مرقومه رهبر انقلاب برای همایش ملی ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه آقای جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، در ارتباط با برگزاری «همایش ملّی ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد» و درخواست صدور پیام برای این همایش، مرقومهای را صادر کردند.
متن مرقومه رهبر معظم انقلاب که صبح امروز (دوشنبه) توسط معاون اول رئیس جمهور در محل برگزاری این همایش در سالن اجلاس سران قرائت شد، به شرح زیر است:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم
نفس اهتمام آقایان به امر مبارزه با فساد را تحسین میکنم، لکن این سمینار و امثال آن بناست چه معجزهای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟ با توجه به شرایط مناسب و امیدبخشی که از لحاظ همدلی و هماهنگی و همفکری بین مسئولان امر وجود دارد، چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمیگیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند. توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن، تصمیمات قاطع و عملی بدون هرگونه ملاحظهای بگیرند و اجرا کنند. موفق باشید.»
آقای جهانگیری در نامه خود به رهبر معظم انقلاب اسلامی، به برگزاری همایش ملی "ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد" با حضور مسئولان قوای سه گانه و دستگاههای اجرایی و عمومی، تشکلهای خصوصی، گروههای مردم نهاد و اصحاب رسانه اشاره کرده و محورهای کلی همایش را «برنامه و راهبردهای حاکمیت در مبارزه با فساد»، «نقش جامعه مدنی در مقابله با فساد»، «مبارزه مردمی و نقش فرهنگ در مقابله با فساد» برشمرده بود.
اینجا «حسینیه امام خمینی»، قلب تپنده جهان اسلام
دیدار فرماندهان نیروی دریایی ارتش با فرمانده کل قوا
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در دیدار جمعی از فرماندهان و مسئولان نیروی دریایی ارتش، روحیه مقاومت و ایستادگی را مایه آبرو و اعتبار نیروهای مسلح خواندند و خاطرنشان کردند: نیروی دریایی باید با افزایش روزآمد آمادگیها و تواناییهای نظامی، و همچنین تقویت انگیزههای ایمانی و روحیه فداکاری، نقش بزرگ و مهم خود را در حفظامنیت ملی و دفاع عمومی و حفاظت از حصار مستحکم کشور استمرار دهد.
فرمانده کل قوا، تقویت روزافزون روحیه ی عزم و آمادگی برای فداکاری را ضروری برشمردند و گفتند: درس قرآن کریم به ما این است که اگر ایمان قوی و روحیه ایستادگی وجود داشته باشد، حتی با امکانات و تجهیزات محدود نیز امکان غلبه و پیروزی بر دشمن وجود دارد.
ایشان با اشاره به مرزهای گسترده آبی کشور و سرمایهگذاری وسیع دشمن در این منطقه، خاطرنشان کردند: نیروهای مسلح ما باید بدون در نظر گرفتن محاسبات سیاسی، آمادگیهای خود را دائماً افزایش داده و با شناسایی خلأهای خود و همچنین بررسی امکانات و نقاط ضعف دشمن، برنامهریزی های راهبردی انجام دهند.
حضرت آیت الله خامنهای، دوران صلح را فرصت مغتنمی برای خدمت نیروهای مسلح در بخشهای علمی، سازندگی و افزایش بازدارندگی خواندند و گفتند: مسئله آبادسازی سواحل مکران نیز جزء همین کارهای اساسی است که باید با همکاری دولت، برنامههای مورد نظر در این منطقه با سرعت بیشتری دنبال شود.
فرمانده کل قوا در پایان سخنان خود با اشاره به فداکاریهای نیروی دریایی در مقاطع مختلف بخصوص در دوران دفاع مقدس، افزودند: نیروی دریایی هم برای نیروهای مسلح و هم برای کشور مایه آبرو و عزت بوده و یاد شهدای این نیرو از جمله شهدای فداکار ناوچه پیکان همواره در تاریخ این کشور ماندگار خواهد بود.
پیش از سخنان رهبر معظم انقلاب، امیر دریادار سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش ضمن گرامیداشت سالروز هفتم آذر گفت: ارتقای آمادگی رزمی و توان رزمی نداجا، افزایش سطح ایمنی، تمرکز بر آموزش های علمی، اثبات اقتدار نیروی دریایی در عرصه عمل و انتقال فرهنگ اسلامی ایرانی به آن سوی مرزهای سرزمینی، حضور اثربخش در آبهای آزاد و کمک به کشتی های سایر کشورها و استقرار نیروی دریایی در سواحل مکران با هدف آباد سازی منطقه از جمله اقدامات و برنامه های نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده است.
دیدار رهبر انقلاب با ننه غلام
به گزارش فرهنگ نیوز ، اخیرا در کتابی با عنوان "میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .هفته بسیج بهانه ای است برای بیان ماجرای شیرین یکی از این دیدارها .
مشهد، سال 1343
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زنها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده میکردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیتا… سیدجواد خامنهای، میخواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوهها را لب حوض میشست و در سبدی میریخت، با لهجه شیرین تربتیاش ریزریز حرف میزد و زنهای دیگر را سرگرم میکرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمیرسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقهاش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.
داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زنها صلوات میگرفت و زیر لب ذکر میگفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او میچسبید.
* ننه غلام وپسرش
کسی نمیدانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام میگفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضیها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال 1322 به دنیا آمد، حلقهای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطرهای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار میکرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.
سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانیها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشهای از کشور باشد و مادر تنها.
سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی میکردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقهاش ننشسته بود که گروهکهای ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانوادههایشان شهید شدند. تمام راههای ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر میآوردند و شهدا و مجروحین را میبردند!
این روزها ننه غلام، بیشتر وقتها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیتا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش میگشت و برایش اسفند دود میکرد و ذکر میگفت.
غلام خانهای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانهای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.
چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابانهای اطراف خانه، حجلهای برپا میشد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوانها گریه میکرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریهها همیشه خودش گریز میزد به کربلا و برای سیدالشهدا میگریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….
ننه غلام اگر سرش میرفت، جلسه روضهاش عقب نمیافتاد. آن وقتها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانههای مردم، پولی را کنار میگذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن میخواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.
سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیاتهای محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین میرود و منفجر میشود.
شب جمعه، هفتم فروردین ماه 76
محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمدهاند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی میکند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمیرود. تنها است، مگر در زمان روضهها، یا وقت هایی که نوهها به او سر میزنند. خانم دکتر و شوهرش که میروند، صدای زنگ در بلند میشود. ننه غلام فکر میکند حتماً همانها هستند و چیزی جا گذاشتهاند. خودش که نمیتواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایهها در را باز میکند. ننه غلام از پایین میبیند که نوهاش نیست، دو، سه نفر آمدهاند و سراغ او را میگیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش میگذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سالها هم میهمان غریبهای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار میشد و جمعیت سه طبقه خانه را پر میکردند.
دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام
این سه نفر میآیند داخل خانه و شروع میکنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانیاش آنها را نگاه میکند. به او میگویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.
گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیکتر میبرد و این بار بلندتر جملهاش را تکرار میکند. مادر جواب میدهد: مهمان؟ کی هست؟
لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را میفهمد و با صدای بلند به او میگوید:
- مادرجان! آقای خامنهای دارند میآیند منزلتان.
- کی؟
- رهبر انقلاب، آیت ا… خامنه ای.
-ها ها! میشناسمشان، من از بچگی میشناسمشان. کجا میخواهند بروند؟
-میخواهند بیایند اینجا. خانه شما.
ننه غلام یک دفعه مثل برق زدهها بلند میشود. کسی که او را در این حال میبیند، باورش نمیشود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.
کل خانه سی مترمربع نیست. اتاقی که یک گوشهاش تخت فلزی است و کفش فرشهای کهنه. با یک آشپزخانه بسیار کوچک و دستشویی و حمام. رنگ دیوارها کدر شده و وسایل همه قدیمی هستند.
ننه غلام از این طرف این اتاق بیست و چند متری به آن طرف میرود و با خودش حرف میزند که چه کار کند. هر چه هم به او میگویند که آرام باشد و لازم نیست کاری بکند، آقا چند دقیقه مینشیند و زود میروند و… اصلاً نمیشنود و ریزریز با خودش حرف میزند و با سختی و دست به کمر راه میرود.
بالاخره آقا میرسند و از پلهها پایین میآیند، سرشان را خم میکنند و از در کوتاه خانه وارد میشوند. ننه غلام بهت زده نگاه میکند. تصویری غریب در ذهنش شکل میگیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود میکرد.
آقا زودتر سلام میکنند.
ننه غلام جلو میآید، دستهایش را بالا میبرد و شروع میکند به حرف زدن با آقا:
- سلام، به جدت من از بچگی میشناسمت. خانه شما میآمدم، پیش مادرت….
بعد یک دفعه بیهوا حرفش را قطع میکند، نگاهی به سر و وضع خانهاش میاندازد، کمی کنار میرود و میگوید: بنشینیم؟
آقا با لبخند جواب میدهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره میکنند.
ننه غلام میگوید: نخیر
آنجا بنشینیم؟
- ها! ها!
آقا روی تخت مینشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع میکند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی.
حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شدهاند میگویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم
*خب ننه،عکس غلام کدام است؟
- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره میکند.
یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشستهاند، قاب عکس را از روی دیوار برمیدارد و به دست حضرت آقا میدهد.
آقا همین طور که عکس را میگیرند، میگویند:عکس غلام همین است”
- ها. بله غلام است.
-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟
- ها. بله، خانه شما هم میآمدیم. مادرت را میشناسم، خواهرت را میشناسم.
اینها دو نفر از خانوادههای معروف محله قدیمی منزل حضرت آقا بودند که ننه غلام گاهی پیش آنها کار میکرد. آقا یکی، دو کلام دیگر در مورد قدیمیهای آن محله صحبت میکنند و ننه غلام به ازای هر کلمه، داستانی تعریف میکند که خیلی مشخص نیست. از اینکه آن نفر چه شد؟ عروس رفت یا عروس گرفت؟ بچههایش کجا هستند؟ و…
آقا در بین صحبتهای ننه غلام که دارد مرتب از کسانی که بودند و به رحمت خدا رفتند، صحبت میکند، میگویند:
-خدابیامرزدشان،آنها که رفتند ننه غلام،از خودمان بگو.غلام چند تا بچه دارد؟
- از خودمان. ها. غلام شش تا بچه دارد.
و شروع میکند از کار و زندگی یکی یکی بچهها صحبت کردن که چند تا تهرانند، یکی از دخترها دکتر است. یکی از پسرها سرباز است و… وقتی در مورد یکی از بچهها، اسم مکانی که کار میکند را یادش میرود، آقا میفرمایند: حالا هر چی! و مادر خوشحال ادامه میدهد. از تصادفش میگوید و شکستن پایش که یکی، دو تا از همین نوهها کمکش میکنند تا خوب شود.
روی دیوار روبه رو عکس چند نفر دیگر هم هست که ظاهراً همه مرحوم شدهاند. آقا در مورد هر کدام از عکسها از ننه غلام سؤال می کنند و او داستانهایی شروع میکند که پایانشان یکسان است؛ که بله، او هم رفت و تک و تنها ماندم. یکی از آنها نوه برادرش است که چند روز بعد از عقدش به جبهه میرود، در عملیات خیبر- که ننه غلام به آن جنگ خیبر میگوید!- شهید شده و جسدش در آبهای هور مفقود شده. دیگری بچه خواهرش است که سکته کرده و دیگری که تصادف کرده. و آخر این قصههاست که با غصه میگوید: او هم که از دست ما رفت. دیگر هیچ کس را ندارم.
آقا حرفش را قطع میکنند:
-خدا را داری ننه غلام!
- ها! من که خدا را دارم. اما خب چه کنم. تا سر کوچه نمیتوانم راه بروم. شبها تو این خانه دلم میگیرد. بیا یک کاری کن این انتقالی بگیرد، سربازیاش بیاید مشهد، به من برسد.
-ننه غلام اهل کجایی شما؟
- جان؟ من اهل تربت حیدریهام.
-خود تربت؟
- زاور، زاور، چهل ساله که مشهد هستیم. اشاره به عکس غلام میکند و میگوید: از عمر همین بچه، دو سال گذشته بود که آمدیم. چهل و دو سالش بود که شهید شد.
بعد از شهادت غلام هم کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟
- هیچ کس نیامد احوالت را بپرسد؟
- نه به جدت. نه به خدا.
- حالا که ما آمدیم.
- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.
منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنهای است.
- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!
- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.
آقا لبخندی میزنند و میگویند:
- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.
- راستی؟ ما که میگفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.
- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام میگوید کربلایی آقا.
همه میخندند، حتی خود ننه غلام.
ننه غلام دوباره میرود به بیست و پنج سال پیش و محله سرشور و خانه پدری آقا و شروع میکند به گفتن. در این بین میگوید:
- حسین آقا شما بودی که من میآمدم خانه شما. داداشهای دیگرت هم بودند.
- ولی من اسمم حسین آقا نیست ها!
- اوه! چرا، چرا حاج آقا. اسم شما حاج آقا حسینه. توی آن کوچه بودید، من آمدم خانهتان…
آقا با لهجه شیرین مشهدی ادامه میدهند تا ننه غلام راحتتر متوجه شود.
من را که میشناسی اما اسمم را نمیدانی. اسم من حسین آقا نیست. اسم من علی آقاست.
ننه غلام گیج شده است. کمی فکر میکند و از پشت عینک ته استکانیاش آقا را دوباره نگاه میکند.
- علی آقا، محمدآقا، حسین؟ میخواهد پسران خانه همسایه قدیمیاش را بشمرد، اما شک میکند به اسمها. آقا به کمکش میآید؟
- اون محمدآقا بود و من علی آقا هستم. یکی هم هادی آقاست، یکی هم حسن آقا
ننه غلام این دفعه میخواهد خواهرهای آقا را بشمرد که باز اسمها را اشتباه میگوید. آقا باز اصلاح میکنند. ننه غلام میگوید:
- اوه. به خدا اسمها را نمیدانم چرا این جوری میگویم. این همسایه میآید، اسمش را یادم نمیآید. نمیدانم چه بگویم؟
- قاطی کردی ننه غلام!
- پیر شدم، به خدا، به جدت پیر شدم، نمیفهمم.
و دوباره خودش همراه بقیه میخندد و شروع میکند از خاطرات خانه شیخ الاسلام گفتن! دو جملهای صحبت نکرده، میبیند که از میهمانان پذیرایی نکرده است. پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف میکند. آقا با علاقه برمیدارند و میل میکنند.
بعد میگذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمیدارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمیخورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچهها برایم آوردهاند.
من که پولم نمیرسد شیرینی بخرم. «بُخرید»
آقا با همان لهجه میگویند: بُخرید عمو بُخرید
باز هم لبها خندان میشود و یکی از همراهان ظرف را میچرخاند تا همه از این کلوچهها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او میخورد و میگوید و میخندند.
ننه غلام میگوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.
از جلوی بازار آمدی.
- حالا خوابی یا بیدار؟
- نه، الان بیدارم.
– حتما!
- بله. آن دفعه تو خواب دیده بودم که شما از جلوی بازار آمدی خانه ما.
- الان یقین داری که بیدار هستی؟
- ها. ها. بله یقین دارم به خدا.
اما شک میکند.
- راستی بیدارم؟
- خب حالا من یک چیزی بهت میدم، اگر فردا صبح بود، بدان که بیدار بودی اگه نبود بدان که خواب بودی.
- باشه، باشه.
- بیا
آقا هدیه ای به دست ننه غلام میدهند.
- دست شما درد نکند، عیدی میدهید؟
- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.
- دست شما درد نکند.
- یک قرآن هم بهت میدهم.
- یا صاحب قرآن
اما قرآن را باز میکنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند.
وقتی میخواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان میآورند.
غلام حیدر رستمی
- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.
این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانوادههای شهدا اهمیت بدهند.
آقا قرآن را به دست ننه غلام میدهند و بلند میشوند.
ننه غلام که نگران سربازی نوهاش است، سؤال میکند:
- کاغذ نمیخواهد بدهی برای سربازی این بچه؟
- نه کاغذ نمیخواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.
چند دقیقه رؤیایی بر ننه غلام گذشته. موقع رفتن آقا، باز شک میکند و میپرسد؟
- از گفته شما ما بیداریم؟
- ان شاءا… بیداری.
فردا صبح ننه غلام دید که هدیه آقا و قرآن هست.
ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانهاش را برای همه تعریف میکرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را میدانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضههای ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.
*این دیدار در هفتم فروردین 1376 در مشهد مقدس انجام شده است/ نقل از کتاب میزبانی از بهشت موسسه جهادی صهبا
بیانات رهبری در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین
بسماللهالرّحمنالرّحیم(۱)
والحمدلله ربّالعالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله المنتجبین المطهّرین و صحبه المنتخبین و من تبعهم باحسان الى یوم الدّین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به شما برادران و خواهران عزیز، نخبگان جامعهى بسیجى کشور و برگزیدگانى که مغز و فکر و علم را با عشق و دل همراه کردید و در میدانى قدم گذاشتید که پایان حضور در این میدان، پیروزى قطعى است و انشاءالله محبوبیّت پیش خداى متعال. خداوند متعال در یک جاى قرآن از کسانى یاد میکند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه»(۲) - هم آنها خدا را دوست میدارند، هم خدا آنها را دوست میدارد - و در جاى دیگرى از قرآن اینها را یا جمعى از اینها را معرّفى میکند و میفرماید: اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فى سَبیلِه صَفًّا کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصوص؛(۳) یعنى همین جوان، مرد، زن، نخبه، فرزانه، مؤمن که همهى توانایىهاى خود و وجود خود را روى دست گرفته و وارد میدان کرده؛ همان معنایى که ما براى بسیجى قائلیم. خداوند انشاءالله به شماها اجر بدهد، به شما توفیق بدهد، راهنمایى و هدایت خود را لحظهاى از شما دریغ نفرماید و توفیقات خود را روزبهروز نسبت به شماها بیشتر کند.
بیانات این دو برادر عزیز - فرماندهى محترم کلّ سپاه پاسداران و رئیس سازمان بسیج مستضعفین - بیانات متقن و درستى بود؛ بیانات قوى و سنجیده و حسابشدهاى بود. بنده هم چند جملهاى را عرض میکنم.
ما بسیج را از اوّل تا امروز در میدانِ عمل دیدهایم؛ در عرصههاى مختلف امّا همه عمل. در دفاع مقدّس - جنگ هشتساله - در سازندگى؛ در فنّاورىهاى متنوّع - از سلّولهاى بنیادى بگیرید تا انرژى هستهاى، اینها کار بسیج است - از حضور پزشکان در بیمارستانهایى نزدیک به خطّ مقدّم جبهه، که بنده خودم در آن دوران دیدم این بیمارستانها را که دشمن با خمپارههاى کوتاهبُرد میتوانست این مراکز را بزند. پزشکان از تهران، از شهرستانها آماده بودند، بمجرّد اینکه از مرکز جبهه به آنها اطّلاع داده میشد که راه بیفتند، کیفشان، ساکشان حاضر بود و راه مىافتادند میرفتند در آنچنان موقعیّتى کار میکردند؛ از فعّالیّتهاى هنرىِ بسیجى، کارهاى هنرى برجسته، فعّال و مؤثّر که روزبهروز هم بحمدالله تا امروز تکامل پیدا کرده؛ همهجا بسیج را ما در میدانِ عمل ملاحظه کردهایم. منتها عرصه عرصهى بسیار وسیعى است - که حالا بعد هم اشاره خواهم کرد - از عمل علمى، تا عمل هنرى، تا عمل جنگى، تا عمل سازندگى، تا عمل اقتصادى و همهى اینها.
آنچه بهنظرِ این حقیر، کمتر به آن پرداخته شده است و باید پرداخته بشود، مسئلهى عقبهى فکرى و پشتوانهى فکرى بسیج است. بسیج یک اندیشه است، یک فکر است، یک منطق است، یک منظومهى فکرى است. علّت این هم که همه مىبینند که تحصیلکرده، نخبه، نابغه، از رشتههاى مختلف مجذوب بسیج میشوند، این است که بسیج صرفاً یک حرکت احساسى نیست؛ یک منطق قوى پشت سرِ بسیج وجود دارد؛ این منطق، این علم، وقتى با عمل همراه میشود، این غوغا را درست میکند؛ این حوادث شگفتآور را خلق میکند. پایهى این تفکّر چیست؟
من چند جملهى کوتاه دربارهى این تفکّر - تفکّرى که قاعدهى بسیج است، پشتوانهى بسیج است، عقبهى فکرى بسیج است - عرض میکنم. دو نکته را من در این مورد عرض میکنم، [که] جاىِ فکر کردن و بحث کردن و کار کردن دارد.
پایهى این تفکّر، اعتقاد به مسئولیّت انسان است؛ مسئولیّت انسان. انسان موجودى است مسئول. نقطهى مقابل این فکر، حالت احساس بىمسئولیّتى، «ولش کن»، «برو خوش باش»، «به خودت بپرداز» است. پایهى فکرى بسیج این مسئولیّت الهى است که حالا عرض میکنم مبانى دینى مستحکمى دارد. نه فقط مسئولیّت در برابر خود و در برابر خانوادهى خود و نزدیکان خود - که این هست - بلکه مسئولیّت در قبال حوادث زندگى؛ در قبال سرنوشت جهان، سرنوشت کشور و سرنوشت جامعه، چه مسلمان، چه غیر مسلمان. این احساس مسئولیّت فقط نسبت به انسانهاى همعقیده و مسلِم و مؤمن نیست بلکه حتّى نسبت به غیر مسلمین و غیر مؤمنین هم احساس مسئولیّت میکند. نقطهى مقابلِ همان دَمغنیمتى، ولش کن و حالت تنبلى و حالت گریز از مسئولیّت و مانند اینها است. پایهى اصلى بسیج، این احساس مسئولیّت است. این تفکّر مسئولیّت انسان، جزو بیّنات اسلام است. یعنى هیچکس نمیتواند در این تردید بکند که اسلام، انسان را اینجور موجودى میداند: موجودى که مسئول است، کار از او خواسته شده است.
شما ملاحظه کنید احکام گوناگون را: مثلاً حکم امربهمعروف و نهىازمنکر. امر به معروف یعنى شما همه مسئولید که معروف را، نیکى را گسترش بدهید، امر کنید به آن؛ نهى از منکر [یعنى] زشتى را، بدى را، پلشتى را نهى کنید؛ جلوى آن را بگیرید با شیوههاى مختلف. معناى این چیست؟ معناى این، مسئولیّت در قبال سلامت عمومى جامعه است. همه مسئولند: من مسئولم؛ شما مسئولى؛ آن یکى مسئول است. یا مسئلهى جهاد. جهاد اسلام در واقع کمک به ملّتهایى است که پشت پردهى سیاستهاى استعمارى و استکبارى و استبدادى قرار داده شدهاند که نور اسلام به اینها نرسد؛ نور هدایت به اینها نرسد. جهاد براى دریدن این پردهها و این حجابها است؛ جهاد اسلامى این است. بحث اینکه آیا جهاد، دفاعى است یا ابتدائى است یا مانند اینها، بحثهاى فرعى است؛ بحث اصلى این است: ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فى سَبیلِ اللهِ وَ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الوِلدان؛(۴) چرا جهاد نمیکنید، مقاتله نمیکنید، نبرد نمیکنید در راه خدا - و بلافاصله [میگوید ]- و در راه مستضعفین، براى نجات مستضعفین؟ این احساس مسئولیّت است؛ یعنى شما برو جان خودت را به خطر بینداز و جانت را کف دستت بگیر در میدانهاى خطر، براى اینکه مستضعفان را نجات بدهى؛ معناى این، همان مسئولیّت است دیگر. یا این حدیث معروفِ «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم»؛(۵) و از این قبیل، فراوان آیات و روایاتى در متون اسلامى است که این جزو بیّنات اسلام است؛ یعنى اسلام انسان را اینجور خواسته است که مسئول باشد؛ هم نسبت به خود، هم نسبت به نزدیکان خود، هم نسبت به جامعهى خود، هم نسبت به بشریّت مسئول است. که حالا اگر بروید دنبال این فکر را در متون اسلامى بگیرید، چیزهاى عجیبوغریبى انسان مشاهده میکند از این اهتمام و از این احساس مسئولیّت.
پیغمبر اکرم پیش خداى متعال التماس میکند، تضرّع میکند که «اَللّهُمَّ اهدِ قَومى»؛(۶) قومش همانهایى بودند که او را میزدند، او را طرد میکردند، او را تهدید به قتل میکردند، اینهمه بر او زحمت وارد مىآوردند، او پیش خداى متعال التماس میکند که خدایا، اینها را نجات بده، اینها را شفا بده، اینها را هدایت کن! این پیغمبر. امیرالمؤمنین وقتىکه مىشنَود که سپاهیان معاویه رفتند آن شهر را غارت کردند با غصّه میگوید که - بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کان یَدخُلُ عَلَى المَراَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَى المُعاهِدَة(۷) - مردهاى این لشکرِ غارتگر وارد خانهى مسلمان و معاهَد (معاهد یعنى غیر مسلمانى که در زیر سایهى اسلام زندگى میکند؛ مسیحى، یهودى) میشدند، به زنها اهانت میکردند، دستبند زنها را میگرفتند، زیور زنها را میگرفتند، بعد حضرت میفرماید که اگر مسلمانْ از این غصّه بمیرد، جا دارد. شما ببینید؛ یعنى احساس مسئولیّت تا این حد است. نمیگوید اگر امیر مسلمین بمیرد جا دارد؛ میگوید اگر انسان، اگر مسلمان از این غصّه بمیرد جا دارد. این همان احساس مسئولیّت است. پایهى اصلىِ حرکت بسیج این است: احساس مسئولیّت الهى.
دوّمین پایه که در کنار این هست که مکمّل پایهى اوّل است، عبارت است از بصیرت، روشنبینى. یعنى چه؟ یعنى شناخت زمان، شناخت نیاز، شناخت اولویّت، شناخت دشمن، شناخت دوست، شناخت وسیلهاى که در مقابل دشمن باید به کار برد؛ این شناختها؛ بصیرت است. همیشه با یک سلاح نمیشود مبارزه کرد. در همهى میدانها با یک سلاح نمیشود رفت. کدام سلاح را به کار بیندازیم؟ دشمن کجا است؟ بارها من عرض کردهام اینهایى که بصیرت ندارند - مثل این بیچارههایى که در فتنه گرفتار شدند - مثل کسانىاند که در تاریکى شب، در مه غلیظ، در غبار میخواهند مخالفى را، دشمنى را بزنند؛ خب نمیداند دشمن کجا است؛ یکى از اوّلین شرایط جنگهاى نظامى، اطّلاعات است؛ بروید اطّلاع کسب کنید و ببینید دشمن کجا است. اگر بدون اطّلاع رفتید، شما ممکن است جایى را بزنید که دوست آنجا است؛ کسى را بزنید که با شما دشمن نیست و به دشمن کمک کنید؛ گاهى اینجورى میشود. اگر بصیرت نبود، میشود این؛ که فرمود: العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس؛(۸) شبهات و نادانىها و نفهمىها به کسى که عالم به زمان خود است، هجوم نمىآورند؛ میفهمد چهکار باید بکند. اگر این نبود، مشکل بهوجود خواهد آمد، حتّى اگر آن احساس مسئولیّت هم باشد.
بعضىها احساس مسئولیّت داشتند در دوران مبارزات امّا نمیفهمیدند این را کجا خرج کنند؛ جایى خرج میکردند که به ضرر حرکت عظیم مبارزاتىِ امام بزرگوار بود؛ بعد از انقلاب هم همینجور؛ تا امروز هم همینجور است. بعضىها احساس دارند، احساس مسئولیّت میکنند، انگیزه دارند امّا این انگیزه را غلط خرج میکنند؛ بد جایى خرج میکنند؛ اسلحه را به آنجایى که باید، نشانه نمیگیرند؛ این بر اثر بىبصیرتى است. حالا ما چند سال پیش در قضیّهى فتنه گفتیم بصیرت؛ بعضى دهنکجى کردند که بصیرت! بله، بصیرت؛ بصیرت که نبود، هرچه که مسئولیّت و انگیزه بیشتر باشد، احساس بیشتر باشد، خطر بیشتر است؛ اطمینانى دیگر نیست به این آدم بىبصیرت و بدون روشنبینى که دوست را نمىشناسد، دشمن را نمىشناسد و نمیفهمد کجا باید این احساس را، این نیرو را، این انگیزه را خرج کند. این پس شد رکن دوّم که بسیار بسیار لازم است. اگر این رکن دوّم نباشد، امر به معروفش هم اشتباهى درمىآید، جهادش هم اشتباهى درمىآید، امرِ مورد اهتمامش هم دچار خطا میشود، و به کجراهه مىافتد.
رحمت خدا و رضوان خدا بر امام بزرگوار که همهى این چیزها را فکر کرد؛ آن چشم تیزبین و روشنبین، آن بصیرت الهى، بدون اینکه درس سیاست در جایى خوانده باشد، از کسى فراگرفته باشد، همهى آن چیزهایى را که در این زمینه لازم بود، از خداى متعال الهام گرفت؛ به آن قلب پاکیزه الهام شد. امام هم بسیج را درست کرد، هم جهت را نشان داد. امام فقط نگفت حرکت کنید، راه بیفتید، احساس مسئولیّت کنید، بسیجى باشید؛ نه، گفت که چه کار کنید. به ما گفت هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. این یعنى جهت دادن؛ یعنى یاد دادن که چه کار کنید، کدام طرف بروید، کجا را نشانه بگیرید؛ این را به ما یاد داد.
در دوران جنگ، در هشت سال دفاع مقدّس، مکرّر گفت: جنگ در رأس امور است. ماها مسئول بودیم در کشور - بنده رئیسجمهور بودم، یکى دیگر مسئول دیگرى بود - هزار جور کار داشتیم. مأمور و مسئول وقتىکه اینهمه کارهاى اجرایى دوروبرش هست، گاهى غفلت میکند، [امّا] امام راه را نشان داد به همه - به مسئولین، به مردم، به جوانها - [که] جنگ در رأس امور است. همین هم بود. جهت داد به همه که بروید سراغ این کار؛ این مهم است.
در قضیّهى حرکت به سوریّه براى جنگیدن با رژیم اشغالگر قدس که خوشحال بودند جوانهاى ما - دو نفرشان هم پیش من آمدند که هر دو الان جزو شهداى عالىمقام ما هستند - که میخواهند بروند بجنگند. امام مطّلع نبودند؛ بعد که مطّلع شدند، گفتند که راه مبارزهى با اسرائیل از عراق میگذرد؛ جلوى آن را گرفتند. و آنهایى که رفته بودند برگشتند. ببینید؛ این، فهمیدن اولویّتها است، شناختن اولویّتها است. امام راه را، جهت را نشان میداد.
فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات یا اوجب واجبات است؛ یعنى همهى مسائل بعدى، فرع این مسئله است. این جهت را به ما نشان داد. ممکن است جنابعالى با رفیقت سرِ یک قضیّهاى کوچک یا بزرگ اختلافِنظر داشته باشید امّا در حفظ نظام، هردو بهقدرِ هم مسئولید.
آنهایى که نفهمیدند این حرف امام را، در یک جاهایى خطاهاى فاحش کردند. امام، جهت را نشان میداد. این مرد بزرگ، اینجورى حرکت میکرد.
خب، پس پایهى فکرى، در درجهى اوّل، آن احساس مسئولیّت است که این عقبهى فکرىِ بسیار مستحکمى است براى شما که میخواهید در عرصهى بسیج حرکت بکنید، و شرط لازم که پایهى دوّم محسوب میشود، بصیرت است؛ از این دو چیز یک لحظه نباید غفلت کرد. آن احساس مسئولیّت - یعنى براى خدا، صَبراً وَ احتِساباً؛(۹) پروردگارا، من این کشف علمى را میکنم، این مطالعه را میکنم، این کار هنرى را خلق میکنم، این مبارزه را میکنم، این عمل اقتصادى را انجام میدهم، این کمک را به زید میکنم، این مبارزه را با عَمرو میکنم، براى تو؛ چون از من مسئولیّت خواستهاى - این احساس مسئولیّت و احساس تعهّد الهى؛ بعد هم آگاهى: بدانیم کجا هستیم، جاى ما کجا است، جاى دشمن کجا است، دشمن کیست، با دشمن با چه سلاحى باید مبارزه کرد. این هم رکن دوّم. با این نگاه، هم دایرهى بسیجیان مشخّص میشود، هم عرصههاى فعّالیّت بسیج روشن میشود.
امّا دایرهى بسیجیان. بسیجى کیست؟ هر کسى که در این بستر اعتقادى و انسانى که عرض کردیم، به فعّالیّت مشغول است، بسیجى است. البتّه نیروى مقاومت بسیج، نماد این نهضت عظیم عمومىِ فراگیرِ ملّى است؛ نماد نظم و انضباط و جهتگیرى درست و تعلیموتربیت است. بسیجى، نامِ بسیجى و عنوان بسیجى، فراگیر است؛ نیروى مقاومت بسیج، آن قلعهى اصلى، جایگاه و مرکز و قرارگاهِ اصلىِ این چتر عظیمى است که همهى ملّت را در بر میگیرد؛ الهامبخشِ نظم است، الهامبخش حضور است، الهامبخش حرکت است؛ چه در جامعه، چه در قشرهاى مختلف، چه در دانشگاه، چه در مدرسه، چه در حوزهى علمیّه؛ در هر نقطهاى؛ حضور نیروى مقاومت بسیج به این معنا است. خطدهى، راهنمایى، انضباط، نظم، تعیین وظایف گوناگون نسبت به این مجموعه تا آنجایى که توانش و امکانش برسد - همانطور که حالا برادران شرح دادند - طبعاً امکانات امکانات محدودى است، و تا حالا به اینجا منتهى شده است که این دهها میلیون الحمدلله آمدهاند. این، دایره و حیطهى حضور انسانىِ بسیجیان.
امّا عرصهها. عرصهها بىپایان است. عرصهها هیچ محدودیّتى ندارد. عرصهى دفاع، عرصهى سیاست، عرصهى سازندگى، عرصهى اقتصاد، عرصهى هنر، عرصهى علم و تحقیق، تشکّلهاى مذهبى، عزادارىها؛ همهجا و همهجور؛ اینها عرصههاى حضور بسیج است؛ همهجا
در همهى این مراکز هم ما الگو داریم؛ الگوهاى برجستهاى داریم که اینها نشان دادند که برجستهاند، بزرگند. در جنگ سرداران بزرگى داشتیم، شخصیّتهاى برجسته؛ حالا بعضىها نخبهى علمى بودند، آمدند در جنگ شدند سرباز و فعّال و تفنگبهدست؛ مثل مرحوم شهید چمران. چمران یک نخبهى علمى بود، نخبهى هنرى هم بود؛ خودش به من میگفت: من در عکّاسى هنرمندم. آمده بود جنگ، لباس نظامى پوشیده بود، شد نظامى؛ [امّا] قبل از اینکه وارد این میدان بشود، نخبه بود. بعضى قبل از اینکه وارد این میدان بشوند نخبه نبودند، این میدان آنها را به فلک رساند؛ مثل اوستا عبدالحسین بنّا،(۱۰) که یک شاگرد بنّا بود؛ وارد میدان جنگ شد، رسید به خورشید، اوج گرفت، نخبه شد، آن هم چه نخبهاى! اینها برجستهاند. ما در علم و تحقیق نخبههاى برجستهاى داریم، مثل مرحوم کاظمى آشتیانى که این سلّولهاى بنیادى و این تشکیلات عظیم را راه انداخت و انسانهاى زیادى را تربیت کرد - همکارانش هم همانجور هستند؛ امروز هم بحمدالله این حرکت ادامه دارد - یا مثل شهید شهریارى؛ که این روزها اسم شهید شهریارى را مىآوریم، چون این روزها سالگرد شهادت او است؛(۱۱) بقیّه هم همینطور: رضایىنژاد، علىمحمّدى، احمدى روشن؛ اینها نخبگانى بودند در وادى علم و تحقیق که بسیجىوار کار کردند؛ شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملّت ایران خواستند ببندند - با آن شیوههایى که حالا خیلىها از آحاد مردم در تلویزیون، در خبرها چیزهایى را شنفتند، خیلىها هم پشت پرده است که بعدها روشن خواهد شد که چقدر خباثت کردند - که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیّر] ماند. این کار کار بسیجى بود؛ این کار کار معمولى نبود. در همهى این میدانهایى که ذکر کردیم، هزاران انسان بزرگ بودند و هستند و تلاش کردند که بعضى را اسم آوردیم.
خب این تفکّر که تفکّر بسیجى است و امام بزرگوار ما این را در ایران اسلامى خلق کرد، این صادر شده. بارها گفتیم، مفاهیم انقلاب و مفاهیم اسلام، مثل عطر گلهاى بهارى است؛ هیچ کسى نمیتواند جلوى آن را بگیرد؛ پخش میشود، همهجا میرود؛ نسیم روحافزا و روانبخشى است که همهجا را به خودى خود میگیرد؛ حالا جنجال کنند، دادوبیداد کنند؛ رفته، صادر شده و الان شما در کشورهاى گوناگونى ملاحظه کنید؛ این تفکّر در لبنان دارد فعّالیت میکند، در عراق دارد فعّالیت میکند؛ جوانهاى عراقى حرکت کردند همراه ارتششان شدند توانستند این پیروزىها را به دست بیاورند؛ در سوریه همینجور، در غزّه همینجور، در فلسطین همینجور، در یمن همینجور، انشاءالله در قدس شریف و براى نجاتِ الاقصى هم همینجور.
خب این روشن شد. حالا بنده عرض میکنم به همین دلیل ایران اسلامى شکستناپذیر است. آنهایى که نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را تهدید میکنند که ما چنین میکنیم، چنان میکنیم بدانند: جمهورى اسلامى به برکت تفکّر بسیجى و عمل و حرکت بسیجى شکستناپذیر است. هر فرد ایرانى بالقوّه یک بسیجى است، مگر عدّهى معدودى که یا دچار خودپرستىاند یا دچار شهوتپرستىاند یا دچار پولپرستىاند یا دستشان زیر سنگ دشمن است، آنها را میگذاریم کنار؛ معدودند، زیاد نیستند. اکثریّت قاطع ملّت ایران بالقوّه بسیجىاند؛ دلیل شکستناپذیرى نظام جمهورى اسلامى این است. منتها باید حواسّ همه جمع باشد؛ امتحان همیشه هست، براى همه هست؛ حرکت نباید سست بشود؛ جهت حرکت اشتباه نباید بشود؛ جهت حرکت به سمت استکبار است، مقابلهى با استکبار است.
ما هم که اسم آمریکا را بارها مىآوریم؛ ملّت ما، خود ما؛ [چون] مسئلهى آمریکا بهخاطر استکبار است، چون آمریکا یک دولت استکبارى است، چون روش [آمریکا] استکبارى است؛ ما با آمریکا بهعنوان یک مجموعهى جغرافیایى یا بهعنوان یک ملّت، بهعنوان یک مجموعهى انسانى هیچ مسئلهاى نداریم، آن هم مثل بقیّهى کشورها؛ مسئلهى ما با آمریکا، مسئلهى استکبار آمریکایى است؛ مستکبرند، متکبّرند، زورگویند، زیادهطلبند؛ همین حرفهایى که این چند روز سرِ همین مذاکرات هستهاى زدند، شما ببینید؛ چند ماه مذاکره کردند و حالا تمدید کردند، [بعد] شروع کردند مثل همیشه حرف زدن.
خب، حالا بنده دو سه جمله در این زمینهها عرض بکنم: اوّلاً بنده با تمدید مذاکرات مخالف نیستم، همچنانکه و به همان دلیل که با اصل مذاکرات مخالف نبودم، با اصل مذاکرات هم مخالفت نکردیم؛ دلیلش را هم براى مردم بیان کردیم؛ بنده در سخنرانى دلایل آن را هم گفتم؛ حالا هم با تمدید مذاکرات مخالفت نمیکنیم. این را هم در کنار آن عرض بکنم که هیئت مذاکره کنندهى ما حقّاً و انصافاً پرتلاش و جدّى هستند؛ ایستادگى میکنند، با منطق حرف میزنند، زیر بار حرف زور نمیروند، دارند کار میکنند؛ این را هم همه توجّه داشته باشند. حالا جزئیّات و آنچه را در این گفتگوها میگذرد، غالباً مردم مطّلع نیستند؛ نه، با جدّیت، با منطق، با دلسوزى دارند کار میکنند و منطقى هم عمل میکنند. برخلاف طرف مقابل و عمدتاً آمریکا که هر روز یک حرفى میزنند - در مجلس خصوصى و در نامه پراکنى یکجور حرف میزنند؛ در محضر عموم و در اظهارات عمومىشان یکجور دیگر حرف میزنند؛ امروز یک حرفى را میزنند، فردا آن حرف را پس میگیرند، خطّ مستقیم و صراط مستقیم وقتى نبود، این است دیگر؛ براى مشکلات داخلى خودشان میخواهند از اینجا و از مذاکرات استفاده کنند؛ لذا مجبورند جورى حرف بزنند، آنجا جورى حرف بزنند اینجا - [امّا] هیئت ما نه؛ هیئت ما با منطق و محکم، در مقابل آنها قرار دارند. البتّه در میان این مذاکرهکنندهها و این چند نفرى که در مقابل ایران [هستند] - ایران یکتنه است، آنها یک لشکرند؛ چند کشورند که پشت سرِ هر کدام از آنها یک لشکر دیپلمات و روابط عمومى و عکّاس و تحلیلگر و مانند اینها هست - از همه بداخلاقتر آمریکایىها هستند، از همه موذىتر انگلیسها هستند. خب، حالا مذاکرات را تمدید کردند، همه بدانند - هم آن کسانى که طرف مذاکرهاند، هم این کسانى که در داخل نگران این مسئلهاند و نگاهشان به این مذاکرات است - که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، آن که بیش از همه ضرر میکند ما نیستیم، آمریکایىها هستند. ما با ملّت خودمان روراست هستیم. حقیقت مطلب را با ملّت در میان میگذاریم، به ملّتمان میگوییم، تا حالا هم فهمیدهاند، با دلایل متعدّد هم میشود این را قطعى و مدلّل کرد که قصد واقعى استکبار و غرب در مقابل ایران، جلوگیرى از رشد و اقتدار ملّت ایران است؛ قصد واقعى این است که از عزّت روز افزون ملّت ایران جلوگیرى کنند؛ مسئلهى هستهاى یک بهانه است، بهانههاى دیگرى هم در کنار این هست. مسئلهى اصلى این است که استعدادهاى ملّت ایران بتدریج بُروز و ظهور پیدا کرده است، دارد پیشرفت میکند در همهى ابعاد؛ ابعاد سیاسى، ابعاد علمى، ابعاد گوناگون اجتماعى، و دارد اقتدار پیدا میکند، اینها از این ناراضىاند، از این ناراحتند، جلوى این را میخواهند بگیرند؛ تحریم و فشار هم به همین نیّت است، تحریم و فشار اقتصادى به خاطر همین است که بلکه بتوانند از تلاشهاى رو به گسترش ملّت ایران جلوگیرى کنند؛ لذا تحریم میکنند، فشار مىآورند، فشار اقتصادى مىآورند، البتّه خب فشار اقتصادى عامل مهمّى است. ما با ملّتمان راحت حرف میزنیم، آنها اینجور نیستند، ملّتشان آنها را قبول ندارد. محبوبیّت رئیسجمهورشان روز به روز کم شده است؛ این آمارهایى است که خودشان میدهند؛ آن روزى که این رئیسجمهور انتخاب شد، محبوبیّتش بالا بود؛ تا امروز، روز به روز این محبوبیّت کاهش پیدا کرده است، [چون] مردم به نظام سیاسىشان بىاعتقادند.
در همین انتخابات اخیرِ آمریکا عدّهى شرکتکنندگان بسیار پایین بود، که خودشان هم این را به زبان آوردند و گفتند؛ یعنى این تشکیلات و این نظام را مردم خودشان قبول ندارند، امیدى به آن ندارند. این را مقایسه کنید با حضورِ ۶۵ درصدى و ۷۰ درصدىِ ملّت ما در پاىِ صندوقهاى انتخابات. الان اینها با آحاد ملّت خودشان مسئله دارند؛ همین خبرهاىِ فرگوسن و ایالت میسورى و مانند اینها را که شنفتهاید، با مردم خودشان دارند میجنگند! گزارشهاى خودشان میگوید که پلیس آمریکا در یکسال بیش از چهارصدنفر از شهروندان را به بهانههاى مختلف به قتل رسانده؛ پلیس، نه دستگاه قضایى! اینها با ملّت خودشان هم میانهى خوبى ندارند، ملّتشان هم اینها را قبول ندارند، آنها مشکل دارند، آنها احتیاج دارند به یک موفّقیّت، به یک پیروزى بزرگ. ما نه، ما احتیاجى نداریم.
یکى از افراد هیئت مذاکرهکننده چندى پیش حرف خوبى زد، گفت اگر به توافق هم نرسیدیم، آسمان به زمین نمىآید، دنیا به آخر نمیرسد؛ خب، نشود. حرف درستى است. ما آنچنان که حالا آنها خیال کردند، ضرر نمیکنیم؛ تصوّر کردند که اگرچنانچه چنین بشود، چنان خواهد شد؛ نه، راه حل وجود دارد، راه حل همین اقتصاد مقاومتى است که ضربههاى دشمن را اوّل کم اثر میکند، کاهش میدهد که این مالِ کوتاهمدّت است، در میانمدّت و بلندمدّت به حرکت عظیمِ مردم اوج میدهد. اقتصاد مقاومتى اینجورى است. آنکسانى که صاحبنظر در زمینهى اقتصادند، بعد از آنکه ما اقتصاد مقاومتى را اعلام کردیم، قضاوتشان این بود. ما راه حل داریم، آنها راه حل ندارند.
با همهى اینها، خب استکبارى حرکت میکنند. همین حرفهاى چند روز اخیرشان را شما بشنوید؛ مىآیند مىایستند و میگویند ایران باید اعتماد جامعهى جهانى را جلب کند. اسم خودشان را میگذارند جامعهى جهانى! آمریکا و انگلیس و فرانسه و چند کشور مستکبر، شدهاند جامعهى جهانى؛ این جامعهى جهانى است؟ حدود ۱۵۰ کشور عضو غیرمتعهّدها که دو سال پیش در تهران جلسه داشتند، جامعهى جهانى نیستند؟ نزدیک به پنجاه رئیسجمهور و رئیسکشور و رئیسدولت که در آن اجلاس به تهران آمدند و شرکتِ فعّال کردند، اینها جامعهى جهانى نیستند؟ میلیاردها مردمى که در این کشورها زندگى میکنند، جامعهى جهانى نیستند؟ همین چند کشور - آن هم کشورهایى که رؤسا از مردم خودشان غالباً منقطعند - جامعهى جهانىاند؟ «اعتماد جامعهى جهانى را جلب کنید» یعنى اعتماد ما را، یعنى اعتماد آمریکایىها را! ما نمیخواهیم اعتماد آمریکا را جلب کنیم. ما اصلاً به اعتماد آمریکا هیچ احتیاجى نداریم. ما نیاز نداریم شما به ما اعتماد کنید؛ اعتماد شما به ما، هیچ اهمّیّتى براى ما ندارد. ما هم به شما اعتماد نداریم، مردمتان هم به شما اعتماد ندارند.
بعد میگوید امنیّت اسرائیل باید حفظ شود. اوّلاً اسرائیل روزبهروز ناامنتر خواهد شد؛ چه توافق هستهاى بشود، چه نشود؛ این را بدانید امنیّت اسرائیل تأمین نخواهد شد چه توافق هستهاى بشود و چه نشود. امّا اینکه حالا شما میگویید امنیّت اسرائیل باید حفظ بشود، من میگویم این حرف هم حرف صادقانهاى نیست. براى دولتمردان و دولتزنانِ آمریکا، امنیّت اسرائیل مسئلهى اصلى نیست، مسئلهى اصلى چیز دیگرى است. مسئلهى اصلى براى این حضرات، راضى نگهداشتن شبکهى سرمایهداران صهیونیست است که رگِ حیات اینها را در دست گرفتهاند. مسئلهى آنها این است؛ والّا اسرائیل باشد یا نباشد، چه اهمّیّتى براى اینها دارد؟ آنچه برایشان مهم است این است که رگِ حیاتشان را دادهاند به دستِ شبکهى سرمایهداران صهیونیست؛ آنهایى که هم به اینها رشوه میدهند، هم اینها را تهدید میکنند؛ رشوه میدهند - رشوهى پولى، پول به آنها میدهند - [آنها هم] پول میگیرند؛ رشوهى مقامى و وعدهى مقام میدهند و اگر با آنها که نبض اقتصاد آمریکا را در دست دارند ساخت و پاخت نکنند، از رسیدن به مقامات عالى - مثل ریاست جمهورى، مثل وزارت و مانند اینها - خبرى نیست؛ مسئله برایشان این است. تهدید هم میکنند؛ اگرچنانچه اینها بر خلاف میل آن شبکهى خطرناک عمل بکنند تهدیدشان میکنند، یا تهدید میکنند به اینکه شما را وادار میکنیم به استعفا، یا براى شما رسوایى درست میکنیم! که اینها را در زندگى آمریکایى در این چند سال دیدهاید؛ یکى را متّهم میکنند، یکى را بدنام میکنند، براى یکى ماجراى فساد جنسى درست میکنند، یکى را وادار به استعفا میکنند، یکى را هم ترور میکنند؛ از این رؤسا و بزرگان، کسانى را ترور هم کردند؛ دست آنها باز است! شما از این میترسید، شما ملاحظهى این را میکنید؛ مسئلهى امنیّت اسرائیل نیست، مسئلهى امنیّت خودتان است. اینها مستکبرند، اینجورى حرف میزنند، ما هم آبمان با مستکبرین به یک جو نمیرود. خب، اگر حرف منطقىاى وسط بیاید، حرفى نداریم؛ ما حرفهاى منطقى را قبول میکنیم، قرارهاى عادلانه و عاقلانه را قبول میکنیم امّا آنجایى که پاى زورگویى و زیادهطلبى باشد، نه؛ جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل، هم مردمش، هم مسئولینش قبول نخواهند کرد؛ این را بدانند.
دو سه جمله هم به شما بسیجىهاى عزیز و همهى بسیجىهاى سراسر کشور عرض بکنم: من دعوت میکنم بسیجیان عزیز را به اخلاق. اخلاق یعنى چه؟ یعنى حلم و بردبارى، صبر و مقاومت، صدق و صفا، شجاعت و فداکارى، طهارت و پاکدامنى. بسیجىها براى اینکه اجزاى این بناى استوار همچنان مستحکم بماند به این احتیاج دارند. اگر بخواهید این بناى رفیع همینطور مستحکم مثل دژِ پایدار و استوارى درمقابل دشمنان قرار بگیرد، باید این رعایتها را بکنید؛ بردبارى نشان بدهید، صبر نشان بدهید، اخلاق نشان بدهید، طهارت نشان بدهید، الگوهاى بزرگ صدر اسلام را درنظر بیاورید. ما باید از تکبّر دورى کنیم، از تَفَرعُن دورى کنیم. مالکاشتر با آن مقام، با آن شجاعت، با آن جایگاهى که نزد امیرالمؤمنین داشت، در کوچه حرکت میکرد، یک پسربچّهاى او را نشناخت، مسخرهاش کرد، شاید سنگریزهاى به طرفش پرتاب کرد؛ مثلاً دید یک آدمى دارد میرود، بنا کرد مسخره کردن؛ بعد مالکاشتر رد شد، افرادى که آن منظره را دیدند، به پسرک گفتند فهمیدى چه کار کردى، فهمیدى چه کسى را مسخره کردى، پسربچّه نمىشناخت مالک اشتر را، گفت نه؛ گفتند این مالکاشتر بود؛ پسربچّه دستپاچه شد؛ حالا خودش تنها یا خودش و پدرش مثلاً یا دوستانش دوان دوان آمدند که یکجورى عذرخواهى کنند که برایشان مایهى دردسر نشود؛ دنبال مالکاشتر راه افتادند، دیدند به مسجد آمده، دارد نماز میخواند؛ رفتند جلو و بنا کردند عذرخواهى کردن؛ مالکاشتر گفت من آمدم مسجد براى اینکه نماز بخوانم، دعا کنم که خداى متعال خطاى این جوان را ببخشاید! ببینید، این دلسوزى، این احساس مسئولیّت، این حلم، این بزرگوارى، اینها است. من و شما هم باید همینها را یاد بگیریم.
همچنین توصیهى اکید میکنم به استحکام و عدم سایش اعتقادى و ایمانى و عملى؛ مراقب باشید. ماها در این مسیر زندگى، آنجایى که با وسوسهها مواجه میشویم؛ وسوسهى پول، وسوسهى شهوات، وسوسهى مقام، وسوسهى رفاقت، ساییدگى پیدا میکنیم؛ سایش پیدا میکنیم مراقب باشید سایش اعتقادى پیدا نکنید، شما بر روى محیط اثر بگذارید، نگذارید آن محیط اگر بد است، روى شما اثر بگذارد.
همهى اقشار در این بسیج عظیم ملّى الهىِ مردمى ما مورد توجّه قرار بگیرند، که من بعضىها را بالخصوص سفارش کردم که بهنظرم رسید مورد بىتوجّهى قرار گرفتند - به سردار نقدى بخصوص سفارش کردم - اینجور نباشد که قشرى را، مجموعهاى را از نظر دور بدارید. ارتباط بین این قشرها را هم تعریف کنید؛ ارتباط ایجاد کنید؛ گاهى هست که بسیج دانشجویى مثلاً از بسیج پزشکان یا بسیج مهندسین یا بسیج صنعتگران بىخبرند، اطّلاعى از هم ندارند، نه؛ مطّلع باشند، ممکن است به درد هم بخورند. هرکدام از بخشهاى مختلفِ همین بسیج قشرها میتوانند به کار دیگرى کمک کنند، به پیشرفت او کمک کنند؛ اینها را تعریف کنید، اینها را در مجموعهى خودتان داشته باشید.
کارهاى بزرگ بخواهید از عناصر بسیج؛ کارهاى بزرگ از بسیارى از مردم پراستعداد ملّت ما برمىآید. دولت هم البتّه باید کمک کند؛ دستگاههاى دولتى در بخشهاى مختلف باید به رشد و گسترش بسیج کمک کنند. به این مسائل اقتصادى هم - همانطور که قبلاً گفتیم که پایهى اقتصاد مقاومتى عبارت است از تقویت تولید داخلى و کاهش وارداتى که یا غیرضرورى است یا مشابه داخلى دارد - مسئولین دولتى توجّه کنند و آنها از بسیج کمک بگیرند؛ با این وضعیّت بنده تردید ندارم که انشاءالله آینده متعلّق به ملّت ایران است؛ همچنانکه بارها گفتیم.
روح مبارک امام بزرگوار شاد باد، روح مطهّر شهداى عزیزمان شاد باد و خداوند ما را هم به آن شهدا ملحق کند.
والسّلامعلیکمورحمةاللهوبرکاته
۱) قبل از شروع بیانات معظّمٌله، سرلشکر محمّدعلى جعفرى (فرمانده کلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى) و سرتیپ محمّدرضا نقدى (رئیس سازمان بسیج مستضعفین) گزارشى ارائه کردند.
۲) سورهى مائده، بخشى از آیهى ۵۴
۳) سورهى صف، آیهى ۴؛ «در حقیقت، خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف، چنان که گویى بنایى ریخته شده از سُربند، جهاد میکنند.»
۴) سورهى نساء، بخشى از آیهى ۷۵؛ «...چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید؟...»
۵) کافى، ج۲، ص۱۶۳ (باکمى اختلاف)
۶) مناقب آل ابى طالب، ج ۱، ص ۱۹۲
۷) نهجالبلاغه، خطبهى ۲۷
۸) تحفالعقول، ص ۳۵۶
۹) از جمله، دعاى روزهاى ماه مبارک رمضان
۱۰) شهید عبدالحسین برونسى
۱۱) شهید مجید شهریارى در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۸ در یک حملهى تروریستى به شهادت رسید.
دیدار شرکتکنندگان در کنگرهی جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام با رهبر انقلاب
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلام صبح امروز (سهشنبه) در دیدار علماء، اندیشمندان و میهمانان شرکتکننده در «کنگرهی جهانی جریانهای تکفیری از دیدگاه علمای اسلامی»، احیاء جریان تکفیری در سالهای اخیر را مشکل تحمیلی و دستساز استکبار برای دنیای اسلام دانستند و با اشاره به اقدامات جریان خبیث تکفیری در جهت اهداف آمریکا و دولتهای استعماری و رژیم صهیونیستی بهویژه تلاش برای به فراموشی سپرده شدن مسئلهی اصلی فلسطین و مسجدالاقصی، تأکید کردند: ایجاد یک نهضت علمی، منطقی و فراگیر برای ریشهکن کردن جریان تکفیری، روشنگری نسبت به نقش سیاستهای استکباری در احیای این جریان و اهتمام جدی و مطالبهی عمومی در خصوص قضیهی فلسطین به عنوان مسئلهی اصلی دنیای اسلام از مهمترین و اولویتدارترین وظایف علمای جهان اسلام در شرایط کنونی است.
رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای سخنان خود با قدردانی از حضرات آیات مکارم شیرازی و سبحانی و دیگر علما و فضلای قم که اهتمام جدی برای برگزاری این کنگره و شکلدهی یک جریان علمی فراگیر در میان علمای جهان اسلام درخصوص مقابله با جریان تکفیری داشتند، گفتند: در بررسی این جریان خطرناک باید به این نکته توجه شود که موضوع اصلی، مقابلهی همهجانبه با جریان احیاء شده تکفیری است که فراتر از گروه موسوم به داعش است و در واقع داعش یکی از فروع این شجرهی خبیثه است.
حضرت آیتالله خامنهای سپس به یک نکتهی غیرقابل انکار اشاره کردند و افزودند: جریان تکفیر و حکومتهای پشتیبان آن کاملاً در جهت اهداف استکباری یعنی آمریکا و دولتهای استعماری اروپایی و رژیم صهیونیستی حرکت میکنند و با ظاهری اسلامی، عملاً درخدمت آنها هستند.
ایشان در ادامه به چند نمونه از شواهدی که نشانگر حرکت جریان تکفیری در جهت اهداف استکباری و در مقابله با دنیای اسلام است اشاره کردند.
رهبر انقلاب اسلامی منحرف کردن حرکت بیداری اسلامی را به عنوان اولین شاهد بیان و خاطرنشان کردند: بیداری اسلامی حرکتی ضد آمریکایی، ضد استبداد و ضد دستنشاندگان آمریکا بود اما جریان تکفیر این حرکت عظیم ضد استکباری را به جنگ خانگی و برادرکشی میان مسلمانان تبدیل کرد.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: خط مقدم مبارزه مسلمانان در این منطقه، فلسطین اشغالی بود اما جریان تکفیر این خط مقدم را تغییر داد و به داخل خیابانها و شهرهای عراق، سوریه، پاکستان و لیبی کشاند و این، یکی از جنایتهای فراموشنشدنی جریان تکفیر است.
ایشان منحرف کردن حرکت بیداری اسلامی را، خدمت به آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی و سرویسهای جاسوسی آنها دانستند و گفتند: شاهد دیگر برای نشان دادن حرکت این جریان در جهت اهداف استکباری این است که پشتیبانان جریان تکفیر، در مقابل رژیم صهیونیستی یک اخم هم نمیکنند و حتی با این رژیم برای مقابله با مسلمانان همکاری میکنند ولی برای ضربه زدن به کشورها و ملتهای اسلامی، حضور فعال دارند.
حضرت آیتالله خامنهای، نابودی زیرساختهای ارزشمند کشورهای اسلامی بهدست فتنهی تکفیر را نمونهی دیگری از خدمت این جریان به منافع دشمنان اسلام برشمردند و افزودند: یکی دیگر از اقدامات بسیار خبیثانهی جریان تکفیر مخدوش کردن چهرهی اسلامِ رحمت و تعقل و منطق، با نشان دادن تصاویر جنایاتی همچون زیر شمشیر نشاندن انسانهای بیگناه و یا درآوردن قلب یک مسلمان و بهدندان گرفتن آن، در مقابل دوربین و به نام اسلام، است.
ایشان یکی دیگر از شواهد خدمت جریان تکفیر به منافع استکبار را تنها گذاشتن محور مقاومت در جنگ ۵۰ روزهی غزه دانستند و خاطرنشان کردند: یک شاهد دیگر، منحرف کردن شور و حماسهای بود که بر اثر بیداری اسلامی در جوانان مسلمان بوجود آمد، که متأسفانه از آن برای کشتار مسلمانان بیگناه دیگر استفاده شد.
رهبر انقلاب اسلامی نمونه و شاهد دیگر را اقدام اخیر و مکرر هواپیماهای ترابری آمریکا در پرتاب تجهیزات جنگی برای گروه موسوم به داعش در عراق برشمردند و تأکید کردند: آمریکاییها با وجود این اقدامات، در ظاهر مدعی تشکیل ائتلاف ضدداعش هستند که یک دروغ محض است زیرا هدف اصلی این ائتلاف زنده نگهداشتن فتنهی جنگ و درگیری میان مسلمانان است که البته به اهداف خود نخواهند رسید.
حضرت آیتالله خامنهای سپس به وظایف بزرگ علمای جهان اسلام در شرایط کنونی اشاره کردند و افزودند: یکی از این وظایف ایجاد نهضتی علمی و منطقی و فراگیر از جانب علمای مذاهب اسلامی برای ریشهکن کردن جریان تکفیر است.
ایشان گفتند: این جریان با شعار دروغین سلف صالح وارد شده است و باید با زبان دین، علم و منطق، بیزاری سلف صالح را از این اقدامات نشان داد.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: باید با این نهضت علمی و منطقی، جوانان بیگناهی را که گرفتار این جریان خبیث شدهاند، نجات داد و این وظیفه به عهدهی علما است.
حضرت آیتالله خامنهای، روشنگری نسبت به نقش سیاستهای آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در احیای جریان تکفیری را یکی دیگر از وظایف بزرگ علما در کشورهای اسلامی برشمردند و افزودند: سومین وظیفهی مهم علما، اهتمام جدی به قضیه فلسطین و مسجدالاقصی و جلوگیری از مورد غفلت واقع شدن این موضوع اصلی دنیای اسلام است.
ایشان با اشاره به تصمیم اخیر کابینهی رژیم صهیونیستی در اعلام یهودی بودن فلسطین اشغالی، گفتند: رژیم صهیونیستی بهدنبال تصرف قدس و مسجدالاقصی و تضعیف هرچه بیشتر فلسطینیها است. همهی ملتهای اسلامی و همچنین علما باید از دولتهای خود مسئله فلسطین را مطالبه و پیگیری کنند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به اقدام امام بزرگوار رحمهالله ، در اعلام سیاست حمایت از فلسطین و دشمنی با رژیم صهیونیستی، تأکید کردند: ما خداوند را شاکریم که در جمهوری اسلامی ایران، دولت و ملت در قضیه حمایت از فلسطین و دشمنی با رژیم صهیونیستی، همزبان هستند و در ۳۵ سال گذشته از مسیری که امام ترسیم کرده، منحرف نشدهاند.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه ملت و جوانان ایران با کمال میل از مردم فلسطین حمایت میکنند و عاشق مبارزه با صهیونیستها هستند، افزودند: جمهوری اسلامی ایران به لطف و فضل الهی اسیر محدودیتها و اختلافهای مذهبی نشده است و همانگونه که به حزبالله شیعه در لبنان کمک میکند، به حماس و جهاد اسلامی و دیگر گروههای اهل سنت در فلسطین نیز کمک میکند و به این کمکها ادامه خواهد داد.
ایشان تقویت برادران فلسطینی در غزه را یک نمونه از کمکهای جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین برشمردند و تأکید کردند: همانگونه که قبلاً هم اعلام شد، کرانهی باختری باید مسلح و آماده دفاع شود، و این کار قطعاً انجام خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی قدرت و وضعیت دشمنان دنیای اسلام را به مراتب ضعیفتر از دورانهای گذشته ارزیابی کردند و با اشاره به مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی کشورهای اروپایی و همچنین مشکلات بیشتر و بدتر آمریکا در مسائل اخلاقی و سیاسی و بهویژه مالی و پولی و ضعف حیثیت ابرقدرتی آمریکا گفتند: رژیم صهیونیستی نیز نسبت به گذشته بهشدت ضعیف شده است. این رژیم، همان رژیمی است که سالهای قبل شعار از نیل تا فرات سر میداد اما اکنون در جنگ ۵۰ روزه غزه همهی توان خود را به کار گرفت ولی نتوانست تونلهای زیرزمینی حماس و جهاد اسلامی را نابود کند.
حضرت آیتالله خامنهای، مشکلات و ناکامیهای دشمنان اسلام در منطقه بهویژه در عراق، سوریه و لبنان را نیز یادآور شدند و گفتند: یک نمونهی دیگر از ضعف دشمن، قضیهی هستهای ایران است. آمریکا و کشورهای استعمارگر اروپایی دور هم جمع شدند تا جمهوری اسلامی ایران را در قضیهی هستهای به زانو درآورند اما نتوانستند و در آینده نیز نخواهند توانست.
پیش از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی، حجتالاسلام علیزاده موسوی دبیر کنگرهی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» با ارائه گزارشی از روند برگزاری و فعالیتهای این کنگره گفت: در جریان دو روز برگزاری این کنگره، کمیتههای تخصصی و راهبردی، تبارشناسی و ریشهیابی جریانهای تکفیری، مسائل سیاسی آنها و همچنین راههای برونرفت از مسئلهی تکفیر را مورد بحث و بررسی قرار دادند.
وی با اشاره به برگزاری پیشنشستهای این کنگره در سوریه و پاکستان و ارائه بیش از ۷۰۰ مقاله به دبیرخانهی کنگره افزود: در این کنگره ۳۱۵ نفر از علمای جهان اسلام حضور داشتند که ۱۴۴ مقاله انتخابی، در هشتجلد و به زبانهای فارسی و عربی منتشر شده است.
مروری بر بیانات و اقدامات حضرت آیتالله خامنهای برای کاهش وابستگی اقتصاد ایران به نفت
«من هفده هجده سال قبل به دولتی که در آن زمان سر کار بود و به مسئولان
گفتم کاری کنید که ما هر وقت اراده کردیم، بتوانیم در چاههای نفت را
ببندیم. آقایان به قول خودشان "تکنوکرات" لبخند انکار زدند که مگر
میشود؟!»[۱]
وقتی در اولین روز سال ۹۲ و در سخنرانی عمومی رهبر انقلاب اسلامی در حرم
مطهر رضوی این عبارات از ایشان شنیده شد موجی از اظهارنظرها از سوی افراد و
رسانههای مختلف در تحلیل این سخنان ایجاد شد. هرچند تفاسیر صرفاً سیاسی
از این جملات تا مدتی بر تحلیل عمیق مسأله از زوایایی چون اقتصاد سیاسی و
مدیریت کلان اقتصادی کشور سایه افکنده بود، اما با فُروکش کردن این امواج
سیاسی و جدیتر شدن برخی فشارها و توطئههای دشمنان در زمینهی مسائل
اقتصادی، اکنون فرصت مناسبی است تا بار دیگر به ریشهیابی و مرور دغدغههای
آیتالله خامنهای دربارهی مسألهای به نام «اقتصاد منهای نفت» پرداخته
شود.
دهه ۶۰: یک احتمال
خرداد ماه سال ۱۳۶۸ و در روزهای آغازین رهبری آیتالله خامنهای در حالی
که دستهها و گروههای گوناگونی از مردم و مسئولان به دیدار ایشان
میآمدند، رهبری در لابهلای سخنان خود ضمن آگاه کردن جامعه در مورد
جهتگیری و برنامههای دشمنان، «مشکلتراشی دشمن برای فروش نفت ایران» را
امری بعید ندانسته و از مسئولان کشور خواستند در جستجوی بهترین راهها و
موفقترین شیوهها برای کم شدن مشکلات اقتصادی مردم باشند:
«من برخلاف بعضی از تحلیلها، احتمال میدهم که دشمن برای اینکه مردم را
از ادامهی این راه و این حضور مأیوس و پشیمان کند، حتی مشکلات جدید
اقتصادی را بر ما تحمیل نماید. هیچ بعید نیست مشکلاتی را برای فروش نفت،
تهیهی مواد اولیه و کالاهای ضروری به وجود آورد، تا فشار را بر مردم زیاد
کند. دولت و مجلس و مسئولان باید دست به دست هم دهند و بهترین راهها و
موفقترین شیوهها را جستجو کنند، تا مشکلات اقتصادی مردم کم شود.»[۲]
این هشدار و اعلام خطر را شاید بتوان یکی از اولین طرح بحثهای جدی رهبر
انقلاب دربارهی ضرورتِ کاهش وابستگی اقتصاد کشور به فروش نفت دانست.
هشداری که طی سالیان دههی هفتاد به یکی از مطالبات جدی رهبری از مسئولان
دولت برای برنامهریزی و اقدام تبدیل شد.
دهه ۷۰: ریشهیابی یک آرزو
هشدار رهبری دربارهی این مسأله و مطالبهی ایشان از مسئولان را نباید
تنها از زاویهی بحث تحریم و فشار دشمن تحلیل نمود. هرچند این موضوع از
حساسیت و اهمیت زیادی برخوردار بوده و هست اما خواستهی رهبری در چند سطح و
لایه قابل بررسی و ریشهیابی است.
رهبر انقلاب در ۱۳ اردیبشهت ماه ۱۳۷۳ از بستن چاههای نفت و شکلگیری
اقتصاد کشور براساس تولیدات غیرنفتی بهعنوان «آرزوی واقعی» خود نام برده و
همگان را به تلاش در مسیر تحقق این مهم فراخواندند:
«آرزوی واقعی من- که البته ممکن است به این زودیها قابل تحقق نباشد- این
است که ما در چاههای نفت را ببندیم و اقتصاد خود را براساس کالاها و
محصولات غیرنفتی بنیاد نهیم. یعنی فرض کنیم این کشور، کالایی به نام نفت
ندارد.»[۳]
اما چرا آیتالله خامنهای از بستن چاههای نفت و بنیاد نهادن اقتصادی بر
مبنای تولیدات غیرنفتی بهعنوان آرزوی خود یاد کردند؟ چه عواملی باعث شد تا
این مسأله بهعنوان مشکل و معضلی اساسی از سوی ایشان مطرح شده و برای حل
آن تلاش کنند؟
در پاسخ به این سؤالات میتوان از گزارهای به نام «نفت و وابستگی» سخن به
میان آورد. استقلالطلبی در عرصههای گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی
بهعنوان یکی از اصلیترین و مهمترین آرمانهای انقلاب اسلامی در
اندیشهی آیتالله خامنهای از اهمیت زیادی برخوردار بوده و هست. تلاش جهت
تحقق اقتصاد منهای نفت و اتکای اقتصاد کشور به تولیدات غیرنفتی نیز از
زاویهی کاهش وابستگی کشور به بیگانگان قابل ریشهیابی است.
رهبر انقلاب ضمن معرفی رژیم پهلوی بهعنوان عامل ایجاد وابستگی اقتصاد
کشور به نفت سعی میکنند فضای عمومی جامعه را به تغییر این روند و جایگزین
کردن تولیدات گوناگون غیرنفتی به جای وابستگی به نفت ترغیب کنند:
«آن جوانانی که نمیدانند رژیم گذشته با این کشور چه کرده است، بدانند یکی
از دهها کار خیانتآمیزی که کردند، این است! اقتصاد این کشور را متکی به
نفت کردند که به آسانی هم نمیشود آن را تغییر داد و دگرگون کرد! این ملت
اگر بتواند، باید با صادرات گوناگون صادرات میوه، صادرات معادن گوناگونی که
در این کشور هست، تولیدات صنعتی، کشاورزی و خدمات این کشور را اداره کند.»[۴]
در مذمت وابستگی
رهبر انقلاب در این سالها تلاش میکنند ضمن تبیین مهمترین پیامدهای
ناگوار حاصل از وابستگی در این حوزه، عموم مردم و مسئولان را به سمت
برنامهریزی و تلاش برای خداحافظی با اقتصاد نفتی سوق دهند. با دقت در
بیانات رهبری میتوان توجه به عواقب نامطلوب وابستگی به نفت را در دو
حوزهی اصلی «اقتصاد سیاسی نفت» و «بنیانهای اقتصاد ملی» مشاهده نمود:
۱. تعیین سیاستهای کلان و قیمتگذاری نفت توسط بیگانگان
«متاسفانه، امروز در دنیا نفت به سیاستهای بینالمللی، کمپانیها و
غارتگران بزرگ و جهانخواران و مستکبران وابسته است. در حقیقت، نفت در مشت
آنهاست.»[۵]
«مادهی ارزشمندی که امروز دنیا جانش به آن بند است یعنی نفت به ملتهای
خاصی متعلق است عمدتاً در همین منطقهی خود ما، مقداری هم در جاهای دیگر
اما سرنوشت این ماده، قیمتگذاری و مصرفش، دست دیگران است و صاحبان اصلی در
آن کمترین نقش را دارند!»[۶]
«طبیعی است اقتصادی که بر پایهی کالایی است که قیمتگذاری آن در دست
دیگران است، همین مشکلات را هم دارد؛ یک روز میشود بشکهای هجده دلار و
بیست دلار، یک روز هم ناگهان به هفت و نیم دلار و هشت دلار تنزل میکند!»[۷]
۲. ناممکن بودن بهرهبرداری از اهرم نفت در معادلات بینالمللی
«به وسیلهی قدرت نفت، ملت ایران میتواند در صحنهی سیاست بینالمللی،
ابراز قدرت کند. یکوقت اعلان کند که من میخواهم نفتم را شش ماه نفروشم!
همهی دنیا را تحت تأثیر قرار میدهد؛ همهی سیاستها را تحت تأثیر قرار
میدهد. یا بگوید میخواهم این قدر کم کنم، یا این قدر زیاد کنم!... همین
پول نفت را بهخاطر نیاز کشور میدهند و گندم وارد میکنند!»[۸]
۳. ترویج فرهنگ مصرفی غلطِ غربی و عدم استفاده از درآمد نفت برای ساخت زیربناها
«فرهنگ مصرفی غلط که بر بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی جهان
سوم تحمیل شده، از کجاست؟... کشورهای تولیدکنندهی نفت، ثروت خدادادی
متعلق به همهی مردم را که باید صرف عمران و آبادی کشورشان بشود،
میدهند و در مقابل وسایلی میگیرند که جز انحطاط و فساد در زندگی، تأثیر
دیگری ندارند. همهی اینها صادرات فرهنگ غربی و آمریکا و اروپا به
کشورهای جهان سوم است.»[۹]
«ما برای ادارهی امور کشور، برای کارهای گوناگون کشور، برای واردات و
خدمات کشور، برای آموزش و پرورش و بودجهی جاری کشور، مجبور نباشیم نفت را
که ذخیرهی ماست، بفروشیم و گندم، یا شیر خشک وارد کنیم! این غلط است...
نفت، ذخیرهی همیشگی این ملت است و میماند. اولاً از آن برای ساخت
زیربناهای ماندگار و دیگر سرمایههای اساسی کشور استفاده میشود.»[۱۰]
۴. دورشدن از پیشرفت در علم و صنعت
«فکر غلط، همان تفکری است که در دوران حاکمیت عوامل آمریکا بر این کشور
حاکم بود؛ و آن اینکه علم و صنعت و تکنولوژی و امور فنی، باید به وسیلهی
خارجیها، اروپاییها و غربیها آماده بشود و به صورت محصول در اختیار ما
قرار بگیرد؛ ما باید پول و نفت بدهیم و از محصول کار آنها استفاده کنیم؛
این یک طرز تفکر بود.»[۱۱]
در طول سالهای دههی ۷۰ رهبر انقلاب ضمن تأکید بر «استقلال اقتصادی کشور»
پایان یافتن جنگ را فرصتی مناسب برای برنامهریزی و اقدام دولت در جهت
کاهش وابستگی به نفت دانسته و خواستار حرکت مردم و مسئولان در این مسیر
میشوند.
مطالبهگری و فضاسازی عمومی
ابلاغ مسأله به دولت و مطالبهگری از آن یکی از مهمترین اقدامات رهبری در طول این سالها است:
«باید اقتصاد ملت ایران از نفت جدا شود. این مسأله را اخیراً به دولت
خدمتگزار ابلاغ کردهایم که برایش برنامهریزی کند... دولت ما امروز حداکثر
استفاده را از نفت میکند و باید هم بکند. اما باید کاری کند که بتواند
روزی به دنیا اعلام نماید که از امروز تا شش ماه دیگر، تا یک سال یا چهل
روز دیگر، میخواهم در چاههای نفت را ببندم. میخواهم یک قطره نفت صادر
نکنم. دولت باید بتواند تصمیم بگیرد. باید به نفت احتیاج نداشته باشد. ما
ثروت، منابع طبیعی و تولیدات داخلی زیاد داریم. امکانات تولید ثروت در داخل
کشور، خیلی زیاد است. روزی به خاطر جنگ، این کارها عملی نبود، ولی
بحمدالله امروز عملی است. باید هم انجام گیرد و انجام دهند.»[۱۲]
از سوی دیگر «تأکید بر محیط کار، جامعهی کارگری و آموزش کارگران»[۱۳]،
فضاسازی عمومی و ترغیب عموم مردم بهخصوص تولیدکنندگان و کارگران برای رشد
تولید ملی و تلاش در جهت قطع وابستگی اقتصاد کشور به نفت، اقدام مهم دیگر
رهبری در این زمینه بود:
«اگر ملت ایران- اعم از کارگر ایرانی، جوان ایرانی، تولیدکنندهی ایرانی و
معلم ایرانی- با همهی تلاش و غیرت خود وارد عمل شود و این کشور را
بهگونهای بسازد که به خاطر صادرات و واردات و نیازهای مصرفی، محتاج فروش
نفت خود، آن هم با این قیمت پایین نباشد، ببینید چه خدمت بزرگی به امروز و
آیندهی این کشور خواهد بود!»[۱۴]
دهه ۸۰ و ۹۰: رویکردهای نوین و جایگزینهای مطمئن
با آغاز دههی ۸۰ آیتالله خامنهای پیشنهادات جدیدی برای خارج شدن اقتصاد
ایران از شرایط وابستگی نفتی مطرح کردند که جایگزینی تولید ثروت از دانش و
استفاده از فناوریهای نوین به جای استخراج، مصرف و فروش نفت در آنها
محوریت داشت.
روند تلاشهای پیشینِ آیتالله خامنهای در دو عرصهی عمومی و حاکمیتی
بهصورت متکاملتر در دههی هشتاد ادامه یافت. برخی از اصلیترین و
مهمترین تلاشها و اقدامات عمومی و گفتمانساز رهبری در این دهه را
میتوان چنین برشمرد:
۱. تلاش برای تولید ثروت از دانش و حرکت به سوی اقتصاد دانشبنیان
«آن روزی که ما بتوانیم درآمد کشور را از راه دانشمان بهدست بیاوریم و
در چاههای نفت را پلمب کنیم، آن روز برای ما روز خوبی است. امروز ما داریم
از ذخایرمان میخوریم. بیشتر بودجهی کشور از نفت است. نفت ذخیرهی ماست.
گنجینهمان را داریم تخلیه میکنیم؛ از روی ناچاری. باید روزی برسد که این
ملت بتواند از دانش خود ثروت تولید کند. آن وقت خود آن ثروت به پیشرفت دانش
کمک خواهد کرد.»[۱۵]
از طرفی بحث انرژیهای جایگزین و بینیازی به نفت بهصورت جدی از سوی
ایشان پیگیری شد. یکی از مهمترین دلایل ایستادگی آیتالله خامنهای بر روی
مسألهی انرژی هستهای و تأکید دائمی ایشان به ضرورت استفاده از این
فناوری از همین زاویه قابل فهم است:
۲. تلاش در جهت جایگزین کردن نفت با انرژی هستهای
«ما میخواهیم منابع تجدیدناپذیرمان برای نسلهای دیگر بماند. اینطور
نباشد که بیست سال دیگر، بیستوپنج سال دیگر، این کشور نفت نداشته باشد؛
مجبور باشیم نفت خود را از آمریکا یا از عوامل آمریکا بخریم. ما میخواهیم
جایگزین نفت داشته باشیم و آن، انرژی هستهیی است. آنها میگویند نه،
نداشته باشید؛ همان نفتتان را مصرف کنید تا تمام شود.»[۱۶]
۳. تأکید بر صادرات غیرنفتی
«بودجهی کشور ما متأسفانه از دهها سال پیش به این طرف، وابستهی به نفت
است. این روش را همهی اقتصاددانهای دلسوز رد میکنند؛ این روش در کشور ما
عادت شده است. نفت را استخراج کنند، بفروشند، از پول آن کشور را اداره
کنند؛ این شیوهی غلطی است... افزایش صادرات غیرنفتی موجب میشود که ما به
این هدف [بینیازی به نفت] نزدیک شویم.»[۱۷]
تلاش برای اصلاحات ساختاری
در ادامهی حرکتها و فعالیتهای پیشین رهبری، ورود جدیتر ایشان به
حوزهی اصلاحات ساختاری برای رهایی اقتصاد ایران از وابستگی به نفت مسألهی
حائز اهمیت دیگری است که بیشتر در عرصهی سیاستگذاریهای رسمی و حاکمیتی
خود را نشان میدهد. جهتدهی به استفاده از نفت برای سرمایهگذاریهای
تولیدی و آمادهسازی زیرساختها با تأکید بر مواردی چون: «ایجاد صندوق
توسعهی ملی» و «قطع وابستگی هزینههای جاری دولت به درآمدهای نفت و گاز»
که بند ۲۲ ابلاغ سیاستهای کلی برنامهی پنجم توسعه در دیماه ۱۳۸۷ نمود
یافت در همین بستر قابل درک است:
«تغییر نگاه به نفت و گاز و درآمدهای حاصل از آن، از منبع تأمین بودجهی
عمومی به «منابع و سرمایههای زایندهی اقتصادی» و ایجاد صندوق توسعهی ملی
با تصویب اساسنامهی آن در مجلس شورای اسلامی در سال اول برنامهی پنجم و
برنامهریزی برای استفاده از مزیت نسبی نفت و گاز در زنجیرهی صنعتی و
خدماتی و پاییندستی وابسته بدان.»[۱۸]
با آغاز دههی ۹۰ فشارهای نظام سلطه برای تغییر محاسبات ملت و مسئولان
نظام رنگ و بوی تازهای به خود گرفت و چنانکه رهبری سالها پیش احتمال
داده بودند دامنهی تحریمها حتی به فروش نفت نیز کشیده شد.
ایشان به صراحت نارضایتی خود از قطع نشدن وابستگی کشور به فروش نفت طی سالیان پس از پایان جنگ را به زبان آورده و چنین میگویند:
«امروز شما ملاحظه کنید، وقتی روی نفت ما فشار میآورند، ما دچار مشکل
میشویم، این ناشی از چیست؟ ناشی از این است که ما تکیهمان را به نفت از
بعد از دورهی جنگ و پایان جنگ تا امروز، نتوانستیم کم کنیم، اگر ما
تکیهمان را به نفت کم میکردیم، فشار بر روی نفت اینقدر برای ما سخت تمام
نمیشد.»[۱۹]
به موازات این اعلام نارضایتی، آیتالله خامنهای تلاش میکنند علاوه بر
حفظ و تعمیق گفتمان پیشرفت علمی و «حرکت به سوی اقتصاد دانش بنیان»[۲۰]
با مطرح نمودن گفتمان اقتصاد مقاومتی و مشخصسازی حدود و چارچوبهای آن در
قالب سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، تهدید تحریم را به فرصت تبدیل کنند:
«ما در زمینهی تصمیمگیریهای اقتصادی و برنامهریزیهای اقتصادی نقاط
ضعفی داشتهایم؛ این نقاط ضعف موجب شده است که دشمن احساس کند با تحریم و
امثال آن میتواند رخنه ایجاد کند؛ این فرصتی است برای ما تا این نقاط
ضعفمان را بشناسیم، آنها را برطرف کنیم و انشاالله برطرف خواهیم کرد.»[۲۱]
به بیان دیگر، براساس استراتژی آیتالله خامنهای میتوان با جدیت و
عملکرد صحیح در چارچوب اقتصاد دانش بنیان و عملیاتی نمودن اقتصاد مقاومتی
ضمن بیاثر کردن تحریمهای دشمن بر روی فروش نفت ایران عملاً معضل دیرینهی
اقتصاد کشور در وابستگی به نفت را درمان نمود:
«نکتهی هفتم [از مؤلفههای سیاستهای مقاومتی]، کاهش وابستگی به نفت است؛
یکی از سختترین آسیبهای اقتصادی ما همین وابستگی به نفت است. این نعمت
بزرگ خدادادی برای کشور ما در طول دهها سال مایهی فروریختگیهای اقتصادی و
فروریختگیهای سیاسی و اجتماعی شد؛ باید ما یک فکر اساسی بکنیم. ما
نمیگوییم از نفت استفاده نشود، [بلکه] تکیهی ما بر استفادهی حداقلی از
فروش نفت خام است؛ نفت را میتوان بهصورت فرآورده در اختیار گذاشت؛ که در
این سیاستها دیده شده. یک کار اساسی و مهمی که باید انجام بگیرد این است؛
این همت بلندی لازم دارد که ما در بند سیزده این سیاستها به این پرداختیم و
جداً باید این بند عملیاتی بشود.»[۲۲]
علاوه بر بند ۱۸ سیاستهای اقتصاد مقاومتی که بر «افزایش سالانهی سهم
صندوق توسعهی ملی از منابع حاصل از صادرات نفت و گاز تا قطع وابستگی بودجه
به نفت»[۲۳] تأکید داشت در بند سیزدهم ابلاغیهی رهبری نیز به صورت تفصیلی راهکارهای «مقابله با ضربهپذیری درآمد حاصل از صادرات نفت و گاز»[۲۴] دیده شده است.
جمعبندی
آنچه که در بالا به آن اشاره رفت مروری بود بر تبیین و تحلیل ریشهها و
پیامدهای اقتصاد نفتی و راهکارهای رسیدن ایران به اقتصاد منهای نفت در
بیانات و دستورات رهبر معظم انقلاب اسلامی. مسیر و چارچوب کلی مقابله با
این مشکل دیرینه کاملاً روشن بوده و علاوه بر تأکید حداکثری رهبری نظام بر
روی آن از سوی نخبگان و جامعهی علمی و مدیریتی کشور نیز پذیرفته شده است.
در تازهترین بحثی که در این زمینه در دیدار رهبری با نخبگان جوان مطرح شد
ایشان ضمن طرح واژهی «بچهپولدارِ ملى»[۲۵]
که اشاره به حالت و رفتار غیرمنطقی و باری به هرجهت در استفاده از درآمدها
دارد، نسبت به بیتوجهی در استفاده از نخبگان در اقتصاد وابسته به ثروت
بادآوردهای چون نفت هشدار داده و بار دیگر بر ضرورت توجه به علم و تحقیق
تأکید کردند.
در این میان نقش دولتمردان و بازیگران حکومتی در عملیاتی ساختن این آرزوی
دیرینهی اقتصاد ایران نقشی فوقالعاده حساس و تعیینکننده است. این آرزو
امروز، خود را در قالب عملیاتی و اجرایی اقتصاد مقاومتی بازیافته است. باید
منتظر ماند و دید آیا آنانکه بار عمل به این مسئولیت بر دوششان سنگینی
میکند اقدامات مؤثری در این زمینه میکنند یا خیر؟