شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

زندگینامه شهید سیدمحمد رضا صادقی نیاکی

زندگینامه شهید سیدمحمد رضا صادقی نیاکی



نام پدر:   سید محمد
نام مادر:    شهربانو
تاریخ تولد:    1348

وضعیت اشتغال:    شغل آزاد (زنبوردار)
تحصیلات:    سوم نظری
یگان خدمتی:   سپاه پاسدارن
عضویت:    بسیج
تاریخ شهادت:   1365/02/11
محل شهادت:    فاو
نحوه‌ی شهادت:    ترکش خمپاره
محل دفن:    آمل
سن:   17 سال


 سید محمدرضا صادقی نیاکی ، سال 1348 از یک خانواده مذهبی در  آمل متولد شد.
 تحصیلات ابتدایی را در آمل ، دبستان پستا (تقوی) شروع نمود و تا پایه سوم  مقطع متوسطه در دبیرستان امام خمینی ادامه تحصیل داد .  ایشان از اول اوج گیری انقلاب اسلامی برای پیروزی در اکثر تظاهرات‌ شرکت می‌نمود.    
با شروع جنگ تحمیلی به صورت داوطلب بسیجی عازم مناطق جنگی شد و با عشق و شور خاصی برای دفع دشمنان و سر بلندی نظام جمهوری اسلامی به نبرد مشغول بود . در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو شرکت نمود که مورد حمله شیمیایی قرار گرفت . بعد از مداوا و بهبود نسبی دوباره راهی منطقه جنگی فاو شد تا اینکه در  1365/02/11 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجة رفیع شهادت نایل آمد.
شهید سید رضا صادقی فردی متین، انقلابی و پایبند به عقاید دینی و مذهبی بود و همیشه احترام خاصی برای بزرگترها قائل بود و بال و پر تواضع به زیر پای پدر و مادر می گسترد.
به زندگی ساده عادت پیدا کرده بودند و با کارکردن در مغازه نجاری پدرش ، وجود خود را برای زندگی عزتمندانه صیقل می دادند.
ایشان در بیشتر مراسم‌  دینی شرکت فعال داشتند و با حضور در محافل دینی وجود با خلوص خود را طراوتی دلنشین می دادند.

گوشه‌هایی از وصیت‌نامه شهید:

«پدر جان اگر می‌خواستید بر من گریه کنید، برای حضرت علی‌اکبر(ع)حسین(ع)گریه کنید و بر حضرت قاسم (ع) نوجوان گریه کنید زیرا همه باید بروند دیر یا زود به جهان آخرت. ما امانتی بودیم از خدا نزد شما.
تو ای مادرم،به جان فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم می دهم که بعد از شهید شدنم به من افتخار کنید و من را پیش خدا روسفید گردانی و بگو فرزندم در راه خدا می‌جنگید و شهید شده. از برادرانم می‌خواهم که راهم را ادامه دهند و نگذارند خون شهیدان به هدر برود. از خواهرانم می خواهم که حجابشان را حفظ کنند.از خواهران و برادران می‌خواهم که به راه پاک روح‌الله ایمان آورند که راه سعادت است از کسانی که علیه این انقلاب و دولت رفتار می‌کنند، می‌خواهم از این کار برگردند؛ که وقت توبه است. از همه می‌خواهم اگر از من به آنها آسیب یا زیانی رسیده است،   حلالم کنند و مرا ببخشند.

زندگینامه شهید سید مرتضی توسلی مقدم نیاکی

زندگینامه شهید سید مرتضی توسلی مقدم نیاکی


نام پدر:    سید عزت الله
نام مادر:    مهین
تاریخ تولد:   1344/02/02 آمل

وضعیت اشتغال:   دانش آموز
تحصیلات:    سوم دبیرستان
یگان خدمتی:   کمیته‌ی انقلاب اسلامی
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:   1361/02/02
محل شهادت:   شوش
نحوه‌ی شهادت:    اصابت گلوله
محل دفن:   آمل
سن:   17 سال


اردیبهشت بود و خطه‌ی سرسبز و همیشه بهار مازندران، بهشت در بهشت، که با قدم پاک نوزادی در خانواده یکی از سادات نیاکی در آمل کام پدر و مادر و اطرافیان شربت اندر شربت شد و هدیه‌ی الهی را در آغوش مهر و صمیمیت جای دادند. با تمامی وجود دانه‌دانه‌ی سعادت و رستگاری را به کام جسم و روح‌اش ارزانی داشتند. نام زیبای«مرتضی»را بر او نهادند تا در فضای«شدن» به رضایت خالق برسد.

مرتضی تحت افکار و روحیه‌ی مذهبی خانواده و با وجود نبوغ و استعداد حق‌جویی و حقیقت‌خواهی همواره در طول زندگی و گذر عمر به آنچه بایسته‌ها اقبال نشان می‌داد و از هر چه که زنگار بی‌ارزشی و بی‌هویتی داشت برحذر بود.

دوران ابتدایی را در دبستان فرهنگ و دوران راهنمایی را در مدرسه سلیمان معتمدی و متوسطه را در دبیرستان محمد طبری و شهید محمد علی رجایی آمل گذراند و در مسیر تحصیل ضمن توجه جدی به درس و بحث، به مسایل تربیتی و پرورش علاقه‌مند بود و با دبیران و مربیان پرورشی همکاری و همگامی داشت.


در سال سوم راهنمایی همراه دیگر دوستان و دانش‌آموزان در صحنه‌های تظاهرات علیه نظام شاهنشاهی شرکت داشت. با شروع جنگ تحمیلی، با آگاهی و معرفت تمام و با داشتن شور و احساس ضد استکباری راهی میادین نبرد شد و علی‌رغم سن کم، درک و بینش مردان تاریخ را، پیدا کرده بود. همانطور که از وصیت نامه شهید بر می‌آید این حقیقت را آشکار می‌سازد که ره صد ساله را چند شبه طی کرده بود. درود و سلام فراوان به شهیدی که جلوتر از زمان و طولانی‌تر از سن و عمر خویش، هم فهمید و هم عمل زیبای خدایی که برای همیشه خواهد ماند را از خود به یادگار گذاشت.


گوشه‌هایی از وصیت‌نامه‌ی شهید:اینجانب با میل و اراده ی خود به جبهه می روم.سلام مرا به همکلاسی‌ها و دوستان اعضای انجمن اسلامی برسانید. از پدر و مادرم عذر می‌خواهم که بدون اجازه آنها به جبهه رفتم. اگر لیاقت شهید شدن داشتم در مزار شهدا و در کنار دیگر برادران شهیدم دفنم نمایید.از شما ملت مسلمان یک تقاضا دارم و آن این است که امام را تنها نگذارید و قدر امام را بدانید. سعی کنید مخالفان را به سوی اسلام ارشاد کنید.


زندگینامه شهیدسیدمحمدرضاآبدارنیاکی

زندگینامه شهیدسیدمحمدرضاآبدارنیاکی



نام پدر:    سید حسین
نام مادر:    محترم
تاریخ تولد:   1342/07/01
وضعیت اشتغال:    دانش‌آموز
تحصیلات:    متوسطه
تاریخ شهادت:  
1362/01/22
محل شهادت:   فکه
نحوه‌ی شهادت:   عملیات فکه
یگان خدمتی:    ارتش
عضویت:    سرباز
محل دفن:    آمل
سن:   20سال


شهید سید محمد رضا آبدار، مهرماه سال 1342، ازخانواده‌ای متدین و معتقد به ایمه اطهار در شهر آمل، به دنیا آمد. کودکی را با متانت خاصی پشت سر نهاد و قدم به قدم، از خانواده درس حسن خلق و تعامل عاطفی با اطرافیان می‌گرفت. دوران ابتدایی را در دبستان 21 آذر پائین‌بازار وراهنمایی را درمدرسه‌ی طالب آملی و شهید صابر گذراند.  برای ادامه تحصیل به دبیرستان قدم نهاد که با شروع جنگ تحمیلی به درس عشق و جانبازی در راه اعتقاد و حفظ کشور راهی میادین نبرد شد. محمدرضا در طی دو مرحله عزیمت به مناطق نور علیه ظلمت سعی می‌نمود با اخلاص هر چه تمامتر ضمن رشد و تعالی فکری و روحی،پشتیبان صدیقی برای ولایت فقیه و نظام جمهوری باشد. شهید همواره سعی می‌کرد در کنار واجبات، مستحبات بخصوص نماز شب از او فوت نشود و در این راه حتی سرزنش و بی‌مهری دیگران را به جان می‌خرید.
نقل است برای اقامه نماز صبح، اقدام به سروش نماز صبحگاهی نمودکه گروهبان پادگان آموزشی با نواختن سیلی بر بناگوش او خواست او را ساکت نگه دارد که باصطلاح مانع خواب شیرینش نشود.
هنوز چند روزی از فرارسیدن بهار نگذشته بود که سیدمحمدرضا در عملیاتی در منطقه فکه، به سر کوی دوست پرواز کرد و در بهشت همیشه بهار جای گرفت.
مادر شهید نقل می کند:
«یک شب قبل از شهادت سید محمدرضا را در خواب دیدم که آماده برای نماز صبح می‌باشد و رو به مادر می‌کند و می‌گوید مادر! بنده یک شب مهمان شما هستم و باید به سوی خدا سفر کنم،هر چه اصرار کردم نرود قبول نکرد و رفت...»

گوشه هایی از وصیت نامه شهید:
اگر کشته شدم دعا کنید خدا مرا در زمره‌ی شهیدان درگاهش قرار دهد، مرا غسل و کفن نکنید،چون رهبرم امام حسین(ع)بی غسل و کفن دفن شد.
برادرانم! نگذارید اسلحه‌ی من و دیگر شهیدان به زمین افتد.
اماما! به خون بهشتی‌ات قسم می‌خورم که تا خون در بدن دارم از پای ننشینم.
بر روی قبرم بنویسید،خدایا! خدایا! ستاره‌ها که رفتند، خورشید را نگهدار.

زندگینامه شهید حسن پاکیزه

زندگینامه شهید حسن پاکیزه


نام پدر:    هوشنگ
نام مادر:    سیده ربابه
تاریخ تولد:   1348/11/27
تحصیلات:    راهنمایی
یگان خدمتی:    سپاه پاسداران
عضویت:    بسیج
تاریخ شهادت:  
1366/01/21
محل شهادت:    شلمچه
نحوه‌ی شهادت:    عملیات کربلای 5
محل دفن:    آمل
سن:   19 سال

ثانیه‌ها به کندی می‌گذشت، درد جانکاه زایمان بر مادری پاکدامن و مهربان سایه افکنده بود، پدر با یک چشم به مادر و با چشم دیگر به آسمان منتظر فرصتی بود تا دستان بنده نواز خداوند مرهم التیامی به تشویش و اضطراب آنها بساید؛ ناگهان به ذهنش رسید وضو بسازد و دستان تمنا و نیاز را به درگاه آن چاره‌ساز ببرد و از خدا بخواهد، مادر و فرزند را سالم نگاه دارد. هنوز نماز حاجت به پایان نرسیده بود که همراه نسیم بهاری فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و هشت علی‌رغم درد و سختی زایمان، که نیاز به جراحی بود، کودکی پا به فضای مذهبی و انقلابی«پاکیزه» نهاد که نام«حسن»را بر او نهادند.
حسن در دامان مادری متدین و پدر مخلص و معتقد پرورش یافت و می‌رفت که آینده‌ای روشن که جز رضای خدا در آن نباشد، داشته باشد.
دوران تحصیل را در آمل گذراند. هنوز به حد کمال جسمانی نرسیده بود که فضای کشور را حال و هوای انقلابی و شور و حال مبارزات علیه نفاق و کفر در بر گرفت او که شیفته‌ی خداخواهی و حق باوری بود در سر، شور جهاد و در دل، عشق مبارزه در راه ایمان و کشورش بدست آورد ولی کمی سن او مانع از حضور در جبهه‌ی نبرد بود؛ تا اینکه با گذراندن دوران آموزشی عمومی موفق به حضور در جبهه‌ی جنگ مناطق عملیاتی سنندج و بعد در جنوب کشور در منطقه شلمچه شد و به دفاع از کیان و میهن پرداخت و سرانجام خاک پاک شلمچه، معراج روح بزرگ این شهید گردید.شهید حسن پاکیزه با خلوص عمل و صفای باطنی که داشت همواره سعی می‌کرد مرهم بر زخم دیگران باشد و سرمایه بزرگ عطوفت و مهربانی را بین همه تقسیم کند. او در کنار توجه به آداب و اذکار معنوی و عبادی به فکر همنوعان خود بود و تمام تلاشش این بود که به جهت رضای خدا، برای مردم و کشورش مثمر ثمر باشد.دلبستگی شهید به جبهه و خدمت برای رضای خدا آنقدر شدید بود که کت و شلوار نویی که پدر ارجمندش در ایام نوروز برایش خریده بود را به فروشنده تحویل داد و مبلغ دریافتی را برای کمک به حمام صحرایی جبهه‌های جنگ هزینه نمود.

گوشه هایی از وصیت نامه شهید:

رحمت خدا بر شهیدانی که درس چگونه زیستن و چگونه مردن را به
 ما آموختند و با شهادت خود نهضت سرخ حسینی را زنده نگه داشتند.
امّت حزب الله! همیشه سعی کنید در خط ولایت فقیه باشید و از انحراف به چپ و راست بپرهیزید.
چه‌زیباست راه پر فضیلت خدا را پیمودن و در این راه جان ناقابل را فدا کردن.
خانواده ام! امیدوارم با شهادتم،شاکر خدا باشید که فرزندتان لیاقت شهادت را داشته است.
سلام و صلوات اولیای الهی به شهید حسن که پاکیزه آمد و پاکیزه رفت.

زندگینامه شهیدعلی اصغرغلامی نیاکی

زندگینامه شهیدعلی اصغرغلامی نیاکی



نام پدر:   علیرضا
نام مادر:    سیده معصومه
تاریخ تولد:   1346
وضعیت اشتغال:   جوشکار
تحصیلات:   پنجم ابتدایی
یگان خدمتی:   ارتش
عضویت:   سرباز
تاریخ شهادت: 
1366/01/21
محل شهادت:   قصر شیرین
نحوه ی شهادت:   اصابت گلوله مستقیم دشمن
محل دفن:   مفقود الجسد
سن:   20 سال

سال 1346 خداوند امانت دیگری را به جمع خانواده علیرضا غلامی اضافه نمود. پدر با عرق جبین و کدّ یمین و مادر با کوله‌باری از صدق و صفا، فرزندان را در کانون گرم خانواده بال و پر می‌دادند.
علی‌اصغر طفولیت را در روستای نیاک سپری نمود و دوران تحصیلی خود را در آمل در دبستان فرهنگ پی گرفت. از نوجوانی به ورزش فوتبال علاقه‌مند شد و در اثر تمرین و ممارست زیاد، به عضویت تیم امید آمل درآمد. او عشق و ارادت به اهل‌البیت و ملزم بودن به واجبات را از خانواده‌ی خود به ارث برد. علی‌اصغر با داشتن روحیه‌ی شاد و شوخ‌طبعی و حُسن معاشرت با دیگران، سیرت زیبای درونی خود را همانند چهره زیبایش جلوه می‌داد.
بعد از تحصیلات ابتدایی راهی بازار کار شد و تا زمان اعزام به سربازی به کار و تلاش صنعت جوشکاری، مشغول بود.
هنوز بیست روز از بهار سال 1366 نگذشته بود که در اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن در منطقه‌ی عملیاتی قصر شیرین جان به جان آفرین تسلیم نمود. بدلیل شرایط سخت هجوم دشمن و شدت درگیری، پیکر مطهر شهید غلامی مفقود شده است
 سلام و صلوات فرشتگان به روح پاک آن شهید که صادقانه پای در جهاد نمود و عاشقانه به عروج رفت.

خلاصه‌ای از وصیت‌نامه شهید :
تو ای مادر افتحار کن که اینچنین فرزندی داشته‌ای که در راه اسلام داده‌ای. مادر عزیز! مبادا برای من گریه کنی [سعی کن] از حضرت زینب (س) درس بگیری.

زندگینامه شهیدسیدعبدالله ملکوتی نیاکی

زندگینامه شهیدسیدعبدالله ملکوتی نیاکی


نام پدر:   سید محمود

نام مادر:   حوّا
تاریخ تولد:   1334

وضعیت اشتغال:   کارمند فرمانداری آمل
تحصیلات:   دیپلم
یگان خدمتی:   لشکر 25 کربلا
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:   1365/1/3
محل شهادت:   فاو
نحوه ی شهادت:    ترکش خمپاره
محل دفن:    آمل
سن:   31 سال
 
 شهید سید عبدالله ملکوتی در سال 1334 از خانواده‌ای مذهبی و ارادتمند به اهل بیت در شهر آمل چشم به جهان گشود. پس از طی تحصیلات ابتدایی،دوره متوسطه را نیز در رشته طبیعی در دبیرستان مقیمی آمل،به پایان رسانید. او از اوان جوانی به فراگیری مسایل دینی علاقه نشان می‌داد،به نماز و فرایض دینی پایبند بود.سید عبدالله،در جلسات دینی و اعتقادی شرکت می‌نمود و همواره به مراسم و برنامه‌های دینی و برگزاری جلسات مذهبی توجه داشت.
دوران سربازی او مصادف با اوج‌گیری انقلاب اسلامی بود که بنا به فرمان امام(ره)خدمت سربازی را ترک نمود و همگام با دیگر انقلابیون مسلمان ایران در جهت سرنگونی نظام شاهنشاهی واستقرار نظام اسلامی به تلاش پرداخت و نقش فعالی در تظاهرات ضد رژیم منفور پهلوی داشت. در راستای تحکیم حکومت نوپای انقلاب اسلامی، بقیه‌ی خدمت سربازی را در سال 1359 به انجام رسانید.
در سال‌های 1359تا1361 ، به عنوان نیروی انتظامی با نام«جوانمرد» در ژاندارمری آمل به خدمت صادقانه مشغول بود و بعد از آن مدتی مسوولیت اداره فروشگاه اسلامی را، بر عهده گرفت.
سید عبدالله از سال1362 در دفتر فنی فرمانداری آمل مشغول بکار شد و به عنوان معاون در  توزیع«شن و ماسه» در خدمت شهروندان بود. در طول مدت فعالیتش در دفتر فنی خدمات شایانی را بویژه به روستاییان عرضه داشت و برای احداث 8 باب حمام روستایی،سه باب منزل برای افراد نیازمند و مستضعف و سه دهانه پل، زحمات صادقانه و چشمگیری را متحمل شد و برای سازندگی با ادارها و نهادهای انقلابی همکاری داشت.
شهید، در فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی حضوری فعال داشت و با عضویت در حزب جمهوری اسلامی شاخه آمل تلاش خستگی‌ناپذیری را از خود به یادگار گذاشت. همچنین با حضور در پایگاه بسیج مقاومت جُندالله به دفاع از ارزش‌های انقلاب و همچنین حفظ دستاوردهای نظام پرداخت.
شهید ملکوتی، در سال 1361 ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج دختری به نام فاطمه که از ایشان به یادگار مانده است.
شهید برای جانبداری از کیان ملت و دفاع از دین و آیین، همراه راهیان کربلای2 عازم میادین نبرد شد تا اینکه در سوم فروردین 1365 با انقیاد به سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع)شربت شهادت نوشید.

روحش غریق رحمت باد و راهش پر رهرو.

شرح حال امیر سرلشکر شهید مسعود منفرد‌ نیاکی - حدیث ماندگاری

شرح حال امیر سرلشکر شهید مسعود منفرد‌ نیاکی - حدیث ماندگاری



برگرفته از روزنامه اطلاعات


بزرگ بود، آن قدر بزرگ که پدر بزرگش می‌نامیدند با همان صلابت، غرور و مهربانی که واژه پدر بزرگ به ذهن هرکسی متبادر می‌کند. توی جبهه‌ها القاب و واژه‌ها بی تعارف و بی تکلف بودند و مصداق عینی پیدا می‌کردند.

سرلشکر شهید مسعود منفرد نیاکی به عنوان فرمانده یکی از سنگین‌ترین لشکرهای مکانیزه نیروی زمینی ارتش (لشکر92) یک سرباز به معنی واقعی کلمه بود و همه علائق دنیوی‌اش را یکپارچه در طبق اخلاص گذاشت و با تمام توش و توان که حاصل یک عمر تجربه و دانش بود، در مصاف با متجاوزان، مردانه ایستاد تا نام ایران و دلاوری مردان ایرانی در تاریخ جاودانه بماند.

محمد بداغی نویسنده سری کتاب‌های حدیث ماندگاری در جلد چهارم این کتاب به شرح حال شهید امیر سرلشکر مسعود منفرد نیاکی با عنوان پدر بزرگ پرداخته است.



وی در مطلبی با عنوان «طلیعه سخن» می‌گوید:یکی از شهدایی که هر وقت از روی پل سید‌خندان به سمت رسالت حرکت می‌کردم و عکس او را می‌دیدم احساس می‌کردم مرا صدا می‌کند، کسی نبود جز امیر سرلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی. بعد از آشنایی با سازمان ایثارگران و مرکز پژوهش‌های دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش و شروع فعالیتم با این سازمان نوشتن کتابی در مورد سید شهدای این نیرو به من پیشنهاد شد که با افتخار و غرور قبول کردم. و این را می‌دانستم که روح بزرگ آن شهید در این راه با من همراه و همگام خواهد بود و دست مرا تا پایان این راه رها نخواهد کرد.

سرتیپ ستاد احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در مقدمه این کتاب نوشت:

بسمه تعالی

بستند از این پنجره‌ها بازترین را
بردند به انجام سر آغاز‌ترین را

درجنگلی از سرو دریغا تبرمرگ
انداخته از پای سرافرازترین را

دشتهای پهناور خوزستان، نخل‌های سرسبز و سرافراز و رودهای همیشه جاری کارون و کرخه و ارتفاعات الله اکبر میشداغ و رقابیه هیچگاه خاطرات شیرین مجاهدت، پایمردی، اخلاص و فداکاری امیر ولایتمدار و سرباز پا در رکاب و حق‌طلب لشکر اسلام، سرلشکر منفرد نیاکی را از یاد نخواهند برد.

بزرگمردی که با رؤیت بارقه‌های جنگ و درگیری و تهاجم ناجوانمردانه دشمن بعثی، آسایش و آرامش را برخود حرام دانست و درکوتاهترین زمان ممکن خود را به صف مجاهدان و دلاورمردان رساند و تمام قد در برابر دشمن ایستادگی و مقاومت کرد، زخم برداشت اما دم بر نیاورد، دوستان و همسنگرانش به شهادت رسیدند، غمش را فرو خورد و نگذاشت سربازان و درجه‌داران و افسران تحت فرماندهی‌اش ذره‌ای تزلزل و ناراحتی را در سیمای مومنانه‌اش مشاهده کنند. آنچه که در او دیده می‌شد، انضباط و آراستگی بود، چهره‌‌ای مصمم و مقتدر که هیچ تلخی، ذره‌ای از صلابت و شیرینی آن نمی‌کاست، او آمده بود که همچنان مولایش در این معرکه سرببازد.آمده بود که با سلول سلول وجودش ندای هل من ناصر ینصرنی را لبیک گوید، آمده بود تا عشق و ارادت و اخلاص خود را به ولایت و رهبری به منصه ظهور برساند و در این راه مقدس از همه تعلقات دنیایی گذشت و نهایتاً مدال شهادت و وصول به قرب‌الهی را ازحضرت رب‌الارباب دریافت کرد.

بنگر به شکوه سوی حق تاختنش

بر قلــه عشق پرچم افراشتنش

فتح است در این معرکه سردادن او

برد است در این میانه جان باختنش


بقیه شرح حال درادامه مطلب


ادامه مطلب ...