شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

تصویر: شهید حاج اسماعیل حیدری

تصویر: شهید حاج اسماعیل حیدری


شهید حاج اسماعیل حیدری که هفته گذشته در درگیری با عناصر تروریست جبهةالنصره در زینبیه دمشق به شهادت رسیده بود، روز پنجشنبه در میان خیل عزاداران شهرستان آمل به خاک سپرده شد.


کسی که به رهبر انقلاب آموزش اسلحه داد

کسی که به رهبر انقلاب آموزش اسلحه داد



رهبر انقلاب با اشاره به خاطره‌ای از شهید اندرزگو تعریف کردند: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که چند خروس در عقب موتور خود داشت. زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از نارنجک و اسلحه است.

به گزارش فرهنگ نیوز ،دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نوشت: دوم شهریور ماه سالروز شهادت مبارز نستوه شهید سید علی اندرزگو است.

حجت‌الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند این شهید بزرگوار خاطراتی را به نقل از رهبر انقلاب درباره‌ی آن شهید بازگو کرده است که در ادامه از نظرتان می‌گذرد:

من در زمان مبارزات پدرم خیلی کوچک بودم و نکات چندانی در یادم نمانده است. هرچه می‌دانم، از مادرم یا از یاران پدر شنیده‌ام. بیشترین چیزی که در خاطرم مانده، مسافرت‌ها و سختی‌هایی است که در راه مبارزه تحمل می‌کردیم. دستگیری پدر ما برای ساواک بسیار اهمیت داشت و برای دستگیری او جایزه‌های سنگینی تعیین کرده بودند. برداشت آنها این بود که اگر او را شهید یا دستگیر کنند، روند مبارزه‌ی مردم بسیار کندتر خواهد شد. به همین منظور در ساواک بخش ویژه‌ای را اختصاص داده بودند برای دستگیری این شهید بزرگوار. همه‌ی این‌ها نشان از اهمیت بسیار بالای حضور شهید اندرزگو در بهبود روند مبارزه‌ها دارد.

عمده‌ی فعالیت شهید اندرزگو در مبارزه با رژیم غاصب پهلوی عبارت بود از واردات اسلحه و تأمین اسلحه‌ی مورد نیاز مبارزان و نیز وارد کردن اعلامیه‌های امام رحمه‌الله به داخل کشور. حاج احمد قدیریان هم که اخیراً به رحمت خدا رفت، برای من نقل ‌کرد سلاح‌هایی که شهید اندرزگو از افغانستان وارد می‌کرد، در اوایل انقلاب بسیار به‌ درد خورد و همه‌ی آنها در کمیته و جاهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت.

منزل ما در مشهد با منزل حضرت آقا چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که شهید اندرزگو برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای حضرت آقا، شهید هاشمی‌نژاد و آیت‌الله واعظ طبسی. البته من خاطر‌اتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیده‌ام. حضرت آقا می‌فرمودند: شهید اندرزگو شب‌ها دیروقت به منزل ما می‌آمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف با هم صحبت می‌کردیم.

این خروس‌ها تخم‌گذارند!

یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوال‌پرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابه‌جا می‌کرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابه‌جایی مهمات با خود می‌برد تا این عملیات شکلی عادی‌تر به خود بگیرد. البته ما این‌ها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمی‌شدیم.

از حضرت آقا شنیدم که: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتور گازی می‌آمد. موتور را که نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره‌ی خروس‌ها پرسیدم، جواب داد که این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از نارنجک و اسلحه است.

شهید اندرزگو در شهریور ماه ۱۳۵۷ و در ماه مبارک رمضان به شهادت رسید، ولی ما تا زمان پیروزی انقلاب و ورود امام به ایران که بهمن ماه بود، از این حادثه خبر نداشتیم. روزی که امام وارد کشور می‌شدند، ما تلویزیون را نگاه می‌کردیم و منتظر بودیم که ایشان هم همراه امام باشند و با ایشان وارد کشور شوند. حضرت امام به کشور آمدند و در مدرسه‌ی رفاه مستقر شدند، فرمودند خانواده‌ی آقای اندرزگو را پیدا کنید، من دوست دارم آنها را ببینم. ما به دلیل مبارزات پدر و تحت تعقیب بودنش همواره در حال نقل مکان از شهری به شهر دیگر بودیم. به همین دلیل هیچ‌کدام از اطرافیان امام نشانی ما را نداشتند، اما خود امام در آخرین دیدار پدر ما با ایشان، شنیده بودند که ما در مشهد ساکن هستیم. این شد که آیت‌الله طبسی و دیگر دوستان ما را پیدا کردند و خدمت امام بردند.

خبر شهادت پدر را امام رحمه‌الله دادند

یاد دارم زمانی که در تهران و مدرسه‌ی رفاه خدمت امام رسیدیم، ایشان دو برادر کوچک‌تر من را -یکی هفت‌ماهه و دیگری دوساله- روی پاهای خودشان نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از کمی مقدمه‌چینی خبر شهادت پدر را به ما دادند. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. حضرت امام هم برای مادر ما از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا کردند و من هنوز هم که هنوز است، تأثیرات دعای امام را در زندگی خودم می‌بینم.

امام به مادرم فرمودند برای این که راحت‌تر باشید، به تهران بیایید. ما همگی در تهران متولد شده بودیم و بعدها در دوران مبارزات پدر به شهرهای مختلف رفته بودیم. به هر ترتیب ما به تهران آمدیم و بعد از آن در مناسبت‌های مختلف خدمت امام می‌رسیدیم و از رهنمودهای ایشان استفاده می‌کردیم. امام می‌فرمودند: همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به‌شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربه‌های گرانبهایی در مبارزات داشت.

در دوران ریاست‌جمهوری و رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم بارها با ایشان دیدار کردیم. عکسی که حضرت آقا در آن حضور دارند، مربوط به سالگرد شهادت شهید اندرزگو در سال ۱۳۶۱ یا ۱۳۶۲ است که خدمت ایشان رسیدیم. در عکس، آن پیرمرد پدربزرگ پدری من است که همراه ما آمده بود.


برگزاری اردوی فرهنگی،ورزشی ونظامی صالحین


برگزاری اردوی فرهنگی،ورزشی ونظامی صالحین


زمان:7و8 شهریور92


پایگاه بسیج امام سجادع نیاک

اولین مدافع حق(حمزه، شیر خدا و رسول)

اولین مدافع حق(حمزه، شیر خدا و رسول)


حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموی پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله و امیرمومنان علی علیه السلام است. کنیه اش «ابویعلی» و حدود دو یا چهار سال از رسول خدا صلی الله علیه واله بزرگتر بود.

 
یار غیور رسول

بنا بر قول صحیح تر، اسلام آوردن حمزة بن عبدالمطلب در سال سوم یا چهارم بعثت بوده است. حمزه نزد پیامبر صلی الله علیه واله آمد و اظهار داشت: پسر برادرم آیا آنچه می گویی حق است؟ پیامبر صلی الله علیه واله سوره ای از قرآن بر او خواند تا کاملاً روشن شد. پیامبر صلی الله علیه واله از ایمان آوردن حمزه خوشحال شد. مسلمان شدن حمزه بر شوکت و عظمت پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان افزود، زیرا به خاطر او کمتر می توانستند به حضرتش اذیت و آزاری برسانند. او پس از حضرت ابوطالب یگانه حامی و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه واله بود. به همین جهت از طرف پروردگار لقب « اسدالله و اسد رسوله » یعنی شیر خدا و رسولش، به او عطا شد. در این باره رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: «جائنی جبرئیل و اخبرنی بان حمزة مکتوب فی اهل السماوات السبع اسدالله و رسوله» (1)؛ جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که حمزه بین اهالی آسمان های هفت گانه شیر خدا و رسول خدا نوشته شده است.

 
اولین مدافع حق

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: «لم یدخل الجنة حمیّة غیر حمیّة حمزة بن عبدالمطلب (و ذلک حین غضباً للنبی صلی الله علیه واله فی حدیث السلا الذی القی علی النبی) (2)؛ هیچ غیرتی وارد بهشت نمی شود جز غیرت حمزة بن عبدالمطلب و آن زمانی بود که شکم گوسفند بر روی سر پیامبر صلی الله علیه واله انداختند و او به خاطر پسر برادر خود خشمگین شد.

مسلمانان در روز جنگ احد چنان مردانه جنگیدند که مشرکان مکه مجبور به فرار شدند. کفار بیش از همه از امیرمومنان علیه السلام و حمزه ناراحت بودند، زیرا با آنکه حمزه در روز احد روزه دار بود، متجاوز از سی نفر را کشت

حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله قرار داشته است، چنان که در ماجرای اهانت ابوجهل به رسول خدا صلی الله علیه واله، واکنشی بسیار جوانمردانه از خود نشان داد که در تاریخ مشهور است.(3) همچنین در بیعت عقبه که جمعیت قریش با شمشیر به خانه عبدالمطلب که محل اجتماع مسلمانان بود هجوم آوردند، حمزه به همراه امیرمومنان علی علیه السلام، با شمشیر کشیده جلوی جمعیت ایستاده و قسم یاد کرد: به خدا هر که قدم به این گردنه بگذارد او را با شمشیر قطعه قطعه می کنم. مردم که چنین دیدند عقب نشینی کرده و برگشتند.(4)

اولین سریه (5) سپاه اسلام نیز با سرپرستی حمزه بوده است.(6) همچنین در سال اول هجری در حالی که بیش از هفت ماه از هجرت رسول خدا صلی الله علیه واله نگذشته بود، آن حضرت حمزه عموی خود را همراه با سی نفر سواره از مهاجرین با پرچمی سفید مأمور حمله به کاروان اقتصادی قریش کرد.(7)

در غزوه ابواء که اولین غزوه ای بود که رسول خدا صلی الله علیه واله در آن شرکت می کرد، پرچم سفید اسلام در دست حمزه قرار داشت.(8) همچنین نقل شده است در غزوه عشیره یا ذوالعشیرة که 16 ماه بعد از هجرت رسول خدا صلی الله علیه واله به مدینه واقع شد؛ پرچم سفید آن به دست حمزه بود.(9)

در جنگ بدر هم پس از شروع جنگ، فرزندان عبدالمطلب که حمزه از آنان بود پیشقدم شدند. نقل شده است آیه شریفه « هَاذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فىِ رَبهِِّمْ  فَالَّذِینَ کَفَرُواْ قُطِّعَتْ لهَُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الحَْمِیم‏»(10) ؛ در شأن 6 نفری از مومنین و کفار که روز بدر با هم جنگیدند نازل شده است که آن شش نفر عبارتند از: حمزة بن عبدالمطلب که عتبة بن ربیعة را کشت و امام علی علیه السلام که ولید بن عتبة را کشت و عبیدة بن الحارث که با شبیة بن ربیعة به جنگ پرداخت.(11)

 
شیر بیشه جهاد

مسلمانان در روز جنگ احد چنان مردانه جنگیدند که مشرکان مکه مجبور به فرار شدند. کفار بیش از همه از امیرمومنان علیه السلام و حمزه ناراحت بودند، زیرا با آنکه حمزه در روز احد روزه دار بود، متجاوز از سی نفر را کشت. از این رو هند به وحشی که از بردگان جبیر بن مطعم بود پیشنهاد کرد که اگر محمد، یا علی و یا حمزه را بکشی هر چه بخواهی انجام می شود و حاجتت را برآورده می کنم.

وحشى در پاسخ هند گفت: اما محمد که مرا به وى دسترسى نیست و یارانش حلقه وار او را احاطه مى ‏کنند، على هم پیوسته در حال کارزار اطراف خود را به دقت مى ‏نگرد و بدو نیز دسترسى ندارم و اما حمزه را شاید بتوانم به قتل رسانم، زیرا وقتى به غضب مى ‏آید پیش پاى خود را نمى ‏بیند .


وحشی می گوید: دیدم حمزه، جمعیت را مانند گله می راند و به هر سو رو می کند مردان جنگی از جلوی روی او فرار می کنند و هر که با او مصاف می دهد کشته می شود. در صدد بودم تا وقتی که نزدیک من رسید، حربه پرّان خود را به حرکت در آورده و به طرف او پرتاب نمودم، و حمزه به زمین افتاد، مدتی درنگ نمودم تا وقتی که جان داد. بالای سر او رفتم، شکمش را پاره نموده و جگرش را بیرون آوردم و برای هند بردم؛ هند جگر حمزه را به دندان گرفت تا بجود ولی در دهن او مانند سنگ سخت شد و نتوانست بخورد. (از اینجا هند به «آکلة الاکباد» یعنی جگرخوار معروف گردید.) موقعی که ابوسفیان بر کشته حمزه عبور کرد سر نیزه خود را در گوشه دهان حمزه فرو کرد و گفت: ای عاق بچش! حلیس که همراه ابوسفیان بود این عمل او را خیلی زشت و جاهلانه دید، صدا زد: فرزندان کنانه! ابوسفیان خود را رئیس قریش می داند ولی ببینید با پسرعموی خود چه می کند؛ ابوسفیان شرمنده شد و گفت لغزشی بود، خواهش می کنم به کسی اظهار مکن.(12)

در امالی شیخ طوسی آمده استکه در روز احد صدای هاتفی شنیده شد:

لاسیف الا ذوالفقار                        و لافتی الا علی

              فاذا ندبتم هالکاً                           فابکوا الوفی اخا الوفی (13)


«شمشیری جز ذوالفقار، و جوانمردی جز علی نیست، هرگاه خواستید بر کشته ای گریه کنید، بر وفادار و برادر وفادر (حمزه برادر ابوطالب) گریه کنید».
 
سالار شهیدان صدر اسلام

پس از آنکه آتش جنگ فرو نشست و لشکر مشرکین به طرف مکه فرار کردند پیامبر صلی الله علیه واله حال یک یک از یارانش را می پرسید تا آنکه فرمود: از عمویم حمزه چه خبر دارید؟ حارث بن صمه گفت: محل کشته شدن او را می دانم، فرمود: برو و از او خبری برای من بیاور؛ حارث کنار کشته حمزه آمد، ولی وقتی که دید او را مثله (تکه تکه) کرده اند نتوانست برگردد و گزارش دهد.

پیامبر صلی الله علیه واله که دید برگشتن حارث طولانی شد به علی بن ابی طالب علیه السلام دستور داد برو ببین حال عمویت چگونه است. امام علی علیه السلام نیز وقتی دید نمی تواند به پیامبر صلی الله علیه واله احوال حمزه را بیان کند او هم برنگشت.

مسلمان شدن حمزه بر شوکت و عظمت پیامبر صلی الله علیه واله و مسلمانان افزود، زیرا به خاطر او کمتر می توانستند به حضرتش اذیت و آزاری برسانند. او پس از حضرت ابوطالب یگانه حامی و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه واله بود. به همین جهت از طرف پروردگار لقب « اسدالله و اسد رسوله » یعنی شیر خدا و رسولش، به او عطا شد

به ناچار پیامبر صلی الله علیه واله خود به قلتگاه حمزه آمد، همین که مشاهده کرد که شکم حمزه را دریده و جگرش را بیرون آورده و گوش و دماغ او را بریده اند گریان شد و فرمود: بزرگتر از این مصیبت نخواهم دید، و هرگز در جایی درنگ نکرده ام که از اینجا بر من سخت تر گذاشته باشد، خدا تو را رحمت کند که همواره در کارهای خیر کوشا بودی، و به صله رحم علاقه داشتی،... آنقدر گریست تا از حال رفت، آنگاه عبایی که بر تن داشت بیرون آورد و بر بدن حمزه پوشانید.(14)

پیامبر صلی الله علیه واله بعد از شهادت حمزه در جنگ احد فرمودند: « افضل الشهداء حمزة بن عبدالمطلب؛ برترین شهدا، حمزه است».(15)

امیرالمومنین علیه السلام بعدها در نامه ای به معاویه نوشت: عده زیادی از مهاجرین در راه خدا شهید شدند... تا زمانی که شهید ما حمزه کشته شد گفتند «سیدالشهداء» و رسول خدا صلی الله علیه واله او را با هفتاد تکبیر در نماز بر جنازه اش وی را امتیاز داد... سپس فرمود: منا اسدالله و منکم اسدالاحلاف؛ شیرخدا از ماست و شیر قسم خوردن (بر ضد رسول خدا) (16) از شماست.(17)

رسول خدا صلی الله علیه واله همواره به زیارت قبر حمزه می رفت و دستور می فرمود که دیگران هم به زیارتش بروند، و همچنین فاطمه زهرا علیهاالسلام هر شنبه صبح به زیارت قبر حمزه می رفت و او را زیارت می کرد.(18)

 

پی نوشت:

1) المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 194؛ مجمع الزوائد، هیثمی 9: 268؛ معجم الکبیر، طبرانی 3: 149؛ کشف الخفاء، عجلونی 2: 344؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 15: 17 و السیرة الحلبیة، حلبی 2: 534.

2) اصول کافی، کلینی 2: 308؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی 5: 72 و وسایل الشیعه، حر عاملی 15: 372.

3) السیرة النبویة، ابن هشام 1: 188؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3:192؛ ذخائر العقبی، طبری: 173؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی 2: 332؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر 2: 83؛ اسدالغابة، ابن اثیر 1: 528؛ البدایة و النهایة، ابن اکثیر 3: 33؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی: 48 و اعیان الشیعة، امین عاملی 6: 243.

4) تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی 1: 273؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی 1: 144؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی 2: 294 و حلیة الابرار، علامه بحرانی 1: 94.

5) سربه آن است که شخص پیغمبر صلی الله علیه واله همراه لشکر نباشد، و اگر پیامبر صلی الله علیه واله باشد آن را غزوه می نامند.

6) تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط: 34؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 42؛ الدرر، ابن عبدالبر: 96 ؛ ذخائر العقبی، طبری: 176؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 1: 161؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر 3: 300؛ اسدالغابة، ابن اثیر 472 و مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی: 200.

7) تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط: 34؛ الطبقات الکبری، ابن سعد 2: 6 و 51 ؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 43؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 187؛ ذخائر العقبی، طبری: 176؛ اسدالغابة، ابن اثیر 2: 47؛ امتاع الاسماع، مقریزی 1: 71؛ الاعلام، زرکلی 2: 278 و اعیان الشیعة، امین عاملی 6: 244.

8) البدایة و النهایة، ابن کثیر 3: 299.

9) اعیان الشیعة، امین عاملی 1: 246.

10) حج: 19.

11) صحیح بخاری، بخاری 5:7 (باب المغازی، باب قصه غزوه بدر)، 5 :242 (تفسیر القرآن)؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری 8: 246 ؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی 1: 262؛ ذخائرالعقبی، طبری : 89 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 3: 7 ؛ تفسیر جوامع الجامع، طبرسی 2 : 4-522.

12) تاریخ الطبری، طبری 2 : 206 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر 2 : 160 ؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر 4 : 43 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 1 : 167 ؛ اعیان الشیعة، امین عاملی 1 : 258.

13) الامالی، شیخ طوسی : 143 ؛ بشارة المصطفی، الطبری : 433 ؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 2 : 316.

14) مجمع الزوائد، هیثمی 6 : 119.

15) احکام القرآن، جصاص 1 : 85 ؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی 2 : 125 ؛ تفسیر سمعانی، سمعانی 4 : 233 ؛ مجمع الزوائد، هیثمی 9 : 368.

16) منظور ابوسفیان است که قبیله ها را جمع و برای جنگیدن با رسول خدا صلی الله علیه واله هم قسم کرد.

 17) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید 3 : 32 و 15 : 182 ؛ الاحتجاج، طبرسی 1 : 261.

18) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق 1 : 180 ؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی 1 : 465 ؛ المعتبر، محقق حلی 1 : 340.

ابوالفضل صالح صدر           

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم صلی الله علیه واله، پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام.

دائرة المعارف طهور، نقل از «الصحیح من سیرة النبی»، سید جعفر مرتضی عاملی.

زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه واله، سید هاشم رسولى محلاتى.

آغاز آتش بس ایران و عراق

آغاز آتش بس ایران و عراق


به گزارش بسیج پرس، ساعت 6:30 صبح روز بیست و نهم مرداد ماه سال 1367، آتش بس اعلام شد و امروز سالروز این رخداد مهم تاریخی است. برخی از آن روزها به عنوان سال‌های پایان یافتن جنگی هشت ساله یاد می‌کنند و آن را یومی فرخنده می‌دانند و برخی آن را بسیار تلخ می‌دانند. 
تا جایی که امام (ره) آن را جام زهری می‌داند که آن را به خاطر مصلحت و در مسیر اطاعت از خدا نوشیده است. 
 
با توجه به فشارهاى همه جانبه‏ى سیاسى، اقتصادى و نظامى بین‏المللى و داخلى امام خمینی(ره) مجبور شدند قطعنامه‏ى ٥٩٨ را که مخالف نظر ایشان بوده است، بپذیرند؛ چرا که این قطعنامه‏ تمامی خواسته‏های ایران را شامل نمی‌شد. حضرت امام معتقد بودند که عراق علاوه بر بازگشت به مرزهاى بین‏المللى، باید به عنوان متجاوز شناخته شود و خسارات جنگى نیز از این کشور گرفته و به ایران داده شود. ولى این قطعنامه، متجاوز را معلوم نکرد و خساراتى نیز به ایران پرداخت نشد.
 
با این حال ایشان به لحاظ شرایط اقتصادى و نظامى و سیاسى داخلى و بین‏المللى قطعنامه را پذیرفت تا نظام اسلامى را از خطری جدى برهاند. 
 
این پرونده به شرحی مختصر از شرایط آن دوره، متن قطعنامه و بخشی از پیام امام خمینی (ره) درباره آتش بس میان ایران و عراق می پردازد: 
 
 
 
 
 
 
 
 

سبک زندگی : «اردوهای جهادی»

سبک زندگی : «اردوهای جهادی»




برای واردشدن برروی تصویربالا کلیک کنید


شناخت نامه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام

 شناخت نامه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام


حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام ، یکی از شخصیت های بزرگ علمی ، عملی و جهادی است که تاکنون آن گونه که شایسته است ، شناخته نشده است .
در مقدّمه حکمت نامه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، موضوعاتی چون : شخصیت خانوادگی، ویژگی های علمی و عملی ، هجرت به شهرری و وفات ایشان در این شهر ، بررسی شده اند .[1]

یک. تبار

تبار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با چهار واسطه ، به سبط اکبر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و خاندان وحی می رسد . احمد بن علی نجاشی – که یکی از ارکان علم رجال است -، درباره نسب آن بزرگوار می نویسد :هنگامی که جنازه او را برای غسل برهنه می کردند ، در جیب لباس وی نوشته ای یافت شد که در آن ، نسبش ، این گونه ذکر شده بود : من ابوالقاسم ، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم . [2] براساس این نسخه از رجال النجاشی ، در نسب ایشان ، میان وی و امام حسن علیه السّلام ، پنج نفر واسطه وجود دارد ؛ لیکن در نسخه های معتبر این کتاب[3] ، میان «زید» - یعنی جدّ سوّم ایشان – و امام حسن علیه السّلام ، شخص دیگری واسطه نیست . بنابراین ، نیاکان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به ترتیب ، عبارت اند از :

1.       عبدالله بن علی

پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، «عبدالله » نام داشت و مادرش ، «فاطمه» دختر عقبة بن قیس بود .[4] عبدالله ، در زمان حیات جدّش «حسن بن زید» متولّد شد و چون قبل از تولّدش ، پدرش «علی» در زندان درگذشت ،جدّش کفالت او را به عهده گرفت .[5]

از عبدالله ، به نقلی ، پنج پسر و به نقلی ، نُه پسر[6] بر جای ماند که یکی از ایشان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام بوده است .

2.       علی بن حسن

نام جدّ اوّل حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، «علی» و لقب او «سدید»[7] است . وی همراه پسرعمویش عبدالله محض و گروهی دیگر از سادات حسینی ، در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسیان قیام کرد . جمعی از آنان و از جمله وی ، دستگیر و به بغداد منتقل شدند . او پس از مدّتی در زندان وفات یافت . [8]

3.       حسن بن زید

جدّ دوّم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، « حسن» نام داشت . وی تنها فرزند پسر زید بود که از بزرگان عصر خودش به شمار می رفته ، و در بین بنی هاشم ، به بخشش ، کَرَم ، سخاوت و خدمت به محرومان ، شهرت داشته است . وی از سوی منصور عبّاسی به ولایت مدینه گمارده شد ؛ ولی پس از مدّتی ، مورد خشم و او قرار گرفت و به زندان افتاد [9] و در سال 168 ق ، در هشتاد سالگی از دنیا رفت . [10]

4.       زید فرزند امام حسن علیه السّلام

جدّ سوّم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، زید فرزند بزرگ امام حسن مجتبی علیه السّلام است . ایشان متولّی اوقاف پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده و به جلالت قدر ، کرامت طبع ، عزّت نفس و کثرت نیکوکاری ، توصیف گردیده است . شاعران ، او را ستوده اند و مردم از هر سو برای برخورداری از فضلش به وی روی می آورده اند.[11] وی در یکصد سالگی ، چشم از جهان فرو بست[12] و در محلّی به نام «حاجز» در چند منزلی مدینه دفن گردید .[13] 

نگاهی گذرا به زندگی نامه نیاکان و خاندان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نشان می دهد که این خاندان ، دارای دو ویژگی برجسته بوده اند :
اوّل : مبارزه و پیکار بر ضدّ ستم و سلطه استکباریِ حاکم به جامعه اسلامی، به گونه ای که پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در زندان از دنیا رفت و ایشان پدر خود را ندید ، و جدّ ایشان نیز مدّتی در زندان به سر برد .
دوّم : کرامت طبع ، عزّت نفس و خدمت به محرومان . ملقّب شدن عبدالعظیم به حضرت «السیّد الکریم» ریشه در این ویژگی خانوادگی این بزرگوار دارد .[14]



بقیه زندگینامه درادامه مطلب


ادامه مطلب ...