ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
نماهنگ | در راه قلّه
حضرت آیتالله خامنهای: «شهادت قلّه است و قلّه بدون دامنه معنا ندارد. هر قلّهای یک دامنهای دارد؛ بسیاری از ماها آرزوی رسیدن به آن قلّه را داریم؛ [خب،] باید از دامنه عبور کنیم، بایستی مسیر را در دامنهی آن قلّه پیدا کنیم و از آن مسیر برویم تا به قلّه برسیم وَالّا رسیدن به قلّه بدون عبور از دامنه ممکن نیست. این دامنه و این مسیر چیست؟ اخلاص است، ایثار است، صدق است، معنویّت است، مجاهدت است، گذشت است، توجّه به خدا است، کار برای مردم است، تلاش برای عدالت است، تلاش برای استقرار حاکمیّت دین است؛ اینها است که مسیر را معیّن میکند و اگر شما از این مسیر رفتید، ممکن است به قلّه برسید. آن کسی که به قلّه میرسد، از اینجا باید برود و از این مسیرها حرکت کند.» ۱۴۰۰/۰۷/۲۴
مدرسهای به نام عشق!
گروه استانهای دفاعپرس - فاطمه شریفی؛ مکتبی است برای آنان که خوشنامی ایران اسلامی را در گمنامی خود جستوجو میکنند و از همان ابتدای راه به معراج اندیشه پاک اسلامی متوسل میشوند. اینجا صحبت از احساس آمیخته با عقلانیت و عملگرایی همراه با آرمانگرایی برای تجلی افقهای دوردست در مسیر تمدنسازی اسلامی است.
روایتگران این ماجرا از یک فرهنگ سخن میگویند، فرهنگی با پیوست به صحنه و به میدان آمدن، فرهنگی که هویتی از جنس عاشورا دارد و دانشآموزان مکتبش در مسیر کربلایی شدن قدم برمیدارند.
بسیج بانگ بلند بیداری و برج استوار دیدهبانی است، مدرسهای که اسوه صالحان میشود و آموزگار صابران، تا افسران آزاده اردوی ایمان در مسیری مجهز به عشق و ریسمانی گره خورده به فی سبیل الله، قهرمان عدالتخواهی شوند.
شهید فهمیده نیز دانشآموز این مکتب بود که خاک جبهه از عظمت چشمانش تا ابد روشن ماند. دانشآموزی که از محاصره سنگر و هجوم دشمن ترسی به دل راه نداد و وقتی حمله تانکهای عراقی به سوی رزمندگان اسلام برای محاصره و قتل عام رقم خورد، از پای ننشست.
دانشآموز مدرسه عشق در حالی که تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود، به طرف تانکها حرکت کرد و خود را به سرخط ماجرای کینهتوزی دشمن رساند و جسورانه نارنجکها را منفجر کرد.
از جرأتورزی دانشآموزی در میدان مبارزه، دشمن تصور میکند حملهای صورت گرفته و به سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکند. حلقه محاصره شکسته میشود و پس از مدتی نیروهای همیار از راه میرسند و منطقه از حضور متجاوزان پاکسازی میشود.
از مدرسه تا جبهه جنوب دانشآموز شهید محمدحسین فهمیده ولایت علوی را بهخوبی دریافته بود و بیدرنگ با رساندن خود به میدان مبارزه با ظلم و پاسداری از ارزشهای اسلامی و انقلابی، جان خود را در راه اعتلای میهن اسلامی به شکلی شجاعانه در طبق اخلاص نهاد و هیچچیز نتوانست خللی در اراده پولادینش وارد کند.
۸ آبان سال ۱۳۵۹ در تاریخ این مرز و بوم به بلندای تاریخ ایثار و مجاهدت ماندگار میشود تا اینکه ما در دفتر خاطرات روزهامیان بنویسم «ما هرچه داریم از شهدا داریم»؛ چراکه شهدا از نفس افتادند تا ما از نفس نیوفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیوفتیم و امروز در امتداد مسیر سرافرازی ایران اسلامی پشتوانهای از این جنس داریم، سرمایهای معنوی که با شناخت و الگوسازی از آن باز هم مدرسههای عشق آیندهساز این مرز و بوم میشوند.
و این روزها نیز شهر دارالعباده یزد میزبان یکی از دانشآموزان مدرسه عشق و همراهان شهید محمد حسین فهیمده بود و پیکر مطهر دانشآموز شهید حسن یاوری بعد از ۳۷ سال انتظار و گمنامی همزمان با سالروز شهادت امام رضا (ع) از عاشورای حقطلبی بازگشت و در گلزار شهدای «نعیمآباد» یزد نشان راه شد تا دانشآموزان وطن و سربازان کربلایی بدانند نهضت فهمیدهها تا طلیعه ظهور ادامه دارد.
«اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ»
دختر ارمنی تازه مسلمانشده؛رازی دراسلام که در ترویج دین ازآن غافلیم/ آغازدلسپردگی به شهدابا «سلام بر ابراهیم»
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «نازلی مارگاریان» دختر ارمنستانی است که در دوران دانشجویی در ایران زندگی کرده و از دوستان عضو انجمن شهید ادواردو آنیلی نیز هست. نازلی ارادت زیادی به شهدا دارد و شهیدان را در مسلمان شدنش موثر میداند. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: خودتان را معرفی کنید و اینکه چه عاملی باعث شد مسلمان شوید؟
«نازلی مارگاریان» هستم متولد ۱۳۷۲ شمسی، در یک خانواده مسیحی در کشور ارمنستان. نزدیک ۱۲ _ ۱۳ سالگی مسیر زندگی من تغییر کرد و تصمیم گرفتم که مسلمان شوم. از همان سن ۱۲ سالگی ما یک همسایه ایرانی داشتیم که او باعث شد تا من با کشور ایران آشنا شوم و هر چه که بیشتر آشنا میشدم بیشتر از فرهنگ ایرانی و فرهنگ شیعه خوشم آمد و باعث شد که خودم تصمیم بگیرم که به دین اسلام ایمان بیاورم. با اینکه این تصمیم را هیچگاه به زبان نیاوردم و در ارمنستان تقیه میکردم.
دفاعپرس: واکنش خانواده درباره مسلمان شدنتان چه بود. آیا شما را همراهی کردند؟
خانوادهام هنوز اطلاعی از مسلمان شدنم ندارند و در صورت فهمیدن با من مخالفت میکنند؛ اما تصمیم دارم این موضوع را در اسرع وقت ابتدا با مادرم درمیان بگذارم، از سویی ارمنستان هم کشوری کوچک است و مردم آن نژاد خود را به سختی حفظ کردهاند. هر چقدر هم برخی بگویند هر کس هر کجا بخواهد میتواند به اهل بیت (ع) و شهدا نزدیک شود، من مخالفم. چون شرایطی که در آن قرار میگیریم، تأثیرگذار است.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
دفاعپرس: نگاه شما به دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان چگونه است؟ کدامیک از ویژگیهای این دین شما را مجذوب خود کرد؟
«اخلاق» عامل جذب انسانها به سمت یک نفر است، دین اسلام روی اخلاق انسانها، برخورد و طرز صحبت کردنشان خیلی تأثیرگذار است و اینها آدم را جذب میکند. زمانی که شما یک انسان بداخلاق ببینی هیچگاه سمت او نمیروی، اما اگر یک انسان خوشاخلاق ببینی، ناخودآگاه سمت او میروی تا بفهمی چه چیزی باعث میشود که آن فرد اینگونه باشد. دوست داری بدانی که چه چیزی است و اینجا دین اسلام است که باعث میشود تا اخلاق و رفتار ما درست شود.
از فرقههای دیگر ادیان اطلاعات زیادی ندارم و میان اهل سنت و شیعه بودن مردد بودم که پس از صحبت با کسانی که هم از شیعه بودند و هم سنی، به نتیجه رسیدم که زندگی بدون امام حسین (ع) یک چیزی کم دارد؛ بنابراین تصمیم گرفتم که شیعه باشم. شیعهای که رهبر معظم انقلاب اسلامی قبول دارند، چون ایشان برای من نائب امام زمان (عج) هستند.
دفاعپرس: با شنیدن نام امام حسین (ع) چه حسی در قلب شما شکوفا میشود؟
احساسی که با شنیدن نام امام حسین (ع) به من دست میدهد، احساسی است که به زبان آوردنش برای من بسیار سخت است. احساس محبت، دوست داشتن بیش از حد... و همیشه خدا را شکر میکنم که خداوند امام حسین (ع) را به ما داده است. ما در ارمنستان مسجدی داریم که دست سفارت ایران است و هر سال در این مکان مراسم عزاداری و نوحه خوانی برگزار میشود و برای من بسیار زیباست.
دفاعپرس: چطور با زبان فارسی آشنا شدید؟
زبان فارسی به گوش من آشنا بود، البته در دانشگاه چون رشته علوم سیاسی میخواندم، زبان فارسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردم. تلاش زیادی برای یادگیری زبان فارسی کردم به حدی که دفتر درسی من در خیابان هم دستم بود و کلمات را مدام حفظ و تکرار میکردم. اگرچه زبانم هنوز کامل نیست، اما در حد صحبت کردن زبان فارسی را راحت یاد گرفتم.
دفاعپرس: در مورد نحوه آشناییتان با شهدا بفرمائید؟
اولینبار زمانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، از طرف بنیاد سعدی به دانشگاه بینالمللی قزوین دعوت شدیم و از آنجا ما را به موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بردند. فضای آنجا دلنشین بود و سپس در کلاس فیلم «خداحافظ رفیق» را پخش کردند و من با دیدن این فیلم به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم و گریه کردم که در آخر استادم یک هدیه به من داد. زمانی که به کشورم برگشتم فیلم را پیدا و کامل آن را تماشا کردم. پس از آمدن به ایران از آنجا که هم دنبال کتابی بودم که زبان خود را تقویت کنم و هم در مورد فرهنگ شهدا بیشتر مطالعه داشته باشم، دوستانم به من کتاب «سلام بر ابراهیم» را پیشنهاد کردند.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
جایی که کتاب را از آنجا خریدم، کتابفروشی بزرگی بود و بخش بزرگی را به کتابهای دفاع مقدس اختصاص داده بود و حدود یک ساعت دنبال کتاب مناسب میگشتم و کتاب «سلام بر ابراهیم» را دیدم، اما فکر کردم شاید خواندن آن برایم سخت باشد، اما تصمیم خود را گرفتم و خواندن کتاب را شروع کردم. با آنکه سرعت مطالعه من پایین بود اما دوست نداشتم که کتاب تمام شود و مصمم بودم که جلد دوم کتاب را هم هر چه زودتر بخوانم.
دفاعپرس: با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، کدام ویژگی شهید شما را جذب کرد؟
هرچه بیشتر با شخصیت شهید «ابراهیم هادی» آشنا میشدم، بیشتر به شخصیت او علاقهمند میشدم. روحیه پهلوانی و دستگیر بودنش بسیار مرا جذب کرد. او واقعا مومن بود و برخلاف دیگران نمیخواست نشان دهد در صورتی که برخی در ظاهر خود را دیندار نشان میدهند، ولی در باطن اینگونه نیستند. چهار سال از مطالعه این کتاب میگذرد و خودم از آن موقع خیلی تغییر کردم و نسبت به چهار سال گذشته فرد دیگری شده بودم. تا آن موقع من فقط شهید «محسن حججی» را میشناختم و وقتی که داستان زندگی او را شنیدم، برایم بسیار ناراحتکننده بود، اما به وسیله شهید ابراهیم هادی من با بسیاری از شهدا آشنا شدم و دوست داشتم سر مزار او بروم و نخستین بار در روز تولدم به زیارت شهید رفتم و از آن موقع هرگاه ایران باشم، هر پنجشنبه به گلزار شهدا میروم.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
دفاعپرس: شنیدهایم که قرار است زندگینامه خود را به رشته تحریر درآورید در این مورد توضیح دهید؟
من در حال نوشتن زندگینامه خود هستم و یکی از دوستانم قول داده که اگر آن را تمام کنم، به مرحله چاپ برساند. موقعی که کتاب «خاطرات سفیر» را خواندم، از آنجا که زندگی من خیلی به آن کتاب شباهت داشت و حتی سختیهایی که من متحمل شدم، بیشتر از سختیهایی بود که در آن کتاب آمده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتم که کتاب زندگینامه خود را بنویسم، اما دلم میخواهد پایان آن قشنگ باشد و طوری شود که من میخواهم و در نهایت مقیم ایران بشوم و به هدفی که دوست دارم رسیده باشم.
به گزارش دفاعپرس، کتاب «خاطرات سفیر» به روایت نیلوفر شادمهری با نگارشی صمیمی و ساده به چالشهای یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه میپردازد و خواننده را به دوره زندگی او در پاریس میبرد و با رویدادها، تجربهها و خاطراتش شریک میکند.
هشت سال دفاع مقدس ،یکی از الطاف خفیّه الهی بود
امام خامنه ای (مد ظله العالی)درباره پاسداشت دفاع مقدس
«دوران دفاع مقدّس را حقیقتاً بایستی گرامی شمرد، عزیز شمرد و پاسداری کرد، چون آن هشت سال تضمینکنندهی حیثیّت کشور و هویّت ملّت و امنیّت فعلی و عزّت ملّت ایران شد. هرچه می توانید در این زمینه مطالعه کنید، مطمئنّاً به این نتیجه خواهید رسید که اگر این هشت سال دفاع مقدّس با آن خصوصیّات در این قطعهی از تاریخ کشور ما وجود نمی داشت، امروز کشور ما و ملّت ما مطمئنّاً نه از عزّت،نه از امنیّت،نه از سلامت، نه از استقلال و نه از آزادی برخوردار نبود. آن هشت سال ،یکی از الطاف خفیّه الهی بود که به این کشور و این ملّت عطا شد. اینها چیزهایی است که باید شما خودتان بروید دنبال کنید، تحقیق کنید.»
قرار داد سرلشگرخلبان شهید میرحسنسجادینیاکی با خدا
هم رزم خلبان شهید میر حسن سجادی نیاکی می گوید: در منطقه عملیاتی همه آماده ی خواندن دعای کمیل بودیم. بچه ها اکثرا حضور داشتند. ولی معلوم نبود که میر حسن کجا است. یک دفعه دیدم حوله به سر وارد نمازخانه شد. گفتم: کجا بودی؟ گفت: رفته بودم غسل شهادت کنم.خندیدم و گفتم: آخه این وقت شب که غسل شهادت نمی کنند! بعد از دعای کمیل می خوابی، غسلت باطل می شود. گفت: از کجا می دونی که بعد از دعا می خوابم؟! می گفت امشب با خدا کار دارد و می خواهد با او قراردادی ببندد تا او را پیش خودش ببرد.گفتم: تو که فردا پرواز نداری. تیم های عملیات مشخص شده اند. تو امروز پرواز داشتی، فردا باید استراحت کنی.گفت: من قرار دادم را با خدا می بندم، بقیه اش را خودش درست می کند. و بعد از آن جا بیرون رفت. بچه ها یکی یکی وارد نمازخانه می شدند. هنوز چند دقیقه ای به شروع دعا مانده بود. بی اختیار به دنبالش رفتم و دیدم قدم می زند. نزدیک تر رفتم و با او شروع به صحبت کردم. طوری حرف می زد که من را به گریه انداخت. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. با شروع دعای کمیل همه به نمازخانه رفتیم و در آن مراسم روحانی با هم بودیم. آن شب میر حسن تا صبح نخوابید. وقتی سرپرست تیم به او اخطار داد که بخوابد و استراحت کند، گفت: من فردا پرواز ندارم. سرپرست تیم حرفی نزد و او با خیال راحت تا صبح با خدای خود راز و نیاز کرد.صبح روز بعد (پنجم مرداد ماه سال 1360در جبهه جنوب (کرخه نور) ) خلبانان پس از خواندن نماز، عملیات را شروع کردند. در دومین دور پرواز احتیاج به هلی کوپتر بیشتری بود و شهید سجادی نیاکی به عنوان داوطلب آماده پرواز شد. در حال پرواز بود که مورد هدف دشمن قرار گرفت و شهید شد. خدا پای قرار داد بینشان را امضا کرده بود.