شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

زندگینامه شهید سید علی جبرئیل نیاکی

زندگینامه شهید سید علی جبرئیل نیاکی



نام پدر:    سید محسن
نام مادر:    سکینه
 تاریخ تولد:   1344 آمل

وضعیت اشتغال:   آزاد
تحصیلات:   راهنمایی
تاریخ شهادت:   1364/6/19
محل شهادت:   کردستان- قله شهدا
نحوه‌ی شهادت:    درگیری
محل دفن:   آمل
سن:   20 سال


سال یکهزار و سیصدو چهل و چهار بود.خانواده جبرئیل چشم به راه فرزندی بودند:عشق و ارادت به خاندان عصمت و طهارت آنان را بر آن داشت تا نامی زیبایی برای کودکی که مهمان آنها خواهد بود انتخاب کنند.شوق و تشویش خاطر و احساس صادقانه، عاملی بود تا زودتر از تولد برای کودک نام انتخاب نمایند.نام علی را برگزیدند تا نشانه ای از عشق و ارادت به مولی‌الموحدین باشد.
علی دوران کودکی را با صفای باطن و حسن خلق پشت سر نهاد و همواره خوشه‌چین گفتار و کردار خداپسندانه اطرافیان بود. دوران ابتدائی و راهنمایی را در دبستان ولی عصر(عج)و مدرسه پستا آمل پشت سر نهاد و بعد وارد بازار کار شد.با فرا رسیدن ایام خدمت سربازی به جبهه‌ها اعزام گردید.تا اینکه پس از مدتی خدمت صادقانه و مجاهدت در کوههای کردستان در قله شهدا به خیل شهیدان پیوست.
شهید، آخرین باری که به مرخصی آمده بود به مادرش خبر داد:«دیگر برگشتی برایم نیست و به من الهام شده، خمپاره‌ای در کنارم اصابت می‌کند و ترکش آن به سرم می خورد و به شهادت خواهم رسید.»

زندگینامه شهیدسیدنادراحدی نیاکی

زندگینامه شهیدسیدنادراحدی نیاکی
نام پدر:    سید شکرالله
نام مادر:   صدیقه
تاریخ تولد:   1338

وضعیت اشتغال:   آزاد
تحصیلات:    ابتدایی
یگان خدمتی:   ارتش
عضویت:   سرباز
تاریخ شهادت:   1362/6/8
محل شهادت:   مهران کله قندی
نحوه‌ی شهادت:    اصابت ترکش
محل دفن:   آمل
سن:   24سال

 
 شهید سید نادر احدی لاریجانی، سال 1338 دیده به جهان گشود و پس از طی تحصیل ابتدایی در مدرسه جلالی نیاکی‌محله آمل در تعمیرگاه اتومبیل مشغول به کار شد و در رشته صافکاری اتومبیل استادکار گردید. شهید سید نادر در دوران جوانی با نماز و روزه مأنوس بود و در برخورد اجتماعی بسیار مودب و با معرفت جلوه می‌کرد و زبانزد همسایه ها‌، دوستان و خانواده بود.
بستگان و نزدیکان به او اعتقاد ویژه‌ای داشتند و برای شفای مریض‌های خود از جدش شفاعت می‌طلبیدند که بارها به او پیراهن و لباس و غیره نذری می‌دادند.
پدر بزرگوار شهید در سال 1361 دارفانی را وداع گفت. شهید در سن جوانی  می‌بایست هم‌دوری پدر را تحمل می‌کرد و هم خلا ایجاد شده در خانواده را برای برادر و خواهر کوچک‌تر خود پر‌می‌نمود.مسؤولیت سنگین اداره خانواده بر دوش او قرار گرفت و تحمل مشکلات و شداید زندگی برای امرار معاش روحیه‌ی او را مانند فولاد سخت و آبدیده ساخته بود. او زندگی را در «شدن » جستجو می‌کرد و می‌خواست مفهوم آن را در جاودانگی پیدا کند از این رو بهترین راه را برای رسیدن به مقصود انتخاب کرد. شهید فضاهای برتری را می‌دید که هر کس قادر به دیدن آنها نبود. چون معتقد بود دیدن دیدنی‌ها هنر است اما بالاتر از آن دیدن نادیدنی‌هاست.


شهید در سال 1362 پس از یکسال خدمت مقدس سربازی مجروح شد. بعد از مداوای نسبی به خانه برگشت تا بهبودی کامل حاصل گردد. جراحت او از ناحیه‌ی زانوی چپ به قدری بود که قادر به خم و راست کردن پایش نبود. در این هنگام نزدیکان شهید به علت این که شهید در شرف تشکیل خانواده بود از او خواستند نامه‌ای برای مسوولین بنویسد و از رفتن به جبهه خودداری کند ولی او اذعان داشت «دوستان و همسنگران من در جلوی چشمان من پرپر شدند، خون من که از خون آنان رنگین‌تر نیست.» او در جواب دیگران:«برادر کوچک‌تر تو، به جبهه می‌رود ولی الان تو مجروح هستی و نباید بروی». گفت:
« من باید بروم و برادر من نیز باید برود؛ وطن در خطر است.» با تأثر می‌گفت : «در اهواز دانش‌آموزان یک دبیرستان دخترانه را به اسارت بردند و حفظ دین ودفاع از مرزهای کشور و ایستادگی در برابر ظلم وظیفه ماست».
 سید نادر احدی لاریجانی پس از دو ماه خدمت در منطقه عملیاتی والفجر 2 در مهران در ارتفاعات کله‌قندی، به درجه رفیع شهادت رسید. او قبل از شهادت به مرخصی آمده بود و با حضور در قطعه‌ی گلزار شهدا (قسمت شرق گلزار) نزدیک درب ورودی شرقی نشان داد «این قبر آماده شده، برایم می‌باشد» که دوستان پس از شهادت به خانواده اش اطلاع‌ دادند و آنان، شهید بزرگوار را در همان قبری که خود خواسته بود، دفن نمودند.

گوشه هایی از وصیت نامه شهید:
ای فرزندان اسلام! اسلام دین خداست و چه بهتر است که جان خود را در پاسداری از اسلام و احیای دین در جبهه های حق علیه باطل به صاحب جان تقدیم کرد.راضی هستیم که یادمان سالها و قرنها در خاطرات زنده خواهد ماند.

شهیدگمنام

شهیدگمنام



تاریخ شهادت:   اسفند  1362
محل شهادت:    عملیات خیبر جزیره مجنون
محل دفن:   جوار سید حسن ولی در روستای نیاک 11/5/1382
سن:    21 سال

به ظاهر ناشناخته می‌باشد ، نامی از پدر و مادر، خانواده، محل تولد و چگونگی زندگی و تحصیل او روشن نیست. نام شهید گمنام بر او نهادند. اما ! خوب بیندیشیم و با عمق جان نگاه کنیم ، در می‌یابیم که از هر حاضری حاضرترند و از هر ناظری ناظرتر. باید کلمه جاویدان نام بر او نهاد. مهم نیست پدر و مادرش چه کسی هست و در کجا بدنیا آمد و چگونه زندگی گذراند. حقیقت این است ، از صُلب شامخ و رحم طاهر ، قدم به وجود گذاشت و دنیای فانی را به گونه‌ای گذراند که با عملش تبیین نمود، از کجا آمده و در کجا هست و به کجا می‌رود. با شهادتش، معرفت و ارزش وجودی خود را هویدا ساخت. شهید جاویدالاثر که در جوار مولانا سید حسن ولی آرمیده است، در هر قدم از راهی که رفته، گلی کاشته و نهالی نشانده که نشان حماسه و ایثار، نشان صداقت و خلوص و نشان تعهد و تعبّد می‌باشد. چگونه می‌توان او را گمنام نامید؟ گمنام کسی است که نشانی نداشته و راهش کج و گمراه باشد.
ای شهید جاوید نام! شما از فرطِ ظهور، غایبید، از شدت ظهور، در خفائید. کدام چشم بیدار و دیده ی بیناست که شما را نبیند و نیابد؟
ای شهید! در  اندیشه‌ی ما هستی، در جان ما ریشه‌داری و تک‌تک خانه‌ی روستای ما، از وجود معطرت روشنایی دارد و داغ محبّتت در دلهای‌مان و نام خوبتان همیشه بر زبان‌مان جاری است. گمنام ما هستیم که با یاد و نام شما نام بدست می‌آوریم ، بی‌اثر ما هستیم که با وجود ذیجود شما هستی می‌یابیم و همه جا اثر و نشان شما همچون پرچمی در اهتراز است.

زندگینامه سردارشهید سیّد حسین الهی نیاکی

زندگینامه سردارشهید سیّد حسین الهی نیاکی


نام پدر:    سید علی‌اکبر
نام مادر:    بمانی
تاریخ تولد:    1339/4/10

وضعیت اشتغال:   پاسدار
تحصیلات :    دیپلم
یگان خدمتی:  لشکر ویژه 25 کربلا
عضویت:   رسمی سپاه
تاریخ شهادت:   1367/5/7
محل شهادت:    شلمچه
نحوه‌ی شهادت:   اصابت ترکش
محل دفن:    آمل
سن :    28 سال

تار و پود فکری و روحی خانواده را ایمان راسخ به خداوند تبارک و تعالی بهم سرشته بود و عشق به اهل‌بیت به خصوص شیفتگی و دلدادگی به سرور و سالار شهیدان، حسین‌بن علی (ع) زیبایی درخشانی به بنیان خانواده می‌داد. پدر چشم به آسمان داشت و مادر به توفیقات الهی امیدوار بود.  کانون خانواده با ترنم حسینی گرم و گرمتر می‌شد. تا اینکه در دهم تیرماه سال 1339 امانتی به خانواده سید علی‌اکبر الهی بخشیده شد و نام او را مزیّن به نام نامی سرور و سالار شهیدان، «حسین» نهادند.  کودک نورسیده با صفا و سادگی خاص روستایی، بال و پر گرفت و جسم و روح او متأثر از کوه سر به فلک کشیده دماوند ایستادگی می‌آموخت و از رودخانه هراز حرکت و رفتن . نسیم فرحبخش کوهستان روح و روان او را چون گونه‌اش به صراحت و صداقت و صمیمت جلا داد. از همان کودکی راهی را در پیش گرفت تا  فردایی بس درخشان به یادگار بگذارد.
بعد از دوران ابتدایی از نیاک به آمل سفر نمود و در مدرسه راهنمایی حکیمی که بعد از انقلاب به شاهد تغییر نام یافت، ادامه تحصیل داد و مقطع متوسطه را در دبیرستان شاکری، پشت سر گذاشت.
شهید از سه سالگی، در اثر توجه و صیانت دینی پدر و مادر، به اقامه نماز پرداخت و از همان کودکی با قرآن انس پیدا کرد که همین دو (نماز و قرآن) سرمایه‌ی جاودانه‌ی او گردید. او با روحیه‌ی شاد و اخلاق حسنه، سرآمد دیگران بخصوص هم‌سن و سالان خود در رفتارهای اجتماعی بود. در دوران شکل‌گیری انقلاب، روح جستجوگر او، آگاهی و بصیرت کامل یافت و ضمن آشنایی با مسائل سیاسی به صف مبارزان پیوست و با شرکت در راهپیمائیها و تظاهرات در پیروزی انقلاب از خود شور و شعوری نشان داد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت افتخاری کمیته انقلاب اسلامی در آمد. در سال 1361 رسماً عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و به لحاظ استعداد هنری نقش مؤثری در گروههای مختلف هنری : خوشنویسی، مداحی و تبلیغات سپاه پاسداران آمل داشت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌ها اعزام گردید و با اطاعت خالصانه از فرامین رهبری در مسؤولیت‌های ستادی لشگر 25 کربلا ایفای وظیفه نمود.
در طول سالهای دفاع مقدس، بارها با قبول مسؤولیتهای مختلف به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و زمانی که در آمل حضور پیدا می‌کرد، در واحد بسیج سپاه آمل مسوولیت ستاد ناحیه کربلا 08 را بر عهده گرفت و بنا به فرموده فرماندهان و اعضای بسیج، آن ایّام از بهترین دوران فعالیت بسیج و اعزام نیروها به مناطق جنگی بود.
سال 1366 برای چندمین بار به جبهه اعزام شد و در بسیج لشکر 25 کربلا به عنوان قائم مقام و مسوول ستاد اردویی به جهاد و تلاش صادقانه مشغول شد تا اینکه در هفتم مرداد ماه همان سال در کربلای شلمچه با ذکر «یا حسین» به جوار رحمت حق‌بال و پر گشود و به آرزوی دیرینه خود دست یافت. او رفت ولی صداقت و اخلاص و تواضع او در قاب خاطرات بستگان، آشنایان، دوستان و هم‌رزمان ثبت و ضبط شده است.
هنور هم خاطرات، دغدغه، همّت و تلاش شهید سید حسین الهی در جهاد کشاورزی روستایی و برداشتن کوله‌بار سنگین کار و زراعت از دوش اهالی روستای نیاک، کام‌ها را شیرین می‌کند. هیچگاه ترنم بهجت‌آور آیات قرآن و صدای دلنواز دعای کمیل، راز و نیاز شبانه و استغاثه العفوالعفو از صفحه‌ی ذهن خانواده، دوستان، نزدیکان و همراهان محو نمی‌شود.

خلاصه‌ای از وصیت‌نامه پاسدار شهید سید حسین الهی (نیاکی)
در شگفتم از اینکه، کسی که به حقیقت مرگ یقین دارد چگونه شادی می‌کند. کسی که حساب و کتاب روز جزا را باور دارد چگونه در جمع مال و منال می‌کوشد. کسی که به قبر و حقیقت آن ایمان دارد چگونه خنده بسیار می‌کند. کسی که اعتقاد به زوال و فنای دنیا دارد چگونه به آن مطمئن است و نیز در تعجّبم از کسی که به بقا و جاودانگی آخرت و نعمتهای آن ایمان دارد چگونه آسوده است.
خداوندا! در این لحظه که قلم در دست گرفته‌ام و این مطلب را می‌نگارم نمی‌دانم چه بسر من می‌آید زیرا از سرنوشت خود خبر ندارم.
 ولی نعمتا! آرزویم این است   اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.
خداوند! زندگی مرا از زندگی محمد و آل محمد قرار ده و مرگ مرا در راه محمد و آل او قرار ده. غم دوری عزیزان مانند یک کوه بر جانم سنگینی می‌کند و نمی‌دانم چه کنم، غم دوری عزیزانی مانند، اسماعیل، امیرحامد، علی، حسین و ... نمی‌دانم گناهم چقدر است تا حال مرا نگهداشته و از تو جدایم کرده است آرزوی وصال تو دارم، آرزوی در جوار نبی تو بودن در دارالسلام و کنار شهیدانی مانند، بهشتی، رجایی، باهنر، مطهری ...
ای خدای مهربان ! تو خود گواه من باش که این راه را برای رضای تو و به خاطر تو انتخاب کردم ولاغیر.
با اندک شناختی که از تو داشتم، با رهنمودهای پیامبر گونه امام خود در این راه قدم گذاشتم، برای این  به میدان نبرد «جنگ حق علیه باطل» آمدم تا به دنیا ثابت کنم که اسلام هنوز تنها نیست و هنوز کسانی هستند که خون ناقابل خود را پای این درخت کهنسال که هزار و چند صد سال قبل بر این پهنه‌ی گیتی به دست توانای رحمت‌العالمین خاتم پیامبران حضرت محمد (ص) کاشته ، بریزند و او را زنده نگهدارند.
خداوند! آرزویم این بود. وقتی نام حسینی و لباس حسینی به من عطا کردی ، عملی حسینی به من عطا فرمایی.
معبودا! جز جان، چیزی دیگر ندارم که تقدیم مقام اقدس حضرتت نمایم، این ارزان‌ترین متاع ناقابل را از من بپذیر و مرا شهید بمیران.
پدر عزیز و مهربانم!  درود خداوند و رسول گرامی او شامل حال تو باد، سلام بر تو ای پدر پیر و والا مقام من، ای عزیزی که سالها خاطره عاشورای حسینی را با نوحه‌سرایی اهل‌بیت در ذهن مردم زنده نگهداشتی، شاد و سربلند باش که ذاکر بودن خود را نسبت به رسول خدا و اهل‌بیت عصمت و طهارت ثابت کردی، خرم و آزاد قدم بردار که حسین نالایق خود را فدای پاره‌ی تن صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) حسین (ع) کردی که جان عالمی فدای فاطمه (س) و فرزندان او باد.
مادر عزیزم! سلام و درود خداوند و اولیای گرامیش بر تو باد، بر تو مادری که از فاطمه و زینب (س) درس استقامت آموختی تا چگونه در مصیبت‌ها استوار باشی، سلام ناقابل من بر تو مادر عظیم‌الشان که بس مقامی بزرگ نزد پروردگار عالمیان داری و بهشت زیرپای شما مادران شریف است.
برادران مهربانم! شما مرا از هر کسی بهتر می‌شناسید آگاهید که این راه را خود برگزیده‌ام و کسی مرا به اجبار نبرده است پس شما راه مرا ادامه دهید و امام را تنها نگذارید که هر که راهی غیر از راه اسلام برود هلاک خواهد شد و جای آن آتش جهنم است و در انتظار فرج امام عصر (عج) باشید که انتظار فرج امام زمان انتظار قدرت اسلام است.

رویاهای مادر شهید
مادر شهید سید حسین الهی نقل می‌کرد: «چند سال قبل از ولادت حسین عزیزم خواب دیدم، در حیاط امام‌زاده ابراهیم آمل باغ وسیعی درست کردند و مشغول گل‌کاری بودند. در گوشه‌ای از این گلستان، جای خالی وجود داشت. پرسیدم چرا آن نقطه خالی از گل است؟ به من جواب دادند: آنجا را باید تو گل بکاری!
مادر شهید در شب شهادت پسرش خواب می‌بیند که در جلوی مسجد جامع نیاک در حال عبور بود که خانمی با چهره‌ی پوشیده از مسجد بیرون می آید و رو به مادر شهید می‌کند و می‌گوید: حسین رفت پیش حسین(ع). صدام، سگ کیست که حسین را اسیر کند. حسین رفت کربلا. مادر شهید از خواب بیدار می‌شود و به پدر شهید می‌گوید: حسین شهید شد.

زندگینامه سرلشگرخلبان شهید میرحسن‌سجادی‌نیاکی

زندگینامه سرلشگرخلبان شهید میرحسن‌سجادی‌نیاکی



نام پدر :   سید آقا رضا  
نام مادر: سیده زینت السادات
تاریخ تولد:    1332

تحصیلات:    کارشناسی
یگان خدمتی:    هوار نیروز
نوع عضویت :    خلبان
تاریخ شهادت:   1360/5/5
محل شهادت:    کرخه کور (نور)
نحوه‌ی شهادت:    اصابت گلوله به جنگنده هوایی
محل دفن:    تهران
سن:    28 سال

شهید سجادی نیاکی در تهران متولد گردید؛ اما شجره او از شهرستان نیاک می‌باشد. تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را در تهران به پایان رساند و در سال 1352 جهت خلبانی بالگرد در هوانیروز استخدام شد. پس از گذراندن دوره‌های نظامی، زبان انگلیسی و پرواز ، با درجه ستوان‌سومی و تخصص پرواز با بالگرد ترابری 214 در پایگاه هوانیروز مسجد سلیمان به انجام وظیفه مشغول شد.
خلبان سجادی در طول عمر نظامی کوتاهی که داشت، از حماسه‌سازان هوانیروز در روزهای انقلاب و 8 سال دفاع مقدس بود. سجادی از تیزپروازان سلحشوری بود که ایمان را با شجاعت همراه داشت و ایثار را تا قله شهادت پرواز داد. پرونده خدمتی او سرشار از پروازها و ماموریت‌های متهورانه در آسمان جبهه‌های جنگ جنوب  و غرب است.
نحوه‌ی شهادت خلبان سجادی از دلخراش‌ترین نوع مرگ و شهادت در صحنه‌های جنگ می‌باشد. آخرین ماموریت و پرواز این خلبان مؤمن و دلاور هوانیروز در تاریخ 5/5/1360 در جبهه جنوب (کرخه نور) می‌باشد. در آن ماموریت او همراه با هم پروازش خلبان سیف‌الله اشرفی اصفهانی و درجه‌دار حسن برجسته در نقش بالگرد نجات در کنار تیم‌پروازی بر علیه دشمن می‌جنگیدند که بالگردشان هدف گلوله مستقیم توپ قرار می‌گیرد و سقوط می‌کنند. در آن سانحه درجه‌دار برجسته بعلت پرتاب از بالگرد و خلبان سجادی با قطع شدن سر از بدن به شهادت می‌رسند و خلبان اشرفی بشدت زخمی و جانباز می‌گردد.
خلبان سجادی با درجه سرلشگری در آمار شهدای هوانیروز و جنگ منظور شده و مزارش در بهشت زهرای تهران می‌باشد.


یاد و خاطره‌اش گرامی و راهش پر رهرو باد.

زندگینامه شهید سید سهیم ملک مدنی نیاکی

زندگینامه شهید سید سهیم ملک مدنی نیاکی



نام پدر:    سید رحیم
نام مادر:  سیده زهرا
تاریخ تولد: 1341

وضعیت اشتغال:   سرباز
تحصیلات:    متوسطه
یگان خدمتی:    ارتش
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:   1361/5/2
محل شهادت:    شلمچه
نحوه‌ی شهادت:   عملیات رمضان
محل دفن:   آمل


سید سهیم ملک‌مدنی در سال یکهزار و سیصد و چهل و یک در خانواده ای متدین و معتقد در شهر آمل بدنیا آمد.
سهیم دوران ابتدایی را در دبستان جلالی، راهنمایی را در مدرسه شهید صابر و متوسطه را در دبیرستان شریعت‌زاده گذراند.علی‌رغم مشکلات مالی و نامساعد بودن شرایط اقتصادی خانواده سهیم سعی می‌کرد با بهره‌گیری از صبر  داشتن عزت نفس،همواره خیرخواه دیگران باشد و با رعایت اصول اخلاقی و حفظ روحیه عبادی رضایت خدا را به دست آورد. هیجده ساله بود به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و به نبرد علیه باطل، در مناطق جنگی مشغول شد. سهیم با وجود مجروحیت از ناحیه دست چپ، در جواب تأسف دیگران می‌گفت:«خدا را شکر می‌کنم، دست دیگرم سالم است تا بتوانم در راه خدا مبارزه کنم».سهیم، با اعتقاد به حقانیت نبرد حق علیه باطل و عشق و ارادت به امام(ره) و آرزوی سربلندی نظام مقدس اسلامی ادای تکلیف نمود و سر و جان خود را نیز بر سر پیمان گذاشت تا اینکه در دوم مرداد ماه سال یکهزار و سیصد و شصت و یک پرنده‌ی جانش در عملیات رمضان در منطقه شلمچه به جنت النعیم بال و پر کشید.

زندگینامه شهیدسیدعلی حجازی نیاکی

زندگینامه شهیدسیدعلی حجازی نیاکی



نام پدر:    سید عزیز
نام مادر:    شکوفه
تاریخ تولد:    1342/6/2

وضعیت اشتغال:    تراشکار
تحصیلات:   راهنمایی
یگان خدمتی:    ارتش
عضویت:    سرباز
تاریخ شهادت:    1367/4/21
محل شهادت:    نهر عنبر
نحوه‌ی شهادت:    اصابت ترکش خمپاره
محل دفن:    مفقود‌الجسد
سن:    21 سال

سال 1342 که تابستان گرمایش را به پاییز خزان می‌باخت، در روستای زیبای «کُمکلا» از خانواده سادات نیاکی مهاجر به آن روستا، کودکی دیده به جهان گشود. او سالهای کودکی و نوجوانی را همپای همسن و سال‌های خود در همان روستا گذراند. بعد از گذراندن سال اول راهنمایی به خاطر علاقه به صنعت، درس را رها کرد و در کارگاه تراشکاری به فعالیت فنی مشغول شد.
سال 1365 به سربازی اعزام گردید و پس از 24 ماه خدمت مقدس سربازی، در آخرین روز‌های دفاع‌مقدس در منطقه‌ی جنگی نهر عنبر در تاریخ 21/4/1367 شش روز مانده به قبول قطعنامه 598  به شهادت رسید و در تاریخ 9/9/1383 از طرف بنیاد شهید نام او به عنوان شهید مفقود‌الجسد اعلام گردید و  برگ زریّن دیگری به دفتر شهدای لشکر 21 حمزه سیدالشهدای ارتش اضافه گردید.

روحش شاد و یادش گرامی باد.