شهیدی که حکم جهادش را از رهبرانقلاب گرفت
به گزارش فرهنگ نیوز, شهید شاخص دانشآموز, مرحمت بالازاده در هفدهم خردادماه 1349، در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سر سبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود, پدرش حضرتقلی و مادرش ختائی عظیمی نام داشت.
حضرتقلی در روستاهای اطراف دستفروشی میکرد و بهدنبال رزق روزی حلال بود, وی موذن مسجد روستا بود, شهید بالازاده بزرگتر که میشود، همراه پدر در مسجد حضور مییابد و پای منبر روحانی و درس قرآن مینشیند, شهید دوران کودکی را در دشت و کوه و درهها و مناظر سر سبز روستا، با بچههای هم سن و سال خود گذرانده و سال 65 در هفت سالگی پا به مدرسه عباسی انگوت نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران و بسیج، در سال 1359 هنگام تشکیل نخستین هستههای مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عدهای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج ((امام موسی صدر))را در روستا، راه اندازی کردند, شهید به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت میکند.
شهید بالازاده آموزشهای نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمانهای انقلاب اسلامی می پردازد و در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دار شده و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رساند و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق میکرد.
شهید بالازاده با سن پایین و جثه کوچک، وارد بسیج شده و در کنار بزرگترها مثل بزرگترها رفتار میکند, شناخت و آگاهی شهید بالازاده در کنار پاسداران و بسیجیان، تکمیل میشود و به بصیرت دست مییابد, بصیرتی که وظیفه او و هموطنانش را در قبال انقلاب و جنگ تحمیلی، در اولویت اول قرار میدهد.
شهید بالازاده نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود, در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از شهید بالازاده میخواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.
شهید مرحمت بالازاده، حکم جهادش را از دستان مقام معظم رهبری گرفت
سخنان شهید بالازاده دلنشین و جذاب و تأثیرگذار بود او با بیان شیرین و شیوای خود سخن میگفت و با فصاحت، پیام شهدای انقلاب اسلامی را بیان میکرد و مردم را آماده دفاع از دین و وطن خود میساخت.
شهید بالازاده با موتوری که از طرف فرمانداری به او میدهند، مروج و مبلغی کوچک میشود، تا دور افتادهترین مساجد و پایگاههای مقاومت میرود و پوستر، عکس و دستورات و فراخوانهای بسیج را ابلاغ میکند, با شروع جنگ تحمیلی، برگ دیگری از زندگی وی ورق میخورد حضورش در کنار مسئولین سپاه و بسیج حال و هوای دیگری به برنامهها میبخشد، بگونهای که بر تعداد نیروهای داوطلب برای اعزام به مناطق جنگی افزوده میشود.
سال 1360، او یازده سال دارد و به مناطق عملیاتی و پشت خاکریزها فکر میکند, مراجعات او برای اعزام به جبهه به نتیجه نمیرسد و در این میان رو به رو شدن او با عوض محمدی, مسئول اعزام نیروی ستاد منطقه پنج آذربایجان شرقی، دیدنی و شنیدنی است, یکی بر حسب دستور و وظیفه میخواهد از اعزام افراد کم سن و سال جلوگیری نماید و دیگری بنا به وظیفه میخواهد ادای دین کند.
وی بارها و بارها از اردبیل و تبریز برگردانده میشود تا اینکه سال 1361 موفق میشود با وساطت آیت الله ملکوتی، امام جمعه وقت تبریز، به خواستهاش برسد, شهید بالازاده در نخستین اعزام در عملیات مسلم بن عقیل شرکت میکند پس از اولین اعزام، تسویه نمیکند تا راه بازگشت به جبهه کماکان باز باشد ولی مسئولین طبق وظیفه، بدنبال این هستند تا او را از حضور در خط مقدم بازدارند.
شهید بالازاده ناامید نمیشود و برای رسیدن به آرزویش، پیش مسئولین شهرستان و استان و مقام معظم رهبری میرود تا در زمان ریاست جمهوری ایشان، حکم جهاد را از دستان مبارکشان بگیرد، حکمی که بالاترین دستورهاست, این دستخط به شهید بالازاده بال و پر میدهد تا هر کس مانع اعزامش شد، آن را از جیبش در آورده و بگوید من حکم جهادم را را از آقا گرفتهام.
شهید بالازاده غیر از حضور در گردانهای رزمی، برای مدتی در گردان تخریب حضور یافته، بر تجربیاتش میافزاید, بین سالهای 1361 تا 1363، به دفعات در جبهه حضور مییابد و به روایت فرماندهان و همرزمانش، در عملیاتهای والفجر2 از ناحیه پای چپ زخمی شده، در عملیات خیبر دچار موجگرفتگی میشود.
سال 1363 به همراه خانواده به اردبیل اسبابکشی کرده و در محله پناهآباد، خانهای اجاره میکنند پس از این جابجایی، او در عملیات بدر شرکت میکند و 21اسفند 1363 با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، در چهارده سالگی به شهادت میرسد, پیکر مطهرش در اردبیل تشیع و در بهشت فاطمه به خاک سپرده میشود.
آقای خامنهای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند
در یکی از روزهای سال 1362، زمانی که حضرت آیت الله خامنهای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج میشدند، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شدند که از همان نزدیکی شنیده میشد.
صدا از طرف محافظها بود که چندتایشان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند, صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا از پاسداری که نزدیکش بود پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمیدانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد جلو» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید آقا خودشان به سمت سر و صدا به راه افتادهاند، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا شما وایستید، من میرم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک حضرتآقا مستقر کرده و خودش به طرف شلوغی میرود.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگردد, و میگوید: «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا, گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنهای رو ببینم، حالا میگه میخوام باهاش حرف هم بزنم».
حضرتآقا میفرمایند: «بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست».
لحظاتی بعد پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمده و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به حضرتآقا میرساند, صورت سرخ و سرما زدهاش خیس اشک بود, در میانه راه حضرتآقا دست چپش را دراز کرده و با صدای بلند میفرمایند: «سلام بابا جان! خوش آمدی»
شهید بالازاده با صدایی که از بغض و هیجان میلرزیده به لهجهٔ غلیظ آذری میگوید: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟»
حضرت آقا دست سرد و خشکه زدهٔ پسرک را در دست گرفته و میفرمایند: «سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان میدهد.
حضرتآقا از مکث طولانی پسرک میفهمند زبانش قفل شده, سرتیم محافظان میگوید: «اینم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را» ناگهان حضرتآقا با زبان آذری سلیسی میفرمایند: «شما اسمت چیه پسرم؟»
شهید بالازاده که با شنیدن گویش مادریاش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی میگوید: «آقاجان! من مرحمت هستم از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»
حضرتآقا دست شهید بالازاده را رها کرده و دست روی شانه او گذاشته و میفرمایند: «افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟»
شهید بالازاده که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود میگوید: «انگوت کندی آقا جان!»
حضرتآقا میپرسند: «از چای گرمی؟» شهید بالازاده انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد زود میگوید: «بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم».
حضرتآقا میفرمایند: «خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»
شهید بالازاده میگوید: «آقا جان! من از ادربیل آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.»
حضرتآقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟» و شانههای شهید بالازاده آشکارا میلرزد.
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
شهید مرحمت بالازاده بیشتر اوقات در کنار فرماندهش «شهید مهدی باکری» بود
شهید مرحمت بالازاده به اردبیل بازگشت، اما برخلاف دیروز که از اردبیل به تهران رفته بود، دلگرفته و غمزده نبود؛ از خوشحالی در پوست نمیگنجید، دلش برای اینکه زودتر برسد، پر می کشید, شهید بالازاده با نشان دادن مجوز آقا، وارد تیپ عاشورا شد.
کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، شهید بالازاده را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد, میتوانست باز هم شهید بالازاده را سر بدواند و لی مطمئن بود که میرود و این بار از خود امام خمینی (ره)حکم میآورد, گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالازاده رفت در لیست بسیجیان لشکر 31 عاشورا.
یک بچه 13 ساله روستایی که فارسی هم درست نمیتوانست صحبت کند، دستش به کجا میرسید؟ مجبور بود بیخیال شود اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشته و با این مجوز وارد تیپ عاشورا شد و در عملیات های بسیار جانفشانی کرد.
شهید بالازاده حدود سه سال در جبهههای جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگید و خیلی کم به خانه و نزد خانواده اش میآمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی میآمد، در مساجد و منابر و مجالس، روز و شب به تبلیغ و جذب نیروی داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه میپرداخت.
وی حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن نحیف و ظریفش شوند شبها در کنار پدر و مادر با لباس رزم میخوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتیها و آثار مجروحیت او شوند.
شجاعت و درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های تیپ عاشورا چهره مهربان و جدی شهید بالازاده را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار فرماندهاش شهید «مهدی باکری» دیده می شد.
سرانجام مرحمت بالازاده روز21 اسفند 1363 در جزیره مجنون در عملیات بدر، با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش یعنی شهید مهدی باکری، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (ع) شد.
تمام عمرم در خط رهبری و انقلاب هستم,مگر مردهایم که دشمن خیال تجاوز به کشور ما را دارد
محمد علی بالازاده اظهار کرد: فردای روز شهادت مرحمت نزدیک ظهر چند نفر از سپاه اردبیل به خانه ما آمدند و به پدر و مادرم گفتند که مرحمت زخمی شده است و باید برای ملاقات به بیمارستان بروند, مادرم به آنها گفت: «میدانم مرحمت شهید شده، من تحملش را دارم, به من راستش را بگویید.» شب شهادت مرحمت خالهام خواب دیده بود که مرحمت به زیارت حضرت امام رضا (ع) رفته است مادرم از شهادت مرحمت مطلع بود ما به بیمارستان رفتیم، آنجا خبر شهادت مرحمت را به ما دادند.
برادر شهید بالازاده افزود: مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر شهید مرحمت بالازاده بسیار باشکوه برپا شد، همه آشنایان، بستگان و روستاییان و همرزمان شهید در مراسم حضور داشتند, رفتار و کردار و اخلاق شهید، زبانزد خاص و عام بود از دست دادن مرحمت برای همه ما سخت بود و نخستین مخالف و مانع شهید برای حضور در جبهه خانواده بود، شرایط سنی و جثه ظریف و کوچک مرحمت باعث شد تا خانواده با آوردن دلایلی چون درس و تحصیل و وضعیت جسمی مانع او شوند، که موفق نشدند از اعزام به جبهه منصرفش کند.
محمدعلی بالازاده به نقل از شهید گفت: «اینها همه بهانه است، من برای دفاع از اسلام قرآن، وطن و ملت ایران میروم مگر ما مردهایم که دشمن خیال تجاوز به کشور را دارد, پدر و مادرم، این همه عشق و ایمان و صلابت او را که دیدند به رفتنش رضایت دادند، چرا که ماندن بیشتر عذابش میداد.»
وی تصریح کرد: مرحمت جنگ تحمیلی را با واقعه عاشورا مقایسه میکرد و میگفت: این روزها تفاوت کمی با آن زمان دارد, آن زمان رهبر کربلا امام حسین (ع) بود و حالا هم نایب بر حق امام زمان (عج)، حضرت امام خمینی (ره) هدایت کشورمان را بر عهده دارد.
محمدعلی بالازاده افزود:شهید مرحمت بالازاده، خودش را ملتزم و قائل به رعایت فرامین ولی فقیه و فرموده امام خمینی (ره) میدانست که جبههها باید پر شود میگفت: «تمام عمرم در خط رهبری و انقلاب خواهم بود.»
برادر شهید بالازاده بیان کرد: وقتی حضرت امام خمینی (ره) سفارش و توصیهای داشتند و صحبتی میفرمودند، به طوری احساس مسئولیت میکرد که انگار مخاطبشان فقط مرحمت بوده است, تمام صحبتهای امام خمینی (ره) را به تمام مردم میرساند, امروز هم وظیفه تمامی دانشآموزان و جوانانمان در مقابل شهدا، این است که با عمل و مطالعه وصیتنامه شهدا و راه و سبک زندگی این شهدای والا مقام که به مقامهای بالا رسیدهاند، به تعالی برسیم.
وی اظهار کرد: دانش آموزان میتوانند با تحصیل علم و کسب دانش همچون شهدا با تبعیت از ولایت فقیه و رهبری دین خود را به مردم و کشور عزیز ادا نمایند, همانطور که کشورهای اسلامی دیگر امروز به بیداری اسلامی رسیدهاند, اینها تماماً نشأت گرفته از انقلاب اسلامی و درایت و اقدامات جهانی اسلامی امام خمینی (ره) است آنها با الگو قراردادن جوانان کشورمان در راه مبارزه با رژیم سلطنتی و هشت سال دفاع مقدس، تمامی حکومتهای سلطنتطلب را به زیر کشیده و حکومت اسلامی را بر پا میکنند.
محمد علی بالازاده با پاسداشت یاد و خاطره شهدا و معرفی ایثارگریها و اهداف آنها, تصریح کرد: دانشآموزان و نوجوانان کشورمان چه اهداف و انگیزهای داشتهاند که در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح بعثی، ایستادند و خود را فدای انقلاب و اسلام کردند.
وی گفت: شهید مرحمت بالازاده و تمامی شهدای کشور عزیزمان ایران با اعتقاد و ایمانی کامل نسبت به رهبری حضرت امام خمینی (ره) و اسلام ناب محمدی (ص) تا آخرین قطره خون پای اعتقاداتشان ماندند, درس گرفتن از شهدا وظیفه امروز ملت و تمامی مسئولان کشورمان است.
برادر شهید مرحمت بالازاده تشریح کرد: مسئولان باید با درس گرفتن از ایثارگری شهدا و خدمترسانی به مردم نهایت تلاش خود را انجام دهند, همانطور که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «من را رهبر نخوانید من خدمتگزار مردم هستم.» مسئولان نیز باید تلاش کنند با سادهزیستی و خدمت بیمنت به مردم نهایت تلاش خود را بنمایند تا شاید بتوانند گوشهای از حقی را که شهدا و ایثارگران برگردنمان دارند جبران کرده باشند.
شهید بالازاده با کارهای عجیب و غریب خود همه ما را در حیرت و سرگردانی قرار میداد
عظیم دشتی اظهار کرد: خیلی ها از شجاعت, مردانگی, تیز هوشی, روحیه جنگندگی مرحمت بالازاده گفتهاند ولی من باچشم خود همه این اوصاف را در او دیده و از نزدیک لمس کرده ام ؟!
دوست شهید بالازاده تصریح کرد: تابستان سال 1360 هجری شمسی, در واحد بسیج مستضعفین گرمی با او آشنا شدم, عدهای از نوجوانان شهرستان گرمی برای برقراری امنیت مردم در واحد بسیج دور هم جمع شده بودیم, در تابستان گرم و زمستان سرد«شهرستان گرمی» بدون هیچ چشم داشتی از صبح تا شب و از شب تاصبح نگهبانی میدادیم.
رئیس بسیج هنرمندان استان اردبیل افزود: بعضی اوقات با برادران پاسدار به گشت شبانه میرفتیم و یا به همراه مربیان آموزش نظامی, جهت تعلیم و آموزش به پایگاههای مقاومت می رفتیم, با اینکه بیش از 14 سال سن نداشتیم ولی از آمادگی جسمانی کاملی بر خوردار بودیم, خدا حفظ کند عبدالوهاب قلی زاده را , روزانه حداقل 2 ساعت برای ارتقای آمادگی جسمانی وروحی ما وقت میگذاشت و با تمرینات ورزشی سخت خود؛ ما را برای یک نبرد بزرگ آماده میکرد.
وی بیان کرد: میان ما نوجوانی با قد کوچک و قلب بزرگ حضور داشت که هیچ وقت ما فکر نمیکردیم یک روز شهرت کشوری پیدا کند, او با کارهای عجیب و غریب خود همه ما را در حیرت و سرگردانی قرار میداد, انگار نماینده مردم منطقه انگوت شده بود, به راحتی و بدون هیچ گونه واهمه با امام جمعه محترم وقت شهرستان مرحوم حاج آقا فرخی ارتباط برقرار میکرد, با فرماندار شهرستان مثل یک مرد بزرگ مشکلات منطقه را درمیان می گذاشت, هر مسئولی را میدید از محرومیت زادگاهش میگفت.
دشتی افزود:راستش ما به ایشان حسودی میکردیم, ماها که جرآت حرف زدن با بزرگترها را نداشتیم ولی او با جسارت تمام با نماینده مجلس, فرماندار و امام جمعه صحبت می کرد, البته دغدغه فقط حل مشکلات منطقه نبود؛ بنده, شهید مرحمت بالازاده و دیگر دوستان هم سن و سال ما دغدغه دیگری هم داشتیم و آن هم اعزام به جبهه با آن سن وسال کم بود.
دوست شهید بالازاده اظهار کرد: در هر اعزامی ثبت نام میکردیم و آماده اعزام میشدیم, مسئولین اعزام نیرو, اجازه نمیدادند, یادم می آید در حیاط ساختمان بسیج , «شهرداری گرمی » یکدستگاه ماشین خراب وجود داشت, کاروان رزمندگان که حرکت میکرد ما هم با حال و هوای بچگی به آن ماشین خراب سوار می شدیم 2 , 3 ساعتی در عالم خیال و بچگی «مسیر جبهه» را طی می کردیم, خلاصه این سرگردانی, ودربه دری به سر آمد و در سال 61 من و مرحمت و دیگر دوستان هر کدام به نوعی به جبهه اعزام شدیم, من رفتم شمالغرب و مرحمت رفت غرب, بعد از اعزام همدیگر را هرگز ندیدیم.
شهید با اگزوز لودر فرمانده عراقیها را به اسارت گرفت, مجبورشان کرد تا به خودشان شلیک کنند
همرزمان شهید بالازاده در خاطراتی از وی نقل میکنند: مرحمت در یکی از عملیاتها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه میشود و این در حالی بوده است که آن شهید قهرمان اسلحهای هم در اختیار نداشته، ولی ناگهان متوجه شیئی میشود و آن را بر میدارد و به عربی می گوید: ˈقفˈ یعنی ˈایستˈ دشمن از ترس و وحشت تسلیم او میشوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر میآورد.
افسر عراقی از فرمانده مرحمت پرسیده بود من سالهاست که در چند کشور دورههای چریکی را گذراندم، تا به حال این اسلحه که سربازتان به دست داشت را ندیدهام این دیگر چه نوع اسلحهای است.
مرحمت نیمه شب با یک اگزوز لودر، عراقیها را به اسارت گرفته و لطف خداوند که شامل حالش شده و خوفی که بر دل عراقیها افتاده بود و شجاعت مرحمت همه دست به دست هم دادند تا باعث خلق این حماسه بشود.
در یکی از روزهای جنگ شهید مرحمت بالازاده وقتی در سنگر خود بود، داشت در کمپوت را باز میکرد که به یکی از همرزمان خود، شهید حمزهای، گفت: " دوربین مادون قرمز را بردار و خشاب اسلحهات را عوض کن. من می خواهم کاری کنم که دشمنان به یاران خود شلیک کنند! "
شهید بالازاده همراه با شهید حمزهای رفتند پشت یک سنگر و در آنجا مخفی شدند, شهید بالازاده به شهید حمزهای گفته بود: " من می خواهم یک کار تک نفره انجام بدهم."
شهید بالازاده کوله پشتی خود را برداشت و به سنگر بعثیها چسبید, از کوله پشتی خود چند نارنجک برداشته به کمر خود بست, سپس نارنجکها را پرتاب کرد به یکی از سنگرهای عراقیها و آنها از خواب که بیدار شدند, اسلحه های خود را برداشته و چون نمیدانستند ایرانیها کجا هستند همدیگر را هدف گرفته و به خودشان تیراندازی میکردند.
شهید مرحمت بالازاده با چند نارنجک ,کاری کرد تا عراقیها به یاران خودشان شلیک کنند.
راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است,چشم منافقان کور شود و بفهمند که ما برای چه میجنگیم.
وصیتنامه:
از مرحمت بالازاده، وصیت نامهای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر میخوانید, وصیت نامهای که نشان میدهد روحش نمیتوانست در کالبد 13 سالهاش آرام بگیرد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
از اینجا وصیت نامهام را شروع میکنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی میدهند.
آریای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستادهاید و میایستید تا آخرین قطره خونتان.
درود برشماای ملت ایران!ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
و ای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده میشوید.
ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه میجنگیم.
حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت میکنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحهشان را نگذارید در زمین بماند.
و مادرم و پدرم چنانچه من میدانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جزء سعادت میدانم, یعنی هر کس که شهید میشود خوش به حالش که با شهدا همنشین میشود
از تمام همسایهها و از هم روستاییهایمان میخواهم که اگر از من سخن بدی شنیدهاید و کارهای بدی دیدهاید حلال بکنید, و برادرانم اسحلهام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.
خدایا تو را قسم میدهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.
خدایا خدایا تو را قسم میدهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را دهی تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.
کربلا کربلا یا فتح یا شهادت/جنگ جنگ تا پیروزی
گزارش از علی نورعلیپور
شهید «محمد حسین فهمیده» به روایت خواهر
به این بهانه، با خواهر این شهید که خود از جامعه فرهنگیان کشور است، به گفت وگو نشستیم تا گوشه ای از ابعاد شخصیتی و منش معرفتی این شهید معظم را بازگو کرده و نوجوانان و جوانان این مرز و بوم با این بزرگمرد و اسطوره دفاع مقدس بیشتر آشنا شوند.
فرشته فهمیده، خواهر شهید «محمدحسین فهمیده»، با اشاره به شخصیت والای این شهید نوجوان، اظهار داشت: همه ما جمله ارزشمند رهبر معظم انقلاب را میدانیم که به سه مقوله «تحصیل»، «تهذیب» و «ورزش» تأکید کردهاند و میتوانیم از این سه کلمه بسیار زیبا به خوبی استفاده کنیم.
وی افزود: اگر نوجوانی بخواهد شهید فهمیده بوده و برای جامعه و جوانان کشور مدال آفرین و الگو باشد، باید به این سه شاخص توجه کند.
خواهر شهید فهمیده ادامه داد : بسیاری از افراد را داریم که از نظر تحصیلی نخبه بوده و برای کشور افتخارآفرین هستند و در المپیادهای مختلف ارزش و شأن نظام جمهوری اسلامی را بالا میبرند.
فهمیده یادآور شد: در بحث شهادت نیز 36 هزار نوجوان شهید را داریم که امروز الگوی جوانان در کشور و حتی در سایر کشورهای جهان هستند.
وی با اشاره به الگوهای ورزشی موفق تصریح کرد: در این خصوص نوجوانی مانند «کیمیا علیزاده» را داریم که توانست برای کشورمان مدال به دست آورده و افتخارآفرین باشد.
خواهر شهید فهمیده عنوان کرد: در دنیا میتوانیم ثابت کنیم که ایرانی هستیم و یک مسلمان ایرانی میتواند در همه دنیا پرچم ایران را به اهتزاز درآورد و این به ایمان و اعتقاد یک جوان و نوجوان بستگی دارد.
فهمیده با تأکید براینکه ذات فردی درونی خودمان، ایمان، عقیده و اعتقاد است، گفت: در کنار این خصوصیات، یک جوان میتواند خیلی چیزهایی که «شهید فهمیدههای» ما داشتند و توانستند پلاک ایثار و شهادت را از رهبرشان دریافت کنند، دارا باشد.
خواهر شهید فهمیده با بیان اینکه در کشور فهمیدههای زیادی داریم که هنوز نتوانستند استعدادهای خود را شکوفا کرده و به کار گیرند، بر اهمیت نقش اعتقادات دینی در نوجوانان و جوانان تأکید کرد.
وی با اشاره به خاطرهای از شهید محمدحسین فهمیده، تصریح کرد: این شهید با توجه به سن کم، ابهت زیادی در بین اعضای خانواده داشت و ما همواره از او حساب میبردیم و سعی میکردیم همه کارها را با نظر او انجام دهیم.
وی متذکر شد: برای نمونه، اگر قصد خوابیدن داشتیم، باید تقسیم کاری که محمد در منزل کرده بود تا پدر و مادر و به خصوص مادرمان در انجام کارهای خانه اذیت نشود، را انجام میدادیم.
خواهر شهید فهمیده افزود: اگر درسهایمان را نخوانده بودیم، شهید فهمیده ما را بیدار میکرد و میگفت «باید به درسهایتان رسیدگی کنید» و همواره بر درس خواندن تأکید زیادی داشت.
فهمیده تأکید کرد: محمد حسین جسارت و شجاعت خاصی در کنار ایمان و اعتقاد داشت و این زبانزد همگان بود و این ویژگی او را در بین فرزندان دیگر متمایز کرده بود.
فهیمده در پاسخ به این پرسش که در خصوص «حذف درس شهید فهمیده از کتب درسی چه نظری دارید؟»،تصریح کرد: به عنوان یک فرهنگی به این موضوع ورود پیدا نکرده ام؛ چرا که بعد از چاپ مطلب در کتب درسی دیگر نمیتوان به آن ورود پیدا کرد و تغییری در آن ایجاد کرد.
وی اضافه کرد: شاید نگرانی و ناراحتی خیلی از افرادی که ما میگوییم به حواشی پرداختهاند، این بود که اصل مطلبی که در درس پانزدهم کتاب پایه ششم حذف شده بود، مربوط به بیان تاریخی امام خمینی (ره) در خصوص این شهید بود.
خواهر شهید فهمیده متذکر شد: بنده فکر میکنم اسم شهید فهمیده برای دیگران ملاک نبود؛ بلکه یک جمله تاریخی از امام خمینی (ره) بود و یا اینکه رهبر معظم انقلاب که در خصوص این شهید میفرمایند «شهید فهمیده حاصل تربیت صحیح اسلامی است».
فهمیده با تأکید بر اینکه این جملات تاریخی از ذهنها پاک نمیشود، افزود: جملهای که امام خمینی(ره) در وصف شهید فهمیده میگویند، نه تنها برای یک نوجوان 13 ساله مانند شهید فهمیده بود؛ بلکه این نوجوان 13 سالهای بود که «رهبر او، او را رهبر خود نامید» و جمله تاریخی امام (ره) ملاک کسانی بود که دغدغه حذف این موضوع را داشتند.
وی تصریح کرد: بحث همه ما روی بیان تاریخی امام خمینی(ره) بود که قید کرده بودند و آن حذف شده است.
خواهر شهید فهمیده خاطر نشان کرد: با توجه به صحبتهای مسئولان آموزش و پرورش، مقرر شد که سال آینده این درس مجدداً به کتابها بیاید.
منبع:پایگاه اینترنتی بسیج
یک گوشی که ارزشش را ندارد .../ کتابی درباره شهیدی که سرش بر نیزه داعش رفت
گروه فرهنگ مقاومت فرهنگ نیوز، مریم کمالی نژاد: «وقتی آمد توی اتاقم با یک من عسل نمیشد خوردش، از پشت در اتاق سر و صدایش میآمد. میشنیدم که منشی دارد قانعش میکند صبر کند و بعد از هماهنگی بیاید. از جایم بلند شدم که در را باز کنم و دعوتش کنم، خودش در را باز کرد و آمد تو. رگ پیشانی و گردنش بیرون زده بود. صورتش برافروخته بود. دستش را گرفتم و روی صندلی نشاندمش. خودم هم کنارش نشستم. گفتم شما میخواستی ما را ببینی ما هم سعادت داشتیم با شما آشنا بشیم، دیگر عصبانیت برای چی؟
به هر حال حرفهایش را زد و گله و شکایتش را هم کرد. قول دادم تا جایی که اختیار با من باشد رسیدگی کنم. گوشیام که زنگ خورد، خیلی کوتاه با همکارم حرف زدم و گوشی را روی میز جلویمان گذاشتم، برداشتش. یک نگاهی بهش انداخت و گذاشت توی جیبش و گفت من این گوشی شما را برمیدارم. من گفتم بردار برای خودت اگر با این گوشی دلخوری شما برطرف میشود بردار. یک جای هم با هم خوردیم و خداحافظی کرد که برود. تا دم در رفت صدایش کردم که خوب عاقبتبهخیر! گوشی را دادیم سیم کارت را که ندایم، سیم کارت را حداقل بده.
برگشت گوشی را گذاشت روی میز و گفت همینجوری گفتم، نمیخوام. ولی اصرار کردم که برداردش. یک گوشی که ارزشی نداشت. سیم کارتم را گذاشت روی گوشی قدیمی خودش و آن را برداشت برد...»
آنچه خواندید، خاطرهایست از سردار شهید عبدالله اسکندری، در دوره مسئولیتشان در بنیاد شهید استان فارس در ارتباط با یک جانباز اعصاب و روان.
مرد خدا
سردار شهید عبدالله اسکندری از آن بزرگ مردانی است که تواضع و اخلاصاش زبانزد خاص و عام بوده و است. در تمام سالهای جنگ، جبهه بودند و بعد از آن هم بخاطر مأموریتهای متفاوت، زندگی و کار در شهرهای مختلفی چون اهواز، بندرعباس، اراک، سبزوار و ... را تجربه کردند. با این حال تمام این فعالیتها و مسئولیتشان در بنیاد شهید نبود که ایشان را بر سر زبانها انداخت. بلکه شهادت و نحوهی شهادتشان بود که با تمام غربت و مظلومیتی که به همراه داشت، باعث شد زندگی سراسر ایثار و اخلاص ایشان مرور شود.
سردار شهید عبدالله اسکندری، چندی پس از بازنشستگی، در سال 1393 با اصرار خودشان به سوریه رفتند. به خاطر مسائل امنیتی به خانواده سپرده بودند که کسی از رفتنشان باخبر نشود. اما قول داده بودند که یک روز در میان به همسرشان تماس بگیرند. خانم اعظم سالاری همسر ایشان میگوید: ظهر سهشنبه قبل از اذان مشغول تلاوت قرآن بودم که تلفن آقا عبدالله از انتظار درآوردم، احوال بچهها را پرسید. صدایشان کردم، آمدند و یکی یکی با پدرشان حرف زدند و دوباره گوشی را به من دادند. آقا عبدالله گفت: حاج خانم، یادته یک بار داشتم برات کتاب امام رو میخوندم، میخواستن تبعید بشن، به خانمشون نامه نوشته بودن که تصدقت بشم، برام دعا کن؟ الان من به شما میگم تصدقت بشم، برام دعا کن!»
این شرح آخرین تماس شهید اسکندری از سوریه با همسرشان است. بعد از آن تماسهای یک روز در میان قطع میشود و بعد از چندی هم خبر شهادتشان میرسد. شهادتی حسینگونه! عکسهایی که از نحوهی شهادت و سر بر روی نیزهی ایشان در فضای مجازی به سرعت منتشر شد، دل همهی مردم را به درد آورده بود. خانوادهشان که جای خود دارد. همان وقت، همه میگفتند خدا به دل همسر و فرزندانشان آرامش و صبر بدهد.
همسر شهید، شب رسیدن خبر شهادت ایشان و تماشای تصاویر سر پدر توسط دخترشان را اینگونه شرح میدهند:
«به جز عدهای، بقیهی مهمانها بعد از شام رفتند و خانه کمی خلوت شد. از زهرا اما خبری نبود. ترسیدم چیزی شنیده باشد و سراغ اینترنت برود. توی اتاقش پیدایش کردم. دیر رسیدم. سیم نت را پیدا کرده بود. به هق هق افتاده بود. تا من را دید صفحه را یکی یکی بست. جلوتر رفتم و بغلش کردم. چشمم به صفحه مانیتور افتاد. سردار عبدالله اسکندری مسئول سابق بنیاد شهید استان فارس در سوریه به شهادت رسید. اشک های زهرا رد شورههای صورتش را گرفت و دوباره جاری شد. تمام تنش میلرزید. حالش داشت به هم میخورد. نفسش بند آمده بود میگفت: «چرا دیگه اینقدر زجرش دادند، چرا شکنجهاش کردند!»
آنچه در راه خدا دادهایم را پس نمیگیریم ...
پیکر شهید اسکندری هرگز به خانوادهاش بازنگشت. همسر ایشان در دیدار با آیت الله خامنهای گفتند: «دو هفته بعد از شهادت حاج آقا اسکندری رایزنیهایی با سفارت ترکیه شد که پیکر شهید رو در ازای مبلغی یا آزاد کردن اسرای تکفیری پس بگیریم. آقا علیرضا (پسر شهید اسکندری) و دخترخانمها قبول نکردند. با اینکه دلتنگ پدرشون هستند، اما گفتند این کار خلاف راهی است که پدرمون درش قدم گذاشته» آقا هم فرمودند: «آفرین به این استقامت و به این روحیه، به این تربیت بزرگمنشانه. احسنت به شما، اجر شما با حضرت زینب و خود شهدا»
سرِّ سر
آنچه خواندید، گزیدههایی بود از کتاب «سرِّ سر» که نجمه طرماح آنرا برای انتشارات روایت فتح نوشته است. این کتاب به زندگی سردار شهید اسکندری از زبان همسر ایشان، اعظم سالاری میپردازد. کتاب 142 صفحه دارد و به تازگی در 1100 شمارگان به چاپ رسیده است. کتاب، به روال مجموعهی «نیمه پنهان ماه» که به روایت زندگی سرداران شهید هشت سال دفاع مقدس از زبان همسران ایشان میپرداخت، شهید اسکندری را از زاویه نگاه همسرشان به تصویر میکشد.
روایت از نوجوانی اعظم سالاری، همسر و دخترخالهی شهید اسکندری و زندگی سادهی آنها در محلهی قصرالدشت شیراز، شروع میشود و با ازدواج بدون تشریفاتشان ادامه پیدا میکند. روایت روزهای سخت جنگ و نبود حاج عبدالله در کنار خانوادهاش حتی زمان به دنیا آمدن دخترانش و مهاجرتهای خانواده با ایشان به مناطق جنگی، فقط برای اینکه چند ساعتی بتوانند در کنار همسر و پدرشان باشند، ما را دوباره به یاد زندگیهای سخت و ساده و پر از ادب و سلامت و عشق رزمندهها میاندازد.
این کتاب دومین جلد از مجموعهی «مدافعان حرم» است که روی آن هم نام شهید عبدالله اسکندری نوشته شده است. با اینحال کتاب اطلاعات دقیقی از شهید به شما نمیدهد. در واقع آنچه شما با خواندن این کتاب بیشتر متوجه میشوید نوع زندگی خانوادگی آنهاست. با خواندن این کتاب مسئولیتهای متفاوت ایشان در جبهه و پس از آن هم عنوان نشده و مخاطب یک روایت ویژه از نوع شخصیت و منش و رفتار شهید به دست نخواهد آورد. در واقع در این کتاب ما کمتر از همه با شهید آشنا میشویم. البته این را نمیتوان به عنوان ضعف کتاب عنوان کرد. بلکه ممکن است که هدف از نوشتن این کتاب و نوع سوالاتی که در مصاحبه عنوان شده، یک روایت داستانگونه و ساده از زندگی ایشان است، اما باز هم به نظر میرسد که جای بیشتری برای پرداخت به شخصیت ویژهی ایشان داشت.
شهیدی که رعشه به تن منافقین انداخت
گروه سیاسی فرهنگ نیوز، تاریخ انقلاب اسلامی از بدو وقوع تا به امروز شاهد فراز و فرودهای متعدد تاریخی بوده است. چه بسیار شخصیت های برجسته و والایی که سابقه ها ده ها سال مبارزه و مجاهدت در راه اسلام را در کارنامه خود داشته اما گذشت زمان منجر به تغییر رویه آنها شده و موجب سقوط تاریخی آنها را فراهم آورده است. از آیت الله منتظری به عنوان یکی از شخصیت هایی نام برده می شود که از ابتدای آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی دوشادوش امام راحل به مبارزه بر علیه رژیم ستمشاهی پرداخته و در این مسیر بارها بازداشت، شکنجه، مجروح و تبعید شده است.
جایگاه شایسته و سوابق گران بهای آیت الله منتظری منجر شد که او در ابتدای مسیر انقلاب و پس رحلت شخصیت هایی چون آیت الله طالقانی در جایگاه جانشینی امام از سوی خبرگان ملت قرار گیرد، اگرچه آنچنان که بعدها و پس از عزل ایشان از سخنان امام امت بر می آید، ایشان با انتخاب آقای منتظری برای این سمت موافق نبوده اند. مواضع مشکل دار و حضور اطرافیان غیر صالح و نفوذ گروه های معاند در پیکره بیت آیت الله منتظری موجب شد تا در فرایندی چند ساله بر دامنه شکاف میان این شخصیت و نیروهای انقلابی افزوده شود. فرآیندی که نهایتا با نامه تاریخی امام و عزل ایشان از قائم مقامی رهبری خاتمه یافت. امام خمینی در این نامه می فرماید: «...و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ول شخص بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم....»
انتشار فایل صوتی دیدار آیت الله منتظری با شماری از عاملین اجرای حکم امام در برخورد قاطع با وابستگان به منافقین در روزهای اخیر موجب تمرکز مجدد گروهی از رسانه های ضد انقلابی بر آن واقعه تاریخی و تخطئه فرمان امام و عاملین اجرای این امر شده است. تابستان 1367 و در آستانه اتمام جنگ میان ایران و رژیم بعثی عراق، عناصر مزدور مسعود رجوی در عراق در حمله ای سهمگین به کشورمان در صدد تصرف ایران برآمده و اگر نمی بود مجاهدت های گسترده در مناطق غربی کشور، چه بسا لطمات جبران ناپذیری بر پیکر انقلاب وارد آمده بود. هم زمان با آغاز حملات طوفانی منافقین، شماری از عناصر داخلی و اعضایی که پیشتر در زندان ها قرار داشته همسو با مهاجمین خارجی خود را برای حمله کلیدی و تصرف مناطق حیاتی و من جمله یورش به زندان ها جهت آزاد سازی و تسلیح عناصر وابسته اعزام نموده و همین امر منجر به حکم تاریخی امام خمینی در این باره شد. مسعود رجوی سه روز قبل از آغاز عملیات و یک هفته قبل از آغاز اعدامها در تالار اجتماعات قرارگاه اشرف صراحتا گفته بود: « براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.»
نیروهای انقلابی به مناطق غربی کشور گسیل یافته و امام خمینی در حکمی خواستار برخورد قاطع با نیروهای منافقین می شوند. ایشان در نامه ای می فرمایند: « از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجتالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظاماسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام»
اظهارات امام راحل و واکنش آیت الله منتظری به آن بخش اعظمی از سخنان فایل تازه منتشر شده را در بر می گیرد که در آن حسینعلی منتظری اتهام های متعددی را به امام، احمد آقای خمینی و بسیاری دیگر از افراد ووارد می نمااید. یکی از شخصیت های اسم برده شده در این سخنرانی سید اسدالله لاجوردی مرد قاطع و مبارزی است که در خط اول برخورد با گروه های معاند قرار گرفته بود. منتظری در این فایل از لاجوردی به عنوان گردن "شکسته یاد" می نماید. امروز و در ابتدای شهریور ماه، هجدهمین سالروز شهادت اسدالله لاجوردی می باشد، فردی که پس از دهه ها مجاهدت به دست ناپاک منافقین به شهادت رسید اما پیش و پس از آن نیز علاوه بر منافقین از سوی بسیاری از به ظاهر دوست داران انقلاب نیز مورد هجوم قرار گرفته بود. در ادامه به شکلی گذرا به زندگی این شهید والامقام خواهیم پرداخت.
ویژه نامه صوتی شهدا(گلچین مداحی هایی که برای شهدا خونده شده)
شهدا شهید حجت رحیمی 1 مگابایت 1472
شهادت شهید حجت رحیمی 2 مگابایت 1508
کاش من هم طاهری 2 مگابایت 1344
جای پای آسمون طاهری 1 مگابایت 1430
با ولایت زنده هستیم طهماسب پور 1 مگابایت 1775
شهدا عکستون رو قلبم محمد حدادیان 1 مگابایت 1481
از شما شرمنده ایم میرزایی 1 مگابایت 1391
دلدادگان جواد مقدم 1 مگابایت 1839
شهادت مختاری 1 مگابایت 1048
میگم عاشقم مختاری 1 مگابایت 1368
شهدای گمنام مومنی 1 مگابایت 2745
وقتی یاد شهدا... مومنی 2 مگابایت 2080
فدائیان رهبر سیب سرخی 1 مگابایت 3206
ما همان نسل جوانیم سیب سرخی 2 مگابایت 2008
شهدا شرمنده ایم بهمنی 1 مگابایت 5970
شهدا بخشی 1 مگابایت 2964
بوی کربلا داره روضه های ما ابوذر بیوکافی 2 مگابایت 3607
یاد امام و شهدا-شور حدادیان 3 مگابایت 2985
یاد امام و شهدا حدادیان 3 مگابایت 2953
یاد جبهه ها حدادیان 2 مگابایت 2957
کهف الشهدا حدادیان 2 مگابایت 2130
شهدا میرداماد 1 مگابایت 2366
فدایی ولایتیم علی خرقه پوش 1 مگابایت 2417
شاه دل بسیجیان علی خرقه پوش 1 مگابایت 1856
شهدا (شور ترکی) چاقویی 1 مگابایت 1794
شهیدان زنده اند چاقویی 2 مگابایت 1902
بسیجی ام کاظم اکبری 1 مگابایت 2260
شهدا کاظم اکبری 4 مگابایت 1470
چشمای فتنه کور بهنام زارع 2 مگابایت 1549
گرفته دل هوای بهنام زارع 2 مگابایت 1477
اگه دل غرقه در آهه آقاجانی 1مگابایت 1290
گلهای لاله مجید احمدی 1 مگابایت 1368
یا سید الشهدا ... مهدی رسولی 1 مگابایت 1441
شهد شهادت (ترکی) سید یوسف شبیری 1 مگابایت 1386
غواصان شهید (ترکی) سید حسین موسوی 4 مگابایت 1318
شهدا رحمانی 1 مگابایت 1348
تو دلم غصه ست رحمانی 1 مگابایت 1240
گرفتیم فاصله عادل رضایی 1 مگابایت 1573
فکه و مجنون علی علیپور 1 مگابایت 2007
شهادت صحرایی 1 مگابایت 1372
باز یه شهید سجاد جعفری 1 مگابایت 1713
ای امام عاشقان سازور 3 مگابایت 1104
اگه دل غرقه در آهه حسین شکریان 1 مگابایت 970
سنگ قبر شهید خزعلی 1 مگابایت 2034
هوای جبهه دارم مصطفی شکوری 1 مگابایت 1788
دانلود یکجای این بخش از مداحی ها (با حجم 51 مگابایت) ←
*****************************************************
عبدالرضا هلالی
اگه یه روز فرشته ها هلالی 1 مگابایت 1474
گل باغ شهادت هلالی 2 مگابایت 1063
گوش کنید ای اهل عالم هلالی 3 مگابایت 964
نور جبهه ها هلالی 1 مگابایت 1816
هوای جبهه هلالی 1 مگابایت 1943
کربلا شد هلالی 1 مگابایت 847
خاطرات فاو و مهران هلالی 1 مگابایت 876
اون روزا ریا نداشتیم هلالی 1 مگابایت 1206
شهادت... هلالی 1 مگابایت 859
شهیدان سلام هلالی 1 مگابایت 865
شهر شهدا هلالی 1 مگابایت 764
زیر دین شهدا هلالی 1 مگابایت 812
شبهای جمعه که میشه هلالی 2 مگابایت 1494
دانلود یکجای مداحی های حاج عبد الرضا هلالی (با حجم 14 مگابایت) ←
*********************************************************************
محمود کریمی
عشق یعنی یه پلاک 1 کریمی 1 مگابایت 3176
عشق یعنی یه پلاک 2 کریمی 2 مگابایت 2009
اونا که دنیا رو بازی میگیرین کریمی 2 مگابایت 2052
کجایید ای شهیدان خدایی کریمی 2 مگابایت 2508
*******************************************************
السلام ای فکه و طلائیه موسوی 1 مگابایت 1206
آی شهدا دلای ما تنگ براتون موسوی 1 مگابایت 1284
بعد پروازتون موسوی 1 مگابایت 697
باز این دله من موسوی 2 مگابایت 753
دله من غرق نور خداست موسوی 1 مگابایت 641
غروب فکه موسوی 1 مگابایت 986
جا موندیم موسوی 1 مگابایت 860
لک لبیک موسوی 2 مگابایت 741
مادرت غریب موند موسوی 1 مگابایت 999
عمریه قلب خستم موسوی 1 مگابایت 701
شهدا... موسوی 1 مگابایت 752
شهدای گمنام موسوی 1 مگابایت 965
یاد شلمچه میکنم موسوی 1 مگابایت 1321
دانلود یکجای مداحی های حاج سید حسین موسوی (با حجم 18 مگابایت) ←
***************************************************************
مجتبی رمضانی
آشنای غریب رمضانی 2 مگابایت 1698
اول قصه رمضانی 2 مگابایت 1479
با بسم رب الشهدا رمضانی 2 مگابایت 1605
باز تو سینه دل نمیشه بند رمضانی 2 مگابایت 1069
دست رو دلم نزارید رمضانی 1 مگابایت 1279
دلم گرفته ای یاران رمضانی 1 مگابایت 1185
دلم گرفته،بازم تو شهر مهمونیه 1 رمضانی 3 مگابایت 1485
دلم گرفته،بازم تو شهر مهمونیه 2 رمضانی 2 مگابایت 1449
دلم پره از یه جماعت عدو نواز رمضانی 2 مگابایت 989
دوباره قلب عاشقم رمضانی 2 مگابایت 907
غصه رو دلم سنگینی داره رمضانی 2 مگابایت 832
فرمانده من رمضانی 1 مگابایت 1162
فرزند کربلا رمضانی 1 مگابایت 988
غرب ایران 1 رمضانی 1 مگابایت 998
غرب ایران 2 رمضانی 2 مگابایت 826
قصه پرپری گل رمضانی 2 مگابایت 828
هرکی دلش گرفته و هنوز نرفته کربلا رمضانی 2 مگابایت 1645
جانباز رمضانی 2 مگابایت 1006
جانباز شیمیایی رمضانی 3 مگابایت 1168
جبهه غرب رمضانی 2 مگابایت 764
خدا شهیدم کن رمضانی 2 مگابایت 1617
ما حسینی هستیم رمضانی 2 مگابایت 857
کنار حسینیه ی دل رمضانی 4 مگابایت 735
خاک پای همتونم اگه امشب بتونم... رمضانی 3 مگابایت 1294
مزار شهدا رمضانی 1 مگابایت 875
معراج الشهدا - سال91 رمضانی 2 مگابایت 1399
میریم مزار شهدا رمضانی 1 مگابایت 1067
رهبر ... رمضانی 2 مگابایت 1256
روز عاشورا رمضانی 1 مگابایت 995
سلم لمن سالمکم رمضانی 1 مگابایت 970
شهادت همه آرزومه رمضانی 1 مگابایت 1100
شلمچه رمضانی 1 مگابایت 1057
شلمچه آی شلمچه رمضانی 1 مگابایت 1278
شهدا شرمنده ایم رمضانی 1 مگابایت 1344
شهدای غرب رمضانی 1 مگابایت 780
تو همه خوبا سری رمضانی 1 مگابایت 1067
وقتی شبها میخوابم... رمضانی 1 مگابایت 1394
وصال شهدا رمضانی 1 مگابایت 1115
دانلود یکجای مداحی های حاج مجتبی رمضانی (با حجم 63 مگابایت) ←
*********************************************************
محسن یوسفی
بازو از سینه دلم یوسفی 1 مگابایت 627
سوی دیار عاشقان(شور) یوسفی 2 مگابایت 873
کجایید ای شهیدان خدایی(شور) یوسفی 1 مگابایت 729
یاران چه غریبانه(شور) یوسفی 1 مگابایت 795
تو این دیار بی رنگی یوسفی 2 مگابایت 553
دلم براتون پر میزنه یوسفی 2 مگابایت 596
این خاکا شمییم سیب حرم داره یوسفی 2 مگابایت 577
جا موندم از غافله یوسفی 2 مگابایت 562
مسافر یوسفی 2 مگابایت 570
شهدای شهر ما یوسفی 2 مگابایت 899
شکر لله رسید کاروان عشق یوسفی 5 مگابایت 550
دانلود یکجای مداحی های حاج محسن یوسفی (با حجم 20 مگابایت) ←
**************************************************************************************
امیر ما حسین است مطیعی 1 مگابایت 1761
السلام علیک مطیعی 1 مگابایت 1430
چشم منو امر ولی مطیعی 1 مگابایت 1398
دل نوای نینوا دارد مطیعی 1 مگابایت 1357
ای شهادت مطیعی 1 مگابایت 1604
فاطمیون مطیعی 2 مگابایت 1316
رهبر من مطیعی 1 مگابایت 1524
شهیدم کن مطیعی 1 مگابایت 1735
شهدا شرمنده ایم مطیعی 2 مگابایت 1755
تو این شبا مطیعی 2 مگابایت 1247
شهید بی نشان مطیعی 1 مگابایت 2050
دانلود یکجای مداحی های حاج میثم مطیعی (با حجم 16 مگابایت) ←
********************************************************************************
مهدی سلحشور
آواره تر از باد سلحشور 1 مگابایت 1134
آی شهیدا یه عمره سلحشور 1 مگابایت 2087
چون شعله و شور عشق سلحشور 2 مگابایت 823
در شعله و شور سلحشور 1 مگابایت 761
دل خستم جا مونده سلحشور 2 مگابایت 1065
دوباره نسیم جبهه میاد - 1 سلحشور 1 مگابایت 858
دوباره نسیم جبهه میاد - 2 سلحشور 1 مگابایت 1579
این خاکا شمیم سیب حرم داره سلحشور 1 مگابایت 1965
عطر شهید ... سلحشور 1 مگابایت 1003
حضرت ثارالله امید حزب الله سلحشور 1 مگابایت 1008
هنگام طواف عشق سلحشور 2 مگابایت 799
کجائید ای شهیدان خدایی سلحشور 1 مگابایت 1168
ما بسیجیها سلحشور 1 مگابایت 1165
نه شکیب و صبری نه قراری مونده سلحشور 1 مگابایت 854
پر از احساس سلحشور 1 مگابایت 756
پر از عطر شهید سلحشور 1 مگابایت 1594
رهبر ما سلحشور 1 مگابایت 1052
شبای روضه که ماتم میگیرم سلحشور 2 مگابایت 934
تو این دیار بی رنگی سلحشور 2 مگابایت 821
یاران چه غریبانه -1 سلحشور 1 مگابایت 12
یاران چه غریبانه -2 سلحشور 1 مگابایت 1889
دانلود یکجای مداحی های حاج مهدی سلحشور (با حجم 27 مگابایت) ←
****************************************************************************************************
ما بسیجیها... سید رضا نریمانی 2 مگابایت 5 مگابایت
یا شهدا سید رضا نریمانی 1 مگابایت 2 مگابایت
ما عاشق جنگ با صهیونیستیم ابوذر بیوکافی 1 مگابایت 2 مگابایت
بسم رب الشهید بسم رب الزهرا رحمانی 2 مگابایت 3 مگابایت
مردان بی ادعا سجاد جعفری 3 مگابایت 2 مگابایت
ای رهبر آزاده محسن آقاجانی 2 مگابایت 3 مگابایت
با وفا همسنگران یادش بخیر - 1 مگابایت
به یاد اون جوونایی - 1 مگابایت
دور افتاده از نیزارها - 1 مگابایت
مارو فراموش نکنید - 3 مگابایت
پرچم ایران سرفرازه تا که دسته رهبره - 3 مگابایت
یکی بیاد تیکه های پیکرمو برداره - 2 مگابایت
ذاکر حسینم و رهرو خون شهدا - 3 مگابایت
********************************************************************************************
منم باید برم سید رضا نریمانی 4 مگابایت 7 مگابایت
همسر شهدای مدافع حرم سید رضا نریمانی 4 مگابایت 9 مگابایت
اولین مدافع حرم فاطمه ست مهدی رسولی 3 مگابایت 6 مگابایت
مدافعان حرم مهدی رسولی 3 مگابایت 6 مگابایت
دلواپسیم برا دمشق و کربلا مهدی رسولی 3 مگابایت 7 مگابایت
یا اسرائیل خیبر خیبر(فارسی-عربی) میثم مطیعی 3 مگابایت 6 مگابایت
بر روی شانه ما میثم مطیعی 2 مگابایت 5 مگابایت
شهید آوردند میثم مطیعی 3 مگابایت 5 مگابایت
پاسبانان دمشقیم به زینب سوگند محسن یوسفی 3 مگابایت 6 مگابایت
منبع:طلائیه (وارثان شهدا)
شاهرخ، حرِ انقلاب اسلامی
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، صبح یکی از روز ها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود.با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا این جا ندیده بودمش؟!
درظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟! زن، خیلی آروم گفت: بله، من از امروز اومدم.
شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلا قیافت به اینجور کارها و اینجور جا ها نمیخوره، اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن درحالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه وخرجی خودم وپسرم بیام اینجا!
شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود،دستش را محکم به روی میز کوبید و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!! بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو به ناصر جهود کرد و گفت: زود برمی گردم!
مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟!
اول درست جواب نمی داد اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیروی هوائی براشون اجاره کردم.گبه مهین خانم هم گفتم: توخونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!!
-قسمتی که خواندید بخشی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام بود که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به رشته تحریردرآمده است. شاهرخ از لات ها و اوباش معروف قبل از انقلاب بود که در اواخر دوران رژیم منحوس پهلوی، متحول می شود و به خیل انقلابیون می پیوندد.
داستان شاهرخ شباهت زیادی به داستان اشخاصی مثل علی گندابی، طیب حاج رضایی و حتی امثال مجید سوزوکی ها در فیلم اخراجی های مسعود ده نمکی دارد. کسانی که در مقطعی از زندگی خود، اعمال ناپسندی داشتند اما بواسطه جرقه ی مذهبی که در زندگی آنها زده شده است، منقلب ومتحول گشته و راه زندگی خود را در مسیر خدا وائمه اطهار (علیهم السلام) قرار دادند.
شاهرخ هم توبه خود را با عزای سید اشهدا آغاز نمود و بعد از آن قدم در راه انقلاب گذاشت.
کتاب قسمت های مختلف زندگی شاهرخ را روایت می کند از قبل از انقلاب و قبل از تحول دینی شاهرخ، تا دوران تظاهرات ها وپیروزی انقلاب، تشکیل کمیته ها و شرکت فعالانه شاهرخ در آن ها، اعزام شدن به کردستان وآموزش دیدن زیر نظر شهید چمران، و نهایتأ دوران جنگ و شرکت در آن و نائل شدن به فیض شهادت.
از ویژگی های کتاب روایت خوب وصمیمی آن است که مخاطب را با خود همراه می کند. شاهرخ نمونه خوبی است برای بیان یکی از ثمرات مهم انقلاب اسلامی، یعنی انسان سازی انقلاب. به طوری که شاهرخ لات را تبدیل به یکی از فرماندهان غیور ابتدای جنگ تبدیل می کند که در جلوگیری از سقوط آبادان نقش مهمی داشت.
شاید باورش برای خواننده سخت باشد که شاهرخ به یکی از فرماندهانی تبدیل می شود که خود نیز باعث متحول گردیدن بسیاری از جوانانی می شود که خیلی ها آنها را غیر قابل برگشت می دانستند!
در این کتاب به شهید سید مجتبی هاشمی نیز اشاره می کند که سید نیز همچون امام خمینی(ره) در جذب جوانان به انقلاب اسلامی و استفاده از پتانسیل های آنان تلاش زیادی انجام داد.
کتاب شاهرخ، حر انقلاب اسلامی علاوه بر یادآوری ثمرات انقلاب به ما، درس بزرگ قضاوت نکردن و باز بودن راه توبه و بازگشت را برای تمامی انسان ها نشان می دهد. به شما پیشنهاد می کنم خود را محروم از خواندن این کتاب نکنید!
شهید نیاکی الگوی مدافعان حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران/ ملت ایران زخم خورده شیطان اکبر آمریکای جنایتکار است
به گزارش بسیج پرس؛ امیرعبدالرحیم موسوی، جانشین فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران در یادواره سرلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی که پیش از ظهر امروز در فرهنگسرای اندیشه تهران برگزار شد با نثار سلام بر حضرت مهدی (عج) و درود برامام خمینی (ره) و رهبرمعظم انقلاب، امام خامنه ای و گرامیداشت یاد مدافعان حریم و حرم اهل بیت (ع) و ارزش های دینی، عنوان داشت: بعثت، غدیر، عاشورا و ظهور چهار روز تاثیرگذار در تاریخ بشریت هستند که از خداوند متعال می خواهیم توفیق دیدارظهور حضرت مهدی (عج) را داشته باشیم.
وی در ادامه با اشاره به سالروز حماسه فتح خرمشهر، اظهارداشت: سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر یکی از به یاد ماندنی ترین و زیباترین روزهای ملتی است که 19 ماه با تحمل داغ سوزان اسارت این قطعه از خاک ایران منتظر چنین روزی بودند. این روز دیدنی هرگز از خاطره این نسل فراموش نخواهد شد و هر سال با نزدیک تر شدن به این ایام گویی بهاردیگری برای ملت ایران فرا می رسد.
جانشین فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران، با اشاره به جنایت های آمریکا برعلیه ملت ایران تصریح کرد: ظلمی که آمریکای جنایتکر برملت ایران روا داشته است هرگز از ذهن ملت بزرگ ایران خارج نمی شود. ما فریب لبخندهای آمریکا را نمی خوریم واین ظلم ها را فراموش نخواهیم کرد و تهدیدهای آن ها هم چیز جدیدی نیست که از آن بترسیم. ما زخم خورده شیطان اکبرآمریکای جنایتکار هستیم.
موسوی با بیان اینکه سوم خرداد یادآور پیروزی خون برشمشیر است عنوان کرد: حماسه سوم خرداد نماد بازگشت غرور ملی یک ملت انقلابی و مظلوم و نماینگر اراده پولادین ملتی است که پاره تن خود را از چنگال کثیف استکبار در آورد. ملت ایران بر این اعتقاد است که با ایمان و مقاومت حق خود را از حلقوم استکبار بیرون می کشد. ملت ایران با درسی که از سوم خرداد گرفت، حق خود را از حلقوم آمریکا بیرون خواهد کشید.
وی با تاکید براینکه حماسه آزادسازی خرمشهر از نظر کارشناسان نظامی یکی از بزرگترین عملیات های نظامی بود بیان کرد: در این حماسه همه ملت ایران سهیم بودند ولی باید این جمله امام را به خاطر داشته باشیم که فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد.
جانشین فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران، با تاکید براینکه باید به زوایای سبک زندگی و فرماندهی شهید نیاکی را با دقت مورد نظر قراردهیم گفت: ایشان یکی از برجسته ترین فرماندهان دفاع مقدس بودند که به دلیل دانش، تجربه و توانمندی ها و سجایای اخلاقی مدیریتی مورد توجه فرماندهان بوده و مورد رجوع آن ها قرار می گرفتند.
وی با اشاره به نقش تعیین کننده لشکر 92 زره ای خوزستان به فرماندهی شهید منفرد نیاکی در عملیات های منطقه جنوب کشور عنوان کرد: این شهید به عنوان بالاترین مقام ارتش بعد از شهید صیاد شیرازی در منطقه جنوب منصوب شدند و مدتی بعد هم فرماندهی اداره سوم یا همان عملیات ارتش برعهده ایشان گذاشته شد.
موسوی تکلیف مداری را مهم ترین ویژگی شهید نیاکی برشمرد وگفت: از خصوصیات ویژه این شهید تکلیف مداری و ترجیح وظیفه برهمه علایق // و سلایق بود که یکی از آن ها را درماجرای بیماری فرزندشان شاهد بودیم.
وی درادامه به دیگر ویژگی های این شهید اشاره کرد و افزود: ویژگی دیگر شهید نیاکی این بود که صلابت و اقتدار فرماندهی را با تواضع و مهربانی در هم می آمیخت و دیگر ویژگی ایشان این بود که در هنگام کمبود امکانات پیش قدم می شد و به استقبال خطر می رفت.
موسوی با اشاره به حضور شهید نیاکی در ماموریت های شناسایی اظهارداشت: ایشان شخصاً در بسیاری از ماموریت های شناسایی شرکت می کردند و می گفتند که باید بدانم که نیروهایم را به کجا می خواهم ببرم، این حضور در خطرناک ترین موقعیت ها خلعت شهادت را برتن این فرمانده ارتش اسلام پوشاند.
جانشین فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران، با اشاره به الگوگیری شهدای مدافع حرم ارتش از شهید نیاکی عنوان کرد: وجود این قبیل الگوها است که امروز ملت ما به وجود مدافعان حرم، مفتخر است و این مدافعان هر کجا که حریم و حرم اهل بیت (ع) به خطر می افتد ایستادند.