شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

ناگفته‌هایی از استاد شلیک‌های طلایی جبهه‌ها / شهیدی که صدام ۲۰ تک‌تیرانداز‌ بین‌المللی را برای دستگیری‌اش اجیر کرد

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

ناگفته‌هایی از استاد شلیک‌های طلایی جبهه‌ها / شهیدی که صدام ۲۰ تک‌تیرانداز‌ بین‌المللی را برای دستگیری‌اش اجیر کرد 

گروه استان‌ها ـ خیلی‌ها او را با نام «شکارچی خمینی (ره)» می‌شناسند، عده‌ای «گردان تک نفره»، «استاد شلیک‌های طلایی»، «یار حسین (ع)» و برخی‌ها هم او را «شهید منحصر به فرد» می‌خوانند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، برخی آدم‌ها در دل و جان جاودانه می‌مانند، آنقدر که نسل به نسل نامشان می‌چرخد و در تاریخ یادها ماندگار می‌شود. برخی آدم‌ها بی حد و حساب خوبند و برای خوبی کردن دلیل و بهانه‌ای ندارند، هرچه دارند در طبق اخلاص می‌گذارند و به همه تقدیم می‌کنند.

برخی آدم‌ها می‌آیند که دست‌های ناتوان را بگیرند، می‌آیند که یک تلخی را به شیرینی و یک جنگ را به صلح تبدیل کنند، آنها می‌آیند و وسیله‌ای می‌شوند برای رهایی. این آدم‌ها کم نیستند، بیشترشان را می‌شناسیم؛ نه به واسطه خودشان که پس از ترک دنیا و به واسطه آدم‌هایی که کنارشان بودند و می‌دانند چه گوهرهای گرانبهایی بودند.

شهید عبدالرسول زرین، یکی  از این آدم‌هاست، آدمی که آنقدر به خاک وطن و انقلاب خدمت کرد که شک دارم هیچ روزی نامش را از یاد ببریم. به بهانه هفته دفاع مقدس مروری بر زندگی این شهید تاثیر گذار خواهیم کرد. شهیدی که یکی از همان آدم‌هایی است که هیچ روزی را برای خودش زندگی نکرد و به تک تک ما زندگی بخشید و رفت.

پسر شهید عبدالرسول زرین در مورد  پدرش گفت: پدر برای اینکه روی پای خودش بایستد، برای کار به اصفهان می‌آید، هر از چند گاهی به شهرضا برمی‌گشت تا اینکه وقتی وضعش خوب می‌شد، تصمیم به ازدواج گرفت. دوستان پدر؛ مادرم را به دلیل صبوری و مؤمنی، معرفی می‌کنند. در نهایت در بیست‌ودوسالگی (سال 1342) در شهرضای اصفهان ازدواج کرد. به خاطر تأکید و علاقه‌ای که به نماز اول وقت و جماعت داشت، منزل و مغازه‌ای را در حوالی مسجد بابا علی عسگر اصفهان (محله شیخ صدوق در حوالی دروازه شیراز اصفهان) تهیه کرد، شغلش هم در آن مقطع لباس‌فروشی بوده است.

در تظاهرات ضد طاغوت پیشتاز بود

پسر شهید زرین در مورد فعالیت‌های انقلابی پدرش اظهار داشت: زمزمه‌های انقلاب و حضرت امام (ره) شده بود؛ پدر گویا گمشده‌اش را پیداکرده بود، خودش به نتیجه‌ای رسیده بود که حاکمان زمان، حاکمان خوبی برای پیگیری اهداف انسانی نیستند. مصداقی برای اسلام در شاه و دربار نمی‌دید اما با آمدن امام(ره) همه‌چیز رنگ دیگری می‌گیرد. اواخر سال 56 حرکت را به دنبال آیت‌الله خادمی و دیگر روحانیون مبارز ادامه می‌دهد. جلساتی را داشتند. اعلامیه‌ها را پخش می‌کردند و در تظاهرات شرکت فعال داشت.

زرین بیان کرد: در تظاهرات ضد طاغوتی قبل از انقلاب پیشتاز بودند و توسط ساواک هم تحت تعقیب قرار گرفتند. در جریان مبارزات انقلابی با آیت‌الله خادمی رابطه داشتند. اولین نفری بودند که در محله شیخ صدوق اصفهان می‌روند روی پشت‌بام و الله‌اکبر می‌گویند و مردم هم چون اولین بار بوده تعجب می‌کنند و بعد جرات می‌کنند و آن‌ها هم در مقاطع بعدی می‌روند و الله‌اکبر می‌گویند. این مسائل باعث می‌شود که ساواک به دنبالشان باشد.

وی در مورد فعالیت‌های شهید زرین پس از انقلاب خاطرنشان کرد: بعد از انقلاب هم با شروع غائله کردستان، شهید زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام می‌شود. در جنگ‌های نامنظم و دیگر عملیات‌ها به‌عنوان تک‌تیرانداز نقش حساس و ظریف خود را بازی کرده و چنان ضربات مهلکی را ماهرانه به ایادی دشمن واردمی کند که ارتش بعثی را بعد از تلفات سنگین مادی و انسانی» دچار سرگیجه و تحیر می‌نماید. شهید خرازی درباره مبارزات پدر نقل‌قولی دارند: قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان و در گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد.

نشانه‌گیری‌های دقیق شهید زرین آسیب زیادی به دشمن زد

وی ادامه می‌دهد: دیوان دره و آوردگاه کاران شاهد دلاوری‌های اوست. نشانه‌گیری‌های دقیق شهید زرین بیشترین آسیب‌ها را به دشمن زده است. ایشان بارها آتشبار دشمن را در ارتفاعات صعب‌العبور فقط با یک‌بار فشار دادن ماشه تفنگ خاموش کرده است. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های جنوب می‌آیند و تا اسفندماه 62 به‌طور مداوم در اکثر عملیات‌های جنوب و غرب در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی و سردار رحیم صفوی به نبرد پرداخت.

وی افزود: شهید خرازی در مورد پدرم می‌گوید که شهید زرین خیلی خوب جنگیدن را بلد بود و انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود. ایشان تعریف می‌کند هرکجا کم می‌آوردیم یا به مشکلی برخورد می‌کردیم عبدالرسول خیلی خوب و با خونسردی کامل قضایا را فیصله می‌داد و ما ایشان را درجاهای حساسی وارد می‌کردیم.

زرین بیان کرد: ایمان قوی و ترسی از خدا که داشت باعث می‌شد از هیچ‌چیزی غیر او، واهمه نداشته باشد. بعد نظامی و معنوی که خدا در او به وجود آورده بود باعث شده بود از معرکه‌ها جان سالم به درببرد. برای مادرم تعریف کرده بود که یک‌شب در کردستان توی سنگر تنهایی نشسته بودم. یک‌لحظه احساس کردم صدای سگ می‌آید ولی صدای سگ نبود. توی آن تاریکی برگشتم دیدم کومله‌ای با سرنیزه به‌طرف سنگر من حرکت می‌کند. گفت گذاشتم نزدیک شود و گلوله‌ای بر سرش شلیک کردم.

تک تیراندازی که ضربات مهلکی به دشمن وارد کرد

شهید زرین جزو نیروهای اصلی و بنیانگذاران لشکر امام حسین (ع) بوده و در جبهه‌ها نقش منحصر به فردی را ایفا می‌کرد؛ در جنگهای نامنظم و دیگر عملیات‌ها به عنوان تک تیرانداز نقش حساس و ظریف خود را بازی کرده و ضربات مهلکی را ماهرانه به ایادی دشمن وارد کرد که ارتش بعثی را بعد از تلفات سنگین مادی و انسانی دچار سرگیجه کرد.

با شروع جنگ تحمیلی تا اسفند ماه 62 به طور مداوم در اکثر عملیات‌های جنوب و غرب حضور فعال داشته است، مسئولیت‌های مختلفی از جمله فرماندهی گردان و محور لشکر امام حسین (ع) را برعهده داشت و در کنار آن گروه‌های مختلفی را آموزش داده و به عنوان تک تیرانداز بین گردان‌ها فرستاده است.

شهید زرین بسیار ساده و صمیمی بود تواضع و فروتنی عجیبی تمام وجودش را فرا گرفته بود حتی ذره‌ای تکبر از او دیده نشد. با نگاه به قامت خاکی و ظاهر بسیار ساده‌اش هیچکس نمی‌توانست باور کند که این همان تک تیرانداز بزرگ است.

لقب گردان تک نفره از سوی شهید خرازی

در اوایل جنگ سه تپه را به تنهایی تصرف کرد و شهید خرازی لقب گردان تک نفره زرین (معمول این است که هر تپه ای را یک گردان تصرف می‌کرد) به ایشان داده بود.

پسر شهید عبدالرسول زرین در مورد پدرش و اینکه چگونه تک تیرانداز شد، گفت:  پدرم در اوایل جنگ علاوه بر تک تیرانداز ویژه لشکر، مسئولیت‌های مختلفی را هم به عهده داشت. یک نیروی جنگی و کاملاً کارآزموده بود ولی به دلیل تیراندازی بسیار دقیقی که به ویژه در شرایط بحران و با آن خونسردی عجیب در شرایط سخت و طاقت فرسا داشت، در شرایطی که مشکلی پیش می‌آمد، او یک تنه و با یک اسلحه جلوی دشمن می‌ایستاد.

زرین ادامه داد: شهید ردانی و خرازی به پدر خیلی علاقه داشتند. برادر یوسف پور مسئول دیدبانی لشگر می‌گفت یک درختی آنجا بود که شهید زرین به این بزرگواران طرحی داد که یکی باید 24 ساعته برود بالای درخت و اینجا را زیر نظر داشته باشد تا فلان طرح اجرا شود. شهید خرازی هم گفت؛ «طرح زرین خیلی خوب است اما تنها کسی که می‌تواند از عهده این کار برآید خود زرین است و ما هم نمی‌خواهیم او را از دست بدهیم.» این نشان از بعد نظامی، ورزیدگی و روحیه جنگی ایشان داشت که شهید خرازی نمی‌خواست او را از دست بدهد.

شکارچی خمینی(ره) به شهادت رسید

اصغر زرین در مورد نحوه شهادت پدرش اظهار داشت: شهادت پدرم را شهید خرازی این‌گونه روایت کرد: «در عملیات خیبر هم همانند دیگر عملیاتها زرین با شهامت دشمن را هدف قرار می‌داد. این کار او دشمن را  جدا نگران و دچار دستپاچگی کرده بود. بعد از عملیات مرحله دوم خیبر خبر دادند که زرین همانطور که اسلحه‌اش به سمت دشمن نشانه می‌رفت به شهادت رسید.

شهید زرین و بسیاری از شهدای دفاع مقدس برای وطن و انقلاب از جان و خانواده خود مایه گذاشتند، آنها فداکاری‌هایی کردند که از عهده هر کسی برنمی‌آید و به راستی که اسطوره‌هایی هستند که در تاریخ ایران و جهان باید جاودانه و ماندگار بمانند.

کمی فکر کنیم؛ آدم‌های بزرگی مانند شهید زرین را با این همه شجاعت و دلاوری از دست دادیم تا خاک وطن به دست بیگانگان نیفتد، آدم‌هایی که اگر بودند دنیا جای قشنگ‌تری برای زندگی می‌شد.

مستند «غیر رسمی» منتشر می‌شود

مستند «غیر رسمی» منتشر می‌شود

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی


یکی از برنامه‌های مستمر رهبر انقلاب در طول سالیان گذشته، برگزاری جلسات متعدد و متنوع با طیف‌های مختلف علمی، اجتماعی، فرهنگی و  هنری بوده است. جلساتی که در فضایی صمیمانه برگزار شده و رهبر انقلاب پای نظرات و درددل‌های حاضران می‌نشینند. بخشی از این جلسات، از سال ۹۵ در قالب جلسات «پنج‌شنبه شب‌ها» برگزار شده است که یکی از آنها  به دیدار راویان هشت سال دفاع مقدس اختصاص یافت که در تاریخ ۳۰ آبان ۹۸ برگزار شد.

مؤسسه‌ی پژوهشی- فرهنگی انقلاب اسلامی ( دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای)، به مناسبت هفته‌ی دفاع مقدس، روایت این دیدار را در قالب مستندی ۴۲ دقیقه ای  با عنوان «غیر رسمی» آماده کرده است که روز جمعه، ۴مهرماه، ساعت ۱۹:۲۰ از حساب های رسمی KHAMENEI.IR و شبکه‌ی سوم سیما پخش میشود.

همچنین این مستند، شنبه ساعت ۲۰ از شبکه افق و یکشنبه ساعت ۲۰ از شبکه مستند بازپخش میشود.
 

نماهنگ: مستند «غیر رسمی» منتشر می‌شود

با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :

تحلیلِ منطقِ عقلانی تصمیم امام خمینی(ره) در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از منظر رهبر انقلاب؛ ابتکار عملِ درخشان

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

تحلیلِ منطقِ عقلانی تصمیم امام خمینی(ره) در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از منظر رهبر انقلاب؛ ابتکار عملِ درخشان

یکی از نکات بیانات رهبر انقلاب اسلامی در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس درباره‌ی موضوع «پذیرشِ قطعنامه‌ی ۵۹۸» از سوی حضرت امام خمینی(ره) بود. ایشان با اشاره به حرکتِ عقلانی ملت ایران در دفاع مقدس، تصریح کردند: «دفاع مقدّس یکی از عقلانی‌ترین حوادث ملّت ایران بود... حتّی قبول قطعنامه هم در پایان کار، در آن شرایط که امام از  آن تعبیر کردند به «نوشیدن جام زهر»، این هم مدبّرانه بود. در آن مقطع، این کار، کار مدبّرانه‌ای بود، باید انجام میگرفت. اگر مدبّرانه نبود، اگر عاقلانه نبود، امام انجام نمیداد. ما از نزدیک شاهد بودیم و میدیدیم که چه دارد میگذرد؛ کار، بسیار عاقلانه بود

اما آیا این بحث حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ موضع جدیدی از سوی ایشان محسوب می‌شود؟ عقلانیتِ حاکم بر این تصمیم چه بود؟

با مراجعه به بیانات پیشین ایشان روشن می‌گردد که این بحث، نه تنها موضع جدیدی نیست بلکه پیش از این به‌صورت تفصیل‌یافته‌تری از سوی ایشان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. از جمله اینکه رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۴ خردادماه ۱۳۷۵ و در جمع زائران مرقد امام خمینی (ره) این مسئله را مورد بحث قرار دادند. نکته‌ی کلیدی اینکه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از اساس و مبنا، نظریه‌ی پذیرشِ قطعنامه «تحت فشار» یا به دلیل «تهدیدات و هجوم دشمن» را رد کرده و منطقِ چنین کُنشی از سوی رهبر فقید انقلاب اسلامی را «فهرست مشکلاتِ اقتصادی کشور» دانسته بودند: «قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به‌خاطر فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشورْ مقابلِ رویِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی‌کِشد و نمی‌تواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به‌خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت می‌کرد. وانگهی؛ اگر همه‌ی دنیا در امر جنگ دخالت می‌کردند، امام رضوان‌اللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمی‌گشت! آن، یک مسأله‌ی داخلی بود.» ۱۳۷۵/۰۳/۱۴

همچنین رهبر انقلاب در سخنرانی‌های دیگری «منطق و پشتوانه‌ی عقلانی» این تصمیم را تبیین کرده‌اند. از جمله یازدهم فروردین ۱۳۶۸ و در خطبه‌های نمازجمعه این تصمیم امام(ره) را در چارچوب قاعده‌ی «مصلحت» مطرح کردند: «امام عزیزمان آن وقتی که مصلحت دانست قطعنامه را قبول کرد.» ۱۳۶۸/۰۱/۱۱ و در جای دیگری این «ابتکارِ عمل جمهوری اسلامی» را موجب دستیابی به نتایج و ثمرات درخشانی دانستند: «قبول قطعنامه‌ی ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی و رهبر عظیم‌الشّأن فقید آن، توطئه‌ی وسیع دشمن را بار دیگر با هدایت الهی به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلح‌طلبی، به هر جنایتی دست می‌زد، خلع شعار کرد. شاید مشیت الهی بر این بود که با قبول قطعنامه، حقانیت جمهوری اسلامی بیش از پیش در جهان آشکار شود و ملت ایران به هدفهای اساسی خود در سطح بین‌المللی نزدیکتر گردد... با این ابتکار جمهوری اسلامی، دشمن در دو راهی شکست قرار گرفت... حکام سبکسر عراق که در طول جنگ عملاً نشان داده‌اند از تشخیص مصالح عاجزند، این بار نیز زیانبارترین راه را گزیدند؛ یعنی ابتدا با حمله به ایران و ندیده گرفتن شعارهای خود در قبول قطعنامه، بی‌اعتباری سخن و عمل خود را به دیرباورترین اشخاص هم ثابت کردند.» ۱۳۶۸/۰۶/۳۰ و البته ملت ایران پس از قبول قطعنامه و هنگامی که دشمن بعثی خیالِ فرصت‌طلبی داشت در امتداد تصمیم و خط امام(ره) به‌شکلی مجاهدت‌آمیز و چشم‌گیر در جبهه‌ها حضور پیدا کردند: «بعد از قضیه‌ی قبول قطعنامه، که دشمن فرصت طلبی می‌کرد و می‌خواست از موقعیت سوء‌استفاده کند، ناگهان شما دیدید آن‌چنان جبهه‌ها پر شد که در طول جنگ، کمتر سابقه داشت، یا هیچ سابقه نداشت. بعد از قطعنامه، این‌گونه شد. قطعنامه را که قبول کردیم، عراق حمله کرد. مردم دیدند دشمن نارو می‌زند و فرصت طلبی می‌کند. ناگهان، همه احساس مسؤولیت کردند.» ۱۳۷۲/۰۶/۲۹

و اینچنین بود که در عرصه‌ی میدانی نیز معادله به سود ایران اسلامی رقم خورد: «[ارتش رژیم بعث] با حضور بی‌نظیر رزمندگان در جبهه، مجبور به عقب‌نشینی در بخش عظیمی از مرزها شدند.» ۱۳۶۸/۰۶/۳۰

۴۰ سال دفاع مقدس

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

۴۰ سال دفاع مقدس

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «در دفاع مقدّس برای حضور مردمی یک مدل‌سازی جدیدی انجام گرفت. هر کسی توانست در یک شبکه‌ی زنده، کارآمد، داوطلبانه و پُرشور جای خودش را پیدا کند. امروز هم اگر همّت بکنیم و با نگاه درست به مردم و مسائل نگاه کنیم، میتوانیم از این مدل استفاده کنیم.» ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، لوح «۴۰ سال دفاع مقدس» را منتشر میکند.

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ادبیات همواره نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی و ملی داشته است؛ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیز ادبیات ویژه‌ای به‌همراه داشتند که برای آشنایی با مفاهیم آن فهرستی از مهم‌ترین کتاب‌های منتشر شده انتشارات به نشر را تقدیم می‌کنیم.

الف. بزرگسال
1. کلاغ پر، مهدی رسولی
عاشقانه‌هایی است از دو برادر، تاثیر شهادت فرزند بر پدر و مادر و مفهوم خانواده دوستی که با توصیف پردازی خوب از فضایی مدرن برخوردار است.

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

2. روطه؛ جبهه ای به عرض 10 متر، احمدرضا طاووسی
نوشتار حاضر که در چهل قسمت تدوین شده است، خاطرات متعدد و متنوع از صحنه‌های مختلف دوران پرافتخار هشت سال دفاع‌مقدس می‌باشد. این مجموعه، خاطراتی از دومین سال جنگ تا آخرین روزهای دفاع‌مقدس را در بر گرفته است تا هدیه‌ای برای نسل‌های آینده باشد.

3. پیرمرد و حوری، اکبر صحرایی
این اثر خاطرات و اتفاقات دفاع مقدس را بیان می‌کند. این خاطرات به قلم نویسنده شاخص دفاع مقدس علی اکبر صحرایی از سطح شفاهی به عمق داستانی میرسد و لایه های گسترده ای دارد که هر بار با کنش داستانی خواننده را به جلو می‌برد.

4. سنگر علاف ها، اکبر صحرایی
این اثر با زبان طنز به قلم نویسنده شاخص دفاع مقدس علی اکبر صحرایی در فصل‌های کوتاه یک موقعیت جذاب از روزهای دفاع مقدس را روایت می‌کند. شخصیت‌ها انسان‌هایی منفعل هستند که به مرور دچار تحول می‌شوند.

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

5. تا ابد با تو می مانم، مریم عرفانیان
این اثر در ژانر دفاع مقدس، خاطرات خانم مریم مقدسی همسر سردار نجاتی یکی از فرماندهان جانباز دفاع مقدس است. این اثر بر مینای روابط درون خانوادگی به شکل خاطره نوشت و نوعی ادبیات شفاهی توسط نویسنده روایت می شود و زاویه اول شخص دارد.بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

6. پشت در بهشت، مریم شیدا
نویسنده در این کتاب داستان دختر جوان و هنرمندی به نام حدیث را روایت می‌کند که برادرش حسین، یک جانباز شیمیایی است.حسین برای مداوا به آلمان رفته است اما مداوا مؤثر نیست و او شهید می‌شود. حسین از طرف دیگران متهم است که با وجود این که جبهه رفته و جانباز است، اما گذشته خود را فراموش کرده و دست به کارهای ناشایست از جمله رباخواری زده است؛ حدیث در طول این داستان، بی‌گناهی برادرش را ثابت می‌کند.

7. مجموعه 6 جلدی شهدای دانشگاه علوم اسلامی رضوی، طیبه مزینانی
چشم‌هایش را می شناختم *روایت داستانی از زندگی شهید سید حسین عظیمی
یکی از آن پنج نفر * روایت داستانی از زندگی شهید محمدرضا اویسی ثانی
باشد که نباشیم * روایت داستانی اززندگی شهید نعمت الله پیغان
دیدن روی ماه * روایت داستانی از زندگی شهید علی عباس حسین پور
قرار بود نشانه نباشد * روایت داستانی از زندگی شهید علیرضا نکونام
ای کاش شهید می شدم * روایت داستانی از زندگی شهید حشمت الله رضایی
ب. نوجوان
(مجموعه روزهای جنگ عنوان مجموعه داستان های نوجوان با موضوع دفاع مقدس است)
1. آب و زنجیر، حسین قربانزاده
رمان «آب و زنجیر» به زندگی تعدادی از نوجوانان شهر خیاو (مشگین شهر) ـ شهری در دامنه ی کوه سبلان ـ در سه ماه تابستان 1360 می پردازد. فیاض کاپیتان فوتبال محل، به عنوان اولین نفر از محله، به جبهه می رود. غلام که با فیاض رقابت دارد وقتی می بیند بحث در مورد فیاض داغ است تلاش می کند با انجام کارهای مختلف نظرها را به خود جلب کند. رمان بومی آب و زنجیر گوشه ای از زندگی مردم منطقه را در سال 60 به تصویر کشیده است. آداب و رسوم , و باورها در گفت و گوها از خصوصیات بارز رمان است.

2. وقتی در آغوش کوه بودیم، فاطمه فروتن
این اثر روایتگر داستان دختری است که در جریان جنگ تحمیلی دوران بلوغ و نوجوانی‌اش را می‌گذراند. او در این دوران از نزدیک شاهد اتفاقات تلخ جنگ است و به گونه‌ای این رویدادها را از نگاه خود به تصویر می‌کشد. این اثر نگاهی جدید به موضوع مردم و جنگ دارد.

3. مرد قورباغه ای، فرخنده حق شنو
این رمان زندگی دختر نوجوانی را به تصویر می کشد که به علت فقدان پدرش مجبور می شود قبل از چهارده سالگی کار کند. پدر او یکی از غواص هایی است که در جنگ شهید شده است، اما او مادرش با فکر اینکه او اسیر شده و امکان دارد، برگردد هفت سال منتظر او می مانند ، تا اینکه می فهمند دشمن همه غواص های گروه آن ها را تیرباران کرده است.

4. روشنای خاموش، علی اکبر والایی
روشنای خاموش روایت نوجوانی است که پدرش جانباز است و قرار است برای عمل جراحی به آلمان برود. پسر نسبت به او موضع همدلانه ندارد و با دوستی رابطه داد که فازش فرق دارد و در نهایت پدر از رفتن به سفر خودداری می کند و پسر متحول می شود.

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم

5. پل جغاتو، مجید محبوبی
در این داستان راوی که در روستا زندگی می‌کند، نگران زن‌عمو و دخترعمویش سارا است که در شهر آن سوی پل جغاتو (رودخانه‌ای در میاندوآب) زندگی می‌­کنند. دشمن در حال بمباران شهر است و اعضای حزب کومله‌ و دموکرات‌های ضدانقلاب، با آتش پشتیبانی هوایی صدام، در حال پیشروی به سمت شهر هستند..

6. آرزوی چهارم، اکبر صحرایی
شروع رمان با در محاصره قرار گرفتن شمشاد و چند نفر از دوستانش کلید می خورد! در ادامه محاصره، او با دیدن دوست دوران مدرسه و گرفتن یک اسیر درجه دار عراقی، خاطرات و حوادثی که چند سال پیش بین راوی و مسعود که منجر به تغییر زندگی شمشاد شده در ذهنش (فلش بک) تداعی پیدا می کند. رفته رفته با تنگ تر شدن محاصره دشمن، عطش بی آبی و تلاش آن ها برای فرار از این محاصره و برگشت به خاکریز خودی، خواننده با زاویای دیگری از زندگی خانوادگی شمشاد، مسعود، منوچهر، افسر عراقی و... آشنا می شود

7. بهمن شصت و پنج، سندی مومنی
کتاب در مورد حادثه بمباران هوایی سال 65 در شیراز است. این اثر علاوه بر درون مایه دفاع مقدس، رابطه دو خواهر را نشان می دهد که پایان بندی بسیار زیبا و تاثیرگذاری دارد و در نهایت به تحول شخصیت اصلی داستان می انجامد. راوی نوجوانی است که با خواهر بزرگش معصوم مشکل دارد. برادرش در جبهه است و همه درگیر مسائل جنگ هستند. روزی که راوی به خانه مادربزرگش می رود، شهر بمباران می شود و راوی متوجه می شود که بمب روی خانه شان افتاده و... .

ج. کودک
(مجموعه قصه های جنگ عنوان مجموعه داستان های کودک با موضوع دفاع مقدس است)
1. خانه ای روی شیشه، شهرام شفیعی
داستان علامت ضربدر سفیدی است که روی پنجره زندگی می کند و کارش مواظبت از پنجره است. او دوستان زیادی دارد و هر روز با نخل و سنجاقک حرف می‌زند. اما جنگ شروع می‌شود و علامت سفید به بازوی ارادی که در جنگ زخمی می شوند بسته می شود...

2. پرواز موج، سرور پوریا
برخورد دراماتیک پرنده ای با پدر و پسری که کارشان ماهیگیری است و در فضایی جنگی که در نهایت پرنده در برای فداکاری به ماهگیر جان خود را از دست می دهد.

3. پروانه های آبی، نورا حق پرست
داستانی اجتماعی و جالب، که به زندگی دختری می پردازد که پدرش به جبهه می رود و او سالها منتظربازگشت پدرش می‌ماند.

4. بچه های شهر ما، حمید هنرجو
مجموعه ای از 9 سروده با مضامین جبهه، چفیه، جنگ، دفاع مقدس و...

5. قشنگ ترین هدیه دنیا، مژگان شیخی
این اثر در بردارنده دو داستان که یاد، نام و خاطره جانبازان گرانقدر را در دل مخاطبین زنده می کند و در جهت پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلاب نوشته شده است. زهرا پدری جانباز دارد. و از اینکه پدر با عصا راه می رود ناراحت است. پدر برای معالجه به مشهد می رود و زهرا بسیار دلتنگ او می شود و به قدر و منزلت پدر پی می برد و تصمیم می گیرد هنگام بازگشت پدر، هدیه ای به او بدهد.

6. دست های سبز لاله، سرور پوریا
این اثر داستان کودکی است به نام مریم که پیاز گل لاله را از برادرش هدیه گرفته و آن را می‌کارد. این گیاه همزمان با فتح خرمشهر و شهادت برادرش گل می‌دهد. ارتباط عاطفی میان مریم و گل لاله بسیار زیباو جذاب روایت شده است.

7. جزیره آفتابگردان، مرضیه جوکار
پدر بهار در جنگ بین ایران و عراق٬ خلبان بوده. زمانی که می‌خواسته در یک شهر مرزی٬ چند بچه‌ی زخمی را نجات بدهد٬ با هواپیمایش گم می‌شود. چندسال از جنگ گذشته ولی پدر برنگشته. بهار همیشه منتظر است؛ تا این‌که یک‌بار از زبان مادربزرگش کلمه‌ی «مفقودالاثر» را می‌شنود. بهار که فکر می‌کند مفقودالاثر اسم یک جزیره است٬ تصمیم می‌گیرد آن جزیره را پیدا کند.

مجموعه 30جلدی لاله های نوجوان، محمد حسین صلواتیان
مجموعه ای صدجلدی از داستان ها با درون مایه دفاع مقدس درباره کودکان و نوجوانانی است که به شهادت رسیده‌اند. هر داستان از زبان یکی از اشیا، حالات و ... روایت می‌شود. تاکنون 30جلد این مجموعه به چاپ رسیده است.

بسته ادبی «به نشر» برای دفاع مقدس/ کتاب‌هایی که باید بخوانیم


روایت آغاز جنگ تحمیلی و نخستین پروازهای جنگی خلبان استشهادی

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

روایت آغاز جنگ تحمیلی و نخستین پروازهای جنگی خلبان استشهادی

جنگ برایش فیلم‌های سیاه و سفید تلویزیون بود. هواپیماهای تیره‌رنگ با آرم بزرگ نازی‌ها که بمب‌های بیضی‌شکل را روی شهرها می‌ریختند، بعد آوار خانه‌ها و آدم‌های قرمزرنگ که دیگر زنده نبودند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید عباس دوران سال 1351 بعد از اتمام تحصیلات به دانشگاه خلبانی نیروی هوایی ارتش رفت، با اتمام دوره مقدماتی جهت ادامه تحصیل به آمریکا اعزام شد و با اخذ نشان و گواهی‌نامه خلبانی به ایران بازگشت. با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری نفتی شهید نوژه ادامه داد و در طول سال‌های دفاع مقدس بیش از 100 سورتی پرواز جنگی انجام داد.

در 30 تیرماه سال 1361 برای انجام مأموریت حاضر شد. او قصد داشت با ناامن کردن شهر بغداد از برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر جلوگیری کند و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش شود، به همین علت از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران کرد. اما اصابت موشک عراقی باعث شد هواپیما آتش بگیرد، دوران به‌طرف پالایشگاه الدوره پرواز کرد. تمام بمب‌ها را به‌روی پالایشگاه فرو ریخت، قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت. دوران به‌سمت هتل سران ممالک غیرمتعهد پرواز کرد. او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل کوبید و به این صورت عباس دوران در 31 تیرماه 1361 به شهادت رسید، بعد از این واقعه اجلاس سران غیرمتعهدها به‌علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.

«نرگس خاتون (مهناز) دلیرروی فرد»، همسر شهید عباس دوران خاطرات خود و عباس را از روزهای شروع جنگ تحمیلی روایت می‌کند. بخشی از داستان روایت او در کتاب «آسمان» و بخشی از یادداشت‌های شهید دوران از نخستین عملیات‌های جنگی‌اش در ادامه می‌آید:

مهناز گفت «آقای ضرابی زنگ زد عباس، باهات کار داشت.»، عباس ابروهاش را کشید به هم، گفت «ضرابی؟ من که الآن پایگاه بودم، نگفت چی‌کار داره؟» و از جایش بلند شد و رفت سمت تلفن. مکالمه عباس کوتاه بود، به‌قدر گفتن چند کلمه تک‌سیلابی، اما رنگش پریده بود. مهناز از روی صندلی بلند شد و مثل خواب‌زده‌ها رفت سمت او، چشم‌هایش را دوخت به چشم‌های مات عباس و بی‌حرف نگاهش کرد. خاله از پشت میز، مهناز و عباس را نگاه می‌کرد، پرسید: «چطور شده عباس آقا، اتفاقی افتاده، چی‌چی می‌گفتن پشت تلفن؟»، عباس پلک زد، آب دهانش را قورت داد و سیبک زیر گلویش یک لحظه بالا و پایین شد، گفت: «جنگ شده، جنگ.»

خاله گفت: «یااباالفضل!»، عباس اول رفت سمت رادیوی روی طاقچه، روشنش کرد و بعد لباس پوشید. مهناز رفت سمت عباس، آرنجش را سفت گرفته بود و گریه می‌کرد، پشت‌سر هم می‌گفت «تنها نرو، بذار من هم بیام. بگذار من هم بیام.»، جنگ برایش فیلم‌های سیاه و سفید تلویزیون بود. هواپیماهای تیره‌رنگ با آرم بزرگ نازی‌ها که بمب‌های بیضی‌شکل را روی شهرها می‌ریختند. بعد آوار خانه‌ها و آدم‌های قرمزرنگ که دیگر زنده نبودند. اما مهناز همه این‌ها را توی فیلم دیده بود.

شهدای دفاع مقدس , دفاع مقدس , هفته دفاع مقدس ,

شهر شکل قیامت بود. ماشین‌ها یک‌بند بوق می‌زدند و آدم‌ها گُله به گُله توی پیاده‌روها یا حتی خیابان جمع شده بودند و سعی می‌کردند بفهمند واقعاً چه اتفاقی افتاده است. مهناز دست‌هایش را روی صورت و چشم‌هایش گذاشت، دلش نمی‌خواست چیزی ببیند، پنجره را کشید پایین و بلند بلند گریه کرد.

عباس یک پایش روی پدال گاز بود، یک پایش روی ترمز، دستش روی بوق ماشین می‌رفت و می‌آمد، نگاه کرد به مهناز که چشم‌هایش مثل دو تا آلبالوی رسیده شده بود، گفت: «آروم بگیر مهناز.»، زیر لب غر زد: «لعنتی، شبیه یه پارکینگ گنده شده.» راه یک‌ساعته را سه‌ساعته آمده بودند. پست بازرسی گذاشته بودند. عباس کارت شناسایی‌اش را داد به مرد. مرد نگاهی به آن‌ها کرد و نگاهی هم به لباس پرواز عباس که روی صندلی عقب بود، سلام نظامی داد و عباس پایش را گذاشت روی گاز.

مهناز اولین بار بود که دلش نمی‌خواست وارد یک پایگاه بشود. به پایگاه بوشهر فکر کرد که به مادرش گفته بود جزیره خوش‌بختی‌اش است. عباس یک‌راست او را برد خانه آقای محمدی. زنگ که زدند در را خود آقای محمدی باز کرد. عباس به چشم‌های آقای محمدی نگاه کرد، گفت: «تو که هواشناس نیروی هوایی هستی، بگو این جنگ قابل پیش‌بینی بود؟» و دست او را که به‌طرفش دراز شده بود گرفت.

* * * * *

وقتی مهناز گوشی را گذاشت، اولین چیزهایی را که توی مغزش بود تکرار کرد: «جنگ کی تموم می‌شه؟»، آقای محمدی نگاهش کرد و زیر لب گفت: «خدا می‌دونه». عباس شب دیروقت برگشت. خانواده محمدی خوابیده بودند. در را مهناز برای عباس باز کرد. عباس بوی سیگار می‌داد. مهناز نگاهش کرد، آرام گفت: «تو رو به روح آقام بذار اینجا بمونم.»، عباس کلافه بود، گفت: «فکر می‌کنی اینجا باشی، هر روز می‌تونیم همدیگه رو ببینیم؟ از الآن من دیگر اختیارم دست خودم نیست. هر روز برای پرواز باید بریم به پایگاه.»

مهناز گفت: «من اصلاً می‌خوام بیام خونه خودمون، برمی‌گردیم بوشهر.»، عباس گفت: «بوشهر؟ برگردی پایگاه؟ صبح زنگ زدم، همه بچه‌ها زن و بچه‌هاشون رو فرستادن یه طرفی، اون‌وقت تو می‌خوای بیای بوشهر؟ پروازها لغو شده، برای همین زنگ زدم نادر یا قاسم بیان دنبالت. من صبح زود باید برم. برو شیراز. بهت تلفن می‌کنم، سرمی‌زنم، قول می‌دم مهناز. ان‌شاءالله جنگ زود تموم می‌شه. این جنگ نمی‌تونه زیاد طولانی بشه، فوقش یه ماهه، تحمل کن، عاقل باش.»

عباس در روزهای دوری از مهناز ضمن عملیات‌های نفسگیر، یادداشت‌هایی را هم از عملیات‌هایش می‌نویسد:

دوم مهر 1359

1. محرم‌نژاد ــ علیخواه

تهران ــ بوشهر

صبح روز دوم سرگرد خاجی اطلاع داد که "پایگاه ششم خلبان کم دارد و باید بلافاصله به پایگاه خودتان برگردید". ساعت 11 صبح بلند شدیم و در بوشهر بعد از یک ساعت پرواز فرود آمدیم.

2. دوران ــ وزیری

بلافاصله بعد از نشستن در بوشهر، به من ابلاغ شد که به آلرت بروم و من هم بدون اطلاع از منطقه و بوشهر به آلرت رفتم. بعد از یک ماه بود که بچه‌ها را می‌دیدم. ساعت 5 عصر برای پرواز CAP بلند شدیم. همان موقع جزیره خارک مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود و داشت در آتش می‌سوخت. موقعی که وضعیت را با رادار اطلاع دادم، گفتند تماس می‌گیرند. ولی تا موقع نشستن من که یک ساعت و نیم بعد از آن بود، هنوز نتوانسته بودند با خارک تماس بگیرند.

سوم مهر 1359

1. دوران ــ کرم

شب قبل به‌صورت آماده در آنجا ماندم و صبح زود با بوق SCRAMBLE بلند شدم و پس از یک ساعت گشت‌زنی در پایگاه نشستم.

2. سفیدموی ــ کیان‌آرا

دوران ــ اقدام

بمب، شمال بصره

در گردان یک سردرگمی وجود داشت، هدف‌ها بدون محاسبه و مطالعه به‌صورت یک مختصات جغرافیایی به خلبان داده می‌شد. این مأموریت انهدام نیروی زرهی و توپخانه دشمن که از شمال بصره وارد ایران می‌شدند، بود. این در واقع اولین مأموریت جنگی من بود و با صحبت‌هایی که بچه‌ها می‌کردند، معلوم بود ارتفاع باید خیلی کم و سرعت زیاد باشد.

من شماره دوی دسته بودم و تا روی هدف فقط به شماره یک نگاه می‌کردم. یک دقیقه قبل از رسیدن روی هدف، کابین عقب به من گفت: «نیروها باید اینجا باشند»، پس از این که شماره یک PUP UP کرد، من هم نیروها را دیدم و بمب‌ها را روی آن‌ها ریختم و موقع برگشتن به حرف‌های آقای اقدام که اشکالات را می‌گفت گوش می‌دادم. بعد از نشستن متوجه شدیم که اولین قربانی، ناصر دژبسته، به‌وسیله نیروی دشمن مورد هدف قرار گرفته است.

ششم مهر 1359

1.ضرابی ــ عسگری

دوران ــ پیروان

راکت، غرب اهواز

در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می‌کردم، اهواز را در ارتفاع پنج‌هزارپایی قطع و نیروهای دشمن را کاملاً دیدم. آنها به‌طرف ما تیراندازی می‌کردند. البته ما 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیدیم و با یک دسته هواپیمای اف‌ـ‌ـ‌5 روبه‌رو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد. نیروهای دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپخانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم. به‌هرحال راکت‌ها و فشنگ‌ها روی آن‌ها ریخته شد و خیلی واضح، دیدم که یکی از تانک‌ها آتش گرفت البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصدتایی بودم.

2. دوران ــ خلعتبری

یاسینی ــ رنجبر

غرب، اهواز

شبی بعد از اولین پرواز و صحبت‌های زیادی که درباره نیرو و مهمانی که داشتیم شد، گفتند "اگر می‌شود به ارتفاع بالا بروید و بمب موریک بزنید". در غرب اهواز شماره دو از من جدا شد. من یک دسته از نیروی دشمن را پیدا و با چهار AGM آن‌ها را منهدم کردم. این اولین بار بود که با اطمینان می‌شد گفت چهار تانک و مقداری اسلحه دیگر از روی آسمان تکه تکه شدند.

شهدای دفاع مقدس , دفاع مقدس , هفته دفاع مقدس ,

هشتم مهر 1359

1. یاسینی ــ رنجبر

دوران ــ خلعتبری

ام‌القصر

این مأموریت بنا به درخواست نیروی دریایی و برای حمله به پایگاه دریایی ام‌القصر و احتمالاً انهدام چند ناوچه به من داده شده است. این مأموریت را به‌صورت شماره دو در ارتفاع پست انجام دادم. در جنوب آبادان به‌علت دود غلیظ حاصل از سوخت بشکه‌های نفت دید بسیار کم بود و به همین خاطر شماره یک، چهار مایل زودتر PUP UP کرد و در ارتفاع 7هزارپایی موشک‌های خود را رها کرد، ولی به‌علت فاصله زیاد همه کوتاه خوردند.

من بعد از رفتن شماره یک، یک کشتی نفتکش و یک ناوچه اوزا را مورد هدف قرار دادم و در موقع فرار که درست روی پایگاه ام‌القصر رسیده بودم، یک ناو جنگی دیدم که به‌وسیله یک موشک آخر منهدم شد. در این مأموریت تجربه کردم که در پرواز AGM کابین جلو باید بدون G پرواز کند و فاصله هرچه کمتر و سرعت هرچه زیادتر باشد، موشک بهتر به هدف می‌خورد.

2. دوران ــ خلعتبری

فعلی‌زاده ــ اقدام

بمب، غرب اهواز

این مأموریت هم انهدام نیروی دشمن مستقر در غرب و جنوب‌غربی اهواز بود. شماره دو به‌علت اشکال ABOET کرد و من به‌طور مستقل مأموریت را انجام دادم. چون تنها بودم و هم اینکه در مأموریت قبل، محل نیروها را دیده بودم. با سرعت کمتر یعنی 500 نات و ارتفاع 1000 پا، شمال اهواز را قطع و در شرق و جنوب‌شرقی هویزه نیروی دشمن را دیدم. نیروی دشمن با شنیدن صدای هواپیما شروع به آتش می‌کردند و نیروهای جلو با فرستادن رسام فقط وضعیت آینده هواپیما را برای توپ‌های بدون رادار مشخص می‌کردند. به‌هرحال شانس یا هر چیز دیگر، در این پرواز هم آسیبی به هواپیمای من نرسید، ولی عمل کردن بمب‌های خود را در مجموعه  نیروی زمینی دشمن دیدم.

* * * * *

مهناز داخل نامه برای عباس نوشته است: "فقط زن‌هایی که شوهرهای نظامی داشته باشند، حال و روز هم را می‌فهمند. ولی تو بدتر از نظامی، خلبانی.یاد حرف بابام خدابیامرز افتادم، همیشه می‌گفت «بیا از این شغل دست بردار عباس آقا. خلبانی شغل خطرناکیه، بیایید همین بازار، حجره‌ای بگیرید، بچسبید به کسب‌وکار.»، تو هم هر بار می‌گفتی: «حاجی، من مرد آسمونهام، روی زمین بلد نیستم کاری بکنم.»

بیشتر بخوانید

من هم شدم مثل یک تکه گوشت قربانی، یا خانه خودمان هستم، یا خانه شما. یک چادر سفید انداخته‌ام سرم، تکیه داده‌ام به پشتی و مثل خبرنگارها با مردم سؤال و جواب می‌کنم. همه می‌خواهند بدانند وقتی جنگ شد ما کجا بودیم، به‌خصوص درباره تو صد جور سؤال می‌پرسند؛ حالا کجایی؟ چه‌کار می‌کنی؟ چندتا پرواز کردی؟ کجاها رفتی؟ بمب هم سر کسی ریختی؟..."

رادیوی بغل دست مهناز روشن است، گوینده دارد تازه‌ترین اخبار جنگ را می‌خواند و بعد ارتباط تلفنی با رئیس هلال احمر که از هموطنان درخواست اهدای خون می‌کند، پلک‌هایش آرام می‌افتد روی هم.

آمریکا از درون پوسیده است

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

آمریکا از درون پوسیده است

به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرلشکر «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه در حاشیه آیین تجلیل و تکریم یک میلیون پیشکسوت دوران دفاع مقدس و مقاومت که امروز در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، در جمع خبرنگاران با بیان اینکه ما توانستیم موازنه جنگ را معکوس کنیم، اظهار داشت: دشمنان ما بسیار قوی بودند و ما هنوز قوی نبودیم؛ اما نتیجه جنگ عکس موازنه اتفاق افتاد و این نتیجه یک رکورد بسیار شگفت‌انگیز است.

وی با اشاره به اینکه آمریکا نمادهایش را از دست داده است و حتی مردم آمریکا اکنون «مرگ بر آمریکا» می‌گویند، گفت: مردم مجسمه‌های نمادین را در آمریکا به زیر می‌کشند و پرچم آمریکا را به آتش می‌کشند.

سرلشکر سلامی با بیان اینکه آمریکا از درون پوسیده است و در بیرون هم منزوی است، تصریح کرد: ملت عزیز ایران هیچ نگران نباشند و با آرامش زندگی کنند.