از تدفین پدر تا هجوم به خانه دختر + اینفوگرافی
فرهنگ نیوز در این متن به اتفاقاتی خواهد پرداخت که منجر به شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بعد از رحلت رسول گرامی اسلام گردید.
سقیفه بنی ساعِده
در سقیفه، به علّت اختلاف دیرینه دو قبیله «اُوس» و «خَزرَج»، مهاجرین با یاری هواداران قدیمی خود در میان انصار ـ که بر این اختلاف دامن میزدند ـ گوی سبقت را از سَعد بن عُباده انصاری میربایند. انصار در رقابت با یکدیگر، برای بیعت با ابوبَکر پیشدستی میکنند.
آغاز زورگیری بیعت
عُمَر به همراه گروهی در مدینه میچرخند و در کوچههای آن فریاد میزنند: همانا با ابوبَکر بیعت شده است، پس برای بیعت بشتابید. قبیله أسلَم که گویا با هماهنگی قبلی در بیرون مدینه آماده بودند، با چوبدستیهای بلندی وارد مدینه میشوند.
افراد این قبیله، دستور دارند که همگان را برای بیعت به مسجد بفرستند و اگر کسی امتناع کرد، به سر و پیشانی او بزنند. اما این چند تن هنوز به پیمان غدیر معتقد هستند و مخالف این بیعت ها و بیعت شونده ها : . نام آنها چنین است: مِقداد، عَمّار، ابوذر، سلمان، عُبادَه بن صامِت، حُذَیفه بن یمان و زُبَیر...
تدفین پیامبر
در انتهای روز، ابوبَکر و عُمَر که در مسجد به گرفتن بیعت مشغولاند، اعلام میکنند که نمیتوانند بر جنازه پیامبر که در خانه مجاور مسجد است، حاضر شوند. امیرمؤمنان، به تدفین پیامبر مشغول میشوند و بدن پیامبر در شبِ چهارشنبه، دو روز پس از وفات، به خاک سپرده میشود. هنوز اطرافیان خلافت و برخی همسران پیامبر (عایشه و حَفصه. ) بر جنازه آن حضرت نماز نخواندهاند. عایشه که اتاق او در گوشه مسجد واقع است، میگوید: به خدا قسم! نفهمیدم پیامبر چه زمانی دفن شد، تا این که در شب چهارشنبه، صدای بیلها را از حجره پیامبر شنیدم!
جمعآوری قرآن
امیرمؤمنان اینک به سفارش رسول خدا به امر مهمِّ دیگری دست یازیدهاند: جمعآوری قرآن. امروز، اوّلین روز از ایام جمعآوری قرآن است. این جمعآوری، بر عهده وصی پیامبر خاتم است. آن حضرت، قرآن را براساس ترتیب نزول آیات و مشخّص کردنمواردی چون: شأننزول، محکم و متشابه، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و تفسیر و تأویل هر یک از آیات آن، گردآوری میکنند.
آغاز تحصّن
در مسجد، همچنان اخذ بیعت برای ابوبَکر صورت میگیرد. گروهی از صحابه، به نشانه اعتراض به غصب خلافت، به خانه حضرت زهرا وارد شده و در آنجا متحصّن میشوند. در روز اوّل، عدّهای مانند زُبَیر، مِقداد و گروهی از انصار به همراه عدّه کمی از مهاجران، در این خانه اجتماع کردهاند. این اوّلین روز از روزهای سهگانه تحصّن است.
اوّلین هجوم مقدّماتی
ابوبَکر، به اصرار عُمَر، قُنفُذ ـ پسرعموی عُمَر ـ را که به خشونت مشهور است، میفرستد تا امیرمؤمنان را ـ که اینک از مراسمِ تجهیز و تدفین رسول خدا فارغ شدهاند ـ برای بیعت فراخواند. عُمَر اصرار دارد که: تا از او بیعت نگیریم، به جایی نرسیدهایم
قُنفُذ سه بار مراجعه میکند
پاسخ، در هر سه بار روشن است.
پس از مراجعه سوم، عُمَر که قصد اِرعاب حاضران را نیز دارد، خطاب به ابوبَکر میگوید: امر خلافت جز با کشتن او به استواری نخواهد رسید. ابوبَکر، زیرکانه او را به آرامش فرا میخواند و به قُنفُذ میگوید که بار دیگر مراجعه کند و به امیرمؤمنان بگوید: پاسخ ابوبَکر را بده. امیرمؤمنان در پاسخ میفرمایند: من به سفارش برادرم رسول خدا، مشغول جمعآوری قرآن هستم و از خانه خارج نمیشوم؛ تو نیز به نزد ابوبَکر بازگرد.
دومین هجوم ابتدایی
اینک، نوبت عُمَر است؛او با اشاره ابوبَکر، به همراه قُنفُذ به خانه امیرمؤمنان میآید. عُمَر، از خشونت و اِعمال زور سخن به میان میآورد. او حتّی اهل خانه را به اِحراق و آتش زدن تهدید میکند
امیرمؤمنان با حضور در آستانه در میفرمایند: قسم یاد کردهام که از خانه خارج نشوم و ردا بر دوش نگیرم، تا آنکه قرآن را جمعآوری کنم. این سخن، مهاجمان را که شرایط را مناسب نمیبینند، به ظاهر آرام میکند. آنان پراکنده میشوند تا در فرصتی دیگر باز گردند...
شکستن تحصن
بار دیگر قُنفُذ ـ غلام ابوبَکر ـ با گروهی راهی میشود تا متخلّفان را که در خانه حضرت امیر جمع شدهاند، برای بیعت با ابوبَکر فراخواند. متحصّنان در خانه امیرمؤمنان از خروج امتناع میکنند. قُنفُذ در کنار خانه میایستد و فردی را به سوی خلیفه روانه میکند تا کسب تکلیف نماید.
عُمَر و اطرافیان وی پس از رسیدن به خانه امیرمؤمنان، با فریاد و سر و صدا تهدید را آغاز میکنند و از متحصّنان میخواهند که خارج شده و بیعت کنند.
به عمر گفته شد: ابا حفص، فاطمه علیها السلام در این خانه است. عمر گفت: اگر چه {فاطمه علیها السلام در خانه باشد} پس آن گروه خارج شده و با ابوبکر بیعت کردند جز علی علیه السلام.
از میان تحصّنکنندگان، زُبَیر با شمشیر خارج میشود. عدّهای بر سر او میریزند و دستش را میگیرند و شمشیر وی را با کوبیدن به سنگ میشکنند.
پس عمر هیزم طلب کرد و آنها را بر در خانه فاطمه علیها السلام جمع کرد... و {عمر} خانه را با آتش سوزاند.
وقتی حضرت فاطمه علیها السلام پشت در آمد تا عمر و حزبش را برگرداند، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که عمر، فاطمه علیها السلام را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در، به سینه زهرا علیها السلام فرو رفت.
مهاجمان به خانه وارد میشوند و تمامی تحصّنکنندگان را خارج میکنند و همگی آنها را به زور تا مسجد میکشانند و از همگی بیعت میگیرند.
(در این میان، امیرمؤمنان که قسم یاد کردهاند تا قرآن را جمع نکنند از خانه خارج نشوند، همچنان در منزل خویش باقی میمانند. مهاجمان نیز با توجّه به تهدید حضرت صدّیقه کبری به انجامِ نفرین، اقدام بیشتری برای گرفتن بیعت از وی انجام نمیدهند. اهل سقیفه به سخن میآیند: علی یک نفر است، به بیعت او احتیاجی نیست. امّا در این هجوم، به شدّت حرمت حریم بیت علوی میشکند و بیت فاطمه تا مرز سوختن در آتش جلو میرود.)
مفضّل حدیثى از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که ...«قنفذ دستش را وارد خانه کرد تا در را باز کند و عمر با تازیانه چنان به بازوى زهرا علیهاالسلام زد که همچون بازوبند روى بازویش حلقه زد و لگدى به در کوبید که به شکم فاطمه علیهاالسلام خورد در حالى محسن را شش ماهه در شکم داشت، و سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ، خالد بن ولید، سیلى زدن به زهرا علیهاالسلام چنانکه گوشوارهاش شکست، فاطمه علیهاالسلام بلند بلند مىگریست، مىگفت: پدر! وا رسول اللَّه! دخترت فاطمه را تکذیب مىکنند، او را مىزنند و فرزندش را در شکمش مىکشند... در اثر لگدى که به شکم او زدند و راندن در، درد زایمان گرفت و محسن را سقط کرد.
نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد
حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش میآید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیرالمومنان (ع) گرفتند و او را تهدید میکنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) میروم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنهای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».
سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیرالمومنین است. لذا تا حضرت(س) شنید امیرالمومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت میکنم و شکیبایی میورزم و از خدا فقط میخواهم که بین ما و آنها داوری کند».
مصادره اموال
روزى چند از این ماجرا نگذشته بود که حادثه دیگرى رخ داد.:دهکده فدک ملک شخصى نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند!حاکم مسلمانان بمقتضاى راى و اجتهاد خود نظر مىدهد:آنچه بعنوان (فىء) در تصرف پیغمبر بود،جزء بیت المال مسلمانان است و اکنون باید در دستخلیفه باشد.بدین جهت عاملان فاطمه (ع) را از دهکده فدک بیرون راندهاند.
در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام،مسجد تنها مرکز دادخواهى بود. از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شکسته بودند.
از تاریخ استفاده می شود که غصب فدک پس از بیعت گرفتن از مردم برای ابی بکر و استقرار جانشینی او ؛ نیز پس از هجوم به خانه فاطمه (ع) برای بیعت گرفتن از علی بوده است.
ماجرای دفاع از فدک و خطبه فدکیه نیز در دوران بیماری و پس از آزردن آن بانو بوده ؛ اما در زمان شدت گرفتن و بستری شدن آن بانو نبوده است. حضرت در واپسین روزهای عمر خویش در بستر افتادند و این گونه نبوده که از آغاز هجوم به خانه بستری شده باشند.
یاریطلبی
در انتهای این دو شب، امیرمؤمنان علی، باردیگر حضرت زهرا را بر روی مرکبی مینشانند و دست حَسَنَین را میگیرند و به طلب یاری و اتمام حجّت، به در خانه مهاجران و انصار میروند. بسیاری درها را باز نمیکنند و پاسخ نمیگویند. باز هم گروه بسیار اندکی دعوت آن حضرت را اجابت میکنند.
عرضه قرآن
واقعه روز هفتم، عرضه قرآن توسّط امیرمؤمنان است. آن حضرت وارد مسجد شده ـ در حالی که گروهی در اطراف ابوبَکر در مسجد حاضر هستند ـ باصدای بلند میفرمایند: ای مردم! من پس از پایان غسل و دفن رسول خدا، به جمعآوری قرآن مشغول شدم، اینک این قرآن، که یکی از دو ثقل است و من، که ثقل دیگر آن هستم. عُمَر پاسخ میدهد: ما را به تو و قرآنی که آوردهای، احتیاج نیست، ما نزد خود قرآن داریم. در پسِ این سخن، امیرمؤمنان خطبهای رسا ایراد میفرمایند.
پس از پایان این اتمام حجّت، امیرمؤمنان، قرآن تألیفی خویش را به منزل میبرند. این قرآن، یادگار نبوّت و امامت تا زمان ظهور امام زمان است.
هتک حرمتی دیگر
روایت شده: «ابوبکر نامهای بدین مضمون برای فاطمه نوشت که فدک را به او باز میگرداند، فاطمه در حالی که نامه را به همراه داشت، بیرون رفت، عمر او را دید و گفت: ای دختر محمد! این چه نامهای است که که با خود داری؟ گفت: نامهای است که ابوبکر در مورد بازگرداندن فدک برایم نوشته است، عمر گفت: آن را به من بده، ولی فاطمه نپذیرفت، عمر ضربهای به فاطمه زد که او به زمین افتاد، عمر نامه را گرفت و پاره کرد، از آن پس فاطمه هفتاد و پنج روز بیمار بود و پس جان باخت»
آغاز مصادره فَدَک
حاکمان سقیفه، پس از مصادره ارثِ خاندان وحی و خُمسِ متعلّق به ایشان، چشم به فَدَک دوختهاند. فَدَکی که هبه و هدیه رسول خدا به صدّیقه طاهره است و حکم ارث یا خُمس بر آن جاری نمیشود.
خطابه فاطمی
این خبر به خانه وحی میرسد. آن بانوی الهی مقنعه به سر میافکنند و خود را در چادری میپیچند و با گروهی از زنانِ بنیهاشم به جانب مسجد رسول خدا گام مینهند. ورود آن حضرت، همزمان با حضور ابوبَکر در مسجد است. آن حضرت در پس پرده مینشینند و خطبهای رسا، علیهِ دستگاه حاکم ایراد میفرمایند.
این خطبه آن چنان تأثیر میگذارد که در تاریخ نقل میکنند: تا به آن روز دیده نشد که مردمان چنین ناله و گریهای سر دهند.
شرح ماوقع از زبان خود حضرت فاطمه در بخشی از خطبه فدک :
هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته،آنچه نبایست، گردید.و آنچه از آنتان نبود بردید.و بدعتى بزرگ پدید آوردید.
مصادره قطعی فَدَک
قدرت حاکمه برای نشان دادن اقتدار خویش، در همین روز، یعنی پانزدهمین روز پس از وفات رسول خدا، کارگزارانِ حضرت صدّیقه کبری را از فَدَک اخراج میکند. این تصمیم، به ظاهر در آغاز صبح و با فرستادن عناصر خلیفه به سوی منطقه خَیبَر و دهکده فَدَک صورت گرفته است.
ماجرای بیت الاحزان
حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز در مبارزه با غاصبان حق امیرالمؤمنین و فدک، وقتی نتیجه ندیدند، شیوه گریه و حزن را در پیش گرفتند. تا جایی که در حدیث آمده است که مردم آمدند و گفتند:« یا علی!فاطمه هم شب گریه میکند و هم روز و ما راحتی و آسایش نداریم. شما از او بخواهید که یا شب گریه کند و یا روز.
کسانی که از گریه اش آزرده می شدند غاصبان خلافت بودند زیرا خانه حضرت زهرا دیوار به دیوار مسجد النبی بود و آنها همچنان که بر منبر بودند یا نماز می خواندند صدای گریه ی حضرت را می شنیدند. حضرت فاطمه در برابر این اعتراضات ساکت نشدند بلکه راه مبارزه را تغییر دادند و دست حسنین را گرفتند و در حالی که در جمعی از زنان مدینه بودند به قبرستان بقیع می رفتند و در سایه درختی برای رسول خدا نوحه سرمی دادند. اما ابوبکر و عمر(لعنت الله علیهما) برای خاموش کردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن درخت را قطع کردند. امیرالمؤمنین برای ایشان مکان مسقفی فراهم کردند که در آن به سوگواری بپردازند و نام آن را بیت الاحزان گذاشتند. شب امیرالمؤمنین(علیه السلام) میرفت و او را به خانه میآورد. حضرت فاطمه ۲۷ روز چنین عمل کرد.
مدت بیماری و زمان شهادت
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمىدانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟،روشن نیست.کمترین مدت را ۴۰ شب و بیشترین مدت را ۸ ماه نوشتهاند و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از ۲ ماه تا ۷۵ روز، ۳ ماه، و ۶ ماه است.
در روایات متعددی از ابی عبدالله آمده است: «علت وفاتش این بود که قنفذ غلام آن مرد (یعنی عمر) به دستور وی، فاطمه را با نوک غلاف شمشیر زد و بدین ترتیب فاطمه محسن را سقط کرد و به همین سبب به شدت بیمار شد.»
روضه حاج محمود کریمی (بیت رهبری سال ۹۱) | دانلود فایل
این نوشتار براساس مطالب مندرج در مآخذ ذیل به رشته تحریر درآمده است:
(منابع تخصّصی در زمینه استخراج حوادث هجوم اصلی و زمان وقوع آن):
۱. الهجوم علی بیت فاطمه: عبدالزهراء مهدی.
۲. دانشنامه شهادت حضرت زهرا (جلد ۲ ـ ۱): علی لبّاف.
(منابع تخصّصی در زمینه آشنایی با دلایل سکوت امیرمؤمنان در ماجرای هجوم):
۳. مظلومی گمشده در سقیفه (جلد ۲ و ۴): علی لبّاف.
(منابع تخصّصی در زمینه مصادره اموال حضرت زهرا):
۴. عبور از تاریکی: عدنان درخشان، علی لبّاف.
(منابع تخصّصی در زمینه آشنایی با ماجرای سقیفه و غصب خلافت):
۵. سقیفه: علاّ مه سید مرتضی عسکری.
۶. پس از غروب: یوسف غلامی.
۷. تاریخ خلفا: رسول جعفریان.
۸. خاستگاه خلافت: عبدالفتّاح عبدالمقصود.
۹. جانشینی حضرت محمّد: ویلفرد مادلونگ.
عظمت مقام حضرت صدیقه (سلام الله علیها) + اینفوگرافی
فرهنگ نیوز قصد دارد در ایام فاطمیه نسبت به شناخت بیشتر مقام حضرت زهرا (س) بعنوان اولین فدائی ولایت و نیز ابعاد مظلومیت ایشان مطالبی را در موضوعات مختلف منتشر نماید.
مدیحه سرایی گروه تواشیح طوبی | دانلود فایل
روضه حاج منصور ارضی (بیت رهبری سال ۹۱) | دانلود فایل
در سوگ سپیده + اینفوگرافی و تصویرسازی
دلایل مظلومیت حضرت زهرا (س)
حضرت
صادق علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کنند که
آن حضرت فرمود: ملعون است، ملعون است کسى که بعد از من به فاطمه ستم روا
دارد، حقش را برباید و او را بکشد. [ کنز الفوائد، ۱/ ۱۵۰، ط قم.]
براستی که ظلم و ستم بر اهل بیت پیامبر از همان ماجرای جانسوز بزرگ بانوی مدینه یعنی همان پاره تن پیامبر شروع شد.یا رسول الله با اینکه فاطمه ات را سفارش کردی اما هیهات که او را اکرام نکردند. آیا با تمام این ستمها می شود بی تفاوت از آنها گذشت؟کجای دنیا همسری در پیش چشمان شوهر حجاب میگیرد؟!کجای دنیا مادری را غریبانه تشییع میکنند؟!وکجا دنیا....
واضح است که مظلومیت حضرت فاطمه زهرا(س)انکار نشدنی است.اما باید بگونه ای بازگو شود که علاوه بر اینکه پرده از حقایق برداشته می شود،بدعت را از سند مظلومیت آن حضرت دور کند.لذا در اینجا به بیان چند باب از اسناد مظلومیت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) می پردازیم.باشد که انشاءالله در شناخت این بانوی بزرگ قدمی برداریم تا در عصر ظهور منتقم خونش مهدی فاطمه آماده یاری مولایمان باشیم.
... برای مشاهده اینفوگرافی در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید ...
۱_ علت و کیفت شهادت حضرت زهرا (س) چه بود؟
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از رحلت حضرت رسول(ص) در زمانى بود که اندازه آن به اختلاف نقل شده است، آن کس که خواسته آن مدت را خیلى زیاد بداند تا شش ماه گفته و کمتر از چهل روز گفته نشده است. لذا شیخ کلینى رحمه الله گوید: فاطمه (س) در سال پنجم بعثت حصرت رسول (ص) متولد شد و در هنگام فوت هیجده سال و هفتاد و پنج روز داشت و بعد از رحلت رسول خدا هفتاد و پنج روز زندگى کرد. و با حذف اسناد از حضرت صادق (ع) روایت کرده و مى گوید: همانا فاطمه (س) بعد از رحلت رسول خدا هفتاد و پنج روز زنده بود و در این مدت از درگذشت و فقدان پدرش بسیار اندوهگین بود، جبرئیل نزد آن حضرت آمده و او را تسلیت و دلدارى مى داد و جایگاه پدرش را به او مى گفت، و از حال آن حضرت و رویدادهاى آینده اى که بر فرزندان آن حضرت وارد مى شود به او خبر مى داد و حضرت على (ع) آنها را مى نوشت. [ کافى، ۱/ ۴۹۸.]
در بیان علت اصلی و کیفیت شهادت حضرت زهرا(س) ابوبصیر، از حضرت صادق (ع) در ضمن حدیثى آمده است: سبب و علت درگذشت حضرت آن بود که «قنفذ» غلام آن مرد به دستور وى با غلاف شمشیر بر آن حضرت نواخت، ایشان بر اثر ضربات محسن را سقط کرده و بدین جهت به سختى بیمار شد و به هیچ کس از آزار کنندگانش اجازه عیادت نداد. [ طبرى، «دلائل الامامه» / ۴۵.]
شدت جراحات وارده بر حضرت بسیار سنگین بود و ایشان متحمل رنج بسیاری می شدند و به شوق وصال حق و دیدار پدر بزرگوارشان رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) در خانه خود چشم از این جهان فرو بست.در روایتی حضرت به اسماء فرمود: آبى برایم آماده کن، بعد با آن غسل کرده و سپس فرمود: جامه هاى جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمود: بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون برو، مى خواهم با پروردگارم مناجات کنم. و گفت: قدرى مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابى ندادم بدان که من به سوى پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم.اسماء لحظه اى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنید، صدا زد اى دختر محمد مصطفى،اى دختر بهترین کسى که بر روى ریگ هاى زمین پاى گذارده... اما جوابى نیامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده کرد از دنیا رخت بر بسته است. [ بلادى بحرانى «وفات فاطمه الزهراء» ۷۸.]
۲_ نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد برای حضرت زهرا بود.
از آنجایی که حضرت زهرا(س)سیده زنان عالم شناخته شده اند،می توان به از زوایای مختلف به شخصیت ایشان پرداخت.در مورد حجاب حضرت که زبانزد عام و خاص جهانیان است و در روایات متعدد از توجه ایشان به این امر ذکر شده است،این مطلب قابل ذکر است که ایشان به این امر در واپسین لحظات عمرشان هم توجه داشته اند.
ابن عباس گوید: فاطمه (س) به سختى بیمار شد، به اسماء بنت عمیس فرمود: نمى بینى وضع من به کجا رسیده، مرا بر روى تخت به صورت آشکارا حمل نکنى، اسماء گفت: به جان خودم سوگند که چنین کارى نخواهم کرد لکن تابوتى مى سازم به همان صورت که در حبشه دیده ام، فرمود: چگونه بود، وى چند قطعه چوب تر آورده و آنها را از ساقه برید و بعد بر روى تختخواب تابوتى ساخت، و آن نخستین تابوتى بود که ساخته مى شد، حضرت فاطمه تبسمى نمود، که تا آن روز به حال تبسم دیده نشده بود، بعد او را با آن تابوت برداشته و دفن کردیم.
۳_ غریبانه ترین خاکسپاری
بعد از وفات حضرت زهرا علیهاالسلام، على علیه السلام تمام سفارشات وصایاى او را انجام داد، او را در پیراهنش غسل داد و اسماء بنت عمیس در غسل به آن حضرت کمک مى کرد، و دستور داد حسنین آب بیاورند و غیر از آنها و زینب و ام کلثوم و کنیزش فضه کسى دیگر آن جا نبود، او را در هفت پارچه کفن کرد و بر آن حضرت نماز خواند و پنج تکبیر در نمازش گفت و در دل شب او را دفن کرد و قبرش را با خاک یکسان کرد و جز على و حسنین و گروهى از بنى هاشم و دوستان خاص و ویژه حضرت کسى دیگر در آن مراسم شرکت نداشت. [ در تذکره الخواص / ۳۱۹ آمده است که على غسل مى داد و اسماء بر آن آب مى ریخت.]
روایت شده: هنگامى که بدن حضرت زهرا سرازیر قبر شد دستى بیرون آمد و او را گرفته و برگشت. [ بحار ۴۳/ ۱۸۴، ۲۰۴، ۲۱۳.]
و تاکنون قبر مادر مظلومه سادات مخفی مانده است.تنها قبری که از اهل بیت پیامبر یعنی همان سبب وجود خلقت ...
در
بیان محل دفن آنحضرت از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حضرت رضا (ع) روایت
شده است که گوید: از آن حضرت درباره محل دفن حضرت فاطمه (س) پرسیدم؟ فرمود:
مردى از امام جعفر صادق (ع) این مساله را پرسید در حالى که عیسى بن موسى
حاضر بود عیسى به او گفت: در بقیع دفن شد، آن مرد از حضرت پرسید؟ حضرت
فرمود: عیسى به تو پاسخ داد، آن مرد گفت: من با عیسى بن موسى چه کار دارم؟
تو از پدرانت به من خبر بده که آنان چه چیز فرموده اند، حضرت فرمود: در
خانه اش دفن است. [ قرب الاسناد/ ۱۶۱، چاپ سنگى.] و البته به برخی روایات
دیگر می توان اشاره کرد که مرحوم مجلسی در بحارالانوار آورده است:از وصیت
امام مجتبی(ع) به برادرش حضرت سیدالشهداء(ع)است که فرمود:برادرم،هنگامی که
فوت کردم،غسلم بده،حنوطم کن،کفن نما و مرا به کنار جدم ببر تا آن جا دفن
کنی.اگر نگذاشتند که این کار انجام شود فورا جنازه ام را به بقیع ببر تا با
مادرم مرا دفن کنی ...
وارث علم و عمل علامه طباطبایی
گفتار زیر از آیتالله حسن ممدوحی، استاد حوزهی علمیهی قم دربارهی
مراتب شخصیت علمی و اخلاقی مرحوم آیتالله خوشوقت است. این عضو مجلس
خبرگان رهبری حدود ۵۰ سال با مرحوم آیتالله خوشوقت ارتباط نزدیک داشته
است:
سابقهی آشنایی
مرحوم آیتالله خوشوقت، همبحث و همحجرهای آیتالله حاجآقا مجتبی
حاجآخوند از علمای کرمانشاه بودند. حاجآقا مجتبی حاجآخوند تابستانها
به کرمانشاه میآمد و ما با ایشان آشنا بودیم. ایشان دو سال متوالی
آیتالله خوشوقت را با خود به کرمانشاه آورد. آن زمان آیتالله خوشوقت هنوز
مجرد بود و تابستانها حدود یک ماه، یک ماهونیم در کرمانشاه میماندند.
ما عدهای از رفقا بودیم که خدمت ایشان رسیدیم. وقتی من ایشان را دیدم،
احساس کردم که وضعیت شخصیتی ایشان با همه فرق دارد. حتی یک جلسهای هم
خدمتشان رسیدیم و سؤالاتی را مطرح کردیم، اما آن جلسه به سکوت گذشت. ما
تعجب کردیم که ایشان چطور آدمی است و کنجکاوی ما سبب شد که بیشتر دنبال
ایشان برویم. گاهی آنچنان در فکر فرومیرفت که تمام بدنش میلرزید.
ایشان در ملاقاتهایی که داشت، صحبتی نمیکردند، مگر خیلی مختصر. ما به
سراغ حاجآقا مجتبی حاجآخوند رفتیم و ایشان گفتند که آقای خوشوقت از خواص
علامهی طباطبایی و از شاگردهای عملی ایشان هستند. از همین رو ما با تمام
وجود با ایشان مرتبط شدیم. ایشان یک ماه کرمانشاه بود و رفت. وقتی ایشان
رفت، این هیجان روحی با ما ماند. باور کنید ما روزشماری میکردیم که دوباره
تابستان شود و ایشان دوباره بیاید. ایشان سال دیگر هم آمد و به واسطهی
ایشان، من شخصاً وارد طلبگی شدم و ایشان به سر من عمامه گذاشتند. اتفاقاً
در حجرهی خود آقای خوشوقت مستقر شدم، چون ایشان آن سال ازدواج کرد و
حاجآقا مجتبی به کرمانشاه آمد. ما سه نفر طلبهای که از کرمانشاه آمده
بودیم، به حجرهی آقای خوشوقت رفتیم. آقای خوشوقت متصدی کار ما بود و در هر
هفته دو شب به قم میآمد و نقش پدری و تربیتی خویش را در خرد و کلان زندگی
ما ایفا میکرد. حتی به قفسهی کتاب ما نگاه میکرد و از برخی کتابها
سؤال میکرد. این را که ما با چه کسی درس برویم، با چه کسی مباحثه کنیم، چه
درسی برویم و چه وقتی درس برویم، با ایشان مشورت میکردیم.