فتوحات ما با «تقوا» امکانپذیر شد
حضرت آیتالله خامنهای: «علایم ایمان، گناه نکردن، از خدا ترسیدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهای کوچک برادران راحت صرفنظر کردن، و با دشمنان ذرهذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنین، فروتن باشید و خودتان را ذلیل بگیرید؛ «اذلّة علی المؤمنین» این، با شاخوشانهکشیدن با همدیگر، نمیسازد. این، با محبت و گذشت و مدارا ایجاد میشود. تقوا، اینهاست. تقوا در مسایل مالی، تقوا در مسایل ناموسی، تقوا در مسایل شخصی، تقوا در مسایل سیاسی، بخصوص تقوا در مسایل کاری را مهم بینگارید. بدانید که در حرکت تقوایىِ این کشور و این ملت، آنچنان اوج و رونقی به حرکت این ملت داده خواهد شد که چشم دنیا را خیره خواهد کرد. هرجایی که ما نمایشی از تقوا دیدیم، همین اثر را هم دیدیم. فتوحات میدان جنگ، همینطور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسیلهی تقوا و اتکال به خدا بود که دشمن در جنگ هشتساله شکست خورد.» ۱۳۶۹/۳/۲
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در آستانهی سوم خرداد سالروز آزادسازی شکوهمند خرمشهر از دست رژیم متجاوز بعثی، پوستر «فتوحات ما با تقوا امکانپذیر شد» را بر اساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب منتشر میکند.
مراسم شب خاطره دفاع مقدس با حضور رهبر انقلاب
در سالروز آزادسازی خرمشهر، مراسم شب خاطره با حضور حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی و همچنین جمعی از خاطرهگویان، رزمندگان، پیشکسوتان، نویسندگان و هنرمندان دفاع مقدس، از دقایقی پیش در حسینیهی امام خمینی (رحمهالله) آغاز شد.
ناگفتههایی از آزادسازی خرمشهر
به گزارش فرهنگ نیوز، امیر سرتیپ احمد رضا پوردستان که در همایش شکوه حماسه ( گرامیداشت سالروز آزاد سازی خرمشهر) سخن میگفت، با بیان این مطلب که پیروزی ما در خرمشهر ریشه در اسلام دین و ولایت مداری بود،گفت: در روزهای آغازین دفاع مقدس، رژیم بعث عراق با 12 لشکر، 45 تیپ مستقل و 366 هواپیما مرزهای ما را مورد حمله قرار داد اما ملت بزرگ و متدین ایران اسلامی به فرمان امام ره لبیک گفتند و برای دفاع از نظام نوپای جمهوری اسلامی پیشتاز دفاع شدند.
جانشین فرمانده کل ارتش یادآور شد: در روزهای آغازین جنگ شرایط پیچیدهای در کشور حاکم بود چرا که غرب و شرق و کشورهای عرب مرتجع از صدام حمایت میکردند و هچمین ارتش و سپاه بنا به شرایطی که داشتند در داخل و در غرب کشور با دشمنان داخلی و خرابکاران مقابله میکردند.در چنین شرایطی رژیم بعث عراق در نظر داشت سه روزه خوزستان را از ایران جدا کند و 5 روزه به تهران برسد اما آنها 34 روز پشت دروازههای خرمشهر ماندند و در حقیقت همان هفته اول ابهت صدام شکسته شد و بر ای بازیابی حیثیت از دست رفتهاش فلش حرکاتش را به سمت خرمشهر متمرکز کرد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به چگونگی اجرا عملیات الی بیتالمقدس گفت: رزمندگان ما برای اینکه بتوانند خرمشهر را پس بگیرند جبهه خوزستان را به سه بخش شمالی میانی و جنوبی تقسیم کردند. این عملیات دارای دستاوردهای ویژهای بود که از جلمه آنها میتوان به اجرای عملیات عبور از رودخانه و یا احداث 5 پل در دیدرس دشمن اشاره کرد.
جانشین فرمانده کل ارتش خاطرنشان کرد: ما 23 یا 24 روز از عملیات الی بیت المقدس سپری شده بود به این نتیجه رسیدم نمیتوان آن را ادامه داد برای همین در دفتر فرماندهی شهید صیاد شیرازی و آقای محسن رضایی جلسهای تشکیل دادند و در آن آقایان منفرد نیاکی و و سایر فرماندهان صحبت کردند. جالب است بدانید آنها معتقد بودند که عملیات را انجام میدهند اما اسم فقط اسم لشکرشان،لشکر است ولی به دلیل شهادت و جراحت رزمندگانش به تیپ و حتی گردان تبدیل شده است. بنابراین توان انسانی ما معتقد بود نمیتوان عملیات را انجام داد اما اراده خداوند پیروزی را در عملیات الیبیتالمقدس برایمان رقم زد. این یکی از ناگفتههای عملیات الی بیتالمقدس بود.
امیر سرتیپ پوردستان گفت: ولایت مداری، نهراسیدن از دشمن، ایمان به خداوند، اعتماد به توان نیروها، ایستادگی کردن و مقاومت از جمله مولفههای پیروزی ما در عملیات الی بیتالمقدس هستند حماسه آزاد سازی خرمشهر ریشه در فرهنگ عاشورا داشت.
در بخش دیگر این مراسم از سه عنوان کتاب با عنوانی «غریبانه»، «آسمان ایران در دو روز»، و «شکست حصر» و تمبر یادبود آزاد سازی خرمشهر رونمایی شد.
سربند یا زهرا (سلاماللهعلیها)
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار شاعران و ذاکرین اهل بیت علیهمالسلام مطرح شدن مکررِ مضاعف نام مبارک حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و نام مبارک حضرت بقیةالله مهدی صاحبزمان (صلواتاللهعلیه) در دوران انقلاب اسلامی را یکی از خصوصیات انقلاب اسلامی و یک پدیدهی الهی برشمردند و فرمودند: «هیچ کس در دوران دفاع مقدس به رزمندگان نگفت که رمز «یا زهرا» برای حملاتتان بگذارید یا سربند «یا زهرا» ببندید؛ اما در دوران دفاع مقدس، اسم مبارک حضرت زهرا سلاماللهعلیها و حضرت بقیةالله عجلاللهتعالیفرجهالشریف از همه نامهای مطهر دیگر بیشتر مطرح است... این نشانهی توجه آن بانوی دو عالم است.»
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR همزمان با ایام ولادت حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها و همچنین برگزاری اردوهای بازدید از مناطق عملیاتی دفاع مقدس (راهیان نور) پوستر «سربند یا زهرا» را منتشر میکند.
اگر امام (ره) نبود «شاهرخ» اعدام میشد/ «حُر انقلاب» ره صد ساله را یک شبه پیمود
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: هر کسی در این عالم عمر خود را صرف پرداختن به موضوع خاصی میکند؛ یک نفر به دنبال جمعآوری مال و ثروت، کسب قدرت و ارضای هوای نفس میرود و دیگری نام فدایی اسلام را برای خود برمیگزیند، تا خود را فدای اسلام کند.
دوران انقلاب اسلامی جوانانی را از جهالت به راه سعادت رهنمون ساخت و «شهادت» عاقبت خیری را برایشان رقم زد. تاریخ نهضت اسلامی ما بسیاری از این آزادمردان را به خود دیده است. یکی از این افراد «شاهرخ ضرغام» است. مشعل هدایت سالار شهیدان، راه را به شاهرخ نشان داد و کشتی نجات، وی را از ورطه ظلمات به نور کشاند.
داستان زندگی شهید «شاهرخ ضرغام»، ماجرای حُر در کربلا را تداعی میکند. بسیاری از مورخین برای حُر گذشته زیبایی ترسیم نمیکنند.
شاهرخ پس از توبه دیگر به سمت گناهان گذشته نرفت. برای کسی هم از گذشته سیاهش نمیگفت. هر زمانی هم که یادی از آن ایام میشد، با حسرت و اندوه میگفت: «غافل بودم. معصیت کردم. اما خدا دستم را گرفت.»
ضرغام در 31 سال عمر خود زندگی جالب توجهی داشت. از همان دوران کودکی، با آن جثه درشت و قوی، نشان داد که خُلق و خوی پهلوانان را دارد. در جوانی به سراغ کُشتی رفت و پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و مدتی بعد همراه تیم المپیک ایران شد؛ اما قدرت بدنی و نبودِ راهنما وی را وارد مسیری نادرست کرد. زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت، تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او، مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد. بهمن 57 بود که شب و روز میگفت: «فقط امام، فقط خمینی (ره)»
وقتی در تلویزیون صحبتهای حضرت امام (ره) پخش میشد، با احترام مینشست. اشک میریخت و با دل و جان گوش میکرد. همیشه میگفت: «هر چه امام بگوید همان است.» حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینهاش خالکوبی کرده بود «فدایت شوم خمینی».
ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح میداد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمیشناخت. حماسهآفرینیهای وی در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد، لاهیجان، خوزستان و... هنوز در خاطرهها باقی است.
شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در وصفش فرمودند: «اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهایی را می بوسم و از خداوند میخواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.»
شاهرخ در همان روزهای اول جنگ، وارد عرصه نبرد شد و دلاورانه جنگید، تا آنجایی که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرد. شاهرخ پروازی داشت تا بینهایت. در هفدهم آذر 59 دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد.
یاد شاهرخ زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت و مرید امام (ره) بود.
سردار قاسم صادقی از نیروهای گروه فدائیان درخصوص شهید شاهرخ ضرغام به خبرنگار دفاع پرس میگوید: «شاهرخ گنده لات تهران بود، که زندگی متفاوتی را در دوران انقلاب و پس از آن میگذراند. او را به نام «حر انقلاب» میشناسند. قبل از انقلاب کارهایی انجام میداد که در شأن یک بچه مسلمان نبود؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی، متحول شد و به جرگه انقلابیان پیوست، به گونهای که برای سرکوبی نخستین شورش ضد انقلابیون در کردستان به همراه نوچههایش به آنجا رفت. زمانی که از مادرش در مورد عاقبت شاهرخ پرسیدم، گفت «اگر امام نبود بچهام اعدام میشد». او به قدری ولایت پذیر شده بود که میگفت «اگر رگ دو دستم را بزنند، خونم نام خمینی را مینویسد». کتابی هم به نام «حر انقلاب» از زندگی این شهید به چاپ رسید، که مورد استقبال نیز قرار گرفت. شاهرخ ضرغام سرانجام در 17 آذر ماه 59 در دشت ذوالفقاری شربت شهادت نوشید.»
منبع:خبرگزاری دفاع مقدس
شبی که شهید خرازی دستور داد فانوسها را خاموش کنند
گروه فرهنگی فرهنگ نیوز: عملیات کربلای ۴ هیچگاه مظلومیت و شجاعت رزمندگان را فراموش نمیکند؛ عملیاتی که رادارهای آمریکائی به جبران قضیه مک فارلین، تمام جزئیات عملیات را به عراقیها داده بودند.
رمز عملیات یا محمد (ص) بود که ساعت ۲۲: ۴۵ روز سوم دیماه سال ۶۵ اعلام شد. مظلومیت شهدای عملیات کربلای چهار تداعی کننده غربت و مظلومیت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران باوفایش در روز عاشورا است.
طرح عملیات
چهار منطقه شلمچه، ابوالخصیب، مقابلام الرصاص و جزیره مینو – به این دلیل که به لحاظ مانور، آتش، عقبه و پشتیبانی به هم وابستهاند – برای انجام این عملیات بزرگ انتخاب گردید. بر همین اساس، هر یک از چهار منطقه فوق به عنوان خط حد یک قرارگاه عملیاتی تعیین شد:
قرارگاه نجف: از شمال پنج ضلعی شلمچه تا جزایر بوارین وام الطویله پیشروی در محور شلمچه
قرارگاه قدس: انجام حرکت اصلی عملیات با عبور از تنگهام الرصاص – بوارین و پیشروی در محور پتروشیمی و ابوالخصیب.
قرارگاه کربلا: مقابله با پاتک دشمن از مقابل جزیرهام الرصاص، تامین کل منطقه و پیشروی تا جاده دوم و سوم.
قرارگاه نوح: تامین جناح چپ و پیشروی در مقابل جزیره مینو.
فرماندهان در خصوص اتفاقات عملیات کربلای ۴ چه گفتند؟
شهید خرازی
شهید حسین خرازی شب عملیات گفت: بچهها امشب، عاشورای امام حسین است؛ ما داریم امتحان میشویم، آمده ائیم که به تکلیف خودمان عمل کنیم. بچهها امشب هوا خیلی سرده، عملیات سخت و نفس گیره، موقعیت خاص شلمچه، بچهها شاید یک نفر هم برنگردیم.
ببینید ما خیلی وقته که با هم هستیم. اما تا ساعاتی دیگر فرق دارد، هر کسی ذرهای شک دارد توی دلش. ترس دارد، منتظر دارد. بچهاش منتظره، زنش منتظره، پدر و مادر پیر دارد، خواهر و برادر بیسرپرست دارد. دلش جائی گیر است. وسط صحبت، گفت: بچهها فانوسها را خاموش کنید. فانوسها یکی یکی خاموش و کانال سراسر تاریک شد. چشم چشم را نمیدید.
حاج حسین ادامه داد: بچهها الان دیگه اینجا تاریکه، ما هم همدیگر را نمیبینیم. من دارم میرم. ده دقیقه دیگر بر میگردم. من وقتی آمدم، باید ببینم چند نفر از شما مانده ائید، که تصمیم بگیرم باید چکار بکنم.
حاج حسین که گفت من باید چکار بکنم. ناگهان کانال منفجر شد. گریه سراسر کانال را سر گرفت. مگر بچهها گذاشتند که حاج حسین بصیر برود و ده دقیقه دیگر بر گردد.
سردار سرلشکر رحیمصفوی
سردار سرلشکر پاسدار «یحیی رحیمصفوی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس درباره عملیات کربلای ۴ اظهار داشت: «اجرای عملیات کربلای ۴ به دلیل لو رفتن توسط فرد خبیثی که بعدها پناهنده شد با شکست مواجه گردید»
آیت الله هاشمی رفسنجانی
آیت الله «اکبر هاشمی رفسنجانی» یکی از فرماندهان جنگ تحمیلی درباره عملیات کربلای ۴ گفت: «مغرب به پایگاه رسیدیم.
ارتباط با قرارگاه مقدم نداشتیم. معلوم نبود که امشب حمله آغاز میشود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ۱۰ بود که خبر دادند عملیات با نام کربلای ۴ آغاز شده است؛ غافلگیر شدیم....» محسن رضایی «و» محسن رفیق دوست «تلفنی خبر از موفقیت اولیه دادند.
بعد از ساعت ۱۲ شب خوابیدم. بیدارم کردند و گفتند عراق حمله را اعلام کرده است. ساعت هفت صبح و قبل از اخبار رادیو، اهواز اعلان وضعیت قرمز کرد.
این به معنای تحرک هواپیمای دشمن است. تلفنی اطلاع دادند که آقای سنجقی میآید و اخبار حمله را میآورد و گفتند به اهداف اولیه نرسیدهاند. بعد از نماز و شام به قرارگاه خاتمالانبیا رفتیم و تا ساعت ۴ بامداد فرماندهان سپاه جمع شدند.
درباره عملیات و زمان آن بحث شد. بعضیها با زمان مقرر به خاطر اشکال مهتاب موافق نبودند و جمعی با تاخیر، به خاطر آماده شدن نیروها و امکانات در پای کار و احتمال قوی کشف شدن عملیات در صورت تاخیر و برگشتن نیروها که مدت تعهدشان تمام شده، مخالفان آقایان» محسن رضایی «و» علی شمخانی «موافقان آقایان» غلامعلی رشید «و» رحیم صفوی «مخالف.
تردیدها بسیار رنجدهنده است. برای اولین بار در تاریخ جنگ، قبل از عملیات دچار چنین حالی شدهام. شاید به خاطر وضعی که در عملیات کربلای چهار پیش آمد و چشممان ترسید و به خاطر مسئولیت مستقیمی که دارم و همین وضع درباره فرماندهان دیگر هم صادق است.»
سردار کوثری
سردار محمد اسماعیل کوثری از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس گفت: عملیاتی که تا حدی لو رفته بود عملیات کربلای چهار بود و همین هم باعث شده بود که عراقیها هوشیار بشوند و نگذارند ما به اهدافمان برسیم و لذا در نهایت ما به این دلیل که نتوانستیم در کربلای ۴ موفق شویم آن را به کربلای ۵ تبدیل کردیم، چرا که اگر کربلای ۵ لو رفته بود، ما هچگاه نمیتوانستیم موفق شویم.
سردار عبدالله عراقی
سردار «عبدالله عراقی» جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و از فرماندهان دوران دفاع مقدس گفت: کربلای ۴ غمبارترین و سختترین عملیات دفاع مقدس بود که رزمندگان اسلام در آن مظلومانه به خاک و خون میافتادند، ولی همین عملیات نیز عملیاتی دیگری را پایهریزی کرد که در آن پیروزی خوبی نصیب نیروهای سپاه اسلام شد و عملیات کربلای ۴ به شدت در آن زمان گره خورده بود و مجبور بودیم نیروهای باقیمانده را که به امالرصاص نفوذ کرده بودند از اروند دوباره عبور داده و بازگردانیم و این مهم با اولویتبندی رزمندگان صورت گرفت.
وی گفت: آموزش افسران اطلاعاتی بعثی توسط آمریکاییها و پوشش منطقه توسط آواکسهای آنها اطلاعات عملیات را در اختیار عراقیها قرار داده و موجب شکست در آن عملیات شد، ولی همین کربلای ۴ اگر رخ نمیداد، عملیات پیروزمندانه بعدی در «شلمچه» و پنجضلعی نیز به وقوع نمیپیوست.
عراقی در ادامه به تشریح خاطرات عملیات کربلای ۴ پرداخت و ادامه داد: با عبور غواصان از اروند و درگیری در ساحل عراق، چهار قایق از نیروها بنا بود از کارون به سمت اروند حرکت کنند، ولی به محض ورود قایقها به کارون، مورد اصابت آر پی جی قرار گرفته و نیروهای اسلام مانند شمعی در درون این قایقها آتش گرفته و در آب شناور میشدند.
محسن رضایی
محسن رضایی، فرمانده اسبق کل سپاه و از فرماندهان دوران دفاع مقدس درباره عملیات کربلا گفت: «استدلالهای برخی دوستان سیاسی این بود که اگر ما وارد خاک عراق شویم، از حداقلی در مذاکره برای گرفتن حقوق خود دارا خواهیم بود، استدلال نظامیها این بود که ماندن در لب مرز امنیت شهرهای مرزی ما را حفظ نمیکند… در نهایت امام وقتی همه نظرات را شنیدند، قبول کردند که وارد خاک عراق شویم.»
سردار احمد غلامپور
سردار احمد غلامپور فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس دراین باره گفت: شما تصور کنید، یک بسیج عمومی در سال ۶۵ شکل گرفته، این بسیج هم کاملا علنی و آشکار بوده، همهٔ ائمهٔ جمعه آمدهاند پای کار و همه زحمت کشیدند، نتیجهاش سیصد گردان نیرو شد. سیصد گردان نیرو، حالا یک بخش کوچکی از این نیرو صرف شده در کربلای ۴ و بقیهاش مانده، اگر به اینها بگوییم بروید خانههایتان تا بعد ببینیم چه کار میشود کرد، علاوه بر اینکه همهٔ سال را از دست میدادیم، در بسیج بعدی هم اگر این دفعه صد هزار نیرو دست ما را گرفته، -باتوجه به آثار و تبعات این اتفاق- ممکن بود پنجاه هزار تا هم دست ما را نگیرد.
روایت مقام معظم رهبری از حضور آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در جبهه/ شهید برونسی چه دستوری به میرزا جواد آقا داد؟
به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، یکی از بزرگترین مفسران قرآن در تاریخ علمی تشیع است؛ که در فقه و اصول نیز از جایگاهی فرهیخته برخوردار است.
این سالک وارسته و عالم ربانی در سال۱۲۸۳ شمسی در تهران متولد شد.
میرزا جواد آقا، تحصیل خود را در تهران آغاز کرد و بعد از دریافت گواهی سیکل، برای فراگیری علوم دینی رهسپار قم و حضور در حوزه علمیه آن شد. پس از چند سال سکونت و گذراندن مقدمات و بخشی از دروس سطح علوم حوزوی، عازم نجف شد و به مدت دو سال به کسب معارف در محضر اساتید بزرگ آن دوره پرداخت. پس از این مدت به توصیه مادرش به تهران بازگشت و تشکیل خانواده داد. در همان ایام به مشهد عزیمت کرد و در جوار حرم رضوی اقامت گزید.
در مدت ۵۶ سال اقامت در مشهد مقدّس در بین سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۶۸ شمسی و بهرهمندی از کلاسهای درس اساتید، عهدهدار کرسی تدریس در زمینه فقه، اصول، معارف و تفسیر به مدت ۴۵ سال شد.
ایشان انسانی وارستهای بود که حتی دانش بالایش او را عاملی برای جدا دانستن خود از شاگردانش نمیدانست؛ به همین علت در جلسات تدریس همسطح با شاگردانش مینشست. هیچگاه به کسى، حتى به فرزندانش دستور نمىداد.
از این که او را با عنوان «آیتالله» خطاب کنند، پرهیز میکرد. حتی روزى به خانه واعظى که در منبر از ایشان تجلیل کرده و از او به عنوان آیتالله نام برده بود رفت و از وى خواست که دیگر در منبر از ایشان نام نبرد. اجازه دستبوسی به کسی نمیداد و اگر کسى بىاطلاع از این روحیه و یا ناگهانى دستش را مىبوسید، سخت آزرده مىشد. مهربان و خوشرفتار بود و هرگز کسی را آزرده نکرد. هرگز از کسى به بدى یاد نکرد و به هیچ شخصی رخصت غیبت نمىداد. حتىالامکان همردیف شاگردان بر زمین مىنشست و براى خود جاى مخصوص و ممتازى درنظر نمىگرفت.
همچنین میرزا جوادآقا تهرانی، در راستای پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی، در سال های آخر زندگی و با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسیجی به تن کرد. ایشان روزی چهارده گلوله خمپاره به نام چهارده معصوم شلیک می کرد که کاملاً به هدف اصابت میکرد. خود مرحوم میرزا جوادآقا نقل کرده است: «روزی قرار شد خمپاره بزنم. مجبور شدند به علت خمیدگی پشتم، چهار پایه ای بیاورند و من روی آن قرار گرفتم و یک نفر هم از پشت دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم».
آری، به جبهه رفتن بنده صالحی مانند آیت اللّه تهرانی، صدها معنا داشت و چه بسیار، اشکالات واهی را جواب می داد و چه شک و تردیدها را برطرف می نمود و چه آثار خوبی برای رزمندگان به جا می گذاشت.
میرزا جواد آقای تهرانی از عالمان بزرگی است که به حق میتوان او را «فقیه عارف» نامید. مرحوم میرزا جواد آقا گرچه از نظر فلسفی و عرفانی مشرب خاصی داشت و به حکمت متعالیه و عرفان ابن عربی نقدهایی وارد میدانست و حتی در کتاب «عارف و صوفی چه میگویند؟» به نقد آرای فیلسوفانی مثل ملاصدرا پرداخت، ولی هیچگاه از کار فلسفیدن و تفکر فلسفی و بهره بردن از استدلال عقلی فاصله نگرفت.
آیتالله حاج میرزا جواد آقاى تهرانی، روز شنبه ۲ آبان ۱۳۶۸ مطابق 23 ربیع الاول 1410 چهره بر نقاب خاک کشید و دوستداران و ارادتمندان اولیای الهی را در ماتمی عظیم فرو برد. قبرستان بهشت رضای مشهد، مدفن این عالم برجسته ی شیعی است.
خاطرات
الله اکبر میرزا جواد آقا تهرانی پای خمپارهانداز
گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان میشناسند، آقای حاجمیرزا جوادآقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشتخمیدهی با عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.
یکبار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، میرفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند. خدمت امام رسیدند به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچهها من را به چشم یک پیرمرد نگاه میکنند، گفتم نخیر از من هم کار بر میآید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقامیرزا جوادآقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلولهی خمپاره را میانداختند توی خمپاره و پرتاب میشد و میخورد به دشمن. خب خمپارهانداز، خوب است دیگر. خمپارهزنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیهی این جوانها اثر میکند، چه جانی به اینها میدهد.
آن جوانی که میبیند این پیرمرد ۸۰ ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا بهدست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره میزند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند میدانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را میاندازد سرش را میبرد عقب و گوش ها را میگیرد، ایشان میگفت خمپاره را که میزدم، برای اینکه صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره میخواست بیرون بیاید فریاد میزدم اللهاکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسنسفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره میزند، هی میگوید اللهاکبر.
از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 1366/8/26
من هم می خواهم در صف ابراهیمیان باشم
هنگامی که برای عزیمت به جبهههای جنگ به ایشان گفته شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمیدهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند: به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم!
گفتند: این قطره آب که در این انبوه آتش اثر نمیگذارد، پرستو گفت: من هم میدانم تأثیر ندارد، اما میخواهم ابراهیمی باشم.
سپس اضافه میکردند. من هم میدانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم میخواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.
یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟
لابد می خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!!
شفاعت میرزا جواد آقا شرط گرفت عکس
در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان رسید و گفت آقا بیائید با هم یک عکس بگیریم، ایشان فرمایند: من به شرطی با شما عکس میگیرم که یک قول به من بدهید؛ قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را میگیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید!
آن جوان قول داد و بعد آقا با او عکس گرفت.
دستور شهید برونسی به میرزا جواد آقا
مرحوم علامه میرزا جواد آقا تهرانی به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند، به دلیل تواضع زیادشان امام جماعت نمی شدند مگر به زور.
ایشان به ما می فرمود: شما از من جلوتر هستید. خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده ها داشت.
یک شب ایشان به تیپ امام جواد(ع) آمدند و سخنرانی کردند. بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود، اما قبول نمی کردند بروند جلو و امام بایستند. آقای برونسی گفت: آقا! بروید و امام باشید. علامه فرمود: شما دستور می دهی؟
آقای برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می کنم. علامه گفت: نه پس خواهش را نمی پذیرم.
بچه ها گفتند: خوب آقای برونسی! مصلحتا بگوئید دستور می دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت سر این عارف بزرگ نماز بخوانیم.
شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز.
بعد از نماز، علامه حال عجیبی داشت، شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشک می ریخت، می فرمود: دوست عزیزم از جواد فراموش نکنی و حتماً ما را شفاعت کن.
شلیک گلوله با خرج ذکر توسط میرزا جواد اقا
روز اولی که میرزا جواد آقا تهرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری به جبهه آمده بودند، من ایشان را شناختم. دیگران فکر می کردند ایشان یک روحانی پیر معمولی است که به اهواز آمده و با آن قد خمیده، عصازنان به رزمنده ها پیوسته است! یکی دو نفر هم همراهشان بودند.
یک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا می خواهند بروند خط! من گفتم: با من بیایید! فرمانده اجازه داد و ما عازم خط شدیم. من ایشان را به سنگری که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله می زدیم، عراقی ها دویست تا گلوله در همان جا خالی می کردند! برای همین پای قبضه با بلوک سنگر یک نفره ای ساخته بودیم که به محض شروع آتش باران عراق، توی آن جاگیر می شدیم و دیگر امکان هیچ تحرکی هم نداشتیم!
میرزا جواد گفتند من هم می خواهم شلیک کنم! گفتم: شما همین جا باعث تقویت روحیه ما هستید و همین جنگ است!
ایشان گفت: نه سلاح کو؟ کو دشمن؟ ایشان را پای قبضه بردیم. به بچه ها سپردم که ده پانزده تا گلوله با ایشان بزنیم و فوراً ایشان را به عقب منتقل کنیم.
جلوتر از ما، در نزدیکی دشمن، یک نفر دیده بان مستقر بود و به ما تصحیح تیر می داد. حاج آقا گفتند: من می خواهم گلوله را بیاندازم! گلوله ها هم سنگین بود و برایشان مشکل بود. لذا کمک کردیم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کردیم و بعد تحویل حاج آقا دادیم. ایشان چند ثانیه گلوله را نگه داشتند و این دعا را زمزمه کردند: « یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی ...» منتظر ماندیم که صدای دیدهبان از بیسیم بیاید و تصحیح بدهد که گفت: "اوه ! اوه ! امروز چه کار دارید می کنید؟" ایشان نمی دانستند که میرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به یک انبار مهمات خورده بود! دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هم به همین طریق، همگی به اهداف مهمی برخورد کردند که دیده بان به ما خبر می داد.
منبع کتاب آیینه اخلاق