شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

روایت فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا از غوغای رزمندگان در عملیات کربلای ۵ / حاج علی فضلی چگونه طلسم عملیات را شکست؟

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

روایت فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا از غوغای رزمندگان در عملیات کربلای ۵ / حاج علی فضلی چگونه طلسم عملیات را شکست؟

گروه استان‌ها ـ فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهداء بخشی از خاطرات شکل‌گیری این لشکر در دفاع مقدس و رشادت‌های رزمندگان مخلص این لشکر را بازگو کرد و گفت: چگونه می‌توان عظمت فرزندان کرج در دفاع مقدس را به تماشا نشست.

 به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرج، سردار رستمعلی رفیعی آتانی در این یاداشت نوشته است: هر وقت به تابلوی نقاشی هنرمندانه  استاد فرشچیان می‌اندیشم و تحسین اهل ذوق و دل را می‌بینم به این فکر می‌‌افتم راستی چه کار کنیم که استان البرز و شهر کرج با نگاه به یک تابلو همه عظمت فرزندان عاشورایی خود را به تماشا بنشینند.


لشکر پر آوازه 10 حضرت سیدالشهداء (ع) با همه برجستگانش همچون ستاره ای در آسمان جهاد و شهادت  می‌درخشد، لحظه آغازین تولد این شجره طیبه که ماجرای پیوند ناگسستنی لشکر با عاشورا را تجسم می سازد ماجرای شنیدنی  است.


آقا محسن وزوایی حکم تشکیل تیپ حضرت سید الشهداء (ع) را از سردار کریمی در تهران دریافت می‌کند، با حکم به منطقه می آید ، اما سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان به آقا محسن می‌فرماید که این عملیات (بیت المقدس ) را مشترک با تیپ 27 حضرت رسول( ص) انجام بدهیم و بعد از اتمام عملیات رسما تأسیس تیپ 10 حضرت سیدالشهداء( ع) را اعلام کنید، درست اینجا  آغاز  قصه سر به مهر مجاهدان این لشکر شروع می‌شود.


آقا محسن وزوایی در همان عملیات آسمانی می‌شود و حاج احمد متوسلیان بر بلندی‌های افق جاودانگی تاریخ قرار می‌گیرد و اسرار اهل سر همچون اصحاب عاشورا جاری در حقیقت تاریخ می‌شوند.


این آغازین لحظه تولدی لشکری شد که با نام مقدس حضرت سیدالشهدا (ع) بر تارک فرزندان عاشورایی امام خمینی(ره) انقلاب وشهر کرج  درخشید.


گردان‌های حضرت قاسم (ع)، حضرت علی‌اکبر (ع)، حضرت قمر بنی‌هاشم (ع)،گردان زهیر شناسنامه یگانی را رقم زد که متنعمان از شهد شیرینش حماسه‌سازان دوران طلایی دفاع مقدس وافتخار آفرینان عملیات رمضان تا پایان دفاع مقدس و بعداز آن تا این لحظه  هستند.


سرداران بزرگی چون شهیدان موحدی دانش، کلهری، کاظم نجفی رستگار و ستاره گان پیشتاز بزرگش همچون حاج محمدخزاعی، سردار فضائل انسانی و جهادی حاج علی فضلی، سردار حاج اسدالله ناصح، سردار حاج یزدان مؤیدی‌نیا، سردار حاج عبدالله عراقی، ،سردار حاج ابوالفضل اسلامی‌، سردار مولایی و برادر مخلص و محجوبم جناب سرهنگ قنبری‌ها‌، گنجینه تمام‌نشدنی را به یادگار گذاشتند که هر انسان در مسیر جهاد وفداکاری را مقهور عظمتشان می‌سازد.


جنگ به سرعت به پیش می‌رفت‌، میدان عمل به روی اصحاب روح‌الله گشوده می‌شد و یکی و پس از دیگری سرزمین جبهه‌ها را محل عشق بازی و مهبط ملائکه الله تبدیل می‌کردند و رقص کنان به سوی قله‌های نور به پیش می‌رفتند.


در این میانه فضل و عنایتی از خداوند بزرگ بر کرجی‌ها هدیه می‌گردد تا لشکر 10 حضرت سید الشهداء(ع) تحت فرماندهی سردار فضائل خوبی‌ها ، انسانی و جهادی حاج علی فضلی قرار می‌گیرد.


قصه حاج علی غصه عاشوراست که دیگر "هل من ناصر ینصرنی" امام خویش را در بی‌وفایی نسرایند، او با یارانش بیت المقدس‌ها ،کربلا‌ها و والفجرها را یکی پس از دیگری خلق می‌کردند تا خنده بر لبان امام خویش جاری سازند.


وقتی طلسم عملیات کربلای 5 باید شکسته شود، حاج علی فضلی به آقا محسن امام خمینی(ره)  می‌فرماید که وعده دیدار با امام عزیز را بگیرید تا در خط بچه‌ها غوغای عاشورا را برپا کنند، او می‌دانست وعده دیدار با نائب امام زمان (عج) غوغای در جبهه به پا خواهد کرد و تجسم اینکه خنده بر لبان امام جاری شود لشکر کاری خواهد کرد که آدمیان و عالمیان در توصیف آن انگشت به دهان بمانند، وعده دیدار امام (ره ) رمز بی‌سیم حاج علی فضلی با رزمندگان است و دیدار رزمندگان با امام در جماران اوج این عشق بازی است که آوینی سراینده آن صحنه به یاد ماندنی می‌شود.


حال مائیم و آن همه زیبائی‌های نگفته و نشنیده اما محتاج تر از همیشه به آن، این قصه را چگونه روایت کنیم؟ چگونه تصویر حاج یدالله را به نسل جوان نشان بدهیم؟ چگونه آقا‌‌مهدی شرع پسندها  را در شریعت شهادت طلبی به تصویر بکشیم؟ چگونه در اجر  آجورلوها سهیم شویم؟


چگونه تأدیب نفس  و قصه خلوص کیانپور را برای شناسایی منطقه کربلای 5 در مشتی خاک به حاج علی فضلی  عرضه نمودند به امروزیان نشان دهیم؟ که تفاوت من و ما تا کجا در معنی به اوج می‌رسد.


چگونه شهیدان زنده و  اهل مکتوم را به رخ همه بکشانیم؟


راستی حرف‌های نگفته صاحبان سر شهیدان را با چه التماسی از گنجینه اسرار آنها بیرون بکشیم ؟


سوال‌ها همچنان زیاد می‌شود و ما بر سر برگه امتحان پاسخگویی،در سالن ناتوانی خویش نشسته ایم.چه فرقی می‌کند پایان وقت را چه کسی سوت می‌زند:دل مشغولی‌هایمان ، غرق شدن در حاشیه‌ها ، سکوت شهر، بوق‌های ممتد ماشین‌ها و پیچیده شدن صداهای مردم در کار زار زندگی روزانه آن‌ها و  هر چه هست زمان به جلو می‌رود و ما هنوز پاسخ به سوالات را نداده ایم.این‌ها بهانه ای شده است تا قدری در خودمان تأمل کنیم و به ساکنان شهر بگوئیم تابلوی ورودی و خروجی خیابان شهید بهشتی در حد فاصل پل حصارک را از این تاریخ به بعد فقط یک پل عابر پیاده نبینید. 


این پل راهی است به سوی آسمان،در دو طرف این پل تابلوی نقش بسته است که اهل دل را به اهل آسمان لشکر 10 حضرت سیدالشهداء( ع) پیوند می‌زند و این پیوند ازظهر عاشورای 61 هجری بر قرار است و  تا دولت امام آخر الزمانی عشق به پیش می‌رود.


تابلوی نصب شده در این پل سیمای برجستگان  لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع) را در جلوی دیدگان همه مشتاقان در شبانه روز به تماشا می‌گذارد، سیمای انسان‌هایی که روزگاری غبار غم از امام خویش زدودند و شیوه  زدودن غبار غم از روی ولی خدا را به ما آموختند، سیمای شهرمان را سیمای حقیقی فرزانگان، پیشگامان، پیشقراولان و پیشتازان عزت، مردانگی‌، شرف‌، پایداری و پیشرفت به سوی قله‌هایی که حق ملت ایران است بسازیم.


توجه به افتخارات گذشته این لشکر چراغ راه  آینده  است چون این لشکر یک تاریخ سراسر پیروزی، عمل موفق، افتخارات، برجستگی و روشنایی از خود به یادگار گذاشته که می‌تواند چراغ راه نسل‌های آینده قرار گرفته و خطوط روشنی را برای نسل‌های بعدی بسازد، هنر اصلی این است که بتوانیم این گنج‌های نهفته در درون لشکر را استخراج و از این تجربیات و ارزش‌های به‌ جامانده بهترین حظ معنوی را ببریم.


اینجانب  به نمایندگی از طرف از همه رزمندگان حاضر در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء( ع)  از همه کسانی که کمک کردند، همراهی کردند و بر ما منت نهادند تا این تابلو زینت بخش ورودی شهرمان گردد تشکر می‌کنم از جمله از عزیزان شورای شهر و شهرداری شهر کرج

داستان زنانی که نان نداشتند، اما «نان سال‌های جنگ» را می‌پختند

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

داستان زنانی که نان نداشتند، اما «نان سال‌های جنگ» را می‌پختند

کتاب «نان سال‌های جنگ» روایتی مستند است از تلاش هشت‌ساله زنان یک روستا برای تأمین نان مورد نیاز جبهه‌ها.

خبرگزاری تسنیم:

از طرف جهاد آرد آوردند و گفتند هرکسی می‌تواند بسم‌الله. خانه خیرالنسا شد پاتوق نان پختن. من هم پایم به آنجا باز شد. کارها از اذان صبح شروع می‌شد و تا غروب ادامه داشت. اذان صبح خمیر را باز می‌کردیم. هر روز نوبت یک نفر بود که خمیر را باز کند. وقتی آفتاب می‌آمد بالا، سر و کله زن‌ها پیدا می‌شد. دور هم جمع می‌شدیم و نان می‌پختیم. کار من خمیر زواله کردن بود. زمانی که بقیه خسته می‌شدند، شروع می‌کردم به نان پختن.

* * *

نان پختن توی تابستان کار سختی بود. تابستان انگار آتش می‌بارید! کنار تنور هم بودیم می‌پختیم از گرما. وقتی هوا داغ بود، خمیر خوبی از آب درنمی‌آمد و سریع تُرش می‌شد. برای اینکه نام به تنور نچسبد، یک تکه دستمال خیس دور تنور می‌چرخاندیم، بهش می‌گفتیم تُنُورو. اگر این کار را نمی‌کردیم، نان از کناره می‌افتاد داخل تنور. ماه رمضان هم فقط شب‌ها نان می‌پختیم، بعد از افطار می‌رفتیم سر تنور.

* * *

برای مردم نان می‌پختم و دستمزدم تنوری پنج قِران بود. یک روز زن حاج مسلم گفت: «دخترعمه، اگر آرد بیاورم، برای جبهه نان می‌پزی؟» گفتم: «پول ندارم به جبهه کمک کنم. پسر هم ندارم که بفرستمش جبهه. از خدایم است که نان بپزم.»...

این‌ها بخش‌هایی از کتاب «نان سال‌های جنگ»، خاطرات زنان روستایی در سبزوار از سال‌های جنگ است. روستایی صدخَرو یکی از روستاهای فعال در جنگ بود که زنان آن در طول هشت سال جنگ تحمیلی به کار پشتیبانی از جبهه‌ها مشغول بودند. کم نبودند روستاهایی که بی‌چشم‌داشت به تأمین اقلام جبهه پرداختند؛ از نان پختن گرفته تا دوختن لباس و بافتن شال و کلاه و... اما در تمام چهار دهه پس از جنگ، کمتر صدایی از آنها در آثار مستند شنیده شده است.

«نان سال‌های جنگ» که با همکاری محمد اصغرزاده و محمود شم‌آبادی نوشته و از سوی انتشارات راه یار منتشر شده است، جزو معدود آثاری است که به روایت خاطرات این زنان پرداخته است. هرچند نوشتن از جنگ از زاویه دید زنان طی سال‌های اخیر رشد داشته، اما عمده تمرکز این آثار بر خاطرات همسران شهدا یا کسانی است که در قامت امدادگر در مناطق جنگی فعال بودند. این در حالی است که خانه بسیاری از زنان ایرانی در هشت سال جنگ تحمیلی، خود یک مرکز برای پشتیبانی از جبهه‌هایی بود که فرزندانشان در آن نفس می‌کشیدند.

خبرگزاری تسنیم به‌مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس با شم‌آبادی که کار تدوین و نگارش خاطرات زنان روستای صدخَرو را به‌عهده داشت، به گفت‌وگو پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

*تسنیم: آقای شم‌آبادی، کتاب «نان سال‌های جنگ» جزو معدود آثاری است که از زاویه‌ای جدید به سال‌های دفاع مقدس پرداخته است. این کتاب تلاش دارد آن همدلی‌هایی را که ما در این سال‌ها از آن شنیده‌ایم، به‌صورت مستند ارائه دهد، نگارش این کتاب چگونه شکل گرفت؟

جنگ موضوع گسترده‌ای بود و همه مردم را درگیر خود کرده بود، شبه‌روشنفکران، روشنفکران و رسانه‌های خارجی معمولاً وحشت و تلخی‌های جنگ را به ما نشان می‌دهند، اما جنگ برای ملت ما فقط خط مقدم و جبهه نبود، جنگ برای تمام مردم ما از تک‌تک خانه‌ها شروع شد. جنگ برای مردمی که بچه‌هایشان را به جبهه می‌فرستادند، از همان لحظه اعزام شروع می‌شد. صبر مردم ما در این مدت، صبر زیبایی بود، عزیزشان در جبهه حضور داشت و خودشان در پشت جبهه مشغول انجام فعالیت‌هایی بودند؛ فعالیت‌هایی که متأسفانه در این سال‌ها چندان به آن پرداخته نشده است.

ما همانند روستای صدخرو، چندین روستا در استان‌های مختلف داریم که زنانشان به کار پشتیبانی از جبهه‌ها می‌پرداختند، مانند روستای «خانوک» در کرمان که آنها هم به کار پخت نان می‌پرداختند.

این‌ها روستاهایی هستند که طعم تلخ محرومیت را چشیده بودند، اما وقتی انقلاب پیروز می‌شود و جنگ تحمیلی رخ می‌دهد، وارد میدان می‌شوند و از انجام هیچ نوع کاری دریغ ندارند. مردم در زمان پهلوی ــ که در این سال‌ها برخی از رسانه‌ها مشغول تطهیر آن هستند ــ با محرومیت شدید مواجه بودند. کار مردم روستای صدخرو به جایی رسیده بود که مجبور بودند برای سیر کردن شکم خود از علف تریاک استفاده کنند؛ دیگر چیزی به‌نام گندم و جو در روستا وجود نداشت. این مردمی که آن‌قدر رنج کشیده بودند، وقتی می‌بینند که امام(ره) و انقلاب و مسئولانی که در آن برهه فعالیت داشتند، از جنس خودشان هستند، با شروع جنگ، جنگ را از خودشان می‌دانند.

هفته دفاع مقدس , ادبیات دفاع مقدس ,

این میزان اتحاد در دیگر جنگ‌های میهنی که در طول تاریخ برای کشور رخ داده است، دیده نمی‌شود، این‌که جنگی در غرب کشور رخ دهد و هزاران کیلومتر این سوتر، در شرق کشور مردم جنگ را از خودشان بدانند، کار نوشتن کتاب «نان سال‌های جنگ» از اینجا آغاز شد، تصمیم گرفتیم که به یک موضوع مغفول بپردازیم و با این کتاب بگوییم که جنگ تنها مختص خط مقدم نبود، جنگ از تک‌تک خانه‌های مردم شروع شد.

*تسنیم: روستای صدخرو تنها روستای فعال در این زمینه در خراسان بود؟

همانند روستای صدخرو، روستاهای زیادی در سبزوار وجود داشت که به پشتیبانی جنگ مشغول بودند، اما روستای صدخرو به‌دلیل فعالیت زیاد زنان در آن منطقه حالت پایگاه داشت. در این روستا خانمی به‌نام خیرالنساء صدخروی زنان روستا را بسیج کرد و آنها تا پایان جنگ به پشتیبانی از جبهه‌ها پرداختند؛ از نان‌پختن گرفته تا دوختن لباس و... .

روستاهای دیگری نیز در این منطقه فعالیت‌های این‌چنینی داشتند؛ مانند روستای «شم‌آباد» که با وجود جمعیت اندک خود، 40 شهید را تقدیم کشور کرد. این روستا هم مشغول انجام امور مربوط به پشتیبانی از جنگ در آن ایام بود. در خراسان روستاهای زیاد این‌چنینی بود اما متأسفانه در این سال‌ها مورد غفلت قرار گرفتند و کمتر به نقش آنها پرداخته شد.

*تسنیم: کتاب نمایی جدید از زن ایرانی را به مخاطب امروز نشان می‌دهد، مدیریت همه این امور با خانم‌ها بود؟

بله، کار با جهاد سازندگی شروع شد. جهاد نهاد مقدسی بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌فرمان امام(ره) به‌منظور محرومیت‌زدایی تشکیل شد. در روستاها معمولاً روابط خان و خان‌بازی وجود داشت. بعد از انقلاب نیز این رویه گاه دیده می‌شد. بعضی از خان‌ها هنوز قدرت داشتند. جهاد به روستاها می‌رفت و با این نوع روابط برخورد می‌کرد. شهدای سبزوار که در جهاد فعالیت می‌کردند، علاوه بر محرومیت‌زدایی در روستاها به برخورد با خان‌ها نیز می‌پرداختند. در بعضی از روستاها نیز موضوع اعتیاد پررنگ بود، نیروهای جهاد تلاش می‌کردند این مشکل را از روستاها برطرف کنند. پروژه‌هایی مانند آب‌رسانی به روستاها، سوادآموزی، پخش فیلم و... نیز از سوی جهاد سازندگی در روستاها انجام می‌شد.

در روستای صدخرو نیز کار به همین شکل بود، نیروهای جهاد به روستا آمدند و گفتند که جبهه نیاز به نان و برخی از اقلام دارد. مردم روستا هم برای تهیه این اقلام اعلام آمادگی کردند. کار از اینجا شروع شد و مدیریت آن نیز با خود خانم‌ها بود.

این کار کاملاً مردمی بود. هرچند تأمین آرد با جهاد سازندگی بود، اما زمانی که آرد هم نبود مردم با آرد خودشان نان جبهه‌ها را می‌پختند. بعضی وقت‌ها که قرار نبود نان بپزند، شروع کردند به دوختن یا بافتن لباس، درست کردن مربا و... . جهاد هم در پایان کار می‌آمد و اقلام تهیه‌شده را بار می‌زدند و به جبهه می‌بردند.

*تسنیم: این دست فعالیت‌ها تا چه‌مدت ادامه داشت؟ روزانه چقدر نان برای جبهه‌ها از این طریق تهیه می‌شد؟

متغیر بود، بعضی وقت‌ها حجم سنگین بود، اما گاه نیز به‌دلیل اینکه آرد نبوده، خانم‌ها مشغول کارهای دیگر برای پشتیبانی از جنگ بودند، اما نکته قابل تأمل در این میان آن است که پختن نان برای جبهه‌ها تا پایان جنگ ادامه داشت، کار تعطیل‌بردار نبود، یک زمانی نان می‌پختند، یک زمانی مربا درست می‌کردند، در زمستان در حسینیه قدیم مشغول بافتن لباس برای رزمندگان می‌شدند، خستگی‌ناپذیر بودند.

*تسنیم: یکی از نکات جالب در این کتاب این است که وضعیت اقتصادی مردم روستا گاه چندان مناسب نبود، مثلاً کتاب از محرومیت‌هایی می‌گوید که مردم در دوره پهلوی تحمل کردند. بعد از پیروزی انقلاب نیز خانواده‌هایی میان ساکنان روستا هستند که از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی ندارند، با وجود این پای کار ایستاده‌اند و در پختن نان و دیگر امور همکاری می‌کنند.

البته روستا، روستای محرومی نبود، اما افراد محرومی نیز در آن زندگی می‌کردند. نکته جالب اینجاست که در انجام این دست از فعالیت‌ها افراد ثروتمند و افراد مستضعف را کنار هم می‌بینیم؛ یعنی همان چیزی که ما در دهه 60 می‌دیدیم، فاصله طبقاتی به‌دلیل وجه بارز انقلاب از بین رفته بود. زنان از مستضعف تا برخوردار کنار هم مشغول کار بودند، میان این گروه خانمی بود که برای تأمین مایحتاج زندگی و معیشت خود نان می‌پخت اما در این زمان برای جبهه‌ها رایگان نان می‌پزد، یا زنی بوده که چند بچه معلول در خانه داشت، اما کنار نکشید و همانند زنان دیگر شروع کرد به نان‌پختن برای جبهه‌ها.

هفته دفاع مقدس , ادبیات دفاع مقدس ,

خیرالنساء صدخروی مدیریت زنان روستای صدخرو را در پشتیبانی جنگ به‌عهده داشت

در بخش جمع‌آوری کمک‌های مردمی فردی را داشتیم که گوشواره‌ای طلایی را که همسر شهیدش به او هدیه داده است، تقدیم انقلاب می‌کند. کنار او زنی را داریم که چند تخم‌مرغ به جبهه هدیه می‌دهد و می‌گوید "من دستم خالی است، اما دوست دارم در کمک به جبهه سهیم باشم."، این امر مردمی بودن انقلاب را نشان می‌دهد. مردم انقلاب را از خودشان می‌دانستند و می‌دانند.

زنان در جنگ‌های دیگر کشورها جزو اقشار آسیب‌پذیر جامعه هستند. تصاویری که از جنگ‌های دیگر کشورها گرفته شده است نشان می‌دهد که زنان معمولاً در حالت جنگ‌زده و غم‌انگیز هستند اما در دفاع مقدس، ما شاهد حماسه زنان هستیم؛ از زنانی که در بیمارستان‌ها مشغول امدادگری بودند تا زنانی که در شهرها و روستاها کار پشتیبانی از جبهه‌ها را به‌عهده گرفته بودند، این‌ها حماسه‌هایی است که زنان ایرانی در طول جنگ تحمیلی آفریدند، خانم‌ها ناامید نشدند، و اگر غیر از این بود جبهه‌ها به مشکل برمی‌خورد.

*تسنیم: این نوع حضور بعد اجتماعی سال‌های جنگ را نشان می‌دهد که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده است، این همدلی‌ از کجا شکل گرفت؟

همچنان باز هم این همدلی‌ها را مشاهده می‌کنیم. خانم‌های صدخروی در همین چند سال اخیر اعلام کردند که حاضرند برای رزمندگان در جبهه مقاومت و مدافعان حرم، شال‌گردن ببافند. این همدلی هنوز در چهره تک‌تک زنان روستا دیده می‌شود. زنان روستایی و دیگر زنان به انقلاب دلبستگی دارند، اما آنچه ممکن است مردم را اذیت کند، مسئولانی هستند که به انقلاب وفادار نیستند.

شهید شمس‌آبادی در آن ایام از مسئولان جهاد سازندگی بود. زنان روستا وقتی می‌بینند که او پیوسته در حال فعالیت و کار است، یا در جبهه مشغول سنگرسازی است یا در پشت‌جبهه به محرومیت‌زدایی می‌پردازد، جنگ را از خودشان می‌بینند و بیشتر پای کار می‌آیند. دیدن مسئولی که دنبال تجمل‌گرایی است، مردم را دلسرد می‌کند. با وجود این معتقدم که راه ما راهی نیست که به پایان رسیده باشد، راه ما ادامه دارد. ما شهدایی مانند شهید صدرزاده، جلیلی‌نسب، موحدی، راه‌چمنی و...  را می‌بینیم که از رویش‌های انقلاب هستند. این شهدای مدافع حرم که اکثر آنها متولدین دهه‌های 60 و 70 هستند، هیچ کدام امام(ره) را ندیده‌اند، اما وقتی موضوعی به‌عنوان دفاع از حرم پیش می‌آید، وارد میدان می‌شوند.

هفته دفاع مقدس , ادبیات دفاع مقدس ,

نکته مهم این است که ما این حضور را روایت نمی‌کنیم. وقتی ما حضور نداریم، رسانه‌های غربی جای خالی این روایت‌ها را با روایت‌های تلخ و سیاه از جنگ پر می‌کنند. آنها مشکلات را آن‌قدر پررنگ می‌کنند که مردم ناامید شوند. صدا و سیما و تولیدات سینمایی ما تا چه‌اندازه توانستند مجاهدت امثال مردم روستای صدخرو را نشان دهند؟ اگر هم بوده، نمایشی بوده مانند سریال «ستایش» که کاملاً در فضای ضدجنگ تولید شده است، داستان زنی که برادرش برای فرار از جبهه کشته می‌شود و این داستان تا سه فصل برای مردم روایت می‌شود. ما چقدر توانستیم به جنگ رسانه‌ای غربی‌ها برویم؟ اینجا است که ما آسیب می‌بینیم و آن روایت غلط دشمنان در خانه تک‌تک ما می‌آید.

بیشتر بخوانید

تاریخ ما مردمی است، تا وقتی این تاریخ مردمی را روایت نکنیم و مردم ندانند که چه نقش قهرمانانه‌ای در جنگ داشتند و امروز دارند، روایت دشمن را می‌پذیرند. خانم‌هایی مانند خیرالنساء صدخروی قهرمانان گمنام جنگ هستند، این‌ها گنج‌هایی هستند که متأسفانه داریم آنها را از دست می‌دهیم. بعضی از خانم‌های روستا به‌دلیل کهولت سن، خاطرات را از یاد برده‌اند. باید زودتر از این‌ها، روایت‌های مربوط به جنگ جمع‌آوری می‌شد. اگر مجاهدت این خانم‌ها نبود، ممکن بود نتیجه دیگری در جنگ بگیریم.

حقایق جنگ تحمیلی /فرمانده دفاع مقدس/ تعداد شهدایمان یک‌سوم کشته‌های رژیم بعث بود/ معاندان برای تحریف ‌جنگ جدی شده‌اند

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

حقایق جنگ تحمیلی /فرمانده دفاع مقدس/ تعداد شهدایمان یک‌سوم کشته‌های رژیم بعث بود/ معاندان برای تحریف ‌جنگ جدی شده‌اند

گروه استان‌ها ــ فرمانده ارشد دفاع مقدس با اشاره به تلاش معاندان برای تحریف تاریخ و حقایق دفاع مقدس گفت: برای نمونه از تعداد بالای شهدای ما در جنگ تحمیلی سخن می‌گویند؛ در حالی که در صحنه جنگ ۱۷۰هزار شهید دادیم.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قزوین، تاریخچه دفاع مقدس پر از فرماندهان جوان و برومندی است که در لبیک به دعوت امام خمینی(ره)، ولی فقیه زمان و با کمترین تجربه نظامی پای به عرصه نبرد و دفاع از میهن گذاشتند. یکی از فرماندهان جوان دوران دفاع مقدس، سردار سرتیپ‌دوم پاسدار «سیروس صابری» است که جانشینی فرمانده سپاه حضرت محمد رسول‌الله(ص) تهران بزرگ را در کارنامه جهادی خود دارد، فرمانده خوش‌نامی که گنجینه خاطرات دفاع مقدس ملت ایران در برابر استکبار جهانی است.

جنگی که در آن یک وجب از خاک ایران جدا نشد

سردار صابری در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم یکی از دلایل طولانی شدن جنگ را خیانت‌های بنی‌صدر و منافقین دانست و یادآور شد: بعد از عزل بنی‌صدر توسط امام خمینی(ره) همبستگی و همراهی بین ارتش، سپاه و نیروهای مردمی بسیج به اوج خود رسید و ما توانستیم در طول 1.5 سال بیشتر مناطق اشغال‌شده کشور را طی عملیات‌های پیاپی آزاد کنیم.

وی اضافه کرد: همکاری بین ارتش و سپاه در طول دوران دفاع مقدس یک همکاری مثال‌زدنی بود که زمینه پیروزی ما را فراهم کرد و درس خوبی به دشمن داد.

صابری با یادآوری اینکه "200 سال قبل نقشه کشور ما مانند یک شتر نشسته بود"، ادامه داد: در این 2 قرن هر تجاوزی به کشور ما شد، یک تکه از این کشور رفت تا اینکه این شتر نشسته در نهایت به یک گربه تبدیل شد و مساحت کشور ما هم تقریباً نصف شد. اما در 8 سال جنگ تحمیلی با اینکه همه ابرقدرت‌ها علیه ما بودند، حتی یک وجب از خاک ما کم نشد.

تعداد شهدای ما یک‌سوم کشته‌های دشمن بود

این فرمانده ارشد دوران دفاع مقدس با اشاره به تلاش برخی رسانه‌های معاند برای تحریف تاریخ و حقایق دفاع مقدس گفت: برای نمونه بسیاری از این رسانه‌ها از تعداد بالای شهدای ما در جنگ تحمیلی سخن می‌گویند؛ در حالی که ما در صحنه جنگ 170 هزار شهید دادیم؛ در صورتی که کشته‌های دشمن ما در این جنگ 520 هزار نفر بود. آماری که نشان می‌دهد رزمندگان ما خیلی خوب و آگاهانه جنگیدند.

صابری ولایت‌پذیری و تبعیت تام از فرماندهی‌کل قوا را از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد رزمندگان اسلام در دوران 8ساله دفاع مقدس توصیف کرد و افزود: در زمان عملیات هم همه رزمندگان ما گوش به فرمان فرمانده بودند و مشکلاتی مانند اینکه کسی بخواهد یاغی شود و حرف گوش نکند، نداشتیم. همه خیلی خوب حرف گوش می‌کردند و روز عملیات و شب عملیات هم برای آنها فرقی نداشت.

جانشین سابق فرمانده سپاه محمد رسول‌الله(ص) با بیان اینکه اصلاً نمی‌توان معنویت را از دفاع مقدس جدا کرد، اظهار داشت: حتی اعتقاد دارم که اگر بخواهیم فضای معنوی حاکم بر جبهه‌ها را از دفاع مقدس جدا کنیم، چیزی از جنگ و دفاع مقدس باقی نمی‌ماند.

صابری برپایی هیئت‌های عزاداری و مولودی‌خوانی در گردان‌های بسیج و سپاه را نمونه این فضای مذهبی و معنوی حاکم بر دفاع مقدس دانست و افزود: نمونه جشن‌های مذهبی و مولودی‌خوانی‌هایی که در تولد ائمه اطهار(ع) در جبهه برپا می‌شدند، بی‌نظیر بودند و نمونه آنها را در هیچ کجا ندیدم.

وی با اشاره به روحیه معنوی و بالای رزمندگان اسلام در سنگرها و خط مقدم ادامه داد: رزمندگان ما در حالی که موقع نماز شب دعا می‌خواندند و اشک می‌ریختند، بلافاصله بعد از پایان نماز و دعا با هم شوخی می‌کردند؛ شوخی‌هایی که پر از خلاقیت و خلوص معنوی بود.

فلسفه نام‌گذاری دسته‌جات نظامی سپاه در دوران دفاع مقدس

صابری همچنین به فلسفه نام‌گذاری لشگرها و سایر دسته‌جات نظامی سپاه در این دوران دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: فلسفه نام‌گذاری دسته‌جات نظامی ما هم مانند دفاع مقدس ما خاص بود؛ به‌طوری که اسم لشگرهای ما برگرفته از اسامی ائمه اطهار مانند امام علی(ع)، امام حسین(ع) و محمد رسول‌الله(ص) بود.

وی با ذکر اینکه اسم گردان‌ها و گروهان‌ها در هر لشگر به‌فراخور نام آن لشگر انتخاب می‌شد، اضافه کرد: برای مثال «یاران حضرت علی(ع)» اسم یکی از گردان‌های لشگر امام علی(ع) بود و یا در لشگر محمد رسول‌الله(ص) اسم گردان‌های ما عمار، حمزه، مقداد و انصار بود.

اطلاع‌نگاشت | روایت پیروزی

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

اطلاع‌نگاشت | روایت پیروزی

دفاع مقدس ملت ایران از دو خطر «فراموشی» و «تحریف» مصون نیست: «دست تحریف، این بخش پُردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند.» ۱۳۹۹/۰۶/۳۱ و «این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقیقت روحیه‌ی انقلاب از بین برود.» ۱۳۷۰/۰۴/۲۵
پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در این اطلاع نگاشت راهکارهایی را برای مقابله با چنین خطراتی و برای ناکام گذاشتن توطئه‌ی دشمنان  منتشر میکند.



پرونده «روایت جنگ»|‌ارتش چگونه جنگ را روایت می‌کند؟ گفتگوی تفصیلی با امیر مسعود بختیاری

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

پرونده «روایت جنگ»|‌ارتش چگونه جنگ را روایت می‌کند؟/ ناگفته‌ای که نگاه‌ به دفاع مقدس را تغییر دهد نداریم/ گفتگوی تفصیلی با امیر مسعود بختیاری

امیر مسعود بختیاری می‌گوید: مساله روایتگری یا عملیات نگاری در ارتش یکی از وظایف عادی و تایید شده یگان های نظامی حتی در زمان صلح است. اینها وقایع روزانه شان را در دفاتر خاصی به نام "تاریخچه یگانی" ثبت می کنند و این جزو روش‌های متداول یگانی است.

گروه دفاعی خبرگزاری تسنیمپرونده ویژه «روایت جنگ»:با شروع رسمی جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق در 31 شهریور ماه سال 59، یگان‌های مختلف ارتش جمهوری اسلامی ایران در نیروهای زمینی، هوایی و دریایی، به شکل مستقیم وارد این نبرد نابرابر شدند؛ ارتشی که به واسط حوادث مرتبط با انقلاب و برخی اتفاقات نظیر کودتای نقاب و... از ثبات لازم برخوردار نبود ولی افسران جوان و انقلابی ارتش توانستند این سازمان را سر پانگه داشته و در عملیات‌های مختلف نظیر آزادسازی بیت المقدس، طریق القدس، ثامن الائمه و... نقش اساسی ایفا کنند.

برای بررسی روایت جنگ از نگاه ارتش، به سراغ امیر مسعود بختیاری رفتیم.

امیر بختیاری متولد 1320 در مسجد سلیمان، ازجمله فرماندهان نیروی زمینی ارتش در جنگ تحمیلی است که در معاونت عملیات نزاجا مسئولیت داشت.

ایشان همچنین کتاب‌هایی با موضع عملیات بیت المقدس، عملیات طریق القدس و نیز کتاب‌هایی با عنوان درس‌هایی از جنگ ایران و عراق و هشت سال دفاع مقدس نگاشته که در آن به موضوعات مختلف پیرامون نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ پرداخته شده است.

بیشتر بخوانید

متن گفتگو با امیر بختیاری را در ادامه می‌خوانید:

** 6 ماه بعد از شروع جنگ روایتگری در ارتش آغاز شد

* خیلی ممنون هستیم امیر بزرگوار که وقتتان را دراختیار ما قرار دادید. به عنوان سوال اول لطفا بفرماییدپروسه روایتگری و ثبت وقایع جنگ در ارتش جمهوری اسلامی ایران چگونه شکل گرفت و محصولش در کجا نگهداری و بهره‌وری می شود؟

مساله روایتگری یا عملیات نگاری در ارتش یکی از وظایف عادی و تایید شده یگان های نظامی حتی در زمان صلح است. اینها وقایع روزانه شان را در دفاتر خاصی به نام "تاریخچه یگانی" ثبت می کنند و این جزو روش‌های متداول یگانی است؛ مشخصا در مساله جنگ ایران و عراق می توانم بگویم که حداکثر 6 ماه بعد از آغاز جنگ، روایتگری جنگ در ارتش به صورت مکتوب و رسمی در دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش که استادانش به جنگ آمده بودند، آغاز و قرار شد از اسناد و مدارک جنگ که عمدتا طرح ها، قراردادها، اسناد و نقشه های عملیاتی است یک نسخه به دافوس (دانشکده فرماندهی و ستاد) داده شود تا آنان این اسناد را به روش خود نگهداری کنند.

می توان گفت از آغاز نیم سال دوم جنگ، این تاریخ نگاری یا روایتگری توسط مرحوم سرهنگ یعقوب حسینی که یکی از افسران بسیار خوب نیروی زمینی و معاون عملیاتی فرمانده نیرو بود، شروع شد. ایشان در 6 ماه اول جنگ معاون عملیاتی فرماندهی وقت نیروی زمینی یعنی مرحوم قاسمعلی ظهیرنژاد بودند.

روایتگری در معنای لغوی یعنی من چیزی را که از کسی شنیدم، برای شما بگویم؛ در حالی که حتما شما در اینجا دارید روایتگری را توسعه می‌دهید؛ یعنی مثلا ممکن است من چیزی را از کسی نقل کنم و بگویم شهید صیاد این را گفت یا این کار را کرد  اما یک موقع است که من از خودم می گویم یا از کتاب یا سندی روایت  می‌کنم یا یک زمان است که تفسیر، تحلیل و تاویل می‌کنم؛ آیا به همه اینها روایت گری می‌گویید؟

* منظور ما از روایتگری اعم از مشاهدات، نقل قول ها و یا نظر شخص است.

نوشتن تاریخ جنگ و عملیات یگان، یک از وظایف یگان‌های ما حداقل در رده لشکر است که شرح کارهای لشکر و فرمانده را می نویسد.

* محصول کار این افراد به کجا می رود و در کجا نگهداری می شود؟

در تاریخچه خود یگان  است؛ یعنی ما تاریخچه لشکر 21 یا تاریخچه عملیاتی لشکر 77 داریم.

* این نگارش ها پس از 30 سال که از پایان جنگ می گذرد خروجی هم داشته است؟

می شود گفت خروجی‌اش همان دافوس است. این تاریخچه ابتدا در دافوس شروع به جمع آوری شد و بعدا به نیروی زمینی در معاونت طرح و برنامه منتقل شد. چون یگان‌ها هنوز این کار را نمی‌کردند.

مساله روایتگری یا عملیات نگاری در ارتش یکی از وظایف عادی و تایید شده یگان های نظامی حتی در زمان صلح است. اینها وقایع روزانه شان را در دفاتر خاصی به نام "تاریخچه یگانی" ثبت می کنند و این جزو روش‌های متداول یگانی است

زمانی که جنگ پایان یافت، عقیدتی سیاسی ستاد مشترک از سرهنگ یعقوب حسینی دعوت کرد این تاریخچه‌هایی که نوشته شده را مدون کند و مرحوم حسینی نیز از چند نفر از جمله من دعوت کرد و برای همین مدتی افتخار همکاری با ایشان را داشتم و این کار را از ایشان یاد گرفتم که چطور بنویسم. خرجی کار هم به عقیدتی سیاسی رفت و در سال 1371 یا 72 منتشر شد.

* همان کتاب های خاکستری رنگ هشت جلدی را می‌فرمایید؟

بله.

** تاریخچه یگان‌ها محرمانه نیست

* به این ایده که تاریخچه یگانی را از حالت محرمانه و طبقه بندی شده در بیاورید و در اختیار پژوهشگران قرار بگیرد، فکر نکردید؟

تاریخچه یگانی طبقه بندی نیست اما به هرحال تصمیم با فردی است که قرار است آن را به شما بدهد.

* یکی از نکاتی که به نظر من  موجب مظلومیت ارتش شد این است که این دست اطلاعات را برای درج در آثارمان نداریم. مثلا من تک تک فرمانده لشکرهای سپاه که شهید شدند و یا افراد حاضر را می‌شناسم یا اینکه چه کسی چه زمانی شهید شد، کی جا به جا شد و یا استعفا داد؛ اما در طرف مقابل، جز چند فرمانده لشکر معدود ارتش را اصلا نمی شناسم؛ نه جا به جایی هایشان را می دانم نه جزییات عملیات ها را. چه کار باید کرد تا اگر کسی خواست مطلبی درباره عملیاتی بنویسد، این اسناد را در اختیار داشته باشد؟

در حال حاضر اینها وجود دارد و اگر بخواهید استفاده کنید فکر نمی‌کنم مانعی باشد. مانعی هم نبوده است. شاید ارتش در یک موقعیتی قرار گرفت که خودش از همه اینها استفاده کرد ولی چندان کسی به سراغش نیامد و فقط خودمان بودیم که از خودمان دفاع می کردیم!

بنابراین تاریخچه یگانی وجود دارد ولی در خود یگان نگهداری می‌شود.

** همواره با دو عینک و از دو منظر به جنگ نگاه شده است

* شما در رابطه با تاریخچه جنگ تحمیلی آیا به روایت دقیق و درست به عنوان یک روایت شاخص قائل هستید؟ روایت موجودی که از جنگ وجود دارد به نظر شما یک روایت کامل و درست است؟

پاسخ شما نسبی است. روایت کامل یعنی همه چیز مطابق حقیقت و صداقت و تمامی اعداد از لحاظ کمی و کیفی کامل است که این تابع شرایط زمان است، گاهی زمانی است که جنگی در حال جریان است و نمی توان تعداد تلفات را بیان کرد. گاهی زمانی است که یک سال از جنگ گذشته و محدودیت های طبقاتیِ تابع شرایط زمانی، مکانی و موقعیتی حاکم است. بنابراین سوالی که می فرمایید که آیا روایت درستی از جنگ وجود دارد، باید بگویم هم وجود دارد و هم وجود ندارد؛ به این دلیل که به این جنگ با دو دیدگاه، دو عینک، دو پنجره و دو زمینه فکری نگاه شده است؛ یعنی شما با نگاه خاص خود به جنگ نگاه کردید و من هم با دیدگاه دیگری.

* منظورتان دو دیدگاه ارتش و سپاه است؟

بله، با دو دیدگاه، دو پنجره و دو عینک دیده شده که گاهی این دو با هم در تضادند. این که آیا روایت درستی وجود دارد، اگر منظورتان روایت یکنواخت است، باید بگویم نه؛ فکر می‌کنم هرگز هم نمی‌توانیم چنین چیزی داشته باشیم چون من کماکان با دید خودم موضوع را درک کردم و شما با دیدگاه خاص خودتان. البته مسائل دیگری نظیر سازمان‌گرایی هم موثر است.

به هرحال جنگ یک امر خطیر و تا حدودی قهرمانی است لذا بازیگران این پدیده  اگر فاتح باشند، به یک شکل روایت می کنند و اگر با ناکامی مواجه شده باشند به شکل دیگری. پس بخواهند یا نخواهند با نوعی تعدیل به آن پرداخته می‌شود. ضمن این که برخی مسائل، امنیتی است و گاهی ممکن است من عملیاتی که با ناکامی مواجه شده را در آن زمان به شما بگویم که پیروز شدیم ولی ده سال دیگر بگویم نه این گونه نبود. این موارد پیش آمد. به نظرم هر دو روایت می تواند درست باشد اما این که کاملا با هم جمع شود، نمی توانیم. زیرا ما کماکان با دو عینک نگاه می‌کنیم.

* این را یک آفت می‌دانید یا امتیاز؟

آسیب می‌دانم ولی آفت نه؛ اما چاره‌ای نبوده است. هر پدیده‌ای -چه بخواهیم و چه نخواهیم- تابع شرایط زمانی و مکانی است و نمی توان مکان و زمان را از آن حذف کرد. مثلا اگر بخواهید این جنگ را تحلیل کنید بین سال های 1360 تا 1367 که هنوز فضا انقلابی، ملتهب و اعتراضی است، یک جور دیگر نگاه می شود و حال در سال 1399 در این اتاق و یا محفل کارشناسی یک جور دیگر. نمی خواهم بگویم آفت بوده اما آسیب بوده است. در تمام تاریخ های جهان این آسیب وجود دارد.

* آیا قائل به مفهومی به نام روایت رسمی که امروز در خصوص آن بحث می شود هستید یا خیر؟

شما می گویید رسمی ولی من اسم آن را دولتی می‌گذارم.  تهیه کنندگان اولیه و خوراک دهندگان این ماجرا (روایات) بر مبنای ذهنیت و دیدگاه های خودشان نوشتند و حتی ممکن است بر مبنای سازمان گرایی نیز نوشته باشند و کسی هم نمی تواند قضاوت قطعی بکند و حکم دهد. باید این را به آینده و تاریخ نویسان تطبیقی موکول کنیم و از بازیگران موجود بگذریم.

مرحوم عباس اقبال آشتیانی که پدر تاریخ نویسی در ایران است جمله ای دارد که می گوید: تاریخ را باید در ایران 50 سال از پس از هر واقعه ای نوشت تا بازیگرانش نباشند.

* برداشتی که از حرف هایتان دارم این است که به چنین گزینه ای قائل هستید.

بله. هستم. شما نمی توانید بگویید قرائت رسمی صد درصد وجود دارد ولی تا حد بسیار زیادی هست. من معتقدم در بخش اقتصاد یا سیاست حاکم در جنگ یا مدیریت عالی جنگ یا نفوذهای تاثیرگذار، حرف های بسیاری برای گفتن هست ولی تاریخ رسمی جنگ از باب عملیات، تا هفتاد یا هشتاد درصد می توانم بگویم صحیح است.

* در مورد دفاع مقدس سوالات و شبهات زیادی مطرح می شود و اگر در زمانی این موضوعات را فقط احزاب و گروه‌های سیاسی می گفتند، امروز اینها توسط مردم عادی هم بیان می‌شود. از نگاه شما، مهمترین این سوالات چیست و چقدر به آنها جواب داده شده است؟

 سوالاتی که امروز بعد از 30- 40 سال پس از پایان جنگ به خصوص در نسل جوان تحصیل کرده مطرح می شود یکی این است که رفتار سیاسی، نظامی،  مدیریت و همسایه بودن با عراق چه اندازه در شروع جنگ نقش داشته است؟ و یا اینکه چرا جنگ این اندازه طولانی شد و این گونه می پرسند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ پایان نیافت یا آتش بس اجرا نشد؟ در مورد همین سوال، خب زمانی می توان این را پرسید که مثلا از قبل چنین قراری گذاشته شده باشد که بر فرض در فلان جا جنگ را تمام کنیم ولی چنین چیزی نبود. شاید هم زمان مناسبی بود اما نمی‌توان با نگاه سال 1399 آن را تحلیل کرد. باید با همان وضعیت سال 1361 آن را بسنجیم.

شبهات دیگری هم هست؛ به عنوان مثال نقش دیپلماسی ما در این جنگ در سطوح مختلف چه بوده و آیا می توانستیم جلوی جنگ را بگیریم و اساسا جنگ نشود یا اجتناب ناپذیر بوده و ناچار بودیم؟

شبهه بعدی این است که چرا غرامت مان را از عراق نمی گیریم؟ من به شما جواب می دهم که شرایط سیاسی منطقه ایجاب نمی‌کند که بگیریم و ممکن است نیاز باشد به طرف کمک هم بکنیم؛ ممکن است شما دلیل مرا نپذیرید و دلیل و استدلال من در شما تاثیر نمی‌کند و این شبهات هست.

شبهه دیگر هم که مطرح می‌کنند این است که در پایان جنگ ما برنده بودیم یا بازنده؟

** باید اجازه دهیم سوال بپرسند

* از نظر شما همه این سوالات اصالت دارند؟

من برای همه سوالات اصالت قائل هستم؛ یعنی شما حق دارید سوال بپرسید ولی گاهی اوقات اعتقاد، باور و جریان فکری شمایی که این سوال را از من کردید مورد قبول من نیست و لذا این سوال برای من اصالت ندارد اما برای سوال کننده اصالت دارد و باید اجازه دهیم سوال بپرسند و من هیچ گاه جلوی سوالی را نمی گیرم.

* بحث مخالفت با پرسش نیست اما برخی اوقات اشخاصی برای اثبات خود چیزی که اصلا سوال نیست و موضوعیت ندارد می پرسند. مثلا این پرسش که «آیا ارتش در جنگ بود یا خیر؟» یک سوال اصیل است؟

 کسی که با جهت فکری خاصی سوال می کند که شما را زیر سوال ببرد؛ قبول ندارم. مثلا می پرسد شما چرا جلوی جنگ را نگرفتید؟ می گویم من در جایگاهی نبودم که آتش بس اعلام کنم یا جلوی جنگ را بگیرم و من می توانم نظرم را راجع به این عملیات یا آن عملیات بگویم.

* چطور باید با سوالات غیراصیل برخورد کرد؟

 من به عنوان یک معلم وظیفه ام جواب دادن است، پلیس نیستم که کسی را به خاطر سوال غیر اصیلش جریمه کنم. ضمن این که خودم گفتم کسانی که سوال دارند باید پرسش خود را مطرح کنند.

* آیا راهی وجود دارد تا از وقوع چنین فضایی پیشگیری کنیم تا سوال ها اصالت پیدا کند؟

بله راه دارد، فکر می کنم کاری که ما داریم می کنیم خیلی کمک کرده است که بسیاری حقیقت را قبول کنند. شفاف سخن گفتن بر دل می نشیند.

* جمع بندی درکم از سخنان شما این است که بالا بردن حجم اطلاعات شفاف یک راه مقابله با سوال غیر اصیل است.

همین طور با حوصله پاسخ دادن و نه سرکوب کردن. یعنی وقتی سوال می کنند بلافاصله نگوییم این چه سوالی است که می پرسید؟ اگر من با مهارت و آرامش جواب شما را بدهم اثر خود را می گذارد؛ به خصوص این که برای حرفتان مدرک، استدلال و منطق داشته باشید.

** بزرگترین آسیب های جنگ، دوگانه‌گویی‌ها و چندگانه‌گویی‌هاست

* به نظر شما مهمترین چالش و آسیبی که در روایت‌های حال حاضر وجود دارد (اعم از رسمی و غیر رسمی) و تحلیل موجود از آن هشت سال چیست؟

 اینکه مثلا یک عملیات مشخص مثل آزادسازی خرمشهر را شما یک جور روایت می‌کنید و به حساب خود می‌گذارید و من روایت می‌کنم و ممکن است به حساب خودم بگذارم. بزرگترین شبهات و آسیب های جنگ، دوگانه‌گویی‌ها و چندگانه‌گویی‌هاست که برخی از آنها گریزناپذیر است

* مشخصا سازمان سپاه و ارتش است؟

این دو سازمان در جنگ حضور داشتند وکاملا طبیعی است که دو گونه دید و روش دارند و این است که می گویم باید به تبع زمان و مکان نگاه کرد.

* شما به عنوان یک کهنه سرباز و استاد دانشگاه پیشنهادی برای اینکه این چلش‌ها به حداقل برسد دارید؟ مثلا ایده من این است که یک سپاهی و ارتشی با هم تاریخی  را بنویسند؛ این حرف ها خیلی دور از دسترس است؟

این یک ایده آرمانی است ولی در عمل پیاده نمی شود. چون شما با لهجه خودتان صحبت می کنید و من هم با لهجه خودم.

* اشکال ندارد با لهجه خودشان صحبت کنند. مثلا شهید صیاد و آقای رضایی با هم می نشستند و یک روایت 40-50 صفحه  ای از کلیات جنگ می دادند و افرادی مثل ما روی جزئیاتش کار می کردند؟

حرف شما درست و متین است.

* اصلا تلاشی هست؟

بله تلاش هست. ما در ارتش تلاش می‌کنیم یعنی دستور موکد شهید صیاد شیرازی بود. حتی زمانی که مرحوم یعقوب حسینی کتابش را می نوشت بنا به اعتقادات سربازیش می نوشت و تلاش می کرد تاریخ درستی بنویسد و اصلا بحث رقابتی نبود. او می خواست شرح عملیاتی که می نویسد حقیقتی باشد؛ ولی مثلا شما می‌گویید تا اینجایش را درست نوشتید اما آیا دیدید من هم در آن گوشه بودم؟ می گویم من شما را ندیدم.

این شبهات وجود دارد اما باید این کار را کرد و خوشبختانه خیلی هم جلو رفته به خصوص مساله تطبیق تاریخ ها؛ یعنی شما تعریف خودتان را می کنید و من هم تعریف خودم را دارم.

یکی از ویژگی‌های جنگ ما گویندگان، راویان و خاطره گویان متعدد است یعنی هرکس که به جنگ رفته، خاطرات خود را می گوید و اینها هر کدام بر مبنای آنچه که دیدند و شرح های مختلف از عملیات است. همه هم راست می گویند ولی یک نفر این طور ماجرا را دیده و دیگری طور دیگر. در این وسط، فرماندهان هم ملاحظات خودشان را دارند.

* مثلا چرا شما و آقای درودیان با هم یک کتاب نمی نویسید؟ شما راوی ارتش و ایشان راوی سپاه.

ما با هم دوستیم ولی نمی دانم چرا نمی‌شود که بخواهیم باهم تاریخ بنویسیم.

من با زبان خودم می‌گویم و دیگری با خط خود می‌نویسد. ارتش سازمانی تجهیزات محور و روش محور است لذا روش‌های جنگی‌اش بر مبنای روش ها، اصول، آیین نامه ها و تجهیزاتش و یک دکترین مدون است. حالا اگر شما این را قبول ندارید یا دیدگاه دیگری دارید و دیدگاهتان انسان محور است، تا زمانی که شما بر اعتقادات خود هستید و من هم بر اعتقادات خود هستم قدری مشکل است.

* خب شما همدیگر را به چالش بکشید تا ما بتوانیم از درون آن حقیقتی را آشکار کنیم. به نظرم اصلا به آن فکر نکردید.

چرا خیلی فکر کردیم.

* آن را دور از دسترس می‌دانید؟

اصلا؛ من این را به تاریخ واگذار می کنم و آینده خود به خود روشن می کند.

* اگر شما حرف نزنید کسی چیزی نمی‌داند.

جمله ای از مورخ معروف انگلیسی به نام آرنولد توین است که می‌گوید تاریخ مثل خورشیدی است که نور خود را می‌تاباند ولی گاهی ابری می آید و جلوی آن را می گیرد اما به هر حال این ابر کنار می‌رود؛ یعنی دوباره حقیقت تاریخی روشن می‌شود و فعلا باید تحمل کنیم.

 بنده گاهی اوقات می توانم چیزی را به راحتی بگویم اما نمی‌گویم برای اینکه مثلا بازماندگان از جنگ و خانواده شهدا ناراحت نشوند. این یکی از ملاحظات است. ضمنا شما دارید الان با قدرت برآمده از این جنگ زندگی می‌کنید؛ یعنی اگر ایران می‌گوید من «قدرتمندم» از کیسه این جنگ می گوید. اگر من بخواهم دائم به نقد و ایراد بپردازم...

* مثال گویایی بود و حرفتان را کاملا متوجه شدم؛ اما در بعضی موضوعات که اصلا وارد این حوزه ها نمی شود اختلاف می بینیم و خودتان مثال زدید. یکی می گوید من آن گوشه بودم و تو من را ندیدی و او هم می‌گوید من این گوشه بودم و تو ندیدی؛ بالاخره می شود این گوشه ها را به هم نشان داد.

شما می گویید من را هم بنویس و من می‌گویم من  تاریخ نویسم و باید مستند بنویسم و تو را ندیدم.

* به نظر شما به عنوان یک شخصیت دانشگاهی فرایند گردآوری روایت های جنگ چقدر علمی است؟

علمی نبوده و غیر علمی شروع شد. در ابتدا به صورت تاریخ نگاری و تاریخ نویسی و با روش تحقیق شروع نکردیم اما به مرور جلو آمدیم. نمی گویم در حال حاضرعلمی کامل شدیم ولی به روش های علمی خیلی نزدیک شدیم، یعنی مستند و به روش تحقیقی نزدیک شده ایم و اسناد به نوعی بازنگری و باز نویسی می شود و حتی از مسائل جزئی گذشته فاصله گرفتیم.

علمی بودن یعنی مستند صحبت کردن و متکی به دلیل و روش تحقیق بودن که این کار شروع شده است.

* آیا به نظر شما لازم است نهادهایی مانند سپاه و ارتش و دیگر نقش آفرینان در جنگ، در زمان گردآوری مطالب دسته بندی اعمال کنند؟ مثلا این بخش در دانشگاه برای نخبگان تدریس شود و بخشی هم برای مردم عادی غیر درگیر باشد؟

به صورتی که شما می‌گویید خیر؛ ولی این خود به خود پیش آمده است.

من وقتی به عنوان یک عنصر نظامی و حرفه ای قلم برمی دارم و شروع به نوشتن می کنم خود به خود آکادمیک می شود و شما به عنوان یک داستان نویس یا فیلم نامه نویس وقتی قلم برمی دارید و می نویسید مطابق چیزی می نویسید که می‌خواهید.

ممکن است برخی به من بگویند این کتاب چیست که نوشتید؛ هر چه می خوانم نمی فهمم!‌چون این کتاب تخصصی است. کتابی که من می نویسم فقط به درد کسی می خورد که دوره دانشگاهی  را دیده باشد و جنگ و آیین نامه را بشناسد.

* آیا به این موضوع قائل هستید که نهادهای مختلف مانند ارتش جمهوری اسلامی باید پکیجی برای توده مردم هم داشته باشند؟

حرف شما از لحاظ تئوریک درست است، اما یک فرزند شهید یا همسر شهید می خواهد در مورد پدر و شوهرش بداند؛ ما نمی توانیم بگوییم مثلا کتاب بیت المقدس یا والفجر 8 را بخوان و ببین چیست!

* بودنش را مفید می‌دانید؟

بله، ما همه جا توصیه می کنیم و به خاطره نویسان و فیلم نویسان می گوییم شما این کتاب ها را بخوانید و بعد از روی آن مثلا فیلم نامه بنویسید چون اگر همین جوری بخواهید بنویسید نمی شود.

به عنوان مثال آقای حاتمی کیا با دیدگاه خاصی می خواهد بنویسد یا ژانر خاصی مدنظرش است بعد من می گویم مثلا چرا فلان موضوع فنی را رعایت نکردید در حالی که او اصلا نمی خواهد به این موضوع بپردازد و شخصیت مورد نظرش شما هستید.

* من انتظار داشتم شما به این قائل باشید.

خیر. ما باید قدری فضا را باز کنیم. ولی وقتی یک سازمان رسمی مثل ارتش یا سپاه میخواهد جنگ را روایت کند، دیگر نباید قصه بنویسند؛ متاسفانه گاه گداری می بینیم که در داخل این بیان رسمی قدری قصه وارد شده است.

* معمولا یکی از کارهای جدی ارتش های شناخته شده دنیا و سازمان های متولی حفظ تاریخ شان، این است که کار را به بیرون سفارش می دهند و آنها هم با روایت های مختلف مثلا فیلم می سازند و بیشتر سرمایه هم مربوط به سازمان است؛ این در مرود ارتش ما چطور است؟

نمی خواهم بگویم پول یا اعتبار نداریم یا اعتبارمان مثلا به کفایت سپاه نیست. می خواهم بگویم جامعه یک نگاه مردمی به جنگ دارد نه یک دیدگاه حرفه ای؛ چون عمده مردم در این جنگ بودند و حضور مردم بخشی از قدرت ملی ما محسوب می شود. لذا من دوست دارم فیلمی بسازم که برای عامه مردم قابل فهم باشد.

یک فیلم نظامی صرف و تخصصی را فقط من و شما که در ارتش هستیم نگاه می کنیم. این جامعه را جذب نمی کند و لذا به سمت تهیه فیلم هایی می روند که نقش مردمی در آن پر رنگ تر است.

در مورد ارتش ابتدا باید بگوییم که قدری دستش از رسیدن به دوربین و فیلم ساز تهی بوده است. مثلا من مرحوم ملاقلی پور را مثال می زنم که وقتی می‌خواهد در مورد چزابه فیلم بسازد، چون خودش در میان نیروهای مردمی بوده و نیروی بسیجی بوده دیدگاه آنجا را پیاده می کند.

ایشان در واحد نظامی نبوده که بتواند نظامی بسازد. اما اگر من باشم، می گویم اینجوری نبوده است؛ مثلا چرا در فیلم درجه افراد را اشتباه زدید؛  این مشکلات هست؛ بنابراین آنچنان فضایی در دست ارتش نبود که بتواند فیلم بسازد و دوم این که از لحاظ مالی امکانات برایش فراهم نبود و سوم یک فیلم حرفه ای، سناریو نویس و داستان نویس می خواهد.

یک فیلم نظامی صرف و تخصصی را فقط من و شما که در ارتش هستیم نگاه می کنیم. این جامعه را جذب نمی کند و لذا به سمت تهیه فیلم هایی می روند که نقش مردمی در آن پر رنگ تر است.

* احساس می کنم این طور هم می شود گفت که روحیه و ساختار میلیتاریستی رسمی خود ارتش، بر روی این مسئله تاثیر می‌گذارد.

البته داریم به مرور وارد می شویم؛ مثلا فیلم شوق پرواز درباره شهید عباس بابایی یک سریال پر بیننده بود، در حالی که با بیان سینمایی و مقداری لطیف تصویر می کند. در عین حال ممکن است مورد اعتراض منِ نظامی هم قرار بگیرد که چرا مثلا شهید بابایی خم شده و دخترش روی کولش رفته و ایشان چهار دست و پاست. من می گویم این خلبان و با لباس پرواز است این یعنی چه؟

ما ایرانی ها خلق و خویی به خصوصی داریم مثلا اگر یک تیمسار در خانه اش به آشپزخانه برود و با لباس نظامیش کاسه  آبگوشت را بیاورد زیاد خوشایندمان نیست. در حالی که این یک چیز عادی است. باید به اخلاق و هنجارهای اجتماعی نگاه کنیم. ما داریم به نوع فیلم سازی که مد نظر شماست، نزدیک می شویم اما عمدتا تا جایی که برخورد داشتم سینماگران و تهیه کنندگان، امکاناتی که در اختیار نهادهای دیگر است را ندارند و ما می خواهیم شما قدری دقیق تر راجع به ما که دیدمان دید نظامی منظم است، نگاه کنید.

* برخی می گویند می خواهیم مثلا به سراغ فلان سرلشکر ارتش برویم؛ از موقعی که شروع می کنیم می‌گویند چرا این شکلی است؟ می گویم این الزامات دراماتیک کار است. این قدری فضا را تنگ می کند.

این الزاماتی است که من راجع به کتاب ها گفتم یعنی عینک من با عینک شما فرق دارد. مثلا می گویید این موضوع دراماتیک است و من می گویم اصلا نمی توانم بفهمم چرا این سرباز کمربند ندارد.

* شما خودتان را راوی می دانید؟

خیر، من در حد خودم راوی هستم.

این سوال برای راوی گری حرفه ای است.

ما در ارتش اصلا چنین چیزی نداشتیم. ما سازمانی داشتیم به نام «رکن یک» یا «بخش انسانی سازمان» که شب به شب باید کارهای مهمی که آن روز در لشکر صورت گرفته را می نوشتیم. مثلا فرمانده لشکر عوض شد، فلان تیمسار رفت و تیمسار فلانی آمد و امروز تیپ یک ما جدا شد و این به صورت یک گزارش خبری می دادند که این کارها را کردند و وقتی کسی به عنوان فرمانده جدید می آید می تواند آن را ورق بزند و متوجه شود این یگان چه سابقه  و بک گراندی دارد؛ ولی راوی گری به صورتی که مثلا آقای درودیان یا آقای اردستانی بودند اصلا نداشتیم.

* چرا ارتش چنین سازمانی مثل سپاه که راوی تربیت کرده به وجود نیاورد؟ شاید نخواست یا نتوانست؛ من با چیزهایی که شنیدم فکر می کنم ارتش نخواست و می گویند این جزو آموزه های ارتش نیست. چرا این را نخواست؟

ارتش می گوید افرادی که کار می کنند و مسئولیت دارند و در جنگ هستند باید حوزه وظایف خود را کاملا بدانند؛ یعنی من باید به عنوان فرمانده لشکر بدانم که شما با چه سبقه نظامی این را می نویسید؟ من روی راویان مورد نظر شما اشکال دارم؛ شما با چه سبک نظامی و چه ریشه کارشناسی شروع به نوشتن کردید؟

* کار راویان این بود که ببینند، مشاهده کنند، ضبط کنند و بنویسند؛ یعنی گزارش منطقه را اینها داشتند مثل محل درگیری، سنگر، خط و... اما امیران ارتش بارها گفتند چنین چیزی در ارتش تعریف نشده و نداشتیم؛ مثلا دوربین را از درب قرارگاه یا اتاق جنگ به داخل راه نمی دهند که فیلم برداری یا عکاسی کند. الآن این اتفاق افتاده که سپاه انبوهی از گردآوری ها و اسناد دارد و دست ارتش خالی به نظر می آید. در حال حاضر برای جبران آن باید چه کار کرد؟

این که وجود چنین راویانی باعث شده که سابقه بسیار دقیق، علمی و متقنی از جنگ باشد بنده اصلا اعتقاد ندارم چون این راویان در ابتدا بلد نبودند روایت کنند. احتمالا فرمانده یا مسئول نمی دانسته باید چه کار کند و این راوی برایش کاتب بوده و می نوشته در حالی که اغلب فرماندهان ما دفتر خاطرات روزانه دارند. من به عنوان یک مسئول، هر شب خاطرات خودم را می نویسم و می توانید اینها را فراوان ببینید.

* راویان مطالب را ضبط می کردند.

تا آنجایی که می دانم آنها از چیزهایی که ضبط می کردند برای مباحث جلسه استفاده می کردند تا شب به عنوان کلاس بگذارند و یک بار دیگر مرور کنند که چه گذشت و اغلب چیزهایی که امروز می بینید ضبط های آن موقع است. ما نیاز نداشتیم چنین کاری بکنیم و می دانیم چه داریم می‌گوییم. چیزی که آنها ضبط کردند، برایشان حکم آموزشی داشت ولی ما نیاز نداشتیم.

* ولی در حال حاضر اینها مانده است و دارد به عنوان سند استفاده می شود.

شما می گویید به عنوان سند استفاده می شود من اصلا آن را به عنوان سند قبول ندارم.

* شما ممکن است تاکتیکش را قبول نداشته باشید ولی این مانده است.

مثلا حرفی بین من و شما بوده و آن را ضبط کردید. آن موقع برای سند ضبط نکردید و جنبه آموزشی داشته و الآن می گویید این سند را دارید.

* بحث ما این است که مثلاً از فلانی می‌پرسم شب عملیات رمضان در قرارگاه کربلا در فلان تاریخ چه گذشت؟ می گوید یادم نیست ولی نوار ضبط موجود است. حالا چه با نیت آموزشی ضبط شده باشد چه با هر نیت دیگری. از امیر ارتش که در آنجا حضور داشته و صدایش در نوار ضبط شده می پرسیم، می گوید ما از بین می بردیم و اصلا اجازه نداشتیم. این در موضوع تاریخ نگاری یک چالش ایجاد می کند.

من چندان معتقد به فرم فرمایش شما نیستم. کدام یک از ارتش های جهان روایتگر دارند که یک نفر بغل دست فرمانده راه برود و بنویسد؟ این فرمانده همان موقع که دارد حرف می‌زند، بخشی از حرف هایش طبقه بندی است. از کجا معلوم کسی که کنار فرمانده می نویسد درک درستی از حرف های فرمانده داشته است؟

* ضبط برای همین است.

اولا ما آن موقع ضبط نداشتیم، دوم به این ضبط نیازی نبود و پیش بینی هم نمی شد که جنگ این قدر طولانی شود؛ همه اینها مرا به این سوال می رساند که چند مورد از ارتش های جهان هستند که کنار دست فرمانده یک راوی یا کاتب باشد و مرتبا بنویسد؟ اینها فرم، صورت جلسه و دستور دارد. ارتش آلمان در دو جنگ جهانی 6 هزار کیلومتر در روسیه پیشروی کرد؛ راوی و قصه گو کجاست؟

یک چیزی در ارتش ها در عملیات متداول است و وقتی عملیات شروع می شود فرمی به نام جدول حوادث است؛ یعنی می گوید از تیپ یک تلفن شد، در این ساعت فرمانده تیپ می گوید من دچار این مشکل شدم ، چه کار کردیم و فرمانده لشکر گفت این کار را بکنیم. چیزی که شما می گویید ما در جدول حوادثمان داریم.

* چرا منتشر نکردید؟

 منتشر کردن این جدول حوادث بستگی به نیاز دارد. بسیاری از این تاریخ و مناسبات در جدول حوادثمان است و سندمان است. جدول حوادث عملیات فتح المبین خیلی از مال راویان سپاه  مستدل‌تر و منطقی‌تر است و یک سند بین المللی است. شما باید بیایید و بگویید جدول حوادث فلان عملیات را می خواهم. اسمش جدول حوادث است؛ یعنی از لحظه‌ای که می‌گوید «بسم الله قاصم الجبارین» شروع به نوشتن می کند که مثلا فلانی در فلان تاریخ تلفن کرد؛ اما این که بخواهد قصه بنویسد مثلا یک پارچ آب برداشت رفت بیرون و آمد یا غذا شور بود را نمی نویسد.

* وقتی هیئت معارف جنگ شکل گرفت، ایده آن بر اساس همین کمبود نبود؟

خیر. اینطور نیست، شهید صیاد شیرازی گفت تجارب این جنگ را به نسل جوان دانشکده افسری با زبان حضوری منتقل کنیم؛ یعنی من بگویم دانشجوی محترم دانشگاه افسری! در این موارد، فرمانده این طور تصمیم گرفت.

* فقط برای دانشگاه تعریف شده بود؟

بله، بعدا کم کم توسعه پیدا کرد و به انتقال تاریخ جنگ و معارف جنگ تبدیل شد. شما همه مسائل تخصصی جنگ را نمی توانید به دانشجو یا فارغ التحصیل مهندسی دکتری جامعه شناسی و... منتقل کنید و فقط باید تاریخ این جنگ و فداکاری هایی را که نیروی انسانی کرده و اثراتی که این جنگ در تاریخ ایجاد کرده و نقشی که ارتش داشته را منتقل کرد. شما نمی خواهید از هیئت معارف جنگ تعدادی متخصص و کارشناس جنگی بیرون بیاورید.

وظیفه ای که هیئت معارف جنگ بر عهده دارد این است که نسل سوم بعد از جنگ را متوجه کند که این جنگ چگونه گذشت. ضمنا به شما می گوید نسل گذشته شما در این شرایط این طور جنگید، این مشکلات را داشت،  این گونه حل کرد و این گونه تحمل کرد؛ یعنی مجموعه ای از مسائل مربوط به جنگ منهای مسائل بسیار تخصصی  و علمی. شهید صیاد شیرازی آمد بگوید این ارتش هم در جنگ بوده.

* به نظر شما جنگ ناگفته دارد؟

بله.

* منظور ناگفته ای است که با بیانش نگاهمان به کلیت ماجرا عوض شود.

 نمی شود گفت ناگفته وجود ندارد. آقای محسن رضایی چند بار گفت جعبه سیاه این جنگ پیش من است و یا من آن را باز می کنم. پس معلوم است ناگفته وجود دارد. بدون تردید نمی توانید بگویید در جنگ نه در سطوح عملیاتی اما در سطوح مدیریتی عالی جنگ و سطوح سیاسی حاکم بر جنگ ناگفته ندارد اما ناگفته‌ای که نگاه شما را عوض کند به نظر من وجود ندارد.

آنچه حصر آبادان را شکست و تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

آنچه حصر آبادان را شکست و تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد

در مهر ماه ۱۳۵۹ ارتش متجاوز عراق با عبور از رود کارون موفق شد که نیروهای خود را برای تسخیر شهر آبادان به شرق کارون اعزام و جاده‌ی ارتباطی آبادان به ماهشهر و اهواز را قطع کند و آبادان را محاصره نماید. یک سال بعد در پنجم مهر ماه ۱۳۶۰ با برگزاری عملیات ثامن‌الائمه، حصر شهر آبادان شکسته شد.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شکست حصر آبادان، بخشی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شامل تحلیل ایشان درباره‌ی علت و چگونگی شکست حصر آبادان را 
منتشر می‌کند.


 این روزها، روزهای شکسته شدن حصر آبادان است. حادثه‌ی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدّمات حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آن‌وقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غم‌آلودی بود؛ فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بی‌پناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حدّاقلّ لازم، نه مهمّاتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرّف کنند و دیدند که قابل تصرّف هم نیست؛ مجبور شدند دُور بزنند، از این طرف بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصله‌ی زیادی آبادان را محاصره نمایند.

 در این دورانِ چندماهه‌ای که آبادان، اوّل از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصله‌ای خودشان را میرساندند، قضایایی اتّفاق افتاد. این‌قدر جوان مؤمن، رزمنده‌ی مخلص و آدم فداکار، جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانی نبود. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشته‌ها و دفترها و لااقل در سینه‌ها ضبط است، تا روزی در اختیار تاریخ قرار بگیرد یا نه؟ و ای کاش باشد و قرار بگیرد.

 امام فرمودند: حصر آبادان باید شکسته بشود. به‌دنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقّق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر میکردند که قضیّه‌ی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیّه‌ی جمهوری اسلامی هم حل خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود -یعنی شهر صنعتی و چشم‌وچراغ آن منطقه از کشور- را نگه بدارد، دیگر چطور حکومت و دولتی است!؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیه‌ها هم با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.

 آن روز دشمن در ده دوازده کیلومتری اهواز بود و خمپاره‌های ۶۰ او در این شهر به زمین میخورد. یعنی دشمن جلو می‌آمد، تا حدّی که اهواز در بُرد خمپاره‌های ۶۰ او قرار میگرفت و میزد و هیچ‌چیز باقی نمیماند. امام، آن نقطه‌ی اصلی را پیدا کردند و گفتند که حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد. این روزها، سالگرد آن روزهای افتخارآمیز است.

 حصر آبادان چطور شکسته شد؟ حرف من این است. ملّت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانواده‌های عزیز شهیدان، جانبازان عزیزمان -که جگرگوشه‌های ما هستند- و خود کسانی که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه کنند و از خودشان سؤال نمایند: چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم جلوی دشمن را بگیریم که روی رودخانه پل نزند و بیاید. برای یک نیروی نظامی، پل زدن روی رودخانه، کار خیلی مشکلی است. جلوگیری از آن، به‌مراتب آسان‌تر از شکستن آن محاصره‌ی سنگین بود. چطور شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلی است. این عامل، همان عاملی است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد. این عامل، همان عاملی است که تا امروز هم در تمام جبهه‌های مبارزات گوناگونِ نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده است. این عامل چیست؟

این عامل، چیزی مرکّب از دو عنصر است: اوّل، توکّل به خدا و دل به دریا زدن به امید او. دوّم، فداکاری و جان و راحتی و منافع خود را به حساب نیاوردن.

 من الان در میان رزمندگان برجسته‌ی نام‌ونشاندارمان -که بحمدالله زندگی بابرکتشان باقی ماند- کسانی را میبینم که در آن روز با چه شرایطی به مقابله‌ی با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمیکنم که اینها برای گرفتن یک چیز مختصر و یک سلاح کوچک، به هرکسی که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند، با التماس متوسّل میشدند، تا این سلاح را به دست آورند. روزها و هفته‌ها و ماه‌ها به میدان جنگ میرفتند و در این شکافها و این سوراخها و این سنگرها، آن هوای گرم و آن سرما را تحمّل میکردند، برای اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البتّه معلوم بود اوّل چیزی که در خطر بود، جان خودشان بود. آنجا جایی نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.

روزی که آن جنگ خونین، در حول‌وحوش جزیره‌ی آبادان واقع شد و جوانان رزمنده‌ی ما، از ارتشی و سپاهی و بسیجی، همین‌طور مثل ستاره‌های فروزانی که ساقط بشوند، در بهمنشیر می‌افتادند و شهید میشدند، امّا برنمیگشتند و میرفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبیدند و جزیره‌ی آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند، چیزی که برای این جوانان و این رزمندگان و این بسیجی‌ها و این افسران و درجه‌داران و سپاهی‌ها مطرح نبود، جانشان بود. این‌طوری میشود به هدفهای بزرگ رسید. این‌طوری میشود شرّ استکبار را کم کرد. این‌طوری یک ملّت، زندگی راحت و شرافتمندانه را برای خود فراهم میکند.

نماهنگ | زندگی پیروزمندانه

سایت شهدای نیاک مرجع خبری وطراح نرم افزارهای مذهبی

نماهنگ | زندگی پیروزمندانه

بخش دفاع مقدس پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت هفته‌ی دفاع مقدس براساس بخش‌هایی از اولین خطبه‌ی نماز جمعه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ نماهنگ «زندگی پیروزمندانه» را منتشر میکند.

بیانات رهبر انقلاب که در این فیلم مشاهده میکنید:
« آمریکا و مزدورانش بعد از آنی که در طول نوزده ماه هر چه کردند نتوانستند جمهوری اسلامی را به زانو دربیاورند -حتی حمله‌ی نظامی هم کردند- با خود فکر کردند ما ایران را به جنگی تحمیلی و ناخواسته میکشانیم. عراق را تحریک میکنیم که با ایران جنگ را شروع کند و با این کار چند فایده میبریم. اولاً نیروهای نظامی ایران را تحلیل خواهیم برد، ابزار جنگی آنها را مستهلک خواهیم کرد. ثانیاً مراکز حیاتی و تولیدی و اقتصادی آنها را منهدم خواهیم کرد. پالایشگاهها را منهدم میکنیم، نفت را از آنها میگیریم، سوخت را میگیریم، راه‌آهن را و ارتباطات را میگیریم، مخابرات را میگیریم، زبده‌ترین عناصر رزمنده‌ی قهرمان را میگیریم. وقتی که میان مردم نان نبود، برق نبود، رادیو تلویزیون نبود، تولید نبود، کشاورزی نبود، آن‌وقت امور جمهوری اسلامی را متلاشی میکنیم و بعد هرکس رشته و زمام حکومت ایران در دستش باشد و حتی اگر زمامداران کنونی هم تا آن روز بمانند چاره‌ای ندارند جز اینکه دست احتیاج به سوی ما دراز کنند و ما آن وقت وارد ایران میشویم. همان‌طوری که در زمان شاه ملعون وارد ایران شده بودیم. باز هم آمریکاست و غرب و ابرقدرتها همه کاره‌ی ایران؛ با این تحلیل به سراغ صدام حسینِ احمقِ جاه‌طلبِ مغرورِ بدبخت رفتند. جنایتکاران فراری چند ماه است روی او و رژیم پوسیده‌ی او و دولتمردان او کار میکنند. او را وادار کردند و او با این فکر و با این نیت که خواهد توانست مقابله بکند، چیزی هم به او در این میان خواهد رسید، ثروت مردم عراق را به صورت میگها و تانکها فرستاد به داخل مرزهای ایران. هر روزی هم که میگذرد با اینکه میگهای دشمن مثل برگ خزان بر روی آسمان ایران و آسمان دریا فرو میریزد و تا امروز میلیاردها ثروت مردم مستضعف عراق که در ابزار جنگی یعنی تانکها و میگها متبلور شده بود به وسیله‌ی مزدوران آمریکا یعنی عوامل مفلوک «خسر الدنیا و الاخره»ی صدام یزید به داخل ایران آمده بودند در این‌جا از بین رفته بودند و با آتش نیرومند دلاوران اسلام در هوا و زمین و دریا کوبیده شدند. هر روزی هم که میگذرد و این همه خسارت روزبه‌روز بر او وارد می‌آید، باز او را دلگرم میکنند، میگویند جنگ را تو ادامه بده ما به تو پشتیبانی میرسانیم. این تحلیل کفر و استکبار جهانی یعنی آمریکا و مزدورانش. آنها صحنه‌ی جنگ را این‌طوری که گفتم مشاهده میکنند. به میدان کشیدن ایران در یک جنگ تحمیلی و تحلیل بردن او و نیروهایش و متلاشی کردن نظامش و آنگاه روی کارآوردن یک دولتِ ضعیفِ مفلوک و آنگاه سلطه‌ی همه‌جانبه بر ایران، این تحلیل آمریکاست.

 تحلیل جنگ از نظر ما این است که جبهه‌ی اسلامی باید میتوانست در صحنه‌ی سیاست جهانی دست و پا بزند، پرواز کند و عالم‌گیر بشود. مقدمه‌ای لازم داشت، این مقدمه را دشمن ما به صورت زودرس خودش برای ما تدارک دید و فراهم کرد. ما نیروها را به میدان خواهیم آورد. همه‌ی ملت آماده است، منتظریم امام اشاره‌ای بکند، همه خواهیم رفت، همه خواهیم جنگید. ملت ما باور کرده است این سخن علی بن ‌ابی طالب را که خطاب به سلحشوران اسلام فرمود: «فلموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین»(۳) قبول کرده است و پذیرفته است که اگر زنده بماند درحالی‌که مقهور سلطه‌ی ابرقدرتهاست در حقیقت مرده است و اگر به خاک و خون بغلتد درحالی‌که چنگال خونین ابرقدرتها را قطع کرده است زنده است، ما زندگی میخواهیم، ما مرگ را میخواهیم چه کنیم؟ ما به میدان جنگ خواهیم رفت.» ۱۳۵۹/۰۷/۰۴
 

نماهنگ: نماهنگ | زندگی پیروزمندانه

با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :