محورهای بیانات رهبر انقلاب در حرم امام خمینی
همزمان با سالروز ارتحال بنیانگذار انقلاب حضرت امام خمینی رحمهالله، پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای KHAMENEI.IR جمعبندی بیانات معظمله در طول بیست و نه سخنرانی در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی را در چهار محور «شخصیت امام خمینی» ، «مکتب امام خمینی» ، «وصیتنامه امام خمینی» و «جهان اسلام» به صورت نموداردرختی در قالب فایل پیدیاف منتشر کرده است.
نماهنگی از حضور رهبر انقلاب در مرقد مطهر امام راحل و گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
نماهنگ | یاد امام و شهدا
حضرت آیتالله خامنهای سحرگاه چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱۱ و در آستانهی ایامالله دههی فجر، در مرقد مطهر بنیانگذار انقلاب اسلامی و گلزار شهدای بهشت زهرا سلاماللهعلیها حضور یافتند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بخش هایی از حضور رهبر انقلاب را در نماهنگ «یاد امام و شهدا» را منتشر میکند.
جرقهای که شاه را بر انداخت!
گزارشی درباره نقش آیتالله سیدمصطفی خمینی در نهضت انقلاب اسلامی از نگاه حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی
آبان ماه ۵۶؛ حاج آقا روحالله مثل همیشه پنج دقیقه قبل از تشییع در جمع مردم در مسجد جواهری نجف حاضر شدند؛ تنها صد قدم همراه جماعت، پشت سر پیکر فرزندشان حرکت کردند، بعد راهشان جدا شد. جماعت، حاج آقا مصطفی را به سمت محل دفنش در حرم مطهر امیرالمؤمنین علیهالسلام میبردند و حاج آقا روحالله به خانه برمیگشتند. آن روزها در نجف کسی اشک پدر داغدیده را ندید. خبر شهادت را هم که به او دادند، پدر دستشان را بر زمین گذاشتند و کمی سکوت کردند، بعد هم سه بار گفتند اناللهواناالیهراجعون. پس از آن بود که در مراسمی فرمودند: «او امید آیندهی اسلام بود»... «من امید داشتم که این مرحوم شخص خدمتگزار و سودمند برای اسلام و مسلمین باشد، ولی، لا رادَّ لَقضائِهِ وَ اِنَّ اللهَ لَغَنیٌ عَنِ العالمین.» شهادت حاج آقا مصطفی خمینی حادثهای بود با لطمهای جبرانناپذیر؛ اما خداوند متعال در همین حادثه نیز خیری قرار داده بود.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی در سراسر کشور مجالس ترحیمی از سوی دوستداران امام و نهضت اسلامی برگزار شد و این، سرآغاز سلسلهی مراسمهای چهلم متعدد شهدای قیامهای مردم در شهرهای قم، تبریز و... شده بود. در کنار تأثیر شهادت حاج آقا مصطفی در روند پیروزی انقلاب اسلامی، بررسی علت و انگیزهی دشمن از حذف او حائز اهمیت است. نسبت حاج آقا مصطفی با رهبری نهضت و ویژگیهای شخصیتش او را به یکی از اصلیترین یاران نهضت حضرت امام خمینی رحمهالله تبدیل کرده بود.
بیجهت نبود که حضرت آیتالله خامنهای در دومین سالگرد شهادت حاج آقا مصطفی میگوید: «مصطفی امید آیندهی ما و خمینیِ آیندهی ایران بود. آن استعداد و دانش زیاد، روحیّهی بسیار خوب و عالی و اندیشهی درست، میتوانست برای آیندهی ایران ذخیرهای پایانناپذیر باشد و حادثهی شهادت او، میتوانست نشاندهندهی شخصیت معنوی او باشد.»[۱]
بررسی نقش شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در نهضت اسلامی مردم ایران، علّت بیان چنین عبارات مهمّی را روشنتر میکند. آنچه در ادامه میآید نگاهی گذرا به نقش محوری ایشان در نهضت مبارزه و تأثیر شهادت او بر پیشبرد انقلاب اسلامی با محوریّت سخنان حضرت آیتالله خامنهای است.
مفسّر اعلامیّههای امام
اگر از پیشینهی مبارزاتی حاج سیّدمصطفی خمینی قبل از آغاز نهضت امام و همچنین ارتباطش با فدائیان اسلام صرفنظر کنیم، شاید بتوان اوّلین فصل ورود آشکار وی به مبارزات را سال ۴۱ دانست؛ مقطعی که حتّی برخی از بزرگان علم و سیاست نسبت به مسائل سیاسی کشور غافل بوده یا سادهانگاری میکردند. حضرت آیتالله خامنهای دربارهی هوش و درک سیاسی حاج آقا مصطفی میگویند: «از لحاظ سیاسی مرحوم حاج آقا مصطفی فرد فوقالعاده با استعدادی بود. در هر کاری و در هر چیزی که وارد میشد، آن استعداد و هوشمندی فوقالعاده در ایشان محسوس بود و در آن کار، خودش را نشان میداد. ... بعد از آنکه همهی روحانیّت قم به تبع امام رحمهالله وارد میدان مبارزه شدند و امام رحمهالله محور این مبارزه قرار داشتند، ایشان هم که فرزند امام رحمهالله بودند، مثل همه وارد مقولات سیاسی و مبارزه شدند و مسائل سیاسی را بسیار خوب میفهمیدند. یادم میآید که ایشان بعضی از اعلامیههای امام رحمهالله را تفسیر میکرد. در همان اواخر سال ۴۱ و اوایل سال ۴۲ بعضی از اعلامیههای امام رضواناللهتعالیعلیه را یک معانی و تفاسیری میکرد که خیلی جالب و شیوا بود. آدم میدانست که ذوق دارد و میفهمد که همینجور درست است. درک سیاسی خوبی داشت. ... بسیار درک سیاسی ایشان بالا و واقعبینانه و تیز بود.»[۲] نمونهای از این درک سیاسی بالا، اعتقاد به اهمّیّت تبلیغات خارج از کشور از همان ابتدای نهضت است؛ بهعنوان نمونه بر اساس اسناد ساواک، در همان سال ۴۱ که به همراه والدهی مکرّمهشان به زیارت عتبات عالیات رفته بودند، در عراق هم فعّالیّت سیاسیشان ادامه داشت.[۳] بعدها نیز علاوه بر برنامههای مفصّل ایشان در ایّام حج[۴] و سفرهای متعدّد زیارتی با محتوای مبارزاتی، نمایندگانی از جانب ایشان به برخی کشورهای حاشیهی خلیج فارس رفتند.[۵]
مدیرِ بیتِ مبارزه
پس از بازگشت از عتبات، مدیریّت فعّالیّتهای سیاسی بیت امام خمینی رحمهالله کاملاً بر عهدهی فرزندشان حاج آقا مصطفی بود. «ایشان بهعنوان یک شخصیّت فاضل، باسواد، فهیم و با ذکاوت در دستگاه امام رحمهالله بود. و این طبیعی است کسی که دُوروبَر شخصیّت بزرگی مثل امام رحمهالله باشد و در این حد از استعداد و هوش هم باشد، روی جهتگیریها و روند کار مبارزه اثر میگذارد و لذا وجود ایشان مؤثّر و حضورشان در دوران مبارزه و در شور مبارزه در بیت امام رضواناللهتعالیعلیه همیشه مشهود بود. ضمناً لازم است همینجا این مطلب را بگویم که ایشان در بیت امام که حضور پیدا میکرد، داخل جمعیّت مینشست و مثل یک طلبه بود؛ یعنی کسی که ایشان را نمیشناخت، تصوّر نمیکرد این آدم پسر برجستهی امام و صاحب این بیت باشد که همه بهخاطر او و به احترام او به اینجا آمدهاند. از زمانی که مبارزه شروع شد، منزل امام رحمهالله محل رفتوآمد بود و طلّاب و فضلا از تهران و کسانی که در کوران مبارزه بودند به این خانه مرتّب در رفتوآمد بودند و اعلامیّههای امام رحمهالله که تکثیر میشد و پلیکپی شدهاش به بیت امام میآمد، آنجا بین افراد توزیع میشد. لذا در داخل خانهی امام رحمهالله و بیرونی آن خیلی فعّالیّت انجام میگرفت و هر وقت ما آنجا میرفتیم -که غالباً هم از هر فرصتی استفاده میکردیم و هر روز تقریباً منزل امام رضواناللهتعالیعلیه میرفتیم- آنجا محلّ بحث بود و بحثهای سیاسی میشد، یعنی یک کانون مبارزه بود که البتّه خود امام رحمهالله در میان جمع نبودند امّا در اتاق خودشان ملاقاتهایی با ایشان انجام میگرفت و این ملاقاتها گاهی خصوصی و گاهی هم عمومی بود. امّا منهای ملاقات با امام رحمهالله، این جمع در بیرونی بیت امام مرتّب حضور داشتند و حاج آقا مصطفی هم در این جمع بود. من از خاطر نمیبرم آن منظرهی نشستن حاج آقا مصطفی را. برخلاف غالب ابنای آقایان علما و بزرگان که معمولاً یک حالت صاحبخانگی و همهکارگی و محور شدن پیدا میکنند و افراد را به خودشان جذب میکنند و با تحکّم در بین آن بیوتی که ما آنوقتها میدیدیم، یک چنین چیزهایی معمول بود، ولی مطلقاً از حاج آقا مصطفی در بیت امام با آنهمه شلوغی و رفتوآمد و رونقی که این بیت داشت، چنین چیزهایی مشهود نبود. درحالیکه حضور ایشان در آنجا محسوس بود، چنانکه خط میداد و رأی و نظر میداد و قاعدتاً با امام رحمهالله هم لابد صحبت میکرد و ماها هم که مرتّب به آنجا رفتوآمد داشتیم، همیشه نظراتش را میشنیدیم، به این معنا که بحث میکردیم و هر کس یک چیزی میگفت. ایشان هم صاحبنظر بود.»[۶]
اوّلین فریاد قیام ۱۵ خرداد
جنایات رژیم شاه ادامه داشت؛ حمله به دانشگاه، حمله به حوزههای علمیّه در قم و فاجعهی مدرسهی فیضیّه و حادثهی مدرسهی خان (حضرت آیتالله بروجردی). دستِآخر هم که دستگیری امام پس از سخنرانی افشاگرانه در عاشورای ۴۲، اوج ماجرا را رقم زد.
حاج آقا مصطفی که از نزدیک شاهد هجوم مأموران و دستگیری پدرش در نیمهشب بود، نقش بسیار مهمّی را در افشای این واقعه ایفا نمود. ساعت ۹ صبح روز ۱۵ خرداد و ساعاتی پس از دستگیری امام خمینی، صحن مطهّر حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها مملو از جمعیت بود و مردم شعار میدادند: «یا مرگ یا خمینی» و «خمینی بتشکن آزاد باید گردد». آقا مصطفی هم روی منبر کوتاهی روبهروی ایوان آیینه نشسته بود و برای مردم صحبت میکرد.
حضرت آیتالله خامنهای که آن روزها برای افشای جنایات رژیم در واقعهی فیضیّه به بیرجند مسافرت کرده و پس از دستگیری و بازجویی به مشهد منتقل شده بود، نقش حاج آقا مصطفی در آگاهسازی مردم و راهاندازی حرکت اعتراضی نسبت به دستگیری امام را اینگونه شرح میدهند: «نقش دیگر ایشان بعد از حادثهی ۱۵ خرداد بود. ایشان راوی و شاهد نزدیک حادثه بود. هنگامی که امام رحمهالله را دستگیر کردند، اولین کسی بود که فریادش را بلند کرد و مردم قم را در جریان گذاشت و این فریاد رسای حاج آقا مصطفی بود که مردم را برانگیخت و آنها به هوش آمدند و بیدار شدند و فهمیدند که چه حادثهای واقع شده و امامشان را بردهاند. البتّه من آنوقت قم نبودم، یعنی در مأموریّت بودم تا مسائل قم را در منبر بیان کنم، امّا شنیدم مردم در صحن قم جمع میشدند و چند نفر از طلبههای فعّال و جوان و مبارز و همچنین چند نفری از کسبهی قم که به نام و نشان معروف هستند، اینها آن اجتماع را از لحاظ شعار و غیره هدایت میکردند و کمک میکردند و در این بین حاج آقا مصطفی میآمدند روی منبر و حضور ایشان در صحن، آن هم درحالیکه از در و دیوار خون و آتش میبارید و بوی مرگ میآمد، واقعاً حرکت عجیبی بود. بهطوری که نقل میکنند مردم را به هیجان آورده بود و کانون مبارزه از همان جایی شروع میشد که حاج آقا مصطفی در صحن و در میان جمعیّت حاضر میشد. خلاصه اینکه حاج آقا مصطفی، این مرد شجاع، حقّاً و انصافاً این شایستگی را داشت که ما او را فرزند یک چنین مرد عظیم و چهرهی بزرگی بدانیم و شجاعتش را هم داشت که در موضع پسر امام رحمهالله ظاهر بشود.»[۷]
رابطِ امام و انقلابیون
تلاش برای آزادی پدر، فعّال نگه داشتن نهضت امام و مدیریّت بیت ایشان، سه مسئولیّتی بود که شهید مصطفی خمینی بر دوش کشیده و شاید هیچکس در آن شرایط بحرانی، نمی توانست اینگونه ایفای نقش کند. حضرت امام رحمهالله پس از حدود دو ماه، از بازداشتگاه به منزلی در داودیه و سپس قیطریهی تهران منتقل و در آنجا به مدّت حدود یکسال تحت کنترل و حفاظت بودند. در این مدت آقا مصطفی به عنوان رابط بین امام رحمهالله و یارانش ایفای نقش میکرد. ساواک در گزارشی در اینباره چنین مینویسد: «طبق اطلاع واصله اخیرا پسر آیتالله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس میباشد، چون مشارالیه میتواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است.»[۸]
حضرت آیتالله خامنهای یکی از این معدود افرادی بود که موفق شده بود در این ایام به دیدار حضرت امام خمینی برود. ایشان خاطرهی این دیدار را اینگونه بازگو میکنند: «پس از بازداشت ایشان را آوردند در منزلی که در آن منزل با همهی خانوادهشان تقریباً محصور بودند، حاج آقا مصطفی هم در خدمت امام بود. من خاطرهی خیلی لذتبخشی از سال ۴۲ دارم و آن این است که من از زندان آزاد شده بودم و خیلی مشتاق بودم که بروم امام رحمهالله را زیارت کنم. آمدم با زحمت منزل امام رحمهالله را که در قیطریهی شمیران بود پیدا کردم. وقتی رسیدم آنجا دیدم پاسبانها آنجا هستند و نمیگذارند کسی خدمت امام برود. خیلی ساده به پاسبانها گفتم که من از زندان آزاد شدم و شاگرد امام رحمهالله هستم و اصرار کردم که میخواهم بروم ایشان را زیارت کنم. یکی از آنها مخالفت و دیگری موافقت کرد. بالاخره پس از اصرار زیاد با ده دقیقه ملاقات موافقت کردند. گفتم باشد و تا بیت امام با عجله دویدم و در زدم. حاج آقا مصطفی در را باز کرد. دیدن حاج آقا مصطفی در آنجا بعد از مدتی که ایشان را ندیده بودم خیلی برای من جالب بود. رفتیم خدمت امام. دقایقی خدمت امام بودم و آمدم بیرون و قدری هم با حاج آقا مصطفی صحبت کردم و بعد آمدم. به هر حال ایشان خدمت امام بودند که این جزو آن لحظات حساس زندگی امام رحمهالله محسوب میشود.»[۹]صدور نامه و اعلامیههای مختلف[۱۰]، ملاقات با مراجع تقلید[۱۱] و ارتباط مستمر با مبارزین[۱۲]، از جمله فعّالیّتهای مرحوم سیّد مصطفی در این مدّت بود که منجر به احضار ایشان به شهربانی و تذکّرات جدّی شد.[۱۳]
حاج آقامصطفی در بازجویی: «کاپیتولاسیون یعنی حیثیتفروشی»
چند ماه بعد لایحهی کاپیتولاسیون تصویب شد، نطق تاریخی حضرت امام خمینی رحمهالله در ۴ آبان در سالگرد ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها فریاد بلند اعتراض علیه این اقدام بود. بیانیهی امام، علیه این لایحه هم لرزه بر پیکرهی رژیم انداخت. پهلویها هم که حضور امام را در ایران دیگر نمیتوانستند تحمل کنند ایشان را شبانه دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.
این بار نیز چون گذشته، حاج سیّد مصطفی به سرعت وارد عمل شده و راهی منزل برخی مراجع و علما همچون حضرات آیات میرزا هاشم آملی و نجفی مرعشی شد. ساواک که سابقهی فعالیتهای مؤثر او هنگام دستگیری امام را در خاطر داشت، در همان روز اوّل حریم بیت آیتالله مرعشی را نیز شکسته و پس از اهانت به ایشان، سیّد مصطفی را نیز دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران منتقل نمود.[۱۴] بازجویی از آقامصطفی از ۱۹ تا ۲۸ آبان ادامه مییابد. آقامصطفی در بازجوییها مقاوم و محکم ظاهر میشود. او در پاسخ به علت واکنش تند پدرش در برابر کاپیتولاسیون اینطور پاسخ میدهد: «این یک مسألهای است که تحمیل به ملت میباشد و تقریبا به حکم حیثیتفروشی و آزادگیفروشی و شخصیتفروشی هست، اینکه بلافاصله یا با یکی دو روز فاصله، وام را از دولت آمریکا گرفتند و این خود دلیل است که بیگانگان برای دادن وام چنین چیزی میخواستند»[۱۵]
حضرت آیتالله خامنهای دربارهی دستگیری آقا مصطفی میگویند: « ایشان مدتی هم در زندان بودند. حتی آن مدتی که در قم بودند، دستگاه شدیدا روی ایشان حساسیت داشت به حدی که از وجود حاج آقا مصطفی خائف بود. زندان رفتن هم برایشان تأثیری نگذاشت چون حاج آقا مصطفی آدمی نبود که از زندان بشکند، بلکه زندان او را هر روز آب دیدهتر میکرد.»[۱۶]
تبعید و زندان، فرصتی برای خودسازی
حضرت امام رحمهالله بیخبر از دستگیری فرزندشان در نامهای از ترکیه، حاج آقامصطفی را وکیل تام الاختیار خود قرار داده[۱۷] و او نیز برای استمرار این مسیر، طی نامهای از زندان حجتالاسلام اشراقی را از جانب خود وکیل میکنند.[۱۸] حاج سید مصطفی در طول مدّت ۵۷ روز حبس و بازجوییهای مفصل[۱۹]، هیچ درخواستی جز رفتن به ترکیه مطرح نکرد. هرچند که از داخل زندان نیز به بهانهی کسب خبر از سلامتی حضرت امام رحمهالله، با استمداد از علما و مراجع، آنان را به تکاپو وا میداشت.[۲۰]رژیم شاه هم که فکر میکرد با دستگیری و یا تبعید حضرت امام رحمهالله و فرزندش و ایجاد رعب و وحشت، به این نهضت خاتمه میدهد، با آزادی سید مصطفی به شرط تبعید به ترکیه موافقت نمود. حضرت آیتالله خامنهای برخی نتایج و آثار این بازداشت و تبعید را چنین بیان میکنند: « بعد از آنکه در سال ۱۳۴۳ تعرض شدید امام رحمهالله نسبت به ماجرای کاپیتولاسیون منجر به تبعید امام خمینی رحمهالله از ایران شد، ایشان را هم گرفته و به ترکیه تبعید کردند و آنجا در خدمت امام بودند. قبل از آن واقعه، مرحوم آقا مصطفی طعم زندان را چشیده بود، در زندان قزل قلعه و زندانهای دیگر. در سلولهای تنها، روزها و شبهای غربت، تنهایی و محنت را گذرانده بود. اما این تبعید برای او از دو جهت مهم و آموزنده بود: ۱- زندان برای همه کلاس بود. تنهایی درزندان بزرگترین معلم بود. لازم نبود که انسان در زندان با بزرگان و یا روشنفکرانی همسلول و همبند باشد تا از آنها درسی بیاموزد. بلکه انسان از تنهایی زندان درس میگرفت. و از مطالعه، در خود فرورفتن و شناسایی نقاط ضعف و قوت خود، مطالبی ارزشمند میآموخت. این یک جهت بود که برای او و دیگران عمومیت داشت. ۲- نقطه مثبت دیگری که در این تبعید وجود داشت مجاورت با امام رحمهالله بود. خیلی طبیعی بود که در سالهای گذشته این فرزند برومند فاضل فرصت پیدا نکند که با پدر بزرگوار خود که مشغول کارهای تحقیقی، علمی و همهگونه کار یک روحانی اندیشمند بود، چندان ساعت دراز و طولانی را بگذراند.... اما تبعید در ترکیه این فرصت را به این پسر با استعداد و لایق داد که بیش از یکسال شبانهروز با امام رحمهالله باشد و از امام رحمهالله بیاموزد. نه فقط دانش و اندیشهی انقلابی، تجربههای سیاسی عمیق یا خاطرات گذشته زندگی پرماجرای امام رحمهالله را، بلکه بیش از همه، روحانیّت، معنویت و عظمتی که در روح امام رحمهالله همواره وجود داشت و عرفان، بینش معنوی و حکمتآموز امام را بیاموزد. این فرصت برای این پسر لایق بسیار ارزنده بود و از این فرصت بهرهها برد. بعد از آنکه این پدر و پسر از ترکیه به نجف منتقل شدند، در طول سالیان تبعید در نجف کسانی که توانسته بودند با ایشان ملاقات کنند، می گفتند آقا مصطفی شخصیت دیگری شده است.»[۲۱]
شهادت حاج آقامصطفی؛ جرقه ای که شاه را برانداخت
پس از استقرار در نجف اشرف مرحله جدیدی از نهضت امام خمینی رحمهالله آغاز شد که با دورههای قبل تفاوت داشت. در این مرحله سیّد مصطفی پس از امام رحمهالله نقش اوّل را در هدایت نهضت ایفا میکرد. انتشار افکار و اندیشه های امام رحمهالله از طریق توزیع رسالهی عملیه، اعلامیهها و سخنرانیها، ارتباط با مبارزین و راهنمایی آنها، سفرهای گوناگون به کشورهای اسلامی[۲۲] و واگذاری مأموریتهای مختلف به یاران امام رحمهالله [۲۳]، از جمله فعّالیّتهای اثرگذاری بود که ایشان در طول ۱۲ سال حضور در عراق انجام داد.[۲۴] فعالیتهای ایشان سبب شد که در ۲۱ خرداد ۱۳۴۸ به دنبال برانگیختن حضرت آیتالله حکیم بر ضد رژیم بعث، دستگیر و به بغداد برده شود. حسن البکر رئیسجمهور وقت عراق به او هشدار داد که اگر مردم را بر ضد این رژیم تحریک کند و با مخالفان رژیم عراق در ارتباط باشد، تصمیمی دربارهتان میگیرم که ممکن است موجب ناراحتی پدرتان شود و جالب این که سپهبد نصیری رئیس ساواک در سال ۱۳۴۲نیز او را با تعابیری از این دست تهدیدکرده بود. مجموع این مسائل، جایگاهی را برای فرزند رهبر نهضت به وجود آورد که رحلت اسرارآمیزش نیز در برافروختن شعله های خشم مردم علیه رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود.
سحرگاه یکم آبان سال ۱۳۵۶ خبری تکاندهنده همه راغافلگیر میکند؛ درگذشت فرزند ارشد امام خمینی رحمهالله. مرگی مشکوک و ناگهانی در ۴۷ سالگی. شاهدان متعددی که بالای سر جنازهی ایشان حاضر بودند شهادت میدهند که لکههای سبز رنگی بر قسمتهای مختلف بدن ایشان ظاهر شده بود که حکایت از مسمومیت ایشان داشت. جنازهی ایشان پس از غسل با آب فرات و طواف در عتبات مقدسه کربلا، در نجف تشییع و پس از اقامه نماز توسط حضرت آیتالله خوئی در جنب ایوان حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام دفن شد.
چند روز پس از شهادت آقامصطفی، امام خمینی رحمهالله در ابتدای درس خود با اشاره به اینکه خداوند تبارک و تعالی الطاف خفیهای دارد، از دست دادن آقا مصطفی را جزو این الطاف خفیه معرفی میکنند. حضرت آیتالله خامنهای در تبیین این تعبیر حضرت امام رحمهالله و آثار این لطف خفیه در پیشبرد نهضت مبارزه میگویند: «مسأله شهادت ناگهانی این روحانی بزرگ و شخصیت عالی قدر، جریان مبارزات را در ایران از یک گذرگاه بسیار حساسی گذراند و مبارزات را وارد یک مرحله جدید و همه افراد را به شخصیت والای امام رحمهالله - این پدر صبور و بردبار- واقف کرد. در حقیقت مهمترین وسیلهای که توانست این مبارزه را در شکل تودهای عجیب و جدید در عرصهی تاریخ ایران حاضر کند، این حادثهی بزرگ و این شهادت پرارج بود. بنابراین همانطوری که حضرت امام فرمودند"مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود" این یک لطف الهی بود. لطفی که سادهاندیشان، ظاهربینان و سطحینگران آن را به صورت لطف نمیدیدند و آنچنان که شایسته بود برداشت نمیکردند. بعد از آن هم روشن است که دستگاه حاکم از این حادثه چگونه میخواست استنتاج کند. امّا رهبر عظیمالشأن انقلاب و مردم بیدار و آزاده از این حادثه چگونه استفاده کردند. این مطالب را فقط به این خاطر نگفتم که نسبت به شخصیت مردی بزرگ سخنی گفته باشم که دانستن آن برای شما خواهران و برادران لازم است، و همچنین شخصیت ناشناختهی این شهید را به شما بشناسانم، بلکه بیشترین تأکید من برسخن گهربار امام است که فرمودند او امید آیندهی ما بود.»[۲۵]
از روز شهادت حاج آقامصطفی تا چهلم ایشان سلسله مجالس ترحیم متعددی در شهرهای مختلف ایران برپا شد و تلاشهای رژیم شاه برای جلوگیری از این مجالس ترحیم نتیجهای نداشت. اهانت روزنامه اطلاعات به حضرت امام خمینی رحمهالله در دیماه همان سال منجر به قیام ۱۹ دی مردم قم شد. سرکوب قیام مردم تبریز در اربعین شهدای ۱۹دی قم منجر به شکلگیری سلسله مراسمات اربعین در سراسر کشور شد که فرآیند سقوط رژیم شاهنشاهی را تسریع کرد.
طرح و برنامههای دشمن
در بین افراد فعال در نهضت مبارزه افراد پرکار و پرتلاشی وجود داشتند اما آنچه حاج آقامصطفی را برجستهتر میکرد، جامعیت ایشان در ابعاد مختلف بود. جامعیت علمی و سواد فقهی ایشان، اعتقاد به براندازی رژیم شاه، فعالیت مستمر در مسیر مبارزه، ارتباط خوب با طیفها و جریانهای مبارز و علما و مراجع ایران و عراق ویژگیهایی بود که میتوانست حاج آقامصطفی را در ردیف عالیترین نظریهپردازان انقلاب اسلامی و برجستهترین سیاسیون انقلاب قرار دهد. برخی عامل شهادت حاج آقامصطفی را رژیم شاه، برخی رژیم بعث عراق و برخی دیگر توطئهی مشترک ساواک و سیستم اطلاعاتی عراق میدانند چرا که رژیم بعث از نزدیکی حاج آقامصطفی و حضرت آیتالله حکیم خشمگین بود. فارغ از اینکه عامل شهادت حاج آقامصطفی رژیم شاه بود یا رژیم بعث عراق، واقعیت تاریخی -به تعبیر امام رحمهالله- از دست رفتن امید آیندهی اسلام و ایران بود. حضرت آیتالله خامنهای در تشریح این نکته میگویند: « امّا همین جمله را نیز از این نقطه نظر نگاه میکنیم که امید آیندهی ایران، تجلیل و ستایشی از این شهید بزرگوار است و مایهی غم و تأسفی برای ما، از دیدگاه دیگری مینگریم که به درستی احساس کنیم که دشمنان ما، دشمنان سوگندخوردهی این ملت و انقلاب تا چه اندازه آیندهنگری و برنامه ریزی دارند که پیش از آن که همه ما بدانیم که این شهید، امید آینده ایران بود و پیش از آن که عناصر فعال و مبارز ما به درستی شناخته باشند که چه عنصری از دست آنها گرفته میشود، دشمن این را کشف کرده بود. دستگاههای جاسوسی و اطلاعاتی دشمن این مطلب را پیش از ما دانسته و فهمیده بود و لذا درصدد علاج برآمده و آیندهنگری کرد. فردای ایران را دید، ایرانی را دید که مردم در جستجوی شخصیتهای قابل اطمینانی هستند که برگرد آنها جمع شوند و نهضت را که هنوز در نیمه است، به پایان برسانند. دشمن کسی را که میدانست در آن روز امید آینده میتواند باشد و می تواند امید ببخشد، از میان ما برداشت. آن چیزی را که ما میتوانستیم دستمایهی حیات سیاسی و اجتماعی خود کنیم، از ما گرفت. پس دشمن، آیندهنگر و دوراندیش است. دشمن با ما به شکل روزمره برخورد نمیکند، او قبلا نقشهها را طرح میکند و فردا و پسفردا را میبیند و بر طبق محاسبات دقیق آن را حدس میزند و در مقابل آنچه پیش خواهد آمد، طرحریزی و برنامهریزی میکند. ما در مقابل چنین دشمنی قرار داریم. حال نتیجهی فهمیدن این واقعیت چیست؟ این نتیجه به نظر من نباید جز این باشد که ما هم خود را در مقابل چنین دشمنی حس کنیم. اولاً ما هم باید آیندهنگری کنیم، با حوادث به شکل روزمره برخورد نکنیم، اندکی دورتر از جلوی چشم خود را ببینیم، احساس خطر کرده و احتمالات را برای آینده در نظر بگیریم؛ ثانیاً نقشه های دشمن را هم نقشه های روزمره به حساب نیاوریم...»[۲۶]
[۱]- سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای بهمناسبت دومین سالگرد شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی ۱۳۵۸/۷/۳۰
[۲]- ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهدیاران، آبان ۸۵، ش۱۲، ص۳
[۳]- امید اسلام(شهید آیت الله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، بهار۸۸، ص۲۳
[۴]- همان
[۵]- همان، ص۲۵
[۶]- ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهدیاران، آبان ۸۵، ش۱۲، ص۴
[۷]- همان
[۸] _ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده آیت الله سیدمصطفی خمینی، شماره بازیابی ۳۹۱
[۹]- همان
[۱۰]- امید اسلام(شهید آیت الله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک)، ص۳
[۱۱]- همان، ص۱۳
[۱۲]- همان، ص۵ و۶
[۱۳]- همان، ص۸
[۱۴]- همان، ص۴۷
[۱۵] _ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده آیت الله سیدمصطفی خمینی، شماره بازیابی ۳۹۱
[۱۶]- ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهدیاران، آبان ۸۵، ش۱۲، ص۴
[۱۷]- صحیفه امام، ج۱، ص۴۳۱
[۱۸]- امید اسلام(شهید آیت الله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک)، ص۹۹ و۱۰۰
[۱۹]- همان، ص۶۴-۷۶
[۲۰]- همان، ص۹۶
[۲۱]- سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای بهمناسبت دومین سالگرد شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی ۱۳۵۸/۷/۳۰
[۲۲]- امید اسلام(شهید آیت الله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک)، ص۳۲۲
[۲۳]- همان، ص۲۰۰ و ۲۱۰
[۲۴]- آیت الله مصطفی خمینی به روایت اسناد، سجاد راعی گلوجه، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، زمستان۸۹، ص۴۴-۴۶
[۲۵]- سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای بهمناسبت دومین سالگرد شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی ۱۳۵۸/۷/۳۰
[۲۶]-همان
نرم افزارتحت وب خط امام خمینی(ره)
برای تماشای نرم افزارخط امام خمینی (ره)
برروی تصویر بالا کلیک کنید
بیانات رهبری انقلاب در مراسم بیست و هشتمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی (رحمهالله)
بسماللهالرّحمنالرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین.
سلام و درود و صلوات الهی بر فرزند شایستهی نبیّ مکرّم و احیاگر دین نبوی، امام بزرگوار ما؛ که امروز سالگرد رحلت دردناک آن بزرگوار را بزرگ میداریم و در این روز، به یاد آن بزرگوار این جمع علاقهمند و عاشق گرد آمدهاند.
برادران و خواهران عزیز! بحث امروز من عمدتاً چند نکته است در باب امام بزرگوار و در باب انقلاب؛ اگر مجالی در پایان صحبت پیدا شد، یک سخن کوتاهی هم در باب مسائل سیاست داخلی کشور و مسائل سیاست خارجی عرض خواهم کرد.
البتّه در باب امام و دربارهی این مرد بزرگ، در طول این سالها سخنان زیادی را افراد مطّلع بیان کردهاند ولی اوّلاً آنچه در باب امام و انقلاب -که اینها به هم گره خوردهاند و یاد امام و نام امام از نام انقلاب جدا نیست- گفته شده است، همهی مسائل مربوط به امام و انقلاب نیست؛ ناگفتههایی وجود دارد که باید بمرور در ذهنیّت جامعه قرار بگیرد. ثانیاً آنچه هم در باب انقلاب و در باب امام گفتهاند و گفتهایم و تکرار کردهایم، باید مرور بشود، باید مجدّداً تکرار بشود؛ چون اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیّات و خصوصیّات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت بمرور وجود دارد. اکثر شما میدانید که انگیزههایی برای تحریف شخصیّت امام و تحریف انقلاب -که بزرگترین هنر امام بزرگوار بود- هست. ما باید تکرار کنیم حقایقی را که در باب امام و در باب انقلاب گفتهایم، باز هم بگوییم و تکرار کنیم و مجال تحریف را از تحریفکنندگان بگیریم. در شرع مقدّس هم همینجور است، در حقایق تاریخی هم همینجور است؛ بسیاری از معارف دینی را مأمور شدهایم که تکرار کنیم؛ مِنبابِ مثال، تلاوت قرآن را بهطور دائم باید تکرار کنیم که حقایق قرآنی از ذهنها هرگز محو نشود؛ یا تاریخ را -تاریخ واقعی و درست را- باید تکرار کنیم. اگر ملّت ما عاشورا را اینجور در طول قرنهای متمادی با اصرار تبیین نمیکردند و بیان نمیکردند، ممکن بود این حادثهی مهم از یادها برود یا بسیار ضعیفتر از آنچه واقع شده است منعکس بشود.
عمدهی خطاب من در بحثهای امروز و صحبت امروز، به شما جوانهای عزیز است؛ علّت هم این است [اوّلاً] که جوانها، دوران حماسههای بزرگ را مشاهده نکردند، ندیدند؛ دوران پیروزی انقلاب را، دوران دفاع مقدّس را، دوران حرکات عظیم و مجاهدتهای بزرگ در مقابل تجزیهطلبان را جوانها [فقط] شنیدهاند و اینها برای جوانهای ما تاریخ است؛ لذا لازم است برای آنها بیشتر توضیح داده بشود و بیان بشود؛ این اوّلاً. ثانیاً ذهن جوانها آماج تحریف تحریفکنندگان است؛ امروز بیشتر روی ذهن جوانهای ما میخواهند کار کنند و نگذارند نسل جوان گستردهی این کشور، با بسیاری از حقایق آشنا بشود. لذا خطاب من امروز به جوانها است.
من عرض میکنم جوانهای عزیز! انقلاب اسلامی که بهوسیلهی امام بزرگوار تحقّق پیدا کرد و با دست تدبیر او ارادهی الهی محقّق شد، صرفاً یک جابهجایی سیاسی نبود که یک گروهی از رأس قدرت کنار بروند، یک گروه دیگر بیایند سر جای آنها؛ این نبود، بلکه انقلاب یک تحوّل عمیق بود؛ هم تحوّلی بود در سیاست کشور -در عرصهی سیاست تحوّل عمیقی بود- هم تحوّلی بود در متن جامعهی ایرانی. در عرصهی سیاست این تحوّل به این معنا بود که یک دیکتاتوریِ بستهی ارثیِ وابستهی به دشمنان و دنبالهرو بیگانگان را که در کشور حاکم بود -یک چنین حکومتی را- تبدیل کرد به یک حکومت مردمپایه که متّکی به مردم است و مستقل است و سربلند است و دارای هویّت است؛ در عرصهی سیاست، این تحوّل عظیم اتّفاق افتاد. در عرصهی متن جامعه هم، جامعهی ما یک جامعهی بیهویّت شده بود؛ ایرانِ با این سابقهی فرهنگی، با این عظمت، با اینهمه دانشمند، با این فلسفه، با این معارف عظیم بشری در این کشور، تبدیل شده بود به یک جامعهی دنبالهرو غرب و بدون هویّت. هدف انقلاب تغییر این وضعیّت بود که جامعه را تبدیل کند به یک جامعهی باهویّت، دارای استقلال، دارای اصالت، دارای خلّاقیّت، دارای حرف نو؛ این انقلاب اسلامی، یک چنین تحوّلی بود که امام بزرگوار به کمک مردم، این انقلاب را به پیروزی رساند.
وقتی امام بزرگوار ما این هدفها را در خلال سخنرانیهای خود و بیانات خود بیان میکرد، درواقع یک هدفهای حدّاکثری را مطرح میکرد؛ به نظر افراد بدبین و وسوسهگر خیلی بعید میآمد که یک چنین هدفهایی را امام بزرگوار بتواند محقّق کند؛ حتّی [به نظر] سیاسیّون. یکی از سیاسیّون معروف معتبر مورد احترام ما، به خود من میگفت که آن روزی که امام مسئلهی از بین رفتن سلطنت در کشور را مطرح کرد، ما گفتیم چرا امام این حرف را میزند؟ اینکه شدنی نیست، اینکه ممکن نیست! یعنی حتّی سیاستمداران پختهی مبارزِ فداکار هم اینجور فکر میکردند. یک هدف حدّاکثری را امام مطرح کرد. شما این هدف حدّاکثری را مقایسه کنید با مثلاً هدف نهضت مشروطیّت؛ هدف نهضت مشروطیّت این بود که بهوسیلهی مجلس، از اختیارات شاه کاسته شود؛ یا فرض بفرمایید مقایسه کنید با هدف نهضت ملّی شدن صنعت نفت؛ هدف نهضت ملّی عبارت بود از اینکه ما نفت را -که در اختیار انگلیسیها بود- بگیریم و در اختیار دولت خودمان قرار بدهیم؛ شما مقایسه کنید بین این هدفهای کوچک و حدّاقلّی، با هدف امام که آن تحوّل عظیم مورد نظرش بود؛ این نهضتهایی که هدفهای حدّاقلّی داشتند، موفّق نشدند، [امّا] امام با آن هدف حدّاکثریِ با آن عظمت موفّق شد. اینها در اوّل کار، یک پیروزیهای مختصری هم به دست آوردند لکن در ادامه شکست خوردند. امام توانست پیروزی کامل به دست بیاورد و این پیروزی را حفظ کند و ماندگار کند.
این یک سؤالی است که چطور امام توانست این حرکت عظیم را به پیروزی برساند و این پیروزی را حفظ کند؛ سرّش بهحسب موازین ظاهری این است که البتّه ارادهی الهی بود لکن اسباب ظاهریِ این پیروزی عبارت بود از اینکه امام توانست جامعهی کشور را، همهی آحاد مردم و بخصوص جوانها را وارد صحنه کند. در هر حرکتی، در هر کشوری که آحاد مردم وارد میدان بشوند و در میدان بِایستند و مقاومت کنند، هدف آنها محقّق خواهد شد؛ این بُروبرگرد ندارد؛ خلاف این هم در هیچ برههای از تاریخ اثبات نشده؛ امام این هنر بزرگ را، این کار عظیم را توانست انجام بدهد که آحاد جامعه و بخصوص جوانها را وارد میدان کند و اینها را در میدان نگه دارد.
از کجا یک چنین تواناییای را امام بزرگوار به دست آورد؟ این، آن نکتهای است که من بر روی آن میخواهم تکیه کنم و برای امروز من و شما درسآموز است. امام یک جذّابیّتهای شخصی داشت، یک جذّابیّتهایی در شعارهای امام وجود داشت؛ این جذّابیّتها آنقدر قوی بود که توانست قشرهای مختلف مردم و از جوانها را وارد میدان کند. با اینکه جوان، هم در دوران مبارزات و هم در دههی اوّل پیروزی انقلاب با جاذبهها، با حرفها، با فکرهای مختلفی مواجه بود، افکارِ چپ و افکار وابستهی به اردوگاه سرمایهداری بود، اینها هم حرفهای رنگینی میزدند، اینها هم حرفهای گوناگونی میزدند، علاوه بر این جذّابیّتهای زندگی معمولی هم وجود داشت در مقابل جوانها و جوان میتوانست آنها را انتخاب بکند؛ امّا جوان، امام را انتخاب کرد، راه امام را انتخاب کرد، نهضت را، مبارزه را، انقلاب را انتخاب کرد؛ چرا؟ بهخاطر همین جذّابیّتهایی که در امام وجود داشت.
برخی از این جذّابیّتها، جذّابیّتهای مربوط به شخص امام بود. امام دارای یک شخصیّت بسیار قوی، بسیار مستحکم، دارای قدرت ایستادگیِ در مقابل سختیها بود. امام دارای صراحت بود، صراحت در بیان. امام دارای صداقت بود، با صداقت حرف میزد؛ همهی مخاطبان امام، صداقت را در گفتهی او احساس میکردند؛ اینها جذّابیّتهای شخصی امام بود. ایمان و توکّل امام به خدای متعال، در رفتار او و در گفتار او -بهطور مساوی- نمایان بود؛ هم رفتار او و هم گفتار او نشانهی ایمان او و توکّل او به خدای بزرگ بود؛ اینها جذّابیّتهای امام بود.
در کنار این جذّابیّتها، بخشی از جذّابیّتها مربوط به اصولی بود که امام ارائه میکرد. مثلاً ازجملهی چیزهایی که امام به مردم ارائه میکرد، اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلام ناب محمّدی. اسلام ناب یعنی اسلامی که نه اسیر و پابند تحجّر است، نه اسیر و پابند التقاط(۲) است. در دورانی که هم تحجّر وجود داشت، هم التقاط وجود داشت، امام، اسلام ناب را مطرح کرد؛ این برای جوان مسلمان، جذّاب بود. ازجملهی مبانی اعلامی امام و شعارهای امام، استقلال بود؛ ازجملهی آنها آزادی بود؛ ازجملهی آنها عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی بود؛ اینها مبانی امام بود که مطرح میکرد؛ اینها همه جذّاب است.
ازجملهی مبانی امام بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا بود؛ این چیزی بود که برای جوان ایرانی جذّاب بود. و من به شما عرض بکنم، امروز بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا برای جوانها [حتّی] در کشورهایی هم که با آمریکا پیمانهای طولانیِ وابستگی دارند، جذّاب است. یعنی مثلاً در کشوری مثل عربستان سعودی که در خدمت هدفهای آمریکا است، شما اگر سراغ جوانها بروید -این دانستهشده و تجربهشده است- خواهید دید که همهی جوانها از وابستگی به آمریکا متنفّرند و علاقهمندِ به جدایی از این سلطهی ظالمانهاند؛ این یکی از خصوصیّات [مبانی امام] بود.
ازجملهی مبانی مطرحشدهی بهوسیلهی امام و شعارهای امام بزرگوار، مسئلهی مردمسالاری بود؛ یعنی اختیار حاکمیّت کشور در دست مردم باشد؛ مردم انتخاب کنند، مردم بخواهند، مردم اراده کنند؛ در همهی عرصههای زندگی. یکی از شعارهای امام مسئلهی خودباوری ملّت بود؛ یعنی اینکه به مردم میگفت و تکرار میکرد که شما میتوانید، شما قادرید؛ در علم، در صنعت، در کارهای اساسی، در ادارهی کشور، در مدیریّت بخشهای مهمّ کشور، در اقتصاد و غیره، شما قادر هستید خودتان روی پای خودتان بِایستید. اینها جذّابیّتهای شخصیّت امام بود که توانست جوانها را جذب کند. و جوانها آمدند به نهضت امام بزرگوار پیوستند، انقلاب به پیروزی رسید.
بعد از پیروزی انقلاب که خب پیروزی انقلاب یک زلزلهی عظیمی در دنیا به وجود آورد؛ درواقع یک تقسیمی در یک بخش عظیمی از دنیا به وجود آمد؛ طرفداران انقلاب و دشمنان انقلاب. دشمنان انقلاب عبارت بودند از قدرتهای بزرگ آن روز یعنی آمریکا و شوروی آن روز یا جریانهای گوناگون قدرت مثل جریان صهیونیستها؛ جریان کمپانیهایی که در کشورهای غربی، دولتها را میآورند، دولتها را میبرند و تصمیمگیر در مسائل اساسیاند؛ اینها شدند دشمنان انقلاب، یک صف عظیمی از دشمنان انقلاب به وجود آمد؛ اینها احساس خطر کردند؛ امّا در مقابل، بسیاری از ملّتها، ملّتهای مسلمان، حتّی برخی ملّتهای غیر مسلمان که از قضایای انقلاب مطّلع شدند، شدند علاقهمند، طرفدار و بعضاً طرفدارِ بسیار فعّال انقلاب؛ که این را ما در کشورهای مختلف مشاهده کردیم، تا امروز هم این ادامه دارد. خب، واکنشها طبعاً شروع شد؛ واکنشها از روز اوّل شروع شد. البتّه اوّل، قدرتها دچار سرگیجه شدند، نتوانستند درست تشخیص بدهند چه دارد اتّفاق میافتد. بعد از اینکه به خود آمدند، خودشان را پیدا کردند، دشمنیها از روز اوّل شروع شد علیه انقلاب و آنچه در طول این ۳۸ سال دشمنی شده، طرّاحی شد؛ البتّه دشمنیهای دیگری هم هست که هنوز رونمایی نکردهاند و در مجموعههای خودشان مشغول فکر کردن و مشغول سازماندهی کردن -از روز اوّل تا امروز- بودهاند. و خب بهطور خلاصه عرض کنم که بحمدالله در این دشمنیها شکست خوردهاند. ملّت ایران بر همهی دشمنیهای دشمنانش در این مدّت پیروز شده است، بعد از این هم انشاءالله همین خواهد بود.
یک نکتهای را من اینجا در بینالهلالین عرض بکنم، و آن مربوط به دههی ۶۰ است؛ دههی ۶۰ یعنی دههی اوّل پیروزی انقلاب و دههی حیات بابرکت امام بزرگوار. برادران و خواهران عزیز! دههی ۶۰، یک دههی مظلوم است؛ دههی تعیینکنندهی در سرنوشت ایران و ایرانی، دههی فوقالعاده مهم و حسّاس و درعینحال ناشناخته و اخیراً بهوسیلهی برخی از بلندگوها و صاحبان بلندگوها مورد تهاجم؛ دههی ۶۰ را مورد تهاجم قرار میدهند. دههی ۶۰، دههی آزمونهای بزرگ و دههی پیروزیهای بزرگ است.
دههی ۶۰، دههی خشنترین تروریسم در کشور است. در طول چند سال، هزاران نفر از آحاد مردم، از مسئولین، از قشرهای مختلف بهوسیلهی تروریستها به شهادت رسیدند؛ از کاسب معمولی تا جوان دانشجو تا فعّال سیاسی تا شخصیّتهای بزرگی که در انقلاب تعیینکننده بودند. البتّه من عدد معیّن نمیکنم، [لکن] تا هفده هزار هم گفتهاند؛ هفده هزار انسانِ باشرفِ باشخصیّتِ ارزشمند در این تروریسمِ دههی ۶۰ فدا شدند، که در میان اینها شخصیّتهایی مثل شهید مطهرّی و شهید بهشتی حضور دارند؛ یعنی این آدمهایی که امثال اینها در طول زمان، کمتر در یک کشوری به وجود میآید و میتوانند تعیینکنندهی سرنوشت کشورها باشند.
دههی ۶۰، دههی جنگ تحمیلی است. یعنی هشت سال از این دههی اوّل انقلاب و دههی حیات مبارک امام بزرگوار، صرف یک جنگ تحمیلیِ بر ملّت ایران شد؛ شما ببینید چقدر این دشوار است! دههی ۶۰ دههی سختترین تحریمها است؛ همهچیز را تحریم کردند؛ تحریمهای پیدرپی، علیه کشور، علیه مراکز اقتصادی ما، علیه دولت ما؛ و دههی افتخارات بزرگ است. دههی مبارزهی با تجزیهطلبی است؛ از اطراف کشور گروههایی را تحریک کردند، پول دادند، سلاح دادند، برای اینکه اینها را به جان نظام جمهوری اسلامی بیندازند و تجزیهطلبی کنند. دههی ۶۰، دههی یک چنین حوادث بزرگی است که در کشور اتّفاق افتاد.
و در دههی ۶۰، ملّت ایران و جوانهای ما آنچنان محکم ایستادند که بر همهی اینها پیروز شدند. این خیلی مسئلهی مهمّی است. من توصیه میکنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأمّلند و راجع به دههی ۶۰ قضاوت میکنند، جای شهید و جلّاد عوض نشود! در دههی ۶۰، ملّت ایران مظلوم واقع شد؛ تروریستها و منافقین و پشتیبانهای آنها و قدرتهایی که آنها را به وجود آورده بودند و دائماً در آنها میدمیدند، به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند؛ ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت، امّا دفاع کرد و پیروز شد و بحمدالله آن توطئههای آنها را خنثی کرد. این [دربارهی] دههی ۶۰. جوانهای ما ایستادند، امام بزرگوار با آن چهرهی نورانی، با آن قلب خداباور، با آن عزم راسخ ایستاد و بر همهی این مشکلات فائق آمد.
امام رحلت کردند؛ بعد از رحلت امام عدّهای امیدوار شدند که شاید بتوانند راه امام را برگردانند، که بحمدالله نتوانستند. بعد از رحلت امام سالهایی گذشت، عدّهای در خارج از کشور و عوامل آنها در داخل کشور منتظر نشستند که شاید انقلاب غفلت کند، انقلاب پیر بشود، ازکارافتاده بشود، تا بتوانند حمله کنند و همان بساط قبل از انقلاب را مجدّداً در کشور بر سر کار بیاورند، [ولی] نتوانستند. علّت این نتوانستنها چیست؟ علّت، همان جاذبههای امام بزرگوار، جاذبههای مبانی و اصول امام بزرگوار است که در کشور وجود دارد. من این را بعد هم عرض خواهم کرد؛ جسم امام از میان ما رفته است امّا روح امام زنده است؛ روح امام زنده است، راه امام زنده است، نفَس امام در جامعهی ما زنده است. آن جذّابیّتهایی که در زمان حیات ظاهری، مردم را، جوانها را، دلها را مثل آهنربا به خود جذب میکرد، امروز هم وجود دارد. نام امام گرهگشا است، علاوه بر اینکه اصول امام یک اصول تمامنشدنی و کهنهنشدنی است؛ اینها وجود دارد. بنابراین شعار عدالت اجتماعی و اقتصادی، شعار استقلال، شعار آزادی، شعار مردمسالاری، شعار جدا شدن از چنبره و جاذبهی قدرت آمریکا و قدرتهای جهانی، امروز هم برای مردم ما و جوانهای ما جذّاب است.
ما البتّه در تحقّق بعضی از این شعارها انصافاً عقبیم. ما در مورد عدالت اجتماعی عقبیم، در مورد تحقّق برخی از مبانی و اصول اسلامی عقبماندگی داریم؛ این را انکار نمیکنیم، امّا همّت ما، هدف ما، آرمان ما همین است که امام بزرگوار معیّن کرد و ما دنبال این آرمانها حرکت میکنیم؛ این برای نسل جوان ما جذّاب است؛ نهفقط نسل جوان کشور ما، بلکه برای نسل جوان کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای اسلامی، جذّاب است؛ این قدرت بسیجکنندگی انقلاب است؛ من این را میخواهم بگویم. من میخواهم بگویم مسئولان کشور، فعّالان سیاسی کشور، از این قدرت بسیجکنندگی انقلاب غفلت نکنند؛ این نعمت بسیار بزرگی است، این نعمتی است که در اختیار کشور ما و در اختیار ملّت ما قرار دارد. انقلاب قدرت بسیج دارد؛ میتواند جوانها را، انسانهای باعزم و بااراده را، انسانهای سالم را، بهسوی اهداف والا و بلند هدایت کند و حرکت بدهد و پیش ببرد؛ هیچ پیشرانی به عظمت و قدرت انقلاب و شعارهای انقلاب وجود ندارد؛ ما امروز به این احتیاج داریم و تا سالهای متمادی احتیاج خواهیم داشت.
دشمنان ما بیکار نیستند؛ عزیزان من، برادران و خواهران من! دشمنان بیکار نیستند. بله، تا امروز دشمنها نتوانستهاند لطمهی اساسی به ما بزنند؛ ما جلو رفتیم، ما پیشرفت کردیم، ما به کوری چشم دشمن توانستیم کارهای بزرگ انجام بدهیم، امّا دشمن در کمین است؛ شما ببینید وقاحت دشمن تا کجا است. رئیسجمهور آمریکا در یک نظام قبیلهایِ عقبماندهیِ منحطِّ محض میایستد در کنار رئیس قبیله و رقص شمشیر میکند، آنوقت به چهل میلیون رأی ملّت ایران در یک انتخابات آزاد ایراد میگیرد! دشمنانی با این وقاحت و با این حدّ از پردهدری و بیملاحظگی که میایستند در کنار قاتلینِ شب و روز مردم کوچه و بازار یمن، و اسم از حقوق بشر میآورند؛ دیگر از این وقاحت بالاتر! قریب دوسالونیم است که شب و روز دارند یمن را بمباران میکنند؛ نه مراکز نظامی یمن را، [بلکه] کوچه را، بازار را، مسجد را، بیمارستان را، خانههای مردم را؛ بیگناهان را میکُشند، زن و کودک و بچّه و بزرگ را به قتل میرسانند؛ آنوقت اینها میروند پهلوی آنها میایستند، با یکدیگر مغازله(۳) میکنند و اسم حقوق بشر میآورند و جمهوری اسلامی را بهخاطر حقوق بشر تحریم میکنند! دیگر وقاحت از این بالاتر؟ در مقابل یک چنین دشمنی ما احتیاج به قدرت بسیجکنندگی انقلاب داریم.
انقلاب را بزرگ بدارید، گرامی بدارید، شما که دلسوز کشور و ملّت هستید ارزشهای انقلاب را بهمعنای واقعی کلمه زنده کنید و احیاء کنید؛ کشور به این احتیاج دارد. اینجور نباشد که ما بهخاطر اهداف کوتاهمدّت، بهخاطر تحوّلات گوناگون عرصهی سیاستهای روزمرّه و زودگذر، از آن ارزشهای والا فراموش کنیم، انقلاب را فراموش کنیم. امروز ما اگر میخواهیم در میدان علم پیش برویم، در میدان سیاست پیش برویم، در میدان اقتصاد پیش برویم، اگر میخواهیم کارهای بزرگ انجام بدهیم، احتیاج داریم به جرئت و اعتمادبهنفسی که انقلاب به یک ملّت میدهد و به ما داد. آن جرئت و اعتمادبهنفس را از بین نبرید، آن را تضعیف نکنید. امروز ملّت ایران به آن اعتمادبهنفس نیاز دارند؛ امروز هم جوان ما آماده است برای اینکه در راههای بزرگ، در کارهای بزرگ سینه سپر کند، وارد بشود، وارد میدان بشود؛ من عرض میکنم ما در داخل کشور میلیونها جوان داریم که اگر تجربهای مثل تجربهی سالهای ۶۰ برای کشور پیش بیاید، قطعاً اینها با کمال قدرت، با کمال عزّت نفس، با کمال دلاوری و عزم وارد میدان میشوند و کشور را حفظ میکنند و نگه میدارند.
میشنوم گاهی اوقات بعضی در مقابل شعارهای انقلاب، عنوان و مفهوم عقلانیّت را مطرح میکنند؛ کأنّه عقلانیّت نقطهی مقابل انقلابیگری است؛ نه، این خطا است؛ عقلانیّت واقعی هم در انقلابیگری است. نگاه انقلابی است که میتواند حقایق را به ما نشان بدهد. ببینید! کِی بود آنوقتی که امام، آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ معرّفی کرد و بهعنوان یک موجود یا دولت غیرقابلاعتماد معرّفی کرد؛ این را سالها پیش امام بزرگوار به ملّت ایران -به ماها- یاد داد؛ امروز بعد از گذشت سالها، رؤسای کشورهای اروپایی میگویند آمریکا غیرقابلاعتماد است.
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند
این عقلانیّت است. عقلانیّت این است که این حرف و مطلبی را که امروز رؤسای کشورهای اروپایی دارند میگویند و آمریکا را غیرقابلاعتماد میدانند، امام در سی سال قبل یا سی و چند سال قبل گفت. و ما این را خودمان تجربه کردیم و آزمودیم؛ حقیقتاً آمریکاییها غیرقابلاعتمادند؛ در همهی موضوعات، غیرقابلاعتمادند؛ و من انشاءالله در فرصتهای دیگری در این زمینه ممکن است صحبت بکنم. این عقلانیّت است؛ عقلانیّت معنایش این است که انسان اصالتها را بشناسد؛ عقلانیّت، تکیهی به مردم است؛ عقلانیّت، تکیهی به نیروی داخلی است؛ عقلانیّت، تکیه و توکّل به خدای بزرگ است. عقلانیّت اینها است؛ عقلانیّت در این نیست که انسان خود را بعد از رها شدن از چنبرهی قدرت آمریکا و استکبار، مجدّداً نزدیک به آنها بکند. اینها عقلانیّت نیست؛ عقلانیّت را امام داشت؛ عقلانیّت را انقلاب به ما میگوید.
من خلاصه کنم: بزرگترین درسی که امام بزرگوار به ما داد، درس روحیّه و ذهن و عمل انقلابی است؛ این را باید فراموش نکنیم. امام میراث فرهنگی نیست؛ بعضی به امام به چشم میراث فرهنگی نگاه میکنند. امام زنده است؛ امام، امام ما است؛ امام، پیشوای ما است؛ امام، در مقابل ما است. بله، جسم امام نیست، امّا سخن امام و راه امام و فکر امام و نفَس امام زنده است؛ با این چشم به امام نگاه کنید و از او بیاموزید.
بعضی عقلانیّت را در این میدانند و میگویند که «چالش با قدرتها هزینه دارد» -[البتّه] اشتباه میکنند- بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد. شما ملاحظه کنید دولت سعودی برای اینکه با رئیسجمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور میشود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبهنفس باشد، هزینهاش بمراتب کمتر از هزینهی سازش است. من عرض کردم -انشاءالله بعدها [هم] صحبت خواهم کرد- اینجور نیست که قدرتهای توطئهگر و قدرتهای متجاوز به یک حدّی قانع باشند؛ ما این را در تعاملات این چند سال اخیر مشاهده کردهایم. یک حدّی را مشخّص میکنند، وقتی شما در آن حد عقبنشینی کردید، تازه یک حرف جدید مطرح میکنند، یک ادّعای جدید و یک مطالبهی جدید مطرح میکنند، شما را باز با همان فشارها مجبور میکنند این مطالبهی جدید را هم بهشان بدهید؛ و این سلسله همینطور ادامه پیدا خواهد کرد؛ این متوقّف نمیشود.
انقلابیگری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرتهای مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابیگری است. معنای انقلابیگری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگوییای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفْس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند -چون قدرتها با وجود اینکه زورگویند و قلدرند و دستشان پُر از اسلحه است، از فریب هم دریغ نمیکنند؛ آنجایی که ممکن باشد، اهل خدعه و فریب و دُور زدن و این حرفها هم هستند- اینها معنای انقلابیگری است.
عرض من این شد: برادران عزیز، خواهران عزیز، جوانهای عزیز در سراسر کشور و مسئولین محترم کشور! همه بدانید که ما امروز به روحیّهی انقلابی، به ممشای(۴) انقلابی، به شعار انقلابی، به اصول و مبانی انقلاب امام بزرگوارمان نیازمندیم؛ کشور احتیاج به این دارد. انقلابیگری را با عنوان افراطیگری و مانند این حرفها، نفی نکنید؛ انقلابیگری، نیاز امروز کشور است. این همان درسی است که امام بزرگوار به ما داد و از این درس باید استفاده کنیم. این بحث اوّل و بحث اصلی و عمدهی من.
امّا در مورد مسائل داخلی هم چند جمله عرض کنم. یک مسئلهی بسیار مهم، مسئلهی انتخابات ریاست جمهوری بود که در [دو] هفتهی قبل انجام گرفت. بنده باید از یکایک آن کسانی که آمدند و بیش از ۴۱ میلیون رأی را در صندوقها ریختند، از صمیم قلب تشکّر کنم. حقیقتاً کار بزرگی انجام گرفت؛ برای کشور اعتبار شد؛ برای نظام جمهوری اسلامی اعتبار شد؛ برای نظام جمهوری اسلامی نشانهی اعتماد عمومی مردم شد. [اینکه] اکثریّت هفتاد و چند درصدیِ کشور بیایند به نظام جمهوری اسلامی «آری» بگویند، تأیید کنند، به آن اعتماد کنند، خیلی مهم است. حالا بعضیها متأسّفانه بگوییم از روی کجفهمی -یا چه بگوییم، نمیدانم- انکار میکنند؛ میگویند «رأی مردم ربطی به نظام اسلامی و تأیید نظام اسلامی ندارد»! چرا آقاجان؛ حتّی کسانی که ممکن است در دل از نظام اسلامی گلهمندی هم داشته باشند، امّا وقتی میآید در چهارچوب نظام رأی میدهد، معنایش این است که این چهارچوب را قبول میکند و به آن اعتماد میکند و آن را کارآمد میداند که در چهارچوب آن دارد حرکت میکند. این قریب ۴۲ میلیون رأی ملّت، هفتاد و چند درصد، رأی به نظام اسلامی و اعتماد به نظام اسلامی بود. حادثهی بسیار مهمّی بود.
خوشبختانه شورای محترم نگهبان صحّت انتخابات را اعلام کردند. البتّه اعلام کردند و به ما هم گزارش رسیده بود که تخلّفاتی انجام گرفته است؛ این تخلّفات را باید البتّه دنبال بکنند. اگرچه این تخلّفات به نتایج انتخابات هیچگونه اثری نگذاشته است و نمیگذارد امّا بالاخره تخلّف، تخلّف است و مناسب نظام جمهوری اسلامی نیست. این تخلّفات را مسئولین با جدّیّت دنبال کنند، متخلّفین را مشخّص کنند تا اینگونه تخلّفات در انتخاباتهای گوناگون ما -که انتخاباتهایی این ملّت در پیش دارد- برافتد و دیگر ما اینگونه تخلّفاتی نداشته باشیم. وقتیکه چشممان را ببندیم و از تخلّف صرفِنظر کنیم و اغماض کنیم، تخلّف تکرار میشود. باید جلوی تخلّف گرفته بشود. من از مسئولان کشور هم که این انتخابات را اجرا کردند، نظارت کردند، تشکّر میکنم.
البتّه در تبلیغات، در مناظرات، حرفهایی زده شد، گاهی بداخلاقیهایی شد، برخی از دستگاههای گوناگون کشور مورد اتّهام قرار گرفتند؛ اینها کارهای خوبی نبود؛ گذشته، گذشته است؛ بایستی اینها ادامه پیدا نکند. همه توجّه داشته باشند: به آنچه در انتخابات انجام گرفت، با چشم اغماض نگاه کنند؛ تکرار نکنند؛ یعنی ملّت -چه آن گروهی که نامزد آنها رأی آورده است، چه آن گروهی که نامزد آنها رأی نیاورده است- باید از خودشان ظرفیّت نشان بدهند، از خودشان حلم نشان بدهند -حلم یعنی ظرفیّت، جنبهدار بودن- بیجنبگی نشان ندهند. بعضی هستند که اگر در یک قضیّهای برنده هم بشوند بیجنبگی نشان میدهند، بیظرفیّتی نشان میدهند، اگر بازنده هم بشوند همینجور؛ نه، بایستی چه در صورتی که انسان موفّق شد و به آن مقصودی که داشت رسید، چه در صورتی که نرسید، از خود ظرفیّت نشان بدهد. خب، خوشبختانه امسال در این انتخابات ظرفیّت نشان دادند، آن کسانی هم که موفّق نشدند ظرفیّت نشان دادند، بر خلاف سال ۸۸ که آن مشکلات را برای کشور به وجود آوردند.
یک مسئلهی دیگری که من اینجا کوتاه عرض میکنم و بعدها انشاءالله با تفصیل بیشتری ممکن است مطرح بکنم، این است که در مسائل داخلی، دولت محترم، به تولید و اشتغال اهمّیّت ویژه بدهند. بر طبق قانون اساسی، رئیسجمهور از امکانات بسیار گستردهای در کشور برخوردار است؛ خیلی از کارها را میتوانند انجام بدهند؛ از این امکاناتی که در اختیار دارند استفاده کنند، ظرفیّتهای داخلی را بالفعل کنند، هیچ درنگی در عمل به وعدههایی که به مردم داده شده است صورت نگیرد. مسئولین را، مسئولان بخشهای مختلف را -حالا در دولت دوازدهم- جوری انتخاب بکنند که کارکن و فعّال و پایکار و توانا باشند؛ یعنی توانایی آنها بتواند کارها را انشاءالله پیش ببرد. اگر خدای نکرده در بخشهای مختلف -چه اقتصادی و چه غیراقتصادی- یک بخشی از خود ناکارآمدی نشان بدهد، این به حساب ناکارآمدی نظام گذاشته خواهد شد و این بیانصافی است؛ نظام کارآمد است؛ بخشهای مختلف باید بتوانند خودشان را پابهپای نظام پیش ببرند. [مسئولین] برای مقاومسازی کشور در قبال تحریمهای آمریکا، باید کشور را آماده کنند؛ کشور را مقاومسازی کنند. میبینید آمریکاییها با کمال وقاحت هر روزی یک حرف جدیدی [میزنند]، یک ساز جدیدی کوک میکنند؛ باید در مقابل آنچه آنها انجام میدهند، کشور مقاوم باشد و توانایی ایستادگی داشته باشد. این مقاومت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و همهجانبه را مسئولین در نظر بگیرند.
در مسائل جهانی هم، از کشور باید صدای واحدی شنیده بشود؛ این را همهی مسئولان محترم کشور توجّه کنند؛ در مسائل مهمّ بینالمللی، یک صدای واحد قوی باید از داخل کشور شنیده بشود؛ صداهای گوناگون از مسئولین شنیده نشود. حالا ممکن است فلان نویسنده یا فلان کسی که در فضای مجازی کار میکند، عقیدهی دیگری داشته باشد، اهمّیّت ندارد؛ مسئولان کشور باید حرف واحدی بزنند، صدای واحدی داشته باشند.
یک جمله هم در مورد مسائل خارجی عرض بکنم. متأسّفانه در ماه مبارک رمضان برادران ما در برخی از کشورها بشدّت دچار مشکلند؛ در یمن، در سوریه، در بحرین، در لیبی، مسلمانها با دهان روزه دچار این مشکلات عظیم هستند. در یمن دولت سعودی شب و روز یمن را بمباران میکند، مردم را زیر فشار قرار میدهد؛ البتّه اشتباه هم میکنند. این را من اینجا بگویم، دولت سعودی بداند اگر ده سال دیگر یا بیست سال دیگر هم این روش را در مقابل مردم یمن پیش بگیرد، بر مردم یمن پیروز نخواهد شد. این یک جنایتی است که در حقّ مردم بیپناه و بیگناه یک کشوری دارد انجام میگیرد و قطعاً به نتیجه هم نخواهد رسید؛ وزر و وبال خودشان را در دنیا پیش مردم و پیش خدای متعال و پیش کرامالکاتبین سنگین میکنند و انتقام الهی را نسبت به خودشان سختتر خواهند کرد.
در بحرین هم همینجور؛ در بحرین هم حضور دولت سعودی یک حضور غیر منطقی است. مسائل بحرین مربوط به مردم بحرین است؛ مردم بحرین بنشینند خودشان با حکومتشان صحبت کنند، به یک نتیجهای برسند. چرا بایستی یک دولت بیگانه، نیروی نظامی به آنجا وارد کند و در کار آنجا دخالت کند و سیاستگذاری کند؟ این کارهای غیر منطقی و غیر عقلائی است که کشورها و ملّتها را دچار مشکل میکند. اینکه بخواهند ارادهی خود را بر یک ملّتی تحمیل بکنند منطقاً غلط است، عملاً ناکارآمد است و نتیجتاً موجب روسیاهی است و به جایی نخواهد رسید؛ حتّی درصورتیکه با این رشوهی چند صد میلیاردی آمریکا را هم با خودشان همراه بکنند، باز هم به نتیجهای نمیرسند.
مسائل سوریه هم همینجور؛ حضور کشورهای بیگانه در سوریه که برخلاف ارادهی دولت سوریه و ملّت سوریه است، کار خلافی است. [ما] معتقدیم مسائل سوریه هم باید با گفتگو حل بشود؛ معتقدیم که هم در سوریه، هم در بحرین، هم در یمن، هم در همهجای دنیای اسلام، دشمنان جنگهای نیابتی به راه میاندازند، مردم را با یکدیگر درگیر میکنند. راه حل این است که بنشینند با هم صحبت کنند، گفتگو کنند، مذاکره کنند، دیگران دخالت نکنند، سلاح از بیرون -به این شکل که ملاحظه میکنید- به کشورها تزریق نشود. امروز داعش از محلّ ولادت خود یعنی از عراق و سوریه دارد رانده میشود و به سراغ کشورهای دیگر میرود؛ به سراغ افغانستان و پاکستان و حتّی فیلیپین و کشورهای اروپایی و جاهای دیگر. این آتشی است که خود آنها به دست خودشان افروختهاند و حالا دامن خودشان را این آتش گرفته است.
ملّت ایران به توفیق الهی توانسته است در همهی این قضایا با منطق، با عقلانیّت، با عزم و ارادهی راسخ، کار خود را ادامه بدهد و پیش ببرد؛ بعد از این هم همهی تحوّلات سیاسی کشور به توفیق الهی و به هدایت الهی و به اذن الهی، به سمت آرمانهای این ملّت و پیروزی این ملّت تمام خواهد شد. و من عرض میکنم به توفیق پروردگار، به تجربهی ۳۸ سال گذشته، فردای این ملّت از امروز این ملّت بمراتب انشاءالله بهتر خواهد بود.
پروردگارا! در این عصر ماه رمضان، به این جمع روزهدار و به این شکمهای گرسنه و لبهای تشنه، رحمت و فضل خود را نازل بفرما. پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد ملّت ایران را در همهی میدانهای مهمّ خود پیروز و سربلند بفرما. پروردگارا! امام بزرگوار ما را که روحش و جانش و نفَسش در میان ما زنده است، روزبهروز زندهتر قرار بده. پروردگارا! شهدای عزیز این ملّت را، جوانان فداکار این ملّت را، مشمول لطف و فضل خود قرار بده. پروردگارا! مسئولان کشور را به خدمت به این ملّت بزرگ موفّق بگردان، قلب مقدّس ولیّعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود کن. پروردگارا! دعای آن بزرگوار را شامل حال ملّت ایران و شامل حال این حقیر بفرما؛ چشم ما را به جمال آن بزرگوار روشن کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) این مراسم در روز نهم ماه مبارک رمضان برگزار شد.
۲) آمیزهای از چند روش یا مکتب، بدون سنخیّت محتوایی و ارزشی
۳) گفتگوی عاشقانه
۴) رفتار، مشی، سِیر کردن
«خودباوری» بهجای «حقارت»
انقلاب اسلامی توانست ایران را از شر «وابستگی به قدرتهای استعمارگر» نجات داده و «استقلال» و «آزادی» را برای ملت به ارمغان آورد. یکی از مهمترین مسائل در این زمینه، ازبین بردن روحیهی «ما نمیتوانیم» در ملت و جایگزینی روحیهی «خودباوری و ما میتوانیم» به برکت رهبری حضرت امام خمینی (رحمهالله) بوده است. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام ارتحال رهبر فقید انقلاب اسلامی در یادداشت زیر ضمن مروری تاریخی بر ابعاد این مسئله، به بررسی اثرات این موضوع در پیشرفت کشور و همچنین تبیین ریشههای آن در شخصیت حضرت امام خمینی (رحمهالله) پرداخته است.
* شما عُرضه هیچ کاری را ندارید!
ایران در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی عرصهی حضور توأمان «استعمار و استبداد» بوده است. دورانی که ارمغانش برای ملت «ذلت» بود: «اما در این دوران طولانىِ دویست سالهی منتهی به انقلاب، ما یک دوران سختِ تاریکِ ذلت را گذراندیم... ما در این دویست سال، یک دوران تاریکِ ذلت را از سر گذراندیم.» ۱۳۹۱/۳/۱۴ [۱] مستکبرین برای توسعه و تعمیق سُلطه و چَپاولگری خود در ایران «سنگر»هایی را به وجود آورده بودند: «در اینجا سنگرهایی بهوجود آورده بودند که اوّل رژیم انگلیس، بعد رژیم آمریکا در سالهای بعد یا دهههای بعد، از این سنگرها استفاده میکردند برای دوام سلطهی خودشان بر این کشور.» ۱۳۹۰/۳/۱۴ [۲] «تزریق روحیهی بیاعتمادی به خود» یکی از اصلیترین سنگرهای دشمن برای استمرار تسلطش بر ایران بود: «یکی از سنگرهای دشمن برای تسلط بر کشور ما، عبارت بود از تزریق بیاعتقادی به خود، بیاعتمادی به خود، نداشتن اعتمادبهنفس ملی؛ در مقابل چشمشان زرقوبرق کشورهای غربی را مشاهده میکردند، پیشرفتهای علمی و پیشرفتهای فناوری و زرقوبرق تمدنی مادی آنها را میدیدند و در [کشور] خودشان اینها نبود، در کشور این چیزها نبود، عقبماندگی بود، لذا احساس بیاعتمادی به خود میکردند، احساس ناباوری به خود میکردند.» ۱۳۹۵/۱/۱ [۳] در این میان سردمداران حکومت، خود در این زمینه نقش اصلی را بر عهده داشتند: «سردمداران رژیم پهلوی و قبل از او، مکرر ملت ایران را تحقیر میکردند. اینجور وانمود میکردند که اگر پیشرفتی متصور است، اگر کار بزرگی باید بشود، باید به وسیلهی غربیها بشود؛ ملت ایران توانائی ندارد.» ۱۳۹۰/۳/۱۴ [۴] و البته «روشنفکران غربزده» نیز در این مسئله با حکومتهای استبدادی همکاری داشتند: «روشنفکران غربزده که خیلی از آنها در دستگاههای حکومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اینجور تفهیم کرده بودند که شما عرضه ندارید؛ عرضهی هیچ کاری را ندارید.» ۱۳۸۸/۳/۱۴ [۵]
نتیجهی تزریق سم مُهلک «ما نمیتوانیم» در فرهنگ ملت ایران این شد که: «هر کاری که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم!» ۱۳۸۷/۲/۱۴ [۶] و اینگونه بود که ملت ایران سالها عقب نگه داشته شد.
* انقلاب وجدانهای مردم را تکان داد
انقلاب اسلامی حرکتی علیه «وابستگی و عقبماندگی» بود: «این انقلاب یک حرکت عظیمی بود برای اینکه وابستگی و عقبماندگی را -این دو ذلّت بزرگ را- به برکت اسلام و با راهنمایی و رهبری اسلام، از این ملّت بزداید؛ دو درد طولانیِ مزمن بود، اینها را علاج بدهد؛ انقلاب برای این به وجود آمد و نظام جمهوری اسلامی بر این اساس تشکیل شد.» ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ [۷] برای حرکت در این جهت لازم بود سنگرهای ساختهشده توسط دشمن منهدم شوند: «انقلاب آمد و به دست جوانهای خودش این سنگرها را تخریب کرد، منهدم کرد و به جای آن، سنگرهایی برای حفاظت از انقلاب و برای حفاظت از جمهوری اسلامی و منافع ملّی بهوجود آورد... انقلاب آمد این ناباوری را بکلی تبدیل کرد به باور به خود، اعتمادبهنفس ملی؛ امروز جوان ایرانی میگوید ما میتوانیم.» ۱۳۹۵/۱/۱ [۸] چراکه برای «پیشرفت» و غلبه بر ذلت و عقبماندگی، «خودباوری و اعتماد به نفس ملی» لازم است: «[برای پیشرفت] امکانات مادی کافی نیست، مؤلفههای دیگری لازم است؛ مؤلفههای معنوی. یکی از مهمترین این مؤلفهها، همین خودباوری است، اعتماد به نفس است و اینکه یک ملت باور کند که میتواند.» ۱۳۸۸/۳/۱۴ [۹]
یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی همین نهادینه کردن خودباوری و روحیهی «ما میتوانیم» بوده است: «انقلاب، همهی وجدانهای این مردم را تکان داد، ماها را بیدار کرد، متوجه هویت خودمان کرد، تواناییهای خودمان را به ما نشان داد و «ما میتوانیم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شدیم و تجربه کردیم؛ دیدیم بله، میتوانیم.» ۱۳۸۵/۶/۲۵ [۱۰] و اینگونه بود که در پرتو زنده شدن روحیهی خودباوریِ ملی حرکتی عظیم در جهت پیشرفت ایران شکل گرفت: «همین جوانهایی که امروز توانستهاند این سدها، این نیروگاهها، این بزرگراهها، این خط آهنها، این کارخانجات گوناگون، این طراحی ماشینها و هواپیماها، این سلاحهای نظامی و این فناوری پیچیدهی هستهیی را تولید کنند، در نسل گذشتهی ما هم بودند؛ اما از این چیزها خبری نبود. این بزرگترین خدمت انقلاب به کشور است.» ۱۳۸۳/۱۲/۵ [۱۱]
* امام «ما میتوانیم» را در وجود خود زنده کرده بود
عامل رهایی از روحیهی ما نمیتوانیم و احیای «عزت ملی» در کشور «رهبری امام خمینی (رحمهالله)» بود: «امام ملت ما را به این باور رساند که میتواند بایستاد؛ میتواند مقاومت کند؛ میتواند کشور خود را آزاد کند؛ میتواند نظامی را که خود به وجود آورده است، با کمال قدرت این نظام را حفظ کند؛ میتواند در دنیا، در سیاستهای بینالملل اثر بگذارد، که همینجور هم شد. این همان عزت ملی است.» ۱۳۸۸/۳/۱۴ [۱۲] امام (رحمهالله) در حرکتی بنیادین «خودباوری» را جایگزین «حقارت» کرد: «امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزی انقلاب و از روز پیروزی انقلاب بهنحو دیگری تا ده سال عمر بابرکت آن بزرگوار، دائم روح خودباوری را در این ملت دمید: شما میتوانید، ما میتوانیم، شما قادرید، شما بزرگید، شما قدرتمندید.» ۱۳۸۸/۳/۱۴ [۱۳]
تزریق این روحیه در ملت مظهر «عقلانیت» در «مکتب امام خمینی (رحمهالله)» است: «یک مظهر دیگر عقلانیت امام، تزریق روح اعتماد به نفس و خوداتکائی در ملت بود... امام بزرگوار به یک چنین ملتی روح اعتماد به نفس را تزریق کرد، و این نقطهی تحول ملت ایران شد.» ۱۳۹۰/۳/۱۴ [۱۴] و ریشهی این احیاگری توسط امام خمینی (رحمهالله) نیز به زنده شدن این باور و روحیه در شخصیت امام (رحمهالله) برمیگردد: «امام به مردم ایران «ما میتوانیم» را تعلیم داد. امام قبل از آنکه «ما میتوانیم» را به مردم ایران تلقین کند و تعلیم دهد، «ما میتوانیم» را در وجود خود زنده کرد؛ اعتقاد خود را به توانائی شخصیتی خود، به معنای حقیقی کلمه، به مظهر بروز و ظهور رساند... امام به خود و به نیروی خود و به توانائیهای خود ایمان و باور داشت. همین باور به خود، در عمل امام، در گفتار امام، به ملت ایران منتقل شد.» ۱۳۹۲/۳/۱۴ [۱۵]
* باید دائم پیشرفت کنیم
امروز نیز همچنان دشمنیِ دشمنان مستکبر با انقلاب و نظام اسلامی و حرکت ملت ایران علیه وابستگی ادامه دارد: «آن کسانی که عقبماندگی و وابستگی به نفع آنها بود، در مقابل این حرکت، این انقلاب، و این نظام میایستند؛ این طبیعی است... آن کسانی که از وابستگی ایران به خودشان بهره میبردند، امروز با ما دشمنند؛ دشمن خونی! آن کسانی که از عقبماندگی ملّت ایران منتفع میشدند، امروز با ما دشمنند.» ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ [۱۶] و دشمن در این زمینه به دنبال آن است که بار دیگر فرهنگ «ما نمیتوانیمِ» دوران حاکمیت طاغوت را زنده کند: «هر کسی تبلیغات سیاسی بدخواهان ملت ایران را دنبال کرده باشد، این را درمییابد که تلاشهای عملی، تلاشهای اقتصادی، تلاشهای سیاسی، تهدیدهای امنیتی و نظامی، همه برای این است که این موجود فعال، زنده، پرنشاط و پرهمت توانا، یعنی ملت ایران را که در وسط میدان با شجاعت تمام ایستاده است و در حال حرکت به جلو است، از پیشروی باز بدارند، او را ناامید کنند، او را از حضور در این عرصه بترسانند. در حقیقت در مقابل شعار «ما میتوانیم» که امام بزرگوار این شعار را به ما تعلیم داد، انقلاب به ما جرئت داد که بگوئیم «میتوانیم»، میخواهند به ملت ایران بقبولانند که شما نمیتوانید؛ با همهی توان در پی این هستند که این هدف را دنبال کنند.» ۱۳۹۱/۱/۱ [۱۷]
ملت ایران اگر بخواهد دچار «عقبگرد تاریخی» نشود باید مسیر پیشرفت را با قوت و قدرت ادامه دهد: «اگر بخواهیم دچار رکود نشویم، دچار ذلت نشویم، دچار عقبگرد نشویم، دچار همان وضعیت دوزخىِ قبل از انقلاب نشویم، باید حرکتمان متوقف نشود. اینجاست که با یک مفهومی به نام «پیشرفت» روبهرو میشویم. باید دائم پیشرفت کنیم. این عزت ملی، این استحکام درونی، این ساخت مستحکم، بایستی دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پیشرفت برساند.» ۱۳۹۱/۳/۱۴ [۱۸] و البته که لازمهی استمرار پیشرفت و غلبه بر مشکلات حفظ روحیهی ما میتوانیم بهعنوان میراث گرانبهای امام خمینی (رحمهالله) است؛ میراثی که امروزه با عنوان «روحیهی جهادی» از آن یاد میکنیم: «روحیهی جهادی یعنی اعتقاد به اینکه «ما میتوانیم»؛ و کار بیوقفه و خستگیناپذیر و استفاده از همهی ظرفیت وجودی و ذهنی و اعتماد به جوانها.» ۱۳۸۴/۱۰/۱۴ [۱۹]
۱. بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۳۹۱/۳/۱۴
۲. بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره) ۱۳۹۰/۳/۱۴
۳. بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم رضوی ۱۳۹۵/۱/۱
۴. بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره) ۱۳۹۰/۳/۱۴
۵. بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۳۸۸/۳/۱۴
۶. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز ۱۳۸۷/۲/۱۴
۷. بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
۸. بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم رضوی ۱۳۹۵/۱/۱
۹. بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۳۸۸/۳/۱۴
۱۰. بیانات در دیدار نخبگان جوان ۱۳۸۵/۶/۲۵
۱۱. بیانات در دیدار جمعی از مهندسان ۱۳۸۳/۱۲/۵
۱۲. بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۳۸۸/۳/۱۴
۱۳. همان
۱۴. بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره) ۱۳۹۰/۳/۱۴
۱۵. بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی(ره) ۱۳۹۲/۳/۱۴
۱۶. بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
۱۷. بیانات در حرم مطهر رضوی ۱۳۹۱/۱/۱
۱۸. بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۳۹۱/۳/۱۴
۱۹. بیانات در دیدار کشاورزان ۱۳۸۴/۱۰/۱۴
دنیای بیامام
«بسیار سخت است باور کردن این حقیقت تلخ؛ بسیار سخت بود برای ما در طول سالهای گذشته تصور آن دنیایی که در آن امام نباشد؛ آن جهان بیروحی، آن فضای افسردهای، آن زندگی غمانگیزی که در آن امام و رهبر و مراد و معلم و مرشد و پدر و امید ما حضور نداشته باشد.
همه چیز از او روئید. همه چیز بود، او نبود در روزگاری و ما هیچ چیز نداشتیم. همین ایران بود، همین ملت بود، همین موقعیت جغرافیایی بود، همین فقه بود، همین قرآن بود، همین نهج البلاغه بود، اما او نبود، هیچ چیز نبود، هیچ چیزی نداشتیم، بعد او پدید آمد. قدم در صحنه گذاشت؛ مثل وجودی که ماهیات رو هستی میبخشد، تحقق میبخشد؛ مثل روحی که به کالبدی دمیده میشود و اجزای آن کالبد را زنده میسازد، ما را زنده کرد.
پروردگارا! ما در این مصیبت به تو پناه میبریم، از تو تسلا میجوییم، از تو کمک میخواهیم و به تو شکوه میکنیم.
ای بقیّةاللّه، ای حجةبنالحسنالعسکری! تسلیت این مصیبت بزرگ را به تو عرض میکنیم.»
بیانات در مراسم دیدار و بیعت گروه کثیری از جانبازان و دستاندرکاران احداث مرقد امام(ره)
خطبههای نمازجمعهی تهران ۱۳۶۸/۰۴/۲۳