حالات بزرگان در ایام ماه مبارک رمضان چگونه بود؟
بررسی حالات و احوال بزرگان در ایام ماه مبارک رمضان و استناد به سنت های آنها در برنامه های خودسازی می تواند چراغ راهی برای همگان باشد.
در ادامه به بررسی حالات چند عالم بزرگ جهان اسلام در ماه رمضان می پردازیم:
میرزا محمد جعفر انصاری
از مراجع نامدار خوزستان و از بستگان مرحوم شیخ مرتضی انصاری است. در باره وی نوشته اند:
او با آن همه مشاغل درسی، عبادات موظفه خود را که از سن بلوغ مشغول به آنها بود، ترک ننمود. او گذشته از نوافل شبانه، روزی قرائت یک جزء کلام الله و نماز حضرت جعفر طیار، زیارت جامعه و عاشورا را در یک جلسه، ایستاده به جا می آورد و هنگام عبادت توجه خاصی داشت. حافظه اش بسیار عجیب بود؛ قرآن مجید و تعقیبات نمازها و دعاهای هر ماه و هر روز و شب ماه مبارک رمضان و.. را از حفظ داشت.(۱)
علامه طباطبایی
علامه، مراتبی از عرفان و سیر و سلوک معنوی را پیموده بود. او اهل ذکر و دعا و مناجات بود. در بین راه که او را می دیدم ، غالباً ذکر خدا را بر لب داشت. در جلساتی که در محضرشان بودیم، وقتی جلسه به سکوت می کشید، دیده می شد که لب های استاد، به ذکر خدا حرکت می کرد. به نوافل مقید بود و حتی گاهی دیده می شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است. شب های ماه رمضان تا صبح بیدا بود، مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود.(۲)
علامه شهید مطهّری، هرگاه نام مرحوم علامه طباطبایی را به زبان می آورد، می گفت: روحم به فدای او باد. یکی از دانشمندان از استاد مطهّری پرسید: دلیل این همه تجلیل و احترام شما از علاّمه طباطبایی چیست؟ استاد مطهّری در پاسخ گفت: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام من به علاّمه طباطبائی به خاطر فیلسوف بودن ایشان نیست، بلکه از این جهت است که او عاشق و دلباخته ی اهل بیت علیهم السلام است. چرا که علاّمه طباطبایی در ماه رمضان روزه ی خود را با بوسه بر ضریح مقدّس حضرت معصومه(س) افطار می کرد. ابتدا پیاده از منزل تا حرم مطهّر (با توجّه به آن سنین پیری و دوری راه) مشرف می شد. ضریح مقدّس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد.»
امام خمینی
یکی از همراهان امام در نجف اشرف، نقل کرده است: ایشان در ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن در ماه مبارک رمضان می خواندند؛ یعنی در هر سه روز یک دوره قرآن می خواندند. برادران خوشحال بودند که دو دوره قرآن را خوانده اند، ولی بعداً می فهمیدند که امام ده یا یازده بار قرآن را ختم کرده است.
یکی از فرزندان امام می گفت: شبی در ماه رمضان، من در پشت بام خوابیده بودم. خانه ایشان یک خانه کوچک ۴۵ متری بود. بلند شدم دیدم که صدا می آید. و بعد متوجه شدم که آقاست، که در تاریکی در حال نماز خواندن است. دست هایش را طرف آسمان دراز کرده و گریه می کند. برنامه عبادی ایشان این بود که در ماه رمضان، شب تا صبح نماز و دعا می خواندند و بعد از نماز صبح و مقداری استراحت، صبح زود برای کارهایشان آماده بودند.(۳)
ماه رمضان برای ایشان، ارزش خاصی داشت، بدین جهت در این ماه، ملاقاتهای خود را تعطیل می کرد تا بهره بیشتری از برکات آن ببرد. ایشان می فرمود: « خود ماه رمضان، کاری است. » لذا کارهای دیگر را کم می کرد. و بیشتر به تلاوت دعا و قرآن می پرداخت. در این ماه، شعر نمی خواند و نمی سرود و به شعر گوش هم نمی داد و دگرگونی خاصی متناسب به این ماه، در زندگی خود ایجاد می کرد؛ به گونه ای که سراسر این ماه را به تلاوت قرآن مجید، دعا و به جا آوردن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری می کرد. غذا بسیار کم می خورد. حتی در روزهای بلند و طولانی ، روزه می گرفت، اما وقت افطار و سحر، آن قدر کم می خورد که خادمش فکر می کرد آقا چیزی از غذا نخورده است.(۴)
حاج محمد ابراهیم کلباسی
آورده اند که حاج محمد ابراهیم کلباسی، از شاگردان بحرالعلوم، شب قدر را با عبادت درک کرد؛ زیرا مدت یک سال، شب تا صبح عبادت کرد و معلوم است که شب قدر از شب های سال، بیرون نیست.(۵)
حاج میرزا حسین خلیلی (از رهبران جنبش مشروطه)
وی مردی با متانت و وقار، و در عین حال متواضع بود و در به جا آوردن وظایف عبادی خود کوتاهی نمی ورزید. ایشان در همه سال ها، دهه آخر ماه رمضان را در مسجد کوفه، معتکف بود و در بین الطلوعین زیارت عاشورا، از او ترک نمی شد.(۶)
آیت الله گلپایگانی
سید محمد باقر گلپایگانی، فرزند آیت الله گلپایگانی، از مراجع تقلید می فرمود:
قرآن هایی که به پدر هدیه می شد، [پدر] مقید بودند آنها را بخوانند. پس از یک دور تلاوت، قرآن ها را به دارالقرآن هدیه می کردند و می فرمودند: زکات قرآن به این است که خوانده شود؛ زیرا در قیامت، قرآن از ما باز خواست می کند. ایشان در ماه رمضان هفت الی هشت دور، قرآن را ختم می کردند.(۷)
سید صدر الدین عاملی اصفهانی
مرحوم شیخ عباس قمی در شرح حال آقا سید صدرالدین عاملی اصفهانی می نویسد:
و این سید جلیل، کثیر البکاء و کثیر المناجات بود. نقل شده که شبی از شب های ماه رمضان، داخل حرم امیرالمؤمنین شد. بعد از زیارت، نشست کنار ضریح و شروع کرد به خواندن دعای ابوحمزه، همین که شروع کرد و به جمله «الهی لا تودبنی بعقوبتک» رسید گریه او را گرفت و پیوسته این جمله را تکرار کرد و گریه کرد تا بیهوش شد و او را از حرم مطهر بیرون آوردند.(۸)
پی نوشتها:
۱٫ مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۳۸۲٫
۲٫ مقالات وپیام ها ورساله هایی از علی احمدی میانجی ودیگران یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱۳۱ (با تلخیص)
۳٫ فرازهایی از ابعاد روحی، اخلاقی وعرفانی امام خمینی(ره) تهیه وتدوین ،با مقدمه انصاری کرمانی، ص۷۰٫
۴٫ سایت حوزه، کانون قاصدک دانشگاه علامه طباطبایی.
۵٫ میرزا محمد خان تنکابنی، قصص العلما، ص ۷۳٫
۶٫ رضا مختاری، سیمای فرزانگان ، ص۱۶۲٫
۷٫ محمد رحمتی شهرضا، گنجینه معارف، ج۱، ص۴۸۰
توصیه آیتالله بهجت به بینمازها
به گزارش فرهنگ نیوز ، انفکاک نیل به عرفان عملی از عمل به احکام دینی، از معضلاتی است که بروز عرفانهای کاذب درعصر حاضر فراهم آورده است. از منظر این قلم، سالروز ارتحال فقیهان عارفی چون آیت الله العظمی بهجت(قده)، فرصت مناسبی برای بازنگری پیرامون این انگاره به شمار می رود.در گفت وشنود با عالم فرهیخته حضرت آیت الله سید محسن خرازی، این موضوع را به بررسی نشسته ایم.
*مرحوم آیتالله بهجت اهل معنا بودند، ولی افرادی را که از ایشان درباره عوالم معنوی سئوال میکردند، معمولاً به رسالههای عملیه و فقه ارجاع میدادند. به نظر شما این دو عالم چه ارتباطی با هم دارند؟
در قرآن مکرر آمده است که اهل تقوا و عمل صالح مختص کسانی است که معرفت اصیل و صحیح نسبت به ذات باریتعالی مییابند و لذا هر چه معرفت انسان بیشتر شود، تقوای او هم بیشتر میشود. یکی از صفات خدا علم به همه چیز و حضور در همه جاست. اگر انسان این معنا را حقیقتاً درک کند، کیفیت زندگیاش دگرگون خواهد شد. هر گاه بخواهد خطایی مرتکب شود، خدا را حاضر و ناظر میبیند. لذا میبینیم بین مبدأ متعال و عمل انسان چه رابطه محکمی وجود دارد، از همین رو خداوند همواره به پیامبرانش تأکید میفرماید به مردم بگویید تقوا پیشه کنند. رساله عملیه یعنی دستوراتی که به انسان یاد میدهد چگونه واجبات را انجام بدهد و از حرام بپرهیزد و تقوا یعنی همین. بنابراین آیتالله بهجت سعی میکردند افراد را به سوی عمل و رساله عملیه و فقه سوق بدهند و خود در این امر پیشگام بودند.
*بنابراین ایشان عرفان حقیقی را در تقیّد به اجرای احکام میدانستند. این طور نیست؟
قطعاً. متأسفانه در طول تاریخ و مخصوصاً در سالهای اخیر بسیاری از جریانات عرفان کاذب تلاش کردهاند کسانی را که آگاهی کافی به احکام الهی و معرفتشناسی توحیدی ندارند، با ارائه تفاسیر غلطی از طریقت و شریعت از تقید به شعائر دینی باز دارند و لذا بسیاری از مدعیان عرفان به نمازشان اهمیت نمیدهند! در حالی که عارف حقیقی از نماز لذت میبرد، کما اینکه پیامبر اکرم(ص) به بلال میفرمودند: اذان بگو تا من آسوده خاطر شوم و از ایشان نقل شده است که میفرمودند: من با نماز معاشقه میکنم!
*ویژگیهای بارز اعتقادی و اخلاقی مرحوم آیتالله بهجت از نظر شما کدامند؟
قبل از هر چیز معرفت به ذات باری تعالی و اسماء و صفات الهی که نتیجه طبیعی آن، معرفت به مبداء، معاد و امامت است. اگر انسان نسبت به خدا معرفت کامل داشته باشد میداند هر برنامهای که خداوند مقرر فرموده در جهت رشد و کمال اوست. کسی که با قرآن انس دارد میداند هدف اصلی قرآن آشنا ساختن بندگان با خدا و صفات او چون رأفت، رحمت، علم، کمال و... است. هر چه شناخت انسان از خدا بیشتر شود، معارفی که در پی این معرفت حاصل میآید در او قوت بیشتری میگیرد. معرفت مرحوم آیتالله بهجت نسبت به خداوند معارف الهی بسیار بالا و ناشی از معرفت قرآنی ایشان نسبت به ذات باریتعالی است که لامحاله خیر کثیری در آن هست.
*یعنی سیری که عرفا طی میکنند؟
نمیدانم عرفا چه سیری را طی میکنند، ولی میدانم روش قرآن در شناخت خداوند روشی فطری، روشن و صریح است. در برخی از مشربهای عرفانی، انسان بیشتر لفاظی میبیند و از حقیقت خبری نیست، اما قرآن فطرت انسان را با مبدأ خویش دمساز میکند. گمان نمیکنم بشود چنین وحدتی را در مکتب دیگری پیدا کرد.
*پس روش آیتالله بهجت با سایر عرفا، از جمله آیتالله قاضی فرق دارد؟
مشرب مرحوم آقای قاضی را نمیشناسم و لذا نمیتوانم قضاوتی کنم، ولی مرحوم آقای بهجت همواره از ایشان به نیکی یاد و گاهی هم مطالبی را از ایشان نقل میکردند. ظاهراً درس آقای قاضی و شیخ محمدحسین اصفهانی همزمان بود و آقای بهجت باید یکی را انتخاب میکردند و ایشان کلاس آشیخ محمدحسین را ترجیح میدادند. معلوم میشود ایشان را از نظر فقه و اصول قویتر میدانستند.
*چگونه میتوان به مدارجی از این قبیل رسید؟
اینها جزو اسرار هستند و ما چندان واقف نیستیم، اما اجمالاً شاید این موارد مؤثر باشند. یکی از آنها رفتار و اعمال پدر و مادر انسان است. فردی که پدر و مادر مؤمن و مخلصی دارد، در طول زندگی از چنین نتایجی برخوردار است، چون بخش اعظم شخصیت انسان در خانواده شکل میگیرد، اما حقیقتاً رمز این را که چگونه فردی قبل از بلوغ چشمانش به روی حقایق اصلی باز میشود، نمیدانم، ولی میدانم که در مورد مرحوم آقای بهجت چنین اتفاقی روی داده بود.
*مرحوم آیتالله بهجت در رسالهشان از کلمه «العبد» استفاده میکردند. به نظر شما، منظور ایشان از این عنوان چه بود؟
بندگی خدا یعنی به حلال و حرام خداوند مقید بودن و آنها را رعایت کردن. اگر انسان بخواهد رشد کند، راهی جز بندگی خداوند ندارد. انسان با بندگی است که خداوند را به عظمت، رأفت و حکمت میشناسد و برنامههای الهی را حکمت میداند. در حدیثی آمده است بندگی مرا بکن تا مثل خودم به تو قدرت بدهم. انسان باید از خود به در آید و در خود نماند تا بتواند ارتفاع بگیرد. در خود ماندن یعنی در زباله ماندن و از زباله بدتر هوا و هوسهاست که انسان را مانند میکروب آلوده و بیمار میکند.
توصیه آیت الله بهجت به بینمازها/مشهودات خود را از زبان دیگران می گفت
*اشاره کردید به قول پیامبر اکرم(ص) با نماز معاشقه میکنم. گویا مرحوم آیتالله بهجت هم چنین حالاتی را تجربه میکردند. خاطرهای در این زمینه دارید؟
ایشان میفرمودند: هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم که در کربلا مرحوم آقای نائینی را دیدم که برای اقامه جماعت تشریف آوردند. از مقام علمی ایشان بسیار شنیده بودم، اما در آنجا در نماز ایشان دریافتم مدارج معنوی ایشان بسیار بالا و نماز معراج مؤمن است که در مورد ایشان کاملاً مصداق دارد.
خود بنده وقتی برای نماز به مسجدی میرفتم که مرحوم آقای بهجت نماز میخواندند، به خصوص هنگامی که ایشان به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» میرسیدند، حزنی در چهرهشان پیدا میشد که توصیف شدنی نیست.
*به کسانی که نماز نمیخواندند یا کاهلی میکردند چه توصیهای داشتند؟
اتفاقاً یک بار کسی به ایشان گفت: فلانی نماز نمیخواند! چه به او بگوییم؟ فرمودند: بگویید نماز خوشمزه است! واقعاً هم اگر انسان عقلش را به کار بگیرد، چه چیزی شیرینتر از سخن گفتن با خداست؟ او همه چیز به ما داده است و هر چه داریم از اوست. این محبوبهای دنیایی چه به ما میدهند؟ انسان که از سخن گفتن با معشوق خسته نمیشود، پس چرا ما از سخن گفتن با خدا خسته میشویم؟ چون غفلت ما را میگیرد و غرق در روزمرگی میشویم. اگر مثل اولیای الهی باشیم که همه وقت به فکر خدا هستند، اینگونه نمیشویم که از صبح تا شب در غفلت باشیم و بخواهیم سر نماز ذاکر شویم.
*مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیتالله بهجت هر دو شاگرد آیتالله قاضی و آشیخ محمدحسین اصفهانی بودند و هر دو هم در سال 1324 به قم آمدند، اما مشربهای متفاوتی داشتند. از دیدگاه جنابعالی علت این امر چیست؟
به هر حال اولیای خدا با یکدیگر فرق دارند. یعنی صاحب سرّ هستند و بعضی نیستند. بعضی در مسائل نظری وارد میشوند و آنها را حل میکنند و برخی با جنبههای عملی. مثلاً در زمان مرحوم شیخ حسن نخودکی، ماتریالیستها به شدت در ایران تبلیغات میکردند، لذا ایشان باب ریاضت و کرامت را باز کرد. مثلاً فردی پیش ایشان میآمد و برای شفای مریض خود دعا میخواست و ایشان مثلاً دعایی میخواند و به انجیر فوت میکرد و به او میداد و بیمار واقعاً شفا مییافت. امثال این کرامات فراواناند. به هر حال در زمان غیبت معصوم(ع) افرادی باید باشند که از سوی امام مردم را از امور مادی به امور ماورائی سوق بدهند. مرحوم علامه طباطبایی به سئوالات نظری پاسخ میدادند و آیتالله بهجت در جنبه عملی کار میکردند. شیوه هر فردی با توجه به زمان، مکان و شرایط تعیین میشود.
*به نظر شما حوزه نجف در شکلگیری شخصیت ایشان چقدر مؤثر بود؟
خداوند وقتی بخواهد کسانی را هدایت کند و به مقامات بالا برساند، قطعاً اسبابش را هم فراهم میکند. استفاده از محضر مرحوم آقای قاضی و همجواری با بارگاه حضرت علی(ع) قطعاً آثاری دارد که از آن محروم بودهایم.
توصیه آیت الله بهجت به بینمازها/مشهودات خود را از زبان دیگران می گفت
*برخی معتقدند آیتالله بهجت زاهد بودند نه عارف. نظر جنابعالی در این باره چیست؟
بنده ایشان را عارف در حد اعلا و به معنای حقیقی کلمه میدانم. اخلاص ایشان نظیر نداشت، به قدری درجه خلوص در ایشان بالا بود که حتی وقایعی را هم که برای خودشان اتفاق افتاده بود از زبان فرد دیگری اظهار میکردند و هر چه هم اصرار میکردید، نام فرد را نمیگفتند. این همه اخلاص و معرفت نسبت به معارف قرآنی در این حد جز با اخلاص میسر نیست.
دعایی که آیتالله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
به مناسبت فرارسیدن ایام سالگرد رحلت عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیتالله آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت قدساللهنفسهالزکیه، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR توصیهای از ایشان به حضرت آیتالله خامنهای برای خواندن یکی از ادعیه را منتشر میکند.
رهبر انقلاب در دیدار با اساتید، فضلا و طلاب نخبهی حوزه علمیه قم در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲ در ذیل شرح حدیثی، توصیهی مرحوم آیتالله بهجت را برای خواندن دعای «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» بیان کردند و فرمودند:
«مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند این دعا را زیاد بخوانید: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک». ممکن بود یک اشکال مقدّری وجود داشته باشد، ایشان به آن هم جواب میداد. ممکن بود کسی بگوید وقتی میگوئیم «ثبت قلبی علی دینک»، ما که دینمان درست است، منطقی است، مستحکم است، این برای آن طبقات پایین است. ایشان میفرمود در هر طبقهای که دل انسان و ایمان انسان و دینداری انسان هست، تنزل از آن طبقه، برگشت است. «ثبت قلبی علی دینک» یعنی دین را در همان طبقهی عالی نگه دار و تثبیت کن. اگر این شد، آن وقت زندگی میشود شیرین، مرگ هم مرگ راحت. یکی از مشکلات اساسی ماها، مشکل مردن است. امام سجاد (علیه السلام) به خداوند متعال عرض میکند: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین». خب، انسان در همهی طول عمر در طریق هدایت بوده، اما باز امام دعا می کند که: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین»؛ معلوم میشود خطرناک است.
حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود»
جزئیاتی از زندگی شخصی آیت الله بهجت
فردا نوشت: آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی از شخصیت های برجسته حوزوی و انقلابی است که تجربه سالها شاگردی و همراهی با آیت الله بهجت را داشته است. ۱۳ سال در خارج فقه و اصول و رفت و آمد به همراه آیت الله مصباح در محضر آیت الله بهجت جزئیات جالبی از زندگی این فقیه نامدار را به ایشان شناسانده است.به مناسبت سالگرد وفات آیت الله العظمی بهجت به سراغ ایشان رفته و به گفتگو نشستیم:
آیت الله بهجت اسطوره دینیای بودند که در شاخه های مختلف زندگی شان حرف برای گفتن است. ابتدا از جانب شخصی زندگی ایشان می خواهیم از زبان شما بشنویم.
بنده دقیقا در زندگی خانوادگی ایشان نبودیم، ولی سالیان طولانی در محضر ایشان بودیم و مطالبی هم در این خصوص به دست آورده ایم. آیت الله بهجت در مقام علمی و در مقام روحی یک مقامی داشتند که کمتر کسی می توانست متوجه بشود. آنقدر کتوم بودند که افراد به راحتی از کرامات ایشان مطلع نمی شدند مگر اینکه سالیان سال با ایشان مراوده ای داشته باشند. اما از روزی که بنده و آقای مصباح با ایشان آشنا شدیم که درس فقه طهارت را خدمت ایشان شروع کردیم، در اوایل درس را در مدرسه فیضیه نه در اتاق ها، در یکی از این فضاهای باز جلو اتاق تدریس می کردند. ایشان روی خاک ها به سادگی می نشستند و شاگردان ایشان نیز همانند ایشان به سادگی روی خاک می نشستند. زمستان که می شد مشکل می شد. البته تابستان و بهار مشکل آنچنانی نبود. بعد از مدتی ما به ایشان عرض کردیم که اینجا مناسب نیست، متوجه درس نمی توانیم بشویم. ایشان فرمودند منزل ما هم مانعی ندارد. اگر می خواهید بیائید منزل. از آن روز به منزل رفتیم. در منزل اولی ایشان که پشت مسجد فاطمه گذرخان قم است، دو سه اتاق داشت، که ما در یکی از اتاق ها بودیم. یادم است ایشان دو سه تا قالی داشتند در خانه شان که اگر به من کلا می دادند پنجاه تومان نمی خریدم. در اتاق های دیگرشان گلیم بود. قال ی اصلا وجود نداشت. در اتاق اندرونی که من یک مرتبه رفتم آنجا کرسی گذاشته بودند و یک لحاف معمولی هم آنجا بود. حتی من نگاه کردم ببینیم خب کتابهای ایشان احتیاج به قفسه دارد. قفسه این کتابها کجاست. دیدم اصلا این کتابها قفسه ندارد. کتابها روی زمین کنار دیوار چیده شده بود و یک تشکی هم در آن اتاق بود که فکر می کنم برای بیست سال پیش بود. به قدری ساده بود که حد ندارد؛ با اینکه خودمان هم طلبه بودیم و نه خانه ای داشتیم، و نه منزلی، طلبه های آن زمان هم که اصلا توانایی مالی ای نداشتند. وقتی ما در زمستان می رفتیم در سرمای زمستان گرم کردن این اتاق مشکل بود. گفتن این مطالب آسان است ولی در اصل اینگونه نیست. من تصورم این بود که ایشان چون پول ندارند اینگونه زندگی می کنند، ولی بعد می دیدیم که نه در همین مواقع به طلبه ها پول و برنج می داد.
این اتفاقات در چه سالی بود؟
حدود سال 36. در تمام طول این چند سالی که خدمت ایشان بودیم، ایشان یک گونی برنج به بنده دادند که گونی برنج را آورده بودیم خانه، و به خانواه گفتیم برنج را آقای بهجت داده، کم مصرف کنید و اصلا به تبرک مصرف کنید. من فکر می کنم حدود یک سال این گونی برنج را داشتیم. نظر من این است که ایشان واقعا اینگونه نبود که نتوانندچند قالی نو برای خود تهیه کنند، ولی کسی که از خود بگذرد و خودش را نبیند اینها برایش مسئله ای ندارد، ایشان خودش را نمی دید. از نظر خرج روزانه یادم می آید یک بقالی ای بود زیر گذر که از آنجا یک کیلو پیاز و یا سیب زمینی می خریدند. زندگی بسیار زندگی ساده ای بود، نه اینکه خودش را بزند به سادگی. معتقد بودند چه لزومی دارد که انسان زندگی آن چنانی داشته باشد و فرش آن چنانی زیر پای ش بیندازد. زندگی شان ساده بود، ولی از نظر فهم و درک زندگی، زندگی ایشان بالاتر از سطح و درک عموم برخوردار می شد. اما در عین حال اینگونه زندگی می کردند.
ایشان شبها بیدار بود و صبح ها حتما یکی دو ساعت به اذان بیدار می شدند. من یادم می آید به پسر ایشان شیخ علی بهجت گفتم که علی آقا ایشان که آب گرم ندارد، در این سرمای زمستان بدون آب گرم که نمی شود وضو گرفت، ایشان گفتند که احتیاجی به آب گرم نداریم. در آن سالها همانند الان مرسوم نبود که حمام ها در خانه ها باشند. حمام ها بیرون از خانه بود، اگر آب گرمی می خواستند باید روی چراغ های نفتی و فیتیله ای آن آب را می گذاشتند. ایشان در آن منزل خوب بود حدود ده پانزده پله می رفتند پائین تا بروند از آب انبار آب بیاورند، و بیایند بالا.
اینها زندگی هایی بودند که ما همینطور در خصوصش راحت فکر می کنیم، اما کسی مثل آیت الله بهجت که 3 فرزند داشت، یک دختر داشت وهمسر و رفت و آمدهای فراوانی به منزل ایشان می شد. این زندگی ساده ای است که ما قطعا نمی توانیم مثل آن زندگی کنیم.
می فرمائید که همانند سادگی زندگی آیت الله بهجت نمی توانیم دیگر زندگی کنیم. چرا؟
هم به خاطر رفت و آمدهایی که به منزلمان می شود، حضور اقوام و دوستان و آشنایان در منزل، ممکن است خجالت بکشیم. مثلا فامیل های می آیند منزل ما و ما یک فرش مناسب هم زیر پا نداشته باشیم. ولی ایشان آنقدر روح بزرگ و متعالی داشتند که این مسائل برای شان مسئله نبود. ما فکر می کنیم این مسائل زیبایی و زینت ماست. ایشان اینگونه فکر نمی کردند معتقد بودند زیبایی ای زیبائی است که از درون ایشان تراوش کند.
خوراک ایشان چه بود؟
ما که به دفتر ایشان می رفتیم، در روزهای معمولی و عادی هیچ پذیرائی از دیگران نمی کردند. فقط درروزهای عید بود که ایشان یک چایی به مهمان ها می دادند. شیرینی و میوه که اصلا ایشان نمی دادند. زندگی، زندگی بسیار ساده ای بود. من بعضی اوقات به علی آقا می گفتم که آقا امروز چه خورده اند، علی آقا میگفتند نون و پنیر و چای شیرین. می گفتم ظهر که نون و پنیر و چای شیرین نمی شود خورد. می گفتم من غذا می خواهم برای ایشان درست کنم و بیاورم، علی آقا می گفتند غذا هست ولی ایشان نمی خورند. صبح نون و پنیر و چای شیرین، ظهر نون و پنیر و چای شیرین، شب یه مقداری نون ماست و برنج بسیار بسیار بی روغن یا کم روغن و گوشت که بسیار بسیار کم من می دیدم ایشان مصرف کنند. خب این مسائل باعث می شود که روح انسان بزرگ شود. این زندگی شخصی ایشان بود.
چطور با ایشان آشنا شدید؟
در خمین بودم و کلاس پنجم دبستان. من و مرحوم آیت الله رضوانی، به همراه آیت الله جلالی خمینی همدرس و همبحث شدیم که خودش کتابی نیاز دارد برای بازگو شدن.
وقتی آمدیم قم روزی با آیت الله مصباح از صحن بزرگ فاطمه معصومه رد می شدیم دیدیم یک آقایی جلوی یکی از این مقبره ها نشسته و بسیار انسان نورانیای ست. در آن لحظه نورانیت ایشان خیلی ما را گرفت. من به آقای مصباح گفتم که این آقا را شما می شناسید؟ گفت: بله. ایشان آقای بهجت اند. من درسشان می روم. من با آقای مصباح اوقاتم تلخ شد و گفتم چطور من و شما همه درس و بحث مان و کلاس های مان به نوعی با هم هست ولی الان که در کلاس ایشان حضور یافتی به من چیزی نگفتی؟ حدود دو سال و خورده ای بود که ایشان می رفت و من نمی دانستم. بعد از اینکه ایشان گفت و من آیت الله بهجت را دیدم با هم به درس ایشان می رفتیم. و لذا آقای مصباح 15 سال حدودا در درس ایشان و من حدود 12 -13 سال در درس ایشان رفتم. ما می رفتیم منزل شان، بعد از اینکه از منزل درس خارج فقه ایشان منتقل شد به جایی دیگر و خواستند منزل را که در طرح شهرداری بود می خواستند خراب کنند خلاصه منزل عوض شد. من به منزل جدید هم رفتم و هم به اتاق درس منزل شان و هم به اندرونی. زندگی ایشان در هر دو منزل هیچ فرقی با یک دیگر نداشت. و ایشان یک اتاق کوچکی بود که بغل آن یک ساختمان و دستشوئی بود که کنار اتاق بود. من فکر می کردم که حالا که رفتند در منزل جدید یک مقداری وضع زندگی و منزل را بهتر کرده اند ولی دیدم نه هیچ فرقی نکرده.
از آن روز که آقای بهجت را در حرم حضرت معصومه دیدیم دیگر به درس شان رفتیم و بعد آیت الله مصباح تعریف می کردند که ایشان از شاگردان آقای قاضی بودند. و آقای قاضی از شاگردان ملا حسین قلی بودند و ایشان از نظر عرفانی خیلی سطح بالائی دارند. روزها می رفتیم خدمت آیت الله بهجت و بعضی اوقات مسائلی را ایشان می گفتند که کأنه داشتند وضعیت ما را بازگو می کردند..
یک روز یادم هست بعد از نهضت 42 و ما برای ملاقات با ایشان از قبل می رفتیم تا به موقع برسیم. ایشان خیلی منظم بودند و همه کارها را سر وقت انجام می دادند. حتی چند دقیقه دیر و زود نمی شد. با آقای مصباح داشتیم صبحت می کردیم که شاه رفتنی ست و آیا می توان بیرونش کرد؟ مشکل است؟ یا نه؟ آن وقت می گفتیم آقای خمینی و امام هنوز نمی گفتند. می گفتیم آقا روح الله می توانستند این کار را بکنند یا نه؟ تا رسیدیم به دفتر و تا ایشان آمدند و نشستند، فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. بله آقا شاه هم رفتنی ست. او هم می تواند برود. و آقای حاج آقا روح الله خوب مقابل شاه ایستاده. هر که می خواهد باشد. اگر کار برای خدا باشد به نتیجه می رسد. همان چیزهایی که ما می گفتیم ایشان هم تاکید کردند.
بعد از انقلاب من خدمت ایشان می رفتم تا وقتی که رفتیم به تولیت حرم حضرت معصومه و گنبد حرم و ماجرای طلا شدن گنبد حرم که جریان مفصل خود را دارد.
وضع مالی شما در دوره طلبگی چطور بود بعد از طلبگی چطور بود؟
پدرم با همه مشکلات می گفت هر جور شده تو باید درس بخوانی و بروی قم. و وضع زندگی بسیار محقر بود. و رفتیم قم. در قم هم زندگی مان بسیار ساده بود. من اگر این را بگویم ولو اینکه ما در روز سه قران می توانستیم پیدا کنیم و می دادیم یک نان سنگک و ثلثش را صبح می خوردم و ثلث دیگر را ظهر و ثلث دیگر را شب. اینها زندگی ما بود. اینها افسانه نیست. واقعیت است. منتهی در عین حال خیلی سر حال و با ذوق و شوق و هیچ نگرانی ای هم نداشتیم. بعضی اوقات هیچی نداشتیم. بعضی اوقات من پول داشتم و می رفتم با دیگران تقسیم می کردم و بعضی اوقات دیگران. اینجوری زندگی می کردیم و زندگی ما خیلی ساده بود. وقتی رفتیم منزل آقای بهجت، زندگی ایشان با آن همه وضعیت بد ما زندگی ایشان ساده تر بود.
آنچه که برای ما الگو بود رفتار آقایان و فضلا و طلبه ها بود که بر روی ما اثر گذاشت. اینها خیلی برای ما آموزنده بود.
لطفا یک مقایسه ای از وضعیت مالی و معیشتی زندگی امام و آیت الله بهجت کنید و بفرمائید چه تفاوت هایی در این دو زندگی دیده می شد؟
اینها دو جهت داشتند. دو نوع زندگی داشتند. آقای بهجت از اول طلبگی و بچگی در زندگی خیلی ساده ای زندگی کردند. ولی امام خمینی در یک زندگی سطح بالاتری زندگی کرده بودند. پدر امام خمینی در خمین مورد ارادت همه بودند و آقائی می کردند در خمین. این آقایان از کسانی بودند که در خمین آقا بودند. امام در چنین خانواده ای رشد کرد. و امام هم از آن اموال پدری حدود ماهی 400 – 500 تومان در سال به ایشان تعلق می گرفت و با همان زندگی می کرد. و توقعی نبود که امام مثل آیت الله بهجت زندگی کند. اما نکته بسیار مهم و جالب این است که امام با این وضع خوبی که داشتند چرا این قدر ساده زندگی می کردند؟ مثلا اگر می فرمودند نیم کیلو گوجه چیز را بگیر و وقتی خادم ایشان به جای نیم کیلو، یک کیلو می خرید می گفت برو پس بده. چرا وقتی گفتم نیم کیلو رفتی یک کیلو خریدی؟
توقع این نبود که امام مثل آیت الله بهجت زندگی کند؛ اما در عین حال بسیار ساده زندگی می کردند. ساده در حیطه شخصیت خودشان و با توجه به دارائی شان. و هر کدام در نوع خودش منحصر به فرد است.
وضعیت مالی خودتان در این ایام چگونه بود؟
در همان ایام که من زندگی خوبی نداشتم و سنگک را به سه قسم تقسیم می کردم و بعد ازدواج کردم. بعد رفتم پیش ایشان و گفتم که آقا ما یک وضع بد مالی ای داریم و دعا بفرمائید. ایشان فرمودند هر روز یک دعائی را می گویم و به هیچ کس هم نباید بگوئی به هیچ وجه و هر وقت توانستی بخوان. من از روزی که این را گرفتم و خواندم تا الان بی پولی نکشیده ام.
از جمله مهم ترین توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت چه بود؟
ایشان همیشه توصیه شان این بود که در تمام امور و در تمام جهات و در تمام زندگی فقط خدا را حاکم بدانید و بس. هیچ کس دیگر کاره ای نیست. این نصیحت کلی دائمی و شبانه روزی ایشان بود. فقط او و بعد اوست که همه چیز را درست می کند. اگر کسی بتواند اینگونه باشد زندگی الهی ای دارد.
قلم زنی آیت الله جوادی آملی بر ضریح حرمین عسکریین
به گزارش فرهنگ نیوز، آیت الله العظمی جوادی آملی در بازدید از ضریح حرمین عسکریین(ع) ضمن تسلیت وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) بر حفظ آثار، ارزشها و آموزههای اسلام ناب و مکتب اهل بیت(ع) به وسیله مراجع عظام تقلید، بزرگان دین و علما و جامعه اسلامی تأکید کردند.
ایشان اظهار داشتند: در شرایط کنون که دشمنان برای از بین بردن اسلام ناب تمام تلاش خود را بکار بسته و از هر طریقی میخواهند جلوی نفوذ اسلام ناب محمدی(ص) و آثار معصومین(ع) را بگیرند، حفظ این ارزشها و گسترش آن یک وظیفه است.
مفسر برجسته قرآن کریم خاطرنشان ساختند: امروز اسلام با خطری بزرگتری به نام اندیشه و گروه تروریست تکفیرو داعش مواجه است و برای اسلام ناب، انقلاب و حوزهها یک تهدید به شمار میرود برای همین منظور باید برای دفع این خطر به شکلهای مختلف تلاش کرد و امروز احیاء آثار اهل بیت(ع) یکی از وظایف مهم برای مقابله با این تهدیدها است.
این مرجع تقلید گفتند: قرآن و اهل بیت(ع) دو بال نجات برای امت و جهان اسلامی به شمار میروند، از این رو این حفظ این دو بال از اهمیت بالایی برخوردار است.
حضرت آیت الله جوادی آملی اظهار داشتند: توفیق بزرگی نصیب حضرت آیت الله سیستانی در احیاء این آثار شد و امید واریم روز به روز به توفیقات همه بزرگان دین برای احیاء ارزشهای دین افزوده شود.
لازم به ذکر است در ابتدای این بازید حجت الاسلام شهرستانی نماینده حضرت آیت الله سیستانی در قم گزارشی از رودند ساخت ضریح امامین عسکریین(ع) ارائه کرد.
نسخه آیتالله بهاءالدینی برای دگرگونی احوال
امیرالمؤمنین میفرمایند: بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذت میبرد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذت میبرد و مثلش، مثل انبیاء است.
به گزارش فرهنگ نیوز ، آیتالله روح الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با تکیه برای شرط نمایان شدن فضائل پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*حقیقت فضائل و اتّصال به بهشت و عزوجلّ، در گروی دوری از رذائل
بیان کردیم: ثمره خروج از رذائل، درک حقایق فضائل است. اگر بالجد از رذائل، خروج پیدا کردیم، فضائل ظهور پیدا میکند و حال انسان در فضائل، معلوم میشود. امّا اگر در رذائل بودیم، فضائل، اگر هم به صورت ظاهر انجام شود، نه حقیقت دارد و نه در نهایت انسان میتواند از فضایل بهره ببرد.
صاحب امروز، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع)، جمله بسیار عالی و پرمحتوایی را راجع به همین مطلب تبیین میفرمایند. حضرتشان این مطلب را به عنوان حقیقت الفضائل بیان میفرمایند: «اِجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ فَإنَّ تجافی خصال الشَرِّ بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة، وَ یَصلُ بِهِ اِلَی الْجَنَّهِ وَ یَصل بِهِ إلی اللّه تبارک و تعالی».
این روایت، غوغا و محشر است. اگر بخواهیم فضائل، به حقیقت فضائل باشد؛ صاحب امروز - که سعی کردم مطالب بحثمان را در این جلسه از روایات ایشان بیان کنم - فرمودند: حقایق فضائل در این است که اجتماع خصلتهای خوب در انسان باشد، امّا شرط آن این است: «وَ تَجافی خِصالِ الشَّرِ» هر آنچه شرّ و بدی و پلشتی و زشتی است، از درون، خالی شود.
میفرمایند: دلیلش این است که اگر در درون خصال زشت، رذائل و شرّ از بین برود؛ ادب و حقیقت خصال نیکو، نمایان میشود. طوری که چنان مؤدّب میشود که به وسیله این دوری جستن از گناهان و خالی شدن از رذائل، نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت هم، او را در این مکارم اخلاق نشان میدهند، «بَلَغَ خصال الخَیروَ بِالاْدَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْخْلاقِ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَة».
طوری به این مکارم اخلاقی میرسد که با رعایت این جورچین الهی - یعنی دوری جستن از بدیها که خصایص خیر او نمایان میشود - اتّصال به بهشت پیدا میکند؛ یعنی دیگر راهش معلوم است و چیزی به نام حساب و کتاب و جهنّم و مدّتی در عذاب الهی بودن برای او نیست و مهمتر این که اتّصال به پروردگار عالم پیدا میکند. امّا اگر این رذائل از بین نرود، فضائل معنا ندارد و اصلاً ظهور پیدا نمیکند.
*نسخه آیتالله بهاءالدینی برای دگرگونی حال انسان
به قدری این مطلب بیرون آمدن از رذائل مهم است که باز حضرت جواد الأئمّه(ع)، در روایت دیگری میفرمایند که اگر انسان، از رذائل بیرون نرود و عنوان تخلیه - که علمای اخلاق آن را مقدّم میدانند - برای او محقّق نشود؛ ایمانش هم محقّق نمیشود. معلوم است فضائل بدون ترک رذائل، ایمان ندارد و وقتی ایمان ندارد، یک جایی هم آن را ترک میکند.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آن عارف بالله در سؤالی که از وجود نازنینشان کرده بودند که چرا یک مدّت انسان حال خوشی دارد و وضع او، وضع خوبی است، دلش میخواهد نماز بخواند، دلش میخواهد روزههای مستحبّی بگیرد و حالی هم برای قیام در دل شب دارد، امّا یک مواقعی هم معالأسف اصلاً بیحال و کسل میشود و وضع او، وضع بدی میشود و از این حال، بیرون میآید؟ این علّت تغییر و دگرگونی حال در انسان چیست؟
ایشان نکته بسیار عالی را در باب نسخهای که دادند، فرمودند. ایشان فرمودند: نسخه حقیقی این است که چون انسان به حقیقت دست از رذائل نکشیده، ولی از آن طرف هم فطرتش، فضائل را میطلبد «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»، اینگونه تغییر حال در او ایجاد میشود.
همانطور که بارها بیان کردم، قرآن کریم و مجید الهی نمیفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المؤمن» و یا نمیفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المسلم»، بلکه میفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»؛ یعنی فطرت همه انسانها الهی است. لذا از طرفی، خوبیها و فضائل را میطلبد، امّا چون در مقام تخلیه از رذائل قرار نگرفته، فضائل هم که میآید، تضاد بین فضائل و رذائل، سبب میشود که یک موقعی فضائل غلبه یابد و یک موقعی هم رذائل غلبه پیدا کند. لذا علّتالعلل این کسالت، همین است.
بعد فرمودند: مگر میشود کسی در خوبیها بیفتد و طعم خوبیها را بچشد - که اولیاء خدا، این طعم را یک طعم بسیار عالی است، چشیدند و به قول آنها، «حلوه» «حلوه» است؛ شیرین و چه شیرینی! - امّا بعد از مدّتی کسل شود؟! علّت کسالت، این است که هنوز رذائل در درون انسان هست و چون این رذائل تخلیه نشده، حال انقلاب دارد؛ گاهی بر فضائل غلبه پیدا میکند، امّا گاهی هم رذائل غالب میشود که در این هنگام، دیگر حال عبادت ندارد.
تا چندی پیش، دلش میخواست نماز شب بخواند، اصلاً همین که قیام میکرد، همین که دستش را بالا میبرد، همین که میگفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه» و ...، حالش منقلب میشد، اشکش جاری میشد و وضعش دگرگون میشد. آن موقع، یک کس دیگری بود، به قدری لذّت میبرد و حالش، حال عجیبی بود که هیچ چیزی در مقابل او، نمیتوانست بایستد. طوری است که حتّی دیگر از گناهانی که قبلاً نعوذبالله، به آنها مبتلا بوده و اتّفاقاً از آنها لذّت میبرده، بدش میآید و حالا دیگر حتّی حالش از گناه که هیچ، از اسم گناه هم بهم میخورد.
*وقتی رذائل تخلیه نشد، کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمیشود
در هفته گذشته بیان کردم که آیتالله العظمی ابوالحسن اصفهانی در درس خارج فقهشان، وقتی مبحث مطالب زنا تبیین میشد، با اینکه لفظ «الزانیه» در قرآن هم هست، فقط یک بار آن لفظ گناه را میگفتند و بعد میفرمودند: آن عمل خبیثه.
وقتی سؤال میکردند: آقا! درس است دیگر، شما چرا اسم نمیبرید؟ میفرمودند: به خدا قسم نمیتوانم، من از اسمش هم متنفّرم، اسمش که میآید، حالم بهم میخورد.
حالا گاهی انسان هم همین حال را پیدا میکند. یعنی نه تنها افرادی مثل آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی که از دست مبارک آقاجانمان حضرت حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارد، بلکه یک انسان عادی و بیچارهای مثل من هم امکان دارد یک موقعی حالش دگرگون شود و در نماز شب اشک بریزد و حال خوشی داشته باشد و دیگر از گناه هم بدش بیاید، امّا چه میشود که بعد از یک مدّت دوباره برمیگردد و این حال دیگر نیست؟!
آیتالله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: علّت العلل همین است که وقتی رذائل تخلیه نشد، معلوم است کمال لذّت از فضائل برای انسان محقّق نمیشود. چنین کسی فقط ظاهر فضائل را دیده و إلّا آنکه فضائل را به خوبی درک کند، به قدری خوشش میآید که دائم جلو میرود.
*حقیقت ایمان در چه کسی به کمال میرسد؟
لذا آن کسی از عبادت لذّت میبرد که ایمانش کامل باشد و علّت لذّت نبردن از عبادت، این است که وضع درون، خراب است. به این روایت دقّت بفرمایید که عجیب است، وجود مقدّس حضرت جواد الأئمّه(ع) تبیین میفرمایند: «لَن یَسْتَکمِلَ العبدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ، و لَن یَهْلِکَ حتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِینهِ»، بنده، هرگز حقیقتِ ایمان را به کمال نمىرساند، مگر آنگاه که دینش را بر هوس خود ترجیح دهد، و هرگز به هلاکت درنمىافتد، مگر زمانى که هوس خود را بر دینش ترجیح دهد.
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) میفرمایند: «إنّ حالة العبادة حالة المخلصین من کمل إیمانه کما کمل الأنبیاء فی نفسهم»، بدانید آن کسی از عمل و عبادت خود لذّت میبرد و برای او، شیرین است که ایمانش بالا باشد. اگر ایمان بالا شد و همین طور بالا رفت، دیگر معلوم است که او لذّت میبرد و مثلش، مثل انبیاء است. یعنی حال او، حال عباد حقیقی شده و از عملش آنقدر لذّت میبرد که اصلاً خسته نمیشود. خدا گواه است انسان باورش نمیشود که میگویند: یک شب را در رکوع بودند، یک شب را در سجده بودند و ... . مگر میشود؟! اگر من و شما یک ساعت بایستیم، خسته میشویم. آن مرد عظیمالشّأن و الهی، ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب را دیدند که چهار ساعت در رکوع بودند. آن مرد صد و اندی ساله، استاد عرفای عظیمالشّان، پیرمرد است، امّا چندین ساعت در رکوع بود، آن هم در چه حالی، چه رکوعی، چه اشکی، محاسنی کاملاً خیس شده و ... . شنیدن کی بود مانند دیدن؟! چرا آنها این طور هستند؟ چون آنها به حقیقت ایمان رسیدهاند.
وجود مقدّس جواد الأئمّه(ع) هم میفرمایند: بندهای حقیقت دین را نمییابد، مگر اینکه دین و احکام الهی را در همه جهات بر تمایلات نفسانی و هوی و هوسش مقدّم بدارد. اگر دین نعوذبالله بازیچه شد، معلوم است که دیگر لذّت از عبادت هم نمیبرد.
اگر این درونش از هوی و هوس، خالی نشود، معلوم است دیگر گرفتار و بیچاره است. آن موقع است که حقایق فضایل را درک نمیکند. البته فضایل هست، دو روز حالش، حال نماز است، دو روز حالش، حال شبخیزی است، امّا بعد بیحال میشود.
تخلیه به قدری مهم است که اگر انسان بدون تخلیه حرکت کند، باید بداند هیچ فضیلتی برای او، فضیلت نیست و درک رذایل صد در صد برایش مهمتر است. در غیر این صورت اصلاً نمیفهمد و فقط یک ظواهری را با خود دارد.
فرمودند: آن کسی هلاک و بدبخت میشود که هوی و هوس و خواستههای نفسانی خودش را بر احکام الهی مقدّم بدارد و برعکس، آن کسی هلاک نمیشود که احکام الهی را بر هوی و هوس و نفس دون، مقدّم قرار بدهد.
*توصیه جامع و مختصر جوادالائمّه(ع)
وقتی کسی به وجود مقدّس امام نهم، امام جواد الائمه، امام محمّد تقی(ع) عرضه میدارد: «أوصنی بوصیة جامعة مختصرة» آقا جان! من را یک موعظه و نصیحتی کن که کامل و مختصر باشد. حضرت در جواب آن کسی که نصیحت خواست، آن هم مختصر و کامل میفرمایند: «صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ» اعضاء و جوارحت را، چه در ظاهر و چه در باطن، از ذلّت و ننگ سریع و زودرس و همچنین از آتش عذاب آخرت، دور کن.
سوال برایش پیش آمد که یابن رسول الله! این ذلّت چیست؟ حضرت فرمودند: «إنّ الشّهوات عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ»، اگر این مبتلا شدن به شهوات جنسی، شهوت قدرت و ... این برای انسان بیاید، بدبخت است و دیگر آن حال مؤمن را که حال صلاح است، نخواهد داشت. پس اسّ و اساس بقای نفس هم به همین است که رذایل در انسان تخلیه شود. آن وقت است که فضایل را میفهمد، غوغاست و بالجد محشر است.
*ای انسان که اوّلت، نجس و آخرت، نجس است؛ به چه غرّه میروی؟!
اگر کسی با این جورچینی که حضرات معصومین(ع) چیدند، جلو برود، تمام است. اگر انسان از نفس دون بینیاز و فقیر الی الله شد و تخلیه کرد، مقامی پیدا میکند که مافوق تصوّر است. گرچه اولیاء اصلاً دنبال این نیستند و فقط خدا را میبینند. همانطور که بیان هم کردم، امثال آیتالله بهجت از مطرح شدن وحشت داشتند و آن را ابتلاء بزرگ برای خود میدانستند. میگفتند: خدایا! ما چه گناه بزرگی کردیم که باید در اواخر عمر مطرح شویم. چرا؟ چون وقتی شناخته میشوی، بعد از آن باید بسیار مراقبه کنی و دائم بگویی که من هیچم. کما اینکه آیتالله بهجت فرموده بودند: ما هم به یک زبانی همان را که ملّا هادی میگفت، باید بگوییم.
آیتالله بهجت میفرمودند: وقتی از آن مرد عظیمالشأن، ملّا هادی سبزواری تعریف میکردند (آن آقایی که منطق و فلسفه را به منظومه درآورد که خیلی چیز عجیبی است، از آن طرف بسیار متخلّق به اخلاق الهی هم بود)، میرزای مازندرانی دیده بود که آقا مدام دست خود را به زیر قبای خود میبرند، سر خود را پایین آورده و پنهانی چیزی را نگاه میکنند. پرسیدند: آقا! چیست؟ میگفتند: هیچ، چیزی نیست. بعداً گفتند: آقا! من کراماتی از شما میدانم که اگر نگویید، افشا میکنم. اولیاء خدا هم که از این مطالب گریزان هستند، لذا به ایشان فرمودند: من به شما میگویم ولی تا زنده هستم برای کسی نگو. من کلاه مغنّیگری پدرم را دارم، هر موقع از من تعریف میکنند، آن را برمیدارم، نگاه میکنم و میگویم: هادی! تو پسر همان مغنّی هستی.
همانطور که بیان کردم آیتالله بهجت میفرمودند: حالا ما که آن کلاه را نداریم، امّا من و تو یادمان بیافتد به این که من، در ابتدا از یک شیء نجس و به تعبیر قرآن «منیّاً» بودم. اگر آن قطره بر جایی بیافتد، نجس است. وقتی هم میمیریم و بدنمان سرد میشود، تا ما را غسل ندادند، هر کس به بدن ما دست بزند، ما نجس هستیم و بر آن بیچاره، فرض و واجب است که غسل مسّ میّت کند. اوّلمان، نجس؛ آخرمان، نجس؛ چه غرّهای؟!
لذا ایشان فرمودند: ما باید اینگونه بگوییم. از همین استنباط میشود که معلوم است آیتالله العظمی بهجت این را برای خودشان مدام تذکار میدادند. برای همین وقتی در اوج قرار میگیرند و معروف میشوند، وحشتشان بیشتر است که نکند این، ما را بیچاره کند.
لذا من برحسب فرمایش اعاظم برای شما بیان میکنم که عمده گریه اولیاء خدا در اواخر عمر شریفشان، وقتی معروف میشدند، همین بود که خدا! نکند این شهرت ما را گرفتار کند!
گرچه شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز میفرمایند: آن کسی که در اوج میرسد، دیگر چیزی نمیبیند. حتّی شهرت و تعریف دیگران را هم نمیبیند. نه تمجید دیگران را میبیند و نه تحقیر آنها را. آن کسی که اتّصال الی الله پیدا کرد، هیچ نمیبیند جز پروردگار عالم. البته آنها دیگر استثناء و از اولیاء خدا هستند که آیتالله العظمی بهجت( و امثال ایشان هم همانطور شدند.
*محتاجِ فقیر شدن!
امّا اگر حال، حالی شد که تخلیه کردی، هم خودت از عبادت لذّت میبری و هم مردم از عبادات او لذّت خواهند برد. حضرت جوادالأئمّه(ع) میفرمایند: «مَنِ اسْتَغْنَى بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ إِلَیْهِ»، هر کس خود را به وسیله خدا بینیاز بداند؛ مردم محتاج او میشوند. آیتالله العظمی بهجت چیزی نداشت، فقیر بود. «وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَحَبَّهُ النَّاسُ وَ إِنْ کَرِهُوا»، هر کس تقوای الهی را پیشه خود کند، خواه ناخواه مورد محبّت مردم قرار میگیرد، گرچه خود آن مردم اهل تقوا نباشند.
این بحث تقوا که قرآن فرموده: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»، در این حال است که رذائل بیرون شود. اگر رذائل را بیرون کنیم، خدا گواه است لذایذی میآید و جای آن لذایذ کذب مینشیند که عالی است. به فضل الهی اگر در باب توبه جلو رفتیم، در آنجا به شرط حیات روایتی را بیان میکنم که غوغا و محشر است که گاهی وقتی مذنبین، از ذنوب بیرون میآیند و آن توبه نصوح را میکنند، چنان لذّتی از این عبادت میبرند که آن لذایذی که در گناه، غوطه خورده و از ابتدا تصوّر میکردند آنها لذّت است، دیگر از آنها تنفّر پیدا میکنند. مدام به حال گذشته خود گریه میکنند که چرا این عمر را به شهوت، به کثافت، به لجنزار گناه و حال زشت تلف کردم؟! مدام گریه میکند و مولیالموالی علّت گریه را میفرمایند: چون به آن حقیقت لذّت رسیده است و میفهمد آن لذّت، لذّت کاذب بوده است و اصلاً لذّت نبوده است.
اگر لذّت ترک لذّت بدانی/دگر لذّت نفس، لذّت نخوانی
*همنشینی که سبب فساد و یا اصلاح اخلاق است
عمده همه اینها همین خروج از رذائل است. در جلسه گذشته بیان کردم که از کجا شروع کنیم تا بتوانیم به حقیقت رذائل را بیرون کنیم. کوتاه بیان کنم، باز حیفم میآید از حضرت جواد الائمّه بیان نکنم. در کشفالغمّه است که فرمودند: «فَسادُ الأخلاقِ بمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ ، و صَلاحُ الأخلاقِ بمُنافَسَةِ العُقَلاءِ». جوانهای عزیز! شما که امام زمان، شما را بسیار دوست دارد! جوانترین امام فرمودند: معاشرت با بیخردان و سفهاء و افراد لاابالی سبب فساد و تباهی اخلاق میشود. امّا اینکه با خردمندان رفاقت کنی و نفس آنها به تو بخورد، سبب صلاح اخلاق میشود.
در روایت دیگر تبیین میفرمایند: عقلاء، کسانی هستند که عبّاد هستند. بنده در باب عقل هم بیان کردم که العقل، عینه عبادة و قافه قرب و لامه لقاء. عقل حقیقی این است.
اگر صاحب جمل را دیدی، دیگر جمال ظاهری برای تو معنایی ندارد. تازه آن را هم میبینی، میگویی: این را چه کسی درست کرده؟ آنهایی که در جاهای دیگر هستند و دیگر برنمیگردند، طبق فرموده آیت الله العظمی بهاءالدینی به این دلیل است که دیگر زذائل در وجودشان نیست. امّا بعضی که مذبذبین هستن؛ یعنی گاهی این طرف و گاهی آن طرف هستند، دلیل این است که تخلیه نشدند. تا تخلیه نشود، نمیشود. گاهی در درس اخلاق است، گاهی هم نعوذبالله در مجلس گناه. دلش میخواهد، چون فطرتش الهی است، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»، نفرموده: «فطر المسلم» یا «فطر المؤمن»، بلکه فرموده: «فطر الناس»، همه فطرتهای مردم، الهی است. لذا انسان دلش میخواهد با خوبان عالم باشد، گاهی هم دلش میگیرد و میگوید: به فلان مجلس برویم، حال میکنیم و عوض میشویم. امّا بعد از آن دو مرتبه نگاه میکند، میبیند عجب! در مجلس گناه است. دلیل چیست؟ دلیل این است که باور نکرد رذائل باید بیرون برود. باور نکرد تخلیه، اصل است. فضایلی که با رذائل جمع شود، فضیلت نیست، بلکه آن فضائل را هم منکوب میکند و شیطان هم میخندد.
*انتظار بهترین همنشین عالم برای صحبتهای شبانگاهی ما!
پس نشستن با این افراد، بد است، امّا کدام همنشینی بهتر از همنشینی با حضرت حجّت(روحی له الفداء)؟! جوانهای عزیز! بارها بیان کردم، الآن هم بیان میکنم، بعدها هم بیان خواهم کرد، به قدری مهم است که فوق تصوّر است. این، از آن مطالبی است که اصلاً تکرار ندارد، مگر خوردن و آشامیدن و خوابیدن، تکرار دارد؟! أکل و شرب، تکرار ندارد و لازم است. این هم عین همان است. عزیز دلم! آقا جان خودشان به اعاظم و بزرگانی که به محضر مبارکشان شرفیاب شدند، فرمودند، به عنوان مثال بارها به مقدّس اردبیلی، بحرالعلوم، شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز آن وزیر اعظم خود، سیّد مرتضی، سیّد رضی، علّامه حلّی، آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی، آیتالله مولوی قندهاری، ابوالعرفا آیت الله العظمی ادیب و ... بیان فرمودند: جوانها را دعوت به سوی من کنید. آقا جوانپسند هستند و خودشان هم وقتی بیایند، حسب روایات شریفه عمرشان تا حدود چهل است.
یکی از مطالب این است: یاد آقا جان را دردلت زیاد کن. با آقا جرف بزن. بیان کردم: شبها دقایقی را با آقاجان حرف بزنیم. به خصوص موقع خواب که به تعبیری مسواکمان را هم زدهایم و میخواهیم بخوابیم، دو سه دقیقه با آقا خلوت کن، حرف بزن.
بگو: آقا جان! شنیدهام جوان را خیلی دوست داری. آقا جان! من نمیتوانم، نفسم نمیگذارد، وضعم خراب است. با آقا حرف بزن و اعلان کن. آقا، تنها کسی است که میتوانی حالت را به ایشان بگویی. ما مثل نصارا نیستیم (تعبیر قرآن، یهود و نصارا است و مسیحی و کلیمی در مورد این پیروان ظاهری به کار نبرده است) که پیش کشیش برویم و اقرار کنیم. لذا ما حتّی پیش مراجع تقلیدی مانند آیتالله العظمی بهجت، یا امام المسلمین، رهبر عزیزمان و یا هر کدام از اولیاء خدا نمیتوانیم اقرار کنیم. اقرار فقط عندالله است. امّا حضرت حجّت، کسی است که اعمال من و شما به دست مبارکش است و تبیین کردند که حداقل هفتهای دو بار اعمال ما را میبینند.
بگو: آقا جان! وضع من خراب است، میشود دست من را بگیری؟! میشود حال من را هم عوض کنی تا من هم یک عشق حقیقی پیدا کنم؟ از این عشقهای مجازی دست بکشم و عاشق خودت بشوم؟! اگر آدم، عاشق خودش شود، اگر یک لبخندش را نشان دهد .....
هر شب دو سه دقیقه با آقا حرف بزن، اگر هر شب بدون انقطاع با آقا صحبت کردی و یک شب هم قطع نشد، به یک سال نمیکشد که خودت یک حالی میبینی، وضعت تغییر میکند، حالت عوض میشود و مولای خوبیها دست تو را میگیرد.
«عادتکم الاحسان» آقا خیلی احسان دارد. بعد هم میدانید، آقا خیلی غریب و تنهاست. اولیاء بیان فرمودند و ما نمیفهمیم، امّا آقا مانند یک تشنهای که برای آب، له له میزند، خود آقا له له میزند که شب بشود و در دل شب یک عدّه بیایند و با ایشان حرف بزنند. آقا، منتظر ماست.
عرض حال بکن، وضعت را بگو، ببین آن کریم چطور عنایت میکند. بگو: آقا جان! ولادت جد گرامیات، امام جواد بود، من هم جوانم، نمیخواهی دست من را بگیری؟! عیدی نمیخواهی بدهی قربانت بروم؟!
اگر یک مواقعی هم دلت گرفت و هنوز نمیدانی آقا جوابت را میدهد یا نه، بگو: آقا جان! به حضرت نرجس خاتون، مادرت قسمت میدهم؛ چون شنیدم ایشان را خیلی دوست داری. یک بار هم که دیگر قضیّه سنگین شد، بگو: به دو بانوی دیگر هم که آنها را خیلی دوست داری، قسمت میدهم، یکی عمّه جانت زینب که دلت خیلی برای مصیبت ایشان سوخته و یکی هم به آن مادر پهلو شکستهای که به قول علّامه امینی، ما بین در و دیوار صدا زد: مهدی من کجایی؟! آقا جان! به داد برس ....
«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،
إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»
منبع: فارس
توصیه های آیت الله العظمی جوادی آملی به مناسبت فرا رسیدن حلول ماه پر برکت رجب
به مناسبت فرا رسیدن حلول ماه پر برکت رجب فرازهایی از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در خصوص فضایل معنوی ماه شریف رجب را خدمت شما کاربران محترم ارائه می دهیم .
رجب ماه درخواست انسان برای ارتقاء ظرفیت رشد معنوی می باشد؛ درست است بعضی از کارهای بدی که انجام داده ایم، ظرفیت را از ما گرفته است، ولی ظرفیتدِه، همچنان بخشنده است؛ لذا از او ظرفیت طلب کنید، استحقاق طلب کنید، لیاقت طلب کنید و بعد از خداوند مسئلت کنید که به این ظرفیت، پاسخ مثبت بدهد و مظروف را عطا کند.
امام باقر علیه السلام می فرماید: هیچ سلامتی همانند سلامت دل نیست.
انسان، حیّ متألّه است. اگر قلب انسان، سالم بود، انسان را کنترل میکند. قلب را به این خاطر قلب گفتند چون دائماً در تقلّب است؛ کارِ قلب، تحوّل، تقلّب و انقلاب است و اگر آدم بخواهد آن را نرم کند و به جای خود بنشاند، صبر میخواهد؛ اگر او به جای خود نشست همه شئون زیرمجموعه خود را خوب مدیریت میکند.
ماه پربرکت رجب فرصتی برای تطهیر قلوب است. راز خلقت، عبادت است؛ اصل عبادت این است که انسان در همۀ شئون زندگی بنده خدا باشد و برای این بندگی یک راز و رمزی است که وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: انسان طوری باید با خدا سخن بگوید که گویا او را میبیند.
قرآن کریم، شفابخش است و در ماه مبارک رجب باید اُنس بیشتر با قرآن برقرار گردد.
خداوند می فرماید: ما قرآن را فرستادیم که شفابخش است؛ ما شفا آوردیم نه دوا؛ ما طب نیاوردیم ما دوا نیاوردیم؛ ما عصارۀ حیات بخشی آوردیم که شفاست.
اگر انسان گوهر هستی خود را شناخت، خود را ارزان نمی فروشد؛ چیزی که غیر لقای حق باشد، غیر ابدی باشد، انسان را رها کند و افسوسش بماند؛ این در شأن انسان نیست. اگر انسان این گوهر ابدی را شناخت، باید برای تهیۀ ره توشه ابدی، زادراه ابدی، مرکب ابدی، راحله ابدی فکر کند.