شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

اعمالی که برای ورود به ماه میهمانی خدا باید انجام دهیم

اعمالی که برای ورود به ماه میهمانی خدا باید انجام دهیم


  با نزدیک شدن به پایان ماه پر خیر و برکت شعبان و همچنین قرار گرفتن در آستانه ماه مبارک رمضان، اولین موردی که بیش از هر چیز ذهن هر کسی را به خود مشغول می‌نماید، نحوه معیشت و گذراندن روزهای آخر این ماه و به منظور شکر خداوند متعال از رحمت‌های باریده شده در ماه‌های رجب و شعبان و همچنین کسب آمادگی لازم برای ورود به ماه مبارک رمضان است.
  ارزش ماه شعبان و ورود به ماه پرفیض و برکت رمضان به قدری است که پیامبر اسلام برای پایان شعبان خطبه‌ای و برای آغاز رمضان نیز دعایی داشتند .



خطبه پیامبر اکرم در روز آخر شعبان


سلمان فارسى رحمة الله گفت: « خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فى آخر یوم من شعبان، فقال یا ایها الناس قد اظلکم شهر عظیم مبارک، شهر فیه لیلة خیر من الف شهر، جعل الله صیامه فریضة و قیام لیله تطوعا، من تقرب فیه بنافلة من الخیر کان کمن ادى فریضة فیما سواه، و هو شهر الصبر، و الصبر ثوابه، الجنه، و شهر المواسات و شهر یزاد فى رزق المؤمن، و شهر اوله رحمة،و اوسطه مغفرة، و آخره عتق من النار، و هو للمؤمن غنم و للمنافق غرم.‏»
سلمان گفت: در روز آخر شعبان پیامبر (ص) براى ما خطبه‏ اى در فضیلت ماه رمضان قرائت و در خطاب خویش به ما فرمود: اى مردم به راستى ماه بزرگ و مبارکى بر سر شما سایه افکنده، ماهى که در او شبى است که از هزار ماه بهتر است، که خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، کسى که تقرب جوید به خداوند، به انجام نافله خیرى، مثل آن است که در غیر ماه رمضان فریضه‏اى انجام داده باشد و این ماه، ماه صبر است و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، ماهى است، که رزق مؤمن در آن زیاد مى‏گردد، ماهى است که اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، آخرش آزادى از آتش جهنم است، این ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، براى منافق خسارت و ضرر.





دعای پیامبر اسلام در آغاز ماه مبارک رمضان


صدوق علیه الرحمه در کتاب من لایحضره الفقیه آورده « و کان رسول الله صلى الله علیه و آله اذا اهل هلال شهر رمضان استقبل القبلة و رفع یدیه و قال: « اللهم اهله علینا بالامن و الایمان،و السلامة و الاسلام، و العافیة المجللة و الرزق الواسع، و دفع الاسقام، اللهم ارزقنا صیامه و قیامه و تلاوة القرآن فیه، و سلمه لنا، و تسلمه منا و سلمنا فیه.‏»


پیامبر اسلام هنگامی که هلال رمضان را رؤیت مى‏فرمود، رو به قبله مى‏نمود و دستهاى مبارکش را بلند مى‏کرد و مى‏گفت: پروردگارا این ماه را بر ما نو گردان، به امن و امان و سلامتى و اسلام، و تندرستى شایان تشکر و روزى فراخ و برطرف ساختن دردها و ناملایمات، بار پروردگارا روزى کن ما را روزه و قیام براى عبادت و تلاوت قرآن در این ماه، و او را براى ما سالم و تمام گردان، و او را از ما سالم بدار، و ما را در این ماه سالم و تندرست فرما .

ماه رجب، شعبان و رمضان مبارک هرکدام با توجه به اهمتی که دارند، با فضیلت شمرده می‌شوند و ماه شعبان نیز بعد از ماه مبارک رمضان یکی از بهترین ماه‌های سال و فضیلت در طول سال است.

ماه شعبان به ماه پیامیر خدا، حضرت رسول اکرم(ص) اختصاص دارد به همین جهت است که پیامبر درشان و جایگاه این ماه می‌فرمایند: شعبان ماه من است هر کس یک روز از این ماه را روزه بدارد بهشت بر او واجب می‌شود، و در برخی احادیث از شعبان به سید و سرور ماه‌ها تعبیر شده است.

ماه شعبان، ماه استفاده از فضای روحانی و معنوی قبل از ورود به ایام روزه داری ماه رمضان است و برای همین استفاده حداکثری از این ایام به همه مؤمنان سفارش شده است.

با توجه به قرار گرفتن ایام تولد امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و حضرت مهدی(عج) و حضرت ابوالفضل العباس و حضرت علی اکبر می‌شود گفت که این ماه به عنوان ماه امامت نیز نامیده می‌شود و پیامبر اکرم(ص) نیز در جایگاه عظمت ماه شعبان می‌فرماید: ماه شعبان ماهی است که اعمال انسان‌ها بالا می‌رود در حالی که مردم از آن غفلت می‌کنند.

گفتنی است روایت داریم که در هر پنجشنبه ماه شعبان، آسمان‌ها را زینت می‌کنند و در واقع، این ماه مقدمه و آمادگی برای ورود در درک ماه رمضان است.

روزه ماه شعبان به خصوص در پنجشنبه ماه ثوابی بسیار دارد، روایت شده که در هر پنجشنبه ماه شعبان آسمان‌ها را زینت می‌کنند، پس ملائکه عرض می‌کنند: خداوندا روزه داران این روز را بیامرز و دعای آن‌ها مستجاب می‌شود.

پیامبر(ص) در این باره می‌فرمایند: شعبان ماه من است هر کس یک روز از این ماه را روزه بدارد بهشت بر او واجب می‌شود، و در برخی احادیث از شعبان به سید و سرور ماه‌ها تعبیر شده است.

وی در ادامه سخنان خود در خصوص اعمال ماه شعبان بیان کرد: استغفار کردن، صلوات فرستادن، صدقه دادن و خواندن دعاهای مخصوص که در مفاتیح وجود دارد در این ماه بسیار تاکید شده است.


دعاهای ورود به ماه مبارک رمضان


خواندن دعاهای ورود به ماه مبارک رمضان، (در کتب ادعیه، دعاهای زیادی برای ورود به ماه مبارک رمضان و زمان رویت هلال این ماه وارد شده است) که توجه به متن این دعاها و درخواست هایی که در این دعاها از خداوند تبارک و تعالی می شود، به انسان یک حالت معنوی با نشاطی، برای ورود به این ماه بزرگ را عنایت می کند.
 
حلال نمودن دیگران


قبل از ورود به این ماه که ماه بخشش و استغفار می باشد، بهتر است با بخشیدن دیگرانی که در حق ما ظلم و یا بی مهری روا داشته اند، خود را آماده پذیرایی از بخشش خداوند نماییم. اگر ما نمی توانیم از دیگران بگذریم و آنها را ببخشیم، چگونه از خداوند متعال توقع داریم که او ما را ببخشد.
به همین دلیل یکی از کارهایی که برای ورود به ماه مبارک رمضان باید انجام دهیم، بخشیدن دیگران و پاک نمودن دل از هر گونه کینه و دشمنی با دیگران است .



منبع:خبرنامه دانشجویان ایران

فقط آنها که اهل نماز شب اند بخوانند

فقط آنها که اهل نماز شب اند بخوانند



آن پیامبر رحمت با اینکه می داند امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) هیچ گاه نماز شبش را ترک نمی کند، اما با این وجود به دلیل اهمیت والای نماز شب در یکی از وصیّت های خویش خطاب به امیرالمۆمنین این چنین سفارش می کند که: «و علیک بصلاة اللیل، و علیک بصلاة اللیل، و علیک بصلاة اللیل!»

به گزارش فرهنگ نیوز، انسان در این دنیا همواره با حوادث تلخ وشیرینی دست و پنجه نرم می کند که هریک به نوبه خود می تواند فراز و نشیب های فراوانی را در جاده ی زندگی پیش روی او قرار دهد.

در این میان آنچه نمی توان نادیده گرفت آن است که آدمی  با توجّه به ساختاری  که دارد در برخورد با این حوادث به تنهایی نمی تواند آرامش و ثبات  روحی  خود را حفظ نماید، و لذا ما می بینیم که بسیاری از انسان ها در پیچ و خم زندگی،  خود را آسیب پذیر نشان داده و پس از مدتی ضربه های بسیار سنگین و طاقت فرسایی را از نظر روانی متحمل می شوند،که این امر به قدری  واضح و روشن است که هر گاه به نوای دل آنها گوش جان فرا دهیم، خستگی روحی و فرسودگی باطنی را به خوبی در وجودشان احساس خواهیم کرد.

خالق بی همتا که بر اوضاع جهان هستی و موجودات آن تسلّط و اشراف کامل دارد از این موضوع با خبر بوده و به منظور حل مشکل، نسخه ای شفابخش را به او تجویز نموده، تا در سایه ی عمل به آن بتواند به طور معجزه آسا دردهای روحی و باطنی خود را درمان کند، و از این طریق یک زندگی شیرین و لذّت بخشی را در این دنیا تجربه نماید.

آن نسخه شفابخش که همچون آبی بر آتش، می تواند شعله های آتش درون را خاموش نماید، عمل بسیار ارزشمند تهجّد و شب زنده داری است.

یگانه معبود حقیقی عالم در کلام زیبا و نورانی خویش خطاب به رسول گرامی اسلام می فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»:۱

و پاسى از شب را بیدار باش و تهجّد و عبادت کن، و این وظیفه‏اى افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود و پسندیده برانگیزد.

آنچه در توضیح سخن گهربار خالق متعال می توان گفت آن است که: اگر چه خطاب این آیه متوجّه ی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است اما این امر بدین معنا نیست که نماز شب یک عمل اختصاصی برای شخص پیامبر عزیز اسلام است، به گونه ای که سایرین نسبت به این عمل نورانی دستور و سفارشی نداشته باشند، زیرا مطابق آیات دیگر قرآن کریم و نیز روایات معتبر، شب زنده داری و خواندن نماز شب یکی از صفات نیکو و مثبت مۆمنین حقیقی به حساب آمده است، که این خود بیانگر ترغیب و تشویق عمومی است تا همگان با ذوق و شوق نسبت به این کردار شایسته اهتمام ورزیده و از تعلّل و سستی در این باره به طور جدّ پرهیز کنند.

به عنوان  نمونه در سوره ی مبارکه فرقان وقتی سخن از بندگان خاص خداوند به میان می آید خالق متعال شب زنده داری و نماز شب را یکی از ویژگی های آنها برشمرده و در این  باره می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً »۲:

آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند.

از میان روایات نیز می توان به این روایت اشاره نمود که در آن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «خیرکم من اطاب الکلام و اطعم الطعام و صلى باللیل و الناس نیام»۳:

بهترین شما کسانى هستند که در سخن گفتن مۆدبند، گرسنگان را سیر مى‏کنند، و در شب در آن هنگام که مردم خوابند نماز مى‏خوانند.

یا در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) در یک کلام زیبا و دلنشین می فرماید: «ثلاثة هن فخر المۆمن و زینة فى الدنیا و الآخرة، الصلاة فى آخر اللیل و یأسه مما فى ایدى الناس و ولایة الامام من آل محمد»۴:

سه چیز است که افتخار مۆمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، و بى اعتنایى به آنچه در دست مردم است، و ولایت امام از اهل بیت پیامبر «صلی الله علیه وآله» .

بنابراین شب زنده داری و نماز شب یکی از برترین اعمال نیک و شایسته است که همگان نسبت به آن ترغیب و تشویق شده اند، حال که چنین است همه باید بکوشیم که سفارش الهی را نصب العین خود نموده و با تأسی به انبیای الهی و بالأخص رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) و خاندان پاک و مطهّر ایشان کمر همّت را محکم کنیم، و با پشت پا زدن به سستی و تنبلی، سحرگاهان دل و جان از بستر گرم و نرم بریده، و به جای سر به بالش گذاشتن، سر بر مهر بندگی نهاده، و پاسی از شب را به محفل اُنس و دلدادگی به خالق هستی _ که معشوق حقیقی ما به شمار می آید- اختصاص دهیم.

**نماز شب روزی را زیاد می کند!

نکته ی بسیار مهم پیرامون نماز شب و شب زنده داری، توجّه به آثار و برکات بسیار سودمندی است که بر این عمل ارزشمند مترتب می شود، که هر یک به نوبه ی خود می تواند ارزشی فوق حدّ تصوّر را برای ما به همرا ه داشته باشد. که ما در ادامه به ذکر یکی از آنها می پردازیم به امید آنکه با قلم ناتوان خویش بتوانیم قطره ای از دریای آثار و فواید بیشمار نماز شب را  در قالب سخن به تصویر بکشیم.

بر اساس روایات معتبر یکی از مهمترین آثار سودمند نماز شب گشایش و وسعتی است که در زمینه ی رزق و روزی برای انسان حاصل می شود و ما در اینجا به ذکر پاره ای از آنها می پردازیم.

در روایتی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده است: «صَلَاةُ اللَّیْلِ تَجْلِبُ الرِّزْق»۵:‏

نماز شب روزی را جلب می کند.

در روایتی دیگر از آن حضرت چنین می خوانیم که حضرت فرمود: تُدِرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِی الدَّیْن۶‏:

نماز شب روزی انسان را زیاد و قرض را ادا می کند.

پرسش مهمّی که پیرامون کلام زیبای امام صادق (علیه السلام) مطرح می شود این است که چگونه نماز شب باعث گشایش و وسعت رزق و روزی می شود؟! چه ارتباطی میان نماز شب و گشایش روزی وجود دارد بگونه ای که می توان بوسیله ی آن دری تازه و نو از رزق و روزی را به روی خود گشوده و از انواع نعمت های الهی بهره مند شد؟!

آنچه در پاسخ به این پرسش مهمّ و اساسی می توان گفت آن است که: مطابق روایات فراوانی که در زمینه ی رزق و روزی وجود دارد، بزرگترین مانع بر سر راه نزول برکات مادی و معنوی از ناحیه ی حضرت حق، ارتکاب گناه و اقدام به کارهای ناشایست است. این گناه است که میان ما و خداوند مهربان فاصله ایجاد نموده، و با افکندن پرده ی ظلمت و تاریکی بر صفحه دل، سدّی بسیار عظیم را بر سر راه خوشبختی و سعادت انسان قرار می دهد.

بنابراین ارتباط نزدیک و تنگاتنگی میان گناه و کم شدن روزی وجود دارد، حال اگر انسان در اثر غفلت و فراموشی یاد خدا در دام گناه و معصیت گرفتار شد باید مانع ایجاد شده را از سر راه بردارد تا در نتیجه بتواند مرغ دل را به آسمان رحمت الهی پرواز داده و از سرچشمه ی فیض جوشان خالق هستی کام وجود خود را سیراب نماید.

در آموزه های دینی ما برای برداشتن این مانع راه های بسیار مناسب و کارآمدی وجود دارد که در این میان می توان به نقش مهمّ و تأثیرگذار نماز شب اشاره نمود.

در روایتی امام صادق (علیه السلام) در ذیل این آیه شریفه «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»: همانا نیکی ها بدی ها را از بین می برد. می فرماید: «صَلَاةُ اللَّیْلِ تَذْهَبُ بِذُنُوبِ النَّهَار»۷: نماز شب گناهانی را که در روز انجام گرفته است از بین می برد.‏

با توجّه به فرمایش امام صادق (علیه السلام) می توان گفت: نماز شب همچون باران رحمت می تواند لکه های تاریک گناه را از مملکت باطن پاک نموده و با این اقدام معنوی خانه قلب را با عطر پاکی و پیراستگی عطر آگین نماید.

خالق هستی در کلام نورانی خویش این حقیقت را به این صورت  بیان می کند که:« وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»۸:

و اگر مردمى که در شهرها و آبادیها زندگى می کنند ایمان آورده و تقوا پیشه کنند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشاییم.

**کلاس نماز شب را پایین نیاوریم!

نکته ی بسیار مهمّ در مورد نماز شب آن است که اگر چه خداوند مهربان بنده ی سحرخیز و شب زنده دار خویش را از رزق و روزی مادی و دنیوی بی نصیب نمی گذارد، اما این نکته را نباید نادیده گرفت که، بزرگترین هدیه ای که از جانب خداوند به بنده می رسد، رزق معنوی است. رزقی که به وسیله ی آن، محفل اُنس و دوستی با خالق هستی برقرار شده، و بند بند وجود آدمی را به دریای محبّت الهی پیوند می زند و دریای بیکرانی که کویر جان انسان را از آب زلال خود براحتی  سیراب می سازد.

بنابراین به نماز شب نباید صرفاً نگاه مادی داشت، و کلاس آن را در این حدّ پایین آورد که به وسیله ی آن از خالق متعال، خانه  وسیع، ماشین گرانقیمت، پول هنگفت، و سایر  امور دنیوی را _که همگی در معرض زوال و نابودی است_ مطالبه نماییم، چرا که چنین نگرشی نسبت به نماز شب، یک نگاه سطحی و بچه گانه است، که به هیچ وجه در شأن این عمل ارزشمند ملکوتی نمی باشد.

در حقیقت کسی که توفیق نماز شب را پیدا کرده، از ناحیه ی خداوند بی همتا بالاترین رزق را دریافت نموده است، رزقی که هیچ یک از امور مادی و دنیوی، توانایی برابری با آن را ندارد، که اگر ما در این باره به کلمات حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) مراجعه نماییم به خوبی به این حقیقت خواهیم رسید.

ارزش نماز شب به اندازه ای است که عزیز ترین شخصیت عالم وجود رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) به آن اهتمام ویژه داشته و در مقام ارزش گذاری پیرامون نماز شب می فرماید: «الرَّکْعَتَانِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا»۹:

دو رکعت از نماز شب که در دل شب خوانده می شود نزد من از دنیا و تمام آنچه در آن است محبوب تر می باشد.

چنان چه ملاحظه فرمودید: شدّت علاقه ی رسول خدا به نماز شب در حدّی است که اگر تمام دنیا را هم به او بدهند حاضر نمی شود حتی دو رکعت از آن را از دست بدهد.

آن پیامبر رحمت با اینکه می داند امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) هیچ گاه نماز شبش را ترک نمی کند، اما با این وجود به دلیل اهمیت والای نماز شب در یکی از وصیّت های خویش خطاب به امیرالمۆمنین این چنین سفارش می کند که: «و علیک بصلاة اللیل، و علیک بصلاة اللیل، و علیک بصلاة اللیل!»۱۰:

بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب!

منبع: تبیان

نظر آیت‌الله جوادی‌آملی درباره موسیقی عرفانی

نظر آیت‌الله جوادی‌آملی درباره موسیقی عرفانی




ما باید بکوشیم از نواختن، به خواندن اشعار، منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشک کاذب به وجود می‏آورد. همان‏طور که خنده صادق و کاذب وجود دارد، گریه صادق و کاذب هم وجود دارد ...

به گزارش فرهنگ نیوز، حضرت آیت‌الله جوادی‌آملی در پاسخ به سئوالی نظر خود را در خصوص نزدیک شدن به خدا از طریق موسیقی‌های عرفانی یا اشعار عارفانه اعلام کردند، متن سئوال و پاسخ معظم‌له به شرح ذیل است

آیا موسیقی‏های عرفانی یا اشعار عارفانه می‏تواند ما را به خدا نزدیک‏تر کند؟

انسان دارای بینش و گرایش است. از نظر بینش و علم، بسیاری از افراد، امکان ترقی دارند؛ یعنی این استعداد که خوب و بد را بفهمیم، در ما وجود دارد و با درس و بحث شکوفاتر می‏شود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در یک مرز مشترک قرار داریم؛ یعنی هم بدها و همه خوب‌ها را به درستی تشخیص می‏دهیم .

اما در حوزه گرایش، ما انسانها در برابر بد و خوب، گرایش یکسانی نداریم؛  ما به کارهای خوب گرایش کامل داریم، به کارهای بد هیچ گرایشی نداریم، پس بینش ما نسبت به بد و خوب یکسان است؛ اما گرایش ما به آنها این‏گونه نیست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد یا سودمند و زیانبار را به صورت یکسان تشخیص می‏دهیم که تشخیص ما درباره هر دو یکسان است؛ اما گرایش دستگاه گوارش ما به هر دو یکسان نیست؛ دستگاه گوارش، غذای خوب را به راحتی هضم می‏کند؛ امّا غذای مسموم را تحمل نکرده، با تهوع پس می‏زند. این رفتار در روح انسان هم وجود دارد.

روح اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خیانت، و صدق و کذب را به صورت یکسان تشخیص می‏دهد؛ اما به همه اینها گرایش یکسان ندارد؛ یعنی به عدل، امانت و صدق گرایش دارد، بنابراین، وقتی کودکی برای نخستین بار دروغ می‏گوید، بدنش می‏لرزد؛ ولی هنگام راستگویی با شجاعت حرف می‏زند.

برای تنظیم دستگاه بینش و دانش (عقل نظری)، باید راههای برهانی، نظیر فلسفه ، حکمت، کلام و عرفان را بپیماییم و برای تنظیم گرایش (عقل عملی)، باید کارهای عملی را پی‏بگیریم.

«عقل عملی»، همه تصمیم‏گیریهای گرایشی انسان را بر عهده داشته و کارهایی نظیر عزم، اراده، محبت، اخلاق، نیت و... را مدیریت می‏کند. اگر این مدیر به درستی تربیت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع می‏کند؛ یعنی برای انجام هر کار از عقل نظری فتوا می‏گیرد؛ ولی اگر این مدیر به درستی تربیت نشود، خودسری کرده، از مرکز فرهنگی خود که عقل نظری و دانش است، استفتا نمی‏کند و به عکس، از زیرمجموعه خود که شهوت و غضب است، نظر می‏خواهد و بر اساس میل آنها عمل می‏کند.

بدین ترتیب، عقل عملی دیگر مدیر نیست، بلکه شیطان است. برای آنکه این مدیر هدایت شود، راههای فراوانی وجود دارد. یکی از راههای هدایت، چنان که در دعای شریف کمیل آمده است: «وسلاحه البکاء»، اشک، آه و گریه است که اسلحه درونی مؤمن است.

بنابراین، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد، در مقابل خواسته‏های غضب و شهوت ایستاده و از آنها پیروی نمی‏کند، در غیر این صورت، طبق میل خشم و شهوت تصمیم می‏گیرد. برخی می‏گویند: من هر کار بخواهم انجام می‏دهم و به کسی کاری ندارم؛ یعنی این انسان از مرکز فرهنگی روح پیروی نمی‏کند و در پی ارضای خواسته‏های شهوت و غضب است.

اگر عقل عملی کسی با دعا، مناجات و گریه سر و کار داشته باشد، نرمش صادق می‏یابد و از عقل نظر پیروی کرده و بر خلاف رضای خدا، کاری انجام نمی‏دهد. خواندن و گفتن شعرها یا نثرهای دلپذیر، در نرمی عقل عملی بسیار مؤثر است. ما باید بکوشیم از نواختن، به خواندن اشعار، منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشک کاذب به وجود می‏آورد.

همان‏طور که خنده صادق و کاذب وجود دارد، گریه صادق و کاذب هم وجود دارد: گاه انسان با یک طنز ادبی ظریف می‏خندد که خنده‏ای صادق است. گاهی هم با قلقلک می‏خندد که کاذب و بی‏ارزش است. گریه هم این‏گونه است: گاه انسان برای مظلومیت امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‏کند. گاهی هم با مارش عزا ، بی‏آنکه متوفا را بشناسد، اشک می‏ریزد که اشکی کاذب است.

موسیقی ممکن است چنین خطری داشته باشد؛ یعنی اشکی کاذب به همراه بیاورد و ما خیال کنیم که در عقل عملی ما نرمش ایجاد کرده است. این مشکل موسیقی‏های «به اصطلاح» عرفانی است. سایر موسیقی‏ها نیز (مسلما)ً مخرب و مخدراند و باعث نافرمانی عقل عملی، از عقل نظری، شده و انسان را در دام گناه می‏افکنند.

مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرمود: من شعری درباره نَیازُردن مور سرودم که برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظریف‏تر می‏دانند. فردوسی فرموده است:

میازار موری که دانه کش است ٭٭٭٭ که جان دارد و جان شیرین خوش است

و مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرماید:

هرکس که دلی دارد یک مور نیازارد ٭٭٭٭ کان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل

سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن دیدار دو غزل از خود به آنها تقدیم کردم تا در این باره (که کدام غزل از جوانی و کدام یک در پیری سروده شده)، داوری کنند و آنها کاملاً وارونه داوری کردند.

گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ایام پیری شما بیشتر است. گفتم: باید به همین صورت باشد. شاعر هرچه پیرتر شود، عاشق‏تر می‏شود. انسان در جوانی، شور و عشقی خام دارد و در پیری می‏فهمد که معشوق حقیقی کیست.

 انسان هرچه بالاتر می‏رود، سخنانش عاشقانه‏تر و شورانگیزتر می‏شود. آن‏گاه که در قدم نخست، نواختن را رها کرد، در گام بعدی خواندن را نیز کنار می‏نهد. البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترین نعمتها است. اگر می‏خواهید در بهشت از صوت خوش داود(علیه‌السلام) (قاری بهشت) بهره‏مند شوید، باید از گوش خود مواظبت کنید تا هر چیزی را نشنود و در آخر، در گام سوم، به جایی می‏رسید که وقتی اشعار یا مطالب اخلاقی- عرفانی را مطالعه می‏کنید، اشک از دیدگانتان جاری می‏شود.


منبع: حوزه

مکر با خدا از نگاه آیت‌الله مجتهدی

مکر با خدا از نگاه آیت‌الله مجتهدی



ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی، از علمای بنام تهران بود که در سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده، پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.


آیة الله مجتهدی تهرانی

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌داد که بر دل می‌نشست؛ به طوری که حتی هم اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.


مکر و حیله، صفتی از صفات رذیله


صفتی از صفات رذیله متعلق به قوه عاقله، مکر و حیله کردن است، از این جهت، حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «از ما نیست هر که مکر کند با مسلمی.» و جناب امیرالمۆمنین (ع) فرمودند: اگر نه این بودی که عاقبت مکر و خدعه آتش جهنم است، من از همه مردمان، مکّارتر بودم؛ و مکرر آن سرور آهی بلند می‌کشیدند و می‌فرمودند: «واویلا، با من مکر می‌کنند و می‌دانند که من مکر ایشان را می‌فهمم و راه‌های مکر و حیله را بهتر از ایشان می‌شناسم، ولیکن چون می‌دانم که مال مکر و حیله و خدعه، آتش جهنم است، بر مکر ایشان صبر می‌کنم و آنچه را ایشان مرتکب می‌شوند، من مرتکب نمی‌گردم». طریقه خلاصی از این صفت خبیثه آن است که متذکر بدی عاقبت آن گردد و تأمل کند که صاحب آن در آتش سوزان، همنشین شیطان است. (1)


بلی، نبـــود ره نا امیـــدی

سیاهی را بــــود روز سپیدی

ز صد در، گر امیدت بر نیاید

به نومیدی جگر خوردن نشاید

 

غش در معامله نمونه‌ای از مکر


بله این‌هایی که غش در معامله می‌کنند. گندم نشان می‌دهند، اما جو می‌فروشند، این هم مکر است. آب به شیر می‌ریزند، مکر است. یک سطل ماست، زیرش یک مزه دارد، وسطش یک مزه، رویش یک مزه. سه رقم ماست را قاطی می‌کند، به شما عوض یک ماست می‌دهد. این‌ها را دقت کنید. قرآن آیه‌ای دارد: «و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین» (1). بعضی‌ها مکر می‌کنند و جزای این مکر به خودشان برمی‌گردد.

قدیم‌ها یک نفر آب به شیر می‌ریخت و به مردم می‌فروخت. پول‌ها را جمع کرد، همه را اشرفی کرد (حالا می‌گویند بهار آزادی) و گذاشت در یک کیسه و با کشتی رفت مکه. کیسه را پهلوی خودش گذاشته بود که مبادا دزد ببرد. پر اشرفی بود. حواسش نبود که یک میمونی وارد کشتی شد، با دندانش این کیسه را گرفت و از نردبان کشتی رفت بالا روی طاق کشتی نشست. در کیسه را با دندانش باز کرد، یک دانه از اشرفی‌ها را می‌ریخت در آب، یکی را می‌ریخت در دامن حاجی... یکی می‌ریخت به آب، یکی می‌ریخت به دامن حاجی ...تا کیسه تمام شد.

هرچه آب به شیر ریخته بود، میمون ریخت به آب. این‌هایی که کلاه سر مشتری می‌گذارند و مکر می‌کنند، خیال نکنند که به جزای مکر خودشان نمی‌رسند. یک دفعه بچه‌اش، شب دل درد می‌گیرد و دو میلیون تومان باید به مریض‌خانه پول بدهد. مکر همین است دیگر! سرمردم کلاه می‌گذاری، سر خدا که نمی‌توانی کلاه بگذاری.


ببری مال مســـــلمان، چو مالت ببـــرند

بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست؟

 

در حدیثی داریم: «اگر کسی مال خدا را ندهد، خمس ندهد، حق خدا را ندهد، ما کسانی را بر او مسلط می‌کنیم که همان مقدار را از او بگیرد.» مثلاً یک مالیات برایش می‌آورند. اصلاً کاسبی ندارد، مالیات می‌آورند بیست میلیون تومان. کاسه و قوطی‌ها همه خالیست. مأمور مالیات فکر کرده قوطی‌ها پر است، صورت نوشته بیست میلیون. داد و بیداد راه می‌اندازد.

مال مردم را خورده حالا که می‌آیند مالش را می‌برند، می‌گوید یک مسلمان نیست توی این دنیا؟ این چه جور اسلامی است؟! خب مال مردم را خوردی، حالا مال تو را خورده‌اند.


عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان ســر انگشت

تا تو که را کشتی تا کشته شــدی زار

آن کس که تو را کشت کی کشته شود زار

 

نمایش فیلمی از سِر خدا


یک روزی حضرت موسی کلیم(ع) برای مناجات به طور رفته بود، به خدا گفت: خدایا یک سِرّ از اسرارت را به من نشان بده. خدا فرمود: موسی، برو کنار فلان چشمه بنشین ببین چه می‌بینی. رفت نشست و دید یک سواری آمد. پیاده شد و یک آبی به سر و صورتش زد. یک کیسه پول داشت، یادش رفت ببرد، کیسه پول را گذاشت آنجا، سوار اسب شد و رفت.

یک بچه‌ی ده یا پانزده ساله آمد و دید یک کیسه پول آنجاست. برداشت و رفت. حضرت موسی هم دارد تماشا می‌کند. از آن طرف، سواره یک دفعه یادش آمد که ای وای، من یک کیسه پول داشتم، یادم رفت بیاورم. برگشت دید یک پیرمرد نابینایی آنجاست. پسر نیست، ولی یک پیرمرد نابینایی آنجاست. گفت: پیرمرد این کیسه پول مرا ندیدی؟ گفت: نه. اظهار بی اطلاعی کرد. گفت من نابینا هستم. مال تو را برنداشتم. زد و با شمشیر پیرمرد را کشت. گفت: تو برداشتی من همین الآن رد شدم از اینجا کس دیگری نبوده.

حضرت موسی گفت: خدایا! این پیرمرد بی گناه کشته شد، اما پول‌ها را آن بچه برد. قصه چیست؟ خطاب رسید که این سوار که پول‌هایش را جا گذاشت. یک موقع پدر این بچه برایش کار کرده و همان مقدار پول بابای این بچه را خورده بود، حالا این پول نصیب بچه‌اش شد. آن پیرمرد هم که دیدی کشته شد، یک موقع پدر این سوار را کشته بود و خود سوار هم نمی‌دانست که قاتل پدرش این است. اصلاً نمی‌دانست. خیال کرد پول‌ها را برداشته؛ به هوای این که پول‌ها را برداشته، او را کشت.

آنقدر گرم است بازار مکافات عمل/ بی دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است


آیة الله مجتهدی تهرانی
از هر دست بدهی، از همان دست پس می‌گیری


دنیا فیلم است. حالا ما نمی‌دانیم در پس پرده چیست؟ این‌هایی که ظلم می‌کنند، خیال می‌کنی به جزای خودشان نمی‌رسند. همه‌شان به جزای خودشان می‌رسند. پس از خدا بخواهیم که ما ظلممان حتی به یک مورچه هم نرسد.

حاج میرزا جواد آقای تهرانی(استاد اخلاق) رفت سبزی خرید، (بهشت رضا قبرش است) می‌برد خانه و می‌بیند که پر مورچه است. می‌آورد پس می‌دهد. سبزی فروش می‌گوید: آقا، سبزی‌اش تازه است، چرا پس آوردید؟ فرمودند: آخر دیدم این مورچه‌ها از خانه و زندگی‌شان دور شده‌اند. این سبزی‌ها مال اینجاست. مورچه‌ها بروند سر خانه و زندگی‌شان. این‌ها خانه دارند، زندگی دارند، زن و بچه دارند. چند سال انبار توشه دارند. این‌ها ذخیره دارند برای زمستان. این‌ها در خانه من بمانند، رها می‌شوند. او آزارش به یک مورچه هم نمی‌رسید.


خداوند هیچ چپز به درد نخور نیافریده


حضرت داوود کنار یک دریا نشسته بود. یک کرمی در لجن بود. عرض کرد: خدایا این کرم چیست که خلق کرده‌ای؟ به چه درد می‌خورد؟ خدا فرمود: این کرم همین الآن به ما می‌گفت این داوود را برای چه خلق کردی؟ چیزی که خدا خلق کرده باشد، به درد نخور نیست. هر چیزی به درد می‌خورد.

 

پیوست‌ها:

1. برگرفته از سخنرانی شهریور 84.

2. سوره مبارکه آل عمران، آیه 54.

منبع: ایسنا

مرگ نزدیک‌تر است یا ظهور

مرگ نزدیک‌تر است یا ظهور



آیت‌الله محمد‌علی جاودان می‌گوید: ان‌شاء‌الله ظهور امام زمان(ع) نزدیک باشد اما آنچه از آن نزدیک‌تر است مرگ است، هیچ کس زمان مرگ خود را نمی‌داند و ممکن است لحظه مرگ همین الان باشد؛ بنابراین آمادگی برای مرگ بسیار مهم است.

 آیت‌الله محمد‌علی جاودان از اساتید اخلاق شهر تهران در جلسه درس اخلاق خود در رابطه با آنچه که انسان در هنگام مرگ باید آماده کند توضیح داد.

وی با اشاره به یکی از علائم آمادگی انسان برای مرگ عنوان کرد: از منظر امیرالمؤمنین(ع) کسی برای مرگ آماده است که به واجبات عمل، از محرمات پرهیز کند و از مکارم اخلاق برخوردار باشد.

آیت‌الله جاودان اظهار داشت: برخورداری از مکارم اخلاق یعنی اگر کسی در حق شما بدی کرد، شما در حق او خوبی کنید یا اگر کسی از شما برید، شما با او ارتباط برقرار کنید. نمونه بارز این رفتار را در زندگی امام حسن مجتبی (ع) و برخوردی که ایشان با آن فرد توهین‌کننده داشت، مشاهده می‌کنیم.

این استاد اخلاق در بخش دیگری از سخنان خود گفت: همانطور که زمین زنده ثمر دارد و می‌توان از ثمرات آن بهره برداشت، انسانی که به حیات تازه یعنی به ایمان می‌رسد نیز ثمر دارد با این تفاوت که عالمیان از ثمر او استفاده خواهند‌کرد؛ همانطور که تمام عالم از برکت وجود امام رضا (ع) استفاده می‌کنند و حتی بهره‌مندی از وجود مقدس این امام همام پس گذشت هزار و دویست سال از شهادت‌شان هنوز نیز ادامه دارد.

وی خاطرنشان کرد: ما هم اگر زنده شویم، می‌توانیم شبیه ایشان شویم. برای زنده شدن، اعمال ما باید شبیه کسانی شود که زنده هستند. فرد زنده اصلاً دروغ نمی‌گوید، عفت خود را حفظ و در شرایط بحرانی خود را کنترل می‌کند، نه اینکه او از غرایز بی‌بهره باشد که اگر اینطور بود کارش ارزشی نداشت؛ نه او هم مانند سایر افراد از غرایز بهره‌مند است اما آنها را تحت کنترل خود دارد و طبق فرمایش حضرت علی (ع) در دلش میان آن غریزه و نقطه مقابلش جنگی به پاست. مثلاً شهوت دارد اما در درونش میان شهوت و عفت جنگی به پاست و با نفس خود می‌جنگد.

آیت‌الله جاودان یادآور شد: اگر انسان کار گرگ را بکند و درندگی کند، گرگ می‌شود. اگر کار روباه را بکند و حیله‌گری کند، روباه می‌شود و طبق فرمایش قرآن بعد از آن «بَلْ هُمْ أَضَلّ»ُ خواهد بود. زیرا گرگ فقط گرگ است و روباه فقط روباه؛ اما انسان می‌تواند همزمان هم خوک باشد و هم گرگ و هم روباه. از آن سو انسان در خوبی نیز می‌تواند از فرشتگان بالاتر باشد به گونه‌ای که فرشتگان انگشت حیرت به دهان گیرند.

وی گفت: مهم‌ترین بخش وجود انسان که باید تحت کنترل درآید خیال انسان است که البته بسیار فضول و خارج از کنترل است، برای کنترل خیال بهترین راه، کنترل جدی چشم است چرا که اصلاً چشم فضول بوده و خیال را نیز فضول کرده است ازاین رو اگر انسان بر کنترل چشم و گوش و زبان مداومت کند، کم کم خیالش نیز تحت کنترلش در می‌آید و از آن به بعد است که می‌تواند بهترین نماز و لذت‌بخش‌ترین عبادات را داشته باشد.

آیت‌الله جاودان تصریح کرد: نتیجه مراقبت از خود، شخصیتی مانند حضرت ابوالفضل(ع) خواهد بود، ایشان چنان در مراقبت از خود موفق بود که در آن روز سخت یعنی عاشورا، تمام رفتارهایش درست بود و همه امضا شد. ایشان اختیارش را به امامش سپرده بود و از این‌رو به‌جای رفتن به میدان و گرفتن انتقام برادرانش امر امامش را اطاعت کرد و رفت تا برای فرزندان برادر آب بیاورد.


منبع: فارس

توصیه‌های آیت‌الله تهرانی برای ماه شعبان

توصیه‌های آیت‌الله تهرانی برای ماه شعبان



آیت‌الله آقامجتبی تهرانی می‌گوید: ماه شعبان، ماه پیغمبر است؛ حال او می‏خواهد بندگان را شست‌وشو داده و وارد دریای رحمت کند، پس از ما می‏خواهد که ما با استغفار و توبه، به او کمک کنیم تا او ما را شست‌وشو دهد.

 دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی همزمان با فرارسیدن ماه شعبان، شرح حدیثی از امام حسین(ع) توسط این مجتهد فقید را منتشر کرده است که برای عموم علاقه‌مندان ذکر می‌شود.

 *با استغفار، پیغمبر را کمک کنید!

 روی عن الحسین‏بن‏علی(ع) قال: الِاسْتِدْرَاجُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْر.

 این روایت از امام حسین(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: استدراج از ناحیه خداوند نسبت به بنده‏اش، به این معنا است که خدا «نعمتی» را به سمت بنده می‏فرستد و سرازیر می‏کند و از آن طرف، «شُکر» را از او می‏گیرد.

 *معنای «استدراج»

 من در گذشته روایات متعدّدی را در ارتباط با «رابطه میان حوادث و گرفتاری‏ها با معصیت و گناه» خوانده‏ام که اینجا، جای مطرح کردن آن‏ها نیست؛ ولی در این روایت بحثی راجع به استدراج داریم که یکی از دلایل گرفتاری‏های انسان را در بر دارد، امام حسین در این روایت، استدراج را معنا می‏کنند که گاهی خدا به بنده‏اش نعمت می‏دهد، ولی از آن طرف بنده، شکر نعمت را به جا نمی‏آورد؛ این به خاطر آن است که خداوند حالت شکرگذاری را از بنده سلب کرده است.

 *چرا «استدراج»؟!


 اینجا سؤال پیش می‏آید که چرا خدا چنین می‏کند و حال شکر را از بنده‏اش می‏گیرد؟ او که نعمت را به بنده می‏دهد، توفیق شکر را هم به او بدهد! یعنی چه که او نعمت را بدهد ولی توفیق شکر را از او بگیرد؟ چرا خدا توفیق شکر را از بنده‏اش می‏گیرد تا او نتواند شکر نعمت را به‏جا آورد؟ اصلاً چه‏طور می‏شود که خدا با بنده‏اش چنین می‏کند؟

 *ناشکریِ انواع نعمت‏ها

 حالا من خواهم گفت، چه‏ طور می‏شود که استدراج پیش می‏آید. البته بنده اینجا نمی‏توانم زیاد روایت بخوانم و به نقل یک روایت بسنده می‏کنم. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که  گاهی خدا به بنده‏اش نعمتی را می‏دهد، او هم آن نعمت را در راه معصیت خرج می‏کند و با آن گناه می‏کند.

 منظور از نعمت هم در این روایت فقط پول نیست؛ چشم، گوش، دست، پا و تمام قوای انسانی، نعمت‏هایی است که خدا به انسان داده است. نعمت، فقط پول و اسکناس نیست! چشم‏هایتان را باز کنید و نعمت‏هایی را که خدا داده است، بشناسید! نعمت، متّصله و منفصله دارد که تمام سرتاپای انسان و آن چیزهایی که متعلّق به او است را در بر می‏گیرد، این یعنی اینکه «ای انسان! همه وجودت و متعلقات وجودت، نعمت‏های خداوند است». اگر انسان نعمتی را در راه حرام مصرف کند و گناه کند، خدا به او مهلت می‏دهد تا استغفار کرده و از این گناه‏ها توبه کند!

 *استدارج راهی به سوی «کفر»

 این چیزهایی که من می‏گویم، متن روایت امام صادق است. چون خیلی فرصت ندارم، همه روایت را نمی‏خوانم. آیه قرآن هم این مطالب را دارد و می‏فرماید: «إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»، خدا مهلت می‏دهد تا ببیند آیا تو استغفار می‏کنی یا نه! اگر استغفار کردی مسأله‏ای پیش نمی‏آید، امّا اگر استغفار نکردی، خدا نعمتش را تجدید می‏کند؛ یعنی نعمت را دوباره به تو می‏دهد. اینجا دیگر تو توفیق شکرگذاری نداری و در حقیقت، خدا این توفقی را از تو سلب کرده است. این بی‏حساب نیست که خدا به بنده‏ای از بندگانش نعمت می‏دهد و در عین حال، توفیق شکرگذاری را از او سلب می‏کند.

 وقتی بنده گناه کرد و به‏ جای عقاب، نعمت‏هایش زیاد شد، کم‏کم با خودش فکر می‏کند که چرا این ‏همه گناه می‏کند ولی هیچ اتّفاقی نمی‏افتد؟! نکند خبری نیست؟! اصلاً شاید حلال و حرامی، نعوذبالله در کار نیست! از اینجا است که انسان به وادی کفر کشیده می‏شود.

 *چرا وضع کفّار خوب است؟!

 خود شما هم دارید می‏بینید که کفّار وضع مادّی‏شان خوب است؛ این به خاطر همین مسأله استدراج است. اگر کسی بگوید: کفّار با توجه به اینکه این‏ همه گناه و فجور می‏کنند، چرا باز هم وضعشان خوب است؟ جوابش این است که خداوند آن‏ها را مبتلا به استدراج کرده و توفیق شکرگذاری را از آن‏ها گرفته است. این به ضرر آن‏ها است.

 *ریشه گرفتاری‏های مسلمین


 مسلمان‏ها هم از این جهت مانند کفّار هستند که اگر نعمت به آن‏ها برسد و آن را در راه غضب الهی مصرف کنند، خدا برای توبه به آن‏ها مهلت می‏دهد، اگر توبه کردند که هیچ، وگرنه توفیق شکرگذاری از آن‏ها سلب شده و دچار استدراج می‏شوند. گرفتاری‏های ما هم از همین‏ جا نشأت می‏گیرد که ما نعمت‏ها را، نعوذبالله در راه گناه صرف می‏کنیم و بعد مبتلا به انواع گرفتاری‏ها می‏شویم تا بیدار شویم و استغفار کنیم. این گرفتاری‏ها نیز، پس‏گردنی‏هایی است که خدا برای باز شدن چشم بنده‏اش می‏زند که بنده بگوید: خدایا غلط کردم که نعمتت را در بیراهه خرج کردم!

 حال اگر نعمت را در مسیر غضب الهی خرج کردیم و وقتی هم که خدا برای بیدار شدنمان ما را به گرفتاری‏ها مبتلا کرد، باز هم چشم‏هایمان باز نشد و توبه و استغفار نکردیم، اینجا است که دچار استدراج شده و نعوذبالله به وادی کفر کشیده می‏شویم! من صریح می‏گویم تا جای هیچ بحثی باقی نماند.

 *جایگاه و ویژگی ماه شعبان
 

 *«استغفار کردن» کمک به «رحمة‏للعالمین» است!

 امّا این مباحث را گفتم که یک تذکّر بدهم. ماه، ماه شعبان است. ماه، ماه استغفار است. ماه، ماه پیغمبر اکرم است. ما در روایات داریم که حضرت فرمود: «أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِی فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَى شَهْرِی‏»، ماه، ماه من است؛ خداوند کسی را که در این ماه به من کمک کند، رحمت کند! این یعنی چه؟

 پیغمبر چون رحمة‏للعالمین است، کارش این است که برای همه ما رحمت باشد و همه ما را مورد رحمت قرار دهد؛ ماه هم، ماه پیغمبر است؛ حال او می‏خواهد بندگان را شستشو داده و وارد دریای رحمت کند، پس از ما می‏خواهد که ما با استغفار و توبه، به او کمک کنیم تا او ما را شستشو دهد.

 *ماهِ شستشوی نبوی

 پس این ماه، ماه شستشو است؛ ماه شستشوی نبوی است. ماهی است که پیغمبر امّتش را از گناهان شستشو می‏دهد و پیش خدا شفاعتشان را می‏کند. بیایید هر چه که، نعوذ بالله، کفران نعمت کردیم و بعد از آن هم استغفار نکردیم، الآن چشمانمان را باز کنیم و استغفار کنیم.

 *تناسب «آداب ماه شعبان» با «خصوصیّات صاحب ماه»

 لذا شما ببینید، در اعمالی که به عنوان آداب این ماه وارد شده است، اوّل روزه آمده است، دوم یک استغفار ذکر شده است و سوم هم باز استغفار وارد شده است. به مفاتیح‏الجنان مراجعه کنید! برای این ماه دو استغفار ذکر شده است؛ یکی اینکه انسان هر روز هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» از خدا استغفار می‏کنم و از او طلب توبه دارم؛ و دیگری اینکه هر روز هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» از خدایی که جز او خدایی نیست، مهربان و بخشنده است، زنده و پاینده است، طلب مغفرت می‏کنم و توبه می‏کنم، این‏ها به خاطر آن است که این ماه، ماه تطهیر نبوی برای امّت خویش است و پیغمبر می‏خواهد امّتش را تطهیر کند. این کار با استغفار امّت، بر پیغمبر آسان می‏شود.


چرا مقام معظم رهبری محافظان خود را توبیخ کردند؟

چرا مقام معظم رهبری محافظان خود را توبیخ کردند؟


یکی از محافظان مقام معظم رهبری نقل می کنند که: افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.

حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد.

بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و...

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند.

کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم

از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم.

موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟

من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.


دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.


تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم.

نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.


گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم

آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم.

معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است.

بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.


من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.


لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.


به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.


گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.


چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند.

یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.


رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟


گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم.


گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟


رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟


گفتند، مرده.


گفتیم، برادر؟


گفتند، یکی داشتیم شهید شده.


گفتیم، بزرگتری، کسی؟


گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.


فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟

خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟


بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.


او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند.

سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم.


حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد


رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم.

آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.


دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟


گفتند: دانشجو هستند.


آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟


این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا

این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟


آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟

خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.


بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم.


این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم.


چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد.

آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.


توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست.

می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟


یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.


ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود.

هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و نشد که چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است.

دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.


مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست


مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض

کنم؟


آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.


گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بارمصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.


از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟


بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند


ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.


آمدند. گفتند: این کار احمقانه چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید.


منبع: ماهنامه امتداد