شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

وصیت شهید مدافع حرم رضا حاجی‌زاده +تصاویر

وصیت شهید مدافع حرم رضا حاجی‌زاده +تصاویر

به گزارش فرهنگ نیوز، شهید مدافع حرم رضا حاجی‌زاده از شهدای لشکر عملیاتی 25 کربلا به همراه 12 تن دیگر از یارانش در روز 17 اردیبهشت ماه امسال در خان‌طومان سوریه به شهادت رسید که پیکرش در معرکه نبرد جا ماند. 

پس از انتقال وسایل شخصی شهید حاجی‌زاده از سوریه، وصیت‌نامه‌ای همراه این وسایل بود، که متن ان به روایت فارس در ادامه آمده است :

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
«و اما خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» آیات 40 و 41 سوره مبارکه النازعات
«و اما آن کس که از مقام و مرتبه پروردگارش ترسیده و خود را از هوا و هوس بازداشته است، به یقین بهشت جایگاه اوست».
 
با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان(عج) و نائب بر حقش امام خامنه‌ای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.
 
اینجانب رضا حاجی‌زاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیت‌نامه خود را می‌نویسم، من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.

من بخاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم.
 
من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
 
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار(ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به‌یاد داشته باشید.
 
خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی!
 
موفقیت من در مراحل گوناگون زندگی مرهون زحمات و دعای خیرتان بوده است، امیدوارم کوتاهی و قصورم را در رسیدگی به اوضاع و احوال‌تان بخشنده باشید و حلالم کنید و این را بدانید تا آنجا که در توان داشتم در حد بضاعتم تلاش کردم تا رضایت شما را در زندگی خود داشته باشم. 

هر پدر و مادری عاقبت به خیری فرزندشان را خواهانند و این را بدانید که بنده عاقبت به خیر شدم و این عاقبت به خیری را مدیون زحمات دیروز شما هستم.
 
داداش جان!
 
در نبود من پدر و مادر را فراموش نکن و همواره تابع بی چون و چرای ولایت باش، دشمن همواره از دینداری و ولایت‌پذیری تو هراس دارد، پس کاری کن که دشمن همواره از تو و امثال تو بترسد.
 
همسر مهربان و صبورم!
 
می‌دانم که بعد از رفتن من تمام سختی‌های این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمی‌روم، من جوانم و زندگی با شما را دوست دارم و می‌خواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهل بیت(ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این ‌بار سنگین بر دوش توست و از تو می‌خواهم صبر زینب‌گونه پیشه کنی و در برابر تمام سختی‌ها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.
 

از تو می‌خواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامه‌دهنده را شهدا باشند و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو می‌خواهم حلالم کنی.
 
فاطمه‌حلما جان!
 
دِتِر (دختر) بابا، دوستت دارم، دوستت دارم، بدان که بابا رفته است که تا تو و امثال تو در امنیت و آرامش در خاک خود قدم بگذارید و بدان که ناموس شیعه در واقع ناموس خودمان است، تکلیف ما این است که از ناموس شیعه دفاع کنیم و جان خود را در این راه بدهیم و از تو می‌خواهم که در سنگر خود که همان چادر توست، بمانی و بایستی و مقابله کنی تا پرچم اسلام و تشیع همیشه پیروز و سرافراز بماند.

محمدطه جان!
 
مرد خانه بابا، تو دیگر ستون خانه‌ای، از تو می‌خواهم که دینت را حفظ کنی و در خط ولایت فقیه باشی و گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشی، دعا می‌کنم که در رکاب امام زمان (عج) ادامه‌دهنده راه شهدا باشی و در زندگی‌ات طوری باشی که موضع اسلام و مسلمین به خطر نیفتد.
 
از همه دوستان و آشنایان و همکارانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و قصورم را ببخشند و اگر دینی از کسی برگردنم مانده است، برای تسویه به خانواده‌ام مراجعه نمایند که خداوند می‌فرمایند هر گناهی از شما بخشیده می‌شود، غیر از حق‌الناس.

مستند ملازمان حرم - شهید عبدالصالح زارع

مستند ملازمان حرم - شهید عبدالصالح زارع

زهرا کمالی همسر شهید زارع این بار در گفت وگو با شهره پیرانی، خاطراتی از همسر شهیدش نقل می کند. زارع از جمله شهدای نبرد آزادسازی نبل و الزهرا محسوب می شود.

شهادت مدافع حرم، عبدالصالح زارع ۱۸ بهمن ماه سال گذشته اعلام شد، پیکر مطهرش پس از انتقال به میهن اسلامی ابتدا در استان مازندران و سپس در قم تشییع و پس از اقامه نماز به امامت آیت‌الله نوری‌همدانی مرجع تقلید شیعیان، در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد.

او سومین شهید مدافع حرم شهرستان بابلسر و چهاردهمین شهید مدافع حرم استان مازندران به شمار می رود.



دانلودمستند


مستند ملازمان حرم - شهید محمد حسین میردوستی

مستند ملازمان حرم - شهید محمد حسین میردوستی

«و بعد از شهادتم بخاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا شهید شدم و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت» این بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم، سید محمد حسین میردوستی است که خطاب به همسر و پدر و مادرش نگاشت و پس از آن بود که شوق پرواز در او شوری دیگر گرفت و به خیل کاروان شهدا پیوست.

بیست و دومین قسمت مجموعه «ملازمان حرم» کاری از تلویزیون اینترنتی نصر، به گفت وگو با همسر این شهید گرانقدر مدافع حرم اختصاص دارد.

سید محمد حسین میردوستی، آبان ماه سال گذشته در مبارزه با گروه های تکفیری و تروریستی در سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش، بر دستان ملت خداجو و ولایت مدار ایران تشییع شد.

دانلود فیلم

دیدار خانواده شهدای مدافع حرم افغانستانی لشکر فاطمیون با رهبری انقلاب

دیدار خانواده شهدای مدافع حرم افغانستانی لشکر فاطمیون با رهبری انقلاب

مدافعینی که در «خان طومان» جاودان شدند+ تصاویر

 مدافعینی که در «خان طومان» جاودان شدند+ تصاویر

تصاویری که خواهید دید مردانی هستند اهل شمال که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) از دیار خویش هجرت کردند و در منطقه خان طومان سوریه حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند.

تصاویری که خواهید دید مردانی هستند اهل شمال که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) از دیار خویش هجرت کردند و در منطقه خان طومان سوریه حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند.

شهید حسین مشتاقی اهل نکاء

شهید علی عابدینی اهل فریدونکنار

شهید محمود دادمهر اهل ساری

شهید سید جواد اسدی اهل ساری

شهید رحیم کابلی اهل بهشهر

شهید بهمن قنبری اهل بهشهر

شهید سید رضا طاهر اهل بابل

شهید رضا حاجی زاده اهل آمل

شهید محمد بلباسی اهل قائم شهر

شهید جواد بریری اهل بابلسر

شهید سعید کمالی اهل ساری

شهید حسن رجایی فر اهل بابل

شهید علی جمشیدی اهل نور

 

منبع: فارس

فاطمیون خود را سرباز ولی‌ امر مسلمین می‌دانند/ حالا که فرزند دیگری ندارم، خودم تصمیم گرفته‌ام برای جهاد به سوریه بروم

فاطمیون خود را سرباز ولی‌ امر مسلمین می‌دانند/ حالا که فرزند دیگری ندارم، خودم تصمیم گرفته‌ام برای جهاد به سوریه بروم

به گزارش عمارنامه، مدتی بود که دنبالش می‌گشتیم، می‌دانستیم که چند ماهی است که برگشته و می‌خواهد در ایران بماند، اما هیچ نشانی از او نداشتیم، بچه‌های بنیاد او را نمی‌شناختند و شماره تلفنی که از این طرف و آن طرف پیدا کرده بودیم هم نتوانست به ما کمکی بکند یا بر نمی‌داشت یا اگر بر می‌داشت جواب درست و درمانی به ما نمی‌داد. نهایتاً از برادر شهید موسوی که جویای او شدیم، پیشنهاد داد که به بهشت زهرا برویم. البته به نظر هم بهترین راه همین بود، گفته بودند که معمولاً پنجشنبه‌ها بر سر مزار پسرش می‌رود، یکی دو پنجشنبه سری به بهشت زهرا زدیم و قطعه 50 را هم زیر و رو کردیم اما خبری نبود، اما نا امید نشدیم و آنقدر رفتیم و آمدیم تا پیدایش کردیم.
 می‌گفت مصاحبه نمی‌کنم قبلاً هم شنیده بودیم که علاقه‌ای به گفتگو ندارد، می‌گفت محمد حسینش را نداده که خودش مشهور شود یا بخواهد منتی برسر دیگران بگذارد اما آن روز آنقدر با او بحث کردیم تا نهایتا با پادرمانی "شهید ابوحامد" راضی‌ شد چند دقیقه‌ای با ما همکلام شود.
تنها فرق او با بقیه کسانی که به سراغشان می‌رفتیم افغانی بودنش، نبود، هرچند حضور فرزندش در تیپ فاطمیون در کنار دیگر مدافعان افغانی حرم برای او یک وجه تمایز بود اما وجه تمیزدیگری هم داشت، اینکه محمد حسین تک فرزند بود و خواهر یا برادری نداشت و البته تنها 21 سال ازخدا عمر گرفته بود.پدر شهید خدا پناه به عبارتی همه چیزش را در راه خدا دادده بود همه زندگیش را. با این حال چندین بار شنیده بودم که می‌خواست خودش هم به سوریه برود اما به اجازه نداده بودند.
 
آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفتگوی خبرنگاران نسیم آنلاین با پدر شهید محمد حسین خداپناه یکی از شهدای مدافع حرم افغان و از اعضای تیپ فاطمیون است.

 * شهدای فاطمیون شهدای دفاع از اعتقادات هستند
 «نسیم آنلاین»: آقای خداپناه کمی از شهیدتان بفرمایید؟ شما کجا سوریه کجا؟
 ما کوچکتر از آن چیزی هستیم که بخواهیم از شهدا حرف بزنیم. شما گفتید که اینها در سوریه هستند و چه ربطی به ما افغانی‌ها دارد. این حرف را اکثریت می‌زنند، اما من می‌خواهم بگویم وقتی که شما به زیارت امام حسین(ع) در کربلا می‌روید یا هنگامی که عاشورا می‌شود می‌توان گفت که چرا حسین حسین می‌گویید؟  او در عراق است پس چرا شما در ایران حسین حسین می‌گویید و تا اربعین عزاداری می‌کنید؟ این سوال از ابتدا اشتباه است. شهدای فاطمیون شهدای دفاع از اعتقادات بوده و هستند و اعتقاد و ایمان هیچ مرز و محدودیتی را نمی پذیرد. این شهدا در راه دفاع از حریم آل االله و اسلام ناب به شهادت رسیده اند. امروز همه باید بدانند که ما شهدایمان را فقط و تاکید می‌کنم فقط در راه خدا و ائمه دین خدا فدا کرده ایم. نه به خاطر هیچ کس ویا کشوری یا نیرویی و نه حتی به دلیل مادیات این اتفاق افتاده است. تمام کسانی که می‌گویند پول می‌دهند تا این فرزندان برای نبرد به سوریه اعزام شوند، به من بگویند که منی که تنها فرزندم و تنها پسرم را در این راه دادم چگونه می‌شود که یک مرد بعد از پنجاه و چند سال همه محصول زندگی خود را که تک فرزندش است برای مادیات بدهد؟ درست در زمانی که حقیر هیچ گونه مشکل مادی نیز نداشتم.
ما شهیدی که دادیم در راه خدا دادیم و از خدا هم اجرش را می‌خواهیم نه از سپاه چیزی می‌خواهیم و نه از ایران و نه از افغانستان. البته از برکات شهادت پسرم این بود که از شهادتش به خودم آمدم و توانستم به صورت مستقیم با صاحب این جریان ارتباط بگیرم.
 ما در این راه از هیچ نهاد، سازمان، ارگان یا حتی کشور و نظامی طلب نداریم و هیچ چیز نمی‌خواهیم و هرگاه هم طلب مسئله‌ای را داشته باشیم سعی می کنیم مستقیم به عمه خانم حضرت زینب یا اربابمان سیدالشهدا وصل شویم. ما از آنها که صاحبان واقعی این خون ها هستند طلب می‌کنیم.
باز شما زحمت کشیدید یادی از شهدا کردید و مارا دعوت کردید. اما ما کوچکتر از آن هستیم که حرفی بزنیم، اگر خیلی زرنگ باشیم بتوانیم کوشش کنیم که شرمنده شهدا نباشیم. شهدا راهشان را انتخاب کردند و رفتند.
 
 * ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها همه و همه برای صلابت دین اصیل و حیات این حقانیت به پا خواسته اند
من تنها پسرم، تک فرزندم که حتی دختر هم ندارم را در سن21 سالگی تقدیم خانم حضرت زینب(س) کردم. پسرم در دورانی که در افغانستان بود دوبار در ارتش ملی و زیر نظر آمریکایی‌ها دوره دیده بود و فعالیت کرده بود و  پس از اینکه ماجرای سوریه و دفاع از حرم پیش آمد به سرعت خود را به دمشق رساند و مشغول دفاع از حرم شد.
با این حال تا زمانی که بحث اعتقادات در میان نباشد انسان نمی‌تواند خود را راضی کند تا تنها فرزندش را برای جنگ عازم میدان های نبرد کند. البته من بعد از این مسئله خودم هم اقدام کردم برای اعزام که در جواب به من گفتند شما تنها پسرت را در این راه دادی فعلا کمی بمان تا در زمان مناسب اگر لازم بود اعزام شوید.
من در جواب مسئولان امر گفتم هر کس یک آرزویی دارد و من هم برای خود آرزویی دارم. پسرم خواست و به آرزویش رسید حالا این وسط تکلیف من چه می‌شود؟ در روز قیامت آیا آقا سید الشهدا به من می‌گوید به دلیل شهادت فرزندت نیازی به حضور شما در دفاع از خانه و ناموس ما نبود؟یا اینکه چون تو فرزندت به شهادت رسید دیگر تکلیف از گردن شما برداشته می‌شود؟ همه این مسائل در راه اعتقاد است. پاکستانی‌ها در قالب زینبیون می آیند و افغان ها در قالب فاطمیون. ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها همه و همه برای صلابت دین اصیل و حیات این حقانیت به پا خواسته اند و از هیچ چیزی فروگذار نخواهند بود.


«نسیم آنلاین»:  از فرزند شهیدتان برایمان بگویید؟
فرزند من متولد یسال 71 و 21 سال سن داشت. در افغانستان دو بار وارد ارتش ملی شد ولی من وی را در آنجا از نظامی‌گری منع کردم و به او  می‌گفتم که نرود. چون اوتنها فرزند ما بود و باید خانواده را سر پا نگه می داشت. البته این مسئله داعش و تکفیری‌ها در ایران این 5 یا 6 سال است که سر زبان‌ها افتاده اما در افغانستان این چیزها جدید نیست ما حدود 20 سال است که با اینها یعنی وهابی‌ها درگیر هستیم و داعش و جبهه النصره و... اینها همه شاخه‌هایی از القاعده هستند که هر روز یک اسمی روی آنها می‌گذارند و برای ما چیز جدیدی نیست.
مثلاً در پاکستان اخوان المسلمین هستند و وهابیت و القاعده و... حالا هم یک شاخه‌ای اضافه کرده به نام داعش و جبهه النصره و... و این برای ما حرف جدیدی نیست. این شهدا یک عقیده خاصی داشتند که رفتند و شهید شدند. پسر من هم در تاریخ 20 شهریور93 در منطقه الدخانیه دمشق شهید شد.
 
  *پیکر فرزندم 16 روز در منطقه ماند
 «نسیم آنلاین»:  از دوستان شنیدیم که پیکر فرزندتان بعد از شهادت مدتی هم در منطقه ماند؟
 بله، 16 روز جنازه‌های پسرم ، سید حامد و عقیل در منطقه مانده بود.
 
 «نسیم آنلاین»:  چطور از شهادتش مطلع شدید؟
من ایران نبودم. برادرم تماس گرفت و گفت بیا که پسرت مجروح شده است. من به برادرم گفتم که راستش را بگو من طاقت شنیدنش را دارم. کسی که در این راه رفته است چه هدیه ای بالاتر از شهادت که نصیب آن رزمنده شود. بهتر از آن است که مثلاً برود سر خیابان با موتور تصادف کند و کشته شود مرگ که چیزی نیست همه انسان ها دچار آن می شوند پس چه بهتر که اگر انسان میخواهد برود با شهادت برود
 
 
 «نسیم آنلاین»:  فرزند شهیدتان در هنگام اعزام به سوریه خودش از شما اجازه گرفت یا از طریق بستگان و آشنایان کسی را برای این امر خدمتتان فرستاد؟
 
‌ من اینجا نبودم. برادرم اینجا بود و از برادرم اجازه گرفته بود و من هم به برادرم گفتم کار خوبی کردید حالا که این راه را انتخاب کرده خیلی هم عالی و البته نا گفته نماند پسرم از بچه‌گی مذهبی بود و وقتی ما در کابل زندگی می‌کنیم  در منطقه ما مسجد و حسینیه ها همه دست اینها بود و همه مراسم ختم‌ها و محرم و عاشورا را برگزار می‌کردند.
خلاصه که برادرم با من تماس گرفت و من گفتم حالا که این راهش را انتخاب کرده بگذار برود و من راضی هستم.

  * بچه‌های کم سن و سال تر از فرزندم را در میان مبارزین دیدم
 «نسیم آنلاین»:  واقعاً شما راضی بودید؟
 بله. وقتی که در این راه رفته و آگاهانه و بدون هیچ زور و اصراری این راه را انتخاب کرده است چرا باید ناراضی باشم. چه راهی بهتر از اینکه جانت را برای اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت فدا کنید. خودم هم وقتی که یک بار مشرف شدم سوریه و خدا این سعادت را به ما داد و دستمان به ضریح عمه سادات رسید من آنجا دیدم که بچه‌های کوچک‌تر از پسر من هم بودند که می‌جنگیدند و بچه من که از آنها بالاتر نبود.
 
 «نسیم آنلاین»:  فرزندتان ازدواج کرده بود یا مجرد بود؟
 بله مجرد بود، تازه می‌خواستیم برای او آستین بالا بزنیم و زن بگیریم. حتی یکی دو تا عکس هم از فامیل فرستاده بودیم.  معتقدم با توجه به مشکلاتی که هست در کل جوانان باید زودتر  ازدواج کنند. این را هم بگویم که همه مشکلات دارند. همین الان من با 60 خانواده شهید در ارتباط هستم شما از من سوال کن کدام مشکل ندارند؟  مگر می شود مشکل نباشد.



«نسیم آنلاین»:  با توجه به این مشکلات چگونه شد که شما اجازه حضور فرزندتان را در جنگ سوریه را دادید و راضی شده اید به جبهه برود؟
 بله مشکلات زیاد است چه در افغانستان چه در ایران البته من در افغانستان که بودم کار و وضعیت مالی خوبی داشتم و چند سالی هم در کشورهای عربی بودم و کارم هم خوب بود.
ما البته بدتر از این روزها را هم مشاهده کرده ایم  و خوشا به حال این شهیدان که راهی اینگونه را انتخاب کردند و با توجه به انتخابشان مسیری را رفتند که در نهایت عاقبت بخیری معنا پیدا میکند. امروز هم هیچ چیزی را جز حضور این شهدا در جمع شهدای کربلا را نمی خواهیم.
 
* فاطمیون خود را سرباز ولی‌امر مسلمین می‌دانند
 «نسیم آنلاین»:  شنیده بودیم که  فرزند شما و بسیاری از بچه های فاطمیون مقلد رهبر انقلاب اسلامی هستند؟ این مسئله صحت دارد؟
 بله همین طور است. البته همه جور داریم مقلد آقای خوئی داریم، مقل آقای خامنه‌ای داریم اما چون نقش ایشان به عنوان مرجع یک وجه جایگاه ایشان است و رهبری مسلمین جایگاه دیگری از ایشان را نشان می‌دهد و بچه های فاطمیون هم خود را سرباز ولی امر مسلمین می‌دانند لذا طبعا مقلد ایشان هم بیشتر است. تفکر  این بچه ها با این است که به ندای مظلومین و مستضعفان جهان باید لبیک گفت.
 

* اینکه حضرت آقا از شهدای ما یاد می‌کنند برای ما کافی است
 «نسیم آنلاین»:  شما به عنوان پدر شهید و یک مهاجر افغانی که برای در امان ماندن دین خود اقدام به مهاجرت و تقدیم تک فرزندش در این راه کرده است اگر بخواهید درخواستی از رهبری داشته باشید چه می‌گویید؟
 من کوچکتر از آن چیزی هستم که بخواهم از آقا درخواستی کنم، ما همیشه می‌بینیم که آقا چه در سخنرانی‌ها و چه در تلویزیون همیشه از شهدا یاد می‌کنند و این برای ما کافی است که به یاد ما هستند.
 
 «نسیم آنلاین»:  گفتید که سفر خاطره انگیزی به دمشق داشتید. بعد از ورود به حرم خانم حضرت زینب در درد دلی که با حضرت داشته اید از شهادت تک فرزندتان شکوه‌ای نکردید؟
 چرا من خیلی دلم پر بود اما وقتی وارد حرم شدم ناخودآگاه سبک شدم. دیگر از ما گذشته که از این دنیا چیزی بخواهیم فقط امیدوارم که این شهدا حداقل روز قیامت سفارش و شفاعت ما رو بکنند.
 
*حالا که فرزند دیگری ندارم که به سوریه بفرستم، خودم تصمیم گرفته‌ام که برای جهاد بروم
«نسیم آنلاین»:  اگر پسر دیگری داشتید باز هم اجازه می‌دادید تا در جنگ شرکت کند و به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شود؟
 اگر داشتم حتماً می‌فرستادم؛ حالا که ندارم خودم می‌خواهم بروم.  البته نمی‌دانم چرا چندین بار که اقدام کردم مسئولان موافقت نمی‌کنند. می‌گویند شما برای خانواده بمانید. البته مشکلاتی که برای خانواده های شهدای افغان به وجود می آید یک روی سکه آن در ایران است و روی دیگر و خطرناک‌تر آن در افغانستان دامن‌گیر آن‌ها می شود. چون الآن کامپیوتر هست و ارتباطات قوی؛  و لذا وقتی که عکس‌های این شهدای حرم منتشر می شود داعش و طالبان به سرعت آنها را شناسایی می کنند و سریع به سراغ خانواده‌هایشان می روند و وقتی که خانواده‌های این شهدا به دست آنها (داعش و طالبان) اسیر می‌شوند بدترین اتفاق هایی که در فکرتان است منتظر آنهاست.
 
* طالبان دار و ندار خانواده شهدای مدافع حرم را مصادره و زن و فرزندشان را اسیر می‌کنند
«نسیم آنلاین»:  یعنی طالبان خانواده‌هایی که منتسب به شهدا هستند را اذیت می‌کند؟
 بله آنها . همه چیز دارند کامپیوتر و امکانات و اگر ما دست آنها بیفتیم مشکلات وحشتناکی در انتظار ماست. حالا شما 5 یا 6 سال است که اسم داعش را می‌شنوید ولی ما 20 سال است که اسم اینها را می‌شنویم و می بینیم. آنها زمین و خانواده ها و همه دارو ندار شهدای افغان را در افغانستان مصادره می‌کنند و زن و فرزندشان به اسیری میبرند. به شدت خانواده های شهدای افغانی مدافع حرم در فشار و خطر هستند و بسیار نیز مظلومند.

تلاش بی بی سی برای تخریب مدافعان حرم

تلاش بی بی سی برای تخریب مدافعان حرم

گروه سینما و هنر فرهنگ نیوز ، شبکه سلطنتی «بی‌بی‌سی فارسی» در تازه‌ترین برنامه خود برای تفرقه‌افکنی میان دو ملت هم‌زبان ایران و افغانستان مستندی ساخته است . در این مستند تلاش شده با سوءاستفاده از وضعیت و مشکلات برادران افغان در ایران، ژست دفاع از آنها گرفته شود و جوری وانمود می شود که انگار  حکومت ایران، از پناهجویان افغان به عنوان نیروهای محافظ اسد در سوریه استفاده می کند.
 
شبکه های خارجی فارسی و در رأس آنها «بی. بی سی» کم با ایران اسلامی و با مردم به دشمنی نپرداخته اند. آن قدر که در دشمنی شان از هیچ دروغ و تزویری مضایقه نکرده اند. آنها در رسانه های زنجیره ای و سلطنتی شان که توسط کارتل ها و کمپانی هایی قدرتمند ساپورت مالی می شوند، حملات همه جانبه ای را تدارک دیده و می بینند. به تازگی از آخرین پروژه شبکه «بی. بی. سی» رونمایی شد. مستندی به نام «مدافعان اسد» که سازنده آن فردی است به نام «فریبا صحرایی». اما او دقیقاً کیست؟
 
فریبا صحرایی سالیانی را در روزنامه همشهری به فعالیت می پرداخت. او در عرصه سیاست، مهارت و تبحر خاصی نداشت و فعالیت خود را در این روزنامه در گروه علمی، فرهنگی متمرکز کرده بود.‏ 
 
صحرایی توانست تاحد قابل ملاحظه‌ای رشدکرده و با تدارک تیمی رسانه‌ای از حد خبرنگاری معمولی فراتر رفته و به سمت مسئول ویژه نامه‌های دانشجویی این روزنامه ارتقاء پیدا کند‏.‏ 
 
هر چند که دوستان صحرایی به خوبی می‌دانستند که وی اعتقاد چندانی به این نظام و حتی مسائل مذهبی ندارد و وضعیت خانوادگی وی نیز تا حدود زیادی موید این مساله بود اما وی با حفظ ظاهر و دوری از مسائل سیاسی توانسته بود اعتماد مدیران روزنامه همشهری را به خوبی جلب کند و امتیازات ویژه‌ای را از آنان دریافت نماید.
 
نکته جالب آنکه فریبا صحرایی در مدت مسئولیت انتشار ویژه‌نامه‌های دانشجوی روزنامه همشهری و در اوج فعالیت‌ها و فضای سیاسی دانشگاه‌ها در سال ‏82‏ تا ‏83‏، نه تنها به هیچ وجه به پوشش اخبار در این راستا اقدام نمی‌کرد، بلکه در نشریه تحت مسئولیت خود، مطالبات دانشجویان را صرفاً صنفی، مسائل علمی، ازدواج دانشجویی و حتی غذایی عنوان می‌نمود و حتی در مواردی شدت فعالیت‌های سیاسی دانشجویی را محکوم می‌نمود و به همین دلیل است که سخن گفتن وی در شبکه «بی.‌بی.‌سی‌ فارسی» علیه نظام تعجب بسیاری از افرادی را که با وی همکار بودند، تا حدود زیادی برمی‌انگیزد.
 
صحرایی نیز چندی بعد به بهانه ادامه تحصیل ایران را به مقصد کانادا ترک و از همان موقع همکاری خود را وب سایت بی.بی.سی فارسی آغاز کرد‏. او سپس از آنجا به «بی.بی.سی» در پاریس پیوست. به تازگی از آخرین پروژه «فریبا صحرایی» در شبکه «بی. بی. سی» رونمایی شد.
 
 
این فیلم درباره حضور برادران افغان ما در سوریه است. همه تلاش «فریبا صحرایی» القای این نکته است که ایران از مهاجران افغان به عنوان سپر بلای خود در جنگ سوریه استفاده می کند.
 
اولین اصل در یک اثر «مستند» تلاش فیلمساز برای نزدیک شدن به واقعیت و یک طرفه به قاضی نرفتن است. یک مستندساز واقعی می کوشد با نشان دادن همه جوانب به مخاطبش احترام بگذارد و به او اجازه دهد خودش درباره آن واقعیت به قضاوت بنشیند. در مستندی که فریبا صحرایی ساخته اما نشانه های بسیاری از غرض ورزی و سیاست زدگی وجود دارد. از اسم فیلم شروع کنیم؛ «مدافعان اسد» که کنایه ای آشکار است به اعتقادات همه آنهایی که در سوریه علیه داعش و تکفیری ها می جنگند. پیش فرض «فریبا صحرایی» این است که هیچ کس به خاطر عقیده اش در سوریه نمی جنگد! او چطور به چنین نتیجه ای رسیده؟ مستند او پاسخی به این سوال نمی دهد. او حتی آن قدر صداقت ندارد که بگوید ایرانی ها هم در کنار برادران افغان شان در سوریه مشغول دفاع هستند. می گویند کافر همه را به کیش خود بپندارد! صحرایی که خودش روزگاری در ایران مخالف کار سیاسی در روزنامه بوده، حالا در آن سوی آبها، آن چنان به ورطه سیاست زدگی افتاده که تعصب و بغضش علیه نظام چنان پررنگ شده که حتی ابتدایی ترین اصول اخلاقی را در فیلم به ظاهر مستندش رعایت نمی کند.
 
می گویند مستندسازها عموماً اهل سفارش گرفتن نیستند و می کوشند استقلال شان را حفظ کنند اما این فیلم هیچ نشانی از استقلال فیلمسازش ندارد. همه چیز در آن جوری نشان داده می شود تا مخاطب را فریب دهد. گویی صحرایی سعی کرده فقط شواهدی را نشان دهد که در خدمت بیان و القای حرفش هستند. شواهدی که باورپذیر نیستند و نمی توانند مخاطب را قانع کنند که جعلی نیستند. برای مثال سکانسی هست که در آن چند جوان افغانستانی به دست تکفیری ها اسیر شده اند و یکی از تکفیری ها از آنها سوالاتی درباره چرایی حضورشان در سوریه می پرسد. همه اسیرها چهره ای ترسان و رنگ و رویی پریشان دارند. جواب های شان را با تردید و مکث می دهند. یکی شان می گوید: «آمدیم افغانستان کار نبود، آمدیم ایران کار نبود، آمدیم سوریه.» میزانسن و فضایی که این اسرا در آن دارند بازجویی می شوند و به ظاهر اعتراف می کنند، به جوری نیست که مخاطب مطمئن شود که این پاسخ ها کاملاً آگاهانه و صادقانه داده می شود. اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که مگر اینها می توانند جواب دیگری هم بدهند؟ مثلاً می توانند بگویند به خاطر دفاع از حرم اهل بیت آمده ایم؟ طبیعی است که برای حفظ جان شان تقیه می کنند یا جواب هایی می دهند که مجبورشان کرده اند، جلوی دوربین تکرار کنند. 
 
راوی که خود «فریبا صحرایی» است، با نریشن های شعاری و دخالت های آشکارش در گفت و گوها به واقعی بودن روایتش به شدت  آسیب زده. مثلا چند بار تکرار می کند که من برای پیدا کردن حقیقت، فلان جا رفتم یا فلان کس را دیدم. «تکرار» بیش از حد واژه «حقیقت» که تیپیکال ترین شکل قانع سازی در یک اثر تصویری است، خود به خود در مخاطب ایجاد دافعه می کند. به اضافه اینکه ناهمخوان بودن تصویر با ادعای فیلمساز و با نرشین های شعاری او، بیش از پیش فیلم را کوچک و نحیف و بی اثر کرده است.
 
مثلا در آغاز می گوید هزاران افغان به سوریه اعزام شده اند که در راه «حفظ جان بشار اسد» می جنگند و کشته می شوند. او می کوشد با پررنگ کردن سویه های سیاسی در روایت خود، جنبه های اعتقادی و مذهبی حضور نیروهای افغانی را در سوریه کمرنگ کند و نادیده بگیرد. او از بس یک طرفه و گل درشتی این کار را می کند که مخاطب نمی تواند بپذیرد و از خود می پرسد چطور ممکن است از هزاران مجاهد افغانی که در سوریه مبارزه می کنند، هیچ کدام به خاطر اعتقاد و تعلقات مذهبی در سوریه نباشند؟ چرا هیچ اشاره ای به این جنبه ها ندارد؟
 
فریبا صحرایی در ادامه به سراغ عکاسی افغانی می رود که در آمستردام هلند پناهنده شده و صحرایی می گوید از کودکی در ایران زندگی می کرده است. صحرایی از زبان عکاس افغانی می گوید وقتی نیروهای امنیتی در ایران او را دستگیر کردند، فرار کرده و به هلند آمده! صحرایی خیلی راحت از کنار این نکته می گذرد و رد می شود. انگار به صرف گفتن اینکه او در ایران زندگی کرده و به تازگی از دست نیروهای امنیتی فرار کرده، مخاطب باید حرف او را باور کند! اتفاقاً مخاطب با خودش می گوید مگر می شود یک جوان عکاس –با این پیش فرض که تحت کنترل نیروهای امنیتی است- به این راحتی فرار کند! آن هم جوانی که «عکاس» است. یعنی ظاهراً با خودش اسنادی دارد که علیه ایران هستند! جالب تر اینکه در ادامه ما فقط چند تصویر معمولی آرشیوی از مسجدی در مشهد نشان می دهد که پیدا کردنش اصلا کار سختی نیست. انگار که صحرایی فقط برای این اصرار داشته این جوان «عکاس» است که در ناخودآگاه مخاطب این حس ایجاد شود که پس حرف هایش واقعی است!
 
در ادامه صحرایی ادعا می کند که عشو یک صفحه خصوصی بعضی نیروهای افغان شده است. –بگذریم از اینکه اگر خصوصی بوده، چطور توانسته این قدر راحت عضو آن شود!- صحرایی می گوید از طریقی یکی از رابط های اینترنتی اش! به جوانی افغان وصل می شود که زمانی در سوریه می جنگیده و حالا در آلمان پناهنده شده. صحرایی برای اینکه منطق ضعیف را خاصه در انتخاب و معرفی سوژه هایش بنا کند، دست به دامن ترفندهایی می شود. مثلا همین نیروی ظاهراً جنگ جویی را که حالا پناهنده شده شطرنجی نشان می دهد. به این بهانه که می ترسد اسم و تصویرش را فاش کند! صحرایی ادعا می کند که این افغان سه بار سوریه جنگیده و عضو تیپ فاطمیون بوده و فرماندهان شان سپاهی هستند! شیره را خورد و گفت شیرین است! اگر کسی نداند فکر می کند صحرایی دارد چه اطلاعات محرمانه ای را فاش می کند! واقعیت این است که صحرایی می کوشد با اطلاعات معمولی و بی اهمیتی نتیجه گیری های سیاسی خودش را بگیرد. او تلاش می کند با گرفتن ژست دفاع از افغان ها، دعوای سیاسی خودش را پیش ببرد.
 
 
در اتفاقی جالب، «فرهمند علیپور» که خود خبرنگار تلویزیون های بیگانه است، در واکنشی تند گفت: « اگر بی بی سی می خواست دلسوز پناهجویان و افغانستانی هایی باشد که قربانی جنگ سوریه هستند، چرا جنگ سوریه فقط در طرف دولت سوریه قربانی می گیرد و نیاز به واکاوی و تحقیقات دلسوزانه بی بی سی دارد؟ پس آن افغانهایی که در طرف مقابل حکومت سوریه ایستاده اند چه؟
 
یک نگاهی به خودتون بندازید! قبل از اینکه دلسوزی کنید برای این پناهجویان، از خودتون بپرسید چی شده که اینها آواره شده اند؟ مگه شما 14 سال نیست در افغانستان هستید؟ مگر کابل هنوز برق 24 ساعته داره؟ چی شد که یکی شناسنامه اش شد افغانستانی یکی شد ایرانی؟ کار کی بود؟ شماها نبودید؟»
 
صحرایی ادعایش این است که با جنگجوی سابق افغانی گفت و گو می گیرد. طبیعتاً چنین فردی –خاصه اینکه 3 بار هم در سوریه جنگیده- باید حرف های خاص و نگفته ای داشته باشد. بگذارید یک نمونه اش را بررسی کنیم. روایت این جنگجوی جوان افغانستانی از دوره آموزشی که در ایران دیده: «داخل پادگان شدیم. شب گوشی های مان را جمع کردند. صبح آموزشی شروع شد. اول ما را سینه خیز بردند. بعد باز و بسته کردن اسلحه را یادمان دادند. 20 روز آموزشی بودیم در ورامین.» و بعد آنها را به فرودگاه می برند! معلوم نیست صحرایی درباره مخاطب چه فکری کرده که چنین روایت هایی را در فیلم قرار داده. این میزان کلی گویی و کلیشه ای حرف زدن چگونه می تواند در مخاطب ایجاد اعتماد کند؟ احتمالا اولین نکته ای که به ذهن مخاطب می رسد این است که یا صحرایی بلد نبوده از آن جنگجوی افغانی حرف بکشد یا دارد دروغ می گوید! که در هر دو صورت باخته و مخاطب حرفش را قبول نمی کند.
 
نکته دیگر اینکه فریبا صحرایی برای اینکه بخواهد حرفش را به مخاطب حقنه کند دچار تناقض شده! درحالیکه چند نفر از این افغانی های سوریه رفته گفته بودند که با رضایت خودشان و فرضا به خاطر پول به سوریه آمدند، در ادامه صحرایی با افغانی دیگری مصاحبه یم کند که می گوید سپاه ایران به من گفتند اگر به سوریه نروی زندانی ات می کنیم! احتمالاً برای اینکه خانم فیلمساز هنوز دلش خنک نشده بود و یک درصد احتمال می داد که شاید مخاطب هنوز شیرفهم نشده که باید از سپاه و نظام ایران بدش بیاید! بامزه تر اینکه صحرایی می گوید این جنگجوی افغانی سند حضورش در سوریه را که پلاک و برگه اقامتی است به او نشان می دهد. اما صحرایی این اسناد را شطرنجی به مخاطب نشان می دهد! لابد به دلایل امنیتی!
 
در تئوری های جدید فیلمسازی، خاصه در حوزه مستند می گویند فیلمساز باید تا جایی که می تواند «موضع نمایی» کند. یعنی بکوشد موضعش را از دید مخاطب پنهان کند. چراکه وقتی مخاطب احساس کند فیلمساز دارد عقیده یا نظرش را به او تحمیل می کند، به سرعت در واکنشی دفاعی علیه او گارد می گیرد و فیلمش را پس می زند. از این مستند به نظر می رسد «فریبا صحرایی» نه تنها آشنایی و دانش جدی در حوزه سینما ندارد، بلکه در کنترل بغضش نسبت به نظام اسلامی هم ناتوان است. برای اینکه جا بجا در مستندی که ساخته می توان عصبانیت و انتقام را دید. روان شناس ها در این باره معتقدند: کسی که زودتر عصبانی شود بازنده است!