نام پدر: سید شکرالله
نام مادر: سیده فاطمه
تاریخ تولد: 1338 نیاک
وضعیت اشتغال: مربی پرورشی
تحصیلات: دیپلم
یگان خدمتی: لشکر 25 کربلا
عضویت: بسیجی
تاریخ شهادت: 1365/3/2
محل شهادت: فاو
نحوهی شهادت: اصابت ترکش خمپاره
محل دفن: آمل
سن: 27 سال
دهم اسفند ماه سال 1338، در روستای نیاک از خانوادهای متدین و دوستدار اهلبیت کودکی به دنیا آمد که نام«یزدان» را بر او نهادند. پدر خانواده از مداحان و ذاکران خاندان عصمت و طهارت بخصوص سیدالشهدا و یاران باوفایش بود که با کار کشاورزی و کدیمین و عرق جبین زندگی عزتمندانهای برای خانواده خود رقم زده بود. هنوز هفت ماهی از طلوع کودکی که میرفت آیندهای بس درخشان و تاثیرگذار داشته باشد نگذشته بود که دست اجل تکیهگاه و سایه پر مهر پدر را از سر خانواده برداشت. مادر فداکار و مهربان کمر همت به میان بست و با تمامی وجود و تحمل ناملایمات زندگی و مقاومت قابل ستایش و تلاش طاقتفرسا گرد فقر و ابر غم و اندوه را از چهرهی فرزندان بخصوص«یزدان» بزداید و چون امانتداری صدیق او را به آینده درخشان و سعادتمند بسپارد.
کودک خندان و گشادهروی خانواده، با حرکات دلنشین که توأم با تیزبینی و درایت خاص بود، میدان مغناطیسی از مهر و محبت بوجود آورده بود که اطرافیان را به خود جلب میکرد . در دوران نوجوانی و جوانی با حسن خلق و صفای باطن و سعه ی صدر مأمن و محور بسیاری بود و با صداقت خاطر و خلوص عملی که داشت افراد زیادی را به واقعیتهای موجود و حقیقتهای جاودانه آشنا ساخت.
دوران ابتدایی را دبستان «فردوسی» نیاک و راهنمایی را در مدرسه طالب آملی به پایان رسانید. برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای کشاورزی ساری ، شد و موفق به دریافت دیپلم مدیریت کشاورزی، گردید.
بعد از طلوع خورشید آزادی و پرتوافشانی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی«یزدان»که قلبی سرشار از عشق به قرآن داشت، تمامی همت خود را صرف تلاش در به ثمر رسیدن انقلاب نمود.
با شرکت در تظاهرات و راهپیماییها،حضور در انجمنهای درس قرآن و جلسات مذهبی گوناگون از خود خاطرات تحسین برانگیز، برجای گذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مربی پرورشی به خدمت آموزش و پرورش آمل درآمد و در دبستانی واقع در بانصرکلا، مسؤول تربیت نونهالان شد.او همواره دغدغهی تربیت و هدایت آیندهسازان داشت و در این راه سعی میکرد با تهذیب نفس و تزکیهی روح و نیز با آراستگی ظاهری ، حسن خلق ، سعهی صدر، گفتار و کردار تاثیرگذار بر روح و جسم دانش آموزان و همکاران باشد.یزدان در اجرای فرایض عبادی و رعایت بسیاری از مبادی ،اخلاص و توجه وافری که به ارزشهای دینی و احکام شرعی داشت، برآن شد تا نام خود را به «امیر حامد» تغییر دهد. و با این استدلال که یزدان نام خداوند است و در نوشتن و گذاشتن دست بر روی این کلمه ضرورت دارد که وضو داشته باشیم و شاید در بعضی مواقع نتوانیم از عهدهی آن برآییم و نیز برای دیگران چنین مشکلاتی پیش میآید بهتر است که نامم را عوض کنم.
هنوز یکسال از خدمت«امیر حامد» نگذشته بود که وی استعداد و لیاقتهای قابل توجه از خود نشان داد. مسؤولین امور تعلیم و تربیت با مشاهده توانمندی درخور و شایسته آن بزرگوار، تصمیم گرفتند از وجودشان در مقاطع بالاتر استفاده کنند. امیرحامد به مدرسه راهنمایی شهید صابر و بعد به عنوان یکی از مربیان تربیتی نمونه و مستعد در بزرگترین مرکز آموزشی یعنی دبیرستان امام خمینی(ره) مشغول بکار شد. امیر حامد در این دبیرستان تمامی همت خود را صرف آگاهی و هدایت بعضی از جوانان دانشآموز که نا آگاهانه روی به مکاتب انحرافی آورده بودند نمود و توانست با حرکات و رفتارهای اسلامی و انسانی و تاثیرگذار خود آنچنان تحولی در آنان ایجاد کند که عاشقانه به سوی مکتب اسلام برگردند.
امیر حامد همواره تلاش در کسب علم و دانش به ویژه علوم دینی و معارف اسلامی داشت و در هر فرصتی که به دست میآورد کام تشنهی خود را با شهد علم و دانش سیراب میکرد. ایشان به کمک طلبههای اعزامی از«قم» توانسته بود یک دوره صرف استدلالی را فرا گیرند و به درس نحو و ادبیات عرب آشنایی پیدا کنند.
شهید سید امیر حامد احمدزاده، به عنوان سرپرست و معلم هیأتهای قرآنی،همیشه با آگاهی کامل و در اختیار داشتن اطلاعات تازه و متنوع،دوستداران هیأت قرآنی را هر هفته به دور خود جمع میکرد و با عشق و انقیادی که به روحانیت خصوصاً حضرت علامه حسنزاده آملی و حکیم فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی داشت سعی میکرد سخنان و بیانات آن دو بزرگوار را به گوش جان مشتاقان فرزانه برساند.
جلسات درس و بحث و تلاشهای علمی و فرهنگی و همت به فعالیتهای تبلیغی و تربیتی، روح جستجوگر و کمال خواه ،او را اقناع نمی کرد. بر غم، ممانعت مسوولین تعلیم و تربیت شهر،در تاریخ17/2/1365 ، همراه با کاروان 4 راهیان کربلا، با خلوص کامل روی به دیار جهاد و شهادت نهاد و با صداقت تمام به نبرد علیه دشمن بعثی پرداخت.بعد از کسب آموزش در گردان مکانیزه واقع در هفت تپه به عنوان بیسیم چی ، وارد منطقهی فاو شد.
صبحگاه دوم خردادماه سال 65 بود که ترکش خمپارهی دشمن، گُل وجود او را پرپر نمود و به خواسته همیشگی خود یعنی شهادت در راه خدا رسید.
گرچه، جامهی شهادت، لباسی زیبا بر قامت زیبای وی بود ولی فقدان او غمی جانکاه برای تمامی دوستان و دانشآموزان و همکاران او در مدرسه و انجمنهای اسلامی و کلاسهای درس قرآن و دفتر حزب جمهوری اسلامی آمل بود ؛ زیرا انسان شایستهای از میانشان رخت بربسته بود که؛حسن خلق،نظم و انضباط شخصی و کاری،سعهی صدر و درک موفقیت ،علم دوستی و حقیقتخواهی، خداجویی و حقباوری و خلاصه اخلاص و صداقت و نیت خیر او، سرمایهای بود که به جمعیتی فایدت میرساند و چون چراغی، راه را برای « شدن » روشن میکرد.
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»
در بهشت است، خداوند و شهیدان جهان یارش باد.
راه او راه سعادت بود و بس
داروی دردش شهادت بود و بس