شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

مردانی از آسمان - ویژه نامه شهادت رجایی و باهنر و هفته ی دولت

مردانی از آسمان - ویژه نامه شهادت رجایی و باهنر و هفته ی دولت



منبع:سایت راسخون

نخست‌وزیری را سازمان سیا منفجر کرد

نخست‌وزیری را سازمان سیا منفجر کرد

تاریخ انقلاب - سیدرضا زواره‌ای پیش از انقلاب از حقوقدانان حامی حرکت انقلابی مردم و نهضت امام بود. با تشکیل جمعیت حقوقدانان او از جمله وکلایی بود که کار دفاع از مبارزان محبوس در زندان‌های رژیم پهلوی را به صورت رایگان برعهده می‌گرفتند. زواره‌ای پس از انقلاب ابتدا به سمت دادستان انقلاب اسلامی تهران منصوب شد. سپس مدتی به معاونت اداری مالی وزارت کشور نقل مکان کرد و از آنجا به شهرداری تهران رفت و مدیریت شهری را تجربه کرد. وی در نخستین دورۀ مجلس شورای اسلامی حائز آرای لازم شد و به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت. مرحوم زواره ای پس از انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ماه سال ۱۳۶۰ از جمله افرادی بود که معتقد بود دستگاه قضایی به خوبی کار شناسایی عوامل انفجار را صورت نداده است. تا جایی که در ۲۶ مرداد ۱۳۶۱ وزیر دادگستری را به مجلس کشاند و در سوالی از سید محمد اصغری وزیر وقت دادگستری خواستار پیگیری پرونده انفجار دفتر نخست وزیری شد. آنچه در زیر می خوانید خاطرات وی از آن روزهاست که «تاریخ انقلاب» از کتاب خاطرات وی انتخاب کرده است.
******

چگونگی انتخاب شهیدان رجایی و باهنر

پس از انفجار حزب و شهادت مرحوم بهشتی و دیگران، مسئله‌ی ریاست‌جمهوری رجائی مطرح بود. وقتی بنی‌صدر عزل شد،مرحوم رجائی به ریاست‌جمهوری انتخاب گردید و آقای باهنر هم نخست‌وزیر شد.یک روز قبل از انفجار، بحث‌هایی در حزب مطرح شد. آیت‌الله خامنه‌ای (مقام رهبری) ترور شده و در بیمارستان به سر می‌برد. آن زمان، شورای حزب برای نخست‌وزیری تصمیم می‌گرفت. چهار نفر هم برای وزارت در نظر گرفته شدند. اما قبل از آنکه این چهار نفر را نام ببرم، می‌خواهم به مطلبی ‌اشاره کنم.



یک روز آقای‌ هاشمی‌ با من تماس گرفت و گفت کار واجبی با شما دارم. وقتی به حضورشان رسیدم، گفت: «آقای رجائی خیلی اصرار دارد من نخست‌وزیر بشوم، تو نظرت چیست؟» من گفتم: «این کار را نکنید. الان شما مجلس را اداره می‌کنید و هشتاد نفر آن طرفی هستند. معلوم نیست اگر آنها قدرت پیدا کنند، چند نفر دیگر به آنها اضافه شود. چون، به هر حال ما روی روحیه‌ی آنها تجاربی داریم. فردا که نخست‌وزیر شدید، اگر هر روز یک وزیرتان را به مجلس بکشند، چه خواهی کرد؟» بعد هم مثال زدم که ما در دهات اصطلاحی داریم برای کسی که کار اصلی خود را از دست بدهد. درباره‌ی چنین کسی می‌گویند فلانی دهکده‌ی خود را فروخت و کدخدا شد. شما هم اگر رفتی و نخست‌وزیر شدی، کدخدا شده‌ای. به هر حال تأکید کردم که این کار به صلاح مملکت نیست و زمان جنگ است و....

آقای‌ هاشمی ‌با چند نفر دیگر هم مشورت کرد. بعضی‌ها گفته بودند بد نیست و برخی هم مخالفت کردند. آنگاه آقای‌ هاشمی ‌اسامی‌ را به خدمت امام برد و با ایشان مطرح کرد. مرداد ۱۳۶۰ بود.جلسه‌ی فوق‌العاده‌ای گذاشته شد تا امام نظرشان را بگویند. در آن جلسه امام درباره‌ی افرادی که نام برده می‌شد، معمولاً می‌فرمود که بد نیستند. آن روز آقای ‌هاشمی ‌وقتی رسید که جلسه شروع شده بود. ایشان از اعضای شورا عذرخواهی کرده و گفت: «دو نفر به لیست چهار نفره اضافه کنند». چهار اسم قبلی عبارت بودند از: آقای پرورش، آقای عسکراولادی، مرحوم باهنر و آقای ولایتی، که درباره‌ی ایشان تردید دارم. دو نفری را هم که آقای‌ هاشمی ‌اضافه کرد، عبارت بود از: مهندس موسوی و زواره‌ای. بعد هم توضیح داد که آقای رجائی درباره‌ی خود ایشان نظر نخست‌وزیری داشته‌اند، اما آقای ‌هاشمی قضیه را با امام و برخی دوستان مطرح کرده است و همگی بر اهمیت مجلس تأکید نموده‌اند. سپس شروع کرد به صحبت درباره‌ی آقای موسوی. ولی امام با خنده گفت که او حالا وزارت خارجه را اداره کند.

نکته‌ی دیگری را هم مطرح کردند قریب به این مضمون که شما را به خدا، اگر ناچار شدید باهنر را نخست‌وزیر کنید، کس دیگری را در امور اجرایی نیاورید. چون می‌دانستند که نظر مرحوم رجائی، بیش از همه به روی باهنر است و با یکدیگر رفاقت قدیمی ‌دارند.به این ترتیب، مرحوم باهنر به نخست‌وزیری رسید.

پیگیری عاملان انفجار

روزی آقای مهدوی به من پیشنهاد کرد که: «شما بیا و اداره‌ی کمیته را به عهده بگیر». گفتم: «یعنی چه؟ من وزارت کشور را اداره می‌کنم، چرا باید به کمیته بروم». چند روز بعد گفت: «پس به نیروی انتظامی ‌و شهربانی بروید». گفتم: «نه حوصله‌اش را ندارم!»

وقتی ماجرا را با آقای ‌هاشمی‌ در میان گذاشتم، گفت: «قضیه بودار است. چون نظر ما به روی نخست‌وزیری است، نه کمیته». البته من می‌توانستم علت آن را حدس بزنم. ماجرا زیر سر کسانی بود که چپ و راست با مرحوم رجایی تماس می‌گرفتند و سفارش می‌کردند مرا از وزارت کشور بردارد. اینک، چون کمیته تازه تشکیل می‌شد، می‌خواستند اداره‌ی آن را به عهده‌ی من بگذارند. برای من تفاوتی نمی‌کرد. اما قضیه بیشتر در این وادی بود.

سرانجام برای تصمیم‌گیری نهایی جلسه‌ای در نخست‌وزیری گذاشتیم و استاندارها هم شرکت کردند. آقای‌ هاشمی ‌و مرحوم باهنر به روی قضیه نظر قطعی داشتند. مقام معظم رهبری هم که در آن زمان به علت جراحات ناشی از ترور بستری بودند. به هر حال در این تضادها به این نتیجه رسیدند که آقای مهدوی ابقا شود. فردای آن روز من از وزارت کشور استعفا کردم. به این ترتیب، در روز انفجار نخست‌‌وزیری، من در وزارت کشور نبودم.

پس از جریان استعفا، آن روزها کار خاصی نداشتم. گاهی به حزب می‌رفتم. اما از همان شب اول انفجار، برای همه‌ی ما جای سؤال بود. چون اعلام شد که دادگستری باید به قضیه رسیدگی کند. در حالی که همان‌طور که من در حزب هم مطرح کردم، یک جوان پانزده شانزده ساله‌ی فریب‌خورده که روزنامه‌ی منافقین را می‌فروشد، برای محاکمه باید به دادسرای انقلاب برود. اما وقتی نخست‌وزیری مملکت را منفجر می‌کنند، دادگستری باید رسیدگی کند؟ جریان چیست؟

به هرحال مدتی گذشت. انتخابات ریاست‌جمهوری بلافاصله برگزار شد. من هم کاندیدای مجلس شدم و هم کاندیدای ریاست‌جمهوری. البته، در این فاصله و حتی بعد از انتخابم به نمایندگی، مرتب آیت‌الله مهدوی افرادی را به‌عنوان واسطه می‌فرستاد تا من معاونت انتظامی ‌وزارت کشور را بپذیرم. اما قبول نکردم و مجلس را ترجیح دادم.

یک شب در حضور آقای جلال‌الدین فارسی بحث پیگیری عاملان انفجار پیش آمد. همه ناراحت بودند. آقای فارسی از من خواست بروم و ببینم قاضی پرونده چه می‌کند. من امتناع داشتم. چون قضیه خیلی مشکوک به نظر می‌رسید و در میان اجساد، یکی ساختگی بود. وقتی سه تابوت را به مجلس آوردند، دکتر زرگر از نمایندگان مجلس که پیشتر وزارت بهداری را داشت، اجازه داد روی آنها را باز کنند. اجساد سوخته‌شده و تنها از روی دندان‌ها قابل شناسایی بودند، اما یکی از آنها فقط کیسه‌ای بود محتوی کمی‌خاکستر. در صورتی که امکان نداشت کسی به واسطه‌ی انفجار یک بمب این طور از میان برود و حتی استخوان‌هایش هم پودر شود. جسد مزبور متعلق به کشمیری بود که در ادامه ذکر حالش را خواهم آورد. اما سؤال این بود که چه کسی آن جسد را ساخته و چرا ساخته است؟

خلاصه آنکه آن شب آقای فارسی از من خواست جریان را پیگیری کنم. روز بعد به نزد قاضی پرونده رفتم. عده‌ای از بچه ‌های اطلاعات نخست‌وزیری اطراف قاضی نشسته بودند. یک میز ناهارخوری بزرگ در وسط سالن قرار داشت. مشتی ورقه هم روی آن پراکنده شده بود. ساختمان به یکی از شاهزاده‌های رژیم پهلوی تعلق داشت.

عوامل آنها قبلاً اطلاع داده بودند که قرار است من به آنجا بروم. از قاضی پرسیدم: «پرونده کجاست؟» به همان اوراق پراکنده ‌اشاره کرد. گفتم: «تو قاضی هستی!؟ این چه جور پرونده‌ای است؟»

بعد در رابطه با قضیه از او اطلاعاتی خواستم. او هم گفت: «چند نفری را بازداشت کرده‌ایم». پس از بررسی فهمیدم بازداشت‌شده‌ ها کارمندان بیچاره‌ ی نخست‌وزیری هستند که هیچ ارتباطی با انفجار ندارند. دیدم این طور نمی‌ شود. فرستادم چندتایی پوشه خریدند و آوردند. گفتم: «پرونده‌ی هر کسی را جدا کنید». کمی‌نگذشت که متوجه شدم اینها به طور کلی مسیر عوضی را در پیش گرفته‌اند و به دنبال ریشه‌ی قضیه نیستند. به حضور مرحوم ربانی‌ املشی رفتم که دادستان کل کشور و عضو شورای مرکزی حزب بود. داستان را برایشان بازگو کردم. ایشان هم مرا در جریان اظهارات خواهر کشمیری قرار دادند و عکس‌ها و اسنادی در اختیارم گذاشتند که از خانه‌ی پدر کشمیری به دست آمده بود. خواهر کشمیری گفته بود که برادرش همه‌ی اسناد مربوط به نخست‌وزیری و کارهایش را برده است. اما از باقی اسناد روشن می‌شد که کشمیری در قبل از انقلاب، مدیرعامل یک شرکت انگلیسی واقع در خیابان وزرای سابق بوده و رفت و آمدهای زیادی هم با کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس داشته که ساواک را نسبت به عضویت او در سازمان سیا مشکوک کرده بود. البته ساواک خودش زیر نظر سیا بود و نمی‌توانست برخوردی با او داشته باشد.



در زمره‌ی عکس‌های به دست آمده تصاویری از سفرهای اروپایی پدر و مادر کشمیری وجود داشت که یکی از آنها خیلی زشت و زننده بود که نشان می‌داد اینها چه خانواده‌ ی کثیفی هستند و به هیچ چیز پایبندی ندارند.

وقتی سوابق بعد از انقلابش را بررسی کردم، متوجه شدم در سال ۱۳۵۸ که‌هادوی دادستان کل بود، او و مهندس رضوی از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ‌برای کمک به‌هادوی معرفی شده بودند. پس از مدتی هم به رکن دوم ارتش ملحق شدند؛ یعنی جایی که تمام اسناد سری مربوط به مستشارهای آمریکایی، کارهای انجام گرفته، دستورها و خلاصه تمامی‌اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش در آنجا نگه‌داری می‌شد.

نقش سازمان سیا در انفجار

بررسی پرونده‌ی کشمیری نشان می‌داد که او پس از مدتی به ستاد نیروی هوایی ملحق شده است. ساختمان مرکزی سیا در ایران، در همان ستاد قرار داشت. ساختمان نه طبقه‌ی زنبوری که ابراهیم یزدی در ۱۲/۱۱/۵۷ درباره‌ی آن برایم تعریف کرده و گفته بود تمامی‌اسناد سیا درباره‌ی ایران و کل خاورمیانه در آنجا قرار دارد و باید حفظ شود. آن زمان من به‌عنوان دادستان انقلاب آنجا را لاک و مهر کرده بودم. اما همان‌طور که گفتم تنها تا یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ این سمت را داشتم.

یک شب بچه‌های حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوق‌سری سیا بود. باقری، فرمانده‌ نیروی هوایی او را بازداشت می‌کند. اما وی اذعان می ‌دارد که حزب این اسناد را خواسته است و از آنجایی هم که وزیر مشاور معرف ایشان بود، باقری صلاح نمی‌ داند که او را در بازداشت نگاه دارد. چند روز بعد هم کشمیری، معاون وزیر مشاور در امور اجرایی می‌شود. در حالی که تا آن تاریخ، تا آنجا که من اطلاع دارم سابقه نداشت وزیر مشاور، معاون داشته باشد و فقط یک رئیس دفتر در اختیار او بود. کمی ‌بعد هم پیش نماز رجایی می‌گردد.

براساس تحقیقات من، در روز حادثه، همه‌ی افراد حاضر در دفتر نخست‌وزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجایی نشسته بود؛ سپس نخست‌وزیر، یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی، وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن رئیس شهربانی و دبیر شورای امنیت، خسرو تهرانی. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نماینده‌ی نیروها نشسته بودند. مطلب مشترکی که همه‌ی آنها در بازجویی گفتند، این بود که در آن جلسه، کشمیری، منشی شورا بوده و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی نشسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز نشسته قرار داشت. کشمیری کیفش را می‌ گذارد؛ بعد برمی‌خیزد، چای می ‌ریزد و جلوی مرحوم رجایی و باهنر می‌گذارد. سپس چند دقیقه ‌ای با تهرانی در گوشی نجوا می ‌کنند. آنگاه به انتهای سالن می‌ رود و درست زمانی که قصد داشته است از اتاق خارج شود، بمب منفجر می‌گردد.

برد ماده‌ی منفجره حداکثر دو یا سه متر بوده است. چند نفر از حاضرین از جمله معاون فرمانده‌ ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رئیس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمی‌شدند، اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصین هم می‌گفتند بمب فقط در محدوده‌ای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است. با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود!

بی‌شک او با اتومبیلش که در بیرون قرار داشت از صحنه‌ی حادثه فرار کرده و با خانواده‌اش از کشور خارج شده بود. در صورتی که عده‌ای سعی می‌کردند او را جزء شهدای واقعه به شمار آورند.

مرحوم ربانی از من خواست درباره‌ی این قضیه تحقیق کنم. چون، من گفته بودم که قاضی اهل این حرف‌ها نیست. نه اینکه سوء‌نیت داشته باشد، در واقع اصلاً این کاره نیست. توان کار را ندارد. بعد هم گفتم اگر شما از من می‌خواهید چنین کاری انجام دهم، شرط‌هایی دارم. اول اینکه باید یکی از ساختمان‌های مصادره‌ای را در جای مناسب که از نظر امنیت و حفاظت تأمین باشد، در اختیارم قرار دهید. صدو پنجاه نفر نیروی سپاهی، پنج اتومبیل و دو میلیون تومان هم پول نقد نیاز دارم تا تحقیقات را شروع کنم. دادگستری و دادسرای انقلاب را هم قبول ندارم. به همین خاطر برای بازجویی افراد،  باید جای مطمئن در اختیارم باشد. در ۴۸ ساعت اول بازجویی هم نیاز به کمترین آزاری نیست. راحت می‌شود طرف را به راه آورد. در نهایت هم در کمتر از ۷۲ ساعت حقیقت را می‌گوید.

آقای ربانی هم پذیرفت و رفت، اما تا یک هفته خبری نشد. بعد هم محافظین من گفتند: آقای نبوی، که همه کاره‌ی نخست وزیری است یک پیکان فرستاده که هر کدام از لاستیک‌های آن به یک طرف می‌رود و فرمانش هم لق هست. من هم گفتم ماشین را پس بفرستند. چون من که آن را برای خودم نمی‌خواستم. مایل بودم روند کار تسریع شود. بعد هم اطلاع دادم که دیگر حاضر به ادامه‌ی کار نیستم. در شورای مرکزی حزب، در حضور آقای ‌هاشمی، مقام رهبری و مرحوم املشی هم گفتم که دیگر به تحقیقات ادامه نمی‌دهم.

اما مطلبی که می‌خواهم در اینجا بگویم این است که کشمیری عضو سیا بود. نخست‌وزیری را هم سیا منفجر کرد، اما به این راحتی حاضر نبود کشمیری را قربانی کشتن رجایی کند. رجائی در رفت و آمدهایش گاهی روی ترک موتور این و آن سوار می‌شد. می‌توانستند به راحتی او را بزنند. اینکه منافقین بمب‌گذاری را به خودشان نسبت دادند، پوششی برای کشمیری بود. حالا او رفته است اما شما بدانید امریکا در درون دولت، فردی به مراتب قوی‌تر از کشمیری دارد. در غیر این صورت کشمیری را قربانی این کار نمی‌نمود. بلکه، سعی می‌کرد او را در دستگاه نگاه دارد. پس آدمی‌به مراتب قوی‌تر دارد که ممکن است آقایان بیست سال دیگر متوجه شوند. زمانی این حرف را در حضور آقای مسیح مهاجرانی گفتم، ایشان ناراحت شد و گفت: «چرا به دیگران چنین نسبت‌هایی می‌دهی». گفتم: «من با کسی کاری ندارم. فقط نظر خودم را می‌گویم».

سال ۱۳۷۱ یازده سال بعد از انفجار، موجی رسانه‌های اروپایی و آمریکایی را برداشت. یکی از مقامات سیا اعلام کرده بود که نخست‌وزیری ایران و حزب جمهوری اسلامی ‌را عوامل خود ما منفجر کردند. آن وقت روزنامه‌ی جمهوری شروع به چاپ مقالاتی علیه آمریکا نمود. آن روز به آقای مهاجری گفتم: «یادت هست من در سال ۱۳۶۰ و یک ماه بعد از حادثه این حرف را زده بودم؟»

منبع:سایت تاریخ انقلاب

اینکه چه کسانی این فاجعه (انفجاردفترنخست وزیری)را به وجود آوردند، هنوز هم یک معما است

اینکه چه کسانی این فاجعه (انفجاردفترنخست وزیری)را به وجود آوردند، هنوز هم یک معما است

تاریخ انقلاب - عطیه محمدی: دکتر حسن غفوری فرد در هنگام انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در کسوت نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی بوده است. وی معتقد است که عده ای نگذاشتند پرونده شناسایی عوامل این انفجار پیگیری شود و «این‌که چه کسانی این فاجعه را به وجود آوردند، هنوز هم یک معما است. این‌که بالاخره چه کسانی غیر از کشمیری در انفجار دفتر نخست وزیری دست داشتند و چگونه او را فراری دادند؟ چه کسانی شایع کردند که کشمیری شهید شده است؟ چه کسانی گفتند که کشمیری آنقدر سوخته که حتی خاکسترش هم نمانده است؟» آنچه در ادامه می خوانید مصاحبه اختصاصی دکتر حسن غفوری فرد با «تاریخ انقلاب» است که از نظر خوانندگان می گذرد.
*******

شما در روز انفجار دفتر نخست وزیری کجا بودید؟ و چه وقت خبر انفجار را شنیدید؟

در زمان بنی صدر، چون او با نخست وزیری شهید رجایی مخالف بود، اختلاف زیادی بین شهید رجایی و  رئیس جمهور وجود داشت. به همین دلیل در جلساتی که رئیس جمهور شرکت می‌کرد، نخست وزیر شرکت نمی‌کرد و بالعکس. اما بعد از اینکه بنی صدر فرار کرد و  شهید رجایی رئیس جمهور و شهید باهنر نخست وزیر شدند، اعضای کابینه خدمت حضرت امام (ره) رفتند. امام فرمودند: حالا که دولت یک دست شده، نباید اختلافی بین رئیس جمهور و نخست وزیر وجود داشته باشد. در جلسات رئیس جمهور، نخست وزیر شرکت کنند و بالعکس و خلاصه همه با هم در یک راه باشید.

صبح روز انفجار، ما جلسه هیئت دولت داشتیم. اما بعد از ظهر، یک جلسه‌ای بود که معمولاً رئیس جمهور در آن شرکت نمی‌کرد و فقط نخست وزیر در این جلسه حضور داشت. اما بنا به فرمایش امام (ره)، رئیس جمهور هم شرکت کردند. ساعت ۳ بعداز ظهر بود. من داشتم از دفتر وزارت نیرو به سمت دفتر نخست وزیریری می رفتم. همین که خواستیم حرکت بکنیم به ما اطلاع دادند که آن‌جا یک انفجاری رخ داده است. من حدوداً نیم ساعت بعد از انفجار به دفتر رئیس جمهور رسیدم، هنوز عمق فاجعه مشخص نبود. معلوم نبود که چه کسانی شهید شده اند.

بعضی‌ها گفتند که آقای رجایی و باهنر مجروح شدند و در بیمارستان هستند. برخی دیگر می گفتند رئیس جمهور با یک ماشین رفتند و این‌جا نیستند. برخی ها هم می گفتند که کشمیری هم جزو کشته شده ها است.

آیت الله هاشمی رفسنجانی به ۵ نفر گفتند که شما بروید و بیمارستان‌ها را بگردید و ببینید که بالاخره آقای رجایی و باهنر را به کدام بیمارستان برده اند. سرانجام حدود ساعت ۱۱ شب، ما پیکر مطهر شهید باهنر را در یکی از بیمارستان‌ها پیدا کردیم. او به حدی سوخته بود که چهره‌اش سیاه و غیرقابل تشخیص بود. شهید باهنر قد بلندتر و شهید رجایی قد کوتاه‌تری داشتند. جنازه، آن‌قدر سوخته بود که از طریق قد هم نمی‌شد تشخیص داد. با گلاب صورت‌هایشان را که کاملاً سیاه و زغالی شده بود را شستیم. از روی دندان‌ طلای شهید باهنر، ایشان را تشخیص دادیم. ولی آن شب جنازه شهید رجایی را پیدا نکردیم. گروه دیگری ایشان را پیدا کردند. بالاخره ساعت ۹ شب بود که مشخص شد آقای باهنر و رجایی به شهادت رسیدند. خیلی‌ها فکر می‌کردند که کشمیری هم جزو شهداست و حتی روزی که در داخل مجلس، پیکرهای شهدا را تشییع کردند، ۳ جنازه آورده بودند، یکی به نام شهید باهنر، یکی به نام شهید رجایی و یکی هم به نام شهید کشمیری! و حالا شما اگر فیلم آن موقع را نگاه کنید، می‌بینید که آقای مرتضایی‌فر، داد می‌زد خداحافظ شهید رجایی، خداحافظ شهید با هنر، خداحافظ شهید کشمیری!

وقتی تابوت ها را داخل مجلس آوردند، ما خواستیم تابوت‌ها را باز کنیم و جنازه‌ها را ببینیم که آقای بشارتی که در آن زمان نماینده مجلس بودند، اجازه ندادند که ما درب تابوت را باز کنیم. بعداً معلوم شد که یک مشت خاک در یک کیسه‌ای ریخته بودند و داخل تابوت گذاشته بودند و گفتند این جنازه‌ی کشمیری است. اما بعد از یکی دو روز که گذشت، گفتیم این آتش، هر چقدر هم که جنازه را  بسوزاند، استخوان‌ها باقی می‌ماند. این طوری نیست که هرکسی یک کیسه‌ای از خاک بیاورد و بگوید این شهید است.

پس در مورد کشمیری جسد سازی کرده بودند؟

حتی جسد هم نساختند! همان‌طور که عرض کردم یک مشت خاک در یک پلاستیک ریختنه بودند و در تابوت گذاشته بودند و می گفتند این جنازه‌ی شهید کشمیری است! اگر در همان جلسه‌ی مجلس، درب تابوت‌ها باز شده بود، خیلی از مسائل برای همه روشن می ‌شد.

چه کسانی جسد سازی کرده بودند؟

واقعاً من نمی‌دانم. وقتی آن شب به دفتر نخست وزیری رسیدم، آنجا اصلاً کسی به کسی نبود. خیلی به هم ریخته بود. هیچ‌کس نمی‌دانست کشمیری از  چه راهی فرار کرده؟ چه کسی او را برده؟ وکجا برده است؟ آیا زنده رفته، یا مجروح شده، یا اصلاً شهید شده است.

شک ما از آن‌جا شروع شد و بعد تلفن‌ها را کنترل کردند و مشخص شد که کشمیری فرار کرده است؛ و بعد هم مشخص شد که بمبی را که داخل دفتر نخست وزیری برده، همان بمبی بوده که می خواسته به دفتر حضرت امام (ره) ببرد که خوشبختانه جلویش را گرفته بودند و نگذاشته بودند کیفی که بمب در آن بوده را با خودش به داخل دفتر امام (ره) ببرد.

چرا آقای بشارتی نگذاشت که درب تابوت‌ها را باز کنید؟

 متأسفانه به علت شرایط روحی‌ای که داشتند، نگذاشتند این کار انجام شود. اگر همان روز مشخص شده بود، شاید می توانستند قبل از این‌که کشمیری فرار بکند، او را بازداشت کنند. منتها بعد از یکی دو روز بود که این شک‌ها ایجاد شد. من یادم هست که با آقای دکتر جاسبی صحبت کردم و گفتم: «اصلاً نمی‌شود از یک جنازه، فقط خاکستر بماند. شدت آتش معمولی، اینطور نیست. بدن شهید رجایی و شهید باهنر خیلی سوخته بود و چهره‌های‌شان مشخص نبود، ولی به هر حال اصل جنازه به طور کامل وجود داشت، چطور از جنازه‌ی کشمیری، هیچ چیزی باقی نمانده است؟ بالاخره کشمیری پس از اینکه بمب را در داخل ساختمان نخست وزیری گذاشته، از درب دفتر خارج شده، از دیوار که بیرون نرفته است. پس اگر از درب دفتر خارج شده، چطور نگهبان، پاسدار و محافظ ساختمان اطلاع نداشته‌اند؟ چطور کسی متوجه نشده که او از ساختمان خارج شده است؟»

این‌ها مسائلی است که متأسفانه هنوز هم مبهم است و آن افرادی هم که داخل دفتر نخست وزیری کار می‌کردند یا نخواستند یا نتوانسته‌اند که این مسئله را کشف کنند.

کشمیری چطور توانسته بود به نخست وزیر نفوذ کند، تا جایی که دبیر شورای امنیت ملی شود؟

ببینید در آن زمان متأسفانه منافقین تا عمق دستگاه‌ها نفوذ کرده بودند و بسیاری از ترورها از طریق عوامل داخلی شکل می‌گرفت.  اوایل انقلاب شرایط طور بود که حتی مسعود رجوی، سرکرده‌ی مجاهدین خلق به طور مستقیم از رادیو صحبت می‌کرد و تحلیل سیاسی می‌ داد! و یا مثلاً وقتی که آیت ا... طالقانی از دنیا رفتند، مسعود رجوی در رادیو صحبت کرد و به شدت گریه کرد!

گفتم که نفوذ کشمیری بعنوان دبیرشورای امنیت ملی طوری بود که می‌خواست با کیف حامل بمب، خدمت حضرت امام (ره) برود. حتی شهید رجایی گفته بود که بگذارید کشمیری با کیف بیاید. اما محافظین  بیت امام (ره) اجازه ورود نداده بودند.

و یا مثلا محمدرضا کلاهی که عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود، خودش عضو حزب بود. جالب است که بدانید در شب انفجار دفتر حزب، پیش از انفجار در حیاط حزب نماز مغرب و عشا برگزار شد. وقتی نماز تمام شد، یک عده داخل جلسه رفتند و یک عده هم نشسته بودند کنار شهید اسلامی و تعقیبات نماز را می‌خواندند که کلاهی آمده بود و داد زده بود که الان نماز تشکیلاتی نداریم، جلسه شروع شده است و سریع‌تر بروید که به جلسه برسید!

شهید محمد منتظری که از شورای مرکزی حزب اخراج شده بود، اصلا مدت ها بود که در جلسات شرکت نمی‌کرد، اما کلاهی به او گفته بود که امشب یک جلسه خیلی مهم داریم و باید حتماً در جلسه شرکت کنی. او سعی کرده بود همه را در این جلسه دعوت کند.

یا مثلاً اولین تروری که بعد از انقلاب انجام شد، ترور شهید قرنی بود. در آن زمان که ایشان ترور شد، هیچ کدام از مسئولین مملکتی محافظ نداشتند. بعد از ترور شهید قرنی، شهید مطهری ترور شد. بعد از ترور شهید مطهری، آیت ا... هاشمی رفسنجانی ترور شد که موفق نبود. تازه بعد از ترور ناموفق ایشان و آیت ا... خامنه ای، در شورای مرکزی حزب پیشنهاد کردند که برای شخصیت‌های اصلی حزب محافظ بگذاریم. قرار شد برای آیت ا... بهشتی، آیت ا... موسوی اردبیلی، آیت ا... هاشمی رفسنجانی، آیت ا... باهنر و خود مقام معظم رهبری محافظ بگذارند که این هم خیلی طول کشید تا عملی شد. من یادم هست دو نفری که به عنوان محافظ برای آقای بهشتی گذاشته بودند، نفری یک کیف دستی داشتند که داخل آن یک کلت بود. دو نفر جوان که هر دوی آن‌ها شاید قد یک دست شهید بهشتی نبودند. بقیه هم مثل ما که اعضای شورای مرکزی بودیم، تحت آموزش نظامی قرار گرفتیم و یک کُلت هم به ما دادند که آن کلت  را هم با چه قدر بدبختی دادند.

در آن زمان ما نسبت به شرایط، خوش بینی بیش از حد داشتیم. یعنی حتی شهید بهشتی که رئیس قوه قضاییه هم بود و آیت ا... هاشمی رفسنجانی، یک ماشین ساده‌ داشتند که از آن هم هیچ محافظتی نمی‌شد.

شهید بهشتی هم به شدت معتقد بود که باید از کمترین و ساده ترین امکانات استفاده کند. ایشان زندگی بسیار ساده‌ای داشت. گاهی کار شهید بهشتی تا ساعت ۱۲ شب طول می‌کشید و فقط ایشان یک مقدار نان سنگک می‌خورد که زخم معده نگیرد.

ما در آن مقطع به مسائل امنیتی با دید ساده انگارانه و ساده لوحانه نگاه می‌کردیم. من یک مثال دیگر بزنم. جالب است بدانید که بعد از این که کلاهی حزب را به آتش کشید، وقتی می روند تا فرم عضویت کلاهی در حزب جمهوری را بررسی کنند، می بینند در فرم عضویتش هیچ عکسی از او وجود ندارد تا بتوانند او را دستگیر  کنند!

این ساده‌ترین کاری است که اگر کسی بخواهد عضو یک حزب یا سازمانی بشود، مدارک و یک عکسی از او می‌گیرند که بعداً بتوانند او را شناسایی کنند. یا مثلاً در فرم عضویت کلاهی سؤال کرده بودند که از چه کسی تقلید می‌کنی؟ جواب داده بود: از کسی تقلید نمی‌کنم. اگر به همین نکته توجه می کردند و به او شک می‌کردند این فاجعه اتفاق نمی افتاد. حتی فرم عضویت این‌ها را هم با دقت نخوانده بودند. در حالیکه فردی که می‌خواهد در شورای مرکزی وارد شود و داخل جلساتی شرکت کند که شهید بهشتی رئیس قوه قضاییه، حدود ۱۰- ۱۵ نفر از وزرا و حدود ۴۰ نفر از نماینده‌های مجلس هستند، باید تا هفت پشتش را بررسی کنند و بعد اجازه‌ی ورود بدهند. ولی کوچک‌ترین اطلاعات و آدرسی از کلاهی نداشتند و ما به این راحتی شهید بهشتی، این شخصیت بزرگ را از دست دادیم. ما یه مقدار اوایل انقلاب دچار ساده نگری شده بودیم و بیش اندازه به افراد مختلف اعتماد می‌کردیم.

ما اصلا در آن زمان مسائل امنیتی را رعایت نمی­کردیم. یا مثلاً شهید مطهری ساعت ۱۱ شب از یک خانه بیرون می‌آید. درکوچه پس کوچه‌ها یک نفراو را صدا می زند. بعد که او رویش را بر می‌گرداند، با یک کلت به او شلیک می‌کند. در حالی که اگر یک نفر همراه ایشان بود، حداقل ماشین را جلوی درب خانه می‌بردکه ایشان پیاده  نرود.

حتی در زمان نخست وزیری شهید رجایی هم که سفرهای استانی انجام می‌شد، ایشان کل هیئت دولت و استاندارها را با یک هواپیما جابجا می‌کرد. یک سفر که ما از سیستان بلوچستان برمی‌گشتیم، کل استان دارها و کل وزرا در هواپیما بودند. شهید دکتر آیت به من گفت که شما برای مدیریت کشور چه کردید؟ گفتم چرا این سؤال رو می‌پرسی؟ ایشان گفت اگر این هواپیما الان سقوط کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ من نگاه کردم دیدم کل وزرا داخل این هواپیما هستند. در صورتی که در قانون بین المللی نوشته شده که نباید بیشتر از تعداد مشخصی از مسئولین کشوری و لشگری در یک هواپیما حضور داشته باشند. خب سفرکل هیئت دولت با یک هواپییما را با هر فرمولی که حساب کنید، غلط است.

حتی در هفتم مهر سال ۱۳۶۰، وقتی هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش سقوط کرد، و شهیدان فکوری، جهان آرا، کلاهدوز و نامجو به شهادت رسیدند، تمام دنیا به ما خندید و گفتند شما چطور این همه فرمانده‌ی نظامی را با یک هواپیما جابجا می‌کنید؟ این خلاف اولین دستورات امنیتی است اما در زمان جنگ همه فرماندهان اصلی کشور ما،  با یک هواپیما سفر می‌کردند.

جالب این‌جاست که بعد از این اتفاقات، ما از آن طرف افتادیم. یعنی مثلاً آقای مهدوی کنی برای ورود به جلسات،  بازرسی بدنی می‌شد یا خود ما هم برای ورود به جلسه وزرا، بازرسی بدنی می‌کردند!

شما فرمودید ازکلاهی یک عکس هم پیدا نکرده بودند. خب کلاهی فکر می‌کنم مسئول تبلیغات حزب یا در همین حد بیشتر نبود. شاید بشود این غفلت را در مورد کلاهی قبول کرد، اما در مورد کشمیری، ایشان دبیر شورای امنیت ملی بود، نمی‌شود بگوییم که او به همین راحتی نفوذ کرده باشد.

ببینید! شما بری تحلیل مسایل بایستی در جوّ آن زمان قرار بگیرید.من یک مثال دیگری خدمت شما بزنم. من حدوداً ۱۰ ماه بعد از انقلاب استاندار خراسان شدم یعنی در دی ماه ۵۸. بعد از ۴ - ۵ ماه در وزارت کشور، یک جلسه استانداری بود. یک سری کارت‌ها هست که روی  اتاق هر فرد می‌چسبانند و اسم فرد را روی آن می‌نویسند. کارتی که روی درب اتاق من بود، یک برگه‌ی کاغذ روی اصل کارت چسبانده بودند و نوشته بودند حسن غفوری فرد، استاندار خراسان. کاغذ را که کنار زدم، دیدم نوشته جناب آقای والیان استاندار محترم خراسان. حالا والیان چه کسی بود؟ استان‌دار رژیم شاه بود.

یعنی هنوز بعد از گذشت یک سال از انقلاب، افرادی بودند که منتظر بودند رژیم شاه برگردد. یادم هست که به آقای هاشمی گفتم در این وزارت کشور هنوز کسانی هستند که منتظر برگشتن والیان هستند. مقصودم از گفتن این خاطره این بود که شما شرایط آن موقع را به طور کامل درک کنید.

فقط کشمیری این‌گونه نفوذ نکرده بود، فرمانده نیروی دریایی ایران، عضو  حزب توده وابسته به شوروی بود که البته اعدام شد. فرمانده نیروی دریایی معمولاً در جلسات شورای امنیت ملی حضور داشت و دخالت می‌کرد.

یا مثلا در اوایل انقلاب مسعود رجوی خیلی راحت با یک گروهی و با یک کاپشن به مجلس می‌آمد و با وجود این‌که سخنران، سخنرانی می‌کرد، می نشست با یک سری از وزرا در گوشی صحبت می‌کرد! خلاصه شرایط برای این‌ها بسیار آزاد بود. ولی خب در این پرونده‌ی انفجار دفتر نخست وزیری ابهاماتی بود که هیچ وقت حل نشد.

منظورتان از  این ابهامات چیست؟

این‌که چه کسانی این فاجعه را به وجود آورده‌اند، هنوز هم یک معما است. این‌که بالاخره چه کسانی غیر از کشمیری در انفجار دفتر نخست وزیری دست داشتند و چگونه او را فراری دادند؟ چه کسانی شایع کردند که کشمیری شهید شده است؟ چه کسانی گفتند که کشمیری آنقدر سوخته که حتی خاکسترش هم نمانده است؟ این‌ها متأسفانه معماهایی است که هنوز حل نشده است.

یک سری افراد معتقدند که این مسئله، قابل بررسی است. اما آن زمان حضرت امام (ره) دستور دادند که این پرونده مختومه شود. بعضی‌ها هم معتقد هستند که ترور شهید لاجوردی دادستان وقت انقلاب هم در این رابطه است.

چرا؟

به دلیل این‌که ایشان خواسته پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را دومرتبه باز کند. بعضی ها هم معقتدند که حتی قتل ناجوانمردانه‌ی آقای ربانی املشی دادستان وقت انقلاب که ایشان را به سرطان مبتلا کردند، در همین رابطه بوده است. بنده آن زمان  با آقای ربانی درباره این پرونده صحبت کردم، ایشان به من گفتند به ما کمک کنید تا این پرونده را کشف  کنیم. اما  ایشان را هم به طرز بسیار ناجوانمردانه‌ای به شهادت رساندند.

نقطه‌ای که در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، این است که عده‌ای اجازه ندادند این پرونده رسیدگی بشود. پرونده‌های بسیاری بود که به آن‌ها رسیدگی شد. مثلاً پرونده‌ی بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی که عرض کردم اعدام شد یا احمد مدنی از اعضای کابینه‌ی مهندس بازرگان که بعد از ماجرای کشف اسناد لانه‌ی جاسوسی از ایران فرارکرد، مورد بررسی قرار گرفت. ولی متأسفانه این پرونده را نگذاشتند پیگیری بشود. این‌قدر خدمت امام رفتند تا در نهایت یک دستور از امام گرفتند که این پرونده مختومه شود. اما معمایی که عرض کردم، متأسفانه هنوز وجود دارد و چه بسا هنوز هم افرادی که در این انفجار دست داشتند را بتوانیم در داخل نظام پیدا کنیم.

چه کسانی خدمت حضرت امام (ره) رفتند و دستور مختومه شدن این پرونده را از وی گرفتند؟

بحثش مفصل است. ولی بیشتر خسرو تهرانی معاون اطلاعات نخست وزیری و بهزاد نبوی برای مختومه شدن این پرونده خدمت امام (ره) رفتند و نگذاشتند این پرونده رسیدگی بشود.

شما مدتی در کابینه دولت آقای موسوی حضور داشتید. آیا در این مدت با بهزاد نبوی ارتباطی داشتید؟

تا حدودی. از همان اول یکی از اختلافاتی که بنده با شهید رجایی داشتم بر سر همین بهزاد نبوی بود. شهید رجایی به شدت تمایل داشت که بهزاد نبوی وزیر کشور شود و ما مخالف بودیم. پیشنهاد ما در آن زمان آقای زواره‌ای معاون وزیرکشور وقت، جناب آقای هاشمی رفسنجانی بود. البته در نهایت نه نبوی شد و نه زواره‌ای، بلکه آیت الله مهدوی کنی به این سمت رسید. من الان نمی‌خواهم ایشان را متهم کنم. ولی در هر حال، جا برای تحقیق و پژوهش در این پرونده هست. باید همه‌ی نقاط تاریک مسائل روشن شود. حتی الان هم که بیست سال از این پرونده گذشته است، دوباره می‌شود به پرونده‌  نگاه کرد و آن را مورد بررسی قرار داد.

دلیل مخالفت شما با بهزاد نبوی چه چیزی بود؟

من در آن زمان خیلی از لحاظ سیاسی با ایشان مخالف نبودم، اما فکر می‌کردم کسی که وزیر کشور می شود باید فردی باشد که از لحاظ مسائل اسلامی و مذهبی و اعتقاد به ولایت فقیه، بیشتر از این‌ها قوی باشد. من در هر دوی آن‌ها یعنی آقای زوراه‌ای و نبوی شک داشتم. ولی فکر می‌کردم که آقای زواره‌ای قوی‌تر است و بهتر می‌تواند عمل کند. چون زواره‌ای معاون وزیر کشور بود و قوی هم عمل کرد و برخوردش با گروهک‌ها به خصوص در داخل وزارت کشور خیلی قوی بود.

در آن زمان ما دیدیم که آقای زواره‌ای برخوردهای شدیدی با بعضی از کسانی که از رژیم گذشته در وزارت کشور حضور داشتند، انجام داده بود. ما به شهید رجایی گفتیم که عملکرد آقای زواره‌ای نشان می‌دهد که ایشان عزم قاطع دارد که با ضد انقلاب و پس‌مانده‌های رژیم شاه و گروهک‌ها برخورد کند. البته آقای زواره‌ای خیلی هم با من خوب نبود. ما اختلافاتی با هم داشتیم. ایشان معاون وزیرکشور بود و من استان‌دار بودم. بعضی از فرمان‌دارها و بخش‌دارهایی که من تعیین می‌کردم، ایشان قبول نمی‌کردند. ولی من مسائل شخصی را در نظر نمی‌گرفتم.

من نقطه‌ی منفی از بهزاد نبوی ندیده بودم اما آن برخورد قوی‌ای که زواره‌ای داشت را بهزاد نبوی نداشت. بنده از همان روز اول انقلاب اعتقاد داشتم باید یک برخورد خیلی قاطع با تمام گروهک‌ها بشود، چه منافقین، چه چریک‌های خلق و چه پس‌مانده‌ های رژیم شاه. اعتقاد داشتم که اگر از روز اول مماشات مهندس بازرگان در دولت موقت نبود، و برخورد قوی با این افراد می‌شد، بسیاری از مسائل از قبیل جنگ تحمیلی، کودتای نوژه و ترورهایی که صورت گرفت، پیش نمی‌آمد.

در داخل حزب هم آقای مهندس موسوی می‌گفت که ما صلاح نمی‌دانیم الان با مجاهدین خلق برخورد کنیم. این‌ها همه دست به دست هم داد تا امثال کشمیری به مراتب بالای کشور برسند. من دوباره عرض کنم که غیر از کشمیری خیلی افراد دیگر هم بودند. مثلاً بنی صدر را شما در نظر بگیرید. یکی از مسئولین درجه یک که الان نمی‌توانم اسمش را ببرم به من گفت مدت‌ها قبل از جریان انفجار دفتر حزب از بنی صدر شنیده که او گفته بود: من هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای  را ترور خواهم کرد. کسی که من به گفته‌اش صد در صد ایمان دارم، ولی خوب او نرفته بود پیگیری کند.

 شما نامه‌ی ۹۰ نفری را که به منظور مختومه کردن پرونده‌ی انفجار به حضرت امام (ره) نوشته شده بود را امضا کردید؟

نه، من صد در صد مخالف مختومه کردن پرونده بودم. ولی وقتی امام فرمودند، چیزی نگفتیم. اما معتقدم این پرونده باید رسیدگی جدی شود و مردم باید همه چیز را بدانند. بنده مخالف هستم مسئله‌ای که این‌قدر در تاریخ ما موثر بود، یعنی شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر، مسکوت باقی بماند. در زمان جنگ، کشور ما اشغال شده بود و در این شرایط، رئیس جمهور و نخست وزیر ما را به شهادت رساندند. این کم حادثه‌ای نیست، حتماً باید بررسی شود. ولی به هر حال خود حضرت امام (ره) صلاح دیدند و ما هم مطیع هستیم. ولی هنوز هم اگر مقام معظم رهبری صلاح بدانند، می‌توانند دستور بدهند که این پرونده دوباره به جریان بیفتد و حتی یک عده‌ای هم که الان متهم هستند، مشخص شود و انشاءالله که هیچ کدام از اتهامات درست نباشد.

منبع:سایت تاریخ انقلاب

مصاحبه منتشر نشده آیت الله خامنه ای درباره کشمیری عامل انفجار نخست وزیری

مصاحبه منتشر نشده آیت الله خامنه ای درباره کشمیری عامل انفجار نخست وزیری

تاریخ انقلاب - آیت الله خامنه ای در هنگام انفجار دفتر نخست وزیری در شهریور سال ۱۳۶۰در حال سپری کردن دوران نقاهت ناشی از انفجار بمب در ششم تیرماه همان سال بود. ایشان در سالگرد شهادت رجایی و باهنر در مصاحبه ای با ذکر جزییات به نحوه اظلاع از این حادثه می پردازد و برای نخستین بار از ابعاد پیچیده و نقاط تاریک این انفجار سخن می گویند. این مصاحبه بعدها در جلد دوم کتابی باعنوان «شهید دکتر باهنر؛ الگوی هنر مقاومت» منتشر می شود که «تاریخ انقلاب» بخش هایی از آن را منتشر می کند.
******

شما چگونه از انفجار ساختمان نخست‌وزیری و شهادت شهید باهنر مطلع شدید و در آن هنگام چه احساسی داشتید؟

من در آن زمان بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم و  در منزلی در حدود نیاوران استراحت می‌کردم و در جریان اوضاع و احوال مملکت نیز قرار می‌گرفتم. یعنی مرحوم «شهید رجایی» و مرحوم «شهید باهنر» و برادران دیگر مسایل را با من در میان می‌گذاشتند. ولیکن خود من شرکت فعالی در جریانات نمی‌توانستم داشته باشم. ولی این اواخر تدریجا حالم بهتر شده بود و در جلسات شرکت می‌کردم. کما این که در شب قبل از حادثه من در جلسه‌ای در اطاق «مرحوم رجایی» شرکت کردم و در آن جلسه راجع به مسایل مهم مملکتی صحبت می‌کردیم. بنابراین از محل حادثه دور بودم. لحظه حادثه بعدازظهر و من خواب بودم و از خواب که بیدار شدم و از برادران پاسدار که دور و بر من بودند زمزمه‌هایی شنیدم، سوال کردم چه اتفاقی افتاده، گفتند بمبی در نخست‌وزیری منفجر شده است.



من فوق‌العاده نگران شدم گفتم چه کسانی آنجا بودند، گفتند «شهید رجایی» و «شهید باهنر» نیز بودند. من بلافاصله با حال ضعیف و ناتوانی که داشتم خودم را به تلفن رساندم. بنا کردم به جاهای مختلف تلفن کردن اما خبرها همه متناقض و نگران‌کننده بود. یکی می‌گفت حال‌شان خوب است و یکی می‌گفت زنده بیرون آمدند و دیگری می‌گفت جسدشان پیدا نشده و یکی دیگر می‌گفت در بیمارستان هستند و تا اوایل شب که خبر درستی به من نرسیده بود در حالت فوق‌العاده بد و نگران به سر می‌بردم.

تا بالاخره مطلب برای من روشن شد. فکر می‌کنم با آقای «هاشمی رفسنجانی» و با «احمداقا» که صحبت کردم، آنها به من گفتند که «رجایی و «باهنر» شهید شدند. احساسات من در موقع طبیعی است که چه احساسی بود. دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر طراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودم و من شدیدا احساس خسارت، ضایعه و غم می کردم و از طرفی احساس خشم نسبت به کسانی که عاملین این حادثه بودند، می کردم. و فردای حادثه، صبح زود با این که خیلی بی‌حال بودم. رفتم برای تشییع جنازه به مجلس و با وجود این که اطبا منع می‌کردند که شرکت نکنم، اما طاقت نمی‌آوردم که شرکت در مراسم نکنم. بالاخره آمدم و یک سخنرانی کوتاهی هم با کمال هیجان در ایوان مجلس کردم و دور و بر بنده را دوستان گرفته بودند که از شدت هیجان نیفتم.

به هر حال برای من حادثه بسیار تلخی بود. یعنی شاید می‌توانم بگویم که تلخ ترین حادثه‌ای بود که تا آن روز من دیده بودم. زیرا حادثه ۷ تیر که می‌توانست از این تلخ‌تر باشد در هنگامی اتفاق افتاد که من در آن موقع بیهوش بودم و تدریجا از آن فاجعه آگاه شدم.


همان‌طور که می‌دانید یکی از اهداف ضدانقلاب، نفوذ دادن اعمال خود به داخل نهادهای رسمی جمهوری اسلامی است تا از این طریق ضربه خود را بر پیکر انقلاب وارد آوردند و همان‌طور که مطلع هستید در اجرای این هدف نیز دوبار موفق بودند که یکی از آنها فاجعه ۷ تیر و دیگری فاجعه نخست‌وزیر بود. لطف کنید نظر خود را در مورد مبارزه با این عوامل نفوذی و طرح‌هایی که در آینده برای پاسازی ادارات از این عناصر دارید، بفرمایید؟

متاسفانه باید بگویم که ضد‌انقلاب بیش از دو بار موفق شده است. حادثه دادستانی و حوادث دیگری که از این قبیل بوده مثل حادثه شهدای محراب، حادثه «شهید هاشمی نژاد» همه از حوادثی بودند که نوعی نفوذ را نشان دادند و ضد‌انقلاب از شیوه‌های بسیار موفقی که داشته، شیوه تفاق بوده، یعنی چهره‌ای نشان داده‌اند که حاکی از واقعیت ضمیر آدمی نیست. چهره مومن، چهره علاقمند، چهره مخلص. همین «کشمیری» که صحبتش هست و در جریان این حادثه، عامل اصلی بود، مدت‌ها در نخست‌وزیری کار می‌کرد و مدت‌ها مورد اطمینان این و آن بود و حتی مورد اطمینان شخص «مرحوم رجایی» نیز بود. ظاهرا حالت آرامی داشت بسیار محجوب و بسیار کم‌حرف و مقدس بود و حتی گاهی آن‌قدر کم‌حرف و محجوب بود که پخمه و خپل به نظر می‌رسید که آدم فکر می‌کرد از یک چنین شخصی چه کاری ساخته است. ولی خوب دیدیم که خیلی کارها انجام داد. این چهره منافقانه گرفتن یکی از شیوه‌های موفق ضد‌انقلاب بوده و ضد‌انقلاب به خاطر این که به هیج اصلی از اصول اخلاقی پایدار نیست، یک چنین کارهایی را خیلی راحت می‌تواند انجام دهد. جناب‌عالی که مسلمان هستید می‌توانید چهره منافقانه به خودتان بگیرید و مثلا فرض کنید در جایی در بین کفار وارد شوید و بخواهبد واقعیت مسلمانی خودتان را نشان ندهید. طبیعی است که خیلی مشکل است. خیلی جریان‌ها در آنجا پیش می‌آید که شما اگر مسلمان نباشید باید حتما انجام دهید ولی چون در واقع مسلمان هستید، دست‌تان می‌لرزد. اما ضد‌انقلاب که پایبند به ارزش‌های انسانی نیست همه کاری حاضر است بکنند. به هر حال این شیوه موفقی برای ضد‌انقلاب بوده و کار مهمی هم نیست. خنجر از پشت‌زدن از کارهای رایجی است که اول آفرینش انسان تا به مرز وجود داشته و همواره نیر موفق است. اما این‌که ، چه تدبیری را اندیشیده‌ایم؟ بنده مصمم و قاطع هستم که باید یک دستگاه اطلاعاتی دقیقی به وجود بیاید تا بتواند این مهم و دیگر مهم‌ها از این قبیل را به عهده بگیرد. به مجلس، به دولت و دست‌اندکاران و همه کسانی که در این زمینه می‌توانند نقشی داشته باشند سفارشات لازم را کردم و اخیرا نیز در این دو سه روزه مجددا به مجلس تاکید کردم که هرچه زودتر لایحه دستگاه اطلاعاتی را به جای خوبی و نقطه ثابت و روشنی برسانند و تصویب کنند.

شما و آقای «باهنر» مسوول نوشتن اساسنامه و مرامنامه حزب بوید. از خاطرات آن روزها و همچنین تشکیل هسته‌های اولیه حزب مختصری بیان بفرمایید.

راجع به آن روزها من خاطرات شیرین و بسیار دارم. بله اساسنامه و مرامنامه همه ما سهیم بودیم مخصوصا مرحوم «شهید بهشتی» سهم زیادی داشت. بعد از آن که مواد مورد نظر آماده شد من و «شهید باهنر» آن را تنظیم و تدوین کردیم. یعنی آخرین کارها در این زمینه روزهایی انجام گرفت که «امام» تازه از خارج وارد ایران شده بودند. همه ما گرفتاری‌های زیادی داشتیم و من در مدرسه رفاه که مرکز کارها بود در طول روز نیم ساعت حالت قرار و آرام داشتم. مرتب دنبال کارهای گوناگون، گرفتاری های فراوانی که وجود داشت و بهتر است که بگویم مشاغل زیادی که وجود داشت، بودیم. مرتب پادگانی بود که سقوط می‌کرد، اداره‌ای بود که در اختیار مردم قرار می‌گرفت، اداره‌هایی بودند که به‌عنوان همبستگی به مدرسه رفاه می‌آمدند، درگیری‌هایی بود که در گوشه و کنار شهر رخ می‌داد، افرادی بودند که شهید می‌شدند، دستگیری‌هایی بود که در گوشه و کنار شهر رخ می‌داد، افرادی بودند که شهید می‌شدند، دستگیری‌های ضد‌انقلاب بود که پی‌در‌پی رخ می‌داد. رجال گردن کلفت و معروف رژیم گذشته یکی‌یکی به وسیله جوانان حزب‌الله دستگیر می‌شدند و مثل گرگی که به دام افتاده حالت بره به خودشان می‌گرفتند و به طرف طبقه سوم مدرسه رفاه حمل می‌شدند تا تکلیف‌شان روشن شود. خلاصه خبرهایی بود که از هجوم ضد انقلاب به تهران از سوی کرج و قزوین می‌رسید. و خیلی مطالب وجود داشت که ما به همه اینها می‌رسیدیم. در خلال این یکدیگر را می‌پسندیدم و قبول می‌کردیم. قبلا هم کارهای مشترک با هم داشتیم و در همین مواضع ما بخش تاریخ و انسان را من و «آقای باهنر» مسوولیت تنظیمش را داشتیم و تدوین کردیم و قبل از انقلاب سال های ۴۸ ـ ۴۹ یک جمع بزرگی در تهران تشکیل شد که مسوول ایده جهان‌بینی اسلام بود. و بعد از گذشت یک سال از شروع کار آن جمع، باز یک بخش مهمی از انجام آن کار جهان بینی به من و آقای «باهنر» محول شد که فکر می‌کنم باز نوشته‌هایش در منزل و در اختیار خانوادهای‌شان باشد و یک مقدار هم در اختیار من هست به هر حال کار مشترک نوشتنی من و آقای «باهنر» زیاد کرده بودیم. اینجا نشستیم و اساسنامه حزب را تنظیم کردیم و برای آخریم مراحا تصویب به خانه توحید بردیم که پایگاه اولیه حزب آنجا بود و با برادران دیگرمان مرحوم «شهید بهشتی» و آقایان «هاشمی رفسنجانی» و «موسوی اردبیلی» ۵ نفری نشستیم و تمام کردیم و بنده به خدمت «امام» بردم و به «امام» ارایه دادم.

عامل انفجار که شخص «کشمیری» بود، چگونه به نخست‌وزیری راه یافت، ضمنا جسدی که در روز تشییع جنازه به‌عنوان جنازه «کشمیری» حمل می‌شد، مطعلق به چه کسی بود و مقامات کشوری چه زمانی پس از انفجار، عامل انفجار را شناخته و به ماهیت منافقانه وی پی‌بردند؟

«کشمیری» قبلا در ارگان دیگری کار می‌کرد که البته خصوصیات و سوابق امرش برای ما روشن است. و به وسیله یکی از افرادی که هم پرورده «کشمیری» است که الان هم متهم به همکاری با اوست، البته اتهام هنوز ثابت نشده است و او در زندان است، به نخست‌وزیری راه پیدا کرده بود و در یک بخشی از نخست‌وزیری مشغول به کار بود و چون بسیار منافق زیرکی بود خیلی راحت و به سرعت توانست عنوان دبیری یا منشی‌گری به شورای امنیت کشور راه پیدا بکند و در کنار «شهید رجایی» که رییس آنجا بود، بنشیند.



نفوذ او در نخست‌وزیری به این ترتیب بود و بودنش در نخست‌وزیری فکر می‌کنم بیشتر از دو سه ماه نبود. اما جسدی که در روز تشییع به‌عنوان جنازه «کشمیری» حمل می‌شد. باید بگویم جسدی نبود. مساله این صورت بود که بعد از آن که توانستند آتش اطاق را خاموش کنند و جسدها را بیرون بکشند. و مجروحین را به بیمارستان منتقل کنند سه نفر جزو زنده ها نبودند. یکی «مرحوم رجایی» بود، یکی «مرحوم باهنر» بود که جسدهای آنها بود و یکی هم «کشمیری» بود که نه زنده و نه مرده آن آنجا دیده نمی‌شد. هیچ کس خبر نداشت که او از نخست‌وزیری خارج شده است، یا اگر بخواهیم به صورت دقیق‌تری برای آن کسانی که دست‌اندر‌کار این مساله بودند و دنبال جسدها می‌گشتند، بگوییم اگر یقین هم نشده بود که خاکستر نشده به هر حال یک چیز مبهمی بود. اما در هر صورت حقیقت این بود که «کشمیری» وجود ندارد و گمان زیاد بر این بود که «کشمیری» کشته شده است. از خاکسترهایی که در آنجا بود مقداری جمع کردند و در پلاستیک ریختند و به‌‌عنوان جسد «کشمیری» به مسئولین معرفی کردند. البته بعضی از آن کسانی که این کارها را می‌کردند. الان در زندان هستند و به‌عنوان همین مسئله مورد سوال هستند که چگونه یک مشت خاکستر را به‌عنوان جسد «کشمیری» معرفی کردند. این سوالی بود که چه‌طور جسد «شهید رجایی» و «شهید باهنر» این‌طور خاکستر نشده اما جسد «کشمیری» آن‌قدر خاکستر شده که در یک کیسه پلاستیکی جا می‌گیرد؟ این سوال بی‌پاسخ بود.

به هر حال مردم منتظر بودند و چون اعلام شده بود که «کشمیری» کشته شده، تابوتی حامل همان کیسه پلاستیک به میان مردم آمد و به‌عنوان «کشمیری» معرفی شد. لیکن به فاصله شاید یک روز، اطلاع پیدا کردیم که «کشمیری» کشته نشده بلکه گریخته است. از قرائنی این مساله به دست آمد. و بلافاصله تحقیق شروع شد معلوم شد که «کشمیری» بعد از آن که بمب را در میان چمدان در اطاق می‌گذارد از آنجا خارج می‌شود و به نقطه نامعلومی می‌گریزد برای این‌که این به مردم اعلام شود، بایستی محقق می‌شد و شکل مسلم‌تری پیدا می‌کرد که بشود ارایه داد.

چند روزی که بین این حادثه و اعلام دادستان کل، آقای «ربانی املشی» فاصله شد به خاطر این بود که مساله را مسلم‌تر بکنند و معلوم شود که در حقیقت چگونه بوده است. البته باید بگویم در همان روزهای اول مساله روشن شده بود برای این‌که جوانب قضیه بیشتر روشن شود که بتوانند یک حرف روشنی به مردم بزنند چند روزی فاصله افتاد. متاسفانه آن متنی که اعلام شد حرف روشنی هم به مردم زده نشد یعنی حرف مشخص و روشنی وجود نداشت و قضیه در ابهام ماند. متهمی در این رابطه دستگیر شدند که بعضی از آنها آزاد شدند و بعضی دیگر هنوز در زندان هستند و پرونده همچنان تحت پیگیری است.

منبع:سایت تاریخ انقلاب

بیانات رهبری در دیدار رئیس‌جمهور و اعضاى هیأت دولت‌

بیانات رهبری در دیدار رئیس‌جمهور و اعضاى هیأت دولت‌

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌





 از اتّفاقات خوب و ان‌شاءالله مبارک، تقارن این دیدار با سالگرد میلاد حضرت ثامن‌الائمّه (علیهم‌السّلام) است. امیدواریم ان‌شاءالله از برکات آن روح مطهّر و متعالی همه‌ی ما برخوردار بشویم. یکی از بزرگ‌ترین افتخارات کشور ما و برخورداری‌های کشور ما وجود آن مرقد مطهّر است. هرچه بتوانیم در بزرگداشت آن جایگاه رفیع تلاش کنیم و دلها را متوجّه به آنجا بکنیم، یقیناً به سود معنویّت ما و به سود کشور ما است. حالا فرض بفرمایید که آقای آخوندی(۲) مثلاً روی مسئله‌ی راه آنجا و قطار سریع و مانند اینها بتوانند فکر کنند، کار کنند، [تا] مردم بتوانند با فاصله‌ی کمتری بروند بیایند، اینها جزو چیزهایی است که ان‌شاءالله میتواند مایه‌ی برکت باشد برای دولت.

 یاد شهیدان عزیز، شهید رجائی و شهید باهنر را گرامی میداریم. خب، هفته‌ی دولت از سالها پیش برگزار میشود؛ سنّت همین است که فرصتی باشد برای مسئولین زحمت‌کش دولتها که گزارش کنند تلاشهای خودشان را، موفّقیّتهای خودشان را، عزم خودشان را برای یک سال آینده یا چند سال آینده؛ و از آنها تقدیر بشود و از کارهایی که انجام گرفته، از طرف مسئولین، از طرف مردم تشکّر بشود، تقدیر بشود و احیاناً تذکّری داده بشود یا مثلاً تأمین کاستی‌ای مورد مطالبه قرار بگیرد؛ هفته‌ی دولت برای این است؛ منتها نکته‌ی قابل توجّه این است که هفته‌ی دولت به‌منزله‌ی یک عید است برای دولت؛ یعنی بازگشت سالیانه‌ی یک مناسبت معیّن است -که عید به همین معنا است- و وقتِ بیان کردن و گفتن و این قبیل کارها است.

 مناسبتی که برای این هفته قرار داده شده، یکی از تلخ‌ترین یادبودهای کشور است؛ یعنی شهادت دو عزیزِ برجسته مثل شهید باهنر و شهید رجائی. حالا امسال تصادفاً با هفته‌ی کرامت همراه شد لکن به‌طور معمول، این هفته یادآور مصیبت درگذشت این دو بزرگ است. تصوّر من این است که حکمت الهی که بر دل و زبان مسئولین جاری شد و این اتّفاق افتاد و این مناسبت در این زمان قرار گرفت، برای این است که شهید رجائی و شهید باهنر از یاد نروند و به‌عنوان دو شاخص، به‌عنوان دو سنجه در مقابل چشم ما باشند. خب، شاخص بودن این دو نفر، نمیتوان گفت به‌خاطر قوّت مدیریّت آنها یا مثلاً فرض کنید که توانایی‌ها و ابتکارات آنها است؛ چون مسئولیّت این دو عزیز زمان زیادی طول نکشید؛ [زمان] مرحوم باهنر که خیلی کوتاه بود، مرحوم رجائی هم چند ماهی -حدود یک سالی مثلاً فرض کنید- [بود]. سنجه بودن آنها به‌خاطر خصوصیّات رفتاری آنها و شخصیّتی آنها و اخلاقی آنها است؛ این را باید ما همواره در ذهن داشته باشیم.

 خب، زمان تغییر پیدا میکند؛ جریان گوناگون فرهنگها و ارزشها و مانند اینها هم می‌آید [و] میرود -طبیعت زمانه این است- تحوّلاتی در ذهنها، در فکرها به‌وجود می‌آید لکن یک اصول ثابتی وجود دارد که این اصول را بایستی همواره در نظر داشت. برای ما مسئولین در نظام مقدّس جمهوری اسلامی، این اصول ثابت را میتوان در شخصیّت این دو مرد عزیز و بزرگوار جستجو کرد و یافت. خب، ما با اینها بخصوص با مرحوم باهنر، سالهای متمادی مأنوس بودیم، با مرحوم رجائی هم همین‌جور؛ از قبل از انقلاب تا دوران مسئولیّتها و در مجلس و بیرون مجلس؛ واقعاً خصوصیّاتی داشتند که ما اینها را بایستی از یاد نبریم. به نظر من ایمانشان به این راه، به این اهداف، اهدافی که امام ترسیم کرده و جمهوری اسلامی مظهر آن اهداف است، شاخص خیلی مهمّی است؛ اخلاصشان؛ روحیّه‌ی خدمتگزاری‌ای که در اینها وجود داشت که واقعاً شب و روز نمی‌شناختند و برای خدمتگزاری کار میکردند.

 روحیّه‌ی مردمی بودن و انس با مردم، تماس با مردم، از نزدیک پای صحبت مردم نشستن؛ راه‌هایی باز کردن -خب ماها به حکم مسئولیّت یک محصوربودن‌هایی داریم، یک محدودیّتهایی داریم- که گذرگاهی باشد برای تماس با متن زندگی مردم. من به آقای رئیس‌جمهور هم چندبار تا حالا گفته‌ام که این سفرهای استانی خیلی چیز خوبی است، این یکی از آن کارهای بسیار مثبت است، به دولتهای قبل هم همین سفارش را من همیشه میکردم؛ یکی از راه‌ها این است؛ رفتن به خانه‌ی مردم، رفتن منزل شهدا -که حالا الحمدلله این کار تا حدودی باب شده و کار خوبی است- راهی برای تماسهای گوناگون مردم؛ اینها خیلی مهم است. این کارها روحیّه‌ی مردمی بودن و شناخت مردم را در انسان حفظ میکند و نگه میدارد. وقتی این نباشد، انسان از حال جامعه غافل میشود و همیشه نگاهش به کلّیّات [است‌]؛ مثل کسی که با هواپیما دارد از روی یک شهری عبور میکند؛ بله، کلّیّت شهر را انسان بهتر از کسی که پایین است میبیند، امّا [اینکه‌] داخل این کوچه‌ها، داخل این خیابانها چه خبر است، داخل خانه‌ها چه خبر است، در مغازه‌ها چه [خبر] است، مراجعه‌کنندگان چه کسانی هستند، اینها را آن کسی میفهمد که برود در این کوچه‌ها راه برود؛ حالا همان مقدار محدودی که ممکن هست؛ مردمی بودن خیلی مهم است.

 برای خودشان از مقامی که داشتند، کیسه ندوخته بودند؛ این یکی از چیزهای مهم است. این‌جور نباشد که ما فکر کنیم حالا که یک مسئولیّتی داریم، این را وسیله‌ای قرار بدهیم برای تأمین آینده؛ همچنان‌که در مسئولان بسیاری از کشورهای دنیا این هست و این را وسیله‌ای قرار میدهند برای اینکه در آینده در هیئت‌مدیره‌ی فلان شرکت عضو باشند، در فلان مرکز مالی حسّاس سهم داشته باشند. پایبندی به مبانی انقلاب و امثال اینها؛ اینها خصوصیّت این دو شخصیّت بود؛ اینها را باید در نظر داشته باشیم و خودمان را با اینها تطبیق بکنیم.

 یکی از خصوصیّات رفتار مسئولان این است که در جامعه فرهنگ‌سازی میکند؛ یعنی ما چه‌جوری مشی کنیم، چه‌جوری حرف بزنیم، چه‌جوری زندگی کنیم، با چه کسی معاشرت کنیم، با چه کسی قطع [رابطه‌] کنیم. این در جامعه فرهنگ‌سازی میکند. بنابراین شما کاری که دارید انجام میدهید، خدمتی که دارید میکنید -در هر بخشی که هست- اگر همچنان‌که مورد انتظار است و بحمدالله تا حدود زیادی هم در بسیاری از بخشها بحمدالله تأمین‌شده است، وقتی با اخلاص همراه باشد، با کار فراوان همراه باشد، با دلسوزی همراه باشد، علاوه بر اثری که خود این کار در واقعیّت بیرونی میگذارد، یک اثر بلندمدّت هم میگذارد و آن عبارت است از همین فرهنگ‌سازی. مردم به ما نگاه میکنند، به شما نگاه میکنند؛ رفتارهای ما، مَنِشهای ما سازنده‌ی فرهنگ عمومی مردم است. بنابراین یاد این دو برادر خوب و عزیز و سعادتمند را گرامی میداریم و امیدواریم ان‌شاءالله که بتوانیم همه‌ی ما هم در همین صراط حرکت کنیم.

 لازم میدانم از اعضای محترم دولت، بخصوص از رئیس‌جمهور محترم تشکّر کنم و تقدیر کنم به‌خاطر زحماتی که میکشید. گزارشهای امروز گزارشهای خوبی بود، و خیلی مناسب است که این گزارشها منعکس بشود، مردم بشنوند از شما. از جناب آقای سرافراز(۳) درخواست میکنیم که با صدای خود آقایان این گزارشها را پخش کنید، یعنی مردم از آقای نعمت‌زاده، از آقای زنگنه، از آقای چیت‌چیان، از بقیّه‌ی برادرها، آن کارهایی را که انجام گرفته بشنوند. این خیلی خوب است؛ یعنی مردم خاطرجمع بشوند که برادرها دارند کار میکنند، دارند زحمت میکشند، همه سرگرمند.

 خب، کارهای مثبتی هم شده، منتها همواره در ذهن همه‌ی ماها باید باشد که آن چیزی را بیان بکنیم که وقتی مردم به واقعیّت زندگی خودشان نگاه میکنند، تصدیق کنند آن را، یعنی ببینند که واقعاً همین‌جور است. من آن وقتی‌که آقای دکتر هاشمی این طرح سلامت را مدّتی بود شروع کرده بودند، عمداً از بعضی‌ها سؤال کردم؛ از مراودین و کسانی که از آحاد مردم -خویشاوند، دوست، گاهی در سفر مشهد، در جایی دیگر- دیدم مردم احساس کردند این را، یعنی میگفتند بله، ما مثلاً بیمارستان رفتیم این‌جوری بود؛ خب، این خیلی خوب است. بعضی از کارها از دسترس مردم دور است و اینها را مردم نمی‌بینند، آثار ثانویّه‌ی آن به آنها خواهد رسید لکن بعضی از کارها هست که در اختیار مردم است؛ یک [چنین] چیزهایی را بایستی مطرح کرد. آنچه حالا من عرض میکنم، آرامش نسبی و ثبات نسبی در مسئله‌ی اقتصاد محسوس است؛ این را همه گزارش میکنند، به ما هم که از جاهای مختلف گزارش میرسد، میگویند که این وجود دارد. این یکی از امتیازات است که نوسانات تند مهار شده و وجود ندارد در عرصه‌ی اقتصاد، که خب، باید این را مراقبت کرد که محفوظ بماند.

 مسئله‌ی کاهش تورّم خیلی خوب است. البتّه به این مقدار تورّمی که الان هست ما راضی نیستیم، یعنی تورّم دو رقمی. حالا اشاره کردند آقای رئیس‌جمهور که تورّم به سیزده و خرده‌ای مثلاً رسیده -که همان تورّم سالیانه البتّه ملاک است؛ تورّم نقطه به نقطه چیز مورد اعتنائی نیست، چیز مهمّی نیست؛ عمده همین تورّم سالیانه است- خب کشورهایی در دنیا که تورّم دو رقمی دارند معدودند، خیلی کمند و ما جزو کشورهایی هستیم که تورّم دو رقمی داریم. ما بایستی برسیم به تورّم زیر ده، یعنی همّت باید این باشد؛ باید تلاش کنیم که به این برسیم. حالا گاهی اوقات به‌خاطر عوارضی -عوارض بیرون از اختیار و گاهی عوارض داخل اختیار- تورّم رشد میکند، خب این پیدا است که ماندنی نیست و آن تورّمهای سطح بالا هیچ‌وقت استمرار پیدا نکرده؛ اینها را بالاخره به یک شکلی به سِیر نزولی میکشانند و کشانده‌اید الحمدلله؛ توانسته‌اید؛ منتها به این اندازه اکتفا نکنید؛ تورّم را [پایین‌تر بیاورید]. ولی خب خوب است. خود اینکه حالا فعلاً به سیزده چهارده رسیده، یک قدم بزرگی است.

 تلاشی که برای خروج از رکود میشود -من البتّه در مورد رکود حالا عرضی خواهم کرد، در صحبتهای دو نفره بعضی از مطالب را به آقای رئیس‌جمهور هم عرض کرده‌ام- که بالاخره دارید تلاش میکنید برای خروج از رکود، این خیلی مهم است، چون مسئله‌ی رکود، مسئله‌ای است که هم روی تورّم میتواند اثر بگذارد، هم روی اشتغال میتواند اثر بگذارد؛ امر مهمّی است مسئله‌ی رکود در کشور. تلاش خوبی دارد انجام میشود.

 مسئله‌ی سلامت یکی از نقاط خوب است. کارهای علمی که در معاونت علمی دارد انجام میگیرد، کارهای باارزشی است. مسئله‌ی آبیاری زمینها که معاون اوّل محترم هم در این قضیّه فعّال شدند و خوزستان و ایلام و زابل و جاهای دیگر را مثل اینکه خود شما [رفتید]. (زابل را نرفتید؟ بله، پس زابل را هم حتماً بروید؛ خوب شد که گفتیم.) اینها حتماً کارهای خوبی است که انجام گرفته.

 مسئله‌ی هسته‌ای هم همین‌جور. حالا ما درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای تا حالا خیلی حرف زدیم، مطالب زیادی گفته‌ایم و شنیده‌ایم و آنچه مهم است این است که این مذاکرات را آقایان توانستند ختم کنند، چون بالاخره خود کِش دادنِ مذاکرات یک مسئله‌ای بود و توانستند سر این مسئله را ببندند؛ خود این خیلی کار مهمّی است. حالا ان‌شاءالله که اگر گوشه‌کنارش مشکلی هم وجود داشته باشد، با تدبیر شماها و دیگرانی که مسئولند، برطرف خواهد شد. به‌هرحال از همه‌ی برادران و خواهران که مشغول کار هستند، ما تشکّر میکنیم.

 یک نکته‌ای را من در این مسئله‌ی هسته‌ای و تمام شدن مسئله‌ی هسته‌ای در ذهنم هست که جزو نگرانی‌های من است، جزو دغدغه‌های بنده است و آن این است که ما توجّه کنیم به هدفهایی که دشمنان صریح جمهوری اسلامی در ذهن خودشان دارند میپرورانند و کارهایی که میخواهند انجام بدهند. مسلّم است که دشمنی‌های دشمنان جمهوری اسلامی از اوّل انقلاب تا حالا کاسته نشده؛ بله، یک جاهایی دشمنی‌ها و اِعمال دشمنی مهار میشود -در این شکّی نیست- لکن این به‌معنای این نیست که دشمنی‌ها کم شده. اعتقاد ما این است که دشمنیِ رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی یا دولت ایالات متّحده‌ی آمریکا با ما از اوّل تا حالا هیچ کم نشده؛ البتّه هر کدام به یک دلیل؛ رژیم صهیونیستی به یک دلیل با ما دشمنی دارد، آمریکایی‌ها به یک دلیل دیگری است، منتها همان اندازه آنها هم با ما بدند، آنها هم با ما دشمنند، و این دشمنی کاسته نشده؛ همان کارهایی که از روز اوّل انقلاب میکردند، امروز هم میکنند؛ منتها خب کارها تطوّر پیدا کرده، شیوه‌های کاری آنها تحوّل پیدا کرده؛ پیشرفت پیدا کرده؛ یک‌وقت یک‌جور دشمنی میکردند، ضربه میزدند، حالا با ابزار دیگری، با وسیله‌ی دیگری؛ این را نباید از نظر دور داشت. این را مطلقاً همه‌ی مسئولین مختلف -فقط مخصوص وزارت خارجه و آقای دکتر ظریف نیست؛ دستگاه‌های مختلف، دستگاه‌های اقتصادی، دستگاه‌های فرهنگی- توجّه داشته باشند که ما در داخلِ نقشه‌ی طرّاحی شده‌ی دشمن قرار نگیریم و بازی نکنیم؛ که فلان تصمیمی که ما میگیریم، چه در زمینه‌ی سیاست، چه در زمینه‌ی اقتصاد، چه در زمینه‌ی تجارت، چه در زمینه‌ی فرهنگ، کمک بکند به آن بسته‌ی تعیین‌شده‌ی دشمن که برای خودشان هست. ما از حرفهای اینها و از نوشته‌جات اینها و از اظهارات گوناگونشان میتوانیم مقاصدشان را بفهمیم؛ یعنی اینکه بنده دارم میگویم دشمنی، نه اِخبار از غیب و نه خواب دیدن و نه تخیّلات و توهّمات است؛ نه، واقعیّتهایی است که جلوی چشم ما است. ممکن است اظهارات آنها جور دیگری باشد امّا واقعیّتهای خارجی -آنچه محسوس و ملموس ما است- همان دشمنی را نشان میدهد و شاخصهای دشمنی است؛ منتها با شیوه‌های خاصّ خودش. حالا ما در مقابل این دشمنی باید چه کار بکنیم، آن بحث دیگری است [امّا] دشمنی را فراموش نکنیم؛ حرف من این است. وقتی‌که شما از یاد نبردید که یک جبهه‌ای روبه‌روی شما است، پشت سنگر نشسته‌اند، سلاحهایشان را آماده کرده‌اند، آن‌وقت به اقتضا [عمل میکنید]؛ یک وقت نگاه میکنید، [می‌بینید] لازم است تیراندازی کنید [یا] لازم است ساکت بشوید [یا] لازم است داخل سنگر بروید [یا] لازم است از سنگر بیرون بیایید؛ آنها بحثهای بعدی است؛ عمده این است که فراموش نکنیم که در مقابل ما یک جبهه‌ای وجود دارد -جبهه‌ی دشمن- که بنای بر دشمنی [دارد]. البتّه این خطاب فقط به مسئولان دولتی نیست؛ همه‌ی آحاد مردم، بخصوص عناصر دلسوز انقلاب و کسانی که آماده‌ی خدمت به انقلاب هستند، بایستی مورد توجّه‌شان باشد؛ منتها مسئولیّت دولتمردان در این زمینه طبعاً بیشتر است و بیش از دیگرِ وفاداران به انقلاب است.

 به نظر من کاری که علی‌العجاله باید کرد این است که در اتّخاذ مواضع انقلابی، باید صراحت داشت؛ یعنی رودربایستی نکنیم. مواضع انقلابی را، مبانی امام بزرگوار را صریح بیان کنیم، خجالت نکشیم، رودربایستی نکنیم، ترس نداشته باشیم و بدانیم که «وَ للهِ‌ جُنودُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ کانَ اللهُ عَزیزًا حَکیمًا».(۴) همه‌ی امکانات عالم و سنن عالم، جنود الهی هستند، میتوان آن جنود الهی را پشت سرِ خود قرار داد و به کمک خود کشاند با توکّل به خدا، با پیمودن راه خدا.

 و هوشیار باشیم؛ من چند روز قبل از این، در صحبت گفتم که اینها در صدد نفوذند، در صدد رخنه کردنند؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر میشود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه‌ی فرهنگی ما را -مثلاً فرض کنید مهدکودک‌ها را- به یک شکل خاصّی دارد هدایت میکند؛ این را آدم میفهمد، بعد که نزدیک میشود میبیند کار خطرناکی و کار بزرگی است [امّا] آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است؛ در زمینه‌های گوناگون؛ در زمینه‌های اقتصادی، در رفت‌وآمدها، در همه‌ی دستگاه‌ها؛ یکی این مسئله‌ی صراحت است.

 یکی هم حفظ این یکپارچگی‌ای که خوشبختانه در مردم وجود دارد. وقتی میگوییم یکپارچگی، فوراً نباید به ذهن بیاید که حالا همه‌ی افراد جامعه مثلاً مثل برادر با هم صمیمی‌اند؛ نه، حرکت حرکت عمومی است. فرض کنید در راه‌پیمایی بیست‌ودوّم بهمن، وقتی شما نگاه میکنید، همه دارند به یک طرف حرکت میکنند؛ آیا اینها همه مثل هم هستند؟ همه از یک جناحند؟ همه از یک گروهند؟ نه، ولی جهت یکی است؛ این جهت‌گیری واحد را بایستی ما قدر بدانیم و پاس بداریم و به آن بایستی اهمّیّت بدهیم. حاشیه‌سازی نباید بشود؛ بعضی از حاشیه‌سازی‌ها تشتّت‌آور است؛ یعنی همین وحدت جهت‌گیری را به هم میزند؛ مراقب این معنا باشیم.

 من چند نکته را به‌عنوان اولویّتهای این برهه یادداشت کردم که عرض میکنم؛ البتّه خوشبختانه در گزارش امروز آقایان، نکاتی بود که ناظر به همین جهاتی است که بنده اینجا یادداشت کردم لکن تأکیداً عرض میکنم؛ بعضی از این حرفها تکراری است لکن تکرار عیبی ندارد؛ در یک مواردی انسان هرچه تکرار بکند اشکال ندارد. شما در قرآن ملاحظه بفرمایید داستان موسی‌ چند جا تکرار شده. این تکرار هیچ اشکالی ندارد؛ تذکّری است که مسئولیّتهایمان را به یاد ما می‌آورد و انگیزه‌های ما را تقویت میکند.

 یکی مسئله‌ی حفظ شتاب علمی است. خب، رتبه‌ی علمی محفوظ مانده؛ یعنی تنزّل نکرده. ما همان رتبه‌ی پانزدهم و شانزدهمی که بودیم -که رتبه‌ی خیلی بالا و خوبی است- [هستیم‌]؛ لکن شتاب تنزّل کرده. این را من به دوستان دانشگاهی هم گفتم و عرض میکنم که نگذارید شتاب علمی در دهه‌ی دوّم چشم‌انداز -الان وارد دهه‌ی دوّم چشم‌انداز شده‌ایم- کم بشود. ما اگرچنانچه با همین شتاب پیش برویم، حتماً رتبه‌ی علمی ما باز هم ارزش و اهمّیّت بیشتری پیدا خواهد کرد؛ یعنی شاید در رتبه‌های زیر دهم قرار بگیریم؛ این به نظر من خیلی مسئله‌ی مهمّی است. خب، علم زیرساخت اصلی کشور است. در همه‌ی این مطالبی که آقایان بیان کردید، اگر ما در صنعت، در کشاورزی، در نفت، در نیرو، در بهداشت و درمان و در بخشهای دیگر، عنصر علم را داخل کنیم و عنصر علم و ابتکار علمی و پیشرفت علمی و حضور دانشمند، وارد معادلات شد، بکلّی اوضاع فرق میکند؛ جهش به‌وجود می‌آید؛ ما نباید این را دست‌کم بگیریم؛ من اعتقادم این است. من معتقدم در زمینه‌ی علم و کار تحقیقی، هرچه هزینه کنیم، سرمایه‌گذاری است؛ یعنی اصلاً نترسیم از هزینه کردن. یک جاهایی هست که هزینه‌ها واقعاً هدر نمیرود؛ یکی‌اش همین‌جا است. هرچه هزینه کنیم، سرمایه‌گذاری کرده‌ایم برای آینده و این بهترین کاری است که با موجودی‌مان، با پولمان، با منابعمان میتوانیم انجام بدهیم.

 آن‌وقت یک نکته‌ی اساسی که وجود داشت در این دهه‌ی اوّل -که خوشبختانه طبق آمارهای جهانی، ما شروع کردیم به پیشرفت علمی و به اینجا رسیدیم- این است که حرکت علمی تبدیل شد به یک گفتمان؛ یعنی کار، منحصر نماند در چند دستگاه دولتی؛ یعنی بین دانشگاه‌ها و دانشجوها؛ شد یک گفتمان عمومی. بنده در ملاقاتهایی که با مجموعه‌های دانشگاهی در این چند سال اخیر بخصوص، داشتم ملاحظه میکردم که می‌آیند صحبت میکنند -یا استاد است یا دانشجو است- و به‌عنوان مطالبه‌ی از حقیر، همان حرفهایی را میزنند که ما اینها را مثلاً چند سال قبل در مجامع دانشگاهی مطرح کردیم؛ من خیلی خوشحال میشوم. معلوم میشود که این حرفها تبدیل شده به گفتمان، تبدیل شده به یک فضای عمومی و خواست عمومی؛ این خیلی باارزش است. این گفتمان را حفظ کنیم؛ یعنی من اصرار دارم مجموعه‌های مرتبط -مجموعه‌های دانشگاهی، آموزش و پرورش و بخصوص همین دستگاه معاونت علمی، که ظاهراً امروز هم اینجا نیستند- حتماً در این زمینه، یعنی حفظ این گفتمان پیشرفت علمی، بایستی پافشاری کنند.

 روی شرکتهای دانش‌بنیان -که حالا گزارش داده شد و خوب بود- حتماً باید تکیه بشود؛ تجاری‌سازی علوم و فنّاوری‌ها، پارک‌های علم و فنّاوری و مانند اینها کارهای بسیار لازم و خوبی است. ببینید ما یکی از مشکلات اقتصادی‌مان مسئله‌ی اشتغال است؛ یکی از بهترین راه‌های اشتغال، همین پارک‌های علم و فنّاوری و همین وارد کردن دانشجویان به فنّاوری‌های قابل تبدیل به ثروت است. یک مقداری به اینها کمک بشود، یک راهنمایی بشوند، یک کار عملی و عملیّاتی -واقعی- جلوی پای اینها گذاشته بشود، اینها مشغول میشوند. این تصوّر که هرکسی فارغ‌التّحصیل شد، باید بیاید در یک مجموعه‌ی دولتی کارمند بشود و مانند اینها، و ما عزا بگیریم که فارغ‌التّحصیل‌ها زیاد شدند، جا نداریم، امکان نداریم، این به نظر من نگاه غلطی است. نگاه درست این است که ما راه را باز کنیم؛ برای این باید فکر بشود؛ یعنی باید برنامه‌ریزی بشود که دانشجوی ما از دوران تحصیل -از مثلاً فرض کنید دوران دانشگاه یا مثلاً فرض کنید تحصیلات تکمیلی؛ وقتی‌که وارد آگاهی‌های علمی سطح بالا شد- راه برای او باز بشود تا بتواند بیاید در یک‌جایی کار علمی بکند؛ و واقعاً شغلهای بی‌پایان [وجود دارد]. به نظر من مشاغلی که ناشی از علم هست، انتها ندارد. هرچه ما آدم داشته باشیم، میتوانیم شغل علمی در اختیار اینها بگذاریم، مشروط بر اینکه بنشینیم کار کنیم. یک مسئله مسئله‌ی علم است.

 مسئله‌ی دیگر مسئله‌ی فرهنگ است. خب دوستانی که اینجا تشریف دارید و بخصوص مسئولین فرهنگی کشور و خود آقای رئیس‌جمهور محترم، حساسیّت این حقیر را نسبت به مسئله‌ی فرهنگ میدانند. گاهی اوقات مشکلات فرهنگی موجب شده که من شب خوابم نبرده؛ به‌خاطر مسائل فرهنگی؛ یعنی اهمّیّت مسائل فرهنگی این‌جور است.

 دو کار اساسی و اصلی است که باید انجام بگیرد؛ یکی تولیدات فرهنگی سالم در زمینه‌های مختلف، و یکی جلوگیری از تولیدهای مضر و به‌اصطلاح متاع و کالای مضرّ فرهنگی؛ به نظر من این جزو کارهای اساسی است. در همه‌ی دنیا مراقبت از محصولات فرهنگی و کتاب و مانند اینها وجود دارد؛ کجای دنیا است که وجود نداشته باشد؟ یک‌جا را به من نشان بدهید. این خانم ابتکار اینجا حاضر است؛ خود ایشان به من گفت کتابی که ایشان نوشته بود، در آمریکا امکان چاپ پیدا نکرد؛ هیچ ناشری حاضر نشد -نه اینکه آن ناشر آن‌قدر تعصّب داشته باشد؛ نه، اگر کتاب پرفروشی باشد، هر ناشری می‌آید این کار را انجام بدهد؛ [بلکه‌] از ترس و از مراقبت- تا بالاخره در کانادا مثلاً فرض کنید یک ناشری را پیدا میکند و آن ناشر، آن هم به نظرم با ترس‌ولرز [چاپ کرد یا نکرد]؛ چون تفاصیلش را چند سال پیش ایشان میگفت، شاید جزئیّاتش یادم نمانده. اینها را بگویید تا این آقایان بدانند و بفهمند که این‌جور نیست که اگر ما جلوی کتاب را گرفتیم، فقط آقای جنّتی(۵) است که این کار را میکند؛ نخیر، در آمریکا هم همین کار میشود، در اروپا هم همین کار میشود. راجع به هولوکاست کسی جرأت ندارد حرف بزند؛ خب هولوکاست که یک مسئله‌ی اعتقادی نیست. بله، وقتی نوبت به کاریکاتورهای اهانت‌آمیز به مقدّسات دینی اسلام میرسد، آنجا آقایان میشوند آزادی‌خواه و طرف‌دار آزادی بیان! امّا راجع به هولوکاست که پیش می‌آید، نه؛ آزادی بیان وجود ندارد. مسئله‌ی حجاب همین‌جور است، مسائل دیگر همین‌جور است؛ بله، هر کشوری یک اصولی دارد که این اصول باید مراقبت بشود و دستگاه‌های حاکمیّتی باید این اصول را رعایت کنند؛ رودربایستی ندارد. اگرچنانچه می‌بینید فلان تئاتر، فلان فیلم، فلان کتاب، فلان نشریّه با مبانی انقلاب و مبانی اسلام مخالف است، جلویش را بگیرید و با آن برخورد بکنید. حالا چگونه برخورد بکنید، آن یک بحث دیگر است، آن مربوط به دستگاه‌ها است و نگاه کنید ببینید مقرّراتتان چه میگوید؛ لکن رودربایستی نکنید و این را صریح بگویید. پس بنابراین خوراک فرهنگی سالم و جلوگیری از خوراک فرهنگی ناسالم و مضر، اساس کار است.

 رهاسازی فرهنگ اصلاً جایز نیست. مدیریّت فرهنگ یک کار بسیار لازم است؛ و مدیریّت هم باید بر مبنای شعارهای انقلاب و مبانی انقلاب باشد؛ یعنی مراقبت بشود آنچه اصل است، این است که مبانی انقلاب و مبانی استقلال کشور امام و مانند اینها باید محفوظ باشد. این هم مطلب دوّم که جزو اولویّتهایی است که به نظر من در این برهه است.

 اولویّت سوّم که از همه فعلی‌تر و نقدتر است، مسئله‌ی اقتصاد است؛ که خب، خوشبختانه آقای جهانگیری ترتیب جلسه‌ی امروز را عمدتاً به شکلی دادند که ناظر به مسائل اقتصاد بود. هم برای کشور از لحاظ سرنوشت کشور و پیشرفت واقعی کشور، امروز اقتصاد مهم است؛ هم از لحاظ نمای بیرونی کشور مهم است؛ هم از لحاظ واقعیّتهای زندگی مردم مهم است. بنابراین مسئله‌ی اقتصاد در واقع اولویّت اساسی کشور است و هرچه روی این مسئله فکر بشود، کار بشود، تلاش بشود، تذکّر داده بشود، جا دارد.

 اوّلاً در مورد اقتصاد، اعتقاد ما این است که پیشرفت اقتصاد کشور، باید همراه با عدالت باشد؛ ما اقتصاد منهای عدالت را قبول نداریم؛ یعنی انقلاب قبول ندارد؛ نظام جمهوری اسلامی قبول ندارد. باید مراقبت بکنید که فاصله‌ی طبقاتی پیش نیاید؛ فقرا پامال نشوند؛ اینها جزو مسائل اساسی در برنامه‌ریزی‌های کلان اقتصادی ما است که بعد به اقتصاد مقاومتی اشاره خواهم کرد؛ همین مسئله‌ی عدالت و تأمین حدّاقل‌ها در سیاستهای اقتصاد مقاومتی دیده شده.

 تبدیل تلاش و کار به گفتمان در فضای عمومی، به نظر من یکی از کارهای اساسی در زمینه‌ی اقتصاد است، کار باارزش در مجموعه‌ی کار روزانه که باید زیاد باشد و کاهشش یک عیب بزرگ است؛ سعی کنیم تنبلی را، بیکارگی را، بی‌اعتنائی به کار را در چشم مردم به شکل درستی موهون(۶) کنیم؛ یعنی بیکارگی باید موهون بشود؛ کار باید ارزش بشود. در روایت داریم که پیغمبر اکرم یک جوانی را دیدند، از این جوان خوششان آمد؛ صدایش کردند، مثلاً اسمش را پرسیدند، بعد گفتند شغلت چیست؟ گفت من بیکارم، من شغل ندارم؛ حضرت فرمودند: سَقَطَ مِن عَینی؛(۷) از چشمم افتاد؛ یعنی کار این‌[طور] است. پیغمبر که با کسی رودربایستی ندارد. باید این‌جوری بشود. البتّه دو طرف طلبکاری میکنند از هم؛ آن‌که بیکار است، طلبکاری میکند و میگوید به من کار بدهید؛ آن‌که مطالبه‌ی کار میکند، طلبکاری میکند و میگوید کار پیدا کن؛ یک راه وسطی وجود دارد که من شاید در خلال صحبتها اشاره بکنم. باید بالاخره تشویق به کار، تشویق به ارزش‌آفرینی و ثروت‌آفرینی را در کشور تبلیغ بکنیم؛ هم دولتی‌ها بگویند، هم کسانی که در مجلّات، در روزنامه‌ها و مانند اینها منبرهای گفتنی و نوشتنی دارند، استفاده کنند از این موقعیّت و بیان کنند این مطالب را. یک نکته در مسئله‌ی کار این است.

 یک مسئله‌ی دیگر، ایجاد مجاری درست کار است؛ که این یک حرف است، یک کلمه است، منتها کار خیلی بزرگ و مهمّی است؛ مجاری کار را بایستی ما به‌وجود بیاوریم. وقتی راجع به کار و اشتغال انسان صحبت میکند و تشویق میکند -همین‌طور که عرض کردم- طرف مقابل میگوید خب، آقا من بیکارم، چه‌کار کنم؟ راه‌های جستجوی کار را ما بایستی به مردم نشان بدهیم. در تلویزیون یک برنامه‌ای چند روز قبل من دیدم که برنامه‌ی خوبی بود؛ گزارشی تهیّه کردند. یک نفری می‌آید آنجا و میگوید که من با ده میلیون تومان توانسته‌ام این اشتغال را ایجاد کنم که این‌قدر درآمد دارد. مربوط به [پرورش‌] گُل است، میگوید گُل تولید میکنیم. بعد او اشاره میکند و میگوید کسانی که مایلند این کار را انجام بدهند، در فلان‌جا و فلان‌جا زمینهای دولتی هست و در اختیارشان گذاشته میشود؛ بروند مثلاً گُل تولید کنند. من یادم هست دوستان اقتصادی در یک برهه‌ای قبل از دولت شما، آمده بودند [بحث میکردند] راجع به اینکه با چقدر پول میشود یک شغل ایجاد کرد؛ صحبت صد میلیون و بعضی مشاغل پانصد میلیون و این چیزها بود! خب با ده میلیون میشود شغل ایجاد کرد. حالا این یک نمونه است؛ یک نمونه‌ی دیگر که اتّفاقاً آن هم در همین تلویزیون بود؛ یک برنامه‌ی دیگر بود؛ یک خانمی بود که یک چیزهایی درست میکرد و میگفت من این شغل را با بیست میلیون سرمایه‌گذاری توانستم به دست بیاورم. خب، معلوم میشود ظرفیّتها خیلی زیاد است. یک جلسه‌ی دیگر همین‌جا با آقایان بودیم، صحبت شد که رشد ما باید بالا باشد؛ گفتیم رشد بعضی از کشورهای پیشرفته‌ی اروپایی غالباً دو، یک، یک و نیم [درصد است‌]؛ علّت این است که ظرفیّتها پر شده؛ کما اینکه مثلاً فرض کنید کشور چین که رشد ده، یازده، دوازده درصدی داشت، حالا الان رشدش پایین افتاده؛ برای خاطر اینکه ظرفیّتهایش پر شده؛ ظرفیّتهای زیادی پر شده و کمتر هم خواهد شد؛ ما ظرفیّتهایمان هنوز خیلی زیاد است. لذا دوستانی که راجع به رشد هشت درصدی در برنامه‌ی ششم، اشکال میکردند، پاسخی که داده شده به آنها از طرف آدمهای کارشناس و متخصّص این بود که ما میتوانیم و با واقعیّتهای کشور تطبیق میکند؛ همان‌طور که آقای رئیس‌جمهور هم امروز اشاره کردند. بنابراین یکی از مسائل، ایجاد مجاری کار است که ما ببینیم چه‌جوری میشود کار [ایجاد کرد]. حالا این به عهده‌ی کدام‌یک از بخشهای دولتی است؟ آقای ربیعی(۸) که همیشه میگوید مسئله‌ی اشتغال و مانند اینها به عهده‌ی من اصلاً نیست و خودشان را خلاص میکنند ولی بالاخره یکی از بخشها، یا شما یا سازمان برنامه [مسئول‌] است؛ البتّه وزارت اقتصاد هم به یک معنا در بعضی از جاها واقعاً مسئول است؛ اینکه ما وزارت اقتصاد را مسئول بدانیم، منافات ندارد که به شماها هم اخلاص داشته باشیم! چیزهایی هم مربوط به وزارت اقتصاد یا بانک است که حالا خدمت آقای سیف هم میرسیم.(۹)

 یک مسئله در باب اقتصاد که من روی آن تکیه دارم و اصرار دارم، مسئله‌ی مدیریّت جدّی بازرگانی خارجی است؛ بازرگانی خارجی یک چیز خیلی مهمّی است. خارجی‌ها عادت کرده بودند در طول سالیان دراز، به کشورهایی از جمله کشور ما، نگاهشان در مورد تجارت این‌جوری باشد که اینجا موادّ خامی دارد، بیایند بردارند موادّ خام را ببرند و ارزش افزوده برای خودشان درست کنند؛ یک بازار و مطالبه‌ای هم دارد که [کالا] بردارند بیاورند. در دوران پیش از انقلاب، دستگاه حاکمه‌ی کشور این را پذیرفته بودند؛ یک‌وقتی تصادفاً یک جایی ما با یک نماینده‌ی مجلسِ آن روز، برخورد کردیم، صریحاً به خود من میگفت که این چیز خیلی خوبی است! اصلاً همین خوب است که ما پول میدهیم و اروپایی‌ها مثل نوکر می‌آیند برای ما جنس تهیّه میکنند و می‌آورند. یعنی واقعاً منطق داشتند برای این کار؛ منطق ابلهانه و احمقانه‌ای که کشور را به این سمت میبُرد. ما امروز -یعنی بعد از انقلاب- نگاهمان نگاه دیگری است؛ ما معتقدیم که نه؛ خیلی خب، بخشی از بازارهای ما متعلّق به تولیدکننده‌ی خارجی، امّا بخشی از بازارهای همان تولیدکننده‌ی خارجی هم متعلّق به ما؛ یعنی یک تبادل و توارد عادلانه‌ای انجام بگیرد؛ این خب خیلی چیز مهمّی است.

 بعد هم در مسئله‌ی واردات اشاره کردند آقای نعمت‌زاده، که البتّه آدم شرمنده میشود؛ چهار وزارتخانه را دادند دست آقای نعمت‌زاده! واقعاً چهار وزارتخانه بود اینجا؛ صنایع، صنایع سنگین، معادن، و بازرگانی. یکی از کارهای عجیب و غریبی که برای بنده هم تا آخر معلوم نشد که چرا این کار انجام گرفت، همراه کردن وزرات بازرگانی با وزرات صنایع و معادن بود؛ یعنی واقعاً هنوز هم برای من حل‌نشده است. آن روز هم که این کار را انجام میدادند برای من روشن نبود که چرا دارند انجام میدهند این کار را. خب، مسئولین مجلس و دولت تشخیص داده بودند و انجام دادند. واقعاً کار سختی است، ما حق میدهیم که ایشان سختش باشد لکن بالاخره باید این کار را انجام بدهد؛ یعنی یکی از کارهای بسیار مهم، مسئله‌ی مدیریّت تجارت خارجی است؛ از این جهت که اینجا صرفاً بازار مصنوعات خارجی نباشد که بازار خودرو، بازار فلان، بازار فلان یکسره داده بشود به آنها. بدتر از اینها مسئله‌ی بانک‌ها است.

 یکی هم مسئله‌ی اقتصاد مقاومتی است. خب، امسال سال دوّم اقتصاد مقاومتی است؛ یعنی پارسال -سال ۹۳- شروع اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی بود. دوستان دولت هم گزارشهایی به من دادند که من شخصاً و زباناً از آقای جهانگیری تشکّر کردم آن‌وقتی که ایشان به پانزده دستگاه ابلاغ کردند که این کارها را، این وظایف را باید انجام بدهید. بعد هم حالا یک گزارش مفصّلی فرستادند که البتّه برای من خلاصه کردند آن گزارش را و تماماً خواندم، نگاه کردم. کارهایی که انجام گرفته در زمینه‌ی اقتصاد مقاومتی، بعضی‌هایش کارهای مقدّماتی است؛ حالا مثالهایش را بخواهم بزنم، طول میکشد، وقت میگذرد؛ بعضی از کارهایی که گزارش شده، مربوط به بندهای اقتصاد مقاومتی نیست، اگرچه حالا ارتباط داده شده امّا کارهای جاری دستگاه‌ها است؛ بالاخره دستگاه‌ها یک کارهای جاری دارند و اینها را به شما گزارش کردند که این کارها را ما کردیم؛ اینها آمده جزو کارنامه‌ی دستگاه‌ها در زمینه‌ی اقتصاد مقاومتی؛ درحالی‌که این نیست. بعضی از کارها هم ارتباطی اصلاً به بندهای اقتصاد مقاومتی ندارد؛ این مقدار کافی نیست. سیاستهای اقتصاد مقاومتی یک بسته‌ی کامل و منسجم است؛ این بسته هم تراوش‌شده‌ی فکر شخصی نیست؛ این عقل جمعی است، یک جماعتی نشسته‌اند؛ دوستان اقتصاددان حاضر در این مجلس هم بعضی‌هایشان میدانند و مطّلعند. کار مفصّلی انجام گرفته روی این، بعد هم آمده اینجا، چکّش‌کاری شده، روی آن بحث شده، فکر شده، مطالعه شده؛ بعد رفته مجمع تشخیص [مصلحت نظام] و روی آن مطالعه شده؛ بالاخره آمده و نتیجه شده این سیاستها. یعنی محصول یک فرآیند معقول و مدبّرانه‌ای است؛ لذاست که اقتصاد مقاومتی را همه تأیید کردند، یعنی من یک مورد سراغ ندارم که از اقتصاددان و از کسانی که با ما خوبند، کسانی که با ما بد هستند؛ که این اقتصاد مقاومتی، این سیاستها را تخطئه کرده باشند؛ نه، همه قبول کردند. خب، این یک بسته‌ی منسجم است، باید مجموعاً انجام بگیرد؛ چه‌جوری میشود مجموعاً انجام بگیرد؟ آن‌وقتی‌که یک به اصطلاح برنامه‌ی اجرائی و عملیّاتی منسجمی برای آن ارائه بشود؛ که این چیزی بود که من چند وقت پیش به آقای دکتر روحانی گفتم و بنا شد که ایشان بگویند دوستان تهیّه کنند ان‌شاءالله این را بدهند، این لازم است؛ یعنی ما یک برنامه‌ی عملیّاتی لازم داریم؛ در این برنامه مشخّص بشود سهم دستگاه‌ها، فلان دستگاه این سهم او است از این بندهای سیاستها، بعد زمان گذاشته بشود؛ زمان خیلی مهم است، زمان‌بندی بشود، معلوم بشود که تا این زمان باید انجام بگیرد والّا اگر زمان‌بندی نشود؛ هیچ ضمانتی وجود ندارد که این در طول دولت شما حتّی انجام بگیرد، شما میخواهید این را عملیّاتی کنید، میخواهید اجرائی کنید، میخواهید از منافعش مردم استفاده کنند، پس زمان [بگذارید]. اوّلاً بایستی اقدامات عملیِ لازم در خصوص هر بند مشخّص بشود، مجری‌هایش دستگاه‌هایی که متصدّیند معلوم بشوند، در هر بخشی زمان‌بندی لازم انجام بگیرد، امکانات لازم و چگونگی تأمین آن امکانات بایستی روشن بشود، بالاخره این سیاستها یک تحرّک عملی است و میدانی است؛ وقتی راهکار فراهم میکنید، در واقع یک تحرّک میدانی میخواهید به‌وجود بیاورید، این الزاماتی دارد. الزاماتش چیست؟ چه جوری میشود تأمین کرد؟ راه تأمین آن الزامات باید مشخّص بشود. آن‌وقت اگر این کارها شد، آن‌وقت شما میتوانید رصد کنید، میتوانید پیگیری کنید، ببینید شد یا نشد، فلان دستگاه کار خودش را انجام داد یا نداد. کار پیش میرود.

 نکته‌ی دوّم در مورد اقتصاد مقاومتی این است که همه‌ی برنامه‌های اقتصادی دولت بایستی در این مجموعه‌ی اقتصاد مقاومتی و در این سیاستها بگنجد؛ حتّی برنامه‌ی ششم و برنامه و بودجه‌های سالیانه، همه باید براساس این اقتصاد مقاومتی شکل بگیرد؛ یعنی هیچ‌کدام از اینها در هیچ بخشی، غیرمنطبق با این سیاستها نباشد؛ نه اینکه فقط مخالفت نداشته باشد بلکه کاملاً منطبق با این سیاستها باشد.

 نکته‌ی دیگر این است که بخشهای بیرون از دولت دیده بشوند؛ حالا شما در مورد وزارتها و بخشهای دولتی ممکن است ابلاغ کنید؛[امّا] بخشهایی وجود دارند خارج از دولت؛ اینها میتوانند در اقتصاد مقاومتی نقش ایفا کنند، از جمله بسیج؛ من یک گزارشی [هم‌] دیدم. خیلی لازم است به نظر من -اگر وقت کنند آقای رئیس‌جمهور یا لااقل آقای جهانگیری- که بخواهید و ببینید مجموعه‌ی بسیج در مورد اقتصاد مقاومتی چه کارهایی میتوانند انجام بدهند و ظرفیّتش را دارند؛ ظرفیّت خیلی خوبی است. بسیج چیز کمی نیست، چیز کوچکی نیست؛ بسیج یک مجموعه‌ی عظیم و آماده‌به‌کاری است؛ اینها را بخواهید، ببینید چه‌کار میتوانند بکنند؛ اینها می‌آیند امکانات خودشان را عرضه میکنند و میگویند این‌کارها را هم کرده‌ایم. به نظر من امکاناتِ [خوبی هست‌]. حالا از جمله من بسیج را مثال زدم؛ بخشهای گوناگونی هستند، افراد اقتصاددان و به‌اصطلاح اقتصادی‌عمل‌کنِ بیرونی؛ بعضی‌ها هستند که شرکتهایی دارند و کارهایی دارند، از ظرفیّتهای اینها میشود استفاده کرد. و همه‌ی اینها در آن برنامه‌ی کلّی باید بیاید؛ یعنی برنامه‌ی کلّی، فقط ناظر به بخشهای دولتی نباید باشد. پس قدم اوّل، ایجاد این برنامه بود با این خصوصیّات.

 قدم بعدی این است که یک ستاد قوی و هوشمند و نافذالکلمه تشکیل بشود. من البتّه اطّلاع دارم که آقای رئیس‌جمهور شورایی را تشکیل داده‌اند، خود ایشان هم شرکت میکنند، بسیار هم کار خوبی است؛ امّا این آن ستاد فرماندهی نیست. خب آقای رئیس جمهور کارهای فراوان دیگری هم دارند که باید به آنها هم برسند، نمیشود که همه‌ی وقت و همه‌ی همّت، صرف این کار بشود. یک ستادی لازم است -مثل ستادهای فرماندهی که ما در دوره‌ی جنگ داشتیم و در بعضی از کارهای دیگر هم یک ستادهای فرماندهی ایجاد شده که خود شما آقای دکتر روحانی در این مسائل تجربه دارید- یک ستاد فرماندهی لازم دارد که به‌طور دائم رصد کند، نگاه کند، ببیند کدام دستگاه توانسته و پیش رفته، کجا مشکل وجود دارد. چون حرف زدن آسان است، برنامه‌ریزی هم خیلی مشکل نیست، [ولی] عمل‌کردن با اینها فرق دارد؛ خب آدم بخواهد در میدان وارد بشود و پیش برود، گاهی اوقات یک موانعی پیش می‌آید که قبلاً پیش‌بینی نشده، بعضی پیش‌بینی هم شده لکن موانعی است که پیش می‌آید؛ بایستی آن ستاد بتواند به‌صورت ضربتی آن موانع را برطرف کند، راه را باز کند و پیش برود؛ و نافذالکلمه [باشد]، یعنی باید گوش کنند؛ این‌جور نباشد که حالا مثل امروز که آقای جهانگیری مکرّر میگفتند پنج دقیقه [صحبت کنید]، آقایان پنج دقیقه را مثلاً به هفت دقیقه و ده دقیقه افزایش [میدادند]؛ هرچه آن ستاد گفت، واقعاً همه آن حرف را بپذیرند.

 بعد هم پیشرفت کار را به مردم گزارش بدهید؛ ببینید واقعاً چه اتّفاقی می‌افتد! شما شش‌ماه مثلاً فرض کنید به همین شکلی که ما گفتیم، [یعنی‌] این برنامه وقتی تدوین شد، این ستاد تشکیل بشود و شش ماه فعّالیّت کند؛ کار به‌صورت چشمگیری پیش خواهد رفت؛ بعد بیایید همان را به مردم بگویید؛ بگویید این کارها را کردیم، آن کارها را کردیم؛ مردم در زندگی [خود] احساس میکنند؛ آن امید و خوش‌بینی به آینده که شما میخواهید در مردم باقی بماند، به‌طور کامل تأمین خواهد شد؛ یعنی به مردم گزارش داده بشود. و [البتّه‌] تعیین شاخصهایی هم برای ارزیابی باید باشد.

 یک الزامات قانونی و حقوقی و قضائی هم در مجموعه‌ی اقتصاد مقاومتی وجود دارد؛ دو قوّه‌ی دیگر حاضرند همکاری کنند، هم قوّه‌ی مقنّنه -مجلس- در این زمینه آماده است برای همکاری؛ [مثلاً] قانونی هست که شما قانون را باید عوض کنید یا اصلاح کنید یا قانون جدیدی را بر این قوانین اضافه کنید؛ احتیاج به این چیزها پیدا میکنید؛ یا یک جایی یک حرکت قضائی لازم است؛ همه‌ی اینها را دو قوّه حاضرند همکاری کنند برای اینکه این اقتصاد مقاومتی انجام بگیرد.

 اشاره شد به مسئله‌ی رکود؛ خب، این رشد سه درصدی که اتّفاق افتاده، نشان‌دهنده‌ی این است که رکود تکان خورده؛ یعنی یک حرکتی انجام گرفته؛ حالا باید دید این رشد در کدام بخشها هست، در کدام بخشها منفی است؛ مجموع برآیند این مثبت و منفی‌ها شده سه درصد. اگر چنانچه به‌طور جدّی با رکود مبارزه نشود، همین رشد سه درصد هم به خطر خواهد افتاد، تورّم هم بالا خواهد رفت، مشکل اشتغال هم پیش خواهد آمد. حالا من اینجا بگویم که آقای نعمت‌زاده اگر میخواهند دنبال بکنند، تعداد کارخانه‌هایی را که الان کار نمیکنند -یعنی کارخانه‌ای است که همه چیزش آماده است و الان کار نمیکند- برای ما آمدند گزارش دادند؛ عدد و رقمی دقیق را؛ تعداد کارخانه‌هایی را که زیر پنجاه درصد دارند کار میکنند مشخّص کردند؛ تعداد کارخانه‌هایی را که زیر هفتاد درصد دارند کار میکنند مشخّص کردند. خب، حالا هفتاد درصد یک چیزی امّا زیر پنجاه درصد! بعضی از اینها مشکل نقدینگی دارند؛ یعنی سرمایه‌درگردششان مشکل دارد -که این کار کار بانک‌ها است، بایست بانک‌ها جواب بدهند در این زمینه؛ که اگر در اقتصاد مقاومتی، همان کارگاه اساسی و ستاد فرماندهی راه بیفتد، به همه‌ی اینها میتواند برسد- امّا مسئله‌ی بعضی از اینها مسئله‌ی نبود نقدینگی نیست، تسهیلات را هم طرف گرفته، کارخانه الان حاضر و آماده است، هیچ مشکلی ندارد، ماشینهایش هم آن‌طور که حالا گفته‌اند بعضی از اینها این‌جوری است که ماشینها هم ماشینهای نو است، لکن کار نمیکند. چرا؟ برای اینکه تسهیلات را رفته جای دیگری خرج کرده؛ خب این تعقیب قضائی دارد، اینها را باید دنبال بکنید، اینها را باید بخواهید. اینکه میگوییم «ستاد فرماندهی»، برای خاطر این است. این‌طور چیزها، این‌طور نکات دنبال خواهد شد. اگر به مسئله‌ی رکود رسیدگی نشود، روی همه‌ی نشانه‌ها و شاخصهای اقتصادی اثر خواهد گذاشت. البتّه این قانون اخیر -قانونی که اشاره کردند- قانون خوبی است، منتها قانون کافی نیست. حمایت از بنگاه‌های تولیدی، تأمین نقدینگی، تأمین سرمایه‌درگردش، برخورد جدّی با کسانی که واحدهای تولیدیِ آماده را راکد گذاشته‌اند، همه‌ی اینها کارهای لازمی است. و من در جلسه‌ی قبل هم -یک جلسه‌ای که با دوستان داشتیم- گفتم، باز هم تأکید میکنم: سیستم بانکی باید نقش ایفا کند؛ یعنی سیستم بانکی باید به‌طور کامل وارد میدان بشود.

 یکی از کارهایی که پیشنهاد کرده‌اند، به ما گفته‌اند و میگویند زمینه آماده است، عبارت است از سپردن برخی از طرحها به بخش خصوصی. البتّه برای بخش خصوصی مشوّق درست [بشود]؛ چون الان پولهای سرگردان وجود دارد، بلاشک پولهای سرگردان هست. به من آن‌جور که حالا گزارش دادند، ۴۰۰ هزار میلیارد تومان ما طرحِ روی زمین داریم -همه هم دولتی است- اگر چنانچه ما بتوانیم ده‌درصد اینها را بدهیم به بخش خصوصی، شما ببینید چه اتّفاقی می‌افتد؛ ۴۰ هزار میلیارد تومان ناگهان وارد کار میشود، این خیلی مهم است. یعنی از همین طرحهایی که الان روی زمین هست -یعنی از همین ۴۰۰ هزار میلیارد تومان- اگر ده‌درصد داده بشود به بخش خصوصی، یک اتّفاق مهمّی در کشور می‌افتد. این یکی از کارها است که باید واقعاً روی این برنامه‌ریزی کرد و کار کرد.

 بخش کشاورزی هم مهم است. البتّه اعتقاد من این است که آقای حجّتی واقعاً میتواند کار بکند. ایشان از نظر من جزو وزرای خوش‌سابقه‌ای است در کار و واقعاً میتوانند این کار را بکنند؛ منتها آن چیزی که ما از ایشان و از مجموعه توقّع داریم، این است که در تولید محصولات حیاتی باید خودکفایی به‌وجود بیاید؛ یعنی خودکفایی را به حرف و گپ این و آن نگاه نکنید که آقا گندم، بیرون ارزان‌تر است، و مانند اینها. ما باید به خودکفایی برسیم؛ در موادّ حیاتی باید به خودکفایی برسیم.

 از مهندسان کشاورزی بایستی استفاده کنیم. من یک‌وقت به آقای روحانی گفتم رفته بودیم یکی از استانها -به نظرم سفر همدان [بود]- آنجا دوستان ما که میرفتند بررسی میکردند، اطّلاع دادند به ما که کشاورزی‌های مناطق گوناگون آن استان رونق خیلی خوبی دارد؛ [وقتی‌] پرسیدند، معلوم شد که جوانهای مهندس کشاورزی را اینها به‌کار گرفته‌اند و آن استان خوشبختانه زیاد هم داشت. رفته‌اند آنجا و به اینها کمک کرده‌اند، حرف اینها را گوش کرده‌اند؛ این کمک میکند به این [کار]. این یک برنامه‌ریزی میخواهد؛ خیلی کار سختی هم نیست؛ یک فراخوان میخواهد، یک شناسایی میخواهد، یک برنامه‌ریزی میخواهد، یک تقسیم‌بندی میخواهد و این کارها را میتوانید انجام بدهید که از اینها استفاده بشود.

 [استفاده از] فنّاوری روز؛ همین مسئله‌ی آب که حالا اشاره کردند -تقسیم آب و به‌اصطلاح استفاده‌ی بهینه‌ی از آب- خیلی مهم است. جلوگیری از واردات؛ ببینید من باز هم تأکید میکنم. حالا شما میگویید ما جلوی واردات را گرفتیم امّا میوه‌هایی در بازار هست که [وارداتی است‌]. آخر ایران برود از کجا میوه بیاورد که بهتر از میوه‌ی ما باشد؟ یک وقتی زمان ریاست جمهوری ما، یک نفری از یک کشور عربی -اسم نمی‌آورم- آمده بود، سوغاتی برای من یک جعبه‌ی خیلی قشنگ، خرما آورده بود. گفتم مصداق واقعیِ زیره به کرمان بردن این است. ما این‌همه خرما داریم -این خرمای مضافتی، این خرماهای گوناگون جنوب کشور؛ چه در استان فارس، چه در خوزستان، چه در بلوچستان- آن‌وقت حالا برای ما خرما آورده‌اند؛ منتها در بسته‌بندی. من آن‌وقت همان هدیه را بردم در دولت، گفتم این خرما را مقایسه کنید با خرماهای ما! خرماهای ما بهتر از این هستند امّا این بسته‌بندی چقدر قشنگ است. آن‌وقت‌ها خرماهای ما در آن کیسه‌های فلان‌جور، با لگد توی حصیر میکردند، سرش را می‌بستند و عرضه میکردند! حالا البتّه یک خرده بهتر شده. به‌هرحال واردات میوه، واردات بی‌رویّه است.

 یک مسئله‌ی اساسی‌ای که این عمدتاً [مربوط به‌] وزارت کشاورزی است -منتها فقط کار وزارت کشاورزی نیست- تمرکز بر روستا است. یعنی واقعاً این را یکی از بخشهای اساسیِ برنامه‌ریزی دولت باید قرار داد: ما متمرکز بشویم روی روستا. حرفش را در سالهای مختلف خیلی زده‌ایم امّا این کار عملاً اتّفاق نیفتاده. ما بایستی صنایع تبدیلی را به روستاها ببریم، به بعضی از شهرها ببریم. من در ارومیه دیدم سیب روی زمین ریخته بود! گفتند اصلاً نمی‌ارزد؛ پول کارگر خیلی بیشتر از آن پولی است که ما از فروش این سیب به‌دست‌ [می‌آوریم‌] یا هلو، زردآلو، انگور؛ خب، آنجا صنایع تبدیلی میخواهد. خیلی از جاهای گوناگون کشور، ما این میوه‌ها را داریم که در بعضی از اوقات، صرف نمیکند برای صاحب باغ که این میوه را جمع بکند. ما اگر صنایع تبدیلی داشته باشیم، خشک‌کننده داشته باشیم، بتوانیم آنجا از اینها استفاده بکنیم، این کار را باید بکنیم. و ظرفیّتها فوق‌العاده است؛ واقعاً فوق‌العاده است. من در ایرانشهر یک گوجه فرنگی دیدم به قدر یک گرمک! یک دانه‌ی اختصاصی نبود؛ اصلاً گوجه فرنگی [همین اندازه بود]. آنجا یک باغی بود بین بمپور و ایرانشهر -وقتی که ما آنجا تبعید بودیم، دعوت کردند ما را، گوجه فرنگی آوردند به قدر یک گرمک! پیاز آوردند به‌قدر همین مشت من! من یادم است، پیاز را گرفتم در دستم، گفتم من میخواهم این را اندازه بگیرم، بتوانم بگویم؛ به همین اندازه‌ی [مشت من‌] بود؛ انگشتهای من خم نشد، وقتی این پیاز را در دست گرفتم. یعنی به این بزرگی! خب ما اینها را داریم. خیلی جاها در سرتاسر کشور، این امکانات وجود دارد. اگر به صنایع روستایی اهمّیّت بدهیم، اگر به روستاها اهمّیّت بدهیم، اگر به این باغدارها اهمّیّت بدهیم، اینها بهترین خدمت به روستاها و به فقرای ما در روستاها و در جاهای دیگر است.

 بخش معدن را هم بنده اینجا یادداشت کرده‌ام، منتها دیگر وقت گذشته (خیلی هم فشار روی آقای نعمت‌زاده نیاوریم!) آنچه به من گزارش شده [این است که‌] ما حدّاکثر پانزده درصد از ظرفیّت معدنی کشور را داریم استحصال میکنیم؛ پانزده درصد! ما معدن را باید جایگزین نفت کنیم؛ یعنی واقعاً بایستی ما بتوانیم. من سالها پیش -شاید بیست سال پیش- در دولتِ آن‌وقت گفتم. ما باید کاری بکنیم که هر وقت اراده کردیم، بتوانیم سر چاه‌های نفت خودمان را ببندیم؛ نه از کمبود مشتری بترسیم، نه از نداشتن بازار بترسیم، نه از نداشتن پول بهای نفت بترسیم؛ باید به اینجا برسیم. خب ما واقعاً بایستی به فکر بیفتیم؛ برای نفت باید جایگزین‌ [قرار داد]. می‌بینید نفت چه وضعی پیدا کرده! یک اشاره‌ی قدرتها و عناصر خبیث منطقه با همدیگر، موجب میشود که نفت ناگهان از صد دلار بیاید به چهل دلار! از وقتی که از صد دلار شروع کرده تنزّل تا حالا، مگر چند ماه طول کشیده؟ خب، این قابل اطمینان نیست؛ آدم نمیتواند این را جزو سرنوشت اقتصاد کشور و گذران زندگی یک کشور [بداند] و آن را مربوط کند به یک چنین چیزی. نفت مال ما است، [امّا] هم اختیارش دست دیگران است، هم درآمد بیشترش مال دیگران است. بیشتر از آن‌قدری که ما از صادرات نفت استفاده میکنیم، آن دولتِ واردکننده‌ی نفت در اروپا یا در جای دیگر دارد استفاده میکند، که مالیات میگیرد و فلان میگیرد. ما نفتمان را داریم میدهیم، پول میگیریم؛ او نفت را میگیرد از ما و از مردم خودش پول میگیرد. استفاده‌ی آن دولتها بیشتر از دولت ما است از فروش نفت. این چه معامله‌ی پُرخسرانی است. خب یک جاهایی ما مجبوریم البتّه نفت را تولید کنیم، چاره‌ای نداریم امّا من واقعاً از ته دل خوشحال نمیشوم آن‌وقتی که ما آمارِ افزایش صادرات و افزایش تولید را [می‌شنویم‌]؛ همیشه به این فکر میکنم که ما باید جایگزین برای این پیدا بکنیم. بنابراین اگر بخواهیم جایگزین پیدا کنیم، یکی از بهترین جایگزین‌ها معادن است.

 آن‌وقت [در مورد] معادن هم بایستی از خام‌فروشی معادن بشدّت پرهیز کنیم. معادن باارزشی ما داریم. در استان کرمان یا در جنوب خراسان، سنگهای فوق‌العاده باارزشی وجود دارد. [اینکه‌] ما این سنگ را همین‌طور یک دفعه‌ای بِکَنیم، بفرستیم ایتالیا که آنها بعد تبدیل کنند و ارزش افزوده‌اش را چند ده برابر ببرند، احیاناً گاهی برای خود ما هم آنها را بفرستند و صادر کنند داخل کشور ما، آدم خیلی زورش می‌آید که یک‌چنین چیزی بشود. بنابراین، این هم یک مسئله است. و به‌نظر من در قضیّه‌ی معدن هم مسئله‌ی بخش خصوصی مهم است. و استانها هم آن‌طور که به من گزارش شد، استاندارها و افرادی از این قبیل اظهار میکنند که میتوانند بخش خصوصی را وارد کنند در قضیّه‌ی معدن و در بعضی جاهای دیگر.

 مسئله‌ی آب را هم که من یادداشت کردم خیلی مهم است. اشاره‌ی آقای چیت‌چیان کاملاً درست است. نشست آبهای زیرزمینی واقعاً مهم است. این برنامه‌ریزی‌ای که حالا میگویید کرده‌اید، کافی نیست -برنامه‌ریزی پنجاه درصد کار است یا کمتر- بایستی دنبال این برنامه حرکت کنید، راه بیفتید. البتّه شما اهل این کار هم هستید الحمدلله. [علاوه بر] صرف‌جویی در آب، اصلاح آبیاری، الگوی‌کشت در هر منطقه.

 آخرین حرف هم راجع به برنامه‌ی ششم(۱۰) است که دارد دیر میشود. برنامه‌ی ششم را هرچه زودتر بایستی ان‌شاءالله فراهم بکنید و همین‌طور که عرض کردیم، به‌طور کامل منطبق بر اقتصاد مقاومتی، و زودتر به مجلس بدهید. چون به نظر من امسال باید تصویب بشود، یعنی باید هرچه زودتر این کار انجام بگیرد. مجلس را هم بکشید به کار، وسط میدان، که بیایند دوستان در مجلس و به‌طور جدّی دنبال بکنند ان‌شاءالله که بتوانید.

 خدا ان‌شاءالله کمکتان کند. هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایمانًا مَعَ ایمانِهِم؛(۱۱) آرامشی خدا به دلهای همه‌ی شما و ما بدهد که این آرامش و سکینه، نقطه‌ی مقابلِ به‌اصطلاح این طوفانی شدن و زیر و بالا شدنِ ذهنها و فکرها است، و این موجب میشود ایمان انسان هم افزایش پیدا کند: لِیَزدادوا ایمانًا مَعَ ایمانِهِم؛ یعنی آن آرامش [باعث افزایش ایمان میشود]. آرامش هم از راه اعتماد به قدرت الهی است، لذا بعد میفرماید: وَ للهِ‌ جُنودُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ کانَ اللهُ عَلیمًا حَکیمًا.(۱۲) ان‌شاءالله که خداوند کمکتان کند؛ ما هم که خب همیشه شماها را دعا میکنیم. و کار برای مردم، کار برای خدا، کار با اخلاص، ان‌شاءالله جزو برنامه‌های همه‌ی ما باشد و خدای متعال هم ان‌شاءالله برکت بدهد و قبول کند.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
 
۱) قبل از شروع بیانات معظّمٌ‌له، حجّت‌الاسلام‌ والمسلمین دکتر حسن روحانی (رئیس‌جمهور) و دکتر اسحاق جهانگیری (معاون اوّل رئیس‌جمهور)، مهندس محمّدرضا نعمت‌زاده (وزیر صنعت، معدن و تجارت)، مهندس حمید چیت‌چیان (وزیر نیرو)، مهندس بیژن نامدار زنگنه (وزیر نفت)، مهندس محمود حجّتی (وزیر جهاد کشاورزی)، دکتر سیّدحسن قاضی‌زاده هاشمی (وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) گزارشی ارائه کردند.
۲) وزیر مسکن و شهرسازی‌
۳) رئیس سازمان صداوسیما
۴) سوره‌ی فتح، آیه‌ی ۷؛ «و سپاهیان آسمانها و زمین از آنِ خدا است، و خدا همواره شکست‌ناپذیر سنجیده‌کار است.»
۵) وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی‌
۶) حقیر، پست‌
۷) بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۹
۸) وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی
۹) لبخند معظّم‌له و خنده‌ی حضّار
۱۰) برنامه‌ی ششم توسعه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران‌
۱۱) سوره‌ی فتح، بخشی از آیه‌ی ۴؛ «اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند...»
۱۲) همان؛ «... و سپاهیان آسمانها و زمین از آنِ خدا است و خدا همواره دانای سنجیده‌کار است.»

مشت آهنین

مشت آهنین

همان تحریم‌کنندگان دیروز، امروز از اینکه ملت ایران دارد به قدرت اول نظامی منطقه تبدیل می‌شود، دست و پا می‌زنند! ۸۷/۲/۱۱ جمهوری اسلامی ثابت کرده در دفاع از خود کاملاً مقتدرانه عمل میکند؛ همه‌ی ملت مثل یک مشت مستحکم گرد هم می‌آیند و در مقابل متجاوز و مهاجم غیرمنطقی می‌ایستند. ۹۴/۱/۳۰


از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد.

از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد.

خبرنامه دانشجویان ایران:  رئیس قوه قضائیه گفت: چرا برخی آقایان درخصوص شورای نگهبان فضاسازی می کنند و حرف های حاشیه ای می‌زنند و جدال به راه می اندازند؟ از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آیت الله صادق آملی لاریجانی درجلسه مسئولان قضایی افزود: به ایام انتخابات نزدیک می شویم و متاسفانه برخی رسانه ها برای اینکه فضاسازی حاشیه ای کنند حرف هایی را مطرح می کنند.

وی گفت: در این کشور هر یکی دو سال انتخابات داشته ایم و انتخابات علی الاصول سالم بوده غیر از اشتباهاتی که در هر گوشه و کنار ممکن است رخ دهد اما روند کل انتخابات سالم و مسیر آن برحسب قانون، روشن است.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: ناظران انتخابات هم روشن هستند و یکی از شواهد بر سلامت انتخابات همین بوده است که دائم علایق و گرایش های مختلف سیاسی بر سر کار آمده اند و بنابراین روشن است که غربالگری خاصی صورت نمی گیرد که بخواهند یک جناحی همیشه حاکم باشد.

رئیس دستگاه قضا گفت: در مجلس و ریاست جمهوری این چنین است و این بزرگترین شاهد بر آزادی انتخابات است.

آیت الله آملی لاریجانی با اشاره به اینکه انتخابات در هر کشوری نیازمند ناظر است، افزود: ناظر آگاه، تیزبین و مستقلی باید باشد که بتواند اوصاف را احراز کند.

شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی ایران دارد

وی شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی ایران و متولی نظارت در انتخابات خواند و گفت: هم براساس نص قانون اساسی و هم براساس تفسیری که خود شورای نگهبان دارد نظارت این شورا از بدو عملیات انتخابات تا به پایان استصوابی است.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: اینکه گاه گفته می شود که این نظارت به این معنا که صلاحیت را تشخیص دهیم مربوط به هیات اجرایی است اشتباه است؛ البته آن هم هست اما نظارت به معنای اینکه کسی تصویب کند با شورای نگهبان است و این امری بسیار واضح است.

وی گفت: ما نباید حرف هایی را که سالهای سال مطرح و پاسخش داده شده است دوباره مطرح کنیم و گاهی انسان حرف های عوامانه ای می شنود که تعجب می کند.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: یک آقایی که هم به دیانت و هم به انقلابی بودنش اعتقاد دارم سخنی گفته است مبنی بر اینکه ما فقط از مجاری قانونی چهارگانه می توانیم نظارت کنیم.

گفته اند که ما عدم احراز صلاحیت نداریم؛ این حرف باطل و غلطی است

وی گفت: نظارت در شورای نگهبان از هر کانالی که باشد انجام می شود و گفته اند که ما عدم احراز صلاحیت نداریم؛ این حرف باطل و غلطی است و این حرف ها برای کسی است که قانون را نمی شناسد.

رئیس قوه قضائیه افزود: عده ای می گفتند اصل بر برائت است که این هم حرفی عوامانه است.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: در قانون یک‌سری اوصاف را آورده اند و گفته اند که نامزدان باید آن را داشته باشند.

وی افزود: اگر شورای نگهبان بخواهد تائید کند باید اوصاف را احراز کند بنابراین ما عدم احراز صلاحیت هم داریم و این حرف غلطی است که نداریم؛ حالا شما در فرمتان چه می خواهید بنویسید، یا رد کنید یا نه، اشکالی ندارد و می شود گفت رد به عدم اجرای صلاحیت.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: این چیزی منطقی و استدلالی است و رد از باب عدم احراز صلاحیت است.

وی افزود: تعجب می کنم مسئولی که انسان واقعا توقع ندارد مسایلی را می گوید و روزنامه ها رسانه ای می کنند.

مکرر می گفتند که اصل بر برائت است

رئیس دستگاه قضا گفت: مکرر می گفتند که اصل بر برائت است؛ مگر کسی می خواهد جرم کسی را اثبات کند که اصل بر برائت است؟ ما نمی توانیم در جایی که باید وصفی را احراز کنیم بگوئیم اصل بر برائت است؛‌ مگر برائت برای ما وصف درست می کند که بگوئیم اصل بر برائت است؟

آیت الله آملی لاریجانی افزود: اگر گفتند کسی مشتهر به پذیرش قانون اساسی باید باشد باید احراز کنیم که قانون اساسی را پذیرفته است؟ باید احراز کنیم که نظام ولایت فقیه را قبول دارد؟ ما بگوییم شک داریم و با بحث برائت درست می کنیم حرف باطلی است.

افرادی که من در شورای نگهبان می شناسم کالجبل الراسخ پای حرف ها می‌ایستند

وی شورای نگهبان را نهادی واقعا مهم در جمهوری اسلامی ایران خواند و گفت: به حمد خداوند تا به حال محکم ایستاده اند و مطمئنم لااقل برخی افرادی که من در شورای نگهبان می شناسم کالجبل الراسخ پای حرف ها می‌ایستند و پای این شعارهای مختلف هم هرگز نخواهند لرزید.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: بحث این است که ما چرا فضاسازی می کنیم، حرف های حاشیه ای می زنیم و چرا اینها جدال هایی راه می اندازند؟ راه، روشن و تفسیر قانون اساسی هم روشن و وظایف هر نهاد و همچنین وظیفه نظارتی شورای نگهبان هم روشن است.

وی گفت: اینکه وظیفه شورای نگهبان استصوابی است یا نه هم معلوم است.

از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد

رئیس قوه قضائیه افزود: ما از شورای نگهبان می خواهیم در مساله انتخابات که سرنوشت کشور است محکم بایستد چراکه سلامت انتخابات حق مردم است و همان‌طور که نباید حقوق نامزدان نمایندگی مجلس ضایع شود حقوق ملت هم نباید ضایع شود.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: شورای نگهبان را در بحث نظارت برای این قرار داده اند که هرکسی نتواند با هر وصف نادرستی وارد مجلس، ریاست جمهوری و یا خبرگان شود.

فتنه گران دارند در انتخابات رنگ و لعاب عوض می کنند و حزب درست کرده اند

وی افزود: در هر حال مساله انتخابات و سلامت آن مساله ای مهم است و از همه مهمتر اینکه افرادی دارند رنگ و لعاب عوض می کنند.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: برخی کسانی که در جریان فتنه 88 فتنه گر بودند و برخی از‌ آنها محکومند حالا آمده اند لعاب و رنگ عوض کرده اند و احزابی درست می کنند و می خواهند در صحنه بیایند.

شورای نگهبان باید بهوش و حواسش جمع باشد

وی افزود: شورای نگهبان باید بهوش و حواسش جمع باشد و محکم پای ارزش های انقلاب بایستد.

رئیس دستگاه قضا گفت: این کشور، کشور امام زمان(عج) و کشور ولایت و ائمه اطهار است و ما نمی توانیم کشور را به دست کسانی بدهیم که نه نظام جمهوری اسلامی ایران و نه ولایت فقیه و نه قانون اساسی را قبول ندارند و فقط یک چیزهایی را لقلقه لسان می گویند و وقتی سرکار سوار می شوند زیر همه این حرف هایشان می زنند.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: مگر همین ها نبودند که حرف هایی می زدند که با هیچ جای قانون اساسی جور درنمی آمد؟

وی گفت: به هر حال شورای نگهبان باید مسیر اینها را بشناسد و پای ارزش های انقلاب بایستد و البته به کسی هم ظلم نکند و به کسی اجحاف نشود.

با عدم احراز نمی شود کسی را به مجلس راه داد

رئیس دستگاه قضا افزود: با عدم احراز نمی شود کسی را به مجلس راه داد و اگر احراز کردند وظیفه ای است که انجام داده اند.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: ما امیدواریم همه کسانی که در این کشور دلسوز انقلاب و نظامند برای تلطیف فضا به هم کمک کنند تا انتخاباتی سالم برگزار شود و افرادی صالح به مجلس وارد شوند تا بتوانند خیر و صلاح مردم و کشور را رقم بزنند.

اکنون کشور نیاز به همدلی و کار مجاهدانه دارد  

رئیس قوه قضائیه گفت : اکنون کشور نیاز به همدلی و تلاش و کارمجاهدانه دارد، حاشیه سازی در این زمان از هیچ کسی پذیرفته نیست.

آیت الله آملی لاریجانی  به هفته دولت اشاره کرد و افزود: این روزها ایام هفته دولت است که این روز را به رئیس جمهور و دولت و همه دولتمردان خدوم کشور که برای بهتر کردن معیشت مردم و اشتغال تلاش می کنند، تبریک و تهنیت می گویم.

به دولت خدوم تذکر می دهیم

وی ادامه داد: امیدواریم خداوند برای رسیدن به اهداف بلند و اصلاح اوضاع و احوال کشور کمکشان کند و قوه قضاییه در حد توان به دولت کمک می کند .رئیس قوه قضائیه گفت: اما به دولت خدوم این نکته را تذکر می دهیم که اکنون کشور نیاز به همدلی و تلاش و کارمجاهدانه دارد،  حاشیه سازی در این زمان از هیچ کسی پذیرفته نیست .

وی با بیان اینکه امسال سالی است که همدلی و همزبانی باید به منصه ظهور برسد افزود: مردم گرفتاری دارند و باید به دولت کمک کرد و همه باید دست در دست هم بدهند همه باید کمک  و خدمت کنند .

آیت الله آملی لاریجانی ادامه داد : دولت، قوه قضائیه، مجلس و همه نهادهای دیگر خود به خود هیچ هدف و مقصودی به جز خدمت رسانی به مردم ندارند و نظام و حکومت برای این است که مردم بتواند به مصالح خود برسند، بنابراین دولت باید با فکر، تامل، عمل صالح و کار جهاد گونه در این مسیر حرکت کند.

رئیس قوه قضائیه گفت : توصیه ما به دولت این است که این ایام را مجرایی برای خدمت رسانی بیشتر به مردم و همدلی بیشتر با مردم و نهادهای دیگر بداند، کاستی ها و نقایص را بپذیرد و برطرف کنند و اقدامات و کارهای انجام شده خود را به مردم نشان بدهد .

سیاری از فساد و کاستی ها ناشی از قوه قضاییه است

وی با بیان اینکه ما فکر می کنیم سرمنشا برخی از امور حتما دست قوه مجریه است افزود : بسیاری از فساد و کاستی ها و مشکلاتی که سرریزش به قوه قضاییه می آید ناشی از قوه قضاییه است.

رییس قوه قضاییه گفت : ما توقع داریم دولت این ایام را وسیله و ابزاری قرار بدهد تا به همه زیر مجموعه خود نظارت قطعی و توصیه کند ، برای اینکه سرمنشا فسادهای مالی و اداری و برخی فساد های سیاسی را ببندد و نگذارند اینها به دستگاه قضایی منتهی شود و پرونده های کلان و کاهی پرونده های کمر شکن برای دستگاه قضایی پدید بیاید .

وی افزود : امیدواریم دولت با تلاش های خود در زمینه های سیاست خارجی نیز بتواند چهره بسیار خوب، منطقی و عقلانی از نظام جمهوری اسلامی مطرح کند.

آیت الله آملی لاریجانی با بیان اینکه الحمدالله در این خصوص تلاش خوبی صورت می گیرد گفت: در بحث مذاکرات هسته ای نیز تلاش های خوبی صورت گرفته است اما در عین حال باید توجه کنیم اگر می خواهیم در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید مقتدر باشیم و اقتدار نیز با صحبت درست نمی شود .

وی با بیان اینکه اقتدار این است که ما با مردم یک رنگ باشیم و مردم به ما اعتماد کنند افزود: سرمایه دولت و قوای کشور مردم هستند و راه‌های کسب این سرمایه نیز ایجاد اعتماد و اعتماد سازی است.

دولتمردان اعم از قوای قضائیه و مقننه باید با مردم روراست باشند

آیت الله آملی لاریجانی ادامه داد: دولتمردان اعم از قوای قضائیه و مقننه باید با مردم روراست باشند، در این شرایط اگر اعتماد مردم جلب شد، قدرتی پدید می آید که هیچ کس نمی تواند آن را از بین ببرد و کشورهای خارجی نیز چشم طمع نخواهند داشت.

بعد از جریان مذاکرات و توافق صورت گرفته خیلی سازهای ناکوکی زدند

وی گفت: متاسفانه بعد از جریان مذاکرات و توافق صورت گرفته خیلی سازهای ناکوکی زدند، فرض کنید بحث ورود به کشور را مطرح کردند، اینکه منشا تغییر و تحول در کشور می شویم و تغییرات را آرام آرام ایجاد می کنیم.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: اینها خواب های آشفته ای است که می بینند اما از درون کشور، کسی نباید به آنها علامت بدهد و صحبت هایی کندکه طمع در آنها ایجاد شود .

رئیس قوه قضائیه گفت: کشوری که کشور ائمه اطهار و مسیرش مسیر ایمان است هیچ وقت زیر بلیط کشورهای کفر نخواهند رفت، در واقع  زیر ظلم کشورهایی که بنایشان ظلم بر مردم سرزمین های مختلف بود و استعمارگریشان بر همه آشکار است نخواهند رفت اما ما نباید کلمات و سخنانی بگوئیم که گویی راهی باز شده است که آنها بیایند و تغییرات ایجاد کنند .

مرقد مطهر امام رضا(ع) از نعمات بزرگ برای ایرانیان است

رئیس قوه قضائیه با تبریک ایام ولادت حضرت ثامن الحجج  علی ابن موسی الرضا (ع) مرقد این امام بزرگوار را در ایران یکی از نعمات بزرگ الهی برای شیعیان و به ویژه برای مردم کشورمان بیان کرد.

آیت الله صادق آملی لاریجانی در جلسه مسئولان عالی قضایی گفت : مرقد منور و پرنعمت حضرت علی ابن موسی الرضا در ارض طوس، مهبط ملائکه و منبع فیض است.

وی افزود: ائمه اطهار (ع) به معنای حقیقی کلمه حی و شاهدند  لذا شیعیان با رفتن به این مزارهای شریف از برکات حیات معنوی و واقعی استفاده می کنند  و این نعمتی بزرگ است .

رئیس دستگاه قضا گفت : کرامات اهل بیت (ع) در هر حال برای همه شیعیان امر واضح و حوادث و کرامات خاص هم  به صورت متواتر منقول است و چیزی نیست کسی بتواند انکار کند .

وی افزود : از همه مهمتر تاثیرات معنوی و باطنی است که هر کسی به این ساحات معنوی مراجعه می کند به میزان ظرفیت معنوی خودش بهره خواهد گرفت و این باب کرامت حق تعالی به روی شیعیان است .

آیت الله لاریجانی گفت: شیعیان از این طریق می توانند در نورانی کردن باطنشان و راه یافتن به ساحت حق تعالی بابی باز کنند .

وی در ادامه به روایاتی در شان و مقام و جایگاه  حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا اشاره کرد و گفت : امیدواریم  خداوند زیارت با معرفت ایشان را نصیب کند و شروطی که در ذکر لا اله الاالله  است حاصل شود.

منبع: خبرگزاری صدا و سیما