روز اما آمده بود. مشت راستش را چند بار به سینه‌اش زد و گفت: ما پیروزیم.

حمیدرضا روی شانه‌اش زد وگفت: با هم تا قله‌های بلند پیروزی.

این شعار همیشگی‌شان بود. جای محمدرضا بود. محمدرضا اولین مربی حمیدرضا بود و محمدباقر برادر و هم بازی بزرگترش. سه سال پیش که محمدباقر به سربازی رفت، حمیدرضا در پست او بازی می‌کرد. وقتی یک شوت سنگین به سمت دروازه حریف زده بود، یکی دوتا از دوستان محمدرضا گفته بودند، مگه برادرت نرفته سربازی؟ اینجا چه کار می‌کنه؟

محمدرضا خندیده بود: این حمیدرضاست اون یکی برادرم. حالا محمدباقر مربی تیم منتخب جوانان ایلام بود. اما انگار نیامده بود. حمیدرضا تنها آقای گهرسودی را دید. برادرش غایب بزرگ زمین بود.

محمدباقر و آقای گهرسودی دو سه روز پیشتر با آقای هزاوه درباره بازی امروز حرف زده بودند. تصمیم‌شان برای یک بازی دوستانه به میزبانی جوانان خیبر چوار بود. حالا همه جمع شده بودند تا این مسابقه انجام شود.

مصطفی نعمتی خودش را گرم می‌کرد. حمیدرضا برایش دستی تکان داد. مصطفی آمد به سمت او و باهاش دست داد. نگاهی به اطراف انداخت و گفت: چه خوبه که محمد اومده. امروز حتماً گل میزنه.

حمیدرضا گفت: آره. خوشحالم.

مصطفی گفت: پای مینی‌بوس دیدمش. گفتم چرا سر تمرین نمیای؟ گفت که از بیکاری داره به راننده مینی‌بوس کمک می‌کنه. گفتم: بیا بازی.

گفت: بچه‌ها بهم گفتند که امروز مسابقه‌ است. منم میام. ببینیم چی میشه.

حمیدرضا خنده‌اش گرفت: دیروز بعد از تمرین وقتی غرش هواپیماهای عراقی آسمان را دربرگرفت، او و چندتا از بچه‌ها دویدند و زیر پل بهمن‌آباد پناه گرفتند. مصطفی داد زد: حمیدرضا بیا پایین.

حمیدرضا خندید: نگران نباش. با ما کاری ندارند.

مرگ خیلی نزدیک بود و به همین دلیل دیگر ترسناک نبود.

مجتبی رضا زاده و رحمت محمودی، پشت سر مصطفی داشتند خودشان را گرم می‌کردند. رحمت در پست دفاع راست بازی می‌کرد و مجتبی هم کنارش بود. پسرعموی مجتبی هم بود: سرحد او هم لباس آبی پوشیده بود. مثل بقیه‌ی بچه‌های ایلام. حمید رضا خوشحال شد. چون از دور چهره جهانگیر کاوه را دید که در گوشه‌ای از زمین داشت خودش را گرم می‌کرد. او نیز در تیم آموزشگاه امیرکبیر هم‌بازی‌اش بود. در بازی فینال خیلی خوب بازی کرد. مطمئن بود امروز هم خیلی خوب بازی می‌کند. خانواده جهانگیر هم در اطراف چوار چادر زده بودن. در منطقه بانقلان. جهانگیر و حجت جمشیدی و رضا آزادی برای حضور در تیم ملی آموزشگاهی دعوت شده بودند. وقتی جهانگیر این خبر را به حمیدرضا می‌داد، چشم‌هایش از هیجان برق می‌زد. گفت که قرار است در اردوی تیم ملی شرکت کند. با دستش یک هواپیما درست کرد و صدایش را درآورد: بعدش میریم امارات و بعد برزیل. فکرشو بکن می‌ریم پیش پله و زیکو.
حمیدرضا گفته بود: خوشحالم. ایشالا که بری و برای ما هم سوغاتی بیاری.

حالا داشت خودش را گرم می‌کرد و روی خط طولی زمین با حرکت پروانه شلنگ می‌انداخت.

علی نجات کرمی و برادرش تازه رسیده بودند سر زمین. هر دو نفس نفس می‌زدند. ترسیده بودند دیر برسند. حمیدرضا گفت: جواد پات چطوره.

عبدالجواد خندید. دیروز سر تمرین شست پام رفت تو چشمم از هول. علی نجات خندید: حرف ننه رو گوش نکردی که هی می‌گفت مواظب باش شست پات نره تو چشت...

عبدالجواد گفت: دیروز خیلی بد تاول زده بود.

حمیدرضا گفت: تو که دیدی بارون میاد و ممکنه تو سالن بازی کنیم خُب کفش مناسب سالن می‌آوردی.

عبدالجواد گفت: فکر می کردم اجازه میدن با کفش استوک بازی کنم اما آقای شمس‌الهی نداد و مجبور شدم پابرهنه برم تو زمین. البته حق داشت خودم آسیب می‌دیدم.

علی نجات گفت: نه اینکه الان سر و مر و گنده‌ای بدون هیچ مشکلی.

عبدالجواد گفت: خوب می‌شم. من به پا برهنه بازی کردن عادت دارم.

حمیدرضا به کفش‌های عبدالجواد نگاه کرد وگفت: خوبه که امروز کفش مناسب پوشیدی.

حمیدرضا با چشم دنبال آقای گهرسودی گشت. در میانه زمین با آقای هزاوه، داشتند صحبت می‌کردند. آقای گهرسودی به ساعتش نگاه کرد و گفت‌وگویش را با آقای هزاوه ادامه داد. بعد انگار بخواهد دنبال کسی بگردد، اطرافش را با چشم جست‌وجو کرد. نگاهش به حمیدرضا که تلاقی کرد، درنگ کرد و با اشاره از او خواست نزدیک شود. حمیدرضا دوید به سمت مربی. با هر دو مربی دست داد. آقای گهرسودی گفت: حمید جان. آقای بزرگی که قرار بوده داور زمین باشه، نیومده. من و آقای هزاوه تصمیم گرفته‌ایم شما داور مسابقه باشی. برو لباستو عوض کن.

حمیدرضا اول کمی تعجب کرد و بعد راه افتاد به سمت کناره زمین. لباس‌های داوری را از مشتاق ناصری گرفت و آنها را پوشید. بعد دوید به سمت میانه زمین. آقای هزاوه سوتی به او داد و گفت: موفق باشی.

حمیدرضا دوست داشت در میان زمین بازی کند و گل بزند. اما اعتماد هر دو مربی به او برایش ارزش بیشتری داشت. پیدا بود که مربیان می‌خواهند زود بازی آغاز بشود. اعضای تیم با اشاره دست هر دو مربی، کنار هم جمع شدند. شمارش معکوس برای آغاز بازی شروع شده بود. چند دقیقه بعد که عکس‌های یادگاری گرفته شد، مربیان و ذخیره‌های تیم رفتند کنار زمین و بازیکنان اصلی سر جاهای خود آماده بازی شدند. داور برای تعیین سمت زمین بین کاپیتان‌ها قرعه انداخت. قسمت شمالی زمین افتاد به جوانان ایلام و جنوب نصیب چواری‌ها شد.

شهادت در دقیقه پنجاه و پنج

سوت داور به صدا درآمد و بازیکنان چوار بازی را آغاز کردند. حمیدرضا در میان تشویق طرفداران هر دو تیم و هم‌چنان که همپای بازیکنان می‌دوید.

حمیدرضا سوت زد و اعلام خطا کرد روی دروازه تیم منتخب جوانان ایلام. توپ را عزت‌اله باپیری به سمت دروازه حریف شوت کرد. ابراهیم آهیده که می‌خورد 15-16 ساله باشد داور خط نگهدار بود. پرچم زد و جلوی دروازه را نشان داد. بازی خیلی خوب شروع شده بود. بازیکنان هر دو تیم خوب می‌دویدند. صدای مربیان و بازیکنان با صدای تماشاگران درهم آمیخته بود.

حمیدرضا هرجا توپ را می‌دید تعقیبش می‌کرد و شش دانگ حواسش به بازی بود. توپ زیر پای حسین هزاوه بود. یکی یکی بازیکنان را دریبل می‌زد و جلو می‌رفت. عبدالجواد کرمی جلویش ایستاد. او را هم دریبل زد. عبدالجواد از پشت دستش را گرفت و تاباند. حسین، سکندری خورد و روی زمین افتاد. حمیدرضا در سوتش دمید. حسین هزاوه بلند شد و به عبدالجواد لبخند زد.

شوت‌زن تیم چوار پشت توپ ایستاد. دورخیز کرد و توپ را از میانه زمین برای سیدمحمد زارعی به عقب فرستاد. سید محمد توپ را به امیدعلی خداویس داد او هم پاس داد به حسین فاضلی. مصطفی با تکل توپ را از نعمتی ربود. پاس داد به جهانگیر کاوه. جهانگیر پاس داد به هم تیمی‌اش و او توپ را فرستاد برای محمد کمالوند. کمالوند با شوتی غافگیر کننده دروازه تیم چوار را باز کرد ودوید به سمت هم‌تیمی‌هایش. او را در آغوش کشیدند و تشویقش کردند. حمیدرضا وسط زمین را نشان داد و سوت زد. رمضان بزرگی که قرار بود داور بازی باشد، آمده بود کنار زمین بازی را زیر نظر داشت. حمیدرضا خواست به سمت او برود و سوت را به او بسپارد. اما یادش آمد که این کار خلاف قوانین داوریست. بازی بعد از گل اول ادامه پیدا کرد و تا آخر نیمه اول یک گل دیگر هم به دنبال داشت. گل دوم را جعفر نورمحمدی به ثمر رساند. حمیدرضا ساعتش را نگاه کرد. 45 دقیقه وقت اول مسابقه تمام شده بود و حالا بعد از یک استراحت 15 دقیقه‌ای باید نیمه دوم آغاز می‌شد.

حسین هزاوه بازیکنان را دور خودش جمع کرده بود. صدایش در گوش حمیدرضا رضایتی داور مسابقه پیچید که می‌گفت: بچه‌ها فکر کنید وسط میدون جنگید و دارید با دشمن می‌جنگید. همه تلاشتونو بذارید روی بازی. فرض کنید در خط مقدم جبهه هستید. با شجاعت و شهامت بجنگید. دست علی همراهتون.
حمیدرضا سوت زد و وسط زمین را نگاه کرد.

چه لذتی داشت بازی کردن و داوری و دویدن با تمام توان. درست مثل جنگیدن در خط مقدم جبهه بود.

سوت ادامه بازی را زد. یک دقیقه بعد صدای غرش هواپیما به گوش رسید. اما بازی ادامه داشت. خط نگهدار نقطه کرنر را نشان داد. بازیکنان تیم منتخب ایلام به سمت دروازه تیم روبه‌رو هجوم بردند. دروازه‌بان کاملاً آماده بود. دفاع سنگر گرفته بود. مهاجمان هم چهار چشمی دروازه و زننده ضربه کرنر را نگاه می‌کردند. سوت به صدا درآمد. اما انگار سوت شروع بازی، سوت شروع یک حمله خونین بود. صدای مهیب انفجار چند راکت به گوش رسید. حمیدرضا دیگر چیزی نمی‌شنید. هیچ...حتی صدای سوت خودش را...»

با دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی خانواده زندانیان نیازمند مورد حمایت معیشتی قرار می‌گیرند

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

با دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی خانواده زندانیان نیازمند مورد حمایت معیشتی قرار می‌گیرند

به گزارش گروه اجتماعی دفاع‎پرس، حجت‌الاسلام «سید ابراهیم رئیسی» رئیس قوه قضائیه در جلسه صبح امروز شورای عالی قوه قضائیه اظهار داشت: عدالت در کرامت انسانی از اولویت‎های دستگاه قضا در سال ۹۹ است که پیگیری آن یک توصیه اخلاقی نیست، بلکه یک الزام برای همه اجزای قوه قضاییه است که ابعاد مختلف کرامت انسان را به‎گونه‎ای پاس دارند تا برای مردم محسوس و ملموس شود.


وی با قدردانی از رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بسیج همگانی در کمک مومنانه به آحاد جامعه به ویژه نیازمندان و فقرا، از نهاد‌های انقلابی همچون بنیاد مستضعفان نیز برای حرکت ارزشمند در این مسیر و توجه خاص به خانواده‎های‎ زندانیان نیازمند تقدیر کرد و متذکر شد: درست است کسی که جرمی انجام داده باید مجازات شود، اما خانواده‎های آن‌ها باید مورد التفات و حمایت قرار گیرند.

روایتی از نحوه حضور رهبرانقلاب در مسجد جمکران

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

روایتی از نحوه حضور رهبرانقلاب در مسجد جمکران

مسجد مقدس جمکران همواره محل دعا و توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه‌الشریف بوده است اما در دوران طاغوت مردم را از توجه به آن غافل کرده بودند که به برکت پیروزی انقلاب اسلامی جایگاه خود را بازمی‌یابد و کانون توجهات و تبدیل به محلی برای مراسم معنوی و اعتکاف و توسلات میشود. توصیه‌های علما بر زیارت این مسجد پیشینه چنین اهتمامی است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای علاوه بر این که مقید به حضور در این مکان مقدس برای ذکر دعا و نماز و توسل هستند، درباره جایگاه این مکان معنوی میفرمایند: «جایی که انسان میداند یا ظنّ به این دارد که مورد توجّه اولیای الهی است، طبعاً معنویّت آن مکان بیشتر است و مسجد مبارک جمکران جزو این گونه جایگاه‌‌ها و مراکزی است که توجّه به خدای متعال و تذکّر و خشوع و تضرّع در آن برای انسان فراهم‌‌تر است.»
بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن عید ولادت حضرت بقیةالله‌الاعظم ارواحنافداه، در گفتگویی کوتاه با حجت‌الاسلام محمدحسن رحیمیان تولیت مسجد مقدس جمکران، به روایت‌هایی از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد مقدس جمکران و پاسخ به برخی شبهات می‌پردازد.

* یکی از تقیدات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رفتن به مسجد مقدس جمکران و توسل و دعا و نماز در آن مکان است، با توجه به مسئولیت شما به‌عنوان تولیت مسجد مقدس جمکران، از حضور ایشان در این مسجد چه خاطراتی دارید؟

* یکی از دوستان دفتر نقل می‌کرد که حضرت آقا هر زمانی که مثلاً احساس خستگی و ملالت می‌کنند یکی از این سه کار را انجام می‌دهند -حالا این نقل ایشان است ولی مشاهدات ما هم تقریباً گویای همین است- به زیارت امام رضا علیه‌السّلام می‌روند، اما به‌خاطر اینکه شرایط آن خیلی آسان نیست، سالی دو بار بیشتر نمی‌روند، و دیگری مسجد جمکران و دیدار با خانواده‌های شهدا است. دیدار با خانواده‌های شهدا یک امر متمایز و فوق‌العاده‌ای برای ایشان است. من یک نمونه‌ی آن را عرض بکنم. در سفر بجنورد (که در سال ۹۱ طی سفر به خراسان شمالی انجام شد) بعد از کار روزانه‌ی مستمر ایشان، شب همراه با آقا به منزل چند خانواده شهید رفتیم که تا آخر شب طول کشید. در راه بر‌گشت، همراه ایشان تا استانداری آمدیم و آقا می‌خواست به محل اقامتشان بروند و ما هم داشتیم از ایشان جدا می‌شدیم. لحظه‌ی آخر آقا با یک حالت خاصی فرمودند: «امشب کیف کردید!» یعنی معلوم بود که خودشان این‌قدر از دیدار این چند خانواده شهید کیف کرده بودند که موقع خداحافظی این جمله را که حاکی از اوج سرحالی و شوق و اشتیاق ایشان نسبت به این نوع جلسات بود به ما ابراز کردند.

اما درباره حضور حضرت آقا در مسجد جمکران در این مدتی که بنده آنجا بودم، گاهی در فاصله‌های زمانی خیلی کم مثلاً در ظرف دو تا سه هفته و یا گاهی هم در فاصله‌های زمانی بیشتر ایشان به مسجد جمکران مشرف می‌شدند. معمولاً هم در یک فضای آرام و خلوتی می‌آیند. به‌گونه‌ای که در ایام تابستان چون روزها بلند است به نماز مغرب ختم می‌شود و در ایام زمستان چون روزها کوتاه است از نماز مغرب به مسجد می‌آیند. طبعاً اگر اول مغرب بیایند ابتدا نماز مغرب و عشاء را می‌خوانند و بعد نماز تحیّت و نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را به‌جا می‌آورند و اگر زودتر بیایند ابتدا نماز تحیّت و نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌خوانند و طبعاً آخر برنامه‌شان به نماز مغرب و عشاء ختم می‌شود. رکوع و سجود و قنوت‌های طولانی دارند، مخصوصاً بعد از پایان نمازشان سجده‌های طولانی‌ دارند و گاهی من شاهد این بودم که چهره‌‌شان را با چند دستمال خشک می‌کردند، و سجده‌های طولانی و قنوت‌های طولانی‌شان توأم با اشک و گریه بود.

یکی از نکاتی که می‌توان اینجا به آن اشاره کرد و از نظر تربیتی خیلی جالب هست، بر خلاف خیلی‌ها که وقتی می‌خواهند برای تفریح به سفر بروند، بچه‌هایشان را هم همراه خودشان می‌برند، ولی آقا معمولاً‌ هر بار که به مسجد می‌آیند چند نفر از اعضای خانواده‌شان و چند نفر از نوه‌هایشان را به همراه خود می‌آورند که من همیشه این را به‌عنوان یک درس برای دیگران عرض می‌کنم که ما باید بچه‌هایمان را از همان سن کودکی همراه خودمان وصل بکنیم و به مسجد و عبادت پیوند بدهیم که به نظر من از نظر تربیتی نکته‌ی خیلی مهمی است. و حضرت آقا از فرصت تشرف به نماز و عبادتشان برای پیوند دادن و مأنوس کردن بچه‌ها به این فضا استفاده می‌کنند. یادم هست که خیلی وقت پیش بعضی از نوه‌هایشان که سن کمی داشتند و خیلی متوجه خواندن نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نبودند، می‌بینم که شبیه خود آقا به نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌ایستند و آن را با همه‌ی آداب و حالات خیلی جالب می‌خوانند، که این برای من، همان محصول شیوه‌ تربیتی ایشان در ارتباط با اعضای خانواده‌شان هست.
 

* باتوجه به اینکه شما مدتی زیادی با امام خمینی (رحمه‌الله) مصاحبت داشتید، نظر ایشان درباره‌ی زیارت مسجد مقدس جمکران چه بود؟ آیا ایشان به زیارت مسجد جمکران آمده بودند؟
* ببینید بعضی‌ها مسئله‌ی امام زمان و اعتقادات اصلی شیعه را هدف می‌گیرند و به همین جهت مسجد جمکران را مورد حمله قرار می‌دهند. لذا گاهی به حضرت امام استناد می‌کنند که ایشان اعتقادی به مسجد جمکران نداشته‌اند. در حالی که این یک تهمت بزرگ و یک حرف کاملاً‌ بیجایی است. من اینجا به اختصار چند مورد را در ارتباط با حضرت امام عرض می‌کنم. اسناد ساواک در رابطه با امام که مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام کتابی با عنوان امام در آیینه اسناد؛ سیر مبارزات امام خمینی رحمةالله‌علیه به روایت اسناد شهربانی آن را چاپ کرده است، مسئول مربوطه یعنی رئیس شهربانی و یا در جایی دیگر رئیس ژاندارمری تشرف امام به مسجد جمکران در سال ۴۳ را برای ساواک گزارش می‌دهند. آقای شیخ حسن صانعی در این باره می‌گوید که من همراه با امام چندین بار به مسجد جمکران مشرف شدم و امام در آنجا نماز خواندند و توسل داشتند. آقای رضا فراهانی که الان هم در قید حیات‌ هست، و راننده مرحوم حاج احمدآقا بود و در زمان امام به همراه ایشان بود، می‌گوید من خودم شخصاً امام را به مسجد جمکران می‌بردم و این مربوط به بعد از پیروزی انقلاب و حضور کوتاه‌مدت اقامت حضرت امام در قم است.

آقای سیدمحمد سجادی اصفهانی از دوستان ما و از شاگردان امام در نجف و از حواریون مرحوم حاج آقا مصطفی نیز از قول آقای کشمیری شخصاً بدون واسطه می‌گوید که من یک بار که خدمت حضرت امام به جماران رفتم، وقتی که می‌خواستم از ایشان خداحافظی کنم امام دست مرا گرفت و فرمود آقای کشمیری به جمکران برو و برای من دعا کن. آقای کشمیری در خانه‌شان هم دعا می‌کرد و شاید دعای مستجابی داشت ولی اینکه امام به او می‌گویند به جمکران برو و برای من دعا کن حاکی از یک امر عجیب و غیرعادی هست. در ملاقاتی که من با آیت‌الله شبیری زنجانی داشتم، ایشان به تواتر و قطعیت می‌گوید که مسجد جمکران جای فوق‌العاده‌ و مورد عنایتی هست. و راجع به امام می‌گوید که وقتی ایشان بیمار شدند، یکی از بستگان پزشک ما به عیادت امام رفت و از حیات امام اظهار ناامیدی کرد. از خصوصیات بیماری و زمان آن چیزی نمی‌گوید ولی می‌گوید که امام دچار بیماری فوق‌العاده‌ حادی شده بودند و دکتر هم امیدی به حیات ایشان نداشت. آیت‌الله شبیری زنجانی می‌گوید من با یکی از دوستان به جمکران رفتیم و برای شفای ایشان دعا کردیم و مسئله حل شد.

من به یک نکته هم راجع به امام اشاره بکنم که اصلاً سبک امام چگونه بود. امام سیزده سال تمام در نجف بود. یعنی سیزدهم مهر سال ۴۴ امام از ترکیه وارد عراق شدند و سیزدهم مهر سال ۵۷ از عراق خارج شدند. در طول این مدتی که امام در عراق بودند، فقط یک بار به سامرا و یک بار به کاظمین و یک بار به مسجد کوفه رفتند. مسجد کوفه بعد از مسجدالحرام و مسجدالنبی سومین مسجدی است که نماز در آن کامل خوانده می‌شود، چون مقر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. مسجد کوفه مقر حکومت و محل شهادت حضرت امیر علیه‌السلام بود و در این مسجد مسلم‌بن‌عقیل سفیر امام حسین علیه‌السلام و هانی‌بن‌عروه و کمیل‌بن‌زیاد و بسیاری از بزرگان دیگر دفن هستند. ولی امام یک بار به مسجد کوفه رفتند. البته یک بار دیگر هم به کوفه نه به قصد زیارت رفتند. امام به «حی السعد» یکی از محلات نجف به طرف کوفه برای دیدن یک شخصی آمده بودند و موقعی که می‌خواستند برگردند مرحوم شیخ نصرالله خلخالی که همراه امام بود به راننده می‌گوید که به طرف کوفه برود و ناخواسته امام را به طرف کوفه می‌برد. ولی به کنار پل کوفه می‌روند و شط را نشان ایشان می‌دهند و برمی‌گردند. امام در طول مدت ده سالی که در تهران و در جماران بودند، از سه راه بیت پایین‌تر نیامدند. اما تا قبل از حضور در تهران در دیماه ۵۸، مکرر به مسجد جمکران می‌رفت.
 

* در این سالهای اخیر حضور مردم در مسجد مقدس جمکران چگونه بوده است؟
* بعضی‌ها خیال می‌کنند که مسجد جمکران جدیدالاحداث است، اما به برکت انقلاب و جمهوری اسلامی خیلی از چیزهای موجود ناشناخته، شناخته و احیا شد. مثل نمازجمعه و یا اعتکاف که قبل از انقلاب وجود نداشت. و اگر هم بود آدم‌های انگشت شماری در مسجد امام قم و یا در مسجد کوفه در ماه رمضان معتکف می‌شدند. اما الان به برکت انقلاب اسلامی اعتکاف و نماز جمعه برگزار می‌شود.

بعضی‌ها از روی عنادی که نسبت به امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و یا نسبت به مراکز دینی و حضور مردم در یک چنین جایی دارند، سعی می‌کنند که تخریب و تضعیف بکنند. اما علی‌رغم همه‌ی توطئه‌ها و سختی‌ها و تبلیغات دشمن علیه مسجد جمکران مردم در سخت‌ترین شرایط مخصوصاً در نیمه‌ی شعبان به این بیابانی که در آن امکانات فراوانی فراهم نیست می‌آیند و برمی‌گردند. بر خلاف همه‌ی این مسائل ما هر روز و هر سال شاهد افزایش حضور مردم در مسجد جمکران هستیم و طبق آماری که داریم سالانه پانزده درصد حضور مردم در مسجد جمکران افزایش پیدا می‌کند. در همین چند سال گذشته که من به‌عنوان خادم در آنجا حضور داشتم، شب‌های قدر جمعیتی نداشتیم، ولی هر سال جمعیت افزایش پیدا کرده است، به‌گونه‌ای که سال گذشته در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان جمعیت مسجد جمکران مشابه جمعیت شب نیمه‌ی شعبان بود. به‌طوری که اصطلاحاً جای سوزن انداختن نبود و این جزو عجائب روزگار و کرامات نام امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. فقط به‌خاطر اینکه اینجا مسجد است و مسجد هم خانه‌ی خدا و محل عبادت و منسوب به امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است مردم این چنین احساس علاقه و عشق نسبت به این مکان دارند و به تعبیر آیت‌الله شبیری زنجانی به تواتر ثابت شده است که دستاوردها و نتایج عجیبی هم برای متوسلین به این جایگاه داشته است.

خاطره‌ای از سرلشکر بابایی/ چرا «عباس» لباس بسیجی می‌پوشید؟

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

خاطره‌ای از سرلشکر بابایی/ چرا «عباس» لباس بسیجی می‌پوشید؟

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «من و عباس بابایی» یکی از آثار منتشر شده انتشارات یازهرا (س) به اهتمام علی اکبری مزدآبادی است که شامل روایت‌ها و خاطرات «حسن دوشن» یکی از کارکنان نیروی هوایی ارتش و دوست و هم‌رزم خلبان شهید سرلشکر «عباس بابایی» از دوران دفاع مقدس است.


در ادامه برشی از کتاب «من و عباس بابایی» را می‌خوانید:


عباس از یک مقطعی شروع کرد به لباس بسیجی پوشیدن؛ آن هم از نوع بی‌قواره‌اش. یک‌بار از او پرسیدم: «عباس! تو برای چی این لباس بسیجی‌ها رو می‌پوشی؟» جواب داد: «به خاطر این‌که از خدا دور نشم. اگه من بخوام به وضع ظاهریم برسم، از خدا دور می‌شم. نفسمو می‌خوام تو خودم بکشم.»


فقط لباسش نبود. پوتین‌هایش را واکس نمی‌زد، پوتین‌ها خاکی و درب و داغان بود. سبیل‌هایش را می‌زد. سرش همیشه تراشیده بود. خیلی‌ها دوست داشتند سر عباس را ماشین کنند. افتخاری بود؛ اما عباس به درجه‌دار نمی‌گفت بیا سر من را بزن؛ می‌رفت آسایشگاه سربازها، بدترین سربازی که سر اصلاح می‌کرد یا سربازهایی که تازه از دهات آمده و سلمانی یاد گرفته بودند، به آن‌ها می‌گفت: «بیا اتاق من، سر منو بزن.» که مبادا یک خرده خوشگل بشود.


می‌گفت: «وقتی برای جلو آینه وایسی، هی موهاتو این‌جوری، اون‌جوری کنی، از خدا دور می‌شی. نفستو خودت بکش. یه چیزی رو می‌خوای بخوری، خیلی لذت داره برات، نخور، بده به یکی دیگه. این جوری نفس خودتو بکش.» به من می‌گفت: «ده بار من تو رو امتحانت کردم. بهترین چیزایی که خودت می‌تونستی بخوری به من دادی. در صورتی که طرفای دیگه، همه اول خودشون می‌خورن.» این را راست می‌گفت.



میوه‌ی خوب می‌دیدم، می‌دادم به او، می‌گفتم: «رفیقمه، بذار بهتر از من بخوره.» برای مثال، پرتقال تامسونی که مادرم از شمال برایم می‌فرستاد، از آن پرتغال تو سرخ‌های خوشمزه، پوست می‌کندم، می‌دادم به عباس. قبل از انقلاب، زمانی که خانه‎‌ی ما بود، شب‌ها همیشه میوه بالای سرش بود؛ که اگر از خواب پرید، یک تکه میوه در دهانش بگذارد.


برای میوه هم فلسفه داشت. یک‌بار که داشتم با حرص میوه را گاز می‌زدم و می‌خوردم، بهم گفت: «هیچ می‌دانی این میوه از تو شکایت می‌کند؟» گفتم: «برای چی شکایت کنه؟ دارم میوه می‌خورم دیگه!» گفت: «اولا چرا مودب نَشِستی داری میوه می‌خوری؟ دوماً چرا با این ولع می‌خوری؟ می‌دانی خدا این میوه را انقد انقد بزرگ کرده است تا برسد انقدی بشود؟ همچین گاز می‌زنی این‌جوری می‌خوری؟! باید با احترام بخوری که این فردا از تو پیش خدا شکایت نکند.


میوه رو برمی‌دارن همین جوری پوستش می‌کنن، می‌ندازن! بابا، خداوند این میوه را برای من و تو آفریده. این میوه فردا از من و تو پیش خدا گله‌گی می‌کند.»


هر وقت من پرتغال پوست می‌کندم، بهش می‌دادم، اول بسم الله می‌گفت، بعد قاچ می‌کرد، یک الله اکبر می‌گفت، می‌گذاشت دهانش، آرام آرام می‌خورد. آدم متحیر می‌ماند. پرتغال را هم کامل نمی‌خورد. نصفش را حتما باید به من می‌داد. می‌رفتیم میوه می‌خریدیم، میوه‌های خراب را سوا می‌کرد. بهش می‌گفتم: «بابا عباس! تو داری پول سالمو می‌دی، چرا میوه‌های خراب‌ها رو برمی‌داری؟» می‌گفت: «برادر! این میوه‌ها فردا جلو خدا صحبت می‌کنن. می‌گن این اومد میوه خرید، من که خراب بودم نخرید.»


می‌گفتم: «تو پول میوه‌ی سالم داری می‌دی؟» توجیهی نمی‌کرد و کار خودش را انجام می‌داد. می‌رفتیم خانه‌اش، قسمت خراب میوه‌ها را جدا می‌کرد، سالمش را می‌گذاشت جلوی ما و می‌گفت: «بخور دیگه، کوفته بخوری! سالم است دیگه!» امکان نداشت وقتی چای می‌خورد، در نعلبکی فوت بکند. می‌گفت: «فوت مکروه است.» تمام کارهایی که خدا دستور داده را دانه به دانه انجام می‌داد.

خط حزب‌الله ۲۳۱ | ملت ایران خوش درخشید، غرب وحشی زنده شد

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

خط حزب‌الله ۲۳۱ | ملت ایران خوش درخشید، غرب وحشی زنده شد

شماره‌ی دویست‌و‌سی‌و‌یک هفته‌نامه‌ی خط حزب‌الله با این عنوان منتشر شد: «ملت ایران خوش درخشید، غرب وحشی زنده شد»

 

* به گزارش خط حزب‌الله، رهبرانقلاب پنج‌شنبه (۲۱ فروردین) مصادف با نیمه‌ی شعبان در سخنرانی تلویزیونی خود با مردم به ایراد سخنانی درباره‌ی چگونگی مواجهه‌ی مردم ایران و کشورهای غربی با ویروس کرونا پرداختند که خط حزب‌الله در سخن هفته‌ی این شماره‌ی‌ خود به بررسی این سخنان پرداخته است.

 

* نشریه خط حزب‌الله به مناسبت فرا رسیدن ایام ولادت امام عصر (عج)، تلاش کرده تا با مرور گزیده‌ای خواندنی از مطالب رهبرانقلاب درباره‌ی مفهوم انتظار، بخشی از اندیشه‌ی اسلامی درباره‌ی این مفهوم کلیدی را بازخوانی نماید.

 

* دیگر بخش‌های نشریه‌ی خط حزب‌الله به شرح زیر است:

این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید/ روایت تاریخی

بازهم می‌توانید ظهور امام زمان را نزدیک‌تر کنید/ حزب‌الله این است

همان کسانی که منکر بودند، بعداً اعتراف کردند/ روایت پیشرفت

توسلی که همه‌ی اضطرابم را از بین برد/ خاطرات رهبری

نعمتی که در آن نور است/ مکتب حاج قاسم

آنچه که مسئله غیبت به ما می‌فهماند/ امام خمینی

در ماه مبارک رمضان از عبادات در تنهایی غفلت نشود/ درس اخلاق

نقطه منتهای دعوت الهی در طول تاریخ بشر/ انسان ۲۵۰ساله

خداوند به این راضی نیست/ خانواده ایرانی

نه ترس از مرگ و نه حب دنیا/ عکس‌نوشت


* طبق رسم هفتگی خط حزب‌الله و به برکت خون شهدا شماره‌ی این هفته به روح مطهر شهید سعید یزدان‌پرست تقدیم می‌شود.


برای دسترسی به آرشیو نشریه می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.
دریافت «خط حزب‌الله» نسخه‌ی مطالعه | دریافت نسخه‌ی چاپ

اوج افتخار

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

اوج افتخار

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «ملّت ایران در آزمون کرونا، خوب درخشیدند.اوج این افتخار ملّی متعلّق است به مجموعه‌ی درمانی کشور.» ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج)

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج)




بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.

 عید سعید نیمه‌ی شعبان بر همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز، بر همه‌ی ملّت ایران، بر همه‌ی مسلمانان جهان و همه‌ی آزادی‌خواهانِ سطحِ دنیا مبارک باد. بنده متأسّفانه توفیق دیدار نزدیک شما را ندارم و ناچار از دور با شما حرف میزنم، لکن این هم تجربه‌ای است. امروز چند جمله درباره‌ی حضرت بقیّة‌الله (ارواحنا فداه) عرض میکنیم؛ چند جمله هم درباره‌ی این مسئله‌ی جاری کشور با ملّت عزیزمان صحبت میکنیم. اوّل سلامی عرض بکنیم خدمت حضرت بقیة‌الله (ارواحنا فداه):

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا  بَقیَّةَ‌اللهِ فی ارضه، السلام علیک یا  میثاق الله الّذی اخذه و وکّده، السّلام علیک یا  وعد الله الّذی ضمنه السّلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المسبوب و الغوث و الرّحمة الواسعة وعدا غیر مکذوب. سلام بر تو ای ذخیره‌ی الهی در زمین، بقیّةالله؛ سلام بر تو ای عهد و میثاق استوار خداوندی؛ سلام بر تو ای وعده‌ی تضمین‌شده‌ی پروردگار، ای پرچم بر‌افراشته، ای دانشِ ازآسمان‌فروبریده. دنباله‌ی این زیارت شریف آل‌یاسین، عاشقانه است: «السّلام علیک حین تقوم السّلام علیک حین تقعد السّلام علیک حین تقرأ و تبیّن» تا آخر. شاید در تاریخ بشر کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری در همه جای عالم جامعه‌ی بشری به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند؛ چه نخبگان که آگاهانه این نیاز را احساس میکنند، چه بسیاری از مردم که احساس نیاز میکنند ولی در ناخودآگاهِ خودشان؛ احساس نیاز به یک منجی، احساس نیاز به مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم، احساس نیاز به عصمت، به هدایت الهی. کمتر دوره‌ای در تاریخ این همه احساس نیاز به این حقیقت والا انسان سراغ دارد. امروز بعد از آنی که بشریّت مکاتب گوناگون و نحله‌های فکری گوناگون و مسلکهای گوناگون را تجربه کرده از کمونیسم تا دموکراسی غربی تا لیبرال ‌دموکراسیِ رایج در دنیا با این همه ادّعایی که اینها دارند، بشر بعد از اینکه اینها را تجربه کرده احساس آسایش نمیکند. بشر با این همه پیشرفتهای علمیِ حیرت‌آور که بکلّی وضع زندگی را در جهان تغییر داده، احساس خوشبختی نمیکند. بشریّت دچار فقر است، دچار بیماری است، دچار فحشا و گناه است، دچار بی‌عدالتی است، دچار نابرابری است، دچار شکاف طبقاتی بسیار وسیع است. بشر دچار سوءاستفاده‌ی قدرتها است از علم؛ قدرتها از علم سوءاستفاده میکنند؛ از کشفیّات طبیعت سوءاستفاده میکنند؛ از توانایی‌های استخراج‌ شده‌ی از طبیعت سوءاستفاده میکنند؛ بشر با اینها مواجه است. اینها موجب شده است  که انسانها احساس خستگی کنند در همه جای دنیا؛ احساس نیاز به یک دست  نجات‌بخش کنند.

مردم، میلیاردها انسان در دنیا گرفتارند؛ بعضی ممکن است آسایش داشته باشند، لکن همانها هم آرامش ندارند؛ بشر دچار نگرانی است، دچار اضطراب است و این پیشرفتها و تحوّلات گوناگون نتوانسته است به بشر خوشبختی ببخشد. البتّه خرد انسانی نعمت بزرگی است، تجربه نعمت بزرگی است، [اینها] نعمتهای خدا است و میتواند بسیاری از مشکلات حیات را حل کند؛ لکن برخی از گره‌ها هست که با اینها باز نمیشود. فرض کنید همین مسئله‌ی عدالت؛ عدالت به وسیله‌ی علمِ پیشرفته‌ی امروز و فنّاوریِ پیشرفته‌ی امروز قابل حل شدن نیست، گرهش بازشدنی نیست. امروز بی‌عدالتی در دنیا از علم تغذیه میکند؛ یعنی علم پیشرفته در خدمت  بی‌عدالتی است، در خدمت جنگ‌افروزی است،  در خدمت تصرّف سرزمین‌های دیگران است، در خدمت سلطه‌ی بر ملّتها است. این گره‌ها را دیگر پس علم نمیتواند حل بکند؛ اینها احتیاج دارد به یک قدرت معنوی، قدرت الهی، دست  پُرقدرت امام معصوم، او بتواند این چیزها را انجام بدهد؛ لذا مأموریّت بزرگ حضرت بقیّة‌اللّه (ارواحنا فداه) عبارت است از  «یملأ اللّه به الارض قسطا و عدلا»؛ مأموریّت بزرگ آن بزرگوار قسط و عدل است. در بسیاری از روایات، در دعاها، در زیارتها به این معنا اشاره شده است: معنای ایجاد قسط و عدل؛ این، آن چیزی است که جز از دست قدرت الهی که از آستین حضرت بقیّةاللّه بیرون می‌آید، امکان‌پذیر نیست. و این عدلی هم که انتظار هست حضرت به وجود بیاورند، عدل در یک بخشِ خاص نیست؛ عدل در همه‌ی شئون زندگی است. عدالت در قدرت، عدالت در ثروت، عدالت در سلامت، عدالت در کرامت انسانی، در منزلت اجتماعی، در همه‌ی ابعاد زندگی، عدالت در معنویّت و امکان رشد؛ اینها چیزهایی است که انتظار هست  که به وسیله‌ی حضرت بقیّة‌اللّه (ارواحنا فداه) در عالم وجود، در دنیا به وجود بیاید و ان‌شاءاللّه به لطف الهی خواهد شد. آحاد بشر، چه آنهایی که نخبه هستند و حوادث را میتوانند تشخیص بدهند، چه توده‌ی مردم که بعضی‌ها ممکن  است گرفتار زندگی‌اند، غافلند در سطح دنیا، در کشورهای مختلف، همه این احساس نیاز را دارند؛ منتها بعضی آگاهانه، بعضی غیر آگاهانه؛ و البتّه در همه‌ی ادیان هم این وعده داده شده است. در همه‌ی ادیان وعده‌ی یک فرج و یک حرکت عظیم الهی در انتهای تاریخ، که البتّه این هم پایان تاریخ نیست؛ از زمان حضرت ولیّ‌عصر، دنیای واقعی و زندگی واقعی بشر از آن وقت شروع میشود؛ لکن در انتهای این وضع زندگی‌ای که امروز ما داریم، همه وعده‌ی آن چنان عاقبتی را داده‌اند. خب، پس این نیاز هست؛ لکن برای اینکه این نیاز جهت پیدا کند و مفیدِ فایده‌ای باشد، در اسلام خواسته شده است از ما که انتظار داشته باشیم. «انتظار» فراتر از نیازمندی است، فراتر از احساس نیاز است. گفته‌اند منتظر باشید؛ انتظار یعنی امید؛ انتظار یعنی اعتقاد به اینکه یک آینده‌ی قطعی‌ای وجود دارد؛ صِرف نیاز نیست، انتظار سازنده است، لذا در روایات ما، معارف ما، انتظار فرج جایگاه بسیار مهمّی دارد که من  حالا  یک توضیحی در مورد انتظار فرج بعداً عرض میکنم. در توقیع شریف حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) به ابن بابویه ــ علیّ‌بن بابویه ــ از قول پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: اَفضَلُ اَعمالِ اُمّتی انِتِظارُ الفَرَج؛ یعنی برترینِ اعمال امّت من این است  که منتظر فرج باشند؛ این امید. در یک روایتی از موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام): اَفضَلُ العِبادَةِ بَعدَ المَعرِفَةِ اِنتِظارُ الفَرَج. معرفت یعنی توحید و معرفت حقایق الهی، بعد از او انتظار فرج است. از امیرالمؤمنین (علیه السّلام): اِنتَظِرُوا الفَرَجَ وَ لا تَیأَسوا مِن رَوحِ اللّه؛ انتظار فرج داشته باشید، از روح و رحمت و گشایش الهی مأیوس نشوید. پس در انتظار فرج امید هست، تحرّک هست، اقدام وجود دارد، که البتّه حالا در مورد انتظار فرج گفته شده است و مسلّم است که انتظار فرج یعنی انتظار فرج حضرت ولیّ‌عصر؛ این یک مصداق از انتظار فرج است. اینی که پیغمبر میفرماید «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی اِنتِظارُ الفَرَج»، ناظر به همه‌ی مشکلاتی است که برای زندگی انسان پیش می‌آید؛ مشکلات گوناگونی در زندگی پیش می‌آید، انسان در مواجهه‌ی با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود؛ باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که فرج خواهد آمد. خود انتظار فرج، یک نوع فرج است  که این روایتی است  از حضرت موسی‌بن‌جعفر: لَست تَعلَمُ اَنَّ اِنتِظارَ الفَرَجِ مِنَ الفَرَج؛ خود انتظار فرج انتظار گشایش، خودش یک گشایشی است برای انسان؛ انسان را از آن حالت یأس، از حال درماندگی که به کارهای عجیب و غریبی انسان را وادار میکند، نجات میدهد. خب این معنایش این است؛ اینکه پیغمبر این  جور فرمود و ائمّه، یعنی امّت  محمّدی (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در هیچ حادثه‌ای از حوادث زندگی دچار یأس و نا امیدی نمیشوند و همیشه در همه حال انتظار فرج دارند. خب انتظار به معنای فقط نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است، به معنای اقدام کردن است؛ به معنای این است که انسان احساس کند عاقبتی وجود دارد که میشود به او دست یافت، برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند. ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعه‌ی مهدوی؛ جامعه‌ی مهدوی. خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است بتوانیم به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است.

یک نکته در باب انتظار فرج این است که انتظار فرج غیر از بی‌صبری و مدّت معیّن کردن است  که انسان یک زمانی را در نظر بگیرد که در فلان تاریخ مثلاً بایستی این حادثه تمام بشود یا این شدّت به پایان برسد یا حضرت ظهور کنند که بی‌صبری کند انسان، پا به زمین بکوبد، بی‌صبری کند؛ این انتظار فرج، این نیست.  

انتظار فرج یعنی آماده‌سازی خود. بی‌صبری کردن، عجله کردن، جزو چیزهایی است که ممنوع است. در یک روایتی دارد که «اِنَّ اللّهَ لا یَعجَلُ لِعَجَلَةِ العِباد»؛ اگر شما عجله میکنی، شتاب‌زدگی به خرج میدهی، معنایش این نیست که حالا خدا هم تابع عجله‌‌ی شما تصمیم بگیرد و عجله کند؛ نه، هر چیزی قراری دارد، وقت معیّنی دارد، حکمتی دارد، بر اساس آن حکمت انجام میگیرد. این نکته‌ی دیگر هم عرض کردیم که [از] انتظار فرج، هم مراد فرج نهایی است که ظهور حضرت است، هم فرج بعدالشّدّة است؛ یعنی فرج بعد از حوادث دشوار و حوادث همه‌گیر، مثل همین حوادثی که امروز در دنیا وجود دارد که خیلی‌ها را مأیوس میکند، خیلی‌ها را وادار به خودکشی میکند، لکن وقتی که انتظار فرج وجود دارد، نه، انسان میداند که این حادثه بلاشک تمام خواهد شد.

خب، یک نکته‌ی دیگر هم اینجا وجود دارد و اینکه این آرامشِ روانیِ ناشی از انتظار فرج، این اطمینان نفسی که انسان دارد، که تلاطم ندارد نفس انسان و دل انسان، این را میشود افزایش داد به وسیله‌ی دعا، به وسیله‌ی استغاثه، به وسیله‌ی مناجات با پروردگار. اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب. این دعاهایی که وارد شده است، حالا ما الان در ماه شریف شعبان هستیم، بعد هم در ماه رمضان، دعاهای فراوان، مناجاتهای گوناگون، و تکلّم با خدای متعال بدون واسطه، این خیلی [ارزش دارد]. یا با راز و نیاز کردن با ائمّه‌ی هدیٰ (علیهم السّلام) که نزدیک‌ترین آحاد عالم وجود به پروردگار متعال هستند، اینها به انسان آرامش و امکان اطمینان و آرامش میدهد. یاد خدای متعال گشایش به انسان میدهد، بهجت میدهد به انسان و رحمت الهی را هم جلب میکند که دیشب قطعاً میلیون‌ها دستِ به دعا برداشته‌شده آثار و برکاتی خواهد داشت. دیشب میلیون‌ها نفر موفّق شدند که دلهایشان را با خدا آشنا کنند، متّصل کنند و دست به دعا بردارند و با خدا حرف بزنند؛ بلاشک این آثارِ خوبِ خودش را، هم در خود آنها و هم در کلّ جامعه نشان خواهد داد و برکات زیادی خواهد بود؛ این چند جمله‌ای که درباره‌ی مسئله‌ی ظهور و فرج و قیام حضرت بقیّة‌اللّه خواستیم عرض کنیم. حرف در این زمینه ها البتّه خیلی زیاد است  و همین مقدار  را من بسنده میکنیم.


 امّا در مورد این حادثه‌ی رایج کشور که حادثه‌ی [ویروس] کرونا است؛ خب این یک ابتلای عمومی است، یک آزمون است؛ آزمون برای دنیا است؛ هم برای دولتها، هم برای ملّتها؛ دولتها هم در این حادثه امتحان میشوند، ملّتها هم در این حادثه امتحان میشوند. آزمون عجیبی است. البته در مورد آمارها و اقدامهای بسیار خوبی که انجام گرفته است و توصیه‌هایی که مسئولین میکنند، حرف زیاد زده شده است  و به قدر کافی مطالبی را گفته‌اند؛ صدا و سیما هم انصافاً در این زمینه بسیار خوب عمل کرده و خوب کار کرده است در این مورد؛ من در این زمینه‌ها عرضی ندارم، لکن چند نکته را میخواهم عرض بکنم.

یک نکته این است که ملّت ایران در این آزمون درخشید، خوش درخشید؛ ملّت ایران در آزمون کرونا، در این بیماری عمومی، این وبای مدرن در واقع باید گفت، ملّت ایران خوب درخشیدند. اوّلاً اوج این افتخار ملّی متعلّق است به مجموعه‌ی درمانی کشور که من بارها گفته‌ام، باز هم تکرار باید بکنم، عظمت کار اینها و ارزش فداکاری‌ اینها را؛ چه پزشکان، چه پرستاران، چه متخصّصین علوم آزمایشگاهی، چه رادیولوژی، چه به‌ورزان خانه‌های بهداشت، چه بخشهای خدمات، چه بخشهای تحقیقات، چه مدیریّتها در خود وزارتخانه و حول‌و‌حوش وزارت بهداشت، مدیریّتهایی که در این زمینه فعّالند؛ این اوج افتخار متعلّق به اینها است؛ اینها جان خودشان را و سلامت خودشان را در خدمت مردم قرار داده‌اند؛ این خیلی با اهمّیّت و با عظمت است. رنج دوری از خانواده را تحمّل کردن؛ حتّی در نوروز و تعطیلات نوروزی هم خیلی از اینها به خانواده‌هایشان سر نزدند؛ دچار بی‌خوابی، دچار فشارهای عصبی ناشی از برخورد با بیمار بدحال؛ اینها همه را به جان خریدند و یک خاطره‌ی خوشی از دستگاه و مجموعه‌های درمانی کشور در ذهن این ملّت خواهد ماند؛ این یک خاطره‌ی خوشی است که در این دوره، جامعه‌ی پزشکی و پرستاری و جامعه‌ی درمانی کشور از خودش یادگار خوبی و خاطره‌ی خوبی را به جا گذاشت. در کنار اینها، داوطلبان؛ [یعنی] آن کسانی که جزو مجموعه‌های درمانی هم نبودند، امّا داوطلبانه آمدند وارد این میدان شدند. طلّاب جهادی، دانشجویان جهادی، هزاران بسیجی پُرتلاش، هزاران بسیجی در بخشهای مختلف کشور و آحاد مردم، خدمات باارزشی که واقعاً از توصیف بالاتر است، اینها ارائه کردند که انسان را حقیقتاً خرسند میکند از سویی و ممنون و متشکّر میکند از سوی دیگری. در کنار اینها نیروهای مسلّح؛ انصافاً نیروهای مسلّح از همه‌ی توان سازندگی خود و ابتکار خود استفاده کردند؛ حتّی در زمینه‌ی علمی، حتّی در زمینه‌ی مسائل کشفیّات و ساخت و ساز و تولید امکانات بهداشتی و درمانی از بیمارستان‌ها تا نقاهتگاه‌ها تا بقیّه‌ی وسایلی که در اختیار نیروهای مسلّح بود، بهترین بخشهای خود را در خدمت این کار گذاشتند؛ توان سازندگی‌شان، توان ابتکارشان را در عرصه‌ی علم و عمل. بعد ظرفیّتهای جدیدی کشف شد، پیدا شد، معلوم شد ظرفیّتهای بسیار زیادی در داخل نیروهای مسلّح و همچنین بیرون نیروهای مسلّح وجود دارد که این ظرفیّتها را ما نمی‌شناختیم؛ این جوانهایی که می‌آیند در تلویزیون توضیح میدهند، کارهایی که کرده‌اند، چیزهایی که ساخته‌اند، اینها را غالباً ما نمی‌شناختیم؛ این ظرفیتّهای کشف‌شده‌ی جدید است. مردم هم انصافاً مشارکتهای مردمی مشارکتهای بسیار زیبا و صحنه‌های جالب و شگفت‌انگیزی را به وجود آورده؛ در همه جا هست. من چند مورد را بخصوص اسم می‌آورم؛ این به معنای این نیست که این چند مورد اختصاص دارند؛ نه، حالا اینها گزارش به بنده شده، اینها را من عرض میکنم. مثلاً در سبزوار طرح هر محلّه یک قربانی شروع شده؛ اهل محل جمع میشوند یک گوسفند قربانی میکنند، به نیازمندان همان محل گوشت میدهند؛ این خیلی چیز لازم و مهم و کار جالبی است که اینها انجام میدهند برای اطعام نیازمندان. یا در یزد، مادر شهیدی با همکاری جمعی از بانوان که همراه کرده با خود عدّه‌ای از بانوان را، خانه‌های خودشان را تبدیل کرده‌اند به خیّاط‌خانه، که در این خیّاط‌خانه‌ها  ماسک تولید میکنند و مجّانی در اختیار مردم میگذارند؛ یا در نهاوند گروهی از بانوان که در زمان دفاع مقدّس نان میپختند و برای جبهه میفرستادند، اینها فعّال شدند برای مهار بیماری و کمک میکنند؛ در خوزستان، طلّاب قرارگاه تشکیل داده‌اند و حتّی داخل خانه‌های مردم را هم ضدّ عفونی میکنند؛ در شیراز معتمدین محلّی با صاحبان املاک ــ صاحبان خانه‌ها و مغازه‌ها ــ صحبت میکنند که اجاره نگیرند، یا تخفیف بدهند، یا مهلت بدهند و کمک بشود به کاسب؛ در تبریز، رئیس حوزه‌ی علمیّه خودش وارد شده و به شکل میدانی مشغول فعّالیّت است؛ در یکی از شهرها نماینده‌ی نامزد حزب‌اللّهی‌ای که در انتخابات رأی نیاورده ستاد خودش را تعطیل نکرده و نگه داشته و فعّالان را در خدمت حرکت جهادی و مبارزه‌ی‌ با کرونا سازمان‌دهی کرده. اینها البتّه گزارشهای محدودی است که بنده حالا علی‌العجاله در اختیار داشتم ولیکن صدها مورد شبیه این بلکه هزارها مورد شبیه این در سرتاسر کشور به شکلهای گوناگون وجود دارد که من به بعضی از اینها هم قبلاً در صحبت قبلی اشاره کردم. اینها این مهم است که توجّه کنیم اینها نشانه‌ی عمق فرهنگ اسلامی و رسوخ فرهنگ اسلامی در مردم ما است در دل مردم ما است. بر خلاف خواسته  ادّعای کسانی که در این یکی دو دهه‌ی اخیر بخصوص متأسّفانه بعضی‌ها تلاش کردند که فرهنگ ایرانی را تحقیر کنند ــ فرهنگ اسلامی ایرانی را تحقیر کنند ــ برای اینکه مردم را متوجّه فرهنگ غربی و سبک زندگی غربی بکنند، بر خلاف خواسته‌ی آنها نه، خوشبختانه این احساس در احساس تفکّر اسلامی و فرهنگ اسلامی و زنجیره‌ی ارزشهای اسلامی در مردم بسیار احساس قوی و راسخی است.

خب، متقابلاً فرهنگ و تمدّن غربی هم محصول خودش را نشان داد، آنچه که در غرب در کشورهای غربی، در اروپا و آمریکا اتّفاق افتاد که خب بعضی از آنها را تلویزیون ما گفت لکن بعضی از آنها را هم در تلویزیون گفته نمیشود؛ اطّلاعاتی است که به ما میرسد و ما میدانیم. نشان دادند محصول تربیت خود را؛ غرب نشان داد. اینکه یک دولتی ماسک متعلّق به یک دولت دیگر را، دستکش متعلّق به یک دولت دیگر را، سر راه مصادره کند و به طرف خودش ببرد ــ که این اتّفاق در مورد چند دولت در اروپا و در آمریکا اتّفاق افتاد ــ یا مردم، هر روز در ظرف مدّت کوتاهی، در ظرف یک ساعت یا دو ساعت، فروشگاه‌ها را تخلیه کنند، حرص بزنند برای خرید بیشتر که بروند یخچالها و فریزرهای خانه‌ی خودشان را پر کنند و دکّانها خالی بشود ــ که نشان دادند قفسه‌های خالی را، توی تلویزیون‌ها به دنیا نشان دادند؛ تلویزیون ما هم نقل کرد از آنها؛ یا کسانی برای چند دستمال توالت به جان هم بیفتند، یا کسانی برای خرید اسلحه صف بکشند؛ نشان داد که مردم صف کشیده‌اند بروند اسلحه بخرند، چون احساس خطر میکنند در این ایّام که باید اسلحه داشته باشند؛ یا اولویّت برای بیمارها قائل بشوند؛ بیمار پیر را معالجه نکنند؛ میگوید بیمار پیر و از کارافتاده و دچار مشکلات اساسی اینها لزومی ندارد ما زحمت بکشیم با این محدودیّت، اینها را معالجه کنیم؛ این چیزهایی است که در آنجا اتّفاق افتاده؛ بعضی‌های خودکشی کرده‌اند از ترس کرونا، از ترس مرگ خودکشی کردند؛ اینها رفتارهایی است که برخی از ملّتهای غربی از خودشان نشان دادند. این البتّه نتیجه‌ی منطقی و طبیعی فلسفه‌ی حاکم بر تمدّن غربی است: فلسفه‌ی فردگرایی، فلسفه‌ی مادّی‌گری‌، فلسفه‌های غالباً بی‌خدایی؛ که اگر اعتقادی هم به خدا هست آن اعتقاد توحیدی صحیحِ عمیقِ معرفت‌زا نیست. این هم این مسئله است.

من اینجا این را هم عرض بکنم: یکی از سناتورهای غربی همین چند روز گفته بود که غرب وحشی زنده شده؛ این حرف آنها است. ما وقتی که میگوییم در غرب یک روح وحشیگری وجود دارد که با ظاهر آراسته و ادکلن‌زده و کراوات‌بسته‌اش منافاتی ندارد، بعضی‌ها تعجّب میکنند و انکار میکنند، این را حالا خودشان میگویند؛ میگویند این نماد زنده شدن غرب وحشی است.

یک بُعد دیگری که در مورد این حادثه وجود دارد، رفتار عمومی ملّت عزیز ما است در به کار بستن توصیه‌ها؛ که انسان مشاهده میکند واقعاً مردم آنچه را که ستاد ملّی مبارزه به صورت قاطع بیان میکند، مردم عمل میکنند. بله، ممکن است یک وقتی یک چیزی را به صورت مردّد بیان کنند، مردم به این نتیجه نرسند که باید این کار را کرد امّا آنجایی که به صورت قاطع مطلبی گفته میشود و احساس میکنند که این کار باید انجام بگیرد، مردم همراهی میکنند با مصوّبات مسئولین؛ یک نمونه‌اش روز سیزدهم فروردینِ امسال بود؛ انسان باور نمیکرد که مردم سیزده‌بدر را تعطیل کنند امّا کردند؛ مردم سیزده‌بدر نرفتند. این نشان‌دهنده ی این است که مردم به معنای واقعی کلمه یک نظم عمومی را پذیرفته‌اند در مواجهه‌ی با این حادثه که البتّه این باید ادامه پیدا کند؛ این نظم عمومی بایستی وجود داشته باشد، باید تصمیم‌های ستاد ملّی [مبارزه با کرونا] ــ که در این زمینه مسئول درجه‌ی اوّل ستاد ملّی است ــ جدّی گرفته بشود، بر طبق آنها  عمل بشود.

یک بُعد دیگر در این قضیه این است که البتّه کرونا خب یک مشکل بزرگ است برای بشریّت امروز، یک ابتلای بزرگ و خطرناکی است که به بشریّت رو آورده؛ لکن این مشکل در مقایسه‌ی با بسیاری از مشکلات، چیز کوچکی به حساب می‌آید؛ ما مشکلات فراوانی را در دنیا و در کشور خودمان مشاهده کردیم و داشتیم که از این حادثه کمتر نبود، بلکه بیشتر بود. از جمله، درست در همین ایّامی که کرونا به منطقه‌ی ما وارد شد، در ۳۲ سال قبل از این، در همین ایّام، هواپیماهای صدّام موادّ شیمیایی را ریختند در یک بخشهایی، از مردمِ ما و مردمِ خودشان هزاران نفر را کشتند با گاز خردل و مانند اینها. این اتّفاق، افتاد و البتّه همه قدرتهای دنیا هم آن روز از صدّام حمایت میکردند، به او کمک میکردند. بعضی از همین کشورهای متمدّن و مترقّی ــ در ادّعا ــ بعضی از همینها موادّ شیمیایی را به او دادند، سلاح شیمیایی را در اختیار او گذاشتند؛ و تا امروز هم اَحدی از آنها حساب پس نداده؛ جواب نگفته که چرا این جنایت را اینها انجام دادند. و آن جنایت‌کار ــ صدّام ــ با مردمِ ما این جور عمل کرد، با مردمِ خودش در حلبچه هم همین جور عمل کرد؛ آنجا هم به خاطر اینکه احساس کرده بود که ممکن است حلبچه، مردم حلبچه با رزمندگان جمهوری اسلامی همکاری داشته باشند، آنجا هم ریخت مردم را توی کوچه خیابان به کام مرگ کشاند؛ اینها خب هست و در جنگهای بزرگ دنیا، در دو جنگ جهانی میلیون‌ها نفر کشته شدند. حالا در قضیّه‌ی کرونا مثلاً گفته میشود که مثلاً تا حالا یک میلیون و چه قدر در دنیا، در سطح دنیا کشته شده‌اند.(۱) در جنگ اوّل و دوّم که در اروپا اتّفاق افتاد با فاصله‌ی حدود بیست سال، در این دو جنگ چندین میلیون، حالا الان دقیق من یادم نیست، امّا میدانم بیش از ده میلیون جمعیّت در این جنگها به قتل رسیدند و اینها. در جنگ ویتنام همین جور که آمریکا به ویتنام حمله کرد؛ در جنگهای گوناگون دیگر. در همین اواخر در حمله‌ی به عراق عدّه‌ی زیادی کشته شدند، به شهادت رسیدند به وسیله‌ی آمریکا و امثال اینها، اینها فراوان اتّفاق افتاده. پس ما وقتی که این راجع به این قضیّه فکر میکنیم از بقیّه‌ی حوادث مهمّی که در دنیا همواره وجود داشته نبایستی غفلت بکنیم و بدانیم که همین حالا هم میلیون‌ها انسان در زیر فشار ظلم و ستم دشمن و دشمنی‌های دشمنان قدرتمندان الان رنج میبرند؛ مردم در یمن در فلسطین و در بسیاری از نقاط دیگر جهان زیر فشار هستند. پس مسئله‌ی کرونا ما را از توطئه‌ی دشمنها غافل نکند، از توطئه‌ی استکبار غافل نکند که دشمنی استکبار هم با اصل نظام جمهوری اسلامی است.

اینکه کسی خیال کند که ما دشمنی نکنیم تا با ما دشمنی نکنند، این نیست؛ اصل نظام جمهوری اسلامی، اصل مردم‌سالاری اسلامی است؛ از نظر آنها قابل قبول نیست، قابل فهم نیست و قابل تحمّل نیست؛ این هم یک نکته.

ما عرض میکنیم که مسئولان در ستاد ملّی مشغولند، به طور جدّی مشغول کارند و گزارشهایش به ما داده میشود، اطّلاع پیدا میکنیم. و برای برخی از قشرهای ضعیف هم فکرهایی کرده‌اند که من توصیه میکنم، تأکید میکنم که این برنامه‌هایی که مسئولین دولتی برای برخی از قشرهای ضعیف در نظر گرفته‌اند، اینها را هر چه سریع‌تر، هر چه بیشتر، هر چه بهتر ان‌شاء‌اللّه به اجرا در بیاورند؛ لکن در کنار این، مردم هم وظیفه دارند. عدّه‌ای هستند که در این شرایط و در این اوضاع حقیقتاً زندگی‌شان بسختی قابل گذران است و نمیتوانند زندگی معمولیِ عادیِ خودشان را اداره کنند؛ مردمی که دستشان باز است و توانایی دارند بایستی در این زمینه فعّالیّت  وسیعی را شروع کنند؛ در دعای شریف «شَجَرَةُ النُّبُوَّة» میخوانیم که «وَ ارزُقنی مُواساةَ مَن قَتَّرتَ‌عَلَیهِ مِن رِزقِکَ بِمَا وَسَّعتَ عَلَیَّ مِن فَضلِکَ ... وَ اَحیَیتَنی‌ تَحتَ‌ ظِلِّک؛ یعنی این یکی از کارهای لازمی است که بایستی انجام بگیرد؛ بخصوص که ماه رمضان در پیش است. ماه رمضان ماه انفاق است، ماه ایثار است، ماه کمک به مستمندان است. چه خوب است که یک رزمایش گسترده‌ای در کشور به وجود بیاید برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا؛ که این اگر اتّفاق بیفتد، خاطره‌ی خوشی را در ذهنها از امسال خواهد گذاشت. ما برای اینکه ارادتمان به امام زمان ثابت بشود، بایستی صحنه‌ها و جلوه‌هایی از جامعه‌ی مهدوی را خودمان به وجود بیاوریم. که عرض کردیم جامعه‌ی مهدوی، جامعه‌ی قسط است، عدل است و جامعه‌ی عزّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی مواسات. اینها را بایستی ما در زندگی خودمان تحقّق ببخشیم؛ به قدر امکان خودمان؛ این ما را نزدیک میکند.

نکته‌ی آخری که عرض میکنم این است که در غیاب جلسات عمومی ماه رمضان ــ که این جلسات عمومی جلسات دعا، جلسات سخنرانی، جلسات توسّل، بسیار مغتنم بود که امسال علی‌القاعده محرومیم از این جلسات ــ در غیاب این جلسات از عبادت و تضرّع و خشوع در تنهایی غفلت نشود؛ ما میتوانیم در اتاق خودمان، در خلوت خودمان، در خانواده‌ی خودمان، در میان خانواده و فرزندان خودمان، میتوانیم همین معنا را، همین توجّه را، همین خشوع و خضوع را به وجود بیاوریم و البتّه خب در برنامه‌های تلویزیون مواردی هم پخش میشود که از آن هم میشود استفاده کرد. و بایستی این کار را انجام بدهیم.

یک توصیه هم به مسئولین عرض میکنیم؛ هم مسئولین و هم فعّالان جوان در عرصه‌ی علم و فنّاوری؛ که دو چیز فراموش نشود: یکی مسئله‌ی جهش تولید است، که این حیاتی است برای کشور؛ ما بایستی به هر قیمتی هست مسئله‌ی تولید را دنبال کنیم و به معنای واقعی کلمه جهش برای تولید به وجود بیاوریم؛ یکی هم مسئله‌ی ساخت و ساز و کار آزمایشگاهی و تولید نیازهای فراوانی است که جوانها در بخشهای آزمایشگاهی این را ان‌شاءاللّه دنبال میکنند.

از خداوند متعال سعادت ملّت ایران را مسئلت میکنیم. خداوند روح مطهّر امام بزرگوار را شاد کند، ارواح طیّبه‌ی شهیدان عزیز را با پیغمبر محشور کند و ان‌شاءاللّه آنچه را که آرزوهای بزرگ ملّت ایران است تحقّق ببخشد و فرج ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) را ان‌شاء‌اللّه نزدیک کند.


والسّلام‌علیکم‌ورحمةاللّه‌وبرکاته